سیما سمآ               

 

در سال1967میلادی در شهر کابل چشم بدنیا گشود. تحصیلات ثانوی را در لیسه زرغونه به اکمال رسانیده بعد ازآن شامل فاکولته زبان وادبیات دانشگاه کابل دیپارتمنت دری گردید.

وی وظیفه مقدس معلمی را تا سال 1992  ادامه داده از آن تاریخ به بعد بنابر شرایط ناگوارترک وطن نموده عازم کشور آلمان شد .

 سیما سمآ نخستین سروده اش را در سال1984 میلادی درفستیوال مکاتب شهر کابل تحت عنوان  (مادر)سرود که مورد استقبال علاقمندان شعر و ادب قرار گرفته حایز تقدیرنامه گردید.از آن پس وی به  سرودن اشعار زیبا در قالب های شعری بخصوص غزل ،رباعی ، و اشعار نیمائی پرداخت.که نمونه های اشعارش در نشرات بیرون مرزی اکثرآ به چاپ رسیده است .وی متاهل و دارای سه فرزند میباشد.

میروی

مست ، مست وشاد وخندان میروی

جلوه ، جلوه با بهاران میروی

میروی شاداب سازی تا دلی

تشنگان را بهر درمان میروی

شمع محفل ها شدی تن در تو سوخت

قطره ، قطره.جامه سوزان میروی

هر نگاه کینه بر تو  خیره شد

آب ، آب در جویباران میروی

صد جوانه در بهاران با شدت

دسته ، دسته گل به دامان میروی

کی فراموش میشوی از خاطرم

قصه ، قصه تا به کیهان میروی

تند وپیگیر ژاله نارام  بود سرد 

موج ، موج در بین طوفان میروی

چون شعاع آفتاب گرمی تراست

گرم ، گرم در هر نیستان میروی

 آشیان مرغکان  ویران  شدی

خیز ، خیزدالان به دالان میروی

میروی آری ، نه با امید ها

دور ، دور از جمع یاران میروی

پا برهنه نا صبور وبا شتاب

نوحه ، نوحه اشکباران میروی

چون ستاره در سمأ روشن تویی

رفته ،رفته سوی آسمان میروی

          می 2004

 

          هجران

قطره اشکم ز چشم آسمان افتاده ام

از فلک چون خاک بی نام و نشان افتاده ام

آسمان بارد من آهسته نالم در نهان

تیر تاریک شبم در این مکان افتاده ام

بیوطن بی لانه بی کاشانه خاکستر شدم

تاب هجران را ندارم ناتوان افتاده ام

ناگزیر در شوره زاران من بسازم  زنده گی

لاله ای داغداردور از بوستان افتاده ام

نا امید آزرده ازتقدیرخود من بوده ام

واژگون بختم از ذهن وزبان افتاده ام

استوار ایستاده ام  درغربت و آواره گی

چون نسیم آشنا در بیکران افتاده ام

در سرود سرد(سیما) نغمه ای شادی کجا ست

من شعاع  آفتاب از  آسمان  افتاده ام.

                     9 می 2004

 

دره من (پنجشیر) 

ای دره زیبایم

ای مسکن فردایم

ای مهد خوش آوایم

ای فرحت گلهایم

از بهر تو سوزانم

هردم دل پریشانم

غوغای تو در گوشم

ای مقصد دنیایم

دارم به دل آرمانت

بر کوه وبیابانت

سازم به تو سنگردی

دل بوده به فرمانت

نام تو که پنجشیر است

مردان تو چون شیر است

هر مرد و زن پنجشیر

حماسه وسرتیر است

سردابه بیاد آمد

این دل به کباب آمد

دریای خروشانت

عشقم به سراب آمد

(سیما )وطنت پنجشیر

اجداد کهنت پنجشیر

چند بیت دگر سازی

ساز وسخنت پنجشیر

 



بالا

بازگشت