لطيف ناظمی

 

کاتب را به حق بيهقی روزگارش خوانده اند

 

ملا فيض محمد کاتب از سردمداران فرهنگ سرزمين مان و از پيشگامان تاريخ نويسی راستن در سدهء پسين است. او از ميان چنان مردم فرودست و ستمکشی برخاست که شمار فراوانی از تبارش، سرهای شان را به کله منارهای امير خودکامه بخشيده بودند تا عطش سيری ناپذير امير مستبد را در خونريزی و انتقامجويی فرونشانده باشند.

در بحبوحهء همان سالهايی که سکونتگاه طايفه محمد خواجه رخ – به ويرانی نهاده بود خانواده های بازمانده، از روستای رزوسنگ راه ناور غزنين را در پيش گرفتند و فيض محمد کوچک نيز با پدر که از زندان رها شده بود، به همين سرزمين کوچيد.

او دانشهای پايه يی را در توابع غزنين فرا گرافت و برای کسب علوم متداول زمانش به قندهار و لاهور شتافت و از منطق و هيات و نجوم تا حکمت و کلام و فقه و اصول را آموخت و در ادبيات تازی و فارسی دری نيز تسلط يافت.

زبانهای در و پشتو را که ميدانست، اردو و انگلسيی را نيز در حد ضرورت و برای بهره گيری از منابع اين زبان ها فرا گرفت.

خامه يی توانا و خطی خوش داشت اما آنچه او را در فرهنگ مان يکه تاز و بلند آوازه ميگردانيد، تاريخ پردازی او بود که از وی سيمايی پرغرور و تابناک ميساخت و قلمزن فاضل و هوشمندی.

بيگمان پس از وی کمتر تاريخ نويسی را ميتوان ديد که از آثار بی بديل وی سود نجسته باشد و از پژوهشهای ژرف و ممتع وی در عرصه تاريخ نگاری بی نياز مانده باشد.

قلمزنی پر کار و پژوهنده کثيرالتأليف بود که کوهی از نبشته هايش گواه براين ادعاست. او تاريخ را با خردورزی هوشيارانه، نه با غرض ورزی محيلانه نوشت و تيز هوشی مدبرانه و باريک بينی اعجاب انگيز وی در لابلای آثار بر جای مانده اش از سراج التواريخ و تحفته الحبيب تا تذکره الانقلاب و امان الانشاهء و نژاد نامه افغان و فيضی از فيوضات و ديگر اثار پديدار است.

کاتب را به حق بيهقی روزگارش خوانده اند که بازگويی حقيقت را در تاريخ، پيشه خويش ساخته بود و ازادگی را منش خويش و گويا پيمان بسته بود که خامه اش را هرگز با دورغ و گزافه و مسغ واقعيت نيالايد.

او حقايق ناگفته را با دليری و جريزه شگفتی انگيزی بازنوشت و چون تاريخ پردازان  بزدل و مزدور به معامله گری در اين امر شريف تن نداد.

هرچند کتاب ارجمند سراج التواريخ را در دربار و زير مميزی امير دورانش نوشت، اما هرگز به املای امير و پيرامونيان چاپلوس وی، کتابش را قلمی نکرد و زير ضرب و شتم و تازيانه و شلاق، آثاری بر جای نهاد که تابناکترين و شفاف ترين تصاويری از رخداد های روزگار اوست.

هر چند امير شکاک، صفحه صفحه، سطر سطر و واژه واژهء نبشته های او را بازنگری ميکرد، اما کاتب توانست گاهی صريح و عريان و زمانی با کنايه و با بهره گيری از شگرد های ادبی، آنچه را که حقيقت ميپنداشت بازگويد و جعل و دروغ و گزاف را بر نتابد.

هواخواه آزادی و مشروطيت بود پشتيبان جنبشهای پيشرو زمانش و اگر به بهای هواداری آزادی و تجدد انديشه، به زندان هم ميافتاد باکی نداشت.

از خجستگی های صاحب اين قلم آنست که هنگام اشتغال خويش در رياست فرهنگ در اثر مفاهمه و گفتگو های پيهم با علی محمد فرزند کاتب فقيد، توانست موافقت وی را در فروش آثار پدرش به دست آورد و هفتاد و شش قلم از آثار کاتب را در ۳٢۶٧ صفه به بهای معتنابهی خريداری کند و به آرشيف ملی بسپارد تا باشد که اين گنجينه، چراغ فروزنده يی در عرصهء تاريخ نويسی و پژوهش، فراراه انديشمندان گردد.

تجليل و بزرگداشت از کاتب، بزرگداشت از حقيقت، آزادی و تاريخ است و کسانی که ياد او را زنده ميدارند، ياران راستين حقيقت و آزادگی اند.

ياد اين فرهيختهء نستوه و دانشمند آزاده گرامی باد که تنديس بشکوه وی در ايوان تاريخ همواره افراشته خواهد ماند.

فرانکفورت ٢۳ اگست ٢۰۰٤


بالا
 
بازگشت