سيد احمد شاه دولتی

طالبان و القاعده درافغانستان و منطقه بيک خطر جدی تبديل شده است

 

طالبان غرق در مرداب بد انديشی و تحجر فکری در آغوش سازمان تروريستی القاعده هرورز مانند شپيره های حشرات مضره بالدار در گندابهای محل زندگی اش می تپد ، تکثير ميشود و همه آلاينده ها را که با خود دارد ديگران را نيز با آن ميآلايد. اين تلاش آلوده ماندن و آلوده کردن ديگران جزء خصايل نفرت انگيز اين گروه بدانديش است که ادامه دارد.

تأثير خطر جدی طالبان بالای امنيت و ثبات افغانستان !

گروه طالبان که سخت در آرزوی دست يافتن مجدد بقدرت سياسی ـ نظامی از دست رفته شان اند و مذبوحانه تلاش می نمايند تا براه انداختن انفجارات ، قتل و کشتار و آدم ربايی ها و اختطاف انجنيران و کارمندان کشور های دوست افغانستان که امور بازسازی و عمران در مناطق مختلف مصروف اند وحشت و ارعاب ايجاد نموده حکومت انتقالی افغانستان را به کرنش و سرفرود آوردن وادار بسازند و از پيدا شدن تمايلات سازشکارانه با طالبان و زمينه سازی برای سهيم کردن آنها در دولت آينده سوء استفاده نموده به نفع خود بهره برداری نمايند. و اين تمايلات کومپرومايزيشن دولت را علامه ضعف و نا توانی قلمداد کرده، مردمان محلات تحت نفوذ را نسبت به پروگرام های عام المنفعه حکومت انتقالی مشکوک و در دايره نايترال قرار بدهد و يا بکلی آنها را در انحصار خط فکری خود بگيرند.

به وضاحت احساس ميگردد که حس مردم دوستی ، نوع پروری ، عطوفت ، محبت به انسان و انسانيت و علايق به برادارن مسلمان نسبت غرق بودن طالبان در لجن هيستری قدرت در نهاد آنها مرده است. طالبان و حاميان آنها مانند هر آدم طاغی ، باغی و جنايتکار به بی خاصيت ترين موجود زنده تبديل گرديده  و خون بهيميت را در خود پرورش داده اند و با قصی القلبی خطرناک و نابخشودنی همه روزه در ولايات هلمند ، قندهار ، زابل و گاهی هم در ولايت ارزگان ، غزنی ولايات جنوبی ( پکتيا ، خوست ، پکتيکا ) وولايات مشرقی ( جلال آباد ، کنر ، لغمان و نورستان ) بالای کارکنان عرصه های مختلف بازسازی و عمران کشور که عمدتا افغانها هستند حمله ميکنند و آنها را بقتل ميرسانند و از کشتن و ريختن خون آنها مباحات ميکنند و احساس پيروزی و شادمانی مينمايند !

تازه ترين جنايت تاسف بار گروه منحوس و منفور طالبان وابسته به شبکه القاعده قتل دو نفر سرباز امريکايی در غزنی و مجروح ساختن شش سرباز در زابل و سوء قصد بجان والی هلمند بتاريخ هشتم ماه جولای است.

درچند روز گذشته نيز 20 نفر از مردان و زنان را در ولايت ارزگان و جلال آباد به جرم ثبت نام برای شرکت در انتخابات رياست جمهوری بقتل رسانيده ، موتر حامل کارمندان موظف به ثبت نام را منفجر کرده عدهً از آنان را زخمی ساخته بودند.

طالبان که در محور اصلی سازمان تروريستی القاعده قرار دارند هرگونه تلاش برای بيخطر و کم خطر جلوه دادن آنها در امور امنيت و ثبات در کشور و منطقه به معنی غير ضروری جلوه دادن حضور نيروهای نظامی ائتلاف جهانی برهبری امريکا در مبارزه عليه تروريزم در افغانستان و منطقه بشمار ميرود. اگر اين بيخطر و کم خطر جلوه دادن طالبان با درک ديپلوماتيک واقعا آگاهانه صورت گرفته باشد و يا صورت بگيرد اين حرکتيست قابل مکث و نکته ايست قابل دقت و اناليز که از علاقه اتنيکی به طالبان فراتر ميرود. تداوم اينگونه علاقمندی های غير عاقلانه و مخرب به طالبان پيامد های ناگوار غيرقابل پيش بينی را در قبال دارد.

طالبان از زمانيکه مثل شوم گل در سرزمين سپين بولدک قندهار در سال 1994 روييدند تا حال هميشه در مطبوعات و رسانه ها در شرق و غرب با تروريستان القاعده والقاعده وش ها يکجا بصورت همسنگ مطالعه و بررسی شده اند. مثلا پنج سال پيش در 19 اگست 1999 راديوی بی بی سی  گفت  ، 450 نفر خارجی ها با استفاده از امور مالی اوسامه بن لادن همراه طالبان يکجا عليه مخالفان « ائنلاف شمال » ميجنگند از همين سبب ملاعمر رهبر طالبان تقاضای امريکا مبنی به تسليم دهی اوسامه بن لادن به امريکا را شديدا تقبيح کرده و آنرا رد نموده است.

در ماه اگست سال 2000 شورای امنيت ملل متحد اعلام کرد طالبان درمورد توليد و قاچاق مواد مخدر ، عمل زشت عليه زنان ، نگهداری بن لادن ، برخورد نامناسب با کارمندان ملل متحد و قتل هفت نفر ماين روبها در افغانستان مسئول است.

درمورد جنايات عظيم طالبان بتاريخ نهم ماه اکتوبر 2002 رهبر حزب وحدت گفت که در ولسوالی چمتال مزارشريف 350 نفر توسط طالبان کشته شده به قبر دسته جمعی مدفون شده اند.

هيئات پارلمانی بريتانيا پس از بازگشت از افغانستان به خبرنگاران گفت که قوماندانهای بنيادگرا و هواداران طالبان مناطق بزرگی را در افغانستان تحت کنترول خود دارند. توليد و قاچاق مواد مخدر افزايش يافته و سربفلک کشيده است. ما از ديدار رقت بار اوضاع افغانستان و مردم آن بسيار متاثر شديم.

مطالب فوق الذکر از گفته های شخصيت های سياسی ـ علمی در داخل و خارج افغانستان است. درباره طالبان و القاعده که هميشه بصورت پشت و روی يک سکه زير زره بين قرار داده شده و از خطرات جدی آن ابراز نگرانی گرديده است.

خيانت پيشه و جنايتکار بودن رهبران طالبان بشمول آنهاييکه هنوز با اطاعت از فرمان و دساتير آنها در قلمرو افغانستان ، پاکستان و آسيای ميانه به تبهکاری ها و کشتار دست ميازند يک حقيقت آفتابی است که آنرا نميتوان با زير و رو کردن جملات و کلمات و الفاظ پنهان کرد. تلاش برای پنهان کردن چهره کريه طالبان و سبک جلوه دادن جرم و جنايت اين جنايتکاران تاريخ چهره مدافعان آنرا مخدوش و رسالتمندی آنان را درين برهه زمانی که تحت شعار دموکراسی چشم و گوش مردم به کردار و گفتار دولتمردان و سياستمداران معطوف بوده ، سير و حرکت آنها را در محراق توجه قرار داده اند،  زير سوال ميبرد.....

علی احمد جلالی وزير داخله افغانستان در يک مصاحبه راديويی گفت : در ظرف هفت ماه اخير چهارصد نفر پوليس در مبارزه با تروريزم در نقاط مختلف کشور کشته شده اند و تروريست ها هنوز در افغانستان وجود دارد که ريشه هايش در خارج از افغانستان است.

منظور وزير داخله شايد لانه ها و محل اختفای رهبران گروه طالبان و القاعده است که عمدتا در مناطق قبايل « دو سوی خط ديورند » در نوار مرزی افغانستان و پاکستان قرار داشته ، افراد مسلح جانباز خود را که بنام ( فدائيان ) تربيه کرده اند ، بمنظور قتل و کشتار ، آدم ربايی و انفجار  ، آتش زدن مکاتب و مدارس به افغانستان ميفرستند.

قاتلين اين 400 پوليس اگر ترويستان است ، طبيعيست که طالبان و ياران آنها دراين جنايت دست دارند.

مؤسسه بين المللی مطالعات ستراتيزيک درلندن درگزارش تحقيقاتی اش که در 26 ماه می 2004 انتشار يافت تذکر داده است : شبکه القاعده « شريک ستراتيژيک طالبان » فعلا در بيشتر از 60 کشور جهان پراگنده شده ، دارای 18000 عضو فعال است که بصورت اندرگروند و نامريی فعاليت ميکنند.

يک بررسی در داخل افغانستان نشان ميدهد که افراد مسلح طالبان و القاعده در ظرف 18 ماه گذشته 36 نفر از کارمندان مربوط به سازمان داکتران بدون مرز وساير سازمانهای خيريه را در نقاط مختلف افغانستان بقتل رسانيده اند. مسؤل سازمان داکتران بدون مرز در يک کنفرانس خبری درکابل گفت : نسبت نبود امنيت و نسبت عدم محاکمه و مجازات قاتلين ، کارمندان ما، بعد از 24 سال کار در افغانستان مايوسانه اين کشور را ترک ميکنيم. هشتاد کارمند خارجی و 1400 کارمند داخلی سازمان داکتران بدون مرز سر از 29 جولای 2004 کليه فعاليت های خود را در سرتاسر افغانستان متوقف ساختند.

روزنامه الاحرام چاپ قاهره نوشته است : درنتيجه حملات طالبان در نقاط مختلف افغانستان در 11 ماه اخير 700 نفر کشته شده اند .....

اينها همه جناياتی است که طالبان و همکاران فعال اعضای القاعده شريک ستراتيژيک آنها انجام داده اند، هنوز هم به جنايت و قتل و کشتار ، انفجارات ، و به آتش کشيدن نهادهای آموزشی و تربيتی ادامه ميدهند.

حلقات معينی در داخل و خارج با اغماض و چشمپوشی ازين همه جنايات آشکار طالبان با تمايلات اتنيکی ضد وحدت ملی تلاش ميکنند در لابلای صحبت هايشان طالبان را بيخطر و ياکمخطر جلوه داده با دلايل ناموجه به راهسازی سياسی مصروف اند تا طالبان را به گليم سياسی افغانستان شريک بسازند.

تلاش بی همتای اين گروه آنقدر غوغا برپا کرده که حتی حامد کرزی رئيس دولت انتقالی افغانستان نيز تشويق شده تا با آنها کله بجنباند.

اگر طالبان به قدرت دولتی سهيم ساخته شوند نه تنها با پروگرامهای دموکراتيزه سازی و ريفورم سياسی ـ اجتماعی دولت همگام نخواهند بود بلکه بحيث غده سرطانی در داخل دولت رگ و ريشه دوانيده آسيب زيانباری را بوجود خواهند آورد و با تحجر انديشان و واپسگراها  که در مقامات دولتی از تنظيمهای بنيادگرای رنگارنگ جاگرفته اند از لحاظ فکری و عقيدتی با داشتن جهان بينی مشترک ، مانند آبهای مضر تالاب بستر مناسبی برای تکثر جانوارن زيان آفرين خواهند شد.

انسانها ازديدگاه علمی بادرنظرداشت قيافه ظاهری شان کلاسفيکيشن نميشوند بلکه از لحاظ ديدگاهها ، جهان بينی ها ، طرز تفکر و شيوه عملکردها رده بندی ميگردند.

طالبان و طالب مانند ها تازمانيکه در جهان بينی و طرز تفکر آنها تغييرات نيايد اگر ريشدار باشند يا بی ريش ، قديفه دار باشند و يا چپن دار ، پای لوچ باشند ، يا چاروغ پوش ..... همه يکسان اند.

درافغانستان تجربه شده ، وقتيکه محبوسين طالبان از محبس بگرام شدند مستقيما به صفوف طالبان پيوستند و برضد دولت قرار گرفته طبق فرمان طالبان به تخريب ، کشتار در داخل افانستان آغاز کردند.  وهمچنان وقتی چهل نفر از محبوسين قندهار فرار کردند نيز به صفوف طالبان پيوستند.

زمانيکه وکيل احمد متوکل بنام طالب ميانه رو آزاد شد حتی مقامات کشور های دوست و همپيمانان با امريکا انتقاد کرده ، او را شخص ياغی و باغی خواندند و از آزاد شدن آن نارضايتی نشان دادند.

روزنامه هرالد تريبيون چاپ لندن نوشت :  اگر طالبان به قدرت سهيم ساخته شوند اشتباه بزرگی خواهد بود زيرا هنوز در افغانستان بنيادگرايان جنگجو در حکومت سهيم اند. آوردن طالبان در پهلوی آنها به هر عنوانيکه باشد سبب تقويه بنيادگرايی مذهبی و خطوط فکری آنها ميشود که خود خطری برای دموکراسی است و برابر است با زير پا کردن حقوق بشر و حقوق زنان......

طرفداران طالبان استدلال ميکنند : اکنون افغانستان بطرف دموکراسی در حرکت است ، طالبان بحيث جزء ملت افغانستان حق دارند به پروسه انتخابات و امور کشور سهيم شوند چنانچه افراد و اشخاص وابسته به احزاب سياسی مختلف که درحين جهاد عليه شوروی از جمله هواخواهان آن بوده و يا با شوروی ها در يک صف قرار داشتند که امروز در افغانستان کار و فعاليت ميکنند.....

به طراحان اينگونه مطالب بايد گفت : تمام احزاب و گروههای سياسی که امروز در افغانستان کار و فعاليت ميکنند با انصراف از خط مشی گذشته ، باگزينش مشی جديد مطابق قانون اساسی و ساير قوانين داخلی و بين المللی با ارايه برنامه مشخص کاری برای انجام فعاليت در راه عمران و نوسازی و دموکراتيزه کردن حيات سياسی و اجتماعی وارد عرصه شده اند که هيچکدام آنها طبق مرامنامه شان که در حقيقت تعهد آنها در برابر ملت و دولت است نميتواند مغاير اهداف سياسی و هدف ستراتيژيک دولت عمل بکنند.

اما طالبان هنوز از مرکب جهالت پايين نگرديده اند. پروگرامهای ملی و دموکراتيک دولت را پذيرا نيستند و حتی حامد کرزی را دست نشانده امريکا ميخوانند ......

آيا ميشود بااين تيپ افراد حاوی چنين افکارمزخرف کنار آمد و آنها را بدولت شريک وسهيم ساخت؟ يا آنها را طالبان خوب و ميانه رو گفت ؟

اگر گروه طالبان با اطاعت از دولت افغانستان با انقياد از قانون اساسی و مقرارت بين المللی ، با قبول طرح های ملی و دموکراتيک دولت و هدف ستراتيژيک آن آمادگی نشان بدهند آنگاه است که همگان ميدانند طالبان اکنون مانند هر شهروند ديگر افغان به جاده انسانيت قدم گذاشته اند و شايسته استقبال و احترام اند آنهم در صورتيکه هرگاه اسنادی در مورد جرم و جنايت آنها رويکار آمد بمثابه يک مجرم مطابق قوانين موجود کشور پاسخگو باشند.

خطر جدی طالبان و القاعده در صلح و ثبات پاکستان!

خطر جدی و رو به افزايش طالبان و القاعده نه تنها در افغانستان چشمگير  و نگران کننده است که 15000 سرباز قوای نظامی ايتلاف مبارزه با تروريزم برهبری امريکا را در جنوب افغانستان مصروف نگهداشته اند بلکه احتمال بروز خطر جدی از طرف طالبان و القاعده در شهرهای مختلف پاکستان نيز تشويش رهبران آن کشور را افزايش داده است. بقول شاهدان عينی مکاتب و مدارس دينی که در سالهای پس از هجوم شوروی به افغانستان ( 27 سپتمبر 1979 ) در نوار مرزی پاکستان و افغانستان به معاونت مالی و پولی شبکه جاسوسی سی آی ای ساخته شد ،  مجاهدين و مخالفين شوروی درين مدارس آموزش ديده بودند. پس از بقدرت رسيدن مجاهدين تا سقوط طالبان ( ماه می 1992 تا دسامبر 2001 ) همانند دوکان بی متاع خالی بود که در دو سال اخير مثل اشکاپور بازار مجددا از شاگردان و طالبان جوان و نوجوان مالامال گرديده است که از هر قوم و زبان و از هر کشور و قاره در آن راه داده شده بشکل انترناسيوناليزم بنيادگرايی و تندروی مذهبی تجمع کرده اند که محتوای نصاب تعليمی آنها را جهاد عليه کفار و مخالفين عقيدتی شان و افراط گرايی آتشين تشکيل ميدهد که حتی آنها از طرف مدرسين شان خارج از نصاب تعليمی به حملات انتحاری عليه دشمنان تشويق و تشجيع ميشوند. اين هزاران شاگرد با صرفنظر از رنگ پوست ، زبان ، قوم ، قاره به حبل المتين دست زده اند و صرفا نسبت داشتن عقيده مذهبی همسان به شيوه ايکه معلمان بنيادگرای آنها آموزش داده شست وشوی مغزی ميدهند با هم متحد گرديده اند و با پيروی از مرامنامه تهيه شده از طرف طالبان و القاعده بصورت همآهنگ و يکدست عمل ميکنند و اجراکردن دستور معلمان خود را به فحوای ( و من تعلم حرفّ فهوه مولاه ) فرض خود ميدانند......

اينست سوء استفاده از دين اسلام و شريعت غرای محمدی که در جهان يک مليارد و پنجصد مليون پيرو دارد. فعال شدن مکاتب برای شستوشوی مغزی جوانان مسلمان بحيث کانون آموزش و افزايش دهنده لشکر شهادت طالبان و پيش مرگان خطری بدتر از هر خطری و سهمگين تر از هر طوفانی  در بحر و بر است که از باد و باران ايجاد ميگردد که نه تنها افغانستان و پاکستان را زير تهديد خطر جدی قرار ميدهد بل کشور های جنوب شرق آسيا و آسيای مرکزی را نيز بی تشويش نميگذارد.

وقتی در اوايل سال 2004 عمليات نظامی برای پاکسازی مناطق قبايلی در جنوب خط ديورند از وجود لشکر لجام گسيخته افراطی طالبان و القاعده و لومپن گلادياتورها از کشورهای محتلف از طرف نيروهای نظامی پاکستان آغاز گرديد با آنکه درجريان زد و خورد های پراگنده بطرفين درگير تلفاتی نيز وارد آمد ، عدهً از تروريستان وابسته به طالبان و القاعده از مناطق قبايلی فرار کرده به ساير ايالات فدرال پاکستان روی آوردند. درايالات فدرال پشاور وبلوچستان با راکتهای دور برد حمله کردند و دست به خرابکاری و دهشت افگنی زدند.

افراسياب ختک يکی از کادر های حزب عوامی ملی پاکستان گفت که جنگجويان مخالف حکومت پاکستان ( طالبان و القاعده و پيروان آنها ) نه تنها در ايالات  فدرال پشاور و بلوچستان با حملات راکتی برای حکومت و مردم تشويش ايجاد کرده بلکه در روز روشن بالای موتر لوی درستيز قوای مسلح پاکستان که با چند موتر محافظينش در حرکت بود حمله کردند. اگرچه برای او آسيب نرسيد اما دلهوره و رعب اين حملات وحشتناک ممکن است مدتها در اذهان باقی بماند.

واين ميرساند که خطر طالبان و القاعده و هواداران آنها در پاکستان نيز چشمگير است. خود جنرال پرويز مشرف رئيس جمهور پاکستان نيز مانند حامد کرزی دوبار از طرف طالبان و القاعده مورد حملات وحشتزا قرار گرفت اما آسيب نديد و مثل حامد کرزی نجات يافت.

بنيادگرايان از هر قماشيکه باشند دارای يک خصيصه کثيف زشت طينتی اند که با راه انسانيت و مراودات انسانی مطابقت ندارد. آنها مانند گژدمهای پر از زهر اند که جز هم لانه های خود ، هر زنده جان را نيش ميزنند و بالون زهر خود را خالی ميکنند.

خطر طالبان و القاعده در آسيای مرکزی !

بنيادگرايان مذهبی که بحيث حلقات يک زنجير بهم پيوسته ،  در برخی از کشور ها و قاره ها به اميد احيای خلافت اسلام فعاليت دارند. در حلقه مرکزی اين شبکه گروه القاعده برهبری اسامه بن لادن و طالبان قرار دارند. از همين باعث است که سياستمداران و کارشناسان ، طالبان و القاعده را خطر جدی در مورد امنيت و ثبات در افغانستان و منطقه قلمداد ميکنند.

مقامات روسيه در جريان سخنرانی های سياسی و بين المللی خود اظهار داشته اند که طالبان و بن لادن و گروه وابسته به آن منبع تهديد و خطر جدی برای افغانستان ، منطقه و آسيای مرکزی است.

دراوايل سال 2001 ميلادی اسلام کريم اوف رئيس جمهور ازبيکستان گفت : طالبان و القاعده با فرستادن افراد بنياد گرا و آموزش ديده و انتقال انديشه خرابکاری بداخل اوزبيکستان تلاش دارند در قلمرو اوزبيکستان نا امنی و بی ثباتی ايجاد بکنند.... بتاريخ سوم اکثوبر 2001 نورالله مجيد اوف يکی از رهبران حزب تحرير و 9 نفر همکاران او که قبلا در قلمرو اوزبيکستان دستگير شده بودند بنام وابسته به طالبان و القاعده محاکمه گرديده بدوره های مختلف حبس محکوم شدند.

خانم البرايت وزير خارجه امريکا درجريان بازديد از تاشکند پايتخت اوزبيکستان در اپريل سال 2000 اظهار داشت : افغانستان از دو لحاظ خطر جدی عليه آسيای ميانه محسوب ميگردد ـ بنيادگرايی مذهبی ، تروريزم و توليد و قاچاق مواد مخدر.

فعالين آموزش ديده بنيادگرايی وابسته به طالبان و القاعده مانند جمعه نمنگانی ، نورالله مجيد اوف ، محمود خدای بردی اف ، رحمان سنگين اوف ، منصور ملک اوف ، طاهر يلداش اوف ، عبدالجليل يوسف اوف و دهها فعال بينشان ديگر در اوزبيکستان ، تاجيکستان ، قرغزستان و حتی آذربايجان بودند که هر کدام مطابق فورم تشکيلاتی القاعده و طالبان در حلقه وسطی ساير حلقات تروريستی و تخريبکار قرار داشتند.

طاهر يلداش اوف به خبرنگاران گفته بود امريکا و ديگران ما را تروريست می نامند در حاليکه ما خود را مدافعين اسلام ميدانيم و تروريست نيستيم.

درماه می سال 2000 راديو صدای آزادی اطلاع داد که جمعه نمنگانی با 700 نفر که 400 نفر آن مسلح بود از راه جنوب تاجيکستان در قندوز به قلمرو طالبان رفته اند تا به صفوف جنگجويان آنها بپيوندند.

ديپلوماتها پيش بينی کرده اند که آنها در افغانستان تعليمات لازم خرابکاری و دهشت افگنی را فراگرفته دوباره از راه تاجيکستان و اوزبيکستان نفوذ خواهند کرد.

براساس همين پيش بينی کميته تعقيب و مقابله با تروريستان در تاشکند تشکيل گرديده زير نظر مستقيم گورنر تاشکند قرار داده شد تا هر از هرگونه فعاليتهای تروريستی پيشگيری شود.

دريک زدو خورد خونين در ماه آگست سال 2000 بين گروه مسلح خرابکار و نيروهای امنيتی اوزبيکستان جمعا 40 نفر کشته شد که 15 نفر آن پوليس بود.

فعالين تروريستی آموزش ديده زير نظر طالبان و القاعده در سال 1999 نخستين حملات تروريستی خود را با انفجارات در منطقه جشن تاشکند آغاز کردند که 16 کشته  و چندين نفر زخمی گرديدند.

دراوايل ماه آگست سال 2001  در قرغستان نه نفر از اعضای حزب تحرير دستگير گرديدند و در اخير ماه آگست عدهً ازين شبکه در آذربايجان دستگير شدند که آنها در جريان تحقيق عبدالرسول عبدالرحيم اوف را رهبر گروه خود قلمداد کرده بودند. حزب تحريرکه در آسيای ميانه فعاليت ميکند شاخهً از حزب تحرير بنياد گرای پاکستان وابسته به طالبان و القاعده است.

در تاجيکستان نيز شبکه فعال اين گروه چندين نفر از شخصيتهای برجسته سياسی ـ فرهنگی را ترور کردند که از جمله آنها کريم يولداش اوف مشاور رئيس جمهور و سيد رحيم اوف رييس راديو تلويزيون تاجيکستان مثال بارز آنست. تازه ترين حملات انتحاری را سه نفر از فدائيان طالبان و القاعده که هسته هايی در اوزبکستان و آسيای ميانه دارد بتاريخ 30 جولای 2004 در تاشکند انجام داد که سفارتخانه های امريکا و اسرائيل و دادگاه اوزبيکستان را مورد هدف قرار داده بودند که شش نفر کشته و هشت نفر زخمی گرديدند.

رهبران حزب تحرير در آسيای ميانه در ماه اکتوبر سال 2001 برای اثبات همبستگی و دوستی بي شايبه با طالبان بيانيه ای انتشار داده و حملات امريکا را بقلمرو طالبان در افغانستان محکوم نمود و مانند هر گروه بنياد گرای ديگر حمله بر طالبان را حمله بر تمام مسلمانان جهان خواند و مسلمانان را در جهاد عليه امريکا و متحدين او دعوت کرد و گفت بايد مسلمانان قيام بکنند و از دين و مذهب خود دفاع نمايند.

درباره فعاليت جنايتکارانه و غيرانسانی طالبان و القاعده و شاگردان همانند مور و ملخ آن کوه معلومات و گفتنی ها وجود دارد. با تذکار شمهً از اعمال غيرانسانی و ضد اسلامی آنها بايد ياد آورشوم :

تازمانيکه طالبان در مشی سياسی خود تجديد نظر نکنند پاليسی عمومی  دولت و قانون اساسی افغانستان و کانوانسيونهای بين المللی  در مورد حقوق بشر ، تساوی حقوق زنان با مردان را نپذيرند و خود را مانند ساير احزاب و گروههای سياسی آماده کار همآهنگ  با پروگرامهای ملی و دموکراتيک در افغانستان نکنند هرگونه تلاش برای نزديک شدن به آنها ويا نزديک کردن آنها به دولت جز ضربه زدن به منافع ملی معنی ديگر نميتواند داشته باشد زيرا تندروی و بنيادگرايی ضديت با ريفورم و دموکراتيزه سازی ، زن ستيزی و عدالت ناپسندی و ساير خصايص منفی که طالبان دارند با منافع ملی در افغانستان سازگار نيست.

 


بالا
 
بازگشت