خواجه بشير احمد انصارى

      كانكورد- كانكورد 

 

در باب سروده اى

بى روح، خنثى، تحميلى، خشک و بى محتوى

 

سرود ملى از نمود هاى بارز هويت ملى كشور ها است كه در قرن نزدهم ميلادى همزمان با پيدايش دولت ملى درغرب بوجود آمد و سپس به نقاط ديگر گيتى گسترش يافت. هالندى ها نخستين كسانى بودند كه در نيمه هاى قرن شانزدهم ميلادى براى خود سرودى ساختند. امروز اكثر كشور هاى جهان سوم در ساختن سرود ملى خويش از غرب تقليد نموده و سرود ملى خويش را يا در قالب موسيقى مارش عسكرى مى ريزند و يا اينكه آنرا شبيه به آهنگهاى مذهبى مى سازند. كشور هاى معدودى اند كه سرود ملى شان ريشه در بيشه موزيك خود شان دارد كه جاپان، سريلانكا و ميانمار از آن جمله است. دسته اى از كشور ها در كنار سرود ملى، داراى سرود شاهى، سرود رياست جمهورى، سرود دولت و امثال آن نيز ميباشند. سازمانهاى بين المللى چون سازمان ملل متحد، اتحاديه اروپا و اتحاديه افريقا هم داراى سرود هاى رسمى خود شان اند.

سرود هاى ملى عظمت كشورها را بازتاب داده و احساس وحدت و همبستگى را در ميان ملل و جوامع تقويت مى بخشد. اين سرودها گاهى بصورت هيجان زا و سكر آور عمل نموده و خروش و غريوى در افراد بوجود آورده و روانهاى شان همنوا با آهنگ آن آتش گرفته و در ميدانهاى نبرد در زير ضربات موسيقى و كلمات جادوئى آن جان مى بازند. آرزوها و آرمانهاى جمعى يك ملت در قالب سرود ملى آن ريخته ميشود. آهنگ و كلمات سحر آفرين آن در بدنها روح دميده و سنگرى ميشود  براى دفاع از اهداف و ارزشهاى بزرگ ملى.

از ديد جامعه شناسى موسيقى سرود ملى نشانه اى از فرهنگ يك كشور است كه مؤلفان و آهنگسازان در آفرينش اين پارچه هنرى از عناصر فرهنگى كشور خويش استفاده مى كنند. سرود ملى منبع رموز، مفاهيم، اشارات، دلالات و الهامات بلندى براى ملتها است.

سرود ملى در افغانستان حكايتى طولانى دارد. سرود هاى ملى اى كه تا هنوز در كشور ما ساخته شده اند چون با ساختار و فرهنگ و روان مردم ما مطابقت نداشته اند، نتوانسته اند دوام يابند. سرود ملى كنونى هم به هيچ صورتى نميتواند بهتر از سرودهاى گذشته باشد.  

يكى از مسايل اختلاف بر انگيزى كه در لويه جرگه اخير قانون اساسى بر سر آن بحث صورت گرفت مسئله سرود ملى بود. پس از تنشهاى فراوانى كه شاهد آن بوديم، دوصد و چند تن از اعضاى لويه جرگه طرح دو زبانه بودن سرود ملى را امضا نمودند و بعد از آن آقاى كرزى در حضور عده اى از شخصيتهاى سياسى كشور گفتند كه بخاطر تحكيم پايه هاى وحدت ملى، سرود ملى كشور بايد به هردو زبان درى و پشتو و حاوى كلمه الله اكبر و نام اقوام افغانستان باشد. اما شگفت اينكه هنوز چند ساعت از اين طرح و توافق و وعده سپرى نشده بود كه آقاى كرزى سخن و توافق خويش را با كمال وقاحت و ديده درائى نقض نمودند. بالآخره بروز يكشنبه شانزدهم جدى سرود ملى جديد افغانستان تصويب و اعلان گرديد كه قرار ذيل ميباشد:

څو چـې دا ځمکه اســـمان وي

څو چـې دا جهــــــان ودان وي

څو چې ژوند په دې جهان وي

څـو چـې پاتې يو افغــــان وي

تل به دا افغانستان وي

تل به دا افغانستان وي

هــــــــزاره کــــه بلـوچـــــان يو

پشـــه يــان نـــورســــتانيـان يو

ازبـــکان کــه ترکمنــــان يـــو

پښـــتانه کــه تاجــــــکان يـــو

کــه هرقـام يو افغانان يو

د وطن دمـور بچيــان يو

دی شـــــــــعار مــــــو آزادي

ســـــــــوکالي او آبــــــــــادي

عــدالـــــت او تــــــــــــرقـــي

ځـــــو په لــــــــورې د بــري

دا موغږ دی بختور

وايــــو الله اکــــــبر

وايــــو الله اکــــــبر

رسم بر اين است كه در كار هاى هنرى مهمى چون سرود ملى، كوشش اعظمى صورت ميگيرد تا مفاهيم زياد و بزرگى در قالب الفاظ و عبارات مختصر و مفيدى ريخته شود ولى سرود ملى كنون نتوانسته است از اين آزمون پيروز بدر آيد. به اين معنى كه شش مصرع نخستين اين سرود ملى ميتوانست در يك يا دو مصرع گنجانيده شود. نقيصه ديگرى كه در آن ديده ميشود همانا عدم تناغم و هماهنگى در ميان قطعه هاى مختلف آن و انتقال غيرمنطقى از يك مقطع به مقطع ديگر است. اشاره صريح به پيوند اخوت و برادرى در ميان افراد اين ملت جنگزده مسئله ديگرى بود كه بايد بدان توجه مي شد. جامعه امروزى ما سخت نيازمند اخوت، برادرى و همبستگى است كه سرود رسمى ما بايد بصورت واضح و قاطع به آن تصريح مى نمود كه نكرده است. اصل مردمسالارى كه مبناى اصيل يك نظام سالم سياسى است هم در اينجا ديده نمي شود. سرود هاى ملى كشور هاى جهان مظهر افتخارات ملى و قهرمانيهاى تاريخى آنها است ولى شايد كمتر ملتى را سراغ نمود كه تاريخش به اندازه تاريخ ما مملو از رشادتها، قهرمانيها و افتخارات باشد ولي در عين وقت سرود ملى اى به اين اندازه بى روح، خنثى، خشك، بى حركت و فاقد محتوى و فاقد هويت تمدنى داشته باشد. حتى كلمه "الله اكبر" كه داراى بار عاطفى و حماسى سنگينى است، در سياق اين سرود سست رنگ مى بازد.  

سرود هاى ملى، گذشته ملتها را به آينده آن پيوند مى دهند ولى در اينجا از هيچ گذشته اى خبر نيست. چقدر جنايت است كه تاريخ چند هزار ساله كشورى را تجاهل نمود و از ذكر تمدنهاى بسيار شكوهمند و ريشه دارى چون آريانا و خراسان طفره رفت، ذخاير افتخاربخش فرهنگي جامعه را به بوته فراموشي سپرد و سروده اى سست، بى مزه، لزان و فاقد هويت تمدنى و شخصيت تاريخى بوجود آورد. آيا فكر ميكنيد كه با جمع شدن گليم طالبان، تلاش در جهت هموار سازى پايه هاى بلند فرهنگى كشور ما پايان يافته است. من تصور ميكنم كه در دل نظام كنونى افغانستان عناصرى وجود دارند كه در تاريخ ستيزى و فرهنگ زدائى خويش بر طالبان سبقت جسته اند. اگر طالبان تنديسهاى كوه پيكر باميان را با داينامت انفجار دادند اين دسته همان سياست را با ابزار و شيوه هاى  ديگرى دنبال مى نمايند.

چقدر خجالت آور است كه سرود ملى ملت آزاده ما فاقد روحيه استقلال طلبى و رائحه آزادى خواهى باشد. راستى از عناصرى كه تا همين اكنون ريسمان غلامى (آى-اس-آى) را در گردن دارند و يا كسانى كه ديروز گيسوى مادر وطن را بدست دشمنانى كه از شمال و جنوب بر ما هجوم آوردند، سپردند، نميتوان انتظارى غير از اين داشت. كشور هاى جهان آنهائى كه ارزش شخصيتهاى بزرگ هنرى خويش را مى شناسند، سروده هاى ملى شان از كار هنرى شخصيتهاى بزرگ و بلند آوازه شان مايه ميگيرد. تاگور هندى سرود ملى هند و بنگلادش را رنگ ميدهد، علامه اقبال و شعر فارسى او بر سرود ملى پاكستان تأثير مى افگند، محمدعاكف سرود ملى تركيه را مى سازد و سمفونى نهم بتهوفن، سرود رسمى اتحاديه اروپا قرار مى گيرد ولى در اقليم فرمانروائى مولوى و سنائى و عبدالله انصارى... سرنوشت سرود ملى ما بدست كسانى مى افتد كه يك روز هم مكتب نرفته اند. گويا اينكه كمى دانش و زيادى تعصب معيار نصب و انتخاب در همچو موقعيتهاى حساس است.

همانطورى كه در بالا ياد آور شديم زبان سرود ملى يكى از مسايل جنجال برانگيز لويه جرگه قانون اساسى بود. به نظر نويسنده اين سطور اگر هنگام ساختن اين سرود در كنار پشتو از زبان فارسى هم استفاده مى شد به نفع كشور، حيثيت و وزنه فرهنگى آن مى بود. زيرا فارسى نه تنها در متن اجتماعى و فرهنگى افغانستان كه حتى در فرهنگ منطقه از قدرت تأثير گذارى برخوردار بوده و تأثيرات خودش را بر فرهنگهاى جهانى گذاشته است. اگر دست اندر كاران امور سياسى و فرهنگى كشور ما خواهان بالابردن پرستيژ كشور شان مى بودند بايد بخشهائى از اين سرود بزبان فارسى مى بود. امروز پرستيژ كشور ها را بر مبناى افتخارات، قدامت و فربه بودن فرهنگ و ادبيات آنها مى سنجند. جالب اينجا است كه مؤلف اين سروده عاميانه و بى محتوى هنگام سخن از سرود هاى ملى گذشته، سروده عبدالرؤف بينوا را خوبترين اين سرود ها ميداند ولى آنچه را كه سخنور خوب كشور جناب آقاى محمود فارانى ساخته اند سروده يك نظام شبه كمونستى ميداند. من نميدانم كه بر اساس معيار هاى قبيلوى چه كسى و كدام نظامى را ميتوان كمونست خواند و چه كسى و كدام نظامى را غير كمونست؟! من معتقد هستم كه زبان و ادبيات فارسى حق بزرگى بر فرد فرد ما از هر قبيله و تبارى كه هستيم دارد. اگر ملت يكصد و پنجاه مليونى پاكستان سرود ملى خود را در قالب زبان فارسى مى ريزد و اگر تركها و مؤلف سرود شان محمد عاكف از خوان ادبيات فارسى توشه ميگيرند پس آيا گهواره نخستين اين زبان حق ندارد كه از امكانات سرشار آن سود برد. من يقين دارم كه حتى كسانى كه سخت تلاش مى ورزند تا سرود ملى افغانستان يك زبانه باشد و پشتو بودن آنرا مترادف با ملى بودن آن تصور و تصوير ميكنند، آنها خود بر سر سفره رنگين همين زبان و ادبيات بزرگ شده اند كه اگر اين زبان نمى بود آنها خود چيز ديگرى مى بودند. تأسف در اين است كه در جمع اين روشنفكر نماهائى كه گاهى بنام اين "صيب" خوانده مى شوند و زمانى بنام آن "صيب" هيچ انسان حقگو و با وجدانى يافت نشد تا بگويد كه تصميمگيرى محيلانه و غير دموكراتيك و غير مردمى در قبال اين مسئله مهم جمعى عاقيت خوبى ندارد. و يا بگويد كه بيائيد بجاى بحث اكثريت و اقليت، سرودى بسازيم كه همه ساكنان اين خانه باستانى و مشترك بدان راضى باشند. بيائيد در تأليف اين سرود رسمى از زبان ديگر كشور ما كه هم رنگ نژادى ندارد وهم حلقه وصلى است كه همه ساكنان كشور ما را بهم پيوند ميدهد، استفاده نمائيم.

ولى در پايان اين نكته را نيز قابل تذكر ميدانم كه شايد پنجاه فيصد كلمات سرود ملى كنونى فارسى باشد كه "سرود"،"آسمان"،"افغانستان"،"نورستان"،"شعار"،"آبادى"،"آزادى" و امثال آن نمونه روشن اين مدعا است. در اين سروده مضحك و عجيب و غريب  كلمات مظلومى بچشم ميخورد كه با كارد جراحى، مثله و مسخ و تشويه شده اند. تا جائى كه نويسنده اين سطور ميداند كلمه "قام"، صورت عاميانه "قوم" است كه هموطنان و برادران پشتون ما در محاورات روزمره خويش آنرا بصورت "قام" تلفظ مينمايند و در اين كار عيبى نيست زيرا زبانهاى نوشتارى هر جامعه با زبانهاى گفتارى آن تفاوت دارد. ولى سوال در اين است كه آيا ميتوان لهجه كوچه و بازار و علفچر را در ساختار سرود ملى بكار برد. امروز در زبانهاى اردو، تركى، فارسى، عربى و پشتوى اصيل و معيارى، اين كلمه بصورت "قوم" نوشته ميشود. من تصور ميكنم كه حتى اگر احمد شاه بابا همان كسى كه سكه هاى دولتش با اين بيت مرصع شده بود: "حكم شد از قادر بيچون به احمد پادشاه - سكه زن بر سيم و زر از پشت ماهى تا به ماه" هم زنده مى بود اين عناصر عقبگرا را خارج مرزهاى امپراطورى اش مى ريخت، و اگر عبدالرحمن خان حيات مى داشت با همه مسايلى كه داشت كمترين كارى كه در حق اين دسته مى نمود افگندن در زير پاى پيلان بود. ولى فراموش نبايد كرد كه هنگام صحبت از سرود ملى، مشكل ما در چيز ديگرى است. مشكل ما در اينست كه چراعده اى از ما حاضر نيستند تا دولت ملى و هويت ملى و سرود ملى داشته باشند، و چرا نميخواهند قرار داد هاى جمعى را احترام گذارند. چرا از داد و گرفت سودمند فرهنگى در داخل حريم اين خانه مشترك بيم دارند؟! تاريخ حكايت ميكند كه نميتوان از راه سر تنبگى، زبانى را توسعه و زبان ديگرى را ريشه كند. و يا اينكه مجراهاى طبيعى زبانها را از راه حقه و تزوير و سر زورى سد نمود. فرهنگهاى غالب و زبانهاى پويا و ادبيات انسانى در بند هيچ كسى نيستند. آنها مجراهاى خاص خود شان را دارند كه هيچ پوليس و سيم خاردار و دفتر ويزه و پاسپورت و هيچگونه ديوار و نقاط مرزى اى نميتواند راه شانرا سد نمايد.

يكى از حافظان سخن و ادبيات ميگويد:

گفتــم کـــه بــر خـیالت راه نظـــر ببـندم

گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید

 

 


بالا
 
بازگشت