ميرعبدالواحد سادات

دنمارک ــ  سپتمبر 2003

بنام خداوند دنيا و دين

زبان آفرين و قلم آفرين

بحث حقوقی پيرامون فيصلهً اخير شورايعالی ستره محکمهً افغانستان

اخيرا شواريعالی ستره محکمه فيصله نمود که : « حزب جديد التاسيس( متحد ملی )  منحل ، و در فرصت مناسب بنيادگذاران آن به محاکمه کشانيده شوند.»

آن مقام « دليل » اين فيصله لاطايلات را بحساب حربهً سياسی متذکرشده اند ، که صبغهً عام و جنبهً انتقامجويانه دارد. درتوجيه اصدار اين فيصله با وکالت غيرشرعی و غير مجاز ازمردم افغانستان گفته اند ، که : « افغانان تحمل همچو افراد را ندارند.»

وبدينرو ، بخود حق داده اند ، که بگويند : « اعضای ح.د.خ.ا. ( حزب وطن ) ، حق فعاليت سياسی ندارند.»

فاعتبرويا اولی البصار !!!

محتوی فيصله و تبليغاتيکه دراين ارتباط انجام يافته ، مبين اين واقعيت است ، که :

اين فيصله يک بخش از استراتيژی بنيادگرايان عقبگرا ، عليه منورين ميباشد ، چنانچه ، درگذشته نيز ، هر شخص ، نيرو و نشريهً را که به مذاق شان برابر نبوده ، بدلايل مختلف ، تکفير ، تخويف و تهديد کرده اند. بدينرو سوال داعيه منورانه ، آزادی ، دموکراسی و حاکميت قانون مطرح بوده ، که خاموشی درين جدل تاريخی علم و جهل ، جواز ندارد :

درجنگ نور و ظلمت نتوان سکوت کردن

مطرب بگو بنالد، شاعر بگو ســــــرآيد!

بدينرو الحقير بحيث شاگرد علم حقوق و در احوال فعلی بمثابهً شخص مستقل که زمانی با فعاليت ستره محکمه آشنا و بخصوص در تدوين اسناد تقنينی آن سروکار داشته ، مواد آتی را مسئولانه و با رعايت اختصار و ايجاز مطرح و بررسی مينمايد:

الف : آيا ستره محکمهً موجود افغانستان حايز صلاحيت حقوقی ميباشد ؟

ب :  آيا فيصلهً متذکره ستره محکمه دارای محتوی حقوقی و مجوز قانونی ميباشد ؟

قبل از پرداختن به مواد مطروحه ، غرض وضاحت موضوع بايد گفت که : کنفرانس بن ، اساس حقوقی اجرات ارگانهای دولتی بشمول قضاً را در دورهً مؤقت و انتقالی مشخص ساخته ، و به اين ارتباط قانون اساسی سال( 1343 ) را نافذ اعلام کرده است. بدينترتيب منبع تمسک و مجوز عملکرد ارگانهای دولتی ، بشمول قضاً ، احکام اين قانون اساسی و موافقتنامهً بن ،ميباشد. ( در رابطه به محتوی موافقتنامهً بن و کمی و کاستی آن ، در همان وقت ، مطالبی ازاين قلم در مطبوعات برون مرزی بنشر رسيده است. )

اکنون مورد اول را بررسی مينمائيم :

درفقره ( 2 ) مادهً دوم موافقتنامهً بن ، چگونگی احياً و بازسازی قضاً در وجود کميسيون مختلط به مساعدت موسسه ملل متحد پيش بينی گرديده است. پرواضح است که اصلاحات قضايی ، شامل اسناد تقنينی لازم ، ساختار تشکيلاتی و تقرر و تعيين کدرهای مسلکی می شود ، که بدون انجام آن ، قضاً طالبی و بنيادگرايانه بوده ، و بدرد مرحلهً فعلی که سوال اعمار و انکشاف مطرح است ، نميخورد.

باوجوديکه دولت ايتاليا عهده دار بازسازی سيستم قضايی گرديده و مصارف زياد دراين رابطه صورت گرفته ، و جلسهً نيز در روم تدوير يافته بود ، اما متاسفانه درعمل اصلاحات بسيار به کُندی پيش ميرود ، چنانچه مورد انتقاد مراجع زيربط بين المللی نيز قرار گرفته است.

درقانون اساسی( 1343 )، سيستم قضاً در فصل هفتم آن تعريف و مشخص شده ، و مادهً ( 97 ) آن و همچنان مادهً دوم موافقتنامهً بن ، قضاً را مستقل و بيطرف اعلام کرده ، اما متاسفانه درعمل ميبينينم که : قضا مستقل و بيطرف نبوده ، بلکه وابسته به بنيادگرايان جهادی بوده ، ووسيله تحقق اميال آنان ميباشد. قاضی القضات و عده يی ازاعضای ستره محکمه ، از لحاظ سياسی وابسته به تنظيمهای بنيادگرا بوده ، وسيطرهً ايديالوژيک ، تبعيت از مدارس ديوبندی را تمثيل مينمايند. آقای قاضی القضات از سالهای متمادی در پاکستان با مدارس ديوبندی و « مولانا » های افغانستان ستيز آنکشور سروکار داشته است :

از مدرسه برنخاست يک اهــــــــــل دلی

ويران شود اين مدرسه دارالجهل است

ستره محکمه ، که درآن ذهنيت طالبی ، تمدن ستيز و زن ستيز مسلط ميباشد ، در سال پار ، عصمت مآبانه داکتر سيما ثمر را بعد از آنکه اوراق تبليغاتی ، مبنی بر اتهام کفر برموصوفه در لويه جرگه ، پخش گرديد ، به محاکمه کشانيده ، تا مطابق خواست بنيادگرايان در « جال » گيرمانده و از عضويت کابينه محروم شود.

بنيادگرايان عقبگرا از ستره محکمه بحيث وسيله فشار و ارعاب برمطبوعات ، طرفداران جامعهً مدنی و دموکراسی استفاده مينمايند و هر نشريه و اخباررا که به مذاق شان برابر نباشد ، همانند نشريهً آفتاب تکفير و مصادره مينمايند ، و به همين سلسله اکنون  « قرعه فال » بنام عده يی ديگر از روشنفکران خورده ، که طبق قانون اساسی نافذ و در چوکات سيستم سياسی موجود ، حزب سياسی را ايجاد نموده اند. هرگاه اغراض و اهداف خاص سياسی مطرح نباشد و آقايان وزير عدليه و قاضی القضات « ريگی به کفش خود ندارند » ، پس چرا ؟ در دها مورد نقض حقوق افراد ، تعرض برمال و ناموس مردم ، اتلاف داريی های عامه ، قتل های سياسی ، حملهً اوباشان سياسی بر شاعر با استعداد داکتر سميع حامد وغيره وغيره سکوت مينمايند ؟

مبرهن است که رهبری قضاً ووزيرعدليه « رسالت سياسی » شانرا مقدم ميشمارند و بدينمنظور ، به تاسی از سيطره آيديالوژيک پاکستان ، تکفير ، تخويف و تعجيز را دامن ميزنند و افراد « ملت افغان » را بحساب ذوق و سليقهً خويش به « کافر » و « مسلمان » و  ..... تقسيم مينمايند ، که با اصول دينی و فرهنگی ما ، که در هزارو چندصد سال به آئين زندگی افغانان مبدل گشته ( تساهل ، تسامح ، گذشت و ..... ) مغايرت عام و تام داشته و با ارشاد خداوندی ( لا اکره فی الدين ..... ) مباينت دارد. البته فراخور حال و اعمال شان کلام علامه اقبال است که :

زمــــــــابرصــــوفی و ملاً سلامی     کـــه پيغام خـــدا گفتند ما را

ولی تاًويل شان در حيرت انداخت     خدا و جبرئيل و مصطفی را

درفقره سوم مادهً ( 105 ) قانون اساسی درمورد رهبری ستره محکمه قيد گرديده است ، که : « از علم حقوق ، اهداف ملی ، حقوق و نظام حقوقی افغانستان آگاهی کافی داشته باشند.»

با دريغ که اقای قاضی القضات و اکثريت اعضای ستره محکمه واجد آن نميباشند ، وواضحا با « اهداف ملی » خصومت دارند. در فقره ( 1 ) همين مادهً قانون اساسی حد اکثر سن قاضی القضات ، شصت سال قيد گرديده ، که با تقرر رئيس ستره محکمه اين حکم قانون اساسی در مسلخ « مصلحت های سياسی » قربان شده است.

بادرنظرداشت مصرعات فوق الذکر قانون اساسی ، مشروعيت شورايعالی ستره محکمه ، زير سوال قرار ميگيرد  و طبعا حق بطرف کسانی قرار دارند ، که با ارگان به شک و ترديد نگاه نموده ، و اعتماد ندارند پس قدر مسلم آنکه : شورايعالی ستره محکمه که مستقل و بيطرف نمی باشد ، مشروعيت نداشته و حايز صلاحيت حقوقی نمی باشد.

مورد دوم ( ب) :

آيا فيصلهً شورای عالی ستره محکمه مجوز قانونی دارد؟

براساس احکام فصل هفتم قانون اساسی ( 1343 ) و قوانين مربوط ، شورايعالی ستره محکمه ارگانی نميباشد که حسب ميل و ذوق بنيادگرايان ، هرآنچه آقای قاضی القضات اراده نمايد ، انجام بدهد. چگونگی فعاليت آن برعلاوه فصل متذکره قانون اساسی ، در قانون « تشکيل و صلاحيت محاکم » مسجل گرديده ، و همچنان چگونگی اجرات محاکم و منجمله شورايعالی در قوانين مربوط مشخص ميباشد.

شورايعالی ستره محکمه بمثابه عاليترين مرجع قضايی محسوب ميگردد ، برطبق حکم ماده ( 98 ) قانون اساسی : « صلاحيت قوهً قضائيه شامل رسيدگی به تمام دعاوی است که در آن اشخاص حقيقی ، يا حکمی بشمول دولت بصفت مدعی يا مدعی عليه قرارگرفته و در پيشگاه آن مطابق به احکام به قانون اقامه شود .» و برطبق مادهً ( 102 ) قانون اساسی ( 1343 ) ، در اصدار فيصله های شان ملزم برعايت قانون ميباشند.

بدينرو ، اشکار است که فيصله اخير ناقض اين احکام بوده و مجوز قانونی ندارد ، معلوم نگرديده که موضوع از طرف کدام مرجع ذيصلاح احاله و عارض و شاکی ، کی بوده است.

اظهرو من الشمس است که به استشارهً دشمنان عقبگرايی ديموکراسی اين بدعت انجام يافته است.

محتوی فيصلهً شورای عالی ستره محکمه ، که با اعلاميهً يک سازمان سياسی شباهت دارد ، بسيار عام بوده ، و به اصطلاح وطنی ما ، « چره يی » فير گرديده است ، بدينرو با پرنسيپ های جهانشمول « مشروعيت جرم و جزاً» مندرج در اعلاميهً جهانی حقوق بشر و ميثاق های ناشی از آن ، که در فصل سوم قانون اساسی ( 1343 ) نيز بازتاب يافته ، مغايرت عام و تام دارد.

برطبق حکم مادهً ( 26 ) قانون اساسی متذکره که ماًخوذ از ميثاق های بين المللی ميباشد : « برائت الزمه حالت اصلی است ، متهم تا وقتيکه بحکم قطعی محکمه ، محکوم عليه قرار نگيرد، بی گناه است » ، اين حکم دربر گيرنده ، مشخص بودن جرم و جزاً نيز ميباشد.

بناء معلوم شده نتوانست که کدام محکمه ذيصلاح اعضای ح د خ ا ( حزب وطن ) را به حرمان از حقوق سياسی محکوم کرده است؟ که شورايعالی ستره محکمه بنيانگذاران « حزب متحد ملی » را فاقد اهليت حقوقی برای فعاليت سياسی قلمداد کرده است.

درمادهً ( 26 ) قانون اساسی مورد بحث ما ، همچنان قيد گرديده ، که : « آزادی حق طبيعی انسان است ، اين حق جز آزادی ديگران و منافع عامه که توسط قانون تنظيم ميگردد ، حدودی ندارد....... » ، به مصداق کلام شاعرکه : زندگی آزادی انسان و استقلال اوست....... »

ويا درقسمت ديگر همين مادهً آن قانون اساسی ميخوانيم : « آزادی و کرامت انسان از تعرض مصئون است و انفکاک نمی پذيرد ، دولت به احترام و حمايت آزدای و کرامت انسانی مکلف ميباشد........ »

ماده (25 ) قانون اساسی (1343 ) ، حقوق مساوی اتباع افغانستان ، بدون هرنوع تبعيض و امتياز را مسجل ساخته ، که اين اصل درمادهً هفتم اعلاميهً جهانی حقوق بشر نيز درج ميباشد.

درروشنايی اصول فوق الذکر روشن ميشود ، که فيصلهً شورای عالی ستره محکمه نه تنها مغاير و متناقض با موافقتنامهً بن و قانون اساسی ( 1343 ) ميباشد ، بلکه « اهداف ملی » را نيز تخريب مينمايد.

امضاء کنندگان اين فيصله با پايمال کردن مصرعات قانون اساسی و حقوق و آزادی های افراد ، به ارتکاب جرايم متعدد متهم شده ميتوانند: آنان ناقض حقوق افراد گرديده ، کرامت انسانی را ناديده  انگاشته و به هتاکی و سوء استفاده ازموقف رسمی متوسل شده اند.

اين فيصله درعين حال ، دارای محتوی جرمی ، توطئه و سبوتاژعليه پروگرام سياسی رئيس دولت انتقالی می باشد ، آقای کرزی بدفعات پلوراليزم سياسی بحيث اساس مشی سياسی دولت خويش اعلام ، و از آزادی فعاليت سياسی برای تمام نيروهای سياسی ، فضای باز سياسی و فعاليت آزادانه احزاب سياسی دفاع کرده است.

فيصلهً شوايعالی ستره محکمه همچنان ناقض روح و محتوی مادهً ( 32 ) قانون اساسی ( 1343 ) ، فقره ( 1 ) مادهً ( 20 ) اعلاميهً جهانی حقوق بشر و مادهً ( 21 )  ميثاق بين المللی حقوق مدنی و سياسی ، ميباشد.

بُعد ديگر فيصله شورايعالی ستره محکمه ، عبارت از تفتيش عقايد افراد و اگزيسيون است ، که در مغايرت عام وتام با مادهً ( 18 ) اعلاميهً جهانی حقوق بشر و مصروعات فصل سوم قانون اساسی ( 1343 ) قرار داشته ، و اين حقيقت تلخ را بازتاب ميدهد ، که دراين قرن بيست و يکم ، درحاليکه موسسه ملل متحد رسما و عملا نظارت انکشاف اوضاع افغانستان را عهده دار ميباشد و در برابر چشمان مؤسسات ملی و بين المللی مدافع حقوق بشر ، اخلاف ملای لنگ مذبوحانه تلاش مينمايند تا همانند مولوی قلم الدين مسئول ادارهً امر باالمعروف و نهی از منکر طالبان ، صدای آزادی و دموکراسی را به لطايف الحيل خفه نمايند ، و اين ديگر لکهً ننگ بردامن مدعيان آزادی و دموکراسی ( جهان غرب ) و موسسه ملل متحد می باشد که حنظل بنيادگرايی را آبياری نموده ، و به نوعی درخدمت آنان قرار دارند !!!

باآنچه تذکار يافت ، در روشنايی محتويات موافقتنامهً بن ، احکام قانون اساسی ( 1343 ) ، اعلاميهً جهانی حقوق بشر و ميثاقهای ناشی از آن و ارشادات دين مقدس اسلام که مورد تمسک و استناد قرارگرفت و همچنين براساس اصول دموکراسی ، آزادی و برمبنای مصلحت جامعهً افغانی و مصاح عليای افغانان، ميتوان با صراحت و مسئوليت خاطرنشان نمود که :

شورای عالی ستره محکمه چنانچه دراول تذکار يافت ، فاقد صلاحيت حقوقی بوده و فيصلهً شان در رابطه به « حزب متحد ملی » محتوی حقوقی و مجوز قانونی ندارد ، آنچه گفته اند :

شباهت به اعلاميهً سياسی عقبگرايان داشته و اتهامات شان نيز ، نوعی تبليغات سياسی دورهً جنگ سرد را تداعی و استقراء ناقض و قياس مع الفارق است که با عقل و خرد سازگار نبوده و در دادگاه عادلانه و بيطرف قابل سمع نمی باشد. بدينرو ، مبرهن است که فيصلهً متذکره ( کان لم يکن ) بوده و باطل پنداشته ميشود.

البته دراين ارتباط ، بنيانگذاران ( حزب متحد ملی ) حق دارند ، تا در پرتو مصرعات حقوقی و قانونی که تذکار يافت بصورت اخص برطبق حکم مادهً هشتم اعلاميهً جهانی حقوق بشر درسطح ملی و بين المللی شاکی گرديده و سازماندهندگان اين فيصله را به محاکم بکشانند.


بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت