کشتار دستجمعی اسیران جنگ در شمال افغانستان

از آینده ، نشریة نهضت آینده

اسناد جنایات جنگی

نوشتة جیمی دوران

ترجمة فشرده از آلمانی : پروا

استخوان ها در دشت لیلی

 استخوانها آنقدر سفید اند که گویا صد ها سال میشوند اینجا قرار داشته اند. اما اینها استخوانهای مردا ن جوانی می باشند که به امید زنده ماندن ـ در مطابقت با« کنوانسیون های ژنیو در باره اسیران جنگ » ـ  چند ماه پیش خود را به متحدین امریکا تسلیم کرده بودند ، اما پسان بشکل وحشیانه به قتل رسیدند.

در یک تپة مصنوعی ریگی استخوانهای فک ، استخوانهای قبرغه ، استخوانهای ساق پا و جمجمه های شکستة انسانها پراگنده میباشند. در استخوانها داغ هائی بچشم میخورند که سگ های شب گرد دشتی بجا گذاشته اند.

دشت لیلی قبرستان دستجمعی در حدود سه هزار اسیر جنگی است که در کانتینر ها جان سپرده ویا تیر باران شده اند.

سقوط مزارشریف و محاصرة قندوز

نبرد برای تسخیر مزار شریف، سرنوشت تمام جنگ را تعیین کرد. درین نبرد عبد الرشید دوستم نقش بارزی را بازی کرد. در جبهات کوهی واقع در جنوب مزارشریف ، برای یورش بر مواضع طالبان که مجهز به توپخانه ثقیل بودند ، دوستم یکهزار سوار کار را وارد کارزار کرد. دوستم توضیح میدهد : «  طالبان انتظار چنین حمله را نداشتند. اگر افراد را با پای پیاده به جنگ می فرستادم ، همة شان زیر باران توپخانه طالبان کشته میشدند. با سواری اسپ ها ، ما بطور برق آسا از ساحة امنداخت توپخانه ثقیل طالبان گذشته بآنان حمله ور شدیم و طالبان فرار کردند».

درین حمله بیشتر از 300 سوارکار کشته شدند، اما با وجود این تلفات شدید، همینجا بود که فروپاشی رژیم طالبان آغاز شد. در اوج این نبرد ، هنگامیکه دوستم د ر دروازه مزارشریف قرار داشت ، تلویزیون « الجزیره» خبر مرگ دوستم را پخش کرد. درست در همین لحظه من در ساحل دریای کوکچه با قوماندان مامور حسن ، یکی از دوستان نزدیک دوستم حرف میزدم.

با پخش این خبر ، مردمان کوچه سراسیمه ودهشت زده شدند ، اما در رفتار مامورحسن آرامش دیده میشد. از من پرسید که آیا میتواند با استفاده از تیلفون ماهواره یی من به جنرال دوستم تیلفون کند.

حسن : « عبدالرشید ، خبر پخش شده که گویا شما کشته شده اید. الجزیره خبر پخش کرده است » .

دوستم خنده کنان : « باورم نمی آید. شاید بهتر باشد ، خودم کنترول کنم و بهتر است شما کمتر به چرندیات باورکنید. »

حسن :  « جنگ چطور پیش میرود ؟ »

دوستم : « ما به مهمات بیشتر نیاز داریم . باید مهمات بخرم ـ  کی میفروشد ، برایم مهم نیست ! غیر ازین ، همه چیز ها درست است و بیست کارشناس نظامی امریکائی نیز نزد من هستند.... »

در آ نزمان به همگان آشکار بود که طیاره هائی امریکائی مواضع طالبان را بمباردمان میکنند، اما حلا برایم ثابت شد که نظامیان امریکائی در جبهات زمینی به این شکل در جنگ سهم داشتند. پس از سقوط مزار شریف ، کابل بدون مقاومت سقوط کرد. جنگ جویان طالب از کوکچه در شمال شرق افغانستان ، از تالقان و از مزارشریف به شهر قندوز فرارکردند .  بدین ترتیب در حدود 15000 نفر (  منجمله چندین هزار خارجی )  در قندوز به دام افتادند. نیرو های ائتلاف شمال که تعدا شان دو برابر طالبان درقندوز بود، محاصرة آن شهر را آغاز کردند.

امروز میدانیم که شماری از محاصره شدگان با عبور از یک دهلیز باریک توانستند بسوی جنوب فرار کنند و یک تعدا دیگر بخاطر نجات خود تغییر جبهه دادند و اما سرنوشت متباقی بدست دلالان افتاد.

نقش مرکزی را درین معاملات یک جنگ سالار بنام امیرجان بازی میکردکه از اعتماد هردو جانب برخوردار بود. امیر جان میگوید : « تمام قوماندانیکه در قندوز بودند ، برایم حیثیت دوست و برادر را داشتند. در سال های گذشته ما مشترکا می رزمیدیم. همان بود که برایم پیشنهاد کردند که با ائتلاف شمال رابطه برقرار کنم تا موضوع را نه از طریق خونریزی ، بلکه از راه مذاکره حل کنیم . میرزا نصری ، آقاعمر ، ارباب هاشم و یک تعداد دیگراز قوماندانان ، افراد القاعده و گروه های خارجی را وادار به تسلیم شدن ساختند.»

کشتار جمعی به هدایت کی ؟

 طالبان پیشنهاد کردند که قوماندانان شان در برابیر تضمین های معینی سلاح شانرا به عساکر ملل متحد یا به قوای مسلح بین المللی تسلیم خواهند کرد.

امیرجان : « من آنجا بودم که ملا فیصل و ملا نوری و اشخاص دیگر به نمایندگی از طالبان برای ملاقات و مذاکرات با جنرال دوستم ، جنرال محقق و جنرال عطا به قلعه جنگی ( مزارشریف ) آمدند. یک تعداد امریکائی و چند نفر انگلیس نیز در آنجا بودند. موافقه شد که افغانهای قندوز ( طالبان ) سلاح خود را تسلیم دهند و بعد ازآن ، اجازه دارند به خانه های شان برگردند، در حالیکه افراد القاعده و دیگر جنگجویان خارجی خلع سلاح میشوند و سپس به ملل متحد تسلیم داده خواهند شد . پس از پخش این خبر بود که دونالد رامزفیلد ، وزیر دفاع امریکا دریک کنفرانس مطبوعاتی در بارة اسیران ابراز نظر کرد : « جای تاسف خواهد بود این خارجیان ـ افراد القاعده ، چیچنی ها و دیگران که در افغانستان یکجا با طالبان فعالیت میکردند ـ آزاد شوند و برای شان اجازه داده شود که به کدام کشور دیگر بروند و در آنجا فعالیت های تروریستی را انجام دهند.»

در روز های بعدی رامزفیلد بار ها تکرار کرد : « امید وارم که آنها یا کشته شوند یا اسیر گرفته شوند. آنها افرادی اند که اعمال وحشتناکی را انجام داده اند ».

رهبری « ائتلاف شمال » نمیتوانست سخنان مهمترین متحد و پول دهندة خود را نادیده بگیرد. اما ناگفته نماند که رهبری ائتلاف شمال نیز با همین نظر موافق بود! در کابل جو انتقام به جوش آمده بود.

امیر جان فهمید که شتاب باید کرد. او به عجله میان هردو جانب رفت و آمد کرد تا از کاریکه قابل جلوگیری نبود  ، جلوگیری کند. در 21 نومبر 2001 سرانجام موافقه حاصل شد : تمام نیرو های مسلح طالبان در برابر این تعهد که آنان را زنده میگذارند خود را به ائتلاف شمال تسلیم میکنند.

طالبان و همکاران خارجی آنها خود را به نیروهای ائتلاف شمال تسلیم کردند ، اما بسیاری از آنها زنده نماندند. امیرجان می گوید : « من همه آنان را یکایک برشمردم. هشت هزار نفر بودند. حالا تنها سه هزار و پانرده نفر شان باقی مانده است. متباقی پنجهزار نفر چه شدند؟»

پاسخ به این سوال در یک تپة ریگی در دشت لیلی نهفته است. از جمله 5000 نفر ، ممکن چند نفر محدود شان فرارکرده باشند ، چند تن دیگر ممکن آزادی خود را خریده باشند ، یک تعداد دیگر را شاید به ادارات استخباراتی کشور های اصلی شان فروخته باشند که شاید درآن کشور ها سر نوشتی بد تر از مرگ در انتظار شان باشد.

اما بنابر اظهارات یک سلسله شاهدان عینی که ما آنان را در جریان تحقیق شش ماه پیدا کردیم ، اکثریت اسیران در زیر ریگ در دشت لیلی مدفون میباشند.

هیچ یک ازین شاهدان از ما پول دریافت نکرده اند. برعکس با همکاری خود در این فلم مستند، زندگی خود را به مخاطره انداخته اند.

داستانی که آنان حکایت میکنند ، در قلعه زینی واقع در جاده مزار ـ شبرغان آغاز میشود. این قلعه بزرگ حیثیت اردوگاه عبوری را برای هزارن اسیران جنگی قندوز داشت. از دیدگاه رسمی گفته میشود که در نظر بود آنان را به زندان شبرغان ببرند. در شبرغان قرار بود متخصصین امریکائی آنان را استنتاق کنند و سپس تصمیم بگیرند که کدام شان به پایگاه گوانتانامو  در کیوبا فرستاده شوند.

 اسیران قندوز را به قلعه زینی در نزدیکی شهر مزارشریف آوردند. در قلعه زینی این آدمها را در یک میدان بزرگ نشاندند. اندکی بعد قطار موتر های کانتینر دار رسید. اسیران را در کانتینر ها طوری جابجا کردند که جای سوزن انداختن باقی نمانده بود.

 در دنباله داستان را یک افسر ائتلاف شمال چنین حکایت میکند : « ما که مسئولیت انتقال زندانیان را از قلعه زینی به شبرغان بعهده داشتیم ، 25 کانتینر را بار کردیم ، در هر کانتینر در حدود 200 نفر را جابجا کردیم. »

طالبان که در گرمی بیشتر از 30 درجه درکانتینر های آهنین بدون روشنائی و بدون مجرای هوا داخل ساخته شده بودند ، ناله و زاری سردادند که بر ما رحم کنید.

ادامة داستان را از زبان یک سرباز افغان بشنویم که خودش اعتراف به قتل یک تعداد از اسیران میکند.

سرباز : « من به کانتینر آتش گشودم ( فیر کردم ) تا برای داخل شدن هوا سوراخ ایجاد شود. در نتیجه تیر اندازی تعدادی از اسیران کشته شدند.»

سوال : « شما خود تان توسط مسلسل به کانتینر فیر کردید تا سوراخ برای هوا ایجادشود؟  که برای تان دستور داد که فیر کنید ، چرا این کار را کردید ؟»

سرباز : « قوماندانان برای ما دستور دادند »

اما این سرباز با اعترافات صادقانه خود یک واقعیت دهشتناک را پنهان میسازد. در کانتینر هائیکه ما یافتیم ، در پائین و در وسط ، سوراخ هائی زیادی وجود داشتند ، اما نه در بالا. اگر هدف از ایجاد سوراخ ها ، جریان هوا میبود تا زنده ماندن اسیران را ممکن بسازد ، پس باید به بخش بالائی کانتینر فیر میکردند.

یک رانندة  تکسی (از همین منطقه ) که بیک تانک تیل رفته بود ، چنین حکایت میکند : « وقتیکه می خواستم اسیران قلعه زینی را بطرف شبرغان ببرند ، می خواستم موترم را تیل بیندازم. بوی عجیبی به دماغم رسید و از صاحب تانک پرسیدم که بوی از کجا می آید . گفت که چهار طرف را تماشا کنید. آنوقت سه کانتینر را دیدم . از کانتینر ها خون جاری بود. موهای جانم بلند شدند. بسیار وحشتناک بود. میخواستم زود تر از آنجا بروم ، اما یک موتر باربری سر راهم قرار داشت ... »

همین دریور تکسی صبح روز بعد در شبرغان پیش روی خانه اش ایستاده بود و یک صحنه وحشتناک دیگر را دید :  « دیدم که چند موتر باربری کانتینر دار از پیشروی خانه من عبور کردند. خون مانند بارران از کانتینر ها جاری بود. »

فیر گلوله ها اسیران همه کانتینر ها را نکشت. اکثر کانتینر ها را برای چهار الا پنج روز سر بسته رها کرده بودند که در نتیجه همه زندانیان یا خفه شدند یا از گرسنگی و یا از تشنگی مردند. هنگامیکه کانتینر ها را در شبرغان باز کردند ، از اسیران تنها یک کتله  وحشتناک ، متشکل از ادرا ، خون ، مرداری و گوشت گندیده ـ  باقی مانده بود.

وقتیکه این کانتینر ها در پیشروی زندان شبرغان ایستاده بودند ، یکی از سربازان که آن قطار را همرائی کرده بود ، شنید که قوماندان زندان دستور گرفت تا همه شواهد را فورا نابود سازند. سرباز افغان میگوید : «  اکثر کانتینر ها سوراخ های گلوله داشتند ، در هر کانتینر در حدود 150 تا 160 نفر مرده بودند. چند نفر هنوزهم رمقی به تن داشتند، اما اکثر آنها مرده بودند.»

« امریکائی ها در شبرغان به آنان ( قوماندانان ائتلاف شمال ) گفتند که باید اینها ( کانتینرها) خارج شهر شبرغان ببرند،پیش از اینکه توسط اقمار مصنوعی فلم برداری شوند.»

این اظهارات که سهم گیری امریکائی ها را درین جنایت ثابت میکند ، برای تحقیقات بعدی مهم میباشد. تعقیب موضوع از دیدگاه حقوق بین الدول و همچنین قابلیت بررسی آن در دادگاه ملکی و دادگاه نظامی در سطح ملی تا اندازه زیادی وابسته به این است که سلسله مراتب فرماندهی کشف شود . به بیان دیگر ، بلید دریافت شود که در شبرغان چه کسی اختیار ادار بود.

امریکائی ها چه نقشی داشتند ؟

ما دو دریور را که از دو محل مختلف همین منطقه هستند ، پیدا کردیم . آنها در دو روز مختلف در عین محل در دشت لیلی رانندگی کرده بودند. هردو از سهمگیر مستقیم خود در ین حادثه ، بسیار غمگین و متاثر بودند. گزارش رفت و برگشت آنها از قلعه زینی ( با عبور از شهر شبرغان ) به دشت لیلی تکان دهنده است.

دریور یک : « در حدود 25 کانتینر بود. شرایط اسیران بسیار خراب بود، چونکه هوا برای شان نمیرسید ، به کانتینر ها فیر کردند . بسیاری از اسیران کشته شدند. پسان در شبرغان اسیرانی را که هنوز زنده مانده بودند، از کانتینر بیرون کردند. در میان شان یک تعداد افراد زخمی طالبان و افراد دیگر نیز بود که از ضعف ( ناشی از بی هوائی ، تشنگی و گرسنگی ) بیهوش شده بودند. ما آنها را به اینجا آوردیم ـ بدشت لیلی  ـ و آنها تیرباران شدند. من سه بار به اینجا کانتینر آوردم ، هربار یکصد و پنجاه نفر . هنگامیکه آنها را تیرباران میکردند ، اسیران گریه میکردند و چیغ میکشیدند.

غیر ازمن در حدود ده تا پانزده دریور دیگر در انتقال اسیران سهم گرفتند. »

دریور دو : « آنها ( منسوبین ائتلاف شمال ) موتر باربری مرا در شهر مزارشریف غصب کردند و پولی برایم نپرداختند. موتر مرا گرفتند و یک کانتینر را به آن بار کردند و من اسیران را از قلعه زینی به شبرغان و سپس به دشت لیلی آوردم که در دشت لیلی توسط سربازان کشته شدند. یک تعداد شان هنوز زنده بودند، زخمی و یا بی هوش بودند. آنان را به اینجا آوردم ، دستان شانرا بستند و تیرباران کردند . من چهار بار اسیران را به دشت لیلی |آوردم. در مجموع 550 تا 600 نفر را به اینجا آوردم.»

پس از افشاگری مجله خبری « نیوزویک » بتاریخ 26 اگست ، حکومت امریکا انکار کرد که کشتار دستجمعی در دشت لیلی صورت گرفته باشد و رد کردکه امریکائی ها در زندان شبرغان حضور داشتند. اما اینکه امریکائی ها همه چیز را انکار میکنند ، باورکردنی نیست !  این را نیز نمی توان جدی گرفت که امریکا حکومت افغانستان را فراخوانده است تا تحقیق موضوع را آغاز کند.  زیرا ادارات افغانی از یکطرف مرهون و مدیون جنگ سالاران میباشند و از سوی دیگر نه وجوه مالی را دارند و نه صلاحیت اجرای این کار را .

دریور یک : « زندان شبرغان افراد جنبش ( افراد مسلح سازمان دوستم بنام « جنبش ملی اسلامی افغانستان » ) و سربازان امریکائی حضور داشتند. درینجا در دشت لیلی من آنها را ( امریکائی ها را ) نه دیده ام ، اما در زندان چند امریکائی را دیدم و شاید در موتر های باربری نیز بوده باشند.»

مصاحبه کننده از دریور دو : « وقتیکه شما اسیران را به اینجا آوردید ، سربازان امریکائی به همراه شما بودند ؟»

دریور دو : « بلی ، چند نفر شان همراه مابودند.»

مصاحبه کننده :« درینجا ، در دشت لیلی ؟ »

دریور دو : « بلی ،  درینجا »

مصاحبه کننده : «  چند نفر سرباز امریکائی با شما همراه بودند ؟ »

دریور دو : « زیاد نفر بودند ، شاید سی تا چهل نفر. دو دفعه اول با ما آمدند، اما در دفعه های بعدی من آنها را ندیدم .»

در آخرین بخش راه ـ از شبرغان تا کشتارگاه دشت لیلی ـ میشد ماه هابعد رد زنجیر های بلدوزر ها را دید که اجساد را به یک چاله حل داده و سپس زیر خروار های ریگ گور کرده بودند. سرنوشت افرادیکه در مسافرت از قلعه زینی تا زندان شبرغان جان به سلامت برده بودند و به دست امریکائی ها افتادند، بهتر از آنهائی نبوود که اجساد شان زیر ریگ های دشت لیلی گور شده اند.

یک سربار در باره یک واقعه گزارش میدهد که خودش شاهد صحنه بوده است که چطور یک سرباز امریکائی یک طالب اسیر را به این هدف کشت تا دیگران را بترساند که به سر حرف بیایند : من بحیث سرباز به شبرغان بودم و دیدم که یک سرباز امریکائی استخوان گردن یک اسیر را شکستاند. بار دیگر امریکائی ها براسیران تیزاب یا چیزی مشابه به آن پاشیدند. امریکائیان هر کاری که میخواستند ، میکردند. ما نمی توانستیم جلو آنها را بگیریم ... همه چیز زیر قدرت فرماندهی قوماندانان امریکائی بود .»

 یک جنرال ائتلاف شمال که در همین وقت در شبرغان بود میگوید : « من شاهد بودم ، بچشم سردیدم که امریکائی ها به پا های اسیران خنجر میزدند ، زبان ، موی و ریش آنها را می بریدند. یگان مرتبه به نظر میرسید که آنها این کار را برای خوش گذرانی میکنند. یک اسیر با خود به بیرون میبردند ، لت و کوب میکردند و دوباره به زندان می آوردند. یگان دفعه ، اسیر دوباره به زندان نمی آمد .»

همه شاهدانیکه در فلم مستند ما شهادت داده اند ،  آمادگی خود را ابراز کرده اند که در برابر یک کمیسیون بین المللی ویا در برابر یک محکمه بین المللی ظاهر شوند، بشرطیکه شهادت آنها برای برقراری عدالت کمک کند . واگر زمینه آن مساعد ساخته شود ، آنها نظامیان امریکائی را که درین کار ها دست داشتند ، شناسائی خواهند کرد.

هرچند که ثبوت اتهامات و شکنجه و کشتار در زندان شبرغان ـ پس از گذشت اینقدر وقت مشکل به نظر میرسد ، اما یک قبر دستجمعی  در فاصله چهار کیلومتری زندان شبرغان وجود دارد که درآن اجساد چند هزار اسیر دفن شده است. اگر منسوبین قوای مسلح امریکا واقعا در کشتار اسیران سهیم هستند ، اگر آنان ـ طوریکه شاهدان عینی میگویند، واقعا در راس سلسله مراتب فرماندهی قرارداشتند و اگر آنها نظارت میکردند که چطور صدها نفر در جریان اعدام دستجمعی به قتل برسند ، در آن صورت آنان مرتکب جنایات جنگی شده اند، جنایاتیکه تخطی صریح کنوانسیونهای (میثاقهای) ژنیوا در مورد اسیران جنگ را نشان میدهد.

دردورانیکه کانگرس امریکا به عجله قوانین جدید را تصویب میکند ، قوانینی که باید مانع شوند که کدام وقت ، کدام سرباز امریکائی در خارج در برابر محکمه قرارگیرد ، سناتور ها و اعضای نمایندگان امریکا باید به دیدگاه های اندریومگ اینتی توجه کنند. این وکیل سرشناس در رشته حقوق بشر و رئیس سابق « سازمان عفو بین المللی » پس از آنکه رونوشت اظهارات شاهدان عینی را خوانده و ساعت مواد اثباتی فلم مستند ما را مشاهده کرده ، به این باور رسیده است : « از مواد ارائه شده چنین نتیجه بدست می آید که یک تحقیق همه جانبه مستقل اجتناب ناپذیر شده است. اسیران را کشتند و اجساد شانرا پنهان کردند .  درینجا سخن تنها بر سر نقض ساد حقو بین الدول نیست ، بلکه درین جا سخن بر سر اعمالی میباشد که مطابق قوانین کشور های مختلف اروپائی نیز جنایت شمرده میشود ، جنایاتیکه مسئولیت بالائی ها را مطالبه میکند و اما قبل از همه این اعمال مطابق قوانین ایالات متحده امریکا نیز جنایت شمرده می شوند.»

شاید چنین به نظر برسد که از کشتارجمعی سال 1968 در قریه مایلای ویتنام و از محکمه نظامی علیه لوتینات کالی زمانی زیاد سپری شده است و گویا از انزمان تا اکنون جهان تغیر کرده است ، اما خوشبختانه اصول بنیادی عدالی و دادگستری تغییر نخورده اند و همان طور باقی مانده است. کسیکه بی گناه ، نباید از حقیقت خوف داشته باشد.

*****************

جیمی دوران ف کارمند سابق تلویزیون بی بی سی نویسنده و فلم بردار مستند است که تا کنون چندین جایزه گرفته است. فلم او بنام « کشتاردستجمعی در مزار شریف » فلک مستندی است که در شرایط بسیار خطرناک فاملرداری شده است.


بالا

بعدی * بازگشت * قبلی