تحفهء فدرالی برای مردم شمال

 

                      چندی قبل پيشنهاد فدراليسم توسط داکترعنايت الله شهرانی که در هفته نامه اميد وسايت انترنتی «جنبش ملی اسلامی افغانستان » به نشر رسيده بود، باواکنش های متفاوت مواجه شد.بنده نيز با  نحوه طرح ايشان مخالفت نمودم که در نتيجه با واکنش شديد داکتر صاحب مواجه شدم. اينک  پاسخ ايشان راکه قبلآ در هفته نامه اميد به نشر رسيده هر چند با تاخير درسايت انترنت جهت مطالعهء دوستان قرار ميدهم.

 داکترشهرانی بايک حرکت جسورانه، طرح فدرالی   خويش رادريک کارزارتبليغاتی به عنوان«برگ سبزتحفهء درويش»ازآمريکا به شمال افغانستان برده تاآنراهم درتيوری وهم درعمل بيازمايند.

                      آقای شهرانی دربازگشت ازوطن به امريکا، بی آنکه خوانندگان هفته نامه اميدوسايرنشرات برون مرزی افغانی رادرجريان چگونگی پذيرايی «تحفه فدرالی» خويش به مردم شمال ودستاوردهای سفرخويش آشنا سازند، به گونه عاجل دريک اقدام واکنشی پاسخ به انتقادات بنده که درشماره 563 هفته نامه اميد پيرامون مقاله شان به نشررسيده بود، پرداختند.

                       قبل ازينکه بنده خدمت ايشان پاسخ های صميمانه خويش را عرض کنم، لازم به تذکر می دانم که من طرفداربحث ترک وتاجک طوريکه ايشان مشتاق آن اند، نيستم ، زيرا اين موضوع را غيرضروری ومضر دروضعيت کنونی می دانم، لذا بنده بدون اينکه اختلافات سليقه يی را رنگ نژادی يابه اصطلاح مودامروزی «برخورد تمدن ها» داده باشم، به پاسخ به رفع سوء تفاهمات ورد اتهامات می پردازم.

                       دومين نکته راکه تذکرآن را نيز ضروری می پندارم، اينست که بنده صرف ديدگاه خود را ابراز ميدارم نه ديدگاه کدام قوم يا گروه خاص را.

   يکی از انگيزه های اصلی انتقاد از مقاله آقای شهرانی توسط من اين بود که سعی کردم تا جناب ايشان را متوجه اين حقيقت سازم که با توجه به بافت پيچيده قومی ومنطقوی، اختلافات اجتماعی، فقرشديد وموقعيت جيوپلتيکی خاص افغانستان در منطقه، ودريک کلام عدم پختگی شرايط عينی وذهنی لازم ،طرح فدراليسم به ويژه خط کشی نژادی مناطق کشور به خيرافغانستان نيست. امااکنون که واکنشنامه ايشان رامی خوانم، احساس ميکنم که موصوف  نتوانست يانخواست مرا درست درک کنند.

                       داکتر شهرانی به تاييد طرح فدرالی خويش در افغانستان، چنين مينگارند:« چقدراين مردم به هم نزديک وهم نظراند، وتعجب اينست که تحليل شما برخلاف ديگردانشمندان،اينست که ميگوييد فدراليسم اختلاف می آورد... ومن درين روز هاازداخل وطن آمده ام واحساس پاک تاثير فدراليسم رااز مردم مشاهده کردم، البته از عوام وخواص.»

                       بايد نخست عرض کنم که عليرغم اينکه اسمای آن دانشمندان مورد نظرخويشرا بما معرفی نکرديد، بنده به نظريات ايشان به ديده احترام مينگرم. همچنان نفهميدم که اين« احساس پاک تاييد فدراليسم» توسط کدام احصائيه سراسری در کشوررا بخودمعلوم نموديد؟ اگر منظورشما ازين «احساس پاک» در وجود چندنفرباشد،اکثريت وطنداران به نظريات وبرنامه کار آنهاآشنايی دارند ونياز به معرفی شان نيست.

   آقای داکتراشتباها تصورميکنند که علت مخالفت من با طرح فدرالی ايشان شايد اختلاف بر سر کدام اسم خاص است، وازين رواختيارانتخاب نام را بمن ميدهند. در حاليکه نام گذاری ايالت های ساخت آقای شهرانی عامل اصلی مخالفت من نيست. زيرا فدراليسم تحت هراسمی که باشد به نفع افغانستان نيست. افزون بر آن صلاحيت نامگذاری مناطق کشور رانه من دارم ونه کدام کسی ديگر،بغير ازمردم افغانستان ويک مرجع مشروع قانونی.

                       دوست گرامی جناب شهرانی! هرچندبه مشکل ميتوان استدلال شما را پيرامون بلخ، که يکی از پرافتخارترين مناطق تاريخی آريايی نژادان است، پذيرفت، اما بحث ومشاجره پيرامون آنرا درشرايط حاضرمفيد نمی شمارم. بااين حال ياد آوری اين نکته را ضروری ميپندارم که اهميت استراتژيک بلخ درآنست که اين ولايت همسرحد به ازبکستان است، ولذا فدرال طلبان شايد فدراليسم خويش را بدون بلخ برای خويش تصورکرده نتوانند.

                       متاسفانه داکترشهرانی مخالفت بنده را با طرح خويش به معنی ترک ستيزی وتعصب نيزتعبير کرده اند. درحاليکه اين نوع برداشت يک تصورنادرست است. بگونه مثال وقتی آقای شهرانی تجاوز بيگانگان رابرافغانستان از اسکندرتاپاکستان محکوم می کنند، امانامی از تجاوز خانمانسوز تيمورلنگ وبرخی ديگرنمی برند ويادی نميکنند، زيرا عاطفه نژادی، ايشان را اجازه نمی دهد که آنان رانيزمحکوم کنند. مخالفت باچنين ديد به معنی ترک ستيزی نبايد تلقی شود، زيرا افغانستان يک جغرافيای سياسی جداست، وازجانبی ديگرمخالفت باامتيازطلبی ازطريق maximum حداکثربرای خود وياminimum حد اقل برای ديگران، نبايد به معنی ترک ستيزی تعبير شود.

                       قابل يادآوريست که در مبارزه باتفوق طلبی ازجنوب نبايد تفوق طلبی ازشمال را جاگزين آن نمود. بعقيده من امتياز طلبی وعظمت طلبی ازهر جای که برخيزد برای جامعه افغانی قابل تحمل نيست.

    جناب پروفيسر دربخش ديگری ازواکنشنامه خويش هنگام ارائه نظريات پيرامون روابط ترک وتاجک، يک کنايه بی مسئوليت را خلاف بزرگی شخصيت خويش، وبدون در نظرداشت فرهنگ بحث وگفتگو بيان نموده اند که نمی شود آنرا جدی نگرفت.

                      موصوف چنين می نويسد:« ... چه کنم که غلامان  حلقه به گوش وشاگردان لينن وستالين اين دوبرادرراازهم جدا می سازند در حاليکه جدايی اين دو قوم هرگزرخ نخواهد داد.»

   شهرانی بزرگ، توجه شما راباکمال احترام به چند نکته زيردرزمينه جلب می کنم:

                       اگر مکتب کمونيسم عده ای را خانه خراب کرد، برعکس برخی را «خانه آباد» ساخت. شايد بهترين نمونه «خانه آبادان» را در ميان کشورهای منطقه ، ازبکستان را ناميد که از ميان فيوداليسم وخان سالاری در سايه همين مکتب ، صاحب شهرهای تاريخی و دستاورد های علمی ، تخنيکی معاصرشد. اکنون وشايد هم در آينده يکی ازپا يگاه های ناتو وترکيه درمنطقه ويکی از ممالک آزمند در منطقه خواهدبود. واما دورنرويم، در کشور خودمان، برخی از شاگردان وفادارهمين مکتب، صاحب تمام سلاحهای مودرن نظام ما قبل مجاهدين درشمال شده وتادست يافتن طالبان درشمال کشور،بعنوان يکی ازبقايای همان مکتب شمرده می شدند. به اعتقاد بنده«جنبش ملی اسلامی افغانستان» بابهره از همان مکتب در شمال زاده شد که اکنون شما يکی ازاعضای برجسته آن هستيد، و فدراليسم برمبنای طرح تيور يک شما ازاوليت های برنامه عمل آن محسوب ميشود. وبلاخره به ضمانت شاگردان همين مکتب بود که شما جرئت کرديد تاطرح خويش راازامريکابه شهرمزارشريف ببريد، نه درکابل جايی که درآنجا بايد مورد بحث هموطنان قرارمی گرفت.

                       به نظرم هرکسی ازمکتب لينن وستالين شکايت کند، شايد حق داشته باشد، اما کسانی که از ميراث های همان مکتب در سطح منطقه سود می برند، نبايد ناشکری کنند، وديگران را« غلام حلقه بگوش لينن وستالين » بنامند، وخودرا فرشته بی آزار وحامی اسلام معرفی کنند.

                       دررابطه بامناسبات ترک وتاجک درافغانستان بايد گفت که تلاش های فراوان از جانب گروههای بدنيت داخلی وقدرت های شرير منطقه بويژه پاکستان دردهه اخير صورت گرفت تاتنش های نژادی وخصومت راميان تمام قوام کشورمنجمله تاجکها وازبکهای افغانستان ايجاد کنند. خوشبختانه خرد  ود وستی تاريخی برکوتاه فکری وتعصب غلبه کرد، ودسايس دشمنان ناکام ماند. چنانچه« جبهه متحداسلامی برای نجات افغانستان» که نمايندگان ورزمندگان واقعی اقوام تاجک، ازبک، هزاره، پشتون واقليت های کوچک رادرخود جاداده بود، تحت رهبری شهيداحمدشاه مسعود مقاومت ملی بينظير را دردشوارترين برهه تاريخ کشور ما به پيش برد.

   پيروزی های آخيربرطالبان، تروريستها وپاکستانی ها يکی ازبرجسته ترين نمونه های دوستی وبرادری اقوام است که هنوزخون های ريخته شده مبارزان وقهرمانان مقاومت ملی ضد تروريسم نخشکيده، وزمين های سوخته وويرانی های گسترده يادگارهای فراموش ناشدنی اند.

                       به نظرم هيچ نيروی  قادرنيست که اين دو قوم ستمديده وبرادران تاريخی راکه دريک جغرافيای گسترده فرهنگی زيست نموده اند، وروابط قومی وخويشاوندی گسترده را درشمال کشورتشکيل داده اند، کسی خلل واردکند، اما متاسفانه به جز از ابزارجديد يعنی فدراليسم- زيرا تقسيم مناطق درميان آنها به معنی مرزبندی های جديد نژادی وايجاد خط فاصل تاسرحد تقابل فرهنگ ونژادخواهدبود.

                       دربخش ديگری، داکترشهرانی بنده رامتهم می سازد که دردمن درد تاجکان است، اما موصوف درغم اقوام ديگراند. بايد درزمينه بگويم که متاسفانه نتوانستم درآن طرح آقای شهرانی انعکاس غم های ديگران را، طوري که ادعا شده  پيداکنم،بلکه برعکس بيشترآقای شهرانی رامصروف داعيه ترکان واتهام برديگران دريافتم. 

                      بايد ياد آورشد که از انگيزه های اصلی مخالفتم درآن مقاله  اين بود، برخی روشنفکران فکرمی کنند که زخم های خونينی را که طالبان بر پيکراقوام وارد کرده،ميتوان با« داروی فدراليسم» مداوا کرد. در حاليکه به نظرم فدراليسم باآن پيامدهای نامطلوب که دردرازمدت دارد، وبرای برخی به معنی خودکشی اگاهانه تاريخی خواهد بوديعنی برخی هارانسبت به گذشته مظلوم تروزبون ترخواهد ساخت. ازين رويکبار ديگرتاکيد بايد کرد که فدراليسم افغانها را يکپارچه نمی سازد، بلکه صدپارچه خواهد ساخت، وخيلی آسيب پذير دربرابرمداخلات خارجی.

   آقای شهرانی فکر می کنند که بنده ازفدراليسم می ترسم وديگران را نيز می ترسانم. دوست گرامی! راستش را بگويی، ازفدراليسم به دلايلی که دربالا ذکر کردم می ترسم، اما مردم افغانستان ازهيچ کسی ترس ندارند وآنها مثل من شايد از نفاق ترس داشته باشند.

                       دربخش ديگرواکنشنامه آقای شهرانی، به سلسله اتهامات ايشان گفته ميشود که من بيشتردرفکر تاجکستان هستم. درين رابطه بايد خدمت برادر گرامی عرض کنم صرفنظر از روابط نژادی با همسايگان، مردم افغانستان در جغرافيای سياسی جداگانه زندگی می کنند، ومنافع خود را دارند. همسايگان ما بارخودرا می برند وما بارخودرا. تاجکستان موضوع بحث نيست، وکسی هم دعوای کدام شهری ازبکستان را ندارد. اما از جانب ديگر، هيچکس نبايد تلاش نمايد که ميراث های بلشويسم را که در روابط اقوام آنجا هنوز سايه افگنده، برای خدشه دار کردن روابط تاجک ها وازبک های افغانستان بکارگيرند. متاسفانه در طرح فدرالی ارائه شده ، تکرارسناريوی هويت سازی جبری آسيای مرکزی را می بينم. بنا براين تکرار تاريخ چه در مثال بلخ باشد ويامنطقه ديگری، کسی آن را درافغانستان  بر خلاف آنجا ها تحمل نخواهد کرد.

                       در آخير ميخواهم مسايل ذيل رابا جناب داکترعنايت الله شهرانی در ميان گذارم: نخست لازم است که شما ومن هردوباتيوری فدراليسم خود را خوب آشنا بسازيم، وبعد تصميم بگيريم که آنرابرای وطن ماتوصيه کنيم ياخير. به نظرم  يکی از منافع خوب معلوماتی وتحليلی پيرامون فدراليسم، مقالات اخير جناب داکترمحمد طاهر هاشمی است که در هفته نامه اميدبه نشررسيده، بايد آنراعميق مطالعه کنيم، وسپس به اين نتيجه برسيم که آيا فدرليسم ارائه شده علمی است وياتخيلی درشرايط افغانستان؟

   دوم، بايد در سطح تيوری واستدلالی ثابت ساخت که آيا فدراليسم مطرح شده قادراست آن ادعا های تامين حاکميت قانون، برابری حقوق اقوام ودستيابی به ترقی اجتماعی درشرايط افغانستان تا چه حدی عملی است؟

ΩΩΩΩΩ

ΩΩΩ

 

داکتر هارون اميرزاده

استاد سابق انستتوت علوم اجتماعی کابل

لندن-2003

Email: haroon@amirzada.fsnet.co.uk

Tel/fax: 44+2084227827

 

 


بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت