شکست مقاومت در کابل

 

درین نوشته ادعای ارایه قاطع ترین  عامل عقب نشینی قوت های احمد شاه مسعود را از کابل و سقوط پایتخت  بدست نیروهای مشترک طالبان، پاکستانی ها و اعراب و سایرین را، ندارم. کابل پایتخت افغانستان است و در افغانستان قدرت  حاکم همان قوتی خوانده می شود که پایتخت را در اختیار خود داشته باشد،  بنا"  همواره  برای بدست داشتن  پایتخت از جانب قدرت حاکم، مقاومت صورت گرفته و در مقابل، مدعیان قدرت برای در اختیاردر آوردن آن کوشا بوده اند

پنجسال جنگ های تنظیمی و گروهی برای حفظ ویا تصرف پایتخت مؤید این بیان است، با وجود آنکه هر یک از تنظیم ها در ولایات و اطراف افغانستان حضور سیاسی و نظامی داشتند، اما برای شناسایی شان منحیث  قوت حاکم ضرورت به تصرف پایتخت داشته اند. با در نظر داشت این اهمیت است که دشمنان افغانستان در صدد بی ثبات سازی اوضاع در پایتخت  افغانستان بوده اند. بی جهت نبوده است که شعار« کابل در آتش! » و یا  « این آتش را افروخته نگه دارید! » سر خط وظایف ساازمان استخباراتی پاکستان و دولت داران آن کشور را، می ساخته است و بی نظیر بهتو صدر اعظم پاکستان به مجرد ورود به دفتر کارش راپور جنگ و تلفات جانی و مالی شهر کابل را همه روزه  بالای میز کارش آماده می خواسته است. چه کابل مرکز سیاسی، دپلوماتیک و اداری افغانستان و به مثابهء قلب در وجود ، تنظیم کنندهء نظام حیات اجتماعی، درین سرزمین است.

 با در نظر داشت ابعاد مداخله و تعدد دخالت  گران در افغانستان، عوامل سقوط پایتخت، متعدد بوده می تواند که   پژوهشگران و افغان های مشتاق به بررسی جریان حوادث در وطن شان، درین راستا به رد یابی عوامل خواهند پرداخت. چه بهتر خواهد بود که چهره های حاضر در صحنه که خوشبختانه از رسایی قلم نیز بهره مند اند، حوادث و عوامل آنرا به تشریح بنشینند، تا باشد تاریخ بدون تحریف بدسترس هموطنان ما در حال و آینده قرار گیرد

آنچه من می نویسم حوادثی است که گاهی از نزدیک دیده  و یا از طریق دوستانم که درون حاکمیت جا داشته اند، شنیده ام. جنگ رو.یاروی با طالبان و فشارهای اقتصادی ناشی از راه بندان جاده های مواصلاتی به کابل عوامل مهم اند، اما ـ پنجسال  جنگ کوچه به کوچه در کابل و رسیدن چندین مرتبهء طالبان و جنگجویان مخالف دولت قبل از حضور نظامی طالبان، در اطراف کابل، به نزدیک مرکز شهر، حتی حضور نظامی بعضی از گروه های مخالف در درون شهر، با عث آن نشد که احمد شاه مسعود قوت های خود را امر خروج از شهر و تخلیه پایتخت را بدهد.

از نظر اقتصادی و نبود ذخایر مواد غذایی و ممر در اختیار دولت، ادارهء دولتی در پنجسال به سبب راه بندان جاده های منتهی به کابل و کنترول گروپ های نظامی مخالف بر آن، همواره متکی به نقل و انتقالات مواد خوراکی توسط اشخاص خصوصی بوده  و درین مدت خود هیچگاهی قادر به وارد نمودن مواد ار طریق تشبث دولتی نبوده است. بلکه شهریان کابل بودند که با قبول زحمت و خطر و پذیرش اهانت و ظلم تفنگ بدستان گروه های مدعی قدرت با وسایط خصوصی حتی کراچی های دستی و بایسکل، مواد غذایی و تیل مورد نیاز شهر را اکمال میکردند و چه بسا بار ها که دولت مواد خوراکه و سوخت مورد نیاز وسایط جنگی خود را از همین بازار ها تهیه میکرد. در چنین شرایط دشوار محاصره اقتصادی، مسعود امر خروج قوت های خود، از کابل را نداد،پس چه با عث شد که یکباره تصمیم به تخلیهء کابل را اتخاذ نمود؟

بعد از آنکه جنگ با شکست های پیهم طالبان در اطراف کابل به بن بست کشید، پاکستان دست به ترفند دیگری زد تا حریف های کابلی اش را  اغفال کند،همان بود که نصراله  بابر جنرال باز نشستهء پاکستان که درآن وقت در کابینهء بی نظیر بهتو سمت وزیر داخله را داشت و از طراحان پروژهء طالبان بوده و " پدر" طالبان خوانده می شود از همتای افغانی  خود دعوت سفر به اسلام آبادرا کرد. دولت کابل با این دعوت دل خوش داشته و جناب قانونی وزیر داخله را با هیأتی به اسلام آباد فرستاد، هیأت جانب افغانستان  با نصراله بابر وزیر داخله و فاروق احمد لغاری رئیس جمهور پاکستان ملاقات نموده و دولت پاکستان وعدهء بهبود روابط با کابل را به هیأت ارایه داشت و منحیث اقدام حسن نیت چالان کردن مقدار ششصد هزارتن گندم موافقت شده با افغانستان را که پروسهء تسلیم دهی آن متوقف شده بود، به جانب افغانی وعده داد، هیأت در بازگشت به کابل از تغییر سیاست پاکستان در قبال افغانستان سخن گفت و رئیس هیأت از اینکه همتای پاکستانی اش  در فرودگاه از وی استقبال نموده بود، راضی به نظر میرسید، اما این دعوت و استقبال مکر دیپلوماتیکی بیش نبود تا ادارهء کابل چنان احساس کند که  طالبان نیروی افتاده از نظر پاکستان، است. این دعوت در زمانی از وزیر داخلهء افغانستان غرض مسافرت به پاکستان به عمل آمد که فوج پاکستان و دستگاه استخباراتی آن پلان تصرف سپین شگه را در دست داشت، صرف چند روز  بعد سپین شگه، بدون جنگ و مقاومت توسط قوماندان های گلبدین که خود در آن زمان در پست صدارت حضور داشت

به طالبان  و فوج پاکستان تسلیم داده شد. سقوط سپین شگه سر آغاز سقوط جلال آباد گردید. با رسیدن طالبان و افراد فوج پاکستان به جلال آباد، دولت مذاکرات و تماس خویش با قوت های شمال را شدت بخشید و خواست جنرال ـ عبدالرشید  دوستم را که تا آنوقت در قبال حوادث و پیشروی های طالبان و پاکستانی ها نظاره گر بی تفاوت باقی مانده بود، در همکاری با دولت جلب نماید. همان بود که محمد یونس قانونی وزیر داخلهء وقت از طرف دولت وظیفه گرفت تا به مزار شریف پایگاه قدرت دوستم رفته و مذاکرات را با جدیت پیش ببرد ( ماموریت های قبلی داکتر عبدالرحمن وزیر هوا نوردی در زمینهء رفع سوء تفاهمات بین مرکز و شمال نتیجهء مطلوبی نداده بود و شایع بود که نامبرده در پیش برد مذاکرات وظیفه داده شده  صادق نبوده است ) .

آقای قانونی مذاکراتی را با جنرال دوستم و آقای محقق مسئول حزب وحدت در شمال انجام داده و مطالبات شان چون تفویض پست معاونیت ریاست دولت، معاونیت صدارت، تعدادی از وزارت خانه ها و نماینده گی های افغانستان در خارج و همچنین تخلیهء غرب کابل از وجود قوت های دولتی به نفع حزب وحدت، را باخود به کابل آورد. در عوض  جنرال  دوستم  وعده سپرد که نیرو های خود را از طریق سالنگ به جبل السراج و از آنجا به کوهستان و تگاب و سروبی و بعدا به استقامت چار آسیاب سوق نموده و با ایجاد کمر بند امنیتی در شرق و جنوب کابل، جلو پیشروی طالبان را بگیرد،ا و همچنان از استخدام نیرو های هوایی خود در وظایف محاربوی اطراف کابل اطمینان داد.

با باز گشت نمایندهء دولت به کابل، احمد شاه مسعود با درک خطری که کابل را بعد از سقوط جلال آباد تهدید میکرد، تمام شرایط شمال را پذیرفته و به آقای قانونی وظیفه داد ، به مزار شریف رفته و موافقت نامه را نهایی   و غرض امضاء رهبران موجود در کابل ، آنرا آماده سازد و خود نیز آماده گی اش را به امضاء توافق نامه ابراز داشت.

دشمنان مردم افغانستان که همواره در راه ایجاد وحدت ملی و تفاهم بین الافغانی  موانع ایجاد کرده اند و آنرا مانع به سر رسیدن اهداف آزمندانهء خود میدانستند، با آگاهی از قول و قرار رهبران کابل و نیرو های شمال و قریب الوقوع بودن توافقات نهایی بین آنها، به تکاپو افتادند. همان بود که گروپی از اعراب به بهانهء شکار باز از امارات متحدهء عرب وارد مزار شریف شدند. این اعراب که وظیفهء بر هم زدن توافقات بین دولت و شمال را به عهده داشتند و از حامیان پروژهء طالبان بودند، به ذرایع گوناگون خواستند مانع همکاری دوستم با مرکز شوند، بنا" از او مطالبه نمودند، بگذارد تا قوت های مسعود در کابل خیلی تضعیف گردند و آنگاه به او مساعدت نمایند تا باشد که مسعود به مثابهء یک سر گروپ، بی قوت تحت امر جنرال درآید.

جنرال دوستم که از اوضاع نظامی کابل چندان اطلاع دقیق نداشت و به مقاومت قوت های مسعود که چندین بار دشمن را از دروازهءهای کابل رانده بودند، اطمینان داشت، فریب اعراب را خورده و خواست با حریف وقتی مدارا نماید که از فرط ناتوانی چون سرباز بی رتبهء زیر امرش باشد. جنرال دوستم خود را از مذاکرات کنار کشید، مذاکره کنندهء دولت او را در مزار شربف نیافت، نزدیکان دوستم به نمایندهء کابل گفتند که جنرال مریض است و طور عاجل به تاشکند رفته است واز زبان جنرال گفتند که:" قانونی صاحب را رخصت کنید بعدا  گپ می زنیم!" .

ساکنان شهر مزار شریف و رسانه های خبری از آماده باش قوت های شمال در گارنیزیون ها و قطعات شان گزارش میدادند و قوت های هوایی شمال را نیز در حالت احضارات نظامی میدانستند.

درین مرحلهء حساس که عملکرد دوستم در ذهن مقامات کابل سوالات گوناگون را خلق کرده بود، رسانه های خبری از پیوستن جنرال عبدالبصیر سالنگی به جنرال دوستم خبر دادند . عبدالبصیر سالنگی فرمانده جهادی از قوماندانان شورای نظار واز افراد وفادار و تحت امر احمد شاه مسعود بود که افراد وی کنترول ساحات تحت حاکمیت دولت را در گذرگاه سالنگ به اختیار خود داشتند. مقامات طالبان نیز همواره از نداشتن مشکل با جنرال دوستم سخن میزدند و رسانه های خبری نیز از وجود ارتباط و مذاکرات دوستم با هیأت پاکستانی، سخن میگفتند .

تمام این ر ویداد ها این ذهنیت را تقویه کرد که جنرال دوستم با گذشتاندن قوت هایش به کمک بصیر سالنگی، از سالنگ، جبل السراج را تصرف نموده و راه ارتباط مسعود را به پنجشیر سد خواهد کرد.

درهء پنجشیر دیپوی حقیقی اکمالات حربی، مرکز فرماندهی، پایگاه تذخیر فزیکی قوا و در واقع ساحهء مطمئن عقب جبههء نیرو های دولتی مشغول در جنگ های جنوب و شرق شهر کابل بود و از آن به منزلهء دژ مستحکمی حراست صورت می گرفت. در صورت افتیدن جبل السراج به دست نیرو های مخالف راه ارتباط کابل به پنجشیر منقطع و در نتیجه عملیهء تجزیهء قوهء فزیکی و حرمان نیرو های  مشغول به دفاع از کابل از اکمالات و کمک های ضروری میگردید. مسعود در همین دره به شهرت رسیده بود او در همانجا حملات متعدد ارتش سرخ را مدافعه کرده و شکست داده بود، قوت های او در همین دره آبدیده شده بودند، برای مسعود کابل بدون پنجشیر وجود نداشت، او میدانست که در پنجشیر بقا خواهد داشت، اما در کابل بدون ارتباط با پنجشیر آخرین افرادش بدست دشمن کینه توز و متعصب تباه میگردد. همان بود که او پنجشیر را ترجیح داد و امر عقب نشینی افراد خود را به جانب پنجشیر صادر کرد.

کناره گیری جنرال دوستم از مذاکرات و آماده باش قوت هایش در مزار شریف، موجودیت سوء اعتماد بین طرفین، پخش خبر پیوستن بصیر سالنگی با دوستم و مهمتر از همه بحران اعتماد بین رهبران افغان بود که زمینهء سقوط کابل را فراهم کرد.

این دلایل وقتی قوت میگیرد که احمد شاه مسعود در حال یک عقب نشینی منظم تمام امکانات نظامی کابل را به استقامت شمال شهر انتقال داد که بعدا به وسیلهء آن به  مقاومت در برابر طالبان پرداخت. اما به انتقال طیارات میدان هایی بگرام به مزار شریف اقدام نکرد و همهء این امکانات به دست طالبان افتید.

قوت های شمال با سقوط کابل آماده به مذاکرات بعدی شدند، که در نتیجهء آن موافقت نامهء خنجان برای دفاع مشترک در برابر طالبان به امضاء رسید که جنرال دوستم یکی از امضاء کننده گان آن بود، اما امضاء این قرار داد بسیار ناوقت بود.

 

کاوه آهنگر



بالا
 
بازگشت