خواجه بشير احمد انصارى

كانكورد -  كاليفرنيا

 

اناتومى انتخابات افغانستان

در لابراتوار سياست خارجى امريكا

 

اگر سياست خارجى ايالات متحده امريكا را در كشور هاى نيمه جنوبى كره زمين مطالعه نمائيم، انبوهى از پرسشها در ذهن ما تداعى ميشود. انسان با خود ميگويد كه اين چه علت است كه امريكا حتى قبل از حادثه 11 سپتمبر دكتاتور نظامى پاكستان را با همه توان پشتيبانى نمود ولى امروز در افغانستان مبلغ هنگفتى را جهت برگزارى انتخابات تخصيص ميدهد؟ اين چه معمائى است كه زمانى طالبان مورد تأييد علنى و پشتيبانى زير زمينى قرار ميگيرند و روز ديگرش دشمنان دموكراسى و حقوق انسان خوانده ميشوند؟ چرا شاهان و شيوخ خودكامه و جنايتكار خليجى بر شانه مردم آن حوزه تحميل ميشوند ولى براى مردم نيكاراگوا نسخه امريكائى دموكراسى صادر ميشود؟ چرا در آن زمانى كه صدام حسين بر سر مردم مظلوم حلبچه در كردستان زهر و آتش مى ريخت، در همان وقت كشتيهاى نظامى غرب در بندر هاى آن كشور لنگر انداخته بودند، ولى امروز كاخ سفيد و پنتاگن اعلام مينمايند كه صدام تنها بخاطر جناياتش سركوب گرديده و ارتش امريكا براى پياده نمودن دموكراسى در آنجا پايگاه مى سازند؟

     اين پرسشها و ده ها استفهام ديگر اذهان مردم را بخود مشغول داشته و شايد بديهى ترين پاسخى كه براى اين همه علامات استفهام ارائه گردد اين خواهد بود كه هر شخص و نظامى كه در جهت منافع اين ابر قدرت ممد واقع شود مورد پشتيبانى واقع ميشود، چه اين شخص و نظام در نتيجه انتخابات آمده باشد و يا در اثر كودتا.

اما بيائيد اين پرسشها را در روشنى تاريخ روابط بين الدول و در لابراتوار سياست خارجى نيرومند ترين ابرقدرت تاريخ و در پرتو اسناد و وثايق سياسى تحليل و تجزيه نموده و لحظه یى بدور از غلغله رسانه هاى گروهى دروغگو، سياستمداران منافق ، پاليسى سازان ستمكار و جنايت پيشه و بدور از عوامل و مؤثرات شخصى و گروهى رايج در فضاى  مطبوعات كشور با خود نشسته ، به تحليل و بررسى اين پرسش بزرگ بپردازيم.

     قبل از آنكه بحث خويش را آغاز نمائيم بايد بپذيريم كه سياست خارجى امريكا را نميتوان از روى اعلاميه هاى رسمى و اظهارات سياستمداران آن بررسی کرد، بلكه معيار اصلى شناخت اصولپايه هاى سياست اين كشور تنها در ارزیابی عملكرد امريكا در عرصه روابط بين الدول ميسر است و بس. اين مهم نيست كه كرسى نشينان كاخ سفيد چه ميگويند ؟ بلكه اين مهم است كه آنها چه مى كنند؟

     همزمان با پايان يافتن جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروى سابق ، تحولات بزرگى در عرصه گيتى رونما گرديد. جنبش هاى تحول طلب مردمى و نهضتهاى عدالتخواه اجتماعى قوت بيشتر گرفت ، اقتصاد كشور هاى جهان از نيكاراگوا گرفته تا فليپين، از هاييتى گرفته تا اروپاى شرقى و شمال افريقا و خاور ميانه فرو ريخت، كشور هاى خاور ميانه و شمال افريقا شاهد عروج نسلى گرديد كه به چيزى كمتر از دگرگونى كلى و شكل دهى دوباره ساختارهاى سياسى و اقتصادى قانع نبود. در ايران آتشفشانى از كينه عليه امريكا انفجار نموده بود كه حيرت جهان را بر انگيخت و غرب را غافلگير نمود. در افغانستان ملتى مسلح ، جنگجو، بيباك و سرشار از روحيه جهاد و مدهوش از باده پيروزى بر ارتش سرخ بر بام دنیا قد برافراشته بود. در همين اوضاع و احوال بود كه ايالات متحده امريكا نظم نوين جهانى را اعلام نموده و بازوان پر قدرت خود را در لفافه ترويج و اشاعه دموكراسى به پهنا و درازنای گیتی پیش کشید تا خلاى بميان آمده از پايان جنگ سرد را با مهارتهاى متناسب با عصر آگاهى هاى سياسى و ارتباطات پيشرفته، پر نمايد.

     ايالات متحده امريكا براى جهان ما بعد از جنگ سرد بر نامه یی طرح کرد که بايد از نزديكترين راه ، پائينترين تلفات، پر جاذبه ترين شعارها و كمترين هزينه جامه عمل پوشد. اين راه طرح مقوله پر زرق و برق Promoting Democracy و يا  ترويج و اشاعه دموكراسى و داخل ساختن آن در قاموس سياست خارجى امريكا بود.این کشور وقتى به چنین نتيجه دست يافت كه شبكه وسيعى از دكتاتوران نظامى و ملكى كه توسط سيا و سازمانهاى مشابه، در گوشه و كنار جهان به قدرت رسيده بودند در برابر امواج توفنده عصيانهاى مردمى چون برگ خزان فرو ميريختند. سقوط دكتاتوران دوست بمعنى پايان يافتن سلطه امريكا بر سرنوشت سرزمينهاى پهناورى بود كه اين قلدران گردن کلفت و اين استبداد پيشگان ترشروى و بدخوى، بر مردم آن تحميل شده بودند. سقوط شاه ايران و ظهور دولتى كه امريكا را شيطان بزرگ ميدانست، سيلى محكمى بر رخسار سياست خارجى و منافع ملى اين كشور در خاور ميانه بحساب مى آمد. كرسى نشينان كاخ سفيد كه سالها در پشت زمامداران زورگو و مستبد چيلى، نيكاراوا، هاييتى، فليپين، پانامه، افريقاى جنوبى، عراق و مناطق ديگر جهان قرار داشتند يكباره به همه پشت گردانيده و نسخه ممسوخ و معيوب دموكراسى را به آدرس شان فرستادند. درست همانطورى كه كشورهاى پيشرفته صنعتى، محصولات بهتر شانرا براى مردم خود نگه داشته و محصولات داراى كيفيت پائين ترى را به خارج صادر مينمايند. ظهور مقوله ترويج و اشاعه دموكراسى در ادبيات روابط بين المللى امريكا را فقط در پرتو همين حقايق ميتوان به بررسی گرفت.

     بدينصورت با سقوط و فروريزى اتحاد شوروى نه روابط ظالمانه بين المللى تغيير خورد و نه هم اهداف سياست خارجى امريكا، بلكه جهان تنها شاهد تغيير استراتيژيهاى بزرگ براى تحقق همان اهداف گذشته بود. اين اهداف امروز با وسايل ملايم و ابزار نرم و شعار هاى انسانى قدم بقدم تطبيق ميگردند. با طرح شعار دموكراسى، امريكا توانائى اين را خواهد يافت تا سياست خارجى خويش را در موضعى هجومى  قرار داده و راه را برروى جنبشهاى اصيل مردمى و نهضتهاى راستين دموكراسى ببندد. امريكا در گذشته ها براى تحقق سياست خارجى خويش از سه ابزار استفاده مينمود كه عبارت بودند از: دیپلوماسى ، اقتصاد و عمليات نظامى. ولى امروز هيچ ابزارى برابر با شعار اشاعه دموكراسى مورد استفاده قرار نميگيرد.

     جورج كنان كه زمانى مسئول دفتر پلانگذارى وزارت خارجه امريكا بود ميگويد: " در سياست خارجى ما دموكراسى هيچگاهى ارزش و اهميتى نداشته است". ۱ هاوارد ويرا ميگويد: " زبان اخلاق گرايانه ترويج و شاعه دموكراسى در حقيقت پلى است كه منافع استراتيژيك و جيوپوليتيك ما را با نگرانيهاى امنيتى ما پيوند ميدهد... بصورت خلاصه اجنداى دموكراسى، پوششى است كه اساسى ترين اهداف استراتيژيك ما را ستر و اخفا مينمايد" ۲  شعار دروغين ترويج و اشاعه دموكراسى كه امروز ورد زبان رسانه هاى گروهى غرب و سياستمداران رياكار آن شده است، تنها در چهارچوب برنامه بزرگ هيمنه و تسلط ميتواند مطالعه شود و بس. اين برنامه كه همگام با اقتصاد "جهانى شدن"  قدم بقدم پياده ميشود داراى دو مظهر ميباشد كه يكى آن سياست جهانى است و ديگرش اقتصاد جهانى كه هردوى آن تحت نظر گروه كوچكى از سرمايه داران و سياستمدارانى كه نمايندگان سرمايه هاى بزرگ در اين كشور اند اداره ميشود. بطور مثال آقاى حامد كرزى بعنوان رئيس ان- جى- او ى بزرگى كه امروز جامه دولت بر تن نموده، مكلف است تا برنامه اين شركتها را تحقق بخشد. به اين معنا كه آن دهقانى كه در تاكستانهاى شمالى عرق مى ريزاند و يا آن كوچى اى كه در دشتهاى لوگر و لغمان شترهايش را به چرا برده است و حتى آن انسانى كه در شاه دوشمشيره گدائى ميكند و شوق تلفون موبايل بر سرش زده است، بايد بخشى از درآمد ماهانه خود را در حساب بانكى يكى از اين شركتهائى كه منطقه را در احتیار خود گرفته اند بگذارد و سپس از طريق پايپلاين پولى كه نقاط مختلف گيتى را به وال استريت شهر نيويورك وصل مينمايد به فرجامين ايستگاه خود واريز گردد.  

     آيا تصور ميكنيد كه اين همه ان، جى، او بخاطر كسب ثواب و پاداش اخروى به افغانستان آمده اند؟! آيا دست اندر كاران اين مؤسسات، خدمتگاران خدائى اند؟  يكى از اين  ان، جى، او ها مؤسسه (IRI) است كه سروى ها و احصائيه هاى خود را پيرامون انتخابات، روزانه از كابل به سمع جهانيان ميرسانيد و فيصدى طرفداران آقاى كرزى را هفتاد و پنج اعشاريه هشت خوانده و پيش از آنكه نتايج انتخابات معلوم شود، آقاى كرزى را برنده اعلام نمود. اما اين نهاد فراموش نمود كه براى ما بگويد از اين (75.80 %) چند نفر آماده خواهند شد تا از آقاى كرزى پاسبانى نموده و تكليف آن عساكر بيچاره امريكائى را مرفوع دارند. نقش اين نهاد غير حكومتى(؟) و غير انتفاعى(؟) در انتخابات اخير كشور ما به اندازه اى بارز بود كه حتى شكايت عده اى از كشور هاى اروپائى را نيز برانگيخت. بيائيد ببينيم كه فلسفه وجودى اين مؤسسه در چه نهفته است و چه پيوندى با سياست خارجى امريكا دارد؟ براى تحقق كدام اهدافى اساس گذاشته شده است؟ آيا هدف اصلى آن همانطورى كه خود مدعى است پياده ساختن دموكراسى است و يا نيم كاسه اى در زير كاسه اش دارد؟

مؤسسه International Republican Institute  و يا (IRI) فرعى از مؤسسه بزرگ ديگرى است كه بتاريخ ۶ نومبر ۱۹۸۲ در آن زمانى كه رونالد ريگن رئيس جمهور امريكا بود، اساس گذاشته شد. اين مؤسسه « بنياد وقف ملى براى دموكراسى» ميباشد كه در امريكا بنام National Endowment for Democracy  و يا (NED)  ياد ميشود. امسال آقاى بوش در سخنرانى ۲۰ جنورى ۲۰۰۴ خويش بودجه (NED)  را از پنجاه مليون به هشتاد مليون بالابرد. اما تيري ميسان ژورنالست فرانسوى بودجه اين سازمان غير حكومتى (؟!)  را چند صد مليون دالر ميداند. او ميگويد: " مسئولان اين مؤسسه اكثرا از ميان كارمندان با تجربه سیا برگزيده ميشوند". چنانچه فوكوياما یا همان شخصى كه چند سال قبل براى ما پايان تاريخ را نوشت و گفت كه در پايان تاريخ پطلون كاوباى لباس مردم جهان و همبرگر غذاى آنها خواهد بود، در وقت حاضر يكى از مشاوران برجسته و عضو هيئت رئيسه نهاد مورد بحث ميباشد.

     ويليام كولبى مسئول اسبق سیا پيرامون فعاليتهاى (NED) بارى در واشنگتن پوست نوشت: "  نيازى نيست كه به شيوه هاى پنهانى متوسل شويم. بيشتر كارهائى كه در گذشته بصورت پنهانى صورت ميگرفت امروز ميتواند علنا انجام يابد".۳ همچنان آقاى الن وينستاين كه خود يكى از شخصيتهاى نزديك به اين نهاد محسوب مى شود، در سال ۱۹۹۱ گفت: بيشتر آنچه را كه ما امروز علنا در چهارچوب اين مؤسسه انجام ميدهيم، بيست و پنج سال قبل توسط سازمان سیا بصورت پوشيده عملى ميگرديد. ۴

     انتخاب مقوله وقف و دموکراسی و استفاده از چتر مؤسسه غير حكومتى بر علاوه امتيازات و سهولتهاى ديگرى که دارد، اين مؤسسه را در داخل امريكا از ديد كانگرس و جلسه هاى تحقيقى آن و در خارج امريكا از برملا شدن چهره حقيقى اش دور نگه خواهد داشت.

       پژوهشگران علوم سياسى چون ويليام رابنسون و ژورنالستان آزاده و دموكرات چون تيرى ميسان اين مؤسسه را يكى از شاخه هاى سازمان سیا ميدانند كه " اهداف آن چيزى جز تحقق برنامه هاى سياست خارجى امريكا نيست". ۵

     كارل گرشمن رئيس (NED) بتاريخ ۲۹ اگست ۱۹۸۶ در كنفرانس بنياد علوم سياسى امريكا در رابطه با نقش اين مؤسسه گفت: " در دنياى اطلاعات پيشرفته و در عصر انفجار معلومات، ديگر ممكن نيست تا در جهت ايجاد ثبات؛ امنيت و منافع ملى خويش، تنها بر بازوى قدرت نظامى اتكا نمائيم. قدرت ترغيب و اغوا (نيز) از اهميت روزافزونى برخوردار است. ما بايد ظرفيتهاى خود را در جهت انكشاف اين مهارتها بالا برده تا آنكه در موقعيتهاى مختلف بر افكار و اراده مردم دسترسى يابيم". گرشمن در همين سخنرانى گفت: " شعار ترويج و اشاعه دموكراسى در جهان بايد اساس انكشاف و توسعه مهارتها و ظرفيتهاى ما قرار گيرد". ۶

     بنياد (NED)  امروز داراى ششهزار مؤسسه سياسى، فرهنگى و اجتماعى در جهان بوده و شاخه هاى مشهور آن عبارت اند از(Solidarity)،(CIPE)،(NDI) و (IRI).  به اساس يكى از گزارشهاى خبرى، فعاليت ملموس (IRI)  در كشور ما از سال ۲۰۰۲ شروع ميشود كه مركز خبرى افغان (AMRC)  منفذ اصلى اين مؤسسه در كشور ما ميباشد. اين مركز كه در گذشته در پشاور فعاليت مينمود جريده اى را بنام (اراده) در آنجا منتشر مى ساخت که با روى كار آمدن آقاى كرزى آنرا بكابل منتقل نمود كه امروز از آن بنام نخستين روز نامه (مستقل) ياد ميشود.

      بازوى سياسى (IRI)  در كشور ما  انجمن دموكراسى افغانستان ميباشد. هيئت اعزامى (IRI)  که ادعا دارد به هدف نظارت بر انتخابات افغانستان به آنجا رفته است، در يك كنفرانس خبرى اظهار داشت: "آنها چيزى را كه مشروعيت اين انتخابات را زير سوال برد نه ديده و نه هم شنيده اند".

مؤسسه اى كه بر امر انتخابات افغانستان نظارت نمود همچنان با افتخار متذكر شد كه در پروسه نظارت بر انتخابات چهل كشور ديگر جهان نيز نظارت داشته است. اما بيائيد ببينيم كه اين نظارت چگونه بوده است. جعلكارى در انتخابات سال ۱۹۹۰ نيكاراگوا، تقلب در انتخابات سال ۱۹۹۶ منگوليا ، بر اندازى حكومتهائى كه از طريق انتخابات آزاد در سال ۱۹۹۰ در بلغاريا و هاييتى و  در سال ۱۹۹۲ در البانيا بوجود آمده بودند، از نتايج اين نظارت شريفانه بحساب مى آيد. مؤسسه (IRI)  در انتخابات كشور هاى ديگرى هم نظارت داشته است كه عبارت اند از يمن، موزامبيق، آذربايجان، قطر، كويت و امثال آن. داستان مداخله ايالات متحده امريكا در انتخابات كشورهاى دنيا از يكسو و سلب مشروعيت دموكراتيك كشورهائى كه انتخابات آزاد و عادلانه داشته اند از سوى ديگر حكايتى طولانى است كه از حوصله اين مقاله بيرون است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

     آنچه امروز در افغانستان صورت ميگيرد شباهت زيادى به انتخابات نيكارگوا ويا فقيرترين كشور نيمه غربى كره زمين دارد. در اينجا آقاى خليلزاد به مردم افغانستان هوشدار ميدهد كه " در انتخاب رئيس جمهور شان مواظب باشند كه اشتباهى را مرتكب نشوند". به اين معنى كه اگر نا فرمانى اى صورت گرفت ، پاكستان آماده است كه باز هم مسئوليت را بعهده گرفته، طالبان را از زنجير رها ساخته و در جان شما ملت گستاخ بيندازد. در انتخابات سال۱۹۹۰ نيكاراگوا هم به مردم آن كشور گفته شده بود كه اگر به شخصى غير از كانديد امريكا رأى دهند مسئوليت اشتباه خود را خود بايد تحمل نمايند. در آن كشور مردم به اين واقعيت پى برده بودند كه تا زمانى رژيم سندنيستا در قدرت است، تحريم اقتصادى از طرف امريكا عليه مردم آن كشور برجا خواهد بود. عدم پذيرش كانديد (کاکا سام) بمعنى جنگ و گرسنگى تفسير مي شد و مليشه هاى كانترا كه از سوى امريكا پشتيبانى مى شدند در تيره تر ساختن اوضاع نقش بزرگى داشتند. بوش اول در آن وقت به بسيار صراحت اعلام نمود كه اگر مردم نيكاراگوا مهره هاى امريكا را نپذيرند، اوضاع به همان شكل ادامه خواهد يافت. جيمز بيكر كه در آن زمان وزير خارجه بود، در يكى از جلسات استماعيه سنا اظهار داشت: " اين امكان وجود دارد كه ما يكى از كانديداها و يا يكى از احزاب سياسى نيكاراگو را بصورت پنهانى كمك نموده و نتايج انتخابات آن كشور را به نفع خود بچرخانيم". ۷

در آن سالها يك بر سوم حصه بودجه سیا براى تمويل انتخاباتهاى صادراتى تخصيص داده شده بود. ۸ بر اساس مقاله اى كه آقاى بريان نلسون نوشته است، امريكا در انتخابات سال ۱۹۹۰ نيكاراگوا رأى هر فرد را در مقابل ۲۸ دالر خريدارى نمود. خلاصه سخن اينكه انتخابات كودتاگونه نيكاراگوا پس از ده سال جنگ و خونريزى و مداخله و تحريم اقتصادى از شكل گيرى برنامه اى خبر ميداد كه پس از مرور چهار ده سال الگوى دموكراسى براى  كشور ما قرار گرفت.

     آقاى ويليام رابنسون يكى از دانشمندان بلند آوازه علوم سياسى، كتابى دارد بنام مداخله امريكا در انتخابات نيكاراگوا و سياست خارجى امريكا در مرحله ما بعد جنگ سرد كه درآن ميگويد: " پژوهش و تحقيق چندين ساله من پيرامون انتخابات نيكاراگوا مرا مقتنع ساخته است كه آنچه در انتخابات نيكارگوا صورت گرفت از تحول بزرگى در سياست خارجى امريكا و از برنامه مهمى در جهت الگوسازى براى جهان سوم خبر ميداد". ۹  ولى انتخابات كشور ما بر نمونه هاى انتخاباتهاى نمايشى جهان پيشى گرفت. آخر كدام رئيس جمهورى در دنيا اين جرئت را دارد كه هنگام سوال از جعل و تقلب در عمليه انتخاباتى كشورش در برابر كمره هاى تلويزيون به مردم دنيا اعلام كند: " راستش را بگويم اين مسئله مرا نا راحت نمى سازد. اگر افغانها دو كارت داشته باشند و بر اساس آن بخواهند دوبار رأى دهند من از آن استقبال مينمايم. اين تمرينى است براى دموكراسى. بگذار دموكراسى را دوبار تمرين نمايند". ۱۰ عده اى از هموطنان ما كه نميخواهند كشور شان از اين بيشتر بد نام شود، با شنيدن اظهارات آقاى كرزى كه به يك شوخى بيمزه شبيه تر است تا به موقف يك رئيس جمهور، احساس نا راحتى نمودند، ولى به نظر من اين منتهاى ساده لوحى است كه از مشاور سياسى طالبان روشى بهتر و منطقى خوبتر از اين را توقع داشت. من تصور نميكنم كه جناب كرزى در پنج سال آينده هم تفاوت ميان دموكراسى و فساد و تقلب را يتوانند تشخيص دهند. نميدانم كه تقدير بجرم كدامين جنايت ما را اينطور مورد بى مهرى قرار داده است. اگر ترقى خواستيم براى ما (تركى) سبز شد ، اگر اسلام خواستيم (ملا عمر) سر بلند كرد و هرگاه دموكراسى خواستيم (كرزى) از بورد هيلوكوپتر توپدارى بر سر ما پرتاب گرديد.

    در اين انتخابات دروغهاى زيادى گفته شد. يكى از اين دروغهاى شاخدار ثبت نام ۵۱۰ مليون نفر براى انتخابات بود. اگر دست اندر كاران انتخابات ميتوانستند براى مدتى كوتاه نيم نفوس كشور را كارت دهند، پس چرا سرشمارى نفوس را براه نمى اندازند؟! همه ميدانند كه هيچ پيشرفتى بدون برنامه و پلان امكان پذير نيست همانطورى كه هيچ پلانى بدون درك درست از نفوس واحد هاى سياسى و جغرافيائى ممكن نمى باشد. گذشته از اين در كشورى كه هيچيك از گروه هاى نژادى خود را كمتر از 51%  نميداند، چرا كسى در فكر گشودن اين معماى سياسى- اجتماعى و در انديشه حل مسئله اى كه اساس نزاعى پايان ناپذير در كشور شده است، نمى باشد؟ كشور هاى بيگانه سعى خواهند ورزيد تا اين مسئله براى ساليان درازى مجهول نگه داشته شود، زيرا هرگاه سر نخ معلوم گرديد مسايل ديگر در روشنى منطق و استدلال و گفتگو ومفاهمه حل خواهد شد، و قدرتهاى ذيغرض هم نخواهند توانست هر روز عده اى از هموطنان ساده لوح ما را به بهانه هاى كثرت و قلت هيجانى ساخته و در جان هم اندازند.

     ما مردم عجيبى هستيم! اگر از سوسياليزم حرف زديم ، مساوات و تعاون اقتصادى را با نحوه زمامدارى استالين اشتباه گرفتيم. اگر امارت اسلامى ساختيم، حجاج بن يوسف ثقفى را الگوى مقدس خويش قرار داديم. و اگر از دموكراسى حرف زديم، ممسوخ ترين و مفتضح ترين شكل آنرا پياده نموديم. اگر دست دوستى به كسى دراز كرديم عزت و حيثيت ملى خويش را در پاى وى ريختيم. آيا فكر ميكنيد كه تعيين نهم اكتوبر براى انتخابات افغانستان امرى تصادفى بوده است؟! نه هرگز! آنهائى كه براى ما برنامه ميسازند خواستند تا آقاى بوش فرصت اين را داشته باشند كه در گرمترين لحظات كمپاين انتخاباتى خويش براى بيست و يك روز تمام از انتخابات افغانستان بهره بردارى تبليغاتى نمايند، كه نمودند و ما هم شاهد هستيم. بيائيد ببينيد ملتى كه ديروز در پاى ديو جنگ سرد قربانى شد امروز چگونه در خدمت يك شخص استخدام ميشود.

     ما در عصر دروغهاى بزرگ تاريخ زندگى ميكنيم. ما از مبارزه با تروريزم ميشنويم ولى در عين وقت شاهد سركوبى نخستين قربانيان تروريزم در هرات هستيم. ما از جنگ با طالبان ميشنويم ولى همه مى بينيم كه تيورى پردازان ايديالوژيك طالبى همين اكنون در كابينه لانه دارند. ما از دموكراسى و انتخابات حرف مى زنيم و خوشحال هم هستيم ولى همه ميدانيم كه اين همه سر و صدا تنها بخاطر مشروعيت بخشيدن به شاروال نازپرورده ايالات متحده امريكا در افغانستان است وبس.

     شعار دموكراسى و انتخابات امروز سلاحى گرديده كه در كنار ساير جنگ افزارهاى پيشرفته چون راكتهاى توماهوك و كروز در نبردى كه نميدانيم دشمن اصلى كيست، با مهارت تمام استخدام ميگردد. بيچاره كلمه "دموكراسى" كه اسير اغراض زورمندان شده است كه هر وقت خود را در انزوا يابند به آن متوسل مى شوند. در گذشته اى نه چندان دور كلمه "استعمار" هم به همين سرنوشت دچار شده بود. آن زمان كه غربيها به كشورهاي شرقي آمدند، به مردم گفتند براي عمران و آباداني به سرزمين شما آمده ايم. كلمه اي كه در آن زمان محبوب و شيوا و جذاب و مثبت بود، كلمه "استعمار" بود. آنها همين كلمه را براى خود شان تخصيص دادند. استعمار كه هم خانواده كلمه عمران و به مفهوم "طلب عمران و آبادى" ميباشد و در لغت عرب به معنى تفويض آبادى زمين به كسى آمده است، ودر قرآن كريم هم آمده است:  "استعمركم فيها"۱۱ يعنى خداوند شما را بر آبادانى زمين توانا كرد. واژه استعمار آهسته آهسته معناى غارت و سركوب و چپاول و كشتار و سلطه بيرحمانه و غير انسانى به خود ‏گرفت و معلوم شد كه استعمارگران نه براى آزادى بلكه براي سركوب مردم و غارت و چپاول ثروتهاي آنها آمده اند. جوهر اين پديده چنان عيان گرديد كه امروز به منفورترين كلمه تبديل شده و حتى استعمارگران نيز چاره اى جز اينكه از اين مفهوم و از اين پديده به زشتى ياد ‏كنند، ندارند. اصطلاحات "دموكراسى" و "انتخابات" و "رفراندوم"  هم دارد آهسته آهسته آبروى خود را همراه با رنگ تقلبى انتخابات افغانستان از دست ميدهد و خدا نا خواسته نشود كه روزى مردم از دموكراسى همان قدر وحشت داشته باشند كه ارسطو فيلسوف يونان از آن داشت و يا همراه با بار و مفهوم منفى در اذهان جا گيرد، همانطورى كه اين ذهنيت تا سه قرن گذشته در مغرب زمين حاكم بود.

   خلاصه سخن اينكه نه انتخاب آقاى كرزى در كنفرانس بن مشروعيت قانونى و ملى داشت، نه قانون اساسى ساخته دست ايشان ، نه قانون انتخابات و نه هم خود انتخابات.

     اين مقاله در صدد اثبات برترى و فضيلت كداميك از كانديدا هاى محترم بر محترم كرزى نيست. اين را هم نميگويم كه انتخاب چه كسى به نفع ميهن و ملت است، ولى اينقدر ميدانم كه آنچه در كشور ما رخ داد دروغى بس بزرگ بود. اعتراض عليه اين انتخابات نه معنى اعتراض عليه كرزى است و نه هم بمفهوم دفاع از كدام شخص ديگر. احتجاج عليه اين انتخابات بمعنى واكنش عليه تحقيرى است كه در حق آحاد افراد ملت و شخصيت جمعى شان صورت گرفت. مشكل در اين نيست كه چه كسى نتايج اين انتخابات را مى پذيرد و چه كسى نمى پذيرد مشكل در اين است كه چگونه ميتوان تقلب و تحميل و دروغ را سنگ تهداب مشروعيت سياسى قرار داد. آنهائى كه بر سر نعش مشروعيت سياسى نشسته و در انتظار افگندن قطعه اى از اين جسد ذبح شده بسوى شان هر لحظه رنگ و لهجه عوض ميكنند چه كسى اين حق را به ايشان داده است كه حق را باطل و يا باطل را حق گويند. انتخابات نه بزكشى است و نه هم دزدى و چپاول كه با تفاهم دو سه شريك اشكال رفع گردد. انتخابات مبدأ است و اساسى ترين حق يك ملت.

     ما در اين انتخابات شاهد دروغى از نوع ديگر نيز بوديم. به اين معنا؛ افرادى كه تا ديروز بر كفشهاى آقاى كرزى زبان مى سائيدند و در سرنوشت ساز ترين برهه هاى حيات سياسى كشور، اصول انتخاب و رأى را زير پا گذاشتند و در حساسترين لحظات تاريخ اين ملت كه قانون اساسى تصويب مى شد، مهر ننگين سكوت بر لب نهاده و در راه منافع خود شان از همه چيز گذشتند، منافع ملى، حقوق اقوام، گروه ها و مواريث جهاد و مقاومت را در معرض مزايده و معامله قرار دادند و بالآخره سدى شدند در برابر هر تشكل سازنده و قانونمند، امروز چگونه و با كدام روى از تقلب و قانون شكنى در انتخابات حرف ميزنند؟ انتخابات يك اصل و مبدأ و پرنسيپ است كه نميتوان آنرا در كنفرانس بن و لويه جرگه قانون اساسى زير پا نهاد و در انتخابات رياست جمهورى محترم شمرد. حقوق اقوام و گروه ها هم با منافع شخصى هيچ شخصى بسته نيست و چلنجهاى بزرگ و سرنوشت ساز را نميتوان با لفاظى هاى بى محتوى، واكنشهاى شتابزده و احساساتى و موضعگيرى هاى كودكانه پاسخ داد.

    اينكه كداميك از كاندیدهاى محترم ما معتقد به مبدأ انتخابات بوده و آنرا در داخل سازمان و تشكل مربوطه خويش عملى ميسازد؟ و اينكه چرا اقلا دو تن از اين لشكر طولانى نخواستند و يا نتوانستند با هم ائتلاف نمايند؟ و اينكه چرا عده اى به همين دلخوش كردند كه فقط عنصرى در ديكور اين نمايش مضحك باشند و بس؟ و با وجود آنكه بوضاحت ميديدند كه رئيس جمهور مابعد انتخابات قبلا تعيين گرديده است، چرا انتخابات را مقاطعه نكردند؟ و باز وقتى كه اين تصميم را هم گرفتند، اين مقاطعه چرا در گرماگرم انتخابات صورت گرفت؟ و سپس چرا حرف خود را باز گرفتند؟ و اينكه چرا لهجه و حرارت عده اى ازايشان هر لحظه مطابق با رنگ چراغى كه در برابر چشمان بى نورش روشن مي گرديد، تغيير ميخورد؟ چرا هائى اند كه پاسخ مى طلبند. اين پاسخ از حوصله نوشتار امروزى ما بيرون بوده و مقال عليحده و مفصلى را تقاضا مينمايد.

 

شـرح اين احوال و اين خون جگر      يك زمـان بگـذار تـا وقت دگـر

 

Bashir_Ansari@hotmail.com

پاورقى ها:

Promoting Polyarchy, William Robinson, Cambridge University Press, 1996, p, 1   (1)

(2)  The Democratic Revolution in Latin America, Holmes & Meier, 990, p 270.

(3) Washington Post, March 14, 1982

(4)   The Nation’s NET connection- part-1

 

(5)  http://www.questionsquestions.net/feldman/nation_ned_1.htm l

(6)   Promoting Polyarchy, William Robinson, Cambridge University Press, 1996, p 3

(7)  San Francisco Chronicle, Jan 19, 1989

(8)  Feb 16, 1979 Village Voice,

(9) Promoting Polyarchy, William Robinson, Cambridge University Press, 1996,  p 3

 (10) Associated Press, August 12, 2004

(11) آيت  ۱۶  سوره هود

 


بالا
 
بازگشت