نظري فلسفي به انتخابات رياست جمهوري در افغانستان

سيد حسن اخلاق

« فكر ، خطر كردن است . تفكر هنگامي بيش از هر زمان در خطر است كه با خطر روياروي نگردد ، هنگامي كه از خطر پا پس بكشد ، هنگامي كه خود را به سكون زمان حال وانهد و شهادت مشترك امور واقع را در بر گيرد . تفكر آنگاه ، بيش از همه وقت در معرض تهديد است كه نيروي تهديد آميز آن خاموش گردد .»

   ميگل د. بيستگي

................................  

1- پيش تر در « كدام جمهوري ؟ كدام اسلامي ؟ » براي آناني كه ناگفته ها را درمي يابند ، نشان داده ام كه اولا افغانستان ، موطن دموكراسي نيست ودموكراسي چون طفلي بي خانه وغريب در آن است . ثانيا « قانون اساسي » هيچ خانه ي مساعدي براي اين طفل زيباروي بي خانه ، تدارك نديده است . واكنون روشن است كه مي بايد بگويم: « انتخابات نيز در اين سرزمين ، خانه اي ندارد !»

          اين سخن نه به معناي دعوت به تعطيل انتخابات است كه چنين چيزي نه مقدور مي باشد ونه معقول . بلكه اين سخن دعوتي به انديشيدن است . مهمترين خصلت انديشيدن هم برهم زدن حالت خواب آلودگي وپيروي از عادت است . تفكر عين بيداري است و فقط در بيداري مي توان واقعا « انتخاب »  نمود وبه راستي ارتقاء يافت . تفكر يعني نظر به تغييرات و تحولات بنيادي و شدن ها وگرديدن ها . برگزاري انتخابات پس از دوران طولاني از « انتصابات وخودكامگي ها » نگاهها را متوجه خود مي سازد ؛ اينكه وضع دگرگون شده است وحالي مي رود وحالي مي آيد . توجه به اين احوال وچگونه رفتن وآمدن آنها چه بسا كه آمد وشدني را دروجود متفكر باعث گردد واين آمدوشدن وجودي است كه مارا از « غفلت » جدا مي سازد وبه « انتخاب » تقرب مي بخشد .

   دعوت به تفكر به معناي احتراز از « سياست زدگي » هم نيست . سياست زدگان براي حل تمام مسايل ، راه حل سياسي دارند وهيچگاه برخود خطايي هم نمي بينند . آنان فكر مي كنند كه انتخابات يعني كانديد شدن وكانديد برگزيدن ، تبليغات ديدن و برصندوق رفتن و… آنان چون مي خواهند در باب انتخابات بگويند يا بشنوند ، تنها بر كم وكيف برگزاري آن مي نگرند و نمي نگرند كه اين« انتخابات» دركجا وبركدامين بنيان ومعنا صورت مي گيرد ؟…

      دعوت به انديشيدن ، جستجوي خانه ووطن هم هست . اهل انديشه هميشه احساس غربت مي كنند كه ميان غربت وانديشه موانستي هميشگي است . نبايد از ياد برد كه ما افغانان در اين رنيا بي خانه ايم و درجستجوي مسكن ! از ميان تمام موجودات تنها انسان « جهان » دارد ومي تواند خانه اي مناسب باخويش بسازد . وطن ما ، خانه ي امروز ما نيست . اگر چنين بود چرا بسياري از متخصصان ما از آنسوي درياها باز نمي گردند ؟ وهنوز هم اگر بتوانند كم نيستند كساني كه مي گريزند ! دعوت به تفكر ، دعوت بدان است كه بياييم اين زمين را وطن بسازيم تا « انتخابات » ، « دموكراسي » و..در آن معنايي بيابد . پس سخن فلسفي درباب « انتخابات » ، فراخواندن به انديشيدن به زميني است كه ديگر با ما غريب نباشد ، بلكه وطن ما باشد وبه ما قدرت « گزينش » بخشد .

      آنكس كه تعلق خاطر راستين به تفكر دارد ، نه گرفتار سطحي نگري مي شود ونه هم سياست وعلم وتفكر را با تاسيسات سياسي ورسوم درس ومدرسه اشتباه مي گيرد . از طرفي تعلق به تفكر با اعتناي به زمان ومردم مباينت ندارد . هنگامي كه مردم به آينده مي نگرند ، و عادات فكري خود را رها مي سازند به راه تفكر قدم نهاده اند واين راه مي تواند ما را به صاحب خانگي ووطنداري برساند .

   2- ممكن است كه مطالب فوق مقداري مبهم وشاعرانه به نظر آيد . بنائا لازم است تا به بياني ديگر ، سخن را ادامه دهيم . دولت كرزي دردو دوره ي « موقت » و «  انتقالي »  نشان داد كه دولتي نهيليستي بوده ولذا كاري كه فردايي روشن را نويد بخشد ننمود . اين ادعا برمبنايي فلسفي استوار است ؛ اينكه « ارزش گذاري وارزش محوري » جلوه هاي اراده ي معطوف به قدرتند وآناني كه در روزگار ما از ارزشها ( با هر عنواني چون علم، هنر ، سياست ، اقتصاد، فرهنگ ، ديانت و…) سخن مي گويند وبر مقياس آنها در باره ي همه چيز حمك مي كنند ، دانسته يا ندانسته در عالم « اراده ي معطوف به قدرت » نيچه به سر مي برند ، به حكم وفرمان آن سخن مي گويند و نهيليسم را ترويج مي دهند .  

     گفتني است كه اين مبناء ظهور كامل متافيزيك غرب ونيچه آخرين متافيزيسين غربي است . به قول فيلسوفان درجه اولي چون هوسرل وهايدگر ، ماهيت غرب ، ماهيتي فلسفي است . در روزگار استيلاي غرب بر جهان بايد متوجه بود كه غرب از وجود -  - existence به  ارزش – value  - رسيد . وارزش باوري هم مساوي با غفلت و پشت كردن به « وجود محض » است وهم آغازهيچ انگاري . در ارزش باوري است كه مثل افلاطوني ، خداي مسيحي و صورت هاي دنيوي شده اي مسيحيت چون قانون اخلاقي كانت ، مفهوم روشنگري وعقل وترقي وعدالت اجتماعي ، سوسياليسم وناسيوناليسم وانترناسيوناليسم و كوزموپولوتيسم ( جهان وطني ) ، ارزشمند مي شوند ....

       طيف هاي دولت كرزي يا به ارزشهاي سنتي چون منطقه وزبان ونژاد وعنعنات مذهبي وابستگي دارند يا به ارزشهاي جديدي چون مليت ومدنيت وپيشرفت و آنكس كه ارزشي باور است ، نخست ارزشهاي ديگر برايش پوچ مي شوند واگر آدمي عميق باشد در مي يابد كه ارزشي بدون هستي خود نيستي وپوچي است . ارزش امري بيروني وانتسابي است كه به چيزي تعلق مي گيرد . حال آنكه ديانت و معنويت هم اموري اصالتا دروني وباطني مي باشند . آنكس كه از جهاد اكبر بي بهره است ، جهاد اصغر در پوشش اراده ي معطوف به قدرت تبديل به ارزش مي گردد وآنكه اهل جهاد اكبر است جز آن هستي مطلق چيزي نمي شناسد كه آنرا ارزش بنگرد . سخن گفتن از ارزشهاي معنوي يا فرهنگي يا مدني مانند گفتن دايره ي شش ضلعي وحتي بي معنا تر از آن است . زيرا دايره شش ضلعي دوشكل از اشكال هنسي اند ولي مثلا ديانت يا فرهنگ وتمدن با ارزش هيچ مناسبتي ندارند ...

     دولت ارزشمدار كرزي گذشته از زيربناي خرابه ي خويش ، روبناي خرابگر هم دارد . زيرا هر طيفي جهت خنثي كردن ارزشهاي طرف مقابل مي كوشد وتوان وارزش بسياري صرف جنگهاي ارزشي ميان دولتها هدر مي رود كه قتل دكتر عبرالرحمان ، عزل آقاي محقق وقتل اقاي ميرويس صادق در راستا قابل تحليل است . هنگامي تباهي بيشتر ديده مي شود كه بياد آوريم برخي ازاين ارزش باروران ، به ارزشهايي كه درپشت آن قرار گرفته اند ، هيچ علقه ي اساسي ندارند وجز براي « خود ومنيت هاي حقيرانه » ارزشي قايل نيستند ...

3 - واما نمي توان تنها نشست و تماشاچي بود . متفكرين بزرگترين بازيگران هستي هم هستند . بايد فردا ها را در نظر داشت واز امروز شروع كرد . اگر در جهان امروز « انتخاب »  نمي كنيم ولي غافل نيستيم كه در افغانستان « انتخابات » است . وچه بسا چنين گزينش هايي بتواند مارا به جهان « انتخابات » نزديك سازد . در توجه به اين امر ، مي پرسم كه چه كساني بهترين انتخابات را آماده مي سازند وچه تضميني است كه اينها ارزش باوراني نباشند كه خود به دور ايدئولوژي يا نژاد وطايفه ي خود بگردند ؟ همينجا به صراحت مي گويم كه من وقتي برخي نمايندگان شوراي تسويد قانون اساسي را ديدم ، به خودم وميهنم لرزيدم . بدون شك بايد ناظران اين انتخابات آناني باشند كه هم معناي « انتخابات » را مي دانند وهم مي دانند چرا بايد آنرا برگزار نمايند .

         اصحاب علم وانديشه هم دراين ميان ، نقش ووظيفه اي مضاعف دارند . ضمن تحمل مقداري از بار سنگين عامه ، تدبيري به خرج دهند كه ارزش باوران دوباره ولايت نيابند . آيا چنين چيزي اكنون در افغانستان ممكن است ؟!....


بالا
 
بازگشت