حسين مُشِِرف
Poems Written by Hossein Moshref

حقوقدان ، محقق وشاعر ايرانی در تبعيدو درخارج از ايران زندگی ميکنند.

تقريبا تمام خانوداه مُشرف توسط جلادان خمينی تيرباران شده اند که عکس های دو برادر ايشان زينت بخش اين صفحه ميگردد.

حسين مُشرف ما را از جوانب گوناگون زندگی وواقعيت تلخ و دردناک زندگی انسانها و مقاومت و مبارزه حماسه آفرين  و تحسين آفرين شان آشنا می سازد. تصاوير وواژگان نو يکی از دست آورد های ادبی و شعری حسين مُشرف است.

حسين مُشرف زندانی سابق سياسی ، انساندوست و هنرمند نازک خيال است. «اعدام» اعضای خانواده ، دوستان و مردم کشی های سال 1367 در ايران در شخصيت حسين مُشرف تاثير عميق گذاشته است.

سربرگيران
Hossein Moshref's poem : A poem about the tragic death of Nick Berg

  جنه سايد ، مردم کشی
 

تابلو از حسين مُشرف : در ستايش از مبارزات دختران و زنانی که زندگی شانرا فدای مردم و آرمان شان کرده اند.

کشتار 1367 .و............و


  آنانيکه باز نگشتند

 

 

 


شيفتگان آزادی و رهايی مردم دو برادر تيرباران شده عيسی و مهدی

The Genocide Of Summer 1367
تابستان 1367

تابستان بود.

تابستان 67

نه مُلاقاتی بود.

نه ميوه.

نه هواخوری.

نه روزنامه.

بهار درزندان بود.

بی تا هم ، باردار و تبدار ،

هم بندِ بهار بود.

درتابستان 1367

 

شب.

مهتاب ،

درزندان اوين بود.

روز.

خورشيد ،

در زندان اوين بود.

 

روزی که شب بود ،

در سلولی باز شد.

در سلولی ديگر.

درسلولی ديگر .

درسلولی ديگر.

 

راهروها پُر شد از :

روبين ، زهرا ، محمود ،

عيسی ، مهدی ، اميد ،

فرشته ، زُهره ، داود ،

...  ...  ... ... ...

جوان وپير.

راهرو های همه زندانِ های سياسیِ ايران .

راهروهای همه زندان های مخفی ايران.

راهرو ها پُر شد از :

... ... ...

... ... ...  (1)

برنا وپير

 

گُوری ،

کَنده شد .

و چراغی خاموش.

گوری کنده شد.

وبندی خالی.

گوُری کنده شد ،

وبندی خالی.

گوُرهايی ،

کنده شده

وبندهايی خالی .

بندهايی خالی.

وبندهايی خالی.

گوُرهای دسته جمعی.

گوُرهای دسته جمعی.

گوُرهای دستجمعی تابستان 1367

گوُرهای دسته جمعی خاوران.

گوُر های دسته جمعی جنگل ها و ، امام زاده قاسم آمل .

گوُرهای دسته جمعی گمُ نامِ جنه سايد تابستان 1367

گوُرهای دسته جمعی.

گوُرهای دسته جمعی.

 

بامداد ،

نوشته شده بود ،

روی ديواری سلولی در اوين :

« فتوا داده شده بود ،

درتابستان 67

« حاضری که زنده بگوُرشوی ؟ »

حاضری که ... ؟ »

حاضری که ... ؟ »

حاضری که ...؟ »

 

« مهم اين نبود که پاسخ :

« آری ! » يا « نه ! » می بود.

درتابستان 1367

 

« بنديان ،

زنده بگور می شدند.

درتابستان 67

باتير خلاصی ، گاهی.

در لحظه ای  از تابستان 67

 

« پنجره ای ،

بسته می شد.

چراغی خاموش .

با تير خلاصی.

در احظه ای تابستان 1367

 

« ته غربال ،

80 زن .

گلُ های پَر پَر شده .

 

اُميد شگفتن ،

در چشم ها.

بی آنکه سرافگنده شده باشند.

درزير بارش باران.

 درتابستان 1367 »

 

«رُوشنک» ، در سُکوت.

سايه ها ،

ط ُ ... و ... ل ... ا ... ن ... ی ...

ثانيه ها ،

ط ُ ... و ... ل ... ا ... ن ... ی ... ت ... ر .

باران.

باران.

باران.

ب

ا

ر

ا

ن

 

باران تابستان 1367

باران نبود ، تيرباران بود.

 

رُخ رُوشنک ،

 در باران ،

شُسته شد.

درکنارِ بهار.

درتابستان 1367

 

فيروزه ،

 زيربارش باران.

از سينهً فيروزه ،

خون فُرو می چکد :

 

چکَه ،

چکَ ،

ه

چ

کَ

ه

زير بارش باران.

رنگين کمانِ رنج .

 

ساحل ،

 زيرباران.

رنگين کمان ِ رنج

 

بند ِ زنان ،

زيرباران.

صنوبر ،

زيرباران.

پيچک ،

زير باران.

سربلند ،

زيرباران.

آرزو،

زيرباران.

خندان ،

زيرباران .

 

مهر ،

زيرباران .

مادر ،

زيرباران.

ققنوس ،

زيرباران.

سلام ،

زيرباران.

شُگوفه ،

زيرباران.

پُويه ،

زيرباران.

ترانه ،

زيرباران.

 

رُويا ،

زيرباران .

باران ،

زيربارش باران.

در سپيده دمان.

رنگين کمان رنج.

در تابستان 1367

 

ماد ر بهارمی گفت :

« بهار ،

هرگز برنگشت ،

از تابستان 67

 

تابستان 67

باران نبود و ،

تابستان 67

تابستان نبود

تاب ستان بود.

 

رُخ رُوشنک ،

درباران.

 

رُخ نيلوفر ،

درباران.

 

رُخ ستاره

درباران.

رُخ ايران ،

درباران.

رُخ جهان ،

در باران . »

 

تابستان 1368

تابستان 1368

تابستان 1368

تابستان ها.

سال گردها.

 

تابستان ها

سالگرها.

تابستان ها با رنج و خاطره می گذرند.

تابستان ها ، همه ،

تابستان 1367 است .

ماه مه 2001


 
 
















ميدانِ بزرگ کابل

سربريده و خونينی را  ،

فاتحانه ،

فاتحان ميدان بزگ کابل می چرخاندند ،

با تکبير و ، بی تکبير.

کابل سقوط کرده بود ،

درکابوس ، شکنجه و ، سلاخی ،

تنهايی ، ويرانی و ، بيرحمی .

دردهان و ، سوراخ های بينی و ، گوش بزرگ مردانی ،

سيگار و پول ، به تحقير ، می تپاندند.

همراه رقص پيکر ها و ، طناب دار.

کابل سقوط کرده بود ،

از نيش و ، زهر مذاهب.

 

ميدان بزرگ کابل ،

پُر شده بود از اشغال کنندگان  کابل .

ميدان بزرگ کابل ،

پرشده بود از تلخی و ، طعن و ، لعن .

خوره ، نفرت و ، نکبت.

های و ، هوی و ، تعفن .

طالبان ، قاتلان و ، جانيان ،

 جانی شدگان و ، ياوه سالاران .

خون ريزان و ، ستم پرستان .

مَين گُستران و ، مرگ سالاران .

 

ميدان بزرگ کابل ،

 پرشده بود از عُصارهً امثال بن لادن ،

و سُجده کنندگان امثال ملا عمر ،

همه چيز دهشتناک شده بود و ، مرگ بار ،

حتی واژگان برادر و ، خواهر.

 

ميدان بزرگ کابل ،

پُرشده بود از کودکان دور شده از کودکی .

سر بُريدهً کی بود در دستان اين کودکان ؟

دست بُريدهً کی بود در دستان اين کودکان ؟

آيا آن سر بُريده و ، خونين ،

سرکابل بود که می گرداندند ، خندان ؟

 

ميدان بزرگ کابل ،

از پاييز عجيبی رنج می شد.

انديشه ها و ، کردار ها ،

مهربانی و ، محبت و ، همبستگی را ،

خاکستر می کرد .

نگاه ها ، نگاه های کينه و ، انتقام .

دست ها ، دست های کينه و ، انتقام .

پا ها ، پا های کينه و ، انتقام .

دهان ها ، دهان های کينه و ، انتقام .

قلم ها ، قلم های کينه و ، انتقام .

راديو ها ، راديو های کينه و ، انتقام .

« اين راديوی شريعت است ! »

 

کابل ،

در زنجير شده بود.

کفترکوهی پرکنده در قفس .

سايهً سنگين تفنگ سالاری .

کِشتگاه تاريکی و ، مرده سالاری.

 

بر مُچ های بريده ،

مُچ های بريده می انداختند .

برحلق ها ،

دشنه ها .

برزنان  ،

سنگسار و ، سايهً سنگسار .

 

پژواک صدای کی بود درخزان کابل ،

که می خواند :

« به کودکان ،

به سرهای بريده در دستان کودکان ،

به مُِچ های بريده در دستان کودکان ،

نگاه کنيد ! »

 

 که بود که می خواند :

« از کابل و ، کابلی و ، کابليان بپرسيد :

کابل ،

کی بهار خواهد شد ؟ »

 

که بود که می خواند :

« بهارا ! بهارا !

بهار کابلم آرزوست !

خزانا ! خزانا !

خزان مذاهبم آرزوست ! »

 

کابل بود که می خواند ؟

 



بالا

بعدی * بازگشت * قبلی