سراج الدين اديب

ارج، بريک حرکت مفيد

جامعه عزيزم افغانستان را در شرايط کنونی نه ميتوان سنتی خواند و نه مدرن ، وليک ميتوان آنرا مختلط ازتمام « خرده فرهنگ *»  دانست لذا، در چنين شرايط برخی منورين و روشنفکرانی که از سطح آگاهی و بينش بيشتر و درک عميق تری نسبت به بقيه بر خوردارند تلاش دارند تا بخش مفيدمسايل سنتی کشور را با بخش مفيد مدرنيته مخلوط نمايند وبرعکس آفات هر دو را به حاشيه رانند، تا از يکطرف  هم از گزند تحجر و دگماتيسم وازجانب ديگراز صدمات منفی به ارث رسيده از پيشينيان رهايی يابند، و در نتيجه اين دو حقايق زندگی را باهم آميخته و معجونی فراهم می آورند برای ترقی و تعالی کشور.

   بناأ از طريق سايت وزين آريايی پيام گرد هم آيی منورين افغان مقيم کوپن هاکن را مطالعه نمودم که به منظور وحدت ملی، عدالت اجتماعی ووفاق ملی ، تدوير يافته بود که کلمات واژه ها همه خوب وظريف کاری شده و قابل پسند است؛ واگر چه من در اين گرد هم آيی بنا بر معاذيرصحی شرکت نتوانستم ولی تا جائيکه با عدهء ازنشسته گان اين گردهم آيی معرفت کامل دارم عناصرشريف، اتفاق جو، وطن پرست  و خدمتگار صادق مردم خود هستند، لذا بی مناسبت نخواهد بود تا اين گرد هم آيی را که انگيزه آن در محور(اتفاق ووحدت) می درخشد به همهء آن آزاده زنان و مردان که بتاريخ شنبه11 سپتمبر 2004 مطابق 21 سنبله 1383 خورشيدی به منظور تفاهم و تشريک مساعی منورين درکوپن هاکن گرد هم آمدند، را شادباش و تهنيت بگويم و همانند شما برای مردم زجر ديده خود آرزوی بهروزی و بازسازی درمسيرصلح، امنيت، آبادانی ، پيشرفت، استقلال و دموکراسی وطن عزيزم افغانستان را مطالبه دارم.

    آنطوريکه مبرهن است افغانستان به دنبال سالها جنگ فرساينده خونين وويرانگراز طرف عقب مانده ترين و متعصب ترين نيرو های ارتجاعی و همچنان رهايی از چندين سال سلطه رژيم فوق ارتجاعی، بغايت مستبد، اينک بعد از انتخابات در مسير تاريخی جديدی قرار گرفته ميهن ما، در نقطه تلاقی يک گذشته دردناک ويک آينده آبستن ، بيم و اميد و همچنان ناروشن قرار دارد و به گرهگاه برخورد متقابل منافع سياست قدرتهای جهانی و منطقه از يک سو، و جريان و نيرو های قومی وسياسی متعدد از ديگر سو، و مهمتر از آن بازگشت نيرو های ارتجاعی  تحت لوای « طالبان معتدل» قرار گرفته است در چنين برهه خطيری که سر نوشت آينده افغانستان در آن رقم می خورد، بی ترديد هر تلاش و اقدام صلح آميز به لحاظ تاريخی ماندگار و مهم است، چراکه نسل های آينده تلاش های سياسی و اجتماعی هر جريان و نيروی سياسی و شخصيت های اجتماعی را در اين مقطع تاريخی به سنجش خواهند گرفت و روی هر فيصله نامه و حرکت آن داوری خواهند نمود و در چنين شرايطی هر گونه سکوت و کم تحرکی از طرف منورين و روشنفکر ترقيخواه در ميدان سياسی پرتلاطم کنونی دارای اثرات سو، فراوان و نتايج جبران ناپذيرخواهد داشت.

     تاريخ به ياد مان می آورد که بيشتر از هشتاد سال پيش اصلاحات ترقيخواهانه اميرامان الله خان که سر آغاز خيزش تاريخی از عقب ماندگی بسوی رشد و ترقی  ومدرنيسم بود چگونه از طرف عناصر ارتجاعی تحت نام ( ملا ها) و با توطئه داخلی و خارجی نهضت به پا ه خواسته به عقب زده شد، بلی امان الله خان وطن را ترک کرد ولی حرکت های ترقيخواهانه آن الهام بخش راه آينده گان شد و دررعايت آزادی های سياسی طی دهه چهل شمسی ( خورشيدی ) که در آن افغانستان زير حکومت محمد ظاهر شاه ( بابای ملت) عليرغم محافظه کاری های زيانبار درعرصه توسعه اقتصادی اما رژيم مشروطه واقعی را تجربه کرد که جزء ميراث های افغانستان بشمار می رود، و بازتلاشهای سردار محمد داودخان در نيمه نخست پنجاه شمسی برای سوق دادن و شتابانيدن کشورما در راستای رشد و ترقی اقتصادی و اجتماعی، صرفنظر از اشتباه عمدی شهيد در تجديد آزادی های سياسی گام ديگری در بيرون کشيدن افغانستان از چنگ عقب ماندگی مفرط تاريخی بود و باز طی بيشتر از دهسال کوشش های نيروهای ترقيخواه افغانستان در دهه شصت شمسی که قصد در آميزی عدالت خواهی با همه دستاوردهای قرن پيش از خود را داشتند ولی بدليل ارتکاب خطاهای عديده درجريان پيشبرد اهداف ترقيخواهانه به سبب شتابزدگی و تصاميم عجولانه و تشخيص ندادن ويژگی خاص جامعه و در عين زمان اختلافات گروهی و سليقه ای  ناکام ماند که البته قصد تبرئه هيچ يکی از تلاشگران اين دوران از اشتباهات و يکسو نگرهای آنان در بين نيست، حرف اصلی اينست که آنچه افغانستان در بيشتر از دهسال گذشته تجربه کرد، آزمونی بکلی متفاوت با آن دوره های رهجويی به سوی ترقی و مدرنيته بود، فراتر از آن در حقيقت حاکميت شوم نيروهايی بوده که خواستند نه تنها افغانستان را به قرون وسطی پس برانند، بلکه در آخرين نقطه تجلی خود در لباس طالبان کوشيدند تا کشور ما را به مرکز هولناک و ارتجاعی ترين بنياد گرايی اسلامی بدل کنند و اين نا مسلمانان از چهره اسلام تصورغلط بر جهان به ارمغان دادند و عاقبت در پی تجربه تلخ و بس سنگين هم برای افغانستان و هم برای منطقه و نيزبرای کل بشريت تمام شد که حادثه 11 سپتمبر 2001 ميلادی ياد آورآنست زيرا که  پس لگد آنرا مردم ماخيلی سنگين احساس ميدارند، البته که نه دربيرون شدن طالبان از دايره قدرت بل کشيده شدن پای نظامی بين الملل که بار سنگين آنرا مردم ما خواهد پرداخت زيرا سياستمداران غرب و بويژه ايالات متحده امريکا طی دهه هشتاد ميلادی در جنگ عليه شوروی سابق به توليد و تقويت بنيادگرايان دينی عليه روشنفکران و نو انديشان افغانستان دست زدند، که در مقالات گذشته از اين قلم مفصلأ گزارش گرديده است.

  از آنچه در افغانستان گذشت وجدان بين المللی از اينکه يک دهه تمام افغانستان را به حال خود رها نموده بودند و بکلی فراموش گرديد، متأسف و متأثر است و بر همين زمينه اکنون اراده نيرومند در سطح بين المللی شکل گرفته تا با همياری جهانيان صلح و ثبات به افغانستان ويران باز گردد و آبادانی و پيشرفت آن آغاز شود، اما اين خود بدان معنی است که نياز به حضور حياتی نوگرايان در صحنه سياسی، فرهنگی و اقتصادی کشور ما به گونه ملموس احساس می شود، نگاههای جهانيان ديگر بار متوجه زنان پيشرو و سنت شکن افغانستان شده وجهان در می يابد که کدامين جريانهای فکری اجتماعی وسياسی در کشور ما مدافع وايجاد گر اين قشر از زنان بوده اند، در يک کلام افغانستان جديد برای سرپا ماندن و رشد به روشنفکران نيازمند است هر چه که دود جنگ بيشتر فرو نشيند به همان اندازه عرصه بر انبوهه تفنگ بدستان تنگ تر و ميدان عمل برای  کادر های سازندگی، مديران مجرب و دانش اندوختگان فراخ تر خواهد شد اگر نيرو های متحجر داخلی باز هم زير نام (..؟ ) و شعار های ملا ديوبندی ها سنگ اندازی نکنند، از آنچه گفته آمديم هنوز هم دربين روشنفکران خارج از کشور متأسفانه نفاق و شقاق لانه دارد که فکر ميشود  درد بزرگ پراگندگی و آوارگی و بعضأ دلهرگی و تشويش  باعث شده که اين نيرو ها متفرق بمانند.

   ما نيک ميدانيم که شکست و عقب نشينی هر چند موقت، همواره موجی از سر خوردگی، نا اميدی و اغتشاش های نظری را باخود به همراه دارد، کم نيستند نمونه های تاريخی که پس از هر عقب گرد و شکست بزرگ، عده ای صادقانه وعده ای ديگر مزورانه و از سر فرصت طلبی حساب خود را از نيرو های « شکست خورده» جدا می کنند و به اردوگاه زورمندان و « پيروزمندان » می پيوندند، چنانچه در اين عقب گرد تاريخی نيز کم نبودند نيرو های« چپی » که مبارزهء طبقاتی را پايان يافته اعلام کردند « نظم نوين جهانی » را به جان خريدند و مبارزان راستين طبقه کارگر را « کهنه انديشان جزم گرا » ناميدند و در لوای الفاظ و القاب همچون « نو انديشی » « نو گرايی » پرچم دار و مدافع نظرياتی شدند که نه تنها با نوگرايی و نو انديشی ارتباط ندارد بلکه درعمل چيزی جز دفاع از واپسگرايی و انديشه های ارتجاعی  که مبتنی است بر استثمار فرد از فرد تا اکنون به مشاهده نرسيده .

    ما نيک ميدانيم که حزب در حيات سراسر پيکار خود توفانهای سخت و مهلکه های مهيب را پشت سر گذاشته و در راه رهايی انسان از مظالم اجتماعی اعضايش قربانی بيشماری داده است حقيقت اينست که آنچه را که کشورما هم اکنون به آنها نياز دارد، شمااز سالها قبل منادی آن بوده ايد: (مصالحه ملی به جای جنگ داخلی)،  (اشتراک در قدرت سياسی به جای انحصار يک فرد،  قوم، مليت، مذهب يا حزب سياسی)، ( رعايت حق شهروندی برای همگان بجای تبعيض عليه زنان) ، تاکيد بر ( نقش فعال سازمان ملل متحد در همه روند های سياسی افغانستان به جای رها کردن افغانستان) از يکسو و ( دخالت های خود سرانه قدرتهای جهان و منطقه در امور آن از ديگر سو)  و ....

   در شرايط کنونی آنچه که هويداست همه آزاديخوا هان، دموکراتها و ترقي خواهان  چشم انتظاراتفاق يکدلی و هم پيوندی و حرکت فعال شما برای بازگشت به صحنه هستند، اگرچه از ريظرف های زمانی و مقطعه ای به سود يک حزب سراسری استفاده درست نشد و زمان از کف رفت و لی  هم اکنون بار ديگرشرايط برای آنکه شما در وطن خود ديگر بار نقش آفرين باشيد، فراهم ميشود، مگرما بارهاشنيديم که گفته شد ( وحدت وثيقه پيروزيست) اگر شما فعال گرديد جای شما در روند جاری سياسی سخت خالی است و هيچکس هم جز شما قادر به پر کردن اين خلا نيست ، حضور شما معيار بر جسته ای برای تشخيص جهانيان پيرامون بازگشت دموکراسی درافغانستان است. /

 

باتقديم احترامات

 

2004 /11/ 18

 
بالا
 
بازگشت