اکادميسين دستگير پنجشيری

بخش اول

آيانظام فدرالی در افغانستان قبل ازوقت و تحقق آن توطئهء برای کشور است ؟

درين نوروز باستانی ، بهار نو وسال نوخورشيدی، پس از سالها کشمکش های طولانی و خونين، گفتگوها و مباحثات گرم و سودمندی در داخل افغانستان و در حلقه ها و گروه های روشنفکران، حقوقدانان ،تحليل گران سياسی ، شخصيت های مستقل ملی، اجتماعی فرهنگی بيرون مرزی کشور از جمله در «  سايت آريايی » پيرامون قانون اساسی آينده، ساختار دولت ، شکل و ماهيت دولت و نظام حقوقی افغانستان نوين آغاز يافته است.

اشتراک درين مباحثات ، گفتگوها و تبادل نظرات وبازتاب روشن انديشه ها و ديدگاه های مخالف و مختلف، باوجود تفاوت های درک،  بينش و نگرش و سياسی وتفاوت برداشتها از مفاهيم اصطلاحات سياسی و حقوقی بطور کلی نشانهء رشد خود آگاهی ملی ـ اجتماعی و بلوغ سياسی و نشانهء پذيرش واقعيتهای سرسخت جامعه پراز تضاد های اجتماعی، ملی و تنوع قبيله يی، قومی، زبانی، دينی ، مذهبی، فکری ، محلی و منطقه يی ما ، از سوی فرزندان فرهيخته کشور است.

برخورد نقادانه محترم داکتر اکرم عثمان از قوانين اساسی دوران شاه امان الله ، نادرخان، شاه مخلوع ، سردارمحمد داود و دوران حاکميت حزب دموکراتيک خلق افغانستان و حاکميت دوکتور نجيب الله از همين گونه نظرات سازنده ،جسورانه و پيشنهاد های مشخص بوده است که می تواند و بايد مورد توجه کميسيون محترم ارزيابی و تسويد قانون اساسی و نمايندگان منتخب لويه جرگهء آينده کشور قرار گيرد.

بباور من اشتراک فعال و آگاهانه درين مباحثات و تبادل نظرات سياسی ، حقوقی و فکری، نه تنها دشمنی با وطن، مردم وطن، اتحاد ملی، وحدت خلقهای برادر، استقلال ملی و تماميت ارضی کشور مستقل، متحد ،دموکراتيک، غيرمنسلک ما نمی باشد .  بل زمينه های دوستی و همبستگی برادرانه و اتحاد ملی ساکنان افغانستان واحد ، تجزيه ناپذير و دموکراتيک فردای ما را بيش از پيش استحکام می بخشد.

من نيز با درک وشناخت اين ضرورت تاريخی و نياز زمان اينک نظرات و انديشه ها ، انتقادات و پيشنهادهای مشخص خود را، درباره بخشی از مقالات کانديد اکادميسين محترم اعظم سيستانی با رعايت کمال عفت قلم  و احترام به سابقه فرهنگی ايشان، بايجاز کامل مطرح می کنم.

1. جناب سيستانی « نظام فدرالی را در اوضاع افغانستان قبل از وقت و تحقق آنرا توطئه برای تجزيه کشور » تصور می کنند.

2 . نظام فدرالی را « برای جامعه های که به « بلوغ سياسی » رسيده اند و از سطح بلند شعور سياسی برخوردارند »  نظامهای فدرالی « دلخواه و دموکراتيک » توصيف می نمايند و کشورهای « ايالات متحدء امريکا ، المان وسويس » را نظامهای فدرالی « دلخواه و دموکراتيک » پنداشته اند.

3 .  « عناصر مشکوک ووابسته به « ستم ملی » را صريحا دشمنان وحدت ملی و تماميت ارضی » افغانستان قلمداد کرده اند.

 نخست محترم سيستانی بخوبی آگاهی دارند که نظام فدرالی  « دلخواه و دموکراتيک کنونی ايالات متحده ء امريکا، بصورت خود بخودی نا گهانی و معجزه آسا، در ظرف مدت يک ، ده ويا صد سال، در شرايط «  بلوغ سياسی مردم » يکجا با آسمان خراش های نيويارک و ايالات ديگر آن از زيرزمين سربلند نکرده است.

برعکس ايالات متحدهء امريکا ، تا نيل به اين پلهء تکامل اجتماعی ـ اقتصادی راههای دشوار و دور و دراز سياسی و تاريخی را پيموده است

در حال حاضر نيز در پيشاپيش نظام سرمايه سالاری جهانی، بسوی تحولات کيفی و دموکراتيک با شتاب درنگ ناپذير به پيش می رود و در « شب فردای » نظام مردمسالاری را کوتاه و کوتاه تر می کند.

اگر اين پروسهء طولانی تکامل تاريخی بلوغ سياسی و رشد خو آگاهی بلند مردم امريکا را ، با ارقام خلاصه کنيم

ـ در سالهای ( 1607 ـ 1492 ) کاشفان فرانسه ، هسپانيه و انگليس برای نخستين بار راه خود را درين سرزمين پهناور و زرخيز جهان باز کرده اند.

ـ از سالهای ( 1750 ـ 1607 ) از سوی اروپائيان شمالی در امتداد کرانه های بحراوقيانوس بنای « کالونی ها » نهاده شد

ـ در سال ( 1619 ) نخستين بردگان افريقا در ورجينيا خريد و فروش گرديد.

در سال های ( 1763 ـ 1754 ) دوران جنگ امريکائيان بومی با فرانسويان بود.

در سالهای ( 1783 ـ 1775 ) جنگ برای انقلاب آغاز و انجام يافت.

ـ در سال ( 1776 ) استقلال امريکا اعلان گرديد.

در تابستان داغ ( 1778 ) قانون اساسی ايالات متحده امريکا در فلادلفيا طرح و تدوين شد.

در سال ( 1788 ) قانون اساسی تصويب گرديد.

نخستين و اساسی ترين مساله ای که در روشنی قانون اساسی امريکا بايد حل می شد مساله قدرت دولتی و انتخاب حکومت قانونی و دموکراتيک از طرف مردم بود و در آنزمان هنوز احزاب سياسی تشکيل نشده بود.

جورج واشنگتن و ديگر پايه گذاران قانون اساسی ايالات متحدهء امريکا از های و هوی سياسی، مشاجرات لفظی، جار و جنجال ها، امتياز طلبی ها، استفاده جويی ها، رقابت ها، فروکسيونسازيها و کجروی های احزاب سياسی ، از انگليسهای استعمار گر خاطرات خوشی نداشتند.

وبااين باور بوده اند که امريکا بدون سيستم حزبی ويا  دارای يک حزب منظم باشد.

بهرحال انتخابات به شيوه عادلانه و قابل قبول همه نيروهی اجتماعی  بدون تشکيل احزاب سياسی آغاز شد وجورج واشنگتن بدون تشکيل احزاب سياسی در سال ( 1789 ) به اتفاق آراء ، بحيث نخستين رئيس جمهور ايالات متحدهء امريکا مستقيما ازسوی مردم انتخاب گرديد.

باين ترتيب جورج واشگتن و ياران نزديک، شجاع و پايه گذاران امريکا، بدون احساس ترس از شکست و دشواری ها، با آرزوهای انجام کارنامه های درخشان و بنای يک ملت ازاد و دولت نيرومند باعشق به آزادی و ميهن پيشرفته و شگوفان با اراده ای قوی و خوشبينی تاريخی جسورانه بسوی آينده و غلبه بر دشواری ها بمارش ظفر نمون خود آغاز نهادند.

لازم به تذکر است که وضع اجتماعی ـ اقتصادی امريکای سالهای تصويب قانون اساسی و انتخاب نخستين رئيس جمهور ( 1789 ـ 1788 ) از لحاظ رشد اقتصادی، شعور سياسی با امريکای امروز کاملا متفاوت بوده است. 90 درصد مردم بدهقانی ، دام داری، تربيت گاو، خوک ، گوسفند، مرغداری و پرورش اسپ وديگر حيوانات اهلی مشغول بودند.

اکثرخانواده ها داری فارم های مستقل خود بودند ، تمام اعضای خانواده بصورت دستجمعی کار می کردند.  کشت گندم، جواری ، پنبه از محصولات عمدهء آنان بود.  در شهر های بوستون ، فلادلفيا و نيويارک تاجران و صاحبان صنايع دستی و پيشه وری فعاليت داشتند. اين طبقه ء نوظهور با خريد محصولات مازاد خانواده های دهقانی و فروش افزار و الات ابتدايی مورد نياز دهقانان در شرايط مساعديکه از سوی حکومت نوبنياد جورج واشنگتن ايجاد وفراهم شده بود، روز تا روز ثروتمند تر ميشدند. ايالات امريکای آنروزگار از سوزن تا کفن به همه چيز ضرورت داشت. ايجاد صنايع سبک و سنگين، کشتی سازی ، گسترش تجارت، تاسيس بانک ها و ساختن راه ها و شاهراه های تجارتی همه از وظايف مبرمی بود که در مقابل نخستين رئيس جمهور وحکومت ايالات متحده ء امريکا قرار گرفته بود.

تيلفون ، تلگراف ، برق ، صنايع توليد ماشين آلات کشاورزی ، ذوب آهن ، توليد موتر، طياره سازی و آلات وسايط کشاورزی و صنعت ظريف کمپيوترو نرم افزارها ووسايل پيشرفته ء الکترونيک هنوز اختراع و ايجاد نگرديده بود.

اکنون اين پرسش ها را بايد جناب سيستانی پاسخ بگويند که :

طرفداران دولت فدرال درافغانستان، خود  و جامعه افغانی را تا « سطح شعور بلند »  و« بلوغ سياسی » امروزين مردم و ملت ايالات متحده امريکا ارتقا بخشند و آنگاه ، بنياد نظام فدرالی را بگذارند، يا از همان سطح درک و شعور سياسی ـ تاريخی دوران استقلال امريکا به تصويب قانون اساسی ايالات متحده امريکا و انتخاب نخستين رئيس جمهور و حکومت دموکراتيک ؟

هرگاه مراد محترم سيستانی اين بوده است که طراحان و طرفداران نظام دولتی فدرال و ملت افغان تا سطح « شعور بلند » و« بلوغ  سياسی » مردم و ملت کنونی ايالات متحده امريکا برسند، آنگاه نظام فدرالی را پايه گذاری کنند . با اين حساب 214 سال ديگر و صبر ايوب پيغمبر برای مردم افغان ضرورت است ، تا به اين سطح « شعوربلند» و « بلوغ سياسی » برسند. انهم بشرطيکه آهنگ رشد اقتصادی ـ اجتماعی کشور ما برابر با آهنگ رشد دوران حکومت های واشنگتن تا بوش ( 1789 ـ 2003 ) باشد.

مگر به اين تمکينی که « ارباب عقد و حل » کشور ما ، آب زمزم بحلق خلق تشنه ملت و فقيرو نيمه جان ما ميريزند ، نه تنها طی 214 سال ،  بل پنجصد سال ديگر هم بسطح « شعور بلند » و « بلوغ سياسی » جامعهء امريکای کنونی رسيده نمی توانند. خلاصه با ذکر اين توضيح موجز و مختصر، بهتر اين بود که، بجای اين قيد و بند های آزادی کش جناب سيستانی صاحب صاف و ساده می نوشتند که : « امورمملکت خويش خسروان دانند.»

اما اگرمحترم سيستانی ، دوران طرح ، تصويب و پايه گذاری دولت فدرال امريکا را برای فدرالی شدن جامعه « دلخواه و دموکراتيک » معيار قرار ميدهند، باين حساب جامعه کنونی ما دارای ظرفيت و توانايی لازم، برای فدرالی شدن  است. بگونه مثال در سال های ( 1842 ـ 1879 ـ 1880 ) جنگهای آزادی بخش ملی ضد استعماری اول ، دوم و جنگ فاتحانه ميوند به پيروزی رسيده بود.

 درپايان قرن 19 مناسبات توليد سرمايه داری  جوانه زد و اردوی منظم ملی تشکيل شد.

ـ در آغاز قرن بيستم جنبش ملی و دموکراتيک مشروطيت پايه گذاری گرديد. ( 1909 ـ 1906 )

ـ درسال 1919 م سومين قيام مسلحانه ملی وضد استعماری ملت افغان به پيروزی رسيد.

ـ دهه سوم قرن بيستم ، با پرافتخارترين رويداد های تاريخی کشورما، با قيام مسلحانه ملی ( 1919 م) ، استرداد استقلال سياسی ـ لغو بردگی ، گسترش اصلاحات اداری و فرهنگی، ارتقای نقش اجتماعی زنان و مشروطه خواهان آغاز و با شکست جنبش دهقانی حبيب الله کلکانی، شکست فاجعه آميز مشروطه خواهان ، جوانان افغان و با آغاز تسلط خونين استبداد استعماری نادرخان پايان يافت.

در سالهای اختناق و استبداد حکومت های سردارمحمد هاشم و سردارشاه محمود وسردارمحمد داود قبل و بعد جنگ دوم جهانی ( 1965 ـ 1933 ) پروسه ی سايش وفرسايش جامعه اندکی سريع شد. جنبش جوانان بيدار، جمعيت وطن و خلق، جنبش محصلان، مبارزات انتخاباتی پارلمانی و تظاهرات برای آزادی انتخابات و مطبوعات ازاد، بار ديگر آغاز گرديد. ولی اين نهاد های دموکراتيک در نتيجهء شکست نهضت ملی دوران حکومت دوکتور مصدق در ايران و گسترش نفوذ استعمار نو در پاکستان و منطقه با خشونت سرکوب شد.

در آغاز نيمه ء دوم قرن بيستم پروسه رشد اقتصادی بويژه سکتور دولتی آهنگ با ان شتابنده يافت. پايه های استبداد استعماری و دولت فيودالی متزلزل شد. لويه جرگه داير گرديد ، قانون اساسی تصويب شد حکومات بی ثبات پارلمانی ، طی دو  دوره تقنينی طبق « راهنمايی های خردمندانه شاه 1 » آمدند و مستعفی شدند. مگر با اينهمه مانور های سياسی در دهه ء قانون اساسی، احزاب سياسی ، جمعيتها، سازمانهای چپگرا، راستگرا ، ملی گرا ، تنظيم های تند رو، کند رو ، ميانه رو اسلامی و مقدم بر همه « جمعيت دموکراتيک خلق » تاسيس شد و بفعاليت سياسی آغاز نهاد.  

فعاليتهای پرجوش و خروش احزاب سياسی ، جمعيتها، حلقه ها و سازمانهای چپی ، راستی ، احزاب سياسی و تنظيمهای تندرو، کند رو و ميانه رو و ملی گرا در داخل و خارج «پاکستان »با اشکال و شيوه های قانونی ، غيرقانونی ، مسالمت آميز و گهگاه قهر آميز ادامه يافت.

در آغاز دههء هفتاد قرن بيستم ( 1973 ) نخست ناقوس مرگ سلطنت بصدا درآمد و بلافاصله دولت بيروکراتيک ـ نظامی سردار محمد داود ، در اپريل 1978 م  توسط سازمان نظامی حزب دموکراتيک خلق افغانستان سرنگون شد و به اهنگ شتا بنده بر زير بنا و روبنای دولت پوسيده ء نيمه فيودالی افغانستان ضربات بسيار قاطع و نيرومند وارد آمد و خانه ها و نظام مار ها ، گژدم ها و زنبور های موذی کشور، خراب گرديد.

ضد انقلاب مسلح از پاکستان و ايران و کشورهای واپسگرای عربی خاور ميانه و انقلاب مسلح از اتحاد شوروی خلاف اصول همزيستی مسالمت آميز بين دولت ها و مغاير موازين انقلابی و دموکراتيک به کشور ما صادر گرديدند.

افغانستان به گرهگاه تضاد های حاد سياسی ـ نظامی و ايديالوژيک منطقه و بمهره ء کليدی بازيهای سياسی اردوگاه سوسيالستی و سرمايه داری جهانی مبدل گرديد.

در دهه 90 قرن بيستم در نتيجهء فروپاشی دولت شوروی و پيدايی تند پيچ قهقرايی و گزرای تاريخی بسود سرمايه سالاری جهانی، نجيب الله نيز داوطلبانه استعفا کرد و مهمان ناخوانده ء ملل متحد شد.

 و قدرت سياسی نخست به تنظيمهای ساخت پاکستان و « ارباب عقد وحل » با آهنگی نا موزون انتقال يافت. هنوز کشمکش های خونين ميان تنظيمها برای حفظ ، کسب و انحصار قدرت پايان نيافته بود که جنبش بی سروپای طالبان يکجا با طاعون فراگر و سازمان يافته نظاميگران پاکستان ، القاعده و تروريزم بين المللی برسرنوشت و مقدرات تاريخی  مردم افغان حاکم بی چون و چرا شدند.

اين جنبش ارتجاعی باعقب نشينی منظم و مظفرانه فرمانده مسعود به پايگاه سنتی و مستحکم پنجشير و تشکيل جبهه ء متحد ملی برهبری او، بمقاومت عادلانه ملی و آزادی بخش آزاديخواهان و تمام نيروهای ميهن پرست کشور مواجه گرديد. خلاصه کشور ما بار ديگر در نتيجه تهاجم گسترده نظاميگران پاکستان ، القاعده، تروريزم بين المللی و جنبش طالبان از حق استقلال کامل ملی ، حاکميت ملی و تماميت ارضی موقتا محروم و اشغال شد. و به اين وسيله سياه مناطق مرزی افغانستان و پاکستان بمرکزتربيت و آموزش تروريزم بين المللی، ارتجاع سياه، جنبش طالبان ، بنيادگرايی اسلامی ، توليد ، کشت و قاچاق مواد مخدر و بمرکز فعاليت های خرابکارانهء سازمانهای تبهکار عربی و عجمی و به بستر داغ جنگ و سرکوب خونين مقاومت عادلانهء مردم مسلمان افغانستان و به زندان خشونت، تعصب ، تبعيض، نابرابری حقوقی، زن ستيزی، مردسالاری، تجاوز و ظلم ملی و اجتماعی مبدل شد.

در چنين وضع آشفته ء ملی و منطقه يی و در نتيجهء تراژيدی آسمانخراشهای نيويارک و در نتيجه يک تند پيچ نوين و تاريخی، جهان ما بسوی اتحاد های سازنده نوين، بسوی سازش های صلح جويانه و ايجاد دنيای آزاد و پاک از تروريزم ، مواد مخدر، بنيادگرايی اسلامی ، کشتار دستجمعی ، نابرابری حقوقی، زن ستيزی ، مردسالاری، استبداد ، ارتجاع و خشونت گامهای بلند و استواری بلند کرد و در همين فضا و هوای مساعد سياسی در دومين سال قرن بيست و يک ، در نتيجه ء  اين تحول تند و اوج يابندهء تاريخی، دولت ضد ملی ومزدور طالبان وبطورکلی « مثلث شيطانی » بزير ضربات هم آهنگ جبههء متحد ملی ، نيروهای پاسدار صلح ايالات متحده امريکا و ديگر پاسداران صلح  ملل متحد خرد و خمير و جاروب شد.

آشيانه سنتی تروريزم بين المللی ، بنيادگرايی اسلامی و قاچاق مواد مخدر به پاکستان ، ايران و ديگر آشيانه های بنيادگرايی و تروريزم جهانی پراگنده و پاشان شدند.  

سرانجام بعد يک ربع قرن ، شرايط زندگی صلح آميز و امکان نوسازی و بازسازی افغانستان مستعد به تکامل فراهم و بعد از کنفرانس تاريخی « بن » و تاسيس لويه جرگه ، دولت اسلامی انتقالی حامد کرزی تشکيل گرديد.

در ترکيب اين دولت ، جبهه متحد ملی هواداران خط فرمانده مسعود، جنبش ملی ـ اسلامی ، وحدت اسلامی ، سلطنت طلبان کهنه کار، تکنوکراتها، کارشناسان رشته های مختلف علمی، فنی ، نظامی ، جنگ سالاران، نمايندگان برجستهء زنان ، نمايندگان تنظيمهای معتدل و افغان ملت ، بدرجات متفاوتی نقش کم و بيش فعال و پاسيف دارند.

درحال حاضر زمينه های رشد اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی ، اقتصاد و بازار آزاد بيش از هر زمان ديگری مساعد تر به نظر می رسد. کشورهای بزرگ سرمايه داری و کمپانيهای چند مليتی بزرگ بسوی نفت و گاز و ديگر ثروتهای طبيعی بويژه بميدانهای غنی گاز و نفت دريای خزر و بازار های اين منطقه آسيا، چون گرگان گرسنه چشم دوخته اند. بنابران افغانستان زخمی ميتواند و بايد از موقعيت استثنايی جغرافيايی و ستراتيژيک خود، با اتخاذ سياست مستقل ملی و صلحجويانه و عدم وابستگی به اين و آن ابر قدرت و رعايت موازنهء قوای بين المللی ، استفاده گسترده کند. وبيک کشور آباد ، آزاد و شاداب ، دموکراتيک فدرال ـ متحد،  پيشرفته ، تجزيه نا پذير ونيرومند تحول کيفی يابد.   

همچنين تاجائيکه شنيده ميشود روی طرح و تسويد قانون اساسی نظر پرسی ها و ارزيابی ها اغاز يافته است. روی قانون  احزاب سياسی ، قانون مطبوعات و ديگر قوانين  تا حدود معينی کار صورت گرفته است . با طی مراحل قانونی ، تصويب ونفاذ اين قوانين بارديگر  ، فضای باز سياسی و کشمکشهای پرهيجان سياسی از مجاری قانونی و مسالمت آميز آغاز ميشود ، واژه ها ، انديشه ها ، ديدگاهها و قلمها بجای توپ و تفنگ و تانک و طياره به سود اين يا آن گروه ، سازمان ، قشروطبقه ، اين قوم و آن قوم و بسود اين لايحه و آن لايحه آواز خود را و بانگ رسای خود را از تربيون پارلمان ، مطبوعات بيرون مرزی، رسانه های گروهی ، از ميز های خطابه و منبر ها بگوش توده ها ميرسانند.

 بباورم فقط با چنين فضای باز سياسی ، مردم افغانستان به « بلوغ سياسی » خواهند رسيد و دارای خود آگاهی ملی ، بصيرت سياسی و هرسو نگر خواهند شد و منافع عمومی جامعه را به بهترين صورت ممکن بيان خواهند کرد.

تصادفی نيست که در وضع کنونی روشنفکران ، روشنگران ، کار آگاهان رشته های مختلف ، صفوف فعالان احزاب سياسی ، رهبران بخشی از تنظيمها، تحليل گران سياسی ، سلطنت طلبان ، جنگسالاران دوران مقاومت ضد « مثلث  شيطانی » با تحليل مشخص از وضع مشخص ملی ، منطقه و بين المللی  به پاليستی ها ، برنامه ها و اساسنامه های دوران جنگ سرد و گرم خود تجديد نظر اساسی ميکنند ، مرز بنديهای تعصب آميز کهن ، در حال فروريختن است کرگ و گوسفند وطن از صدای توپ و تفنگ و راکتهای کور خسته به نظر ميرسند ، برادران ، رفيق و رفيقان برادر همديگر « شير و شکر » شده ميروند. در همه برنامه های نوسازی، بازسازی صلح ، امنيت ،آزادی ، دموکراسی تامين تساوی حقوق ملل ، رعايت از دين اسلام، احترام به ارزش های اعلاميه ء جهانی حقوق بشرو منشور سازمان ملل متحد و اصول همزيستی ، دوستی ، همکاری و عدم مداخله و تجاوز در امور قلمرو و مرزهای پذيرفته شده بين المللی و حل مساله ملی از جمله ساختمان نظام دولتی فدرال بازتاب روشن مييابد و آب و رنگ دموکراتيک کسب ميکنند. نکتايی و پکول و ده و شهروطن راه دموکراسی، صلح و ترقی را همه  مشترکا هموار مينمايند.

ازين توضيحات موجز در باره رويداد های سياسی ، تاريخی افغانستان و ايالات متحدهء امريکا با وجود نا همگونی موقعيت جغرافيايی ايالات متحده امريکا که در ميان دو( بحر اوقيانوس اطلس و بحرالکاهل) و افغانستان در قلب آسيا محاط به خشکه است ، چنين نتيجه گيری ميتوان کرد که :

1 . امکان تغيير ساختار جامعهء قبيله سالاری و دولت های متمرکز سلطنتی ، بشکل نظام دولتی فدرال در شرايط مشخص کنونی کشور ما کاملا فراهم ميباشد.

2 . مباحثات ، گفتگوها ، پيشنهاد های سازنده ، تشکيل سيمينار ها، کنفرانس ها ،نشر و بيان عقايد افکار ديدگاهها و طرح های موثر برای رشد و تکامل ساختار جامعه نو ، از جمله طرح نظام دولتی فدرال، بخشی از حقوق و ازادی های دموکراتيک مردم کشور است. اين طرح ها در شرايط طرح نقشه برای ساختار جامعه فردای افغانستان ميتواند برای توسط طراحان قانون اساسی ارزيابی شود و مورد توجه نمايندگان لويه جرگه آينده کشور قرار گيرد.

3 . گرايشهای خصومت ملی، کينه ملی ، استثنا طلبی، عظمت طلبی ملی،تفوق طلبی ملی ، جدايی طلبی و انزوای ملی ، هويت باختگی ملی ، خود مهتربينی ملی ، تنگ نظری محلی و ملی و ظلم ملی، همه ميراث های شوم دوران استبداد استعماری و دولتهای متمرکز ووابسته سلطتنی بوده است.

در وضع مشخص و فضای مساعد ملی و بين المللی کنونی بهترين شرايط تاريخی برای روشنفکران ، دانشمندان ، کارشناسان ، فعالان سياسی ، مبلغان ، تحليل گران سياسی ، نويسندگان، استادان ، طبيبان و تاريخ نگاران و دولتمردان و کار آگاهان درون مرزی وبيرون مرزی از جمله برای جناب سيستانی  مساعد و فراهم است تا اين عقده های چرکين ، متراکم و ترسب يافته ، مزمن و تاريخی را ، با تبليغات موثرو سود مند علمی در سايت اريايی   نشتر بزنند ، دلها و دماغها و مغز های زخمی بيمار ملل و مردم کشور را ، درمان و شست و شو کنند و با چنين تدابير ميهنپرستانه ، عاقلانه و دور انديش نسلهای امروز و فردای افغانستان مستقل ، متحد ، دموکراتيک ، غير منسلک و تجزيه ناپذير وبسته به همه ملل و مردمان ، همه اديان، مذاهب ، همه فرقه ها وطريقه ها و همه عقايد ، نظرات ، انديشه ها و مکاتب سياسی  ساکن کشور را،  از نفوذ تلقييات و تلقينات ريشه دار دوره سيطرهء استبداد استعماری و قبيله سالاری نجات بخشند و راه تحولات اجتماعی ـ دموکراتيک ، آزادی ، پيشرفت و برابری حقوقی ملی مردمان و مقدم برهمه قبايل  سرگردان و خانه بردوشان کشور مارا روشن و هموار کنند. و با اين شيوه ء آموزشی ، پرورشی و معرفتی برشد  سالم خود آگاهی ملی و « بلوغ سياسی » مردم قهرمان پرور وطن مشترک همه افغانان ، با قلم و قدم ياری رسانند.

4 . گروه های کوچک تفوق طلبان ملی ، نمايندگان کهنکار و نظريه پردازان جاه طلب و نژاد پرستان در داخل و خارج کشور، اگر به اميد حفظ و کسب سيطرهء غيرقانونی ، ظالمانه و خود خواهانه و انحصارگرانه ء خود ، بازهم چشم به لطف شاه، امير، طالب، آخندها، شيخ ها و سلاطين عرب و عجم، تروريزم بين المللی و محافل ترورست پرور جهان ميدوزند و به گرايشهای دنباله روانه ،وابسته گی ، پاليسی تمرکز خونين ، ادامه نابرابری حقوقی، تفرقه افگنی در صفوف نيروهای ملی و ظلم ملی خود، تجديد نظراساسی نکنند ، سرنوشتی بهتر از دوکتور نجيب الله و ملاعمر در انتظار ايشان نخواهد بود.

اکادميسين دستگير پنجشيری

نوروز 1382 ايالت واشنگتن ـ امريکا



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت