"همه را مار خورد،ما را بقه کور!"

 

آقای روشن !

پاسخ تان را مطالعه کردم و با خود زیاد اندیشیدم تا در رابطه به موضوعات مطرح شده از جانب شما جواب بدهم یا خیر؟

زیرا جناب شما که به گفته بچه های رند کابل، پنج دقیقه کم دبیراول و یا دوم حزبی که قرار است به زعم خود تان به اصطلاح کنگره سوم انرا تدویر نمایید،حساب نموده و با هیچ کسی به جز رهبران دست اول نمی خواهید به بحث بنشینید، چطور حاضرخواهید شد تا به عرایض این خاک پای عالمیان که واقعاًآدم هیچ کاره یی هست، گوش دهید.اما چیزی که مرا جرأت بخشیده تا پیرامون خبر "آزاد!" خبرنگار چیزی بنویسم،همانا دیده درایی و دروغ پراگنی آزادی است که سیاه را سفید و برعکس آن جلوه داده و می خواهید خاک خشک را بر دیوار بچسپانید.

اما قبل از همه می خواهم از شما اظهار سپاس نمایم تا سرانجام حرف های مرا در مورد دسیسه سازی های آشکار و پنهان تان زیرنام های مختلف که در نامه قبلی تذکر داده بودم تایید نموده ولی ازذکرنام آن افراد طفره رفته اید.چرا که می گویند خاموشی علامت رضا است، بناً همه خواننده گان می دانند که ن.قیوم زی،ع.حیدری و بالاخره آزاد جعل کار شخصی به نام نجیب روشن است که ادعاهای بلند بالایش گوش فلک را کر کرده است .

به هرحال من مختصراً با شما حرف می زنم،تا نشود که برای جناب شما مطالعه نامه یی از یک فرد عادی باعث ضیاع وقت تان نگردد، زیرا من نه نویسنده هستم و نه سیاستمدار، تا بتوانم با شما به بحث عالمانه! بپردازم .از همین خاطر به ترتیب پاسخ تان رامطالعه و نکات نظر خویش را می نویسم .

من ندانستم که در پاسخ تان برای من چرا بالای آقایان صادقی و روزبه عصبی هستید، و ان فرزانه گان چه گناهی دارند که مورد خشم تان قرار گرفته اند،باید بگویم که من با این فرهنگیان با فرهنگ آقایان صادقی و روزبه هیچگونه شناخت شخصی نداشته، با محترم صادقی از طریق سایت زیبای آریایی و ماهنامه وزین مشعل معرفت و از مطالعه مقالات علمی و ارزنده شان مستفید می گردم،می خواهم بگویم بدا به حال نشریه و گرداننده آن که ارتباط خود را با همچو شخص قلم بدست قطع نموده و خواننده گانش را از مطالعه موضوعات بی نهایت مهم و قابل درک و پذیرش محروم سازد.اما از طرف دیگر از کسی که خود را عالم و فاضل می پندارد ولی تفاوت میان " مجعول و مجهول" را نمی داند،چه انتظار دیگری می توان داشت؟ آقای روشن باید به اطلاع شما برسانم که مجعول= جعلی، ساخته گی . مانند همان خبری که آزاد خبرنگار! در اختیار شما قرار داد و شما هم با چشمان بسته ولی ضمیر خفته به نشر آن اقدام نمودید.

با آقای روزبه در هنگام همایش با شکوه و تاریخی آرنهم که برای بدخواهان نهضت میهنی چون خار مغیلانی در چشم شان بود،آشنا و حق الاشتراک ( آبونمان) خود را برای اشتراک در نشریه مشعل تسلیم شان نمودم .می خواستم برای شما بگویم که با دیدن هرشماره ماهنامه مشعل به ابتکار،خلاقیت و پروفیشنل بودن آن جوان مبتکرایقانم بیشتر می گردد. اما نمی دانم که جناب شما چرا آن دوستان فرهیخته را ضمیمه دوسیه نسبتی من ساخته اید.شاید تصمیم دارید ما را نیز محاکمه کنید،زیرا از نوشته تان بر می آید که آزادی هم اخبار است،هم حزب،هم دادگاه،هم تاریخ و هم قطعه نظامی !

اما اینکه شما به خاطر دفاع از تجاوز صریح پاکستان و حاکمیت قرون وسطایی طالبان که تاریخ کشور ما نظیر آنرا نمی شناسد دفاع کرده و کسی را که خواستار از پا درانداختن طالبان وحشی بود محکوم ساخته اید، به این معناست که آزادی ( یعنی شما) با نود فیصد شهروندان کشور ما اعم از پشتونها ، تاجکها،ازبکها،هزاره ها و سایر اقوام در مخاصمت قرار گرفته اید و همهء آنان را که سقوط طالبان را برای آینده کشور ما فال نیک می دانند،محکوم ساخته اید. فکر می کنم هدف خود را برای تان تفهیم کرده باشم، زیرا من نمی توانم در برابر کسی که از رژیم خونبار طالبان که دست هلاکو و چنگیز را در وحشت و دهشت از پشت سر بسته بودند با همچو صراحت دفاع می نماید، به بحث بپردازم . ولی خوب شد که خواننده گان محترم آزادی با چهره (ما) یعنی شما آقای روشن، قیوم زی،حیدری و آزاد که خود کوزه، خود کوزه گر و گل کوزه  هستید آشنا گردیده و به این پی ببرند که چطور در دام تعصبات ناروای قومی و زبانی افتیده اید !

آقای روشن می توانم بپرسم که شما از آغاز نشر آزادی تاکنون صرف آقای دستگیرصادقی را از دست داده اید یا کسانی دیگر نیز قربان خودخواهی های تان گردیده است ؟

تا جایی که می دانم هیت تحریر نشریه شامل قلم بدستانی فرهیخته ما اقایان خلیل زمر، دستگیر صادقی ، محمدآصف الم و دستگیر رضایی بود که حالا همهء آنان با نشریه آزادی مقاطعه کرده و هیچگونه تماسی با شما ندارند.

از آن که بگذرم چه همکاران خوب قلمی چون محترمان انجنیرخلیل الله رووفی، دستگیرنایل ، واحد سادات، رزاق معجوب، مصطفی روزبه، محبوبه ذهین، محبوب شاه اعظمی، نویسنده گرامی رهنورد زریاب و دیگران که اکنون از آنان در آزادی شما خبری نیست ، نشریه تان از دست داده است! آیا همه آنان به گفته شما "به اصل خود پیوسته اند"؟ و یا روی خودمحوری و بلندپروازی های آزادی و(ما) که شما را در قالب چند نام و چند شخص خیالی در بر می گیرد، فاصله گرفته اند؟

شما آقای روشن از نام چندتن از هموطنان ما که دیدگاه های متفاوت و انتفادی شانرا پیرامون طرح نهضت میهنی ابراز داشته اند یاد آوری کرده اید. اولاً باید گفت که این هموطنان ما حق دارند تا در مورد همه مسایل ابراز نظر نمایند. و اینکه با شهامت در مورد طرح نهضت ابراز نظر نموده اند قابل احترام می باشد و بدون شک که از نکات نظر مثبت آنان در تهیه و تدوین طرح مرامی نهضت میهنی استفاده لازم صورت خواهد گرفت و روی همین منظور نیز طرح نهضت میهنی بمنظور بحث و مداقه همه علاقمندان دربعضی از وسایل جمعی منجمله سایت آریایی که پرخواننده ترین سايت است چاپ و نشر گردیده است تا بر بنیاد همه نظریات مثبت و منفی یک سند جامع با درنظرداشت ضرورت های عینی شرایط کنونی جامعه ما تهیه و تدوین دارند.اما اینکه این نظریات به کدام شیوه و با کدام ادبیات نگارش می یابد حرف جداگانه یی است که بازگو کننده شخصیت و سجایای اخلاقی و اجتماعی نویسنده بوده و خواننده می تواند در مورد کرکتر نویسنده برداشت لازم بدست آورد. شما آقای روشن که اکنون در پهلوی پیشبرد تمام امور سیاسی، ژورنالیست ورزیده! نیز می باشید خوبترمیدانید که مقاله را در اساسات روزنامه نگاری چگونه تعریف می دارند! بناً در قطار کردن نام باید می دانستید که خواننده از ذکر نام زوج(( راحم)) در پهلوی نام های دوستان محترم چون شوریده،عریف، فیضی و سنگر که موضوعات مطرح را تذکر داده اند، چه استنباط می دارند، به جزاینکه به فقر دانش سیاسی و مسلکی شما متیقن گردند؛آخر مگرمی توان نامه و فکاهی را مقاله نامید؟

در مورد توضیحات تان در رابطه به اهداف آزادی باید یک جمله بنویسم و ان اینکه کاش این حرفها را کسی مطرح می کرد که تا روز اخیر فروپاشی آن حزب در دفاع از آن قرار می گرفت ، به بهانه های مختلف صفوف آنرا ترک نمی کرد و نردبان آن می بود، نه آقای روشن که حزب را ترک و از طریق راه های صعب العبور کوهستانی و بزرو ها به پاکستان فرار کرد. در جایی که استخبارات پاکستان و چریک های تروریست تنظیم های بنیادگرای افغانی سایه وار حتا سربازانی که بنا به مجبوریت وظایف شانرا ترک و به آن کشور پناه می بردند تعقیب نموده و ترور می کردند،چه رسد به کارمند اپرات کمیته مرکزی حزب و افسر خاد. واقعاً سوال برانگیز است که چطور جان به سلامت برده اید؟ می ترسم تذکر دهم که دفاع آقای روشن از طالبان پیشینه یی از انجا نداشته باشد؟ که حال زیر پوشش دفاع از حزب،اعضای آنرا زیرکانه به جان هم می اندازد!

در مورد اقامت تان در پیکینگ باید مختصراً عرض کنم که در ان سالها چین هژمونیست در سقوط حاکمیت ح.دخ.ا دست کم از امریکا نداشت . چین در تمویل و تجهیز مخالفین نقش روشن و خصمانه خود را تا اخیر دنبال کرد. اینکه در پیکینگ زنده گی کردید کار خود تان است،امید در کمپ های تعلیمات نظامی در تبت و سرحدات افغانستان و پاکستان که از طرف چینایی ها،مخالفین ما(اعضای تنظیم هاو اجیران استخدام شده) آماده تخریب کاری می گردیدند سفری نکرده باشید . اما فراموش تان نشود که حتا در ان سالها بسیاری از سازمان های سیاسی که در گذشته ازمکتب مائو پیروی می کردند، بر افکار شان تجدیدنظر کرده،آیده های مائو را مردود شمرده و اندیشه های زعیم فقید البانی انورخواجه را تایید می کردند.

بناً این برگه یا پاینت نیز بجای مفاد، سوال دیگری مبنی بر اغراق و افراط شما در لغزیدن به اپورتونیزم راست بررسی می گردد.

آقای روشن شما هرگاه هدف از خوشنام ترین شخصیت حزب را ندانستید، باید توضیح می خواستید، ولی حالابرای تان توضیح می دهم که هدف من محترم سلطان علی کشتمند نویسنده اثر گرانبهای (( یادداشت های سیاسی و رویداد های تاریخی ...)) است، نه زنده یاد ببرک کارمل که تذکر اسم ایشان از جانب شما کاملاً بی مورد اما حساب شده می باشد. ولی باید بدانید که ضرور نیست تا نام یکی از شخصیت های برازنده سیاسی معاصر کشور ما را با این سبک سری تذکر دهید.

شما می دانید که این نطفه های گندیده ح .د.خ.ا هستند که اکنون به رهبران شان با بی حرمتی تاخت و تاز می نمایند. من بدین باورم که نباید مرده گان منجمله روان شاد ببرک کارمل دستخوش بازی های خام نوزاد های سیاسی گردند.

و حرف اخیر برای شما آقای روشن اینکه، اگر من به جای شما می بودم در آستانه سالگرد آزادی دو کار را انجام می دادم :

اول اینکه برتمام گذشته های هفت ساله با یک دید انتقادی نگریسته و با تعهد اینکه فقط یک نشریه بیطرف و غیروابسته آنطوری که آنرا عنوان کرده اید،تهیه و برای خواننده گان پیشکش نموده و مطالبی دور از هرنوع عقده های شخصی، سیاسی و امثال آن چاپ و نشر می کردم، تا در ان بویی از کدورت به مشام نمی رسید.

دوم اینکه در غیر ان فعالیت نشراتی انرا قطع کرده و خود را مصروف امور اجتماعی که تازه مسولیت  معاون امورمسجد در ایالت(جزیره تان) را گرفته اید ساخته، از امور دنیایی دست برداشته و اجر آخرت کمایی می کردم .

زیاده از این شما خود مختارید. راستی یک ضرب المثل معروف و پرمعنای وطنی به یادم آمد :" همه را مار خورد، ما را بقهء کور!" زیر همین عنوان یک وقتی آقای زریاب مطلبی نوشته بود،خطاب به زمام داران دال خور پاکستانی . اما چرا حالا به یادم آمد؟ شاید جناب شما دلیل آنرا بدانید!

 

داکتر سیداحمد یفتلی از کشور آلمان


بالا
 
بازگشت