ا. پولاد

امید هنری

 

مغزعلمی وانگشتان هنرمند فارابی را نسل نوین افغان زمزمه میکند.

 طفل افغان ازغم جان ،گرکمی بالاشود. هریکی درنفس خود، بو علی سینا شود

زمانیکه احمد ظاهر شاگرد لیسه حبیبیه بود با هنر نمائی ها و زمزمه های خود هم کلاسی ها و دوستان خود را از آواز خوش و خشکنای(1) طلائی اش خوشهال میساخت. هم کلاسانش اورا بلبل حبیبیه نام نهاده بودند . او پانزده سال تمام آنقدر به د لهای مردم جا باز کرد که کمتر کسی تواند کرد. یاد آن هنر مند وارسته و آوازطلائی دریاد بود یک یک ازهم میهنان شیرینی فزاست به همان اندازه ئی که مرگش تلخی فزاست. آری ما این تلخی هارا درمیهن پرشورخود که زمانی این شوربجا واکثرا" بیجا بوده واست دودمان بر دودمان کشیده ایم و اگر بیدارنشویم ازین پس نیزاین بیماری رانه تنها با خود خواهیم داشت بلکه به اطفال نازنین خود واگذارخواهیم کرد.

ساربان این هنرورو هنرپیشه ئی که هیچ پی روی نتوانسته است ازو همچون خودش آوازبکشد وکوهه(2) دلکش او که چون چین های آب دریا مست گونه به دل میشیند به دل بنشاند، مردم مارا ازآواز رساوپرازدرد خود که پیدا اززندگی غمینش بود چنان سرمست می ساخت که سودای سبوی می رابه سرزنش مینشست. یاد این هترمند بی جوره را گرامی داشته و خواهیم داشت.

دکتورصادق فطرت و ارجمند گرامی ظاهر هویدا که زندگی پربارو آینده خوشی برایشان در  تمامی جوانب زندگی خواهانیم تا هنوز چون جغه(3) ئی بر سر ما بل (4) میزند.

هنرمندان با ارزش و دوست داشتنی زیادی داریم که هریک آنها چون چشمان روشن ما اند و ما بدون آنها دور ازهمه  بازگیری(5) برای  توان روانی خود خواهیم بود. به همه اوشان ارج گذاشته واوشانرادر راه هنرشان که پروراندن روان مردم ماست همیشه پیروز

 میخواهم .

پیمان حبیب زی:

 پیمان حبیب زی پور انجنیرناصرحبیب زی و دکتورس قدسیه شمیم

حبیب زی به تاریخ 28-12-1996درشهرکابل زاده وزمانیکه هنوز

چهارسال داشت به زمزمه های موسیقی پرداخت اوکه به هیچ چیز 

دیگری مگرموسیقی دلچسپی ندارد تمامی توان واندوخته فکری خود

 را مانند دوره کودکی بتهوفن وچایکوفسکی به موسیقی واگذارکرده

است. درسالهای 2001که پنج سال بیشتر نداشت دربین ویژگان ودرکنار

پدرومادر یا یکی ازآنها به آوازخوانی میپرداخت. این آواز خوانی هایک

سال دوام کرد تا اینکه پدر و مادربه این جایگاه رسیدند که پسرشان بیش ازآنکه میدانند شیفته موسیقی وتوانائی مغزی اوبه این هنرویژگی باورنکردنی دارد. بنا بر آن اورا نزد آموزگاری بردند.

آموزگارکه خود مانند همه افغانهای دیگردورازمیهن و درکشورآلمان زندگی میکند با تلاش هم میهنی باگذشت یک ماه وبهترباید گفت که روزها اورا آماده ساخت تا درمقابل گروهی ازشنوندگان به هنر نمائی بپردازد. پیمان در سالروزهای همسالان و گرد هم آئی های ویژگان(6) به هنر نمائی های دور ازپندار پرداخت. همین امروز که من درمورد پیمان این نبشته را روی دست دارم وبیستم ماه نومبرروز شنبه است، او در کنسرتی درشهرهامبورگ آلمان هنر نمائی دارد.

پیمان تا هنوزآوازی را که یک جوان ازخشکنای خود برون میدهد ندارد و با همان خشکنای کودکی آوازمیکشد، اما آوازش با چنان توانی سر وآخر میشود که  گویای آینده ئی است درخشان و پر ازآرزو وامید.

تاکنون هریک ما  به این درستی(7) شاید رسیده باشیم که هرپیروی(8) کننده ئی توانسته است آواز وخواندن هنر مند دیگری را پی روی کند،  اما آن خم و پیچ ویژه هنرمند را با تمام ویژگی ها یا پی روی نکرده ویا اگر کرده است هم مانندی کاملی ندارد. امادرهنرنمائی این مردآینده میهن آرزو های شنیدن آواز های زنده د یگر هنرمندان ما به روشنی دیده میشود. با اینکه پیمان به زبان پشتوتا هنوزآشنا نیست اما کلمات این زبان ملی مارا درهنرخود چنان ادا میکند که گوئی زبان مادریش است.

پیمان که هنوز چند روزی به نه سالگی اش باقی مانده بیشتر ازده بارروی صحنه های هنری ظاهر و شنوندگان را خوش و سرگرم ساخته است.

او ادای(9) هنرمندان افغانی ، ایرانی، هندی و محلی میهن ما را به بسیار شکل زیرکانه،زیبا وخوشگل پرداخته است.

من درین نوشته کوشیده ام با همان خوشگلی که پیمان خوردسال هنر خود را پیشکش میکند زبان دری را فارغ ازکلمات خارجی برای هنر دوستان پیشکش کنم. امید وارم اگربه زیبائی و خوشگلی هنرپیمان جوان نتوانم بنویسم کم ازکم می توانم درسایه هنری پیمان ارجمند برروی کاستی های خود سرپوش بگذازم تا ازنیش خامه هنرمندان خامه بدست درپناه باشم.

آنچه  در  پایان  گفتنی  را  شاید  شناخت  من  از فامیل پیمان هنر مند است. مادرپیمان در سال های  91- 1990وقتی شامل پوهنخی پزشکی میگردید ومن که با پدرش آشنائی داشتم اوراشناختم اما این شناخت دیری نپائید وروزهای سخت کابل آغاز شد. فامیل ما که با تمام سختی ها سالهاراگذرانده بود دیگر توان گذشتاندن را نداشت و مجبور شدیم ازکابل به استان شمال که آرام تر بود پناه ببریم. بد بختانه آنهم کاری نه افتاد و ما ترک میهن نمودیم. درسال 2001درزمانیکه چهره ها میرفت ازیادبرود دریکی ازبارازهای هامبورک آلمان دوباره همدگررا دیده و دوباره آشنائی ها را تازه کردیم. اینبارد و شیزه قدسیه نبود او خانم قدسیه با شوهری بسیارگرامی آقای ناصر و فرزندی بسیارارجمند پیمان عزیز همراه بود. گرچه بیشتر ازسال یکبار توان ما نیست تا خانواده های یکدیگر را دید ووادید کنیم اما از کارهای هنری ارجمندی پیمان عزیر همیشه آگاه بوده ام. همین آگاهی دست آویز من شد تا درموردکار های هنری این هنرمند نوبرخاسته افغان چیزی بنویسم که نوشتم.  

.........................................................................................................

 مزه ئی ندارد تا زبان خودراازطریق زبان دیگران دریابیم. اما تاریخ این بیمهری رابا ما کرده است وما ناگذیریم سرچپه بنگریم. اینک واژه های عربی آن واژه هائی که در مقابل آن نمره گزاری شده است:

(1) حنجره   (2) موج   (3)  تاج   (4)  برق زدن  (5) استفاده  (6) دوستان و خاصان  (7)حقیقت  (8) مقلدی   (9) تقلید                                                                                               

 


بالا
 
بازگشت