نوشتهء: عبدالله علیزی

 

کُورخود بينای مرد م!

( نگاهی بر اعلاميهء اخير آقای سياف )

 

 

 چند روز قبل در سايت آريايی به اعلاميهء از نام "اتحاد اسلامی مجاهدين افغانستان" تحت عنوان« لطيف "پدرام" غلام کرايه شدهء بيگانگان» برخوردم. چه دنيایِ عجيبی است، دزد هم خدا ميگويد و صاحب خانه هم!

درين اعلاميه چنين ميخوانيم:«...درين اواخر لطيف"پدرام" اين غلام حلقه بگوش و چهره بدنام تاريخ که اصلآ اصليت واهليت آن در جامعه احساس نميشود عرض اندام نموده و با بی مسئوليتی و عدم استقرار فکری مصاحبه های غير مسئولا نه و دور از کرامت انسانی و اسلامی کرده و با پخش و نشر الفاظ فريبنده و اغواکننده اختلافات قومی ، سمتی و لسانی ملت باهم برادر و گره خورده را در برابر همديگر قرار ميدهد و وحدت ملی کشور را زيان اور- تا اب را به اسياب دشمن و خود فروخته گان خاين بريزد.»

 از غلطيهای املايی و انشايی اين اعلاميهء بی سروته ی جناب آقای پروفيسور که بگذريم؛ تا آنجائيکه من شنيده ام و ميدانم لطيف"پدرام" يک شاعر جوان، نويسنده، تحليلگر سياسی، صاحب چندين جلد کتاب چاپ شدهء علمی و فلسفی و مجموعه های اشعار و ده ها مقاله در مسايل سياسی، فلسفی، ادبيات و شعر، برندهء جايزهء بين المللی جوانان در ادبيات و يکی از مليونها تن از آوارگان افغانستان است که بعد از به قدرت آمدن ملاهای ديوبندی، وهابی وطالبانی مجبور به ترک وطن گرديده و ميگويند که فعلآ در فرانسه منحيث پناهنده اقامت دارد.

اينکه آقای سياف ميگويند او غلام حلقه بگوش بيگانگان است؛ معلوم نيست که منظور شان از بيگانگان که ها اند؟ و بنابر کدام زمينه های منطقی و قراين چنين حکمی را صادر ميکنند؟ ولی اين به همگان هويدا و آشکار است که آقای سياف از عريان ترين غلامان حلقه بگوش سازمانهای امنيتی آی.اس.آی، سی.آی .ا وسازمان جاسوسی عربستان سعودی و مروج و مبلغ مذهب وهابيت در افغانستان است. اگر در تمام افغانستان دو تن خودفروخته باشند مسلمآ يکی آن همين آقای سياف وهابی است. اگر مسئله بر سر دامن زدن اختلافات قومی و مذهبی باشد، آقای سياف در تاريخ معاصر کشور بانی اين مسئله است. مگر جنگ در غرب کابل ميان شيعه و سنی، هزاره و تاجک و پشتون را آقای لطيف پدرام سازماندهی و رهبری ميکرد يا آقای عبدالرسول سياف! بعد از حکومت امير عبرالرحمان خان اين شايد اولين بار بود که در تاريخ کشور ما مردم بجرم تعلقيت به قوم و مذهب معين قتل عام ميگرديدند. آقای سياف هم درين دنيا نزد مردم افغانستان و هم در آن دنيا نزد پروردگار عالم بخاطر کشتن ناحق ده ها هزار انسان بيگناه در غرب کابل مسئول و جوابده خواهند بود. اگر امروز بخاطر داشتن قدرت نظامی، سياسی و پولی اش کسی از او پرسيده نميتواند، فردا حتمآ چنين زمينهء مساعد خواهد شد. اگر تا آنزمان زنده نباشد، حتی مرده اش نيز بجرم اين قتل عامها در دادگاه مردم محاکمه خواهد گرديد.

آقای استاد! ديگران را عوض خود نگيريد؛ در تاريخ افغانستان هيچ کسی بدنام تر از شما نيست، حتی ملا عمر و حکمتيار نيز از شما بدنامتر نيستند. انها هرچه هستند و هرکه هستند، اقلآ در موضع خود ثابت ايستاده اند و مثل شما هر روز بادار خود را تعويض نميکنند.

در جای ديگر ازين اعلاميهء متکبرانهء آقای سياف آقای پدرام را" چهرهء پليد و مرتد ووابسته به اشخاص مغرض و فرصت طلب" ميخواند. معلوم نيست که اين اشخاص مغرض و فرصت طلب بنظر آقای سياف چه کسانی اند؟ آيا اين اشخاص مجاهدين قدمهء دوم اند که از رهبران عنعنوی خود اطاعت نميکنند و در جريان لويه جرگهء قانون اساسی  به نام گروه مردم گرا مشهور شدند وحالا به جبههء عدالت و دموکراسی پيوسته اند؛ ياقومندانان محلی ايکه از آقای کرزی و مشاور سياسی- جهادی! اش يعنی آقای سياف دستور نميبرند؟ ويا روشنفکران بيسلاح و مردم بيدفاع کشور اند که گروگان تفنگسالاران و افراطيون مذهبی چون آقای سياف گرديده اند؟ معيار پليد بودن برای آقای سياف چيست؟ آيا  جناب سياف صاحب پليد بودن را از روی دراز و کوتاه بودن ريش اندازه گيری ميکنند و يا از روی اعمالی چون: ترور، جنايت، قتل و کشتار مردم بيگناه کشور، چور و چپاول مال و ناموس مردم، دزديدن مليونها دالر از کمکهای جهان به مردم افغانستان در جريان جهاد و بعد ازآن وآن را به جيب شخصی خود زدن  و معامله با استکبار جهانی و سازمانهای جاسوسی منطقه و جهان. اگر معيار ريش دراز باشد، بيشک درانصورت بايد آقای پدرام را پليد خواند و آقای سياف را منزه و پاکيزه! و اگرمعيار آن مسايل ديگر باشند، بيشک  مالک همهء انها آقای سياف است نه آقای پدرام. انجا که سياف ، پدرام را مرتد ميخواند بايد علم غيب داشته باشد. مگر آيا "پدرام" گفته است و يا کسانی شهادت داده اند که پدرام از دين اسلام به دين مسيحيت و يا يهودی گرائيده باشد؟ اگر چنين نيست پس چگونه سياف چنين حکمی را  صادر ميکند؟ اگر چندی اين مسئله نو نيست و در تاريخ کشور ما بارها ملاهای ديوبندی و وابسته به انگليس روشنفکران و عناصر ملی و  وطن دوست کشور را بنامهای بيدين، کافر، کمونيست، ملحد و مرتد متهم کرده اند. کافی است درين رابطه ملای لنگ را بياد آوريم. راستش اگر من جای آقای پدرام ميبودم، آقای سياف را بنام مفتری به دادگاه های داخلی و بين المللی مي کشانيدم تا يا قول خود را ثابت کند ويا جزای تهمت بستن ناحق بر ديگران را ببيند.

 در جای ديگری ازين اعلاميه ميخوانيم که:«... وی با ايجاد حزب (کنگره ملی) قصد دارد عده از هموطنان عزيز و مسلمان را با نشان دادن چراغ های سبز وسرخ فريب داده و اهداف شوم خويش را عملی سازند.»

آقای محترم! کوشش کنيد که از توسن قدرت وخر جهالت پائين بيائيد و به خود بانديشيد تا بدانيد که ديگرآنزمان سپری شده ويا در حال گذشتن است که شما بتوانيد با احساسات اسلامی و دينی مردم افغانستان بازی کنيد و فقط خود و همقطاران تروريست، بنيادگرا و طالبی تان را مستحق تشکيل احزاب بدانيد وخود را تکه دار اسلام و سياست در کشور جا بزنيد! شما چه بخواهيد، چه نخواهيد هزاران پدرام ديگری از راه خواهند رسيد و ده ها سازمان و تشکيلات روشنفکری، دموکرات، ملی وميهنی ديگری نيز ساخته خواهد شد ومردم افغانستان ديگر هرگز فريب اشخاصی چون شما وامثال شما را برای بار دوم نخواهند خورد. شما نه تنها بنيادگرا، متعصب، وهابی و وابسته به حلقات بيگانه،  بلکه يکی از دلالان سياسی و جنگسالاران مشهور کشور نيزهستيد که خون ده ها هزار انسان بيگناه کشور در روز قيامت بگردن شماست.

در پاراگراف اخير اين اعلاميه آقای سياف از " همه سنگر داران، مجاهدين، علما و مشايخ ومردم " کشور ميخواهد تا فريب اشخاصی چون پدرام را نخورند. متيقين باشيد که مجاهدين و مردم افغانستان فريب هيچ کسی به شمول شما را نخواهند خورد وهمهء آنها خوب ميدانند: در زمانيکه شهيد عبدالعلی مزاری مصروف مجاهدت و مبارزه بخاطر تآمين عدالت ملی و اجتماعی و اسلامی بود، شما مصروف چيدن توطئه برعليه وی بوديد . در زمانيکه مجاهدين و مبارزين نامدار کشور چون اسماعيل خان، الحاج محقق، شهيد حاجی عبدالقدير، جنرال عبدالرشيد دوستم، استاد عطامحمد، شهيد قومندان عبدالحق، جنرال آصف دلاور، جنرال بابه جان، جنرال داودخان، قوماندان نورزايی، قوماندان حضرت علی، قوماندام پيرم قل و سايرين در جبههء مقاومت به سرداری شهيد احمد شاه مسعود بر عليه طالبان، القاعده و مليشای متجاوز پاکستان ميجنگيدند و از حاکميت ملی، تماميت ارضی و نواميس وطن دفاع ميکردند، شما در گوشهء نشسته و مصروف تهيه و طرح توطئه ها عليه همهء انان بوديد و بعضآ توطئه های تان متآسفانه نتيجه هم داد.  خوب بدانيد که هم مردم افغانستان و هم اکثر مجاهدين در شهادت مظلومانهء شهيد عبدالعلی مزاری و شهيد احمدشاه مسعود دستان پنهانی شما را ذيدخل ميدانند. مطمئن باشيد که هم مجاهدين، هم روشنفکران و علما و هم همهء مردم افغانستان شما را درين بيست وپنج سال خوب شناخته اند وبه قول مشهور کسی پـيـاز را هم به امر شما پوست نخواهد کرد. البته حساب تروريستان معاش خور و وابسته به سازمان شخصی تان جدا است، چون آنها از همين مدرک  يعنی فرمانبری از جناب شماامرار معاش ميکنند.

عاليجناب! اين شما هستيد که پلان شوم باداران استکباري تان را طی بيش از سی سال تطبيق ميکنيد، نه روشنفکران کشور که جز قلم و سخن خود قدرت ديگری ندارند. راستی شما که اينقدر از شهامت و غيرت حرف ميزنيد، چرا با گفتن چند حرف مخالف اينقدر عصبی ميشويد و چون برگ ميلرزيد؟

بايد به آقای"پدرام" برای اين موفقيت اش که مورد حملهء شما قرار گرفته است، تبريک گفت. چون با اين فتوای شما آبروی وی هم در ميان مجاهدين واقعی، هم در ميان روشنفکران و مردم افغانستان وهم در صحنهء بين المللی ده چند بالا خواهد رفت.

جناب آقای پروفيسور! برای يک لحظه سر را در گريبان فرو بريد وکارنامهء بيش از سی سال اخير عمرتان را بخاطر بياوريد و خود قاضی خود شويد. کوشش کنيد بخود بيائيد و گناهان خود را به گردن ديگران نه اندازيد و مطابق به ضرب المثل وطنی کور خود بـينای مردم نباشيد.

يـــــــــا هـــــــــــــــــو!

عبدالله علیزی

 هامبورگ- آلمان

پنجم جون سال 2004


بالا
 
بازگشت