نامه سرگشاده به محمد کریم خلیلی  معاون رئیس جمهور ورهبرحزب وحدت اسلامی افغانستان

 

دریکاولنگ ، من قتل عام کرده ام

 

جناب آقای  استاد خلیلی ، معاون محترم رئیس جمهورورهبرحزب وحدت اسلامی افغانستان!

سلام علیکم

بیانیه حزب وحدت را که در پاسخ به گزارش سازمان نظارت برحقوق بشر ودر دفاع ازشما منتشر شده بود، خواندم. بیانیه ای بسیار جالب و محکم بود. با لحنی دموکراتیک و اسلامی . هر کسی که این بیانیه را بخواند بی تردید به ریش سازمان دیدبان حقوق بشر خواهد خندید. شما دراین بیانیه با سعه صدر و بزرگواری، دموکراسی را به این سازمان ودیگر مخاطبان تان آموخته اید. بیانیه حزب شما با تمام پختگی وصلابت اسلامی و دموکراتیکش  تنها یک ایراد داشت و آنهم فاصله فراوانش با واقعیت هاست. در تئوری سازی وتئوری بافی وبازی با کلمات ، باید اذعان کرد که بخش فرهنگی حزب تحت امر شما شگفتی می آفرینند اما تنها ایرادی که بر کار آنها وارد شده ، اینست که آنها علی الرغم توانمندی نوشتاری ، نمی توانند واقعیت های گذشته را مطابق میل شما تغییر دهند. این شاید تنها عیب کار قلم بدستان شما باشد.

نمی دانم تا چه اندازه گذشته را به خاطر می آورید. البته ضرورت چندانی هم ندارد که بخواهید خاطر مبارک تان را مکدر ساخته و روزهای ناخوشایند گذشته را بیاد بیاورید اما گاهی وقت ها گریزی نیست.

زمانی که حزب وحدت به رهبری شهید مزاری به تازگی تاسیس شده بود، شما در پاکستان تشریف داشتید. در آن ایام که  شیعیان افغانستان ، سرشار شادمانی از وحدت وعبور از آشفتگی های خون آلودی بودند که ولایت مطلقه فقیه تخم آنرا پاشیده بود ، شما در پاکستان علم مخالفت با حزب وحدت را به کف گرفته واعلام کردید که حزب وحدت نمی تواند منافع ملی ما را تامین کند. چون رهبرسابق شما ، آقای مزاری ، مقام ومنصبی را به شما پیشکش نکرده بود. البته اگر من هم جای شما می بودم ، حتما راه خود را از رهبر سابقم جدا می کردم. گاهی جدا کردن راه از رهبر سابق می تواند خود انسان را رهبر کند ، همانگونه که در مورد شما صدق کرد. به هر حال ، در پاکستان رابطه تان را با حزب اسلامی و دولت پاکستان گرم کردید و از گرمی این رابطه بود که توانستید شورای نام نهادی را تاسیس ودر برابر حزب وحدت ایستاده شوید. شما در آن ایام حرف های زیادی گفتید که البته مردم باید آن حرف ها را فراموش کرده باشند و به محض اینکه آقای مزاری از شما دلجویی کرد با لب های خندان به آغوش حزب وحدت برگشتید وتمام آن حرف ها را فراموش کردید.برگشتن شما به حزب وحدت به ناگاه مسیر حزب وحدت را نیز تغییر داد. ناگهان رابطه حزب وحدت با حزب اسلامی گرم شد وشما توانستید در مدت بسیار کوتاه ذهن آقای مزاری را نسبت به حزب اسلامی وگلبدین حکمتیار ودر کل مسایل سیاسی افغانستان تغییر دهید. بر کسی پوشیده نیست که آقای مزاری سیاست را بسیار کمتر ازشما آموخته بود. البته سیاست نه به مفهوم فضیلت اجتماعی. سهم شما درجنگ های بین حزب وحدت وشورای نظار واتحاد اسلامی  از دید خیلی ها پنهان مانده است. شما با نگاهی معصومانه به این قضایا ، گناه همه اتفاقات را به گردن گرایش قومی ودفاع ازحریم مردم هزاره می اندازید. اگر این طرفند هم کار ساز نشد می گوییدکه شما در تصمیم گیری ها نقش اساسی نداشته اید واین آقای مزاری بود که باید پاسخ گو باشد اما آقای خلیلی ! این را هم بدانید که اگر تاریخ نگار بی طرفی پیدا شود می تواند رد پای شما را در هم دستی وهمداستانی با حکمتیار وزیاده خواهی وثروت طلبی شما در بسیاری از فجایع بیابد. البته از نظر شما او هم عامل استکبار است ودشمن مردم افغانستان. من نمی خواهم بگویم که حزب وحدت به جای هم پیمانی با حزب اسلامی باید با شورای خون خوار نظار هم سو می شد ویا به هیچ وجه نمی خواهم نقش دستان خون آلود رهبران این گروه بد نام را در قتل وشکنجه مردم هزاره در غرب کابل ومخصوصا افشار، کم رنگ کنم اما آقای خلیلی شما هم کوته گانی داشتید. شما باید روزی اعتراف کنید که چه تعداد انسان بی گناه را تنها به جرم اینکه تاجیک بودند یا پشتون بعد ازسپری کردن دوره شکنجه شان درکوته مخوف گانی روانه داش های آدم سوزی کرده اید. وصدا البته شورای نظار و اتحاد اسلامی جنایاتی گاه فراتر از این مرتکب شده اند اما اگر قرار است از جنایت وجنایت کار پرسیده شود باید صرف نظر از نام ونشان وملیت شان باشد. روزی کسانی از آقای ربانی وسیاف نیز خواهند پرسید. شما مدعی هستید که این کار ها عمل مقابله به مثل بوده است ونیز می گویید که شما نقشی در این مسایل نداشته اید اما واقعیت های غرب کابل چیز دیگری را نشان می دهد. واقعیت ها نشان می دهد که تصمیم گیرنده اصلی در تیم آقای مزاری شما بودید. البته شما می توانید خیلی راحت از قبول مسئولیت شانه خالی کنید و بگویید که در تمام این ماجراها نقش تماشا چی داشته اید یا مثلا تنها مسئول ثبت وگزارش نامه های حزب بوده اید ویا اینکه درایام این فجایع شما در سفر تفریحی تشریف داشتید.

حزب وحدت شکست خورد آقای مزاری به دست طالبان شهید شد. حزب وحدت با شکست بسیار بزرگی که دیده بود تقریبا در حال نابود شدن بود و در این هنگام وبا تردستی مامای بزرگوارتان آقای صادقی پروانی شما زعامت حزب وحدت را به عهده گرفتید. از این هنگام نبرد شما با طالبان آغاز شد وشما مجبورشدید  که با دشمنان دیروز تان هم پیمان شوید. هم پیمانی شما با شورای نظار برای مبارزه علیه طالبان، زمانی صورت گرفت که تا چند روز قبل از آن ودر خصمانه ترین جنگ ها هزاران نفر به فتوا ودستور حزب شما قربانی شده بودند. شما تا چند روز قبل از وحدت تان با شورای نظار، رهبر آن را خائن ملی می دانستید اما به نا گاه احمد شاه مسعود برای تان شیر پنجشیر شد. آقای خلیلی  اگر از چالاکی های سیاسی استفاده نکنید تمام مسئولیت این دوره مستقیما به عهده شماست. چون شما در حزب وحدت یک سیستم نظامی را ایجاد کرده بودید . از نظر شما اعضای شورای مرکزی حزب وحدت کلوخ های چشم دار بودند و حتی شما درگفتن این جمله اهانت آمیز نسبت به شورای تحت امر تان ملاحظه ای هم نداشتید و بار ها این ترکیب وصفی را درمورد آنان به کار برده اید. برای اینکه بتوانید درمبارزه بی امان تان با طالبان استوار باشید ، اردوی حزب را در اختیار افراد غیر قابل کنترل قرار دادید. به ناگاه دیوانه بودن ودیوانه شدن ودیوانه بازی افتخارشد. وپس از آن افسران حزب شما حتی سراز تبعیت شما نیز بر داشتند و اینگونه شد که شما دستور دادید تا انجینیر شفیع ( مشهور به شفیع دیوانه ) را به قتل برسانند. حتما یادتان هست آقای خلیلی  که انجنیر شفیع ، کسی که سال ها تحت امر شما وحزب شما وبرای شما مبارزه کرده بود درحیاط حویلی  شما در بامیان ودرست زمانی که از ملاقات با شما خارج می شد وتوسط سربازان ومحافظان شما گلوله باران شد. شفیع در درون خانه شما در خون خود غلطید وگناه او هم این بود که دیوانه شده بود. البته دراین دیوانگی خیلی ها سهم داشتند اما فقط شفیع تیرباران شد. بعد از این دیوانه کشی حتما کشتار دوم را نیز به خاطر دارید. سید سرور که بعد از شفیع از اقتدار بالایی برخوردار بود مورد غضب شما قرار گرفت. نیروهای شما مقر سید سرور را در منطقه آجگک بامیان محاصره کردند. سید سرور بی خبر از اینکه نیروهای حزب خودش او را محاصره کرده است به امورات نظامی خود می اندیشید وتا از موضوع با خبر شد کار از کار گذشته بود. راستی دراین حادثه اگر سید سرور گوش به فرمان نبود وجرم او دیوانگی بود چرا سی نفر از اعضای فامیل اورا به قتل رساندید؟ نیروهای شما با خشونت تمام ، منطقه آجگک را با خون سرخ کرد. سید سرور به همراه 30 تن از اعضای فامیل خود به قتل رسیدند. آقای خلیلی شما منکر این قتل هستید؟ احتمالا این من بودم که این دره را خونین کردم . شاید شما درسفر تفریحی تشریف داشتید. شاید شما بعد از ختم ماجرا با خبر شدید. شاید این قتل عام نباشد چون تنها سی ویک نفر درآن کشته شده بود. نه ببخشید تنها سی نفر. چون سید سرور به حساب نفر نمی آمد ودیوانه بود. نه آقای خلیلی من مطمئن هستم که دامن مبارک شما از هر خونی پاک است. شاید قتل عام در دره آجگک کار کلوخ های چشم دار بوده است ویا همانطور که گفتم من این کار را من کرده باشم.

حادثه دیگری که باید آنرا برای تان یاد آوری کنم ، سقوط طیاره نخست وزیر دولت درچرخش آقای ربانی ، آقای غفورزی است. طیاره حامل آقای غفورزی درمیدان هوایی بامیان به خون نشست. هم شما وهم آقای ربانی بعد از ماجرا پیراهن سیاه پوشیدید. پشت صحنه این ماجرای غم انگیز اما چیز دیگری است. آقای ربانی واحمد شاه مسعود از حضور غفورزی چندان راضی نبودند. از طرف دیگر هاشمی وسجادی ومقصودی نیز از اعضای بلند پایه حزب وحدت  برای شما چندان کلوخ های چشم دار نبودند. به همین دلیل باید به این جرم کشته می شدند. شما با دشمن دیروز ودوست آنروز تان به یک تفاهم سیاه رسیدید. باید طیاره حامل صدر اعظم ویا نخست وزیر سقوط کند. نیروهای امنیتی شما وشورای نظار کار خود را به خوبی انجام دادند وطیاره در همان نقطه ای که باید سقوط می کرد، سقوط کرد. البته هیچ محکمه ای نمی تواند به دلیل سقوط این طیاره شما را محاکمه کند چون سند کافی وجود ندارد اما یک محکمه ای هست به نام وجدان که اگر شما آنرا به رسمیت بشناسید به محاکمه تان اقدام خواهد کرد.

کمک های مستقیم ایران ، روسیه ، هند ودیگران درد مالی شما را چاره نکرد. فکر تازه ای برای معامله فرمودید. حتما سفرتاریخی تان به عربستان سعودی را به خاطر می آورید؟ در این سفر بامیان را با تمام سکنه اش به فروش رساندید. مردم غیور وقهرمان هزاره سال ها بود که از حق خود دفاع می کردند. درمناطق هزاره جات ( یا به قول شما هزارستان ) طالبان نتوانست با تمام قدرت خود وبا حمایت پاکستان حتی یک وجب پیش روی کند . شما از سفر تاریخی خود از عربستان سعودی که برگشتید نا گاه همه چیز تغییرکرد. اگر حرف مرا به عنوان سند قبول ندارید که حتما چنین است شاید روزی مصاحبه قومندانان تحت امر شما در آن ایام منتشر شود. شما بامیان رابا سکنه اش رها کردید وحتی دستور دادید که در صفوف اول نبرد ، سربازان دست از جنگ بکشند. شما به ایران رفتید وخیلی های دیگربا طیاره شما پایدان کشال خود را به تهران رساندند. حزب وحدت برای بار دوم شکست خورد وشما عامل این شکست را توان بالای طالبان وسقوط مزار شریف عنوان کردید درحالی که به ادعای قومندانان شما بامیان برای سال ها نبرد با طالبان هم امکانات داشت وهم روحیه نبرد با طالبان در بین مردم وجود داشت وهم موقعیت جغرافیایی ساحات جنگی این کمک را به شما می کرد که جنگ را تا سال ها ادامه دهید بی آنکه طالبان بتواند حتی یک وجب از خاک هزاره جات را اشغال کند. پول این معامله کلان به جیب مبارک شما رفت وبلای آن به خانه مردم.

بازگشت شما به دره صوف به معنی از سر گیری نبرد مجدد با طالبان بود.دولت ایران همانطور که در بامیان شما را کمک می کرد( وبه ربانی ودوستم درمزار وبدخشان ) در دره صوف هم کمک های خود را دریغ نکرد. کمک های ایران به اضافه روسیه وهند ودیگران نتوانست قدرت از دست رفته را به شما با ز گرداند. شما برای باز گشت به تاج وتخت تان در بامیان به یکاولنگ حمله کردید. این تهاجم بی آنکه تمام ابعاد آن  مورد سنجش قرار گیرد، آغازشد. شما توانستید یکاولنگ را تسخیر کنید . این خبر خوشی برای شما بود اما پس از فتح وظفر ، مردم عادی را به جرم همکاری با طالبان،  سینه دیوار گذاشته وبدون محاکمه وتحقیق وتفتیش تیرباران کردید. شاید روزی مردم ماتم دیده یکاولنگ از دست مظالم شما لب به شکوه بازکنند اما غیر از آن اسناد زیادی از قتل وکشتار نیروهای تحت امر شما دراین ساحه وجود دارد. شما بعد از این کشتار دوباره شکست خوردید. گو اینکه فقط  برای کشتن مردم عادی یکاولنگ را فتح کرده بودید. طالبان اما این بار که یکاولنگ را فتح کردند تا توانستند قتل عام کردند. قتل عام آنان البته طالبانی بود. وحشت از رگ رگ کوچه های یکاولنگ می گذشت. حتی بچه های 10 ساله را هم کنار دیوار می گذاشتند. از پیرمرد 86 ساله تا بچه 10 ساله همه به جرم هزاره بودن تیرباران شدند. راستی اگر طالبان آنها را به جرم هزاره بودن کشت ، شما آنهارا به چه جرمی به قتل رساندید؟ از منظر دیگر باید شما سهمی را در این قتل عام به گردن بگیرید. این خیلی بی رحمانه است که شما ازکنار آن ماجرای غم انگیز با دامن پاک به خانه بر گردید. نه ببخشید به قصر گلخانه . اگر شما در پلان های نظامی خود آن اشتباه بزرگ را مرتکب نمی شدید مردم یکاولنگ از سمت شما واز طرف طالبان قتل عام نمی شدند.

نه ببخشید حضرت استاد ! دست ودامن شما پاک است. شما حکم هیچ قتلی را امضاء نکرده اید. این دشمنان مردم افغانستان هستند که به شما نسبت های دروغ می بندند. شاید این پاکستانی ها بوده اند که در هنگام تسخیر یکاولنگ توسط شما ، مردم را به قتل رسانده اند . درقتل عام مردم توسط طالبان هم که شما گناهی ندارد. شاید کلوخ های چشم دار عامل این قتل عام بوده اند. شاید جناح دیگر حزب وحدت ویا اصلا چطور است که من دریکاولنگ قتل عام کرده باشم.

آقای خلیلی! گمان می کنم فرصت جبران اشتباهات گذشته را نداشته باشید اما فرصت اعتراف به آنها را همیشه دارید. باید قبل از هرکاری اجازه بدهید که وجدان تان هوای تازه تنفس کند. شاید ازخواب برخیزد.

تا نامه را به پایان نبرده ام اجازه بدهید که فقط یک نکته دیگر را اضافه کنم. یاد تان هست که زمین هایی را از دولت کرزی در منطقه کمپنی درشهر کابل برای خانواده های شهدا گرفته بودید. این زمین ها چند روزبعد توسط شرکت های خصوصی فروخته شد. به راستی که نه طمع شما سیری پذیر است ونه شما قادر هستید که بانک ها را پر کند.

اصل صحبت من در مورد بیانیه حزب شما درواکنش به سازمان دیدبان حقوق بشربود . بعد ازاین اگر خواستید به گزارش های مشابه پاسخ بدهید پیشنهاد می کنم با لحن بسیار انسان دوستانه ، همه چیز را منکر شوید. چون این طوری خیلی راحت است . خود را به درد سر نیاندازید. اگر توانستید گزارشگران حقوق بشر را از هر سازمانی که باشند با روش های کاملا دموکراتیک به دیدارآفریدگار شان بفرستید. گمان می کنم این بهترین راه حل باشد. راستی استاد گرامی تا یادم نرفته باید به عنوان یک پیشنهاد اضافه کنم که سعی کنید همشه رضایت دولت آمریکا را با خود داشته باشید. می شود از بعضی از علمای دینی هم فتوا بگیرید که رضایت خدا دررضایت آمریکاست. گمان می کنم این کار برای شما خیلی آسان باشد. مخصوصا علمایی که با ادعای کلان ازخارج به کابل می آیند ودر عرض دوهفته جیب خرجی شان تمام می شود. شما می توانید با هزینه کم از این بزرگان فتوا بگیرید.

مرا ببخشید استاد گرامی! تمام این پیشنهاداتی که کردم بی جا بود. چون شما درتمام این فنون استاد مسلم هستید. از تضییع وقت تان پوزش می طلبم.

 


بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت