دستگير صادقی

سخني چند با خوانندگان آريايي

از دير زماني است که گاهي بصورت مستقيم و گاهي هم غير مستقيم در نشريه آزادی زير نام اصلي و نام های مستعار محترم نجيب روشن  هتک حرمت مي شوم. من بنابر بر برخي نزاکتها از جواب دادن خودداری کرده ام. حالا يک بار ديگر اين سناريو تکرار ميشود و بدون موجب در نوشته موصوف به جواب آقای دکتر سيد احمد يفتلي که متاسفانه با جناب شان معرفت ندارم و نشر آن در سايت آريايي، مورد بي مهری قرار ميگيرم.  من با اين همه حوادث داغ و جانسوزی که در کشورعزيز ما افغانستان ميگذرد، تشنجي که در منطقه وجود دارد، و ماجراجويي هايي که در سطح جهان رخ ميدهد و به اصطلاح با صدها کار هول و عاجل، پرداختن به مشاجره های غير ضروری و جنگهای زرگری را کاملا بيمورد ميشمارم و هدر دادن وقت. به اين باورم  صرف کساني علاقمند به اين کار اند که حرفي برای گفتن ندارند و تنها در انتقاد کردن خود را مي يابند و به نحوی به نمايش ميگذارند. اين بار مجبورم بمنظور زدودن سوً تفاهماتي که ممکن پيش آمده باشد، برخي نکات را بخاطر آگاهي خوانندگان اين سايت پُر خواننده، به جواب شان از سر دوستي و دلسوزی بنويسم و به توجه رسانم.

 

آقای محترم نجيب روشن

 

من نمي خواهم از نقش خود و تعدادی از همکاران ماهنامه آزادی که در روزهای دشوار آغاز کار، با وجود سنگ اندازی های فراوان، صميمانه، صادقانه و بي ريا، دست بهم دادند و در اصلاح و بهبود کار، جلب همکاران قلمي ورزيده و نوشتن مضامين و مقاله های جالب و اختصاصي در غنامندی نشريه و معرفي آن در حلقات روشنفکری از خود مايه گذاشتند، حرفي بزنم؛ زيرا اصولا مي بايست اين کار را شما مي کرديد و از آنها بحيث همکاران روزهای دشوار با قدرداني وسپاس ياد ميکرديد. ولي برعکس، حتي چنين معلوم ميشود که آنها را کاملا از ياد برده ايد.

 

شما مي نگاريد: " من ندانستم که به جز ... صادقي که زماني همکار آزادی بود ند و حالا نيستند، ديگر کدام يک از همکاران خويش را از دست داد ايم؟ .." من نمي خواهم در مورد ذوات محترمي که درگذشته با آزادی همکار بودند و نوشته های شان زينت بخش صفحات ماهنامه آزادی ميگرديد، مطلبي بنويسم. ولي دقيقا بايد به خاطر داشته باشيد که آزادی هيئت تحرير داشت و اشخاص محترم، آگاه ووطن دوستي با شما در اين امرخير بازو دادند و با شور شوق سهم گرفتند. در هيئت تحرير بر علاوه من آقايون محمد آصف الم، خليل الله زمر و دکترغلام دستگير رضائي نيز شامل بودند. شما نه تنها من، بل همه اعضای هيئت تحريررا با يک فرمان نانوشته و بدون حد اقل تفاهم و آگاهي قبلي از " وظيفه سبکدوش " کرديد و از بارگاه رانديد!! حالا که نمي دانيد بجز صادقي ديگر کدام يک از همکاران تان را از دست داد ايد، دلالت به بي اعتنايي ويا ياد فراموشي مزمن ميکند. در هر صورت ادعای شما کاملا نادرست است. هنوز هم تعدادی از شخصيت های محترم با آزادی همکاری دارند و من با بخشي از آنها معرفت دارم و به اين باورم که آنها از ستيزه جويي ها و پرخاشگری های موجود، و رفتار پاندوليک، لغزيدن از راست به چپ و از چپ به راست، ناراحت اند. 

شما يک ادعای نادرست ديگری را نيز مطرح مي سازيد و "  سبکدوشي" از وظيفه را با مصاحبه اين جانب با يکي از روزنامه های دنمارکي پيوند ميدهيد. در حالي که " سبکدوشي "  هيئت تحرير در ماه اگست سال 1999 منظور! گرديد و مصاحبه اين جانب در 28 سپتمبر سال 2001 انجام يافته است. لطفا توجه کنيد يک فاصله زماني بيش از دو سال . اين ديگر واقعا کرامات است !!

 شما غرق در همين پندارهای واهي مي نويسيد: "...اين مجال را ما ديگر برايش نداديم... و اين ما بوديم که نامش را از لست اعضای تحرير دور کرديم." که ميتواند بسيار تعجب بر انگيزباشد. لطفا اين جمله را با دماغ سرد يک بار ديگر با دقت بخوانيد، مطمئنا از نوشتن آن پشيمان ميگرديد. زيرا آناني که در امور فرهنگي اشتغال دارند و مسؤوليت نشر يک نشريه را به عهده مي گيرند ميدانند که در اين عرصه، چنين خودبزرگ بيني ها جا ندارد. برعلاوه، من تا به حال اشخاص پشت پرده ديگری که با شما يکجا اين " ما " را مي سازند و کي ها اند، به درستي نشناخته ام. در حالي که بعد از " سبکدوشي " هيئت تحرير بارها شخصا و تحريری از من تقاضای همکاری شده و من ناگزير چند سياه مشق خود را برای شما فرستاده ام که چاپ نيز شده است.

قطع همکاری من با آزادی کاملا از جايي ديگری آب ميخورد و در حقيقت با اعتراض عليه نشر مقاله يي  شما به نام مستعار " خير انديش "  تحت عنوان " جلسه بعد از مرگ دوزخيان " در شماره 27 ماه اکتوبر 1999 آغاز گرديد. در اين مقاله، طوری که شما خود ميدانيد، به تمام رهبران حزبي به شمول زنده ياد ببرک کارمل با کلمات بسيار رکيک و زننده تعرض شده است که  نقل پراگرافهای بسيار مشمئيز کننده آن را در اينجا ناجايز ميشمارم و صرف يک نکته را  ياد آوری مي نمايم که شما در مقايسه با قوماندان عبدالحق وی و ديگران را ترسو و جبون معرفي کرديده ايد. من در نامه مؤرخ 20.11.1999 بعد از توضيح مفصل برای شما نوشتم: " آيا ماهنامه همان خط قبلي خود را تعقيب ميکند و يا اين که در مسير ديگری قرار گرفته و پلانهای ديگری رويدست است؟ و از نشر چنين مقاله يي جز آبروريزی چه نتايجي ميتوان به دست آورد؟!"  قرار معلوم و با تاًسف فراوان، همين منوال هنوز هم در صفحات آزادی  به گونه يي ادامه دارد. بعد از مطالبات مکررشما در نامه مؤرخ 21 دسمبر 1999 از جمله در مورد ناراحتي های فراوان دوستان در ارتباط به نشر آن مقاله، برای شما چنين نوشتم: " ... به رهبران يک حزب سياسي که تعداد زيادی از ارادتمندان به آنها اعتماد و اعتقاد دارند و آرمانهای آنها را آرمانهای خويش ميدانند به بدترين نحو و به صورت مستقيم اهانت شده و اين امر موجب تاًثر فراوان عده يي که ماهنامه را مطالعه ميکنند گرديده است ... من فکر ميکنم خيلي ضرور است تا آن را به نحوی جبران نمود. چون شما گرداننده و مسؤول ماهنامه ميباشيد، بنابر آن بايد ابتکار عمل را به دست گرفته و در اين زمينه بصورت مشخص زير عنوان يادداشت مدير مسؤول و يا به هر نحوی که لازم ميدانيد، مطلب را به گونه يي توضيح نماييد که به نحوی، آن تاًثر جبران گردد و برای من نيز زمينه همکاری مجدد فراهم شود." در ضمن خاطر نشان ساختم که اهانت مستقيم به اشخاص جرم سنگين مطبوعاتي دارد و قابل بازپرس است. نشرات معياری و سنگين در اين امر خيلي با احتياط عمل ميکنند. بر علاوه تذکر دادم که مستقل بودن ماهنامه و عدم وابستگي آن به احزاب و جريان های سياسي به اين معني نيست که هر کس هر آن چه خواست بنويسد و بايد به نشر برسد، ولو اين که از معيار های پذيرفته شده قانوني، حقوقي و مطبوعاتي تخطي صورت گيرد. دراخير نوشتم که منتظر اقدام شما استم و اميدوارم مسايل به وجود آمده در پرتو توضيحات فوق به نحوی حل گردد. ولي با کمال تاًسف در اين مورد از جانب شما کوچکترين اقدامي صورت نگرفت و حتا يک يادداشت دو سطره هم نوشته نشد تا سوً تفاهم ناشي از اين اهانت رفع گردد. نامه های که دراين مورد بين من و شما و ساير دوستان مبادله شده است نزدم وجود دارد. قابل يادآوری ميدانم که در آن زمان " آزادی " به همه افغانهای که برای ختم جنگ، وحدت ملي و اعمار دباره کشور مي انديشيدند، تعلق داشت.

در ارتباط به اين ادعای شما که گويا من ديگر در گرو نظريات و عقايد ديروزم نيستم، ميتوان مطالب فراواني نوشت و آنرا از زوايای مختلفي به بررسي گرفت. ديدگاه ها و انديشه های من با صراحت کامل و بدون پرده پوشي و ماست مالي و حتا بدون استفاده از نام های مستعار، از جمله در سينه فراخ " آريايي " نيز بازتاب يافته است. تعداد زيادی از خوانندگان عزيز با نوشته های من آشنايي دارند.  اين سياه مشق ها، عمدتا بازتاب دهنده دردهای دل يک افغان به غربت نشسته است که ميخواهد  به ديروز، امروز و فردای افغانستان با ديده بصيرت بنگرد؛ و ممکن است در آن کمي ها و کاستي هايي فراواني وجود داشته باشد.

به هر صورت، من به اين باورم که تغيير و تحول در طبعيت و جامعه قانونمند است. ولي يک بار ديگر با صراحت مي نويسم که اصول اساسي عقايد و آرمانهای من  در وجود عشق به مردم افغانستان ووطن، استقلال و آزادی، دموکراسي و عدالت اجتماعي، صلح و آرامش، تماميت ارضي و حاکميت ملي، رفاه و بهروزی، ترقي و تعالي اين کشور باستاني و مردم غيورآن، هيچگاه و تحت هيچ شرايطي تغيير نمي کند. اگر ازجريان سالهای طولاني مبارزه سياسي و گذشتن از کوره راه های دشوار زنده گي، بخصوص رخداد های فاجعه بار سه دهه اخير، کشته شدن صدها هزار هموطن و هزار ها همرزم، آواره و دربدر شدن مليون ها انسان، و بربادی سرمايه های مادی و معنوی که محصول کار چندين نسل کشور بود، و بالاخرباز شدن دست ناپاک بيگانگان به دامان کشور، چيزی نياموخته باشيم و تغيير نکرده باشيم، اين صفت نيست، بل عيب خيلي ها بزرگ است و همين را در فرهنگ امروزی " تحجر" مي گويند.

گفتگوی مرا با روزنامه دنمارکي چند بار ـ با کمال تاًسف و بطور مغرضانه ـ سؤ تعبير کرده ايد که به هيچ وجه شايسته نبود. ميخواهم ياد آوری نمايم که اين مصاحبه دراواخرماه سپتمبر سال 2001 درآواني که ائتلاف بين المللي در راس ايالات متحده امريکا تمام تدارکات حمله بالای افغانستان را بنمظور ساقط ساختن رژيم طالبان ـ القاعده فراهم ساخته بود و شورای امنيت ملل متحد نيز به اتفاق آراً آن را تصويب نموده بود طبل جنگ با صدای بلند نواخته ميشد، انجام يافت. در آن آوان، بخاطر آماده ساختن افکار عامه بين المللي به اين هجوم، رسانه های گروهي يک سر و صد هزار زبان ، بنام طالبان از افغانستان و مردم آن چهره زشتي را به نمايش ميگذاشتند که موجب تاًثر عميق هر افغان ميگرديد.

من در يک گفتگوی طولاني بيش از دو ساعته، با صراحت کامل هر آن چه را در ارتباط به تراژيدی افغانستان ميدانستم توضيح دادم که يک بخش آن با در نظر داشت سياست نشراتي و علاقمندی های اخبارو خوانندگان دنمارکي به نشر رسيد. نشر مصاحبه های کليشه يي، آن طوری که در ذهن شما از گذشته ها باقي مانده است، ديگر وجود ندارد. همه روزه در رسانه های گروهي شاهد آن ايم که از مصاحبه مفصل صرف چند سطر آن نشر ميشود که با موضوع داغ روز در ارتباط باشد نه همه يي آن. اين اصل حتا در مورد شخصيتهای بزرگ  بين المللي نيز همواره گرديده است.

در آن برهه برای روزنامه و دنمارکي ها خيلي با اهميت بود بفهمند که برداشت و عکس العمل افغانهای مقيم دنمارک با اين رويداد چگونه است. تلاش من اين بود تا برای دنمارکي ها  توضيح نمايم سيمای که از مردم افغانستان در رسانه های گروهي نشان داده ميشود، واقعيت ندارد. بنابران پيام مصاحبه را اين موضوع  که: " طالبان افغانستان نيست و مردم افغانستان از تروريسم حمايت نميکنند " تشکيل میداد و مخاطب هم دنمارکي ها بودند.

اما شما ـ بر طبق عادت هميشه گي ـ  از آن گفتگو يک جمله ناقص را انتخاب نموده  و به زعم خود آن را به اصطلاح نقد کرديد و بر داشت نادرست تانرا برای خوانندگان آزادی که مصاحبه را مطالعه نکرده بودند و از آن چيزی نميدانستند پيشکش کرديد و حالا نيز يکبار ديگر در نوشته تان به جواب آقای يفتلي از آن منحيث يک سند رسوا کنند! استفاده برده ايد. من به اين باورم که چنين رفتار شايسته نيست و کاش شما نظر تان را به دنمارکي مي نوشتيد و به آن روزنامه مشهور منحيث ديدگاه خود مي فرستاديد و يا حد اقل همان مصاحبه را درهمان وقت در کنار نقد خود نيز به  نشر مي سپرديد تا خواننده گمراه نميگرديد و خود مستقلانه قضاوت مينمود.

شما مي نويسيد که گويا من " با صدای رسا اين بار از ابر قدرت ديگراز امريکا ميطلبد تا بر کشورش تجاوز نمايد و آن را با پرتاب بم ها و راکتهای کروز به خاک و خون کشاند." من هيچگاه و در هيچ زماني در سطح و مقامي  نبوده ام تا از ابر قدرتها دعوت نمايم که به افغانستان تعرض نمايند و شايد شما منظور خاص ديگری در ذهن داشته باشيد.

آن جمله يي که بطور ناقص انتخاب و با جوشش خاص وارونه جلوه داده  شده در اصل چنين است:

" من فکر ميکنم، تقريباً اکثر افغانها تعرض تروريستي را محکوم ميکنند و به اين باور اند که خوب خواهد شد اگر امريکايي ها طالبان و بن لادن را از بين ببرند و تغييرات مثبتي را بميان آورند، ولي هيچ کس نمي خواهد يک بار ديگر مردم افغانستان در اين معرکه قرباني گردد."

من در اين جمله نه حکم و فتوای صادر کرده ام و نه فرمان داده ام و نه در چنين موقفي قرار داشته ام، بل صرف فکر خود را بيان کرده ام. مگر فکر کردن هم از نگاه شما جرم است و خيانت؟ مگر ما بخاطر فکر کردن هم بايد اجازه بگيريم ولي از کي و از کدام مرجع تقليد ؟؟ مگر ما دعوای مبارزه در راه ايجاد يک جامعه دموکراتيک را ننموده بوديم و عملا در چنين يک جامعه يي زنده گي نمي کنيم و در آن انديشيدن و بيان انديشه به هر وسيله ممکن جز آزادی های اساسي آن را تشکيل نميدهد؟؟؟ من از نام مردم، تاريخ و حزب، آن طوری که معمولا  شما شعار ميدهيد حرف نزده ام و صرف نظر تعدادی از افغانهايی را که در دنمارک اقامت دارند و با آنها معاشرت داشتم بازتاب داده ام. فرضا اگر شما بنويسيد: " من فکر ميکنم اکثر افغانها از سياستهای افراطي طالبان پشتي باني ميکنند و آن را رژيم مناسب ميدانند." نه تنها من بل تعداد کثيری از خلايق آن را به مثابه فکر و نظر يک شخص تلقي مينمايند و کدام دعوای هم به راه نمي اندازند چه رسد به اين که از آن جنده خونين سازند!! آقای روشن دوستانه به عرض ميرسانم کمي تعمق کنيد و با هيجان قضاوت ننمايد، زيرا غير مسؤولانه نوشتن و قضاوت کردن از اعتبار و شخصيت نويسنده ميکاهد . به ياد دارم که حتا عنوان آن مصاحبه " طالبان افغانستان نيست " برای شما غير مفهوم بود و ناراحت کننده . اگر بخاطر گل روی شما اين بار بنويسم " طالبان يعني افغانستان " مي ترسم خلايق آگاه به ريش سفيد اين حقير بخندند.

عرايض خود را صميمانه و دوستانه خدمت شما و خوانندگان ارجمند سايت آريايي تقديم نمودم و اميدوارم موجب ناراحتي نشده باشد. از روی اجبار و به خاطر آگاهي و جلوگيری از سؤ استفاده، برگردان متن گفتگو با روزنامه دنمارکي در زير تقديم ميگردد و اگر در آن اشتباهي رخ داده باشد، مسؤوليت آنرا مي پذيرم.

 

دستگير صادقي

26 جون 2004

 

 

متن مصاحبه با روزنامه دنمارکي بنام " برلينسکه تيدنه" مؤرخ 28 سپتمبر سال 2001[i]

 

طالبان افغانستان نيست

 

آرزومند صلح : افغانهايی که در دنمارک اقامت دارند، با احساس متفاوت و در هم آميخته، به آواز طبل جنگ گوش ميدهند. " طالبان افغانستان نيست، و افغانها از تروريسم حمايت نميکنند." پياميست که از جانب غلام دستگير صادقي رئيس انجمن افغانان[ii] به گوش ميرسد. به اين نيايش عميقاً توج کنيد.

از: توبياس هادمند

 يک تخته چوبي شاريده در کنار سرک با کتاره های نارنجي، بازار فروش دکان های مؤقتي در شهر مارکوف را اعلان ميدارد. منظرهً شيلند غربي بطور بارز طبعيت دنمارک را آنطوری که بايد به نمايش ميگذارد. جنگل پوشيده از چلر و مزارع سرسبز با آهوان خوشخرام کافي است تا گوشه يي از فلم های مارتين کوش[iii] را به پرده آرد.

در تابلويی که در يکي از ديوار های سالون صادقي آويخته شده، آهوان نيز معصومانه به زمين مينگرند. يک خانه تقريباً شبیه به زنده گي متوسط دنمارکي ها، در بلاکهای زرد گونه، در کنار جنگل و در شهرک يودغوپ که در غرب هالبيک قرار دارد.

در قفسه کتابها، نمونه يي از منتخبات هو، سي، اناسن[iv] در کنار مجموعه يي از اشعار فيلسوف بلخي ( مثنوی جلال الدين محمد بلخي ) گذاشته شده است. 

دارنده اين کتابها، صادقي مرد 55 ساله و رئيس انجمن افغانان در کنار ميز سالوني انباشته از اشيای متنوع نشسته است.  وي روزنامه يي را پيش ميکشد و به تصاوير مهيب و وحشتناکي مردان به خون آغشته که در پايه ترافيکي يکي از چهارراهي ها به دار آوخته شده و تعدادی از مليشه ها در اطراف آنها جشن گرفته اند، اشاره ميکند. وی به آرامي ميگويد : " طالبان خطرناک اند، برای همه يي ما." تصوير ها، رئيس جمهور فقيد نجيب الله و برادرش را در زماني که طالبان وارد کابل شدند، نشان ميدهد.

برای صادقي خيلي مهم است که دنمارکي ها درک کنند، سيمايی که از افغانستان ( در رسانه های گروهي ) به نمايش گذاشته ميشود، تصوير واقعي افغانستان نيست. وی باربار تکرار مي نمايد: " وقتي طالبان را در پرده تلويزيون مي بينيم ، آنها نماينده گي از مردم افغانستان نمي کنند. ممکن است ده تا پانرده در صد افغانها از سياستهای افراطي طالبان حمايت کنند، ولي افغانها در مجموع بنيادگرا نيستند. مليشه های طالبان محصول سازمان استخبارات نظامي پاکستان و جنگ سرد ميان ابر قدرتها اند. افغانها از تروريسم حمايت نميکنند و اکثر اعضای طالبان حتا افغان هم نيستند." 

صادقي خود يک مسلمان است، اما نه مانند آنهايي که ظاهراً به چشم مي خورند. تصاوير پرده های تلويزيون از طالبان ريش دراز و جنگ آوران متعصب، با سيمای تراشيده و شخصيت مؤقر و منزه با موی های خاکستری که نمونه يي از افغانهای از جنگ آسيب ديده را برجسته مي سازد، بسيار زياد تفاوت دارد. 

در اين زماني که طبل جنگ در رسانه های گروهي به صدا درآمده، با ادراک و عواطف درهم آميخته و متفاوت، برای اين مردی با موهای کمي سفيد و اقتصاددان خيلي با اهميت است تا نشان بدهد که طالبان افغانستان نيست و افغانهای مقيم دنمارک از تروريسم حمايت نمي کنند.

وی ميگويد: " من فکر ميکنم، تقريباً اکثر افغانها تعرض تروريستي را محکوم ميکنند و به اين باور اند که خوب خواهد بود اگر امريکايي ها طالبان و بن لادن را از بين ببرند و تغييرات مثبتي را بميان آورند، ولي هيچ کس نمي خواهد که يک بار ديگر مردم افغانستان در اين معرکه قرباني گردد."

در سال 1992 زماني که مجاهدين و جنگ آوران اسلامي شهر کابل را تسخير کردند و دست به کشتار کارمندان دولتي زدند، صادقي با فاميل خود افغانستان را ترک گفت. وی که  در رشته اقتصاد سياسي تحصيلات عالي دارد و به حيث کارمند در شورای وزيران ( اداره امور شورای وزيران ) اجرای وظيفه ميکرد ـ بعد از دو ماه بحران و کشتار های خودسرانه ـ مجبور شد مانند ساير تعليميافته ها، وطن آبايي خويش را ترک گويد. 

وی توضيح ميدهد: " ما تصوير ميکرديم که برای يک تا دو ماه از کشور دور خواهيم بود نه هشت تا ده سال." از آن زمان، وی با دو فرزند و خانمش که آموزگار در يکي از مکاتب عمومي است، در دنمارک اقامت دارد. يک سال قبل دختر ديگرش هم به اين کشور آمد. صادقي نمي خواهد در مورد وی  و تجارب ساير اعضای فاميل چيزی بگويد، ولي صرف خوشحال است که آنها در دنمارک هستند و هيچ يکي از آنها عملا در معرض تعرض مستقيمي تروريستي مواجه نگرديده اند.

مهمان در دنمارک 

وی تاًکيد مي نمايد: " من در دنمارک خود را نه به حيث  پناهنده و يا مهاجر، بل همواره بمثابه يک مهمان مي شمارم. آرزو مندم روزی دباره به کشور خود بر گردم و اکثر افغانها چنين مي انديشند." 

از جمله شش هزار پناهنده افغان که در دنمارک زنده گي مي نمايند، بخشي عمده آن مانند صادقي از جمله روشنفکراني اند که وطن را ترک گفته اند. وی توضيح ميدهد که تصاوير منتشر شده در رسانه های گروهي و بخصوص در شبکه های تلويزيون با واقعيت ها کاملا مغايرت دارد. البته وی پنهان نمي کند که گروه های مختلفي از افغانها در دنمارک زنده گي مي نمايند.

وی ميگويد: " ميتوان افغانهای متفاوتي را در دنمارک دريافت. آز آن جمله: طالبان، مجاهدين، کمونيستها، و نشنلست ها. همه يي آنها در دنمارک مشترکا با هم زنده گي ميکنند. قبل از سال 1992 تعدادی از مناطق روستايي کشور و بخشي از آنها از جمله مجاهدين به دنمارک آمدند؛ ولي بعد از آن سال، عمدتاً روشنفکران به دنمارک پناه آورده اند." وی اضافه مي نمايد: " بنيادگرا هايي که در دنمارک زنده گي ميکنند از جمله ملتهای مختلف، نسبت به انکشاف های بعدی  ـ حمله بالای طالبان و القاعده ـ بي تفاوت نخواهند ماند. ولي من فکر نمي کنم آنها عملا دست به کاری زنند. پناهنده ها با زنده گي و اقامت دردنمارک تغيير کرده اند. من اشخاصي را مي شناسم که در گذشته در افغانستان  بنيادگرا و متعصب بودند، ولي آنها امروز، جز صلح و آرامش آرزوی ندارند." وی با تاًثر چنين افاده ميدهد: " حالا افغانها يک بار ديگر چشمان شان را به آسمان دوخته اند و منتظر موشکهايی هستند که اين بار از جانب امريکايي ها شليک مي گردند."

 واکنش قهر آميز نيست، ولي در عوض نيايش است  به منظور ايجاد وضعيت سازنده و سودمند. وی ميگويد:

" امريکايي ها و غربي ها در مقابل افغانستان مسؤوليت دارند. من اميدوارم که آنها اين مسؤوليت را درک کنند و صرف بامب نريزند، بل سعي نمايند تا انکشافات مثبت در منطقه به وجود آورند. ما امکانات زيادی را از دست داده ايم، زنده گي هزاران انسان تلف شده  و اين يک اشتباه بزرگ بوده است، برای افغانها، برای منطقه و حالا برای تمام جهان. همه آرزومند ختم ترور اند و بيشتر از همه افغانها."


[i] Berlingske Tidende

[ii] انجمن افغانان در شيلند غربي بنابر معاذيری عجالتا غير فعال است

[iii] نويسنده نامدار دنمارکي Marten Korch 1876 – 1954 

[iv] شاعر مردمي و داستان نويس مشهور دنمارکي که شهرت جهاني دارد   1805 - 1875 H. C. Andersen

 


بالا
 
بازگشت