داکتر هارون اميرزاده

درس های ديکتاتور صدام برای گردانندگان لويه جرگه

قانون اساسی افغانستان

 سر انجام بعد از تاخير و حرکات   مرموز  يک شنبه  چهار دهم  دسمبر را برای بحث پيرامون قانون اساسی افغانستان انتخاب نمودند. و هنوز نخستين رايزنی های سياسی جرگه را  گزارش گران خارجی به اطلاع  جهانيان نرسانيده بودند که خبر دستگيری آقای صدام حسين که مدت ها  قبل  واشنگتن و لندن مشتاق شنيدن آن بودند، جهانيان را شگفت زده ساخت. در نتيجه لويه جرگه که می توانست يکی از سرخط  های اخبار داغ روز حد اقل برای کشور های که حامی افغانستان اند ، باشد جای خود را بدون چون و چرا برای ماجرای دست گيری  آقای  صدام حسين خالی کرد.

 دستگيری ديکتاتوری بیرحمی چون صدام حسين می تواند خبری خوشی برای بسياری عراقی های مظلوم، طرفداران حقوق بشر وديکتا تور ستيزان جهان باشد.  بدون شک قبل از همه زنده دستگير شدن صدام  بهترين تحفه جشن کرسمس برای واشنکتن و لندن  خواهد بود.اما اکثريت  اعضای جامعه جهانی دستگيری او را توسط اشغال گران خارجی  نه بخاطر نجات مردم عراق از شر يک ديکتاتور شرير قرن می دانند بلکه  قبل از همه بخاطر انحصار  نفت می پندارند.  ازينرو دستگيری ديکتا تور صدام به مشکل می تواند اشغال عراق را توجيه کند و يا  به دل جامعه جهانی، چنگ بزند. افزون بر آن با نمايش قدرت نظامی و استخباراتی و تکبر امپريالستی نشان دادن او در تلويزيون های جهان  با چهره وحشت زده، خسته ، بی خواب، تحقير شده، موهای ژوليده و با ريش طالبی و لادنی نه تنها توهين به مردم باغرور عراق است بلکه  درس ايست برای تمام کشور های عقب مانده وبد بخت که سرنوشت شان را يا ديکتاور ها رقم می زنند و يا اشغال گران خارجی.

اما اين تنها مردم مظلوم عراق نيستند که ديکتاتورشان با حمايت غرب  وبا بکار گيری اسلحه شيميايی  هزاران فرزندان شان را از نزدشان گرفت بلکه سر انجام خود ديکتاتورشان نيز هم تخت را از دست داد و هم تاجش را و در فر جام کشورشان به زولا نه کشيده شد.

  مردم افغانستان که خود قربانی همچو بازی ها شده درک رنج مردم عراق برايشان چندان  مشکل نخواهد بود . زيرا برای اين مردم  که تا دونيم سال پيش حکومت تروريزم طالبانی را که آخرين هنر و شهکار استعمار غرب را  به نمايش گذاشت به  بهای جان، زمين های سوخته  و تخريب مجسمه های بی بديل بودا  تجربه کردند .  همان های که استقرار حکومت  تروريستی  را  در افغانستان  بهترين دست آورد شان بعد  دوران جنگ سرد می پنداشتند سر انجام روزی فرا رسيد که برای سرنگونی  دست پرورده های شان خود وارد ميدان نبرد شدند.

  اما امروز که تجارب افغانی و جهانی در برابر چشمان همه نمايان است چگونه می توان مردم افغانستان را که در مرحله انتخاب سرنوشت قرار دارند کمک کرد تا باری ديگر سرنوشت شا ن را ديکتا توران و خونتا های نوبتی رقم نزنند.

 

                       فکر می شود رسالت شهروندان افغانستان هم در داخل و هم در خارج کشور اينست که با توجه به  فضای متشنج  نظير روز چهارم اجلاس  ممکنست وضيعيت به سوی پيچيدگی و شاريدگی  انکشاف کند از  يک سو و از سوی ديگر تصاميمی را که در نتيجه  فشار های بازی گران داخلی و خارجی بر نمايندگان  تحميل  خواهد شد، راه را به استقرار حکومت های مودل  نظير استبداد طالبانی و يا ديکتاتوری صدامی  بيشتر  باز خواهد کرد. بنأ فرزندان افغانستانی نمی توانند در هر جای که باشند صرف با نظارت بر بحث ها ، کشمکش های  غير ضروری ميان نمايندگان شان اکتفا نمايند و رسالت خود را انجام يافته بپندارند. زيرا بهای تصاميم زيانبار ملی را قبل از همه مردم افغانستان خواهند پرداخت نه آقای کرزی و نه آ قای خليل زاد.

  

مردم افغانستان و جهان به تا ريخ هفدهم سپتمبر در چهارمين روز لويه جرگه شاهد صحنه

ماجرا  ها، کشمکش ها و تصفيه حساب ها ميان گروهای چپ و راست  در پايتخت افغانستان، بودند .

 اما و کلای محترم در روز پنجم جرگه که هنوز  در طعامخانه شيشه يی پولی تخنيک کابل   جايکه برخی ها قصد داشتند خاک آنرا به توبره بکشند،   شايد  مصروف صرف غذای لذيز صبحانه خويش   باشند. و هنوزآخرين پياله چای های سبز و يا سيای خويش را به اصطلاح بخارايی ها که گفته بودند « چای ناخورده جنگ نمی شود» نه نوشيده باشند و شايد هم هنوز   کمر های  خود را در نبرد برای روز پنجم نه بسته  باشند، بنده را کابوس ديکتاتور صدام  حسين در نيمه شب به وقت لندن از خواب بيدار کرد و  نخستين درس عبرت خود را با پشيمانی از استبداد تاريخی خويش برای نمايندکان منتخب مردم استبداد زده افغانستان فرستاد.

 در پيام گفته می شود که ای نمايندگان منتخب برادران و خواهران مسلمان افغانستانی ام!

 من در آخرين لحظات زندگی ام قبل از اينکه به سزای اعما لم توسط هموطنان عزيزم که به خون من تشنه اند، برسم و يا بخاطر اينکه چرا نفت کشورم را در اختيار شرکت يونيکال و برتش پطروليم نه گزاشتم به چنين سر نوشتی دچار شدم، وجدانم را راحت ساخته و از شما خواهش می کنم که نه راه من را انتخاب کنيد و نه راه همتايان طالبی و لادنی ام را. حالا مربوط به شماست که مردم افغانستان را شايسته رهبر ديکتاتور و خود کامه می دانيد و يا شايسته  رهبر خرد گرا و خدمت گزار مردم .   اين به خرد شما  بستگی  دارد که دموکراسی را پيشه می کنيد و يا ديکتاتوری را. و هم چنان اين مسئوليت شماست که برای کشور استبداد زده خويش نظام رياستی مورد علاقه آقای کرزی را انتخاب می کنيد و يا نظام سياسی مورد نياز همه مردم افغانستان را.

 

در ادامه  پيام وجدان آقای ديکتاتور صدام حسين در آخرين لحظات حياتش که از يک طرف هم واشنگتن  و هم  لندن  مست ساختن سناريوی چگونگی محاکمه  او اند و هم عراقی های عذاب ديده مصروف پای کوبی و طرح انتقام گيری از ديکتاتورشان اند تزکر نکات ذيل را نيز برای نمايندگان منتخب افغانستان ضروری می داند:

 

من درين لهظات طاقت فرسا و خيلی توهين آميز برای خودم و مردمم وجدان خود را راحت نموده و از شما خواهش ميکنم که از زندگی من درس عبرت بگيريد. هيچ درجه ديکتاتوری در جهان  امروزنمی تواند بقای فردی ، حزبی و قومی را در سايه حمايت خارجی ها تضمين  کند.  فکر می شود  آمريکايی ها يک ديکتاتوری مثل من را در بغداد سرکوب کردند اما در عوض ديکتاتور ديگر را در کابل  به قدرت خواهند رسانيدند. آنها اين   امکان  را دارند  که چگونه کلای احمد را بر سر محمود گزارند و کلای محمود را بر سر احمد. چگونه در يک موقع تروريست را دموکرات به دنيا معرفی کنند و روز ديگر دموکرات  را ديکتاتور.  مثل اينکه يک وقتی طالب را فرشته معرفی می کردند و يک وقتی ديگر آنها را  شيطان.   يک روز شيخ لادن را مجاهد کبير به دنيا معرفی  می کردند و روزی ديگری تروريست. بنأ آنها اين هنر را دارند  که به مردم اين سياره اين را تلقين کنند که ديکتاتوری برای آوردن ثبات در کشور  استبداد زده شما مفيد است، اما دموکراسی برای شما مضر. آنها  از اجلاس بن تا به ديروز  پيوسته ايجاد حکومت با قاعده وسيع  را برای شما وعده می دادند اما با انتشار پيش نويس قانون اساسی جديد « نه چرگی بود و نه پرگی ».

 با توجه به تجارب کشور شما که هنوز خون های ريخته شده  فرزندان  شما نه خشکيده  از تمرکز قدرت بدست هرکسی که باشد حتا از دست فرشته هم جلوگيری کنيد. زيرا در درون تمرکز قدرت پوتنسيال نيرومند و کشش به سوی ديکتاتوری، خود کامگی و استبداد نهفته است که به آسانی نمی توان آن را مهار کرد.  بگونه مثال به تجربه من توجه کنيد. زيرا من در آغاز که در سال 1979 قدرت را در عراق  و حزب بعث غصب کردم خون خوار نبودم. اما قدرت عجيب خصلت و لذتی دارد. هرقدر بيشتر انسان آن را در اختيار خويش داشته باشد به همان اندازه  کنترول بر نفسش را از دست  می دهد. به عوض اينکه خرد انسان بر نفسش حاکم شود، بر عکس نفس و خواهشاتش  براو حاکم شده بلاخره چنان جنون زده می شود که  بخاطر حفظ قدرت و تحقق آرمان های بی مرزش به هيچ کسی حتا به اطفال اش رحم نمی کند. تا جای که من تا ريخ شما را خوانده ام اين ماجرا نسبت به هر کشور ديگر زياد ديده شد.  

اما درين لهظه سر نوشت سا ز فرصتی زيادی برايم باقی نمانده که تمام تجارب خونين خويش را خدمت شما عزيزان  حکايت کنم. اما تذ کر نکاتی ديگر را نيز  ضروری می دانم. زيرا من در آغاز حکومت خويش علاقه خدمت به مردمم داشتم. اما زمانی من از  خط مشی خود منحرف شدم که ابر قدرت های زمان جنگ سرد بخاطر نفت غنی کشورم، من را در مدار بازی های آزمندانه شان چرخاندند و تا دندان مسلح نمودند.

  آنها در جنگ  عليه ايران  سلاح های شيميايی در اختيارم گذاشتند و حتا با استعمال آن عليه کردهای مظلوم خود ما غرب هرگز نا راحت نشد . واز آن وقت به بعد با اين سلاح آشنا ه شد م.

                      اما اين من تنها نبودم که قدرت را دوست داشتم و به ديکتاتور تبديل شدم. ديکتاتوران زيادی در جهان از جمله در کشور شما بوده اند که بيشتر از من کشتند. مثل عبدالرحمن خان، هاشم خان، حفيظ اله امين و بد ترين آن برادران عربی من شيخ لادن ،عمر جان و حکمتيار صاحب  بودند. من هيچ گاهی  مثل حکمتيار صاحب نيم شهر پايتخت کشور خويش را با راکت ويران نکردم. و يا مثل  القاعده و طالبان با سوء استفاده از  شريعيت اسلامی زمين خدا را نسوختاندم و مجسمه ها و آثا ر تاريخی خويش را  مثل بت های باميان شما به کمک انجينر های پاکستانی  به خاکستر تبديل نه نموده و پارچه های آن را به بازار پشاور به جاپانی ها نه فروختم. و يا  آثار گرانبهای تا ريخی کشور خويش  را در اختيار نصراله بابر قر ندادم.

  

 

 من يک راز  را با شما برادران مسلمان در ميان می گزارم: چرا من را  آمريکايی ها  دست گير کردند، اما شيخ لادن ، عمر جان و حکمتيار صاحب را تا اکنون آزاد گذاشتند؟ پاسخ آن اينست که  ماموريت من پايان يافته، من بيشتر از اين به درد آنها نمی خوردم. بنأ من به تا ريخ پيوستم.  

   

 با وجود اينکه من با غرب نا مردی نکردم  حتا خود شان من را تشويق کردند که به کويت حمله کنم . همين که حمله کردم  من را با اسناد انکار نا پزير تجاوز به برادران کويتی ام به جهانيان معرفی کردند.  آمريکايی ها به من خيانت و نامردی کردند در حاليکه  حکمتيار صاحب، عمر جان و شيخ لادن که همه ما در يک چنل  کار می کرديم، آزاد فعاليت می کنند.  و افزون بر آن  آن ها با وجود حملات شديد عليه  عساکر شان، آزادانه در شهر های پاکستان چکر می زنند و در مهمانخانه های ISI  يکجا با  FBI  يا  فلاش می زنند و يا مثل آقای متوکل سر گرم آموزش زبان انگليسی در پنای بادی گارد های آمريکايی اش می باشد. نه کسی آنا ن را  سرزنش می کند بلکه برعکس نوازش شده حتا بسياری رهبران آنها از قرار معلوم تحت نام دموکرات ها و يا طالبان ميانه رو مثل تيوريسن های شان آقای غنی احمد زی و احدی صاحب که تيوری قانون اساسی  جديد شما مطابق به فلسفه طالبی  آنها تهيه شده، روزی جای شما را پر خواهند کرد.  

 شايد يکی از عواملی که  لادن ، عمر و حکمتيار به سرنوشت من دچار نه شده اند ناز برداران پاکستانی دارند. اگر من روابطم با اسرائيل منطقه  شرق ميانه خود مان نيک می بود و در ميان برادران عربی ام کلان کاری نمی کردم و مثل مصری ها و برخی ديگری به اصطلاح فلسفه کهنه شما «شوله خود را می خوردم و پرده خود را می کردم» و صرف  وظيفه عربی و اسلامی خود را محدود به دعا خوانی برای فلسطينی ها می کردم.  شايد نه من و نه کشورم به اين سرنوشت تراژيک سر دچار نمی شديم.

 اما نوش جان عمر جان، حکمتيار صاحب و شيخ لادن که  در پنای حمايت برادران آی اس آی خويش  تقريبأ هر روز پيغام خود را حتا بيشتر نسبت به آقای کرزی به گوش مردم افغانستان و جهانيان می رسانند. هر چند تا چند روز پيش من نيز از امکانات برادران تلويزيون الجزايری ام  استفاده می کردم.   اما افسوس اکنون بخت من برگشته و همه چيز پايان يافته. اما فتنه که در منطقه شما موجود است همتايان ام شيخ لادن، عمر جان و حکمتيار صاحب برای مدت های طولانی چانس مانور را دارند.

 

 در فرجام با برادران  و خواهران مسلمان افغانی ام برای   هميش خدا حافظی نموده و از بار گاه خداوند بزرگ کامگاری و سرفرازی شان را در امر ايجاد جامعه مردمسالار ، ضد انحصاری و ضد ديکتاتوری تمنا دارم.

 برادر شما، ديکتاتورشهيد راه نفت صدام حسين.  

18دسمبر 2003

 

 

ΩΩΩ

نويسنده: داکتر هارون امير زاده

لندن-18 دسمبر 2003

Tel/fax: 0044+ 2084227827

Email: haroon@amirzada.fsnet.co.uk



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت