هارون امیرزاده

بازی خلیلزا د و آینده افغا نستان

پیوسته به مقاله:

« پیروزی بوش در آمریکا و تداوم حکمروایی خلیلزاد در افغانستان»

 به قدرت رسیدن مجدد  محافظه کاران نو در تحت رهبری بوش در قصر سفید اگر  برای جهانیان یک معنا دارد  برای افغانستان که لوکوموتیف چرخ سرنوشت آن بیشتر در واشنگتن است کاملاً معنای دیگر دارد. این در حالیست که چهار شنبه سوم نومبر همزمان هم آقای بوش و هم جناب کرزی  یکی  بحیث رهبر کبیر در قصر سفید پیروزی اش را جشن گرفت و دیگری بحیث رهبر« صغیر» درقصر گلخانه ارگ  جشن گرفت. یکی در نتیجه یک انتخابات آزاد و دموکراتیک  مجدداً به قدرت رسید و دیگری با انتخابات سراپا تقلبی و افتضاح آمیز برای بار سوم به قدرت رسید. اما هنوز  بوش در قصر سفید سرگرم تیز کردن شمشیر تمامیت خواهی در مقیاس جهانی اند  آقایان  خلیلزاد- کرزی  در افغانستان پیش از پیش شمشیر های تیز شده تمامیت خواهی   شانرا از نیام کشیده اند. چنانچه هنوز کابینه نو  تولد نیافته است، نفرت از حکومت ائتلافی گوش فلک را کر نموده است. این در حالیست که گروهای پشت پرده که با حمایت شان از کرزی در انتخابات منتظر  پاسخ به تعهدات خام کرزی- خلیلراد اند که پیش از انتخابات به آنها داده شده بود. اما این تنها گروه های داخلی نیستند که بی صبرانه در انتظار تقسیم  قدرت اند. به نظر می رسد پرویز مشرف بیشتر از گروه های افغانی کرده از کرزی امتیاز می خواهد. چنانچه او برای دریافت مکافات بخاطر امنیت انتخابات و رای دادن پاکستانی ها به نفع آقای کرزی خواهان شامل ساختن هر چه بیشتر طالبان بجای گروه های رهبران کلیدی جبهه متحد سابق در کابینه نو کرزی است. روی تصادفی نیست او خود را به عجله به کابل رسانید تا بیاد کرزی- خلیلزاد بیاورد که پیروزی کرزی  قبل از همه مرهون اوست. زیرا مشرف نگران آن است که ممکنست  این چانس طلایی و تاریخی که انتخابات افغانستان برای اسلام آباد مساعد کرد با مداخله هندی ها پس از انتخابات از کف برود.

 شاید همسایگان دیگر افغانستان نیز نگران شکل گیری کابینه افغانستان باشند اما نه گستاخانه طوریکه پاکستانی ها بگونه آشکارا خواهان امتیاز گیری اند.امتیاز طلبی پاکستانی ها از حکومت آینده افغانستان درزمانی قوت می گیرد که در نتیجه پیروزی  مجدد محافظه کاران نو در واشنگتن، فاز دوم بازی  این کشور در تحت رهبری داکتر زلمی خلیلزاد در افغانستان تازه آغاز یافته است. 

بسیاری ها معتقد بودند اگر آقای جان کری به قدرت می رسید ممکن بود نه تنها مقابله با تروریزم و طالبان در منطقه طوریکه او در کارزار انتخاباتی خود مدعی  شده بود می توانست قوت بیشتر  بگیرد بلکه نیرنگ های پاکستان یعنی هم تقویت تروریزم و هم دریافت میلیون ها دالر پاداش مالی از آمریکا نیز می توانست بیش از این دوام پیدا نکند.  افزون بر آن تشویق و ترویج دموکراسی و روند بازسازی اقتصادی در افغانستان بجای  خیالبافی و دروغ پراگنی که خصلت ذاتی تفکر محافظه کاران نو در قصر سفید است، می توانست به واقعیت زندگی افغانستان مبدل گردد. شاید  نخستین پیام پیروزی کری نجات افغانستان از شر  خلیلزاد می توانست باشد. در واقع پیروزی کری می توانست فضای نو و مجال تنفس نو برای شناختاندن واقعیت های ژرف افغانستان به جامعه جهانی را مساعد سازد. اما حالا که مردم افغانستان در برابر یک عمل انجام شده قرار گرفته اند و سرنوشت شان باری دیگر بدست محافظه کاران نو  و بویژه آقای خلیلزاد قرار دارد، چه باید کرد؟ آیا سر تعظیم به آرمانهای   خلیلزاد فرو برد و یا  مقاومت را پیشه کرد؟

اینکه خلیلزاد چگونه از طریق خانم یهودی تبارش توانست به مراکز قدرت در آمریکا راه یابد و چه نقشی را  در ایجاد پروژه طالبان با یاری آی اس آی و شرکت یونیکال بازی نموداز حوصله این بحث خارج است. اما مسلما ً دیدگاه ها و عملکرد های او در سه سال گذشته و هم چنان نقش او در دور دوم حکومت بوش در مرکز توجه هر افغانستانی که نگران سرنوشت کشورش است، قرار دارد.

  یازدهم سپتمبر افغانستان را از چنگال طالبانیسم نجات داد اما در چنگال خلیلزاد قرار داد. چنانچه او نخستین قدرت نمایی خود را از اجلاس بن آغاز کرد و در سه سال گذشته به حاکم اصلی افغانستان مبدل گردید. در غرب  نیز او را حاکم اصلی افغانستان یا« وایسرا» viceroy می نامند. هر چند اوخود را« فرشته صلح ، وحدت ملی ودموکراسی» برای افغانها معرفی نموده است.

جناب خلیلزاد در آخرین مصاحبه اش بعد از انتخاب مجدد بوش و  آقای کرزی نقش خود را در سیاست افغانستان به حیث دپلومات آمریکایی افغانستانی تبار با خبر گزاری پژواک که به کمک آمریکا تازه در افغانستان به فعالیت آغاز کرده چنین تعریف می کند:
پژواک : آقای سفير چی احساس ميکنيد که شمااز افغانستان هستيد ودر پهلوی آن نماينده کشور امريکا درافغانستان ميباشيد، چون تابيعيت دوگانه داريدآيا شما بامشکلى روبرو نیستيد و بعداز تکميل وظيفه ميخواهيد امريکابرويد يا در کشورآبايى خودبمانيد ؟
خليلزاد : بعداز٣٥سال دوری دوباره به کشورآمده ام... وبه مردم خدمت ميکنم پيش رفت اموروموفقيت درافغانستان راميخواهيم .
متولد افغانستان هستم پدرم فوت کرده و در افغانستان دفن است و مادرم در اين جازنده گی ميکند تا هنوز تصميم نگرفته ام که بعداز اين چه کار ميکنم ، کدام مشکلى نمي بينم مه افغان هستم وحال سفير امريکا ؛ کدام مشکلى سوق الجيشی بين امريکاوافغانستان نميبينم من مشکلی را نميبينم چون گذشته که در افغانستان دارم ، مردم براى کار ما تقاضای بيشتر دارند.
پژواک : وقتی شما با آقاى کرزی صحبت ميکنيد روی چه مسايلى بحث ميشود، چون مردم افغانستان فکرميکنند شمار
ئيس جمهورواقعی در افغانستان هستيد نه آقای کرزی و آقای کرزی به حيث سمبول هستند جواب شما به مردم افغانستان چه است ؟
خليلزاد : آقای کرزی ازطرف مردم انتخاب شده ور
ئيس جمهوراو است نه من ، وظيفه من اين است که باآقاى کرزى ومسوولين امور در تشکيل خصوصى افغانستان همکارى نمايم اگر مشکلى باشد در حل آن مشکل با وزارت خانه هاى مختلف ، ارگان ها ودفاتر مختلف در تشکيلات خصوصى کمک ميکنيم هدف اين است تا وقتى که افغانستان ضرورت دارد کمک نمايم .

پژواک : چطور کمک ؟ گفته ميشو د در مسايل افغانستان دخالت ميکنيد اما شما چندين بار اين مسله را رد کرديد، د رحاليکه درمواقع حساس با آقايان محقق ، دوستم واسماعيل خان مذاکره داشتيد ولى هدف اين مذا کرات تا هنوز معلوم نه شده است ؟
خليلزاد : مسله اين است بحث هاى که داشتيم درموقع ضرورت بود، بعضى وقت روى مسله ملکى سازى، امنيت و بازساى همچنان در مسائلى که براى موفقيت افغانستان مهم است کمک کرديم اما بحث هاى که مه داشتيم که با مشوره حکومت افغانستان بوده است .
مه به اين جا نيامديم که گلدان باشم ، هدف اين است که به مشکلات رسيده گى شود درسفارت آرام نمى نشينم و اگرمشکلى پيش ميشود
با کشور امريکا همکارى مى کنيم.

گلدان در گلخانه ارگ

کارنامه های سه سال گذشته  آقای خلیلزاد نیز این گفته او را تصدیق می کند که او بحیث« گلدان» اینجا نیامده است. اما برخلاف  آقای کرزی به حیث« گلدان» آورده شده است که در  چهار دیوار ارگ در زیر نظارت بادیگارد های  آمریکا قرار دارد. 

 در اولین سفر آقای کرزی در بریتانیا در 2002 روزنامه تایمز چاپ لندن تحت عنوان« معمای کرزی»

  The Karzai puzzle راجع به موقعیت و توانایی او چنین نوشت: « کرزی را در بن بخاطری برگزیدند که توان مقابله با گروه های نیرومند مدعی قدرت را ندارد».(1)زندگی هم نشان داد که

 در سه سال گذشته کرزی نه تنها از لحاظ نظامی دارای قدرت نبود بلکه از لحاظ روانی جسارت تصمیم گیری سیاسی را نیز نداشت. اولین جسارت او در طول حاکمیتش عدم گزینش آقای مارشال فهیم بحیث معاونش بود که آنهم در نتیجه فشار های خارجی و پافشاری تونی بلیر صورت گرفت. البته بی جسارتی سیاسی او نه تنها باعث تشویق فرماندهان محلی و جنگسالاران شد بلکه  آله دست وزرای کلانکار و همه کاره مثل غنی احمدزی ، جلالی، اتمر و احدی نیز شد. در نتیجه آنها همه امور صلاحیت های او را در دست خود گرفتند. ضعف او در مرزهای افغانستان هم محدود نمانده از ملا های صوبه سرحد گرفته تا پرویز مشرف نیز از او آشکارا امتیاز خواستند.

قابل تذکر است اگر کرزی از یک طرف با داشتن بلا گردان مثل خلیلزاد از شر فرماندهان محلی و جنگ سالاران در امن بود و در بستر آرام خوابید از طرف دیگر تمام صلاحیت و قدرت تصمیم گیری نیز از دستش رفته کاملاً متکی به خلیلزاد شد. پیروزی او در انتخابات اخیر نیز بمعنی سپردن اختیارات به وی مطابق به قانون اساسی افغانستان نیست. زیرا؛ کسب مقام ریاست جمهوری مرهون محبوبیت خود  آقای کرزی نیست بلکه محصول عرق ریزی های بازیگران خارجی و قبل از همه خلیلزاد است که حتا  آقای کرزی  خبر هم نشد که چگونه هزاران رای تقلبی از صوبه سرحدیان گرفته تا افغانستانی ها به حسابش در صندوقهای شعبده بازی واشنگتن ریخته شد تا او بار دیگر به گلدان در گلخانه ارگ مبدل شود.

 در حال حاضر  بحث ترکیب کابینه جدید داغ است و دها دست به گریبان آقای کرزی آویزان است تا خواست ها و نظریات گروه های مختلف را در نظر گیرد. این در حالیست که هر عضو کابینه جدید از وزیر شهدا و معلولین گرفته تا وزارت خارجه از فلتر آقای خلیلزاد می گذرد نه از دید آقای کرزی. افزون بر آن از ویکرام پارک پاکستانی تبار گرفته تا تونی بلیر نیز در آن تاثیر گذار اند. بناً این تاثیر گذاری تا زمانیکه مارک دست نشاندگی در جبین باشد ادامه خواهد یافت.

دو ماموریت خطرناک

ماموریت خلیلزاد در سه سال گذشته ظاهراً آوردن امنیت، ثبات، بازسازی و ترویج دموکراسی در چارچوب یک دولت با قاعده وسیع عنوان می شد. اما طوریکه زندگی نشان داد  تمام مشغله فکری او را درین مدت تحمیل  حاکمیت یک گرو تمامیت خواه و سلطه گرا  با وسایل ماجراجویی ، دوسیه سازی  و نفاق افگی  تشکیل می داد که   حوادث خونین  هرات یکی از نمونه های روشن آن به شمار می رود. 

 آقای خلیلزاد  بعد از 35 سال به گفته خودش به  وطن تاریخی اش به عنوان یک مامور عالیرتیه آمریکا بر گشته است و در گذشته نیز در مقامهای بلندآمریکا ایفای وظیفه نموده است. هم چنان او آشنایی کامل به  فرهنگ و دموکراسی غرب دارد.اما شگفت آور است که او هنوز از لاک های قبیلوی  بیرون نه بر آمده، احساسات تبار گرایی او نسبت به دموکراسی طلبی او بیشتر چربی می کند.

بسیاری ها سپردن کلید سیاست افغانستان را از همان آغاز روند بن بدست خلیلزاد با توجه به متعلق بودن او به یکی از اقوام افغانستان  ونقش او در ایجاد پروژه طالبان  صرف نظر از اینکه او تابعیت امریکایی دارد  به دیده شک می نگریستند. و فکر می کردند سر انجام او منافع آمریکا و منافع علیای افغانستان را فدای یک گروه خاص خواهد نمود.

برخی ها در سه سال گذشته همواره از تعصب و اراده گرایی او شکایت کرده و او را نه تنها یکی از عاملین اوج گیری بحرانات بی اعتمادی میان گروهی در افغانستان می دانند بلکه باعث بد نامی و کاهش اعتبار آمریکا در میان مردم افغانستان نیز می شمارند. آقای محقق یکی از افراد مطرح در سیاست افغانستان در سه سال گذشته است که از اراده گرایی و تعصب خلیلزاد آشکارا  شکایت می نماید. چنانچه موصوف در آستانه انتخابات در مصاحبه ای در کابل گفت:  « خلیلزاد تا آن اندازه بر من فشار وارد کرد که حتا من مجبور شدم از کانديد شدنم صرف نظر کنم. من با اشتياق کامل در انتخابات اشتراک نمودم. اما بسياری طرفدارانم گفتند که من بايد حرف های خليلزاد را جدی بگيرم. برای من هيچ چاره ای باقی نمانده بود به جز اينکه تن به شرايط خليلزاد بدهم»(2)

 همچنان محقق با مصاحبه ای باNPR's Ivan Watson از کابل در 22 اکتبر امسال گفت: « از زمانیکه خلیلزاد به افغانستان آمده اختلافات قومی در افغانستان  شدت گرفته است»(3)

 البته این تنها گروه های افغانی نیستند که از دست خلیلزاد به ستوه آمده اند. بسیاری بازیگران خارجی دیگر از جمله سفیر انگلستان در افغانستان که او نیز نقش مهمی در سیاست افغانستان بازی می کند،  اراده گرایی و تکبر آقای خلیلزاد را بار ها انتقاد نموده است. اما به نظر می رسد که نه تنها داد افغانها به گوش آمرین  خلیلزاد در واشنگتن نرسید بلکه شکایات بازیگران همتایان خارجی او نیز کدام تغیری در روش او وارد کرده نتوانستند. زیرا؛ آقای خلیلزاد در سه سال گذشته با وارونه جلوه دادن واقعیت های ژرف افغانستان و فریب دادن آمرین خویش در آمریکا بسیار به راحتی  از نفوذ  آمریکا در راستای آرمانهایش حد اعظم استفاده نمود.

قابل یاد آوریست در زمان حضور شوروی سابق در افغانستان نیز مامورین باقدرت از سفیر گرفته تا فرمانده نظامی این کشور وجود داشتند که  نقش خیلی بزرگ را در سرنوشت دولت افغانستان بازی می کردند.  بگونه مثال ویکتور پلی نیچکو  یکی از آنها بود  ولی دایره مداخلات او مانند آقای خلیلزاد سفیر و نماینده خاص بوش لایتنهای نبود. هرچند آقای پلینیچکودر آن وقت از دید بسیاری ها  بحیث نماینده کشور اشغالگر به حساب می آمد. در حالیکه بسیاری ها به آقای خلیلزاد ظاهراً  بحیث نماینده کشور اشغالگر نگاه نمی کنند و لی عملاً او چنان سیاست آقا مابانه و توهین آمیز را با افغانها و از جمله با جناب کرزی به پیش می برد که نه مکناتن با شاه شجاع  پیش می برد و نه گورنر های انگلیس در مستعمراتش با هندی ها انجام می داد.

شگفت آور است با وجود اینکه بیش از هر وقت دیگر جهان غرب واقعیت های افغانستان را خوب می داند، اما در آمریکا یک افغانستان شناس پیدا نشد که به عوض خلیلزاد تنگ نظر بکار گماشته می شد تا منافع افغانستان و غرب را با توجه به واقعیت های جاری داخلی و جهانی هم آهنگ بسازد.    

بسیاری ها معتقد اند دور دوم ماموریت  خلیلزاد با توجه به بازی های سه سال گذشته او مصیبت بار تر خواهد بود. 

واقعیت اینست که تامین امنیت در جنوب با جذب طالبان در حاکمیت، دادن امتیازات به پاکستان و پیاده کرده پروژه های بازسازی در  آنجا یکی از اهداف های خلیلزاد  است. اما بی ثبات ساختن شمال افغانستان و کشاندن جنگ در مرز های آسیای میانه یکی از ماموریت های دیگر خلیلزاد  در چند سال آینده  خواهد بود. زیرا در بی ثبات ساختن شمال نه تنها انگیزه های انتقام جویانه وجود دارد بلکه حفظ افغانستان در میان جنگ و صلح یکی از تاکتیک های واشنگتن نیز است. فکر می شود در صورت آمدن صلح، ثبات در افغانستان نه تنها بهانه برای حضور آمریکا در افغانستان باقی نمی ماند بلکه استراتیژی تبدیل افغانستان به پایگاه  و تخته خیز بر علیه همسایگان به ویژه علیه ایران نا تمام می ماند. چنانچه انتظار می رود در چند سال آینده کشاندن پای افغانستان به دشمنی میان آمریکا و ایران در صدر سیاست در کابل و واشنگتن قرار خواهد گرفت. اگر برای  واشنگتن سرنگونی رژیم ملایان در چهار چوب استراتیژی« رژیم بر اندازی» مطرح است برای آقای خلیلزاد وتیم تمامیت خواهان انگیزه های زیادی از انتقام گیری سیاسی گرفته تا فارسی دری سیزی مطرح است. این در حالیست که پاکستانی ها نیز بازی با کارت قومی و زبانی منافع جیوپلیتیکی خود را در کشمکش میان امریکا و ایران جستجو می کنند.

به نظر می رسد که آقای خلیلزاد دور دوم ماموریت خود را ازجذب طالبان به حاکمیت نو در کابل آغاز کرده است .  به این منظور او از دولت پاکستان رسماً خواست که« طالبان بد» خود را نزد خود نگهدارد اما « طالبان خوب» خود را جهت اشتراک در حکومت آینده افغانستان هر چه زود تر معرفی کند. خلیلزاد که در دانشگاه « هاپکنس» صحبت می کرد گفت:« سازش با« طالبان خوب» در صدر آجندای کار دولت کابل در 180 روز آینده قرار خواهد داشت.»(4)

خلیلزاد همچنان گفت: « بسیار طالبان وجود دارند که از قانون اساسی افغانستان حمایت می کنند و باید آنها وارد قدرت ساخته شوند» به قول خلیلزاد  لستی در حال ترتیب شدن است که طالبان که دست شان به خون الوده نیست و باید در حکومت داخل شوند.».(5) این در حالیست که آقای خلیزاد وظایف ناتکمیل دیگری از گذشته مانند خلع سلاح بدوش دارد. به گفته او ستون فقرات جنگسالاریسم در افغانستان شکسته و اکنون زمان ضربه نهایی بر آنها فرا رسیده است.

یکی از وظایف دیگر خلیلزاد بعد از قدرت رساندن آقای کرزی در مقام ریاست جمهوری و تشکیل  یک کابینه دلخواه، ایجاد پارلمان گوش به فرمان است که هم دم اپوزیسیون آن در زیر پایش باشد و هم مهر آن در جیبش باشد تا بدین وسیله هم به خوابهای خودش جامع عمل بپوشاند و هم مهر مشروعیت به سیاست های آمرینش در افغانستان، بزند.

قابل تذکر است که خلیلزاد نه تنها کمر خود را به یک بازی خطرناک در دور دوم ماموریتش بسته است بلکه او با عنوان کردن طرح های« سازنده و عمرانی» باغ های سرخ وسبز را  نیز برای مردم افغانستان و منطقه وعده می دهد.

 او اخیراً با ابراز خرسندی از انتخابات افغانستان  در آمریکا   گفت: « گذار افغانستان به دموکراسی این کشور را  به پل ارتباطی میان جنوب آسیا، آسیای میانه و جنوب غرب آسیا تبدبل  خواهد کرد.»

هم چنان خلیلزاد گفت که تجارت از طریق افغانستان همسایگان آن قبل از همه پاکستان و ازبکستان سود خواهند برد.(6)

او همچنان با انتقاد به بازی گران خارجی در منطقه( بدون ذکرنام انگلستان که  همه مرز های  کنونی و منجمله خط تحمیلی دیورند محصول این کشور است)، مرز های کنونی را تصنعی خواند.« سیاست ها آسیای مرکزی و جنوبی را بگونه تصنعی  در سده بیستم چند پارچه ساختند. چنانچه ایجاد شوروی سابق، جنگ سرد، جنگ هند و پاکستان، انقلاب اسلامی ایران و اشغال افغانستان توسط شوروی سابق از نمونه های آن اند. این حوادث باعث مختل ساختن خطوط تجارت و مخابرات میان شرق-غرب و شمال- جنوب شد که برای افغانستان اهمیت حیاتی داشت. حالا دیگر این موانع از میان رفته اند.» شاید هدف از میان رفتن« این موانع» به عقیده خلیزاد حضور پایدار امریکا  در افغانستان است که نمی گذارد قدرت های دیگر منطقه را بی ثبات سازند.(7) چنانچه او می گوید: « .. يک سال پيش روشن ساخته شد که سياست چيست وبايد حال سوالى وجود نداشته باشد ،چون افغانستان منطقهء سوق الجيشى امريکا است» (8).
 

قابل تذکر است حضور امریکا می تواند از یک طرف عامل ثبات در منطقه باشد. اما این حضور عامل بی ثباتی و« خانه تکانی» مرز های جغرافیایی کنونی نیز می تواند باشد  . چنانچه  به عقیده لوتز کلیوی من مولف کتاب« بازی بزرگ جدید، خون و نفت در آسیای مرکزی»  خون های زیادی در منطقه از قفقاز تا شرق میانه بخاطر نفت ریخته خواهد شد. بدون شک آقای خلیلزاد به مثابه یکی از مامورین اجراییوی  این بازی خون و نفت  در افغانستان و حتا آسیای مرکزی به شمار خواهد رفت. هرچند آقای خلیلزاد نه تنها خود را ماموردوستی میان ملت های افغانستان و آمریکا می داند بلکه پل ارتباطی میان آسیای مرکزی و غرب نیز می شمارد. آینده نشان خواهد داد که این « مامور دوستی» و« پل ارتباط» واقعاً در خدمت ثبات و ترویج دموکراسی قرار خواهد گرفت و یا افغانستان به پایگاه نظامی این کشور و تخته خیز در منطقه تبدیل خواهد شد؟

 

*****

منابع:

1) روزنامه تایمز( لندن)، اول فبروری 2002

2)  نشرات انگلیسی الجزیره- 23سپتمبر 2004  

3)  ایوان واتسون«خلیلزاد وایسرای افغانستان» - 22 اکتبر، 2004

 باری مک کینه« خلیلزاد طراح سیاست امریکا، اول مارچ 2003

4) و (5) انور اقبال« امریکا در جستجوی طالبان خوب»، 28 اکتبر 2004-سایت داون، پاکستان

6) و (7) سایت-  اخبارایشیا پسیفیک« افغانستان پل ارتباطی منافع آمریکا در منطقه»، 28 اکتبر

8)  سایت پژواک مصاحبه اختصاصی با زلمی خلیلزاد، 17 قوس 1383

  

هارون امیرزاده

لندن-15 نومبر 2004

 


بالا
 
بازگشت