فشردهء پيام اکادميسين دستگير پنجشيری بجلسه تاريخی هشتم جون سال 2003 ميلادی شهر مالموی سويدن

 

همسفران راه های دور و دشوار!

هرچند تاريخ ، طبيعت و گردش نا مساعد روزگار ما و شما را، به قاره ها و سرزمين های دارای نظامات اجتماعی ـ اقتصادی مختلف وويژه گی های فرهنگی گونه گون ، سنک فلاخن و از ميهن آتشدل و پرافتخار ما ، جدا ساخته است. مگر علی الرغم اين همه افراط کاری ها و کجروشی های مستبدانهء واپس گرايان روزگار، نه مهاجرت های اجباری و تبعيد ، نه قيد و موازين دست پا گير بين المللی ، نه قلمروهای جغرافياوی و سياسی مختلف ، نه پراگندگی مؤقت و دوری از ميهن ، هيچ يکی بطور قطع و هرگز  بهانه ها و دلايل موجه و منطقی شده نمی تواند که :

رنج های بيکران خلق های ستمديدهء وطن ، پاسداران راستين ميهن و فرزندان بخون خفته خلق شهيد پرور خود را فراموش کنيم و به سرنوشت توده های مقاومت جوی سرزمينی نينديشيم که حد اقل يک ربع قرن زير درفش لاله گون آزادی ، دموکراسی ، ترقی اجتماعی ، صلح ، عدالت و تساوی حقوق ملل و مردمان کار و پيکار آگاهانه سياسی و صنفی ميکردند و در حال حاضر نيز بخاطر نيل به استقلال کامل ملی ، حاکميت مردمی ، استقرار صلح ، اصول دموکراسی و برابری حقوقی تمامی اقوام ، مليت ها و مردمان ساکن افغانستان واحد و تجزيه ناپذيرمان با تلاش پر اميدی مبارزه عادلانه میکنند.

ازسازمان دهندگان جلسهء تاريخی هشتم جون 2003 شهر مالموی سويدن صميمانه سپاس گزارم که اين امکان را برايم فراهم ساخته بودند تا بعد از 40 سال زندگی آگاهانه و پر از فرود و فراز ، تحمل زندانهای پياپی ، تبعيد و دوری از وطن ، وطنداران ، همفکران و همراهان، راز های پيروزی و شکستهای تلخ و پيهم خود و همرزمان خود را با همه شفافيت و ايجاز بيان کنم.

شاخه های روينده ء نهضت ملی و دموکراتيک افغانستان نو

تاجائيکه خود شاهد ، ناظر و اشتراک کنندهء فعال رويداد های تاريخی ربع آخر قرن بيستم بوده ايد نيمه های شب مهتابی و سپيد 26 سرطان 1352 خورشيدی ، ناقوُس مرگ سلطنت ، توسط سردار محمد داود بصدا درآمد. دولت بيروکراتيک ـ نظامی اين سردار آزادی کش نيز به علت ميخ کوب شدن حقوق و آزادی های مردم در قانون اساسی و چرخش ديوانه وار پاليسی خارجی وی ، بلافاصله توسط قيام مسلحانه هفتم ثور 1357 خورشيدی واژگون گرديد.

حزب دموکراتيک خلق افغانستان و دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان بر سرنوشت خلق کشور حاکم شد و بيدرنگ بر زيربنا و روبنای دولت پوسيده و نيمه فيودالی افغانستان ضربات قاطع ، نيرومند وويرانگرانه خود را وارد آورد. اين دگرگونی های تند و شتابنده ، همه نيروهای ثبات پرست و کج آهنگ منطقه و جهان را غافل گير ، تلافی جو و برافروخته ساخت. رسانه های گروهی يک سر وصد زبان ميراثخوران استعمار کهنه ، به تبليغات زهرآگين آغاز نهادند، ضد انقلاب مسلح نظاميگران پاکستان ، طراحان و سازمان های تبهکار کشورهای واپس گرای خاورميانه عربی و تکيه گاهای بين المللی آنان ، پلان های دخالت و مداخله آشکار و پنهان نظامی و سياسی خود را طرح و از قوه به فعل آوردند. تب و تاب درون جامعه ما بالا رفت. وضع حزب و دولت بحرانی گرديد ، اختلافات بين نورمحمد تره کی رئيس شورای انقلابی و حفيظ الله امين « نخست وزير» تشديد شد و از عمق به سطح آمد. حفيظ الله امين به گردن کشی و نافرمانی از رهبر سپيد موی و يگانه حامی خود پرداخت و سرانجام قدرت سياسی را قهرٍٍٍا به تصرف درآورد. مگر دولت مستعجل يکصد روزه امين به مقياس ملی و بين المللی خوش ندرخشيد. درچنين شرايطی طرفداران حضور نظامی شوروی و انقلاب مسلح ، از اتحادشوروی خلاف اصول همزيستی مسالمت آميز بين دولتها و مغاير اصول و موازين دموکراتيک به کشور ما صادر گرديد ، منشور ملل متحد قهرا نقض و دولت امين سرکوب خونين ، ساقط ووضع کشوربازهم پيچيده و پيچيده تر شد. افغانستان به گره گاه  تضاد های حاد سياسی ـ نظامی و عقيدتی منطقه و به صحنه پيکار های دو ابر قدرت متخاصم سوسيالستی ـ   سرمايه سالاری جهانی مبدل گرديد. با هزاران درد و دريغ که ( پيش مرگ ) و (هيزم کش ) اين کشمکش های خونين مريدان ، پيروان و مقتديان خوش باور ،رهبران تنظيم های ساخت پاکستان ، دهقانان فقير و زحمت کشان روستاهای کشور ما شدند.

اما در نتيجه فروپاشی دولت اتحادشوروی وپيدايی يک تند پيچ قهقرايی و گذرای تاريخی بسود سرمايه سالاری جهانی ، داکتر نجيب الله نيز قربانی پاليسی سيطره جويی سياسی و ملی خود شد. حزب وطن به آهنگ شتابنده منقطب گرديد . به هنگام انتقال نا موزون قدرت به فرمانده مسعود و سپس تنظيمها ، وزيران دفاع و داخله و ديگر تکيه گاه های سياسی ، محلی و منطقه يی ، داکتر نجيب الله ، با همه سابقه ء انقلابی نظامی ، علمی و تعصب طبقاتی خود داوطلبانه به حزب اسلامی حکمتيار تسليم شدند. به اين ترتيب زمينه های پراگندگی و زوال حاکميت حزب وطن و جنگ های غيرعادلانه ميان هفت تنظيم در هفت اقليم کشور فراهم گرديد. اما هنوز کشمکش های خونين ميان ارباب ( عقدو حل ) و شورای نا هم آهنگ ( انسجام ) برای حفظ ، کسب ، انحصار قدرت و يا انتقال قانونی قدرت سياسی به مردم و نمايندگان منتخب مردم پايان نيافته بود که طاعون فراگير طالبان ، ارتجاع پاکستان، القاعده  و تروريزم شيوع يافت. ملاعمر نيز با تنی چند از ياران بی دست و پا و خيره چشم خود به گونه شاه شجاع از قلمرو پاکستان به قندهار صادر شد. از سوی ميراثخوران استعمار بريتانيا خلاف استحقاق لقب ( امير المومنين ) يافت.

با شرمساری بايد گفت :

ماشين جنگی طالبان را اين بار ، سيطره جويان  ملی ، سياسی ، طرفداران قبيله سالاری ، تنظيم های تند رو و کند رو از جمله ياران مخلص ووفادار حفيظ الله امين به غرش درآوردند. اين جنبش بی سروپای طالبی و نابينايان سخت گير آن ،نخست به مقاومت عادلانه ، شجاعانه ، قهرمانانه و بی نظير فرمانده مسعود و سپس به مقاومت گسترده و ريشه دار ( جبههء متحد ملی افغانستان ) و تمامی زنان و مردان آزادی خواه ميهن ما مواجه گرديد.

ـ اتفاقا در نتيجه ءتراژيدی مرکز تجارت جهانی نيويارک ، سياره ءما پس از دوران طولانی جنگ سرد و تشنج ، بسوی اتحاد ها و سازش های نوين صلح جويانه ، بخاطر ايجاد جهان و دنيای آزاد و پاک از تروريزم ، مواد مخدر ، بنيادگرايی ، کشتار جمعی ، نابرابری حقوقی ، تبعيض ، زن ستيزی ، مرد سالاری ، استبداد ، نسل کشی و خشونت ، گام های اميد بخش بلندکرد.

در چنين فضا و هوای مساعد بين المللی و در دومين سال دهه ءاول قرن بيست و يکم ، دولت ضد ملی ، ضد دموکراتيک و صد در صد واپسگرا ووابستهء طالبان و ديگر پادو های محلی و منطقه يی نظاميگران پاکستان ، به زير ضربات هم آهنگ ( جبهه متحد ملی افغانستان ) و نيروهای پاسدار صلح ملل متحد از کشور ما بيرون رانده شدند وبه پاکستان ، ايران و کشورهای عربی خاور ميانه پراگنده و پاشان گرديدند. سرانجام شرايط زندگانی صلح اميز ، امکان تشکيل کنفرانس ( بن ) تاسيس لويه جرگه(مجلس کبير ملی) ، تشکيل حکومت انتقالی حامد کرزی تحت نظارت ملل متحددر شهر کابل فراهم شد.

 عظمت طلبان انگشت شماری که طبل گوش خراش کرامت ، امارت و سلطنت طالبان را از قاره های دور می نواختند و در اين جا و آنجا بوسيلهء رسانه های جمعی و (مطبوعات به ظاهر آزاد ) ، مردم به پا خاسته وطن را به سازش ، تسليم ، اسارت سياسی ، ملی ، معنوی دفاع از جهل موقت تشويق و گمراه ميکردند ، نزد جهان وتاريخ سخت خجل و شرمسار وسيه روی شدند.

باذکر اين تراژيدی تاريخ معاصر وپيدايی گرايش های نوظهور کنونی ،اين پند ها و پيامهای تلخ تاريخ را می توان و بايد شنيد که :

ـ فقدان دموکراسی حزبی ، موجب خشکيدن چشمه های ابتکار، خلاقيت ، اعتماد و موحب پيدايی کيش شخصيت و زوال شخصيت رهبران ميشود. گسست از تداوم مبارزه ءنسل ها وسنت های پسنديده ءملی  رزمندگان را از توده ها جدا ميکند.

ارتباط آشکار و پنهان سازمانهای ( غورزنگ صلح ) شهنواز تنی با حکمتيار رهبر حزب اسلامی و پيوند ( وحدت ملی ) پوهنوال عبد الرشيد جليلی با جنبش طالبان به اعتبار ملی ، اجتماعی ، سياسی ، سازمانی آنان ضربات تجريد کننده وارد کرده است.

نسل نوين مبارزان و فعالان نبايد اين تجارب تلخ تاريخ و مشی فرصت طلبانه و دنباله روانه را ، در شرايظ کنونی تکرار کنند و با زبه فکر وذکر و احيا ی نظامات قبيله سالاری و آرايش نظام سلطنتی شوند و خود را از توده های مردم و متحدين اجتماعی و سياسی ملی و دموکراتيک و ستراتيژيک و اهداف غايی مردمسالارانه خود جدا و تجريد نمايند.

ـ گرايش های سبز و سرخ و زرد ووابستگی به اين يا آن ابرقدرت جهانی و سازمانهای بنيادگرا ، تبهکار ، خشک انديش ، کندرو و سکون پرست ، پايه ءاستقلال ملی ، حاکميت ملی و مردمی را سست و متزلزل می کند. به دوستی ،همبستگی رزم جويانه و روحيه ءمقاومت عادلانه ءملی ساکنان افغانستان لطمه ميزند.

ـ تامين صلح و امنيت پايدار در کشور به تساوی حقوق و مردمان ، اقوام و مليت ها و حل عادلانه مسئله ملی در کشور منوط و مربوط ميباشد .

ماستمالی تساوی حقوق همه مردم ، اقوام و مليت ها ، حل مسايل ستراتيژيک وواقعيتهای سرسخت عمومی ملی از جمله مسئلهء زبان ، مسئلهء اديان ، مذاهب ، طريقه ها و فرقه های اسلامی ، مسئله خلع سلاح عمومی ، مکلفيت عسکری ، مسئله ءکوچندگان ، تذکره تابعيت ( شناسنامه ) ستر سرحدات قبول شدهء بين المللی و ماستمالی نام ، شکل و حدود و ماهيت وحدود صلاحيت و تقسيمات و ادارهء دولت از سوی نيروهای ديموکراتيک جامعه بدون ترس از اشتباه منجر به جدايی و تجريد نيروهای ملی و دموکراتيک از اقوام ، مليت ها و توده های مردم وطن واحد ما ميشود.

ـ يکی از علل اساسی شکست مرحلهء اول حاکميت خلق در افغانستان ، اشتباه سياسی و چپروی رهبری ، بويژه غلبهء روحيه نظاميگرانه حفيظ الله امين برسرنوشت حزب و دولت ، کم بها دادن به تشکيل ( جبهه متحد ملی و دموکراتيک) و طرح ( ديکتاتوری نظامی ) بجای ( دکتاتوری پرولتاريا ) انهم در کشور نيمه فيودالی افغانستان بوده است.

در روشنی اين پند و پيامهای تاريخ و به اساس تقاضا های عادلانهء محترم دوکتور شيرحسن مسئول نهضت تفاهم شهر مسکو اينک بعد از 38 سال از تاسيس کنگرهء اول ح دخ ا و 13 سال بعد از اخراج غير اصولی و گسست اجباری خود ، از آن حزب ، موضع کنونی خود را دربارهء جنبش های ملی ميهنی دموکراتيک و ضد استبدادی و ضد واپسگرايی و نوظهور کشور با همه صراحت و شفافيت بيان ميکنم.

ـ از آغاز تاسيس جميعت دموکراتيک خلق ( 11 جدی 1343 ) تا 24 حوت 1368 شمسی و اخراج اجباری و غيراصولی خود از حزب دموکراتيک خلق افغانستان بخاطر تحقق اهداف سياسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و اصول مرامی و سازمانی آن کار ، مبارزه و تلاش پر اميد کرده ام. در اين راه چهار بار و مجموعا قريب هشت سال ، در زندانهای مجرد شاه مخلوع ، سردار داود ، ببرک کارمل و دوکتور نجيب الله  با خوش بينی تاريخی و قريب هشت سال ديگر را در پشتونخواه ، ترکمنستان مستقل و ايالت واشگنتن و دياران غربت و دور از ميهن ، مردم و سرچشمه کار و مبارزه چون گياهان بی ريشه زندگی کرده ام.

ـ با هيچ حزب و سازمان سياسی و تنظيم ديگر در داخل و خارج کشور بشمول شورای نظار ( قهرمان ملی احمدشاه مسعود ) هرگز پيوند سازمانی نداشته ام و ندارم.

ـ با شاخه های انشعابی حزب که اتفاقا تمامی آنان درجريان مبارزات درون حزبی عليه حفيظالله امين مجبور به انشعاب شده بوده اند ، مناسبات دوستانه ، همدردی و روابط غير منظم داشته ام. خلاف تبليغات حريفان سياسی به هيچ يکی از آنان هرگز حق العضويت نپرداخته بودم و اتفاقا اکثرآنان در دوران مصالحه ملی و قبل از آن وارد تشکيلات ح د خ ا يا ائتلاف شده بودند.

ـ با شخصيت های مستقل ملی ، اجتماعی ، فرهنگی ، سياسی و دانشمندان ، استادان ، معلمان ، روشنفکران ايجادگر، هنرمندان ، نويسندگان و شاعران همواره کمال ادب را رعايت ميکرده ام و به اين ثروت های سرشار ميهن بمثابه چشم ، چراغ ، خرد ووجدان بيدار مردم و جامعهء بلاکش خود احترام داشته ام.

ـ در دوران مهاجرت و تبعيد نيز به هيچ سازمان ، تنظيم و حزبی ، هيچگونه تعهدی نسپرده ام. اما مقاومت ملی مسعود شهيد ( جبهه مقاومت ملی افغانستان ) را ، برضد طالبان ، القاعده و نظاميگران پاکستان و حاميان بين المللی اين مثلث مقاومتی عادلانه ، ميهن پرستانه ، ازادی خواهانه ، قهرمانانه بينظير و به حق « حماسه ناتمام » ملی و ميهنی ارزيابی ميکنم. گرچه تعدادی از سيطره جويان ملی و سياسی تنگ نظر دو پهلو و دنباله رو به اين موضعگيری آشکار و ديدگاه روشن من نظر موافق ندارند و در اينجا و آنجا عليه آن توجيهات نادرست و زهر پاشی ميکنند. اما چه چاره که قضاوت مردم ، تاريخ ، حقيقت و عمل زندگی صحت اين موضعگيری را به ثبوت رسانيده است. تا هنگاميکه نهضتی ملی تر مستقل تر ، مردمی تر مقاومت جو تر ، آگاه تر از عرصه های پيکار ملی ، اجتماعی و دموکراتيک جامعه ظهور و سربلند نکند .  خط مسعود  قهرمان ملی را در وضع کنونی بسود استقلال ملی ، حاکميت ملی و تماميت ارضی افغانستان متحد ، همبسته و تجزيه ناپذير همه مردمان اقوام ، مليت های ساکن کشور ارزيابی ميکنم.

جوهر ديدگاه ها و انديشه های احمد شاه مسعود در کنفرانس ( بن ) توسط محترم يونس قانونی و ديگر ادامه دهندگان خط مسعود بازتاب روشن يافته بود.

دفاع از استقلال کامل ملی ، حاکميت ملی ، تماميت ارضی ، اتحاد ملی ، قطع جنگ ، تبادله اسيران ، جمع آوری اسلحه و خلع سلاح عام و تام و بدون تبعيض و استثنا ، بازگشايی شاهراه ها ، تامين امنيت و صلح پايدار ، تشکيل لويه جرگه ، استقرار حکومت انتقالی ، تشکيل اردوی منظم ملی ، غيرحزبی ، غير تنظيمی و اداره ژاندارم و پوليس مدافع استقلال و امنيت ملی ، طرح و تدوين قانون اساسی ، قانون انتخابات شورای ملی ، قانون احزاب سياسی و اجتماعات ، قانون مطبوعات و تصويب اين قوانين توسط لويه جرگه ( جرگه کبير ملی ) ، سرشماری نفوس افغانستان ، تحت نظر و به همکاری سازمان ملل متحد ، عودت با عزت مهاجرين به وطن ، توزيع شناسنامه ، حقوق و امتيازات مساوی افراد جامعه ، انجام انتخابات آزاد ، دموکراتيک و عادلانه ، تشکيل شورای ملی ، استقرار اصول دموکراسی ، نظام پارلمانی ، استقرار دولت متسقل ملی ، غير منسلک ، متحد و دموکراتيک و اشتراک فعال همه مردمان مسلمان ،اقوام و مليت ها در پروسه بازسازی و نوسازی کشور فهرست ناقص انديشه های اخرين روز های زندگی و« حماسه ناتمام» )  حيات مسعود بود. من به واژه واژه ء آرمان های ملی و اجتماعی مسعود و پيروزی اين آرمان های ملی و اجتماعی در کشور عزيز باور قوی دارم و اين باور شفاف خود را نه در گذشته پنهان کرده ام و نه در وضع مشخص کنونی. اين موضعگيری من به هيچ صورت جنبه های تنگ نظرانهء ملی ،قومی ، محلی ، مبالغه آميز و فرصت طلبانه ندارد. قبل از استقرار حاکميت اسلامی در پايگاه پنجشير برضد هيچ عضو رهبری خلق و پرچم انقدر تبليغات تجريد کننده صورت نمی گرفت که عليه من انجام می شد .

بعد از اشغال قندهار ، هرات ، چهار آسياب و محاصرهء کابل و موضعگيری فعال احمدشاه مسعود عليه نظاميگران پاکستان ، جنبش واپسگرايانه طالبان مزدور و سازمانهای تبهکار عربی و تشکيل جبهه متحد مقاومت ملی ، همه مرز های فکری ، عقيدتی ، سازمانی و سياسی  تعصب آميز کهن درهم شکست. دفاع از استقلال ملی ، حاکميت ملی ، تماميت ارضی و مبارزه برضد استبداد طالبی و تجاوزکاران عربی و عجمی بويژه عليه تجاوز محافل حاکمه پاکستان به وظيفه وطنپرستانه تمامی مردم افغانستان مبدل گرديده بود. در چنين وضع و در سراشيبی عمر و با قلب بيمار قادر به مقاومت مسلحانه نبودم ، نا گزير به اشتراک تعدادی از کوهستانيان هندوکش بيدار که توان و قصد ( گريز از مرکز ) و از ميدان مبارزه ملی را نداشته اند ، طرح برنامه عمل (افغانستان نوين ) را در انداختيم ، اين طرح توسط گروهی از فعالان سياسی ، باتجربه ، آگاه ، همفکران و مبارزان مورد تصويب قرار گرفت.

اين گروه خود را طرفداران « افغانستان نوين » ناميد. اين شاخه رويندهء مقاومت عادلانه ء ملی و ميهنی به حساب سوهان عمر مستبدان زمانه به تبليغات گسترده شفاهی آغاز کرد. در مراسم تدفين و تشييع جنازه و فاتحه خوانی مردم فعلانه اشتراک ورزيد با مظلومان آه کشيد ناله و فرياد کرد چونکه ميدانست :

آه مظلوم به سوهان مـــــــاند 

 گر خود نبرد برنده را تيز کند

برضد تهاجم نظاميگران پاکستان ، جنبش کوردل طالبان افشاگری کرد ، خشم و خروش زن و مرد وپير و جوان را برانگيخت ، زمينه های همبستگی مقاومت جويانه توده های مردم را فراهم ساخت.

( افغانستان نوين ) اين وظايف تبليغاتی وميهن پرستانه را بدون هيچگونه قرارداد قبلی مشروطه ، موقت ، معامله سياسی ، ائتلاف ، اتحاد با آمرمسعود و ديگر تنظيم ها و بصورت کاملا صلح آميز ، بی سروصدا و مستقلانه ايفاکرد. از اعتماد به توده های مردم و همدردی خلق حق شناس خود برخوردار شد.

کتاب (ظهور و زوال حزب دموکراتيک خلق افغانستان ) همه درس های عبرت تاريخی و سودمندی بود که در جلسات هفتگی طراحان برنامهء عمل ( افغانستان نوين ) در شرايط پر اضطراب راکت باران ها و بمباردمان های هوايی تدريس و توزيع ميشد. طرح برنامهء عمل اين شاخه ء روينده ء ، مقاومت ملی ، ميهنی و دموکراتيک مردم بعدا در پايان بخش دوم ( ظهور و زوال ح د خ ا )  بنام ( برنامه عمل افغانستان ) طبع و تا کنون قريب ده هزار نسخه ء آن در خارج و داخل کشور ، توزيع و مورد استفادهء همه نيروهای ملی دموکراتيک و ترقی خواه قرار گرفته و زمينه های شناخت همگون و درک فعال اوضاع کشور را فراهم ساخته است . آنانيکه اين فعاليت های جسورانه ، صلح آميز و مستقلانه ء فرهنگی ، سياسی ، اجتماعی و سازمانی را که برضد تجاوز نظاميگران پاکستان ، جنبش طالبان و متحدين آشکار و پنهان داخلی آنان ، موازی به مبارزات مسلحانه ء ( جبهه متحد ملی ) برهبری آمر مسعود صورت ميگرفت وابستگی به( شورای نظار) يا ( ستم ملی ) توجهه ميکنند. ازين توجيهات ذهنی گرانهء فرکسيون بازان معلوم الحال ، نه تنها احساس خجالت و شرمساری نمی کنم. بل خود را وابسته به شاخه ای از نهضت مقاومت ملی ، دموکراتيک و آزادی خواهانه مردم خود می پندارم. مگر وای بحال  آن نيروهای ( چپی ) که امروز بصفت ( هيزم کش ) و ( پيش مرگ ) طالبان «پنجابی گرا » ، « آرايشگر » نظامات مرحوم و مغفور ( قبيله سالاری ) و سلطنتی توصيف ميشوند. من از اين مخالفان مزمن و کهنه کار انتظار ديگری نيز ندارم ، عمل زندگی مبارزه و گذشت زمان بار ديگر ثابت خواهد کرد که کيان را صواب  ( راست و درست ) وراه حق را در پيش داشته اند و کيان راه خطا را. من به دلايل تاريخی  زيرين ، به صحت و درستی راه خود باور و اعتقاد تزلزل ناپذير دارم که : مسعود و نياکان مسعود شهيد سنت های مبارزات عادلانه ملی و ضد استعماری داشته اند. بهادرخان ، محمد رحيم خان ، سرکرده اميرمحمدخان و سرکرده دين محمد خان در دهه هشتاد قرن نزده درپيشاپيش سپاه بازارک پنجشير با لشکرسردارمحمد اسحق خان نائب الحکومه ولايت بلخ در اندراب پنجه نرم کردند و سردار محمد اسحق خان که با مقامات روسيه تزاری در زدو بند بود به ناچار به بخارا پناهنده شد و لشکرش به بازو و زور نياکان دلير آمر مسعود و هموطنان ديگر تار و مار گرديدند. (1 )

در همان سالها ، استعمار ( بريتانيای  کبير و روسيه تزاری ) ، هردو بسوی دره های پر از شگفتی و ستراتيژيک نورستان چشمان طمع دوخته بودند. امير عبدالرحمن با درک صحيح نيات توسعه طلبانه و تجاوزکارانه اين دو ابرقدرت استعماری جهان به بهانه نشر و پخش دين اسلام آهنگ تسخير و تصرف ( کافرستان و بلورستان ) آنروزگاران را کرد و فرمان تهاجم را از جبهات هم آهنگ بدخشان ، کنر و پنجشير صادر نمود و به اين تدبير دره های زيبائی آن خطه را بفرماندهی سپه سالار غلام حيدر خان چرخی جزء جدائی ناپذير قلمرو افغانستان و از خطر تعرض و تجاوز قدرت های بزرگ استعماری مصئون گردانيد .اين پيروزی مصادف بود به سال 1313 شمسی برابر با 1896 ميلادی .

درين لشکر کشی های ضد مقاصد توسعه طلبانه ابرقدرت های استعماری پايان قرن 19 نياکان مسعود ميردادخان سربرآوردهء مردم رحمان خيل بازارک و لنگر خان پنجشيری نقش فعال داشتند.

نياکان بزرگ ، خيل و تبار امرمسعود ، چراغ ادبيات معارف و فرهنگ خراسان اسلامی را در پنجشير روشن نگهداشته و پاسداری کرده اند و شهنامه خوانی ، مثنوی خوانی ، سکندر نامه خوانی ، مطالعه داستان های عاشقانه نظامی گنجوی ، جامی ، ديوان حافظ ، گلستان و بوستان سعدی از ميراث های شايسته نياکان بزرگ آمر مسعود بوده است. قابل ذکر است که يکی از اجداد مسعود بنام زمردشاه که از پاسداران سرسخت فرهنگ ، معارف و افتخارات خراسان زمين بود در زمان تيمورشاه بدست جلادان او گرفتار و در قندهار در زيرپای فيل جان خويش را ازدست داد.

 سی و پنج سال پيش هنگام مبارزات انتخاباتی برای  ولسی جرگه زادگاه مسعود  و قريه ( جنگلک ) را« دانشگاه» پنجشير ناميده بودند و از خيل و تبار آمر مسعود تا آن سالها در حدود 50 محصل دانشگاه و تحصيل کردگان نظامی و ملکی جوانه زده بود. دوکتور يونس اکبری يکی از دانشمندان فزيک اتومی از همين خيل و تبار با فرهنگ سربلند کرده بود. به هنگام مبارزات انتخاباتی دوره سيزدهم شورای ملی ،  مسعود شاگرد صنف 11 ليسه استقلال بود و با فرزندان اشرافيت فيودالی در يک صنف درس مي خواند. پدرش دگروال بازنشسته اردو و متنفذ روشن بين و سپيد موی خيل و تبار گشن بيخ و بسيار شاخ « نوروزخيل » بشمار ميرفت. به اتفاق هادی کريم کانديد وکالت پنجشير بمنزل ايشان به کارته پروان رفتيم ، اهداف دموکراتيک مبارزه ما را شنيدند. مسعود با رعايت موازين پدرسالاری خاموش نشسته بود ولی مهذبانه مهمانداری ميکرد. خلاصه بعد از پشتيبانی بيدريغ مردم از هادی کريم ، ما را متهم به تحريک مردم به قيام عليه نظام پادشاهی محاکمه و به دستور مستقيم « شاه مخلوع » به  شش  هفت سال حبس محکوم کردند. اين توطئه درباريان ، روشنفکران و خلق خشم آگين پنجشير از جمله تحصيل گردگان قريه جنگلک بازارک را به فکر و انديشه اشکال و شيوه های مخفی و قهرآميز مبارزه سمت و سو بخشيد. تعدادی از آنان خلقی شدند ، تعدادی پرچم را سازمان دلخواه خود تشخيص کردند ، شماری «بطريقت  محمد طاهر بدخشی » رو آوردند و اصول نبرد « سازا » را رهنمای عمل خود قرار دادند. دوکتور يونس اکبری به اتهام وابستگی به« راوا » گرفتار و خلاف اصول دموکراسی و ارزش های اعلاميه جهانی حقوق بشر قربانی تعصب و گرايش های ماورای بين المللی دوکتور نجيب الله اعدام شد ، دپيلوم انجنير رسول اکبری از سوی گروه های تروريستی حزب اسلامی حکمتيار به شهادت رسيد. شماری از تحصيل گردگان و افسران خيل و تبار مسعود (سامايی ) شدند و به گروه کار پيوستند و تعدادی در کودتای سردار محمد داود نقش فعال گرفتند ، در محاصره و گرفتاری سردار ولی ووزيردفاع شاه مخلوع از خود رشادت و در آزادی من  از زندان شاه پافشاری نشان دادند. و در نهايت احمدشاه مسعود جوان ترين جوانهء نبرد ملی و فرهنگی نوروز خيل بود که از اين گلستان نخست به جنبش جوانان و برادران مسلمان پيوست سپس به مثابه شاخه رويندهء اين جنبش از استقرار نظام دموکراسی ، تشکيل جبهه « متحد ملی » تامين صلح ، رشد مستقل افغانستان و عدم وابستگی به اين يا آن ابر قدرت دفاع کرد.

و« حماسه ناتمام » را از خود به ميراث گذاشت.

به يک سخن مسعود طالب ظلمت نبود ، ديوبندی نبود ، آخند خشک انديش نبود ، مردم افغانستان و جهان را تخدير نميکرد و به آستان ميراثخوران استعمار کهنه و نو و اشرافيت فيودالی سر فرود نياورد، و تند رو و کند رو نبود و آلت اجرای مقاصد توسعه طلبانه القاعده ، تروريزم بين المللی ، آخند های خشک انديش و عقب گرای ايران نشده بود. آمر مسعود آگاهانه زندگی مرفه شهری را ترک کرد . بسوی توده های زحمتکش  روستاها رفت با مردم متدين و مسلمان خود کار، مبارزه، زندگی و عبادت کرد. از حاکميت ملی ،استقلال و تماميت ارضی کشور خود دفاع کرد. اسيران جنگی را نکشت ، در دشوار ترين شرايط مردم مسلمان و پلنگينه پوشان خود را و سنگر آتشين مردم خود را خالی نگذاشت و از اعتماد توده های گوشه گوشه ء کشوربرخوردار شد و سرانجام در راه دفاع از استقلال و تماميت ارضی افغانستان جان سپرد. کدامين وجدان بيدارميتواند ازاين همه فراست نظامی ، آگاهی ملی ، اجتماعی ، فضيلت اخلاقی و قربانی مسعود« قهرمان ملی » افغانستان چشم بپوشد؟ فقط مزدوران محافل حاکمه پاکستان و سازمانهای تروريستی بين المللی و بس. مگر برخلاف تجربه طالبان ، حزب اسلامی حکمتيار مولوی محمدی ، مولوی حقانی ، سازمان « غورزنگ صلح » شهنواز تنی ، مولف دوهمه سقاوی ، سازمان « وحدت ملی » پوهنوال رشيد جليلی و تکيه گاه های استعمار کهنه و پايگاه های ملی ، محلی و قبيلوی لرزان نجيب الله به وضوح کامل آشکار ساخت که استعداد « مرکز گريزی »  ، « پنجاب گرايی » و لغزش بسوی قبيله سالاری و سلطنت طلبی و بسود ميراثخواران بريتانيا در هر يکی از آنان به درجات متفاوتی نهفته بوده است.

البته يک لحظه هم نمی توان اين حقايق را پنهان کرد که خلق دلاور پشتون صفوف فعالان ملکی ونظامی آگاه آن همواره با احساس درد ها و رنج های مشترک در مبارزات ملی ، دموکراتيک و در جبهه متحد مقاومت عادلانه ملی و آزادی بخش مردم ميهن نقش فعال داشته اند و در آينده نيز ابتکارات نسل جوان ، نوخواه، نوجو، کينه ستيز و آزادی دوست خلق پشتون و تمامی نيروهای طرفدار دموکراسی ، آزادی ، ترقی و صلح و تساوی حقوق همه مردمان وطن و جهان را از دل و جان پشتيبانی و از نهضت های دموکراتيک ملی ؛ ميهنی ، ضد استبدادی و ضد واپسگرايی کشور دفاع عادلانه ميکنم. مگر بت های دوران قبيله سالاری و تاريخ زدهء ايرا که توده های مردم ما يکبار شکستانده اند ديگر پرستش نخواهم کرد.

دوکتور نجيب الله 65 ماده قوانين دموکراتيک مملکت را بسود سکون پرستان کج آهنگ نقض کرد. ح د خ ا و نيرومند ترين بازوی سياسی ـ نظامی ؛ ملی و اجتماعی خود را سرکوب خونين و پراگنده ساخت. با دريغ و درد بايد گفت که هيچ يکی از نيروهای طرف معامله آشکار و پنهانش او را از چنگ طالبان مزدور و از مرگ بدون محاکمه و اهانت آميزش نجات داده نتوانست و حتی به برخورد خلاف سنن پسنديده  قبايلی طالبان نيز از هيچ يکی از پيشوايان طريقه ها و ديگر خشک انديشان پشت پرده دوکتور نجيب الله تاسفی هم شنيده نشد. در فرجام به بانگ رسا اعلام ميدارم :

در تسريع پروسه وحدت و اتحاد اصولی نيروهای ملی و دموکراتيک ضد استبدادی و ضد واپسگرايی  در داخل و بيرون ميهن واحد و تجزيه ناپذيرمان به قلم و قدم به قدر وسع و توان اشتراک فعال ووطنپرستانه ميکنم زيرا به اين حقيقت باور تزلزل ناپذير دارم که :

دگرگونی های اجتماعی و تحولات بنيادی و کيفی اجتماعی به اشتراک آگاهانه توده های مردم ضرورت حياتی دارد. درين راه روشن و انسانی بازهم با خوش بينی تاريخی و اطمينان محکم به آينده تابناک مردم قوی تر از مرگ افغانستان و بشريت ترقيخواه بدون عقب نگری به پيش خواهم رفت.

وآرزومندم که دير يا زود در جشن آسمان وش پيروزی و استقلال کامل ملی ميهن پر افتخار ما يکجا با مردمان آزادی دوست ، زحمتکش و رنج ديدهء کشور عزيز خود شرکت فعال بکنم.

شاد واز غم های غربت قوی تر باشيد .

سرود سبز

خوشــــــــــا سرود من و آتشين ترانهء من

خوشا ستيز من و رزم عــــــــــادلانهء من

به نيـــــم ره نگذارم زشانه بار گــــــــران

خوشــــا کــــمان مــن وتيرم و نشانهء من

هزار گـــــوهر و المـــاس شهرهای جهان

نمی رســــــد بيکی « کوه نور» لانهء من

نمــــی نهم زوطن ، پای خويشتن  بيرون

مرابس است همين گنج و اين خزانهء من

بطـالبان زر و زور وتاج و تخــــــت بگو

مــکن خراب درو بام شهر و خــانهء مـن

مريز، آتـش و خون خزان وخوشه خشــم

کــه خسته گشته ، دل مردم زمانهء مــــن

چــرابه زخم دل قاره ام زنی خنـــــــجر؟

چـرا؟ فزون کنی ، رنج بيــکرانهء مـــن

کنون که صلح ، شعار زمان ما باشــــــد

منه مسلسل بيــــــــــــگانه را بشانهء من

زتند باد حوادث ، نميشــــــــــــود هرگز

فسرده گلشن امــــيد و کشت و دانهء من

زسوز سينه « جيــحون» پرخروش شنو

سرود سبز بــــــــــــهاران جاودانهء من

بخيزو زاغ و زغـــن را بران ای شهباز

زآسمـــــــــــان « عقابان » آشيانهء من

نالهء نيلاب

1994

شهرکابل

با عرض حرمت

اکادميسين دستگير پنجشيری

8 جون 2003 ايالت واشنگتن امريکا

********

(1 )  ! سراج التواريخ ملا فيض محمد کاتب هزاره جلد سوم بخش اول صفحه 415 موسسه تحقيقات و انتشارات بلخ سال طبع 1373 .



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت