ع. م. ا سکندری  

آيا زمان تشکيل جبههء متحد ملی- دموکراتيک فرا نرسيده است؟

(يک فراخوان به همه نيروها وشخصيتهای ملی و معتقد به دموکراسی)

 - چوکات برای بحث و کار مشترک-

تذکر: منظور ازين نوشته ارائهء يک مقالهء تحليلی – سياسی نيست. بلکه هدف آنست تا باب يک گفتُگويی سازنده ميان روشنفکران و اهل نظر کشور باز گردد، تا در نتيجه نيروها و شخصيتهای "همسو" بتوانند بدور يک محور واحد جمع شوند. قابل ياآوری است که اکثريت مطلق روشنفکران متفکر، صاحب انديشه وقلم، ملی و دموکراسی  خواه کشور وابستگی رسمی به سازمانها و احزاب سياسی ندارند ولی در روند سياسی- اجتماعی کشور با قلم و نظر خود هميشه تآثير گذار بوده اند و حتی بعضآ بيشترين تآثير گذاری را داشته اند.

از همه روشنفکران، صاحبنظران واهل قلم، فعالين سازمانهای دموکراتيک، ملی- مذهبی ديروزی وامروزی، شخصيت

های مستقل ملی و دموکرات  ودر يک کلام موافقين و مخالفين اين طرح صميمانه تقاضا ميشود تا نظريات خود را در همين صفحهء  سايت آريايی انعکاس دهند.

درين سياهه زمينه های مساعد و مشکلاتيکه فرا راه وجود دارد فهرست گرديده اند وهمچنان برخی چه بايد کردها نيز، بدون آنکه در مورد بحثی صورت گيرد يا تفصيلی داده شود، آمده اند .

الف- زمينه ها:

- با ختم جنگ سرد بازار ايدئولوژيها بي رونق شده است.

- کشور در سه دههء اخير رژيمهای گونه گون را تجربه کرد. از اسلام افراطی تا" راه رشدغيرسرمايداری" افراطی .

- انتر ناسيوناليزم پرولتری و جهان وطنی اسلامی رنگ باخته اند و اساسآ بنيادگرايی چپ و راست( با وجود آنکه بنابر پاليسیهای نادرست دنيای سرمايه افراطيت مذهبی در جهان اسلامی مؤقتآ در حال اوج گيری بنظر ميرسد)  در حال اضمحلال است وشعارهای جهاد و فتوا نيز بازار گرم ندارند. نتيجتآ زمينه برای تفکرات اعتدالی بيشتر از پيش مساعد ميگردد.

- اکثريت روشنفکران کشور هم به ايدئولويژيهای معمول ديروزی چپی بي باور شده اند وهم بر تفکرات دين باورانهء راست افراطی .

-  يکی از پرابلمهای اساسی برای روشنفکران انتخاب نوع نظام بود. دموکراتيک!، سوسياليستی، اسلامی، شاهی، پارلمانی يا رياستی . ديده ميشود که اکثريت گروه های دموکراتيک نظام   پارلمانی را ترجيح ميدهند.

- نوع ادارهء کشور : حاکميت مرکزی مطلق يا سنتراليستی، فدرالی ويا ميان هردو( واگذاری حاکميت دولتی بمردم از طريق انتخاب حاکمان در سطح کشور، ولايات، ولسواليها، علاقه داريها و قراء از طرف مردم و به ارادهء خود مردم.) معلوم است که اکثريت به خط ميانی دلبسته اند و حاکميت را حق مردم ميدانند.

-  حل دموکراتيک مسئلهء ملی : در گذشته اين مسئله بسيار اختلاف برانگيز بود وحتی طرح آن مشکل وبدنام کننده. حالا حد اقل اکثر گروه ها و شخصيتهای سياسی بروجود آن اعتراف دارند؛ بر حق شهروندی تآکيد ميکنند و اکثر روشنفکران اصل شرکت افقی و عمودی اقوام و مليتهای باهم برادر کشور را به تناسب شعاع وجودی شان در کشور، در انتخاب کردن و انتخاب  شدن ميپذيرند.

- همه بر اصول دموکراسی، آزادی عقيده و وجدان، آزادی بيان و مطبوعات و تظاهرات، آزادی تشکيل احزاب سيآسی و سازمانهای صنفی معتقد اند و پذيرش اصل موجوديت طبيعی تفکرات گونه گون در جامعهء انسانی، در ميان حلقات روشنفکری کشور در مسير نهادينه شدن پيش ميرود. *

- قانون اساسی، قانون احزاب و قانون انتخابات با همه خلاها و نواقصی که دارند( البته خوبيهای فراوان خود را نيز دارند) به تصويب رسيده اند و مدار اعتبار اند.

- نظام اقتصادی" بازار آزاد" و اشکال مختلف مالکيت( خصوصی، دولتی، مختلط و کوپراتيفی) را اکثر گروه های جديد سياسی ميپذيرند.

- سياست خارجی مستقل، غيروابسته و غير منسلک مورد حمايت اکثر نيروهای ملی و دموکراتيک است.

- اکثريت قريب به اتفاق سازمانهای چپ و دموکراتيک معتقد به حل سياسی اختلافات سياسی- ارضی افغانستان با کشورهای همجوار چون پاکستان، ايران، ترکمنستان و تاجکستان اند. شايد کمتر کسی را يافت  که معتقد به حل  اختلافات افغانستان با  کشورهای همسايه از طريق زور، خشونت و توسل به جنگ باشد.

- کمتر اشخاص و سازمانهای دموکراتيک را ميتوان يافت که معتقد به مبارزهء مسلحانه، انقلاب قهری،" فتح شهر توسط ده" و کسب قدرت سياسی از طريق نظامی و کودتا باشند. همه از دموکراسی و کسب قدرت  سياسی از طرق آرام، آراء مردم و انتخابات حرف ميزنند.

- همه معتقدند که بايد" ملت واحد" ساخت. خواه اين ملت را "افغان" بناميم خواه"افغانستانی" يا هرنام ديگری فرق زيادی نخواهد داشت.

- گروه های فراوانی هرروز با طرحهای مشابه عرض وجود ميکنند. گروه های عظيم ديگری از روشنفکران در داخل و خارج کشور مستقل باقی مانده اند و به هيچ يکی ازين گروه ها نپيوسته اند.

- اکثر گروه های برخواسته از سازمانهای چپی ديروزی( ازحزب دموکراتيک خلق افغانستان گرفته تا جريان دموکراتيک نوين تا ملی گرايان ) به " ديکتاتوری پرولتاريا" و سيستم تک حزبی بي باور معلوم ميشوند.

- گروه های معتدل برخاسته از جهاد و دارای فکر ملی، بر اعتقاد خود بر اصول دموکراسی، فرهنگ ملی و فرهنگ دموکراتيک عام بشری تآکيد ميکنند.

- همه سازمانهای دموکراتيک نو برخاسته بر اصل اسلام منحيث يکی از اساسی ترين پايه های فرهنگ ملی تمکين دارند.

- رهبران سنتی چپ و راست  وبرخاسته از بستر جنگ سرد نفوذ خود را از دست ميدهند، آرام،آرام به گوشه رانده ميشوند و جای آنها را رهبران جوان از نسل جديد کشور ميگيرند.

- احزاب سنتی چپ قبلآ فروريخته اند؛ احزاب سنتی و بنيادگرای مذهبی با همه سخت جانی ايکه نشان ميدهند، نيز در حال فروريختن اند.

- احزاب تک قومی و تک مذهبی نيز راه زوال را ميپيمايند.

 

ب- مشکلات:

- در وطن ما بيدادگريهای فراوانی صورت گرفته، از تالانهای قومی و مذهبی گرفته تا قتل عامهای دستجمعی سياسی و قومی – مذهبی . در گذشته داشتن فکر مخالف بزرگترين جرم محسوب ميشد و بهمين خاطر صدها هزار از بهترين فرزندان اين وطن از جانب حکومات و حتی از جانب اپوزيسيون اين حکومات نيز جوخه، جوخه اعدام گرديدند.

- متآسفانه ما در گذشته وتا حال هرگز نه حکومت دموکرات داشته ايم و نه اپوزيسيون دموکرات. هيچ کسی و سازمانی  و رهبری حکومتی يی هم پيدا نميشود( بر خلاف ساير کشورهای دنيا که هر حزبی بار مسئوليت عملکردهای مثبت و منفی خود را بر دوش ميگيرد) که بار مسئوليت اين همه جفا کاريها را بر دوش گيرد.

- روشنفکران ما(بشمول من، اگر بتوانم خود را روشنفکر خطاب کنم) هنوز جرآت انتقاد کامل از گذشتهء خود را نداريم. بخصوص اگر از جانب حريف ديروزی مورد انتقاد قرار گيريم.

- ما هنوز دارای ذهن قبيلوی هستيم. حتی در سياست نيز قبيلوی مي انديشيم. هر چيز را ميپذيريم ولی اگر کسی رهبر قبيلهء مرا( رفيق منشی يا رهبر قبلی ام را) انتقاد کند، برايمان نه تنها قابل قبول نيست، بلکه اصلآ حاظر به شنيدن آن نيستيم.

- هنوز گسست کامل ( هم از نگاه ايئولوژيک، هم از نگاه سياسی و هم از نگاه تشکيلاتی ) با گذشته، با همه انتقادات ايکه همه بر گذشته داريم، صورت نگرفته است. شايد از نقطه نظر سياسی و فکری به پختگی کافی نرسيده ايم تا چنين شهامتی را از خود نشان دهيم.

- هنوزهم سايهء جنگ سرد، حدود سه دهه جنگ داخلی و انقطابهای قومی ، مذهبی و منطقوی بر افکار ما سايه دارند. اکثرآ خواسته يا نخواسته بعوض آنکه ملی بانديشيم و عمل کنيم قومی، منطقوی و مذهبی ميانديشيم و عمل ميکنيم.

- روشنفکران برخواسته از طيف چپ حاکم ديروزی باآنکه از ايدئولوژی زدايی و مدرنيته حرف ميزنند ولی در عمل از آن منحيث ابزار بر عليه حريفان ديروزی بخصوص مجاهدين  کار ميگيرند و کوشش دارند تا با استناد بر نا کارآيی حکومت مجاهدين، تعصب ووحشت امارت طالبان ودر مقام مقايسه با آنان برای خود برائت نامه سازند. باوجود همه مقالات منتشره و کتب چاپ شده از طرف اين طيف از روشنفکران کشور به مشکل ميتوان مطلبی را يافت که به انتقاد ريشه يی از "خود" يا" گروه خودی" پرداخته باشد. اکثر اين نوشته ها بمقصد بيگناه جلوه دادن خود و بارکردن همه مسئوليتها بر شانهء حريف نگاشته شده اند.**

- در ميان روشنفکران برخاسته ازجهاد نيز وضع بهمين منوال است. قلم بدستان جهادی نيز نتوانسته اند يا نخواسته اند به نقد ريشهء از جهاد و دوران مقاومت بپردازند. آنها نيز کوشش دارند تا بار ناکارآييها و ناکاميهای خود را بگردن "ملحدين" و "کمونيستها" باندازند وبرای خود سند برائت ذمه تهيه نمايند. درين طيف با وجود آنکه چهره های ( اگرچندی خيلی محدود) نو در حال قد برافراشتن اند ولی هنوزهم نتوانسته اند مرجعيت رهبران سنتی جهاد را که از حمايت حلقات بيرونی برخوردار اند و پول وافری هم از برکت جهاد در کيسه دارند، به چالش جدی گيرند.*** استفادهء ابزاری وايدئولوژيک از دين را به بررسی نگرفته اند وبه توضيح قرائت معنوی و انسانی دين کمتر توجه کرده اند.

- در ميان ما هنوزهم فرهنگ خود بزرگ بينی، چسپيدن به افتخارات کذايی، مرد سالاری، مشر سالاری و توجه نکردن به جوانان، افتخار به گذشتگان و"مردگان" مسلط است. ما بيشتر بگذشته ميانديشيم تا در فکر آينده باشيم.

- بعضی از روشنفکران ما هم به نيروی خود وهم به نيروی مردم خود بي باور اند. انها همچنانيکه بار همه مشکلات گذشته و کنونی کشور را برگردن کشورهای مداخله گر بيرونی مياندازند، فکر ميکنند که بازهم اين قدرتهای خارجی اند که بايد مشکلات کنونی کشور را حل سازند و صلح و دموکراسی را به کشور ما به ارمغان آرند. اين طيف روشنفکران بنابر نيروی عادت جرئت گام برداشتن مستقلانه را اصلآ ندارند.

-  اکثر سازمانها و احزاب نوظهور چپ با آنکه با برنامه ها و اصول جديد فکری و نامهای جديد بميدان آمده اند، ولی هنوز هم بار تشکيلاتی ديروزی را با خود حمل ميکنند. مشخصتر بگوئيم: چندين گروپ پرچمی با نام های مختلف ولی از نگاه تشکيلاتی خالص پرچميها، چندين گروه جديدالتشکيل خلقيها با نام و برنامه های نو ولی هنوزهم خالص خلقی ها. بهمين گونه دهها گروپ از طرفداران جريان دموکراتيک نوين يا شعلهء جاويد ديروزی با نامهای نو و فکر جديد ولی هنوزهم در محور همان رفقای ديروزی شان، هکذا ده ها گروپ جديد از سازا، ساما، سفزا، گروه کار و ديگران ولی همه در لاک تشکيلاتی ديروزی خود!

- از گذشته برای ما عادت دفاع از "کيش شخصيت"، شخصيت پرستی و خود محور بينی به ميراث مانده است. ما بيشتر به فکر دفاع از "مُـثـُل" های مقدس ذهنی و تبارز شخصيت فردی خود هستيم تا بفکر دفاع و پيروزی اعتقادات وآرمانهای خود.

- اکثر رهبران ما هنوز هم تحت تآثير همان" سنتراليزم دموکراتيک!" هستند و کوشش دارند تا راه رشد کادرهای نوبرخاسته و جوانتر را سد کنند تا خود منحيث رهبران بلامنازع باقی بمانند و چون رهبر "دفن" شوند. برخی عناصر بر خاسته از نسل جديد نيز همان راه را ميپيمايند و بيشتر بفکر قالب کردن خود منحيث رهبران بی حريف اند. اينان عملآ همان تجربهء تشکيلاتی ناکام قبلی را از نو تکرار ميکنند. درحاليکه ما بايد بدنبال هژمونی تفکر خود باشيم، نه اتوريته و شخصيت فردی خويش. بخصوص در شرايط کنونی و اقامت در کشورهای اروپايی عاقلانه خواهد بود تا از تجربهء مثبت احزاب چپ و دموکرات اروپايی در همه ساحه ها و بالاخص در نحوهء تعويض رهبران قبلی به رهبران نو و جوان آموخت.****

- گروه های دموکراسی خواه و ملی گرای تازه جدا شده از بدنهء"جهاد" نيزعين مشکل را دارند وهنوز نتوانسته اند هم از نقطه نطر روانی و هم از نقطه نظر سياسی وفکری گذشته را به چالش گيرند و جای پای خود را محکم کنند. درين راستا ميتوان از نهضت ملی و حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان و حرکت اسلامی مردم افغانستان نام برد.

- جنبش ملی- اسلامی افغانستان نيز ازين امر بيرون نيست وهنوزهم بار شرايط جنگی و قومی و اتوريتهء فردی را حمل ميکند.

 

ج - چه بايد کرد؟:

- اين احزاب و سازمانهای جديد وبا خطوط فکری موازی به هم تا کجا پيش ميروند؟ کثرت گرايی درست است ولی بايد اين کثرت گرايی بنياد فکری داشته باشد، نه فردی وبر بنياد کيش شخصيت.

- جنگ، تالانهای قومی و نسل کشیيهای متقابل توسط نيروهای افراطی جامعه را از نگاه قومی و مذهبی( و روشن فکران را نيز)  منقطب کرده است و بـي بـاوریهای زيادی وجود دارد. ولی آيا داشتن وطن واحد ( اگر چندیکه ما هنوز جغرافيهء تعريف شده و قبول شده برای وطن خود نداريم و اين يکی از عوامل اساسی برای کند شدن پروسهء ملت سازی در کشور است.) بنام افغانستان و اعتقاد مشترک به حفظ استقلال کشور، حاکميت ملی و تماميت ارضی  آن ، عدالت ملی و اجتماعی ، دادخواهی و دموکراسی کافی نيست؟

- نزديکی وهمگرايی اين سازمانها، انقطابهای قومی، مذهبی و منطقوی را نيز کمرنگ ساخته و در نهايت از بين   

  خواهد برد.

- به نظر ميرسد که در آينده امکان سه نوع تشکل بزرگ سياسی محتمل باشد:

    حزب مونارشيستها و عظمت طلبان قومی ، که اين حزب يک حزب دست راستی( شايد ميانه رو شايد افراطی) خواهد بود.

    حزب نيروهای ملی و دموکرات، که اين حزب يک حزب چپ ميانه خواهد بود.

    حزب بنيادگرایان اسلامی که يک حزب راست افراطی خواهد بود.

   سازمانهای خورد و کوچک چپ گرا، مارکسيست- ليننيستی ، مائويستی، و ناسيوناليستی تا شوونيستی واحزاب کوچک افراطی مذهبی .

 

انتخابات رياست جمهوری و پارلمانی در پيش است.

- نيروهای وابسته به حلقات بيگانه، بخصوص نيروهای وابسته به سازمانهای مداخله گر منطقه درحال جمع وجُور کردن نيروهای خود، ايجاد احزاب مربوط به خويش و رسميت بخشيدن به اين احزاب اند.

- هر روز حزب تازهء اعلان ميگردد، ولی اکثر اين احزاب، احزاب فرمايشی بوده وبه فرمان"بالا" ايجاد ميگردند. تجربه نشان داده است که احزبيکه از بالا و با استفاده از امکانات دولتی ايجاد ميگردند، قابليت زيست طولانی را ندارند وزود مضمحل ميگردند. حزب اتحاد داوطلبانهء افراد همنظر، مبارز و مصمم است که طور خود جوش و از پائين شکل ميگيرد.

- نيروهای افراطی، بنيادگرا، جنگ افروز و جنگ طلب در حال متحد شدن اند. اين نيروها کوشش دارند با اتخاذ مواضع مشترک بيشترين نمايندگان را به پارلمان بفرستند و از کانديد واحد برای مقام رياست جمهوری حمايت خواهند کرد. انها در تلاش اند تا يا حاکميت را با استفاده از جوفعلی غصب کنند وياحکومت گوش بفرمان خود را بسازند.

- نيروهای ملی و معتقد به دموکراسی در حلقات گونه گون پراگنده اند ، آمادگی لازم ذهنی و عملی برای اشتراک در انتخابات پارلمانی و رياست جمهوری را ندارند.

- اصولآ بايد اين نيروها کانديد مشخصی را وارد ميدان کنند و يا از کانديد واحد حمايه کنند. مهم اين نيست که درين انتخابات برنده شد، مهم آنست که از داعيهء دموکراتيک حمايت کرد وبخاطر آن مبارزه نمود و در ميدان حضور داشت.

- بايد برای انتخابات پارلمانی آمادگی گرفت تا بتوان بيشترين نمايندگان ممکن  دموکرات و ملی را در پارلمان کشور وارد و اپوزيسيون قوی دموکراتيک را ساخت.

سوال اصلی اينست که:

- آيا نميشود بسوی همگرايی اين همه سازمانهای جديدالتشکيل و دارای خطوط فکری موازی گام گذاشت؟

به نظر من چنين چيزی ممکن است:

- ميشود در مرحلهء اول جبههء واحد عناصر ملی و معتقد به دموکراسی را تدارک ديد.

- در فرجام ميشود به سوی يک حزب واحد ملی و دموکراتيک پيش رفت.

چگونه:

- ميشود يک کميسيون تدارک و انسجام از افراديکه معتقد به اين"همگرايی" اند ساخت. تعداد آن ميتواند بين 15 تا 20 تن باشد. ميشود کمتر يا بيشتر نيز باشد. البته از داخل و خارج کشور، با حقوق مساوی و بدون در نظرداشت تعداد اعضا وهواخواهان هر تشکل.  خوب خواهد بود اگر اکثر آنها نمايندگان همين سازمانهای جديد و" همسو" باشند به شمول شخصيت های مستقل ولی دارای نظريات همسو.

- اين کميسيون بايد يک چارتر يا پلاتفورم مختصر را تهيه کند. اين پلاتفورم ميتواند بنياد اصلی  برنامهء کاری جبههء متحد وحتی حزب متحد در آينده باشد.

- اين کميسيون بايد فورآ کار تفاهمی را با همه سازمانها ، تشکيلاتها و شخصيت های سياسی مستقل ولی موافق در داخل و خارج کشور شروع و زمينه های نزديکی آنها را مساعد سازد.

- اين کميسيون در دو سه ماه آينده( پيشتر و يا بعد تر، آنقدر مهم نيست) زمينهء يک گردهمايی وسيع همه نيروها و شخصيتهای همسو را در داخل کشور مساعد سازد.

- اگر به چنين کاری توفيق يافتيم، بنياد اساسی برای کار مشترک و جبههء واحد دموکراتيک وحتی در آينده پايه های يک حزب واحد ملی و دموکراتيک ريخته خواهد شد.

- اگر قبل از شروع انتخابات به اين امر توفيق يافتيم، ميشود تا نمايندهء واحدی برای رياست جمهوری داشت يا اقلآ از نمايندهء واحد معينی حمايت کرد. ولی در هر حالتی  اگر ممکن باشد لازم است تا به نمايندگی در پارلمان توجه جدی کرد و وزنهء دموکراتيک را در پارلمان آيندهء کشور سنگين نگاه داشت. البته بايد ياد يادآور شد که اين انتخابات غايه و آخر کار نيست، مهم آنست که ما هم برای امروز وهم برای فردا آمادگی داشته باشيم و تدارک کارها را ببينيم.

- در جريان کار مشترک مواضع سازمانها و شخصيتهای اشتراک کننده درين جبهه نزديکتر و شناختها مکمل تر ميگردند. موافقين ميمانند و مخالفين کنار ميروند. آنانيکه در جريان کار جبهه يی به نزديکيهای بيشتر فکری و سياسی- تشکيلاتی ميرسند، حزب واحد را خواهند ساخت؛ ولی با سايرين درهمين جبهه برای مدت طولانی تر به مبارزه و مجاهدت مشترک خواهند پرداخت.

 بدينصورت از درون همين جبههء متحد دموکراتيک زمينه های ايجاد يک حزب واحد ملی و دموکرات وپخته جوش نيز ريخته خواهد شد.البته تا آن زمان همه تشکيلاتهای موجود با هويت تشکيلاتی خود باقی ميمانند وجبههء متحد نيز بر جای خود استوار.

حالا:

سوال جواب گونهء اساسی اينست که آيا زمان تشکيل جبههء متحد همه نيروها، سازمانها، احزاب و شخصيتهای مستقل ملی، ملی- مذهبی و معتقد به ارزشهای دموکراسی فرا نرسيده است؟

 

  ******

 

   منحيث قدم اول از همه دوستان و عزيزان موافق خواهشمندم تا نظريات خود را درين رابطه در سايت آريايی ارائه فرمايند.

                                      

 

 

بـا عـرض حرمت و احتـرام بي پايان برادرانه و رفيقانه!

ع. م. اسکندری

شهر نايميخين -  هالند

هفتم جون سال 2004

آدرس انترنيتی

am_eskandary@hotmail.com

 

 

*********************

 

 

پـینـوشتها:

 

*- منظور از" همه" اکثريت روشنفکران دموکرات، ملی و ملی- دينی کشور اند، ورنه هستند اقليتهای کوچکی که هنوزهم به ديکتاتوری پرولتاريا، ديکتاتوری دينی و يا اصل وراثت در سياست و نظام اعتقاد دارند.

**- البته بايد درين رابطه بايد از کار نشريهء" آينده"  و بخصوص روشنفکر و صاحب نظر کشور محترم عبدالله نايبی  با قدر دانی يادآوری کرد. در آن نشريه چند مقاله به قلم ايشان درين راستا به نشر رسيده است. همچنان از نشريهء فرياد ارگان شورای دموکراسی افغانستان  که متآسفانه در يکی دوسال اخير فرياد آنها را کمتر ميشنويم، بايد يا آوری و قدردانی کرد . هکذا يکی دو مصاحبهء محترم فريد مزدک منتشره در انيس مهاجر نشريهء پناهندگان افغانستان در ناروی، راه نو ارگان نشراتی کنگرهء ملی افغانستان در خارج کشور و مجلهء آسمايی درين رابطه وبرخی از يادداشتهای دانشمند محترم سلطان علی کشتمند مندرج در" در يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی" قابل ياد آوری و قدر دانی است. شايد نشريه های ديگری هم درين زمينه کارهايی را انجام داده باشند، ولی چون من نديده ونخوانده ام لذا ياد آوری کرده نميتوانم. از ايشان معذرت ميخواهم. حق شان محفوظ باشد!

*** - .  درين ميان صرف شهيد احمدشاه مسعود توفيق يافت تا مرجعيت رهبران سنتی را به چالش گيرد، ولی شهادت برايش فرصت نداد.

****-  روشنفکر متفکر امروزی بايد جرئت کند که گذشته را ريشه يی انتقاد کند، از تجارب مثبت گذشته بياموزد و از بديها بپرهيزد. انتقاد از گذشته بمعنی نفی گذشته و رد همه ارزشها و تجارب مثبت ديروز نيست. مثلآ روشنفکر کشور از چندين دهه بدينسو مبارزات دادخواهانه را آغاز کرده است که اين رسالت و وظيفه را بايد در آينده نيز بردوش کشد ولی برعکس ما امروز چه مکلفيتی داريم تا بار اشتباهات و غلطيهای رهبران ديروزی وحتی احزاب به اصطلاح برادر! ديروزی را تا قيامت به شانه کشيم وبا هر کسی که نام آنهارا به اصطلاح کج ميگيرد، بدشمنی برخيزيم؛ درحاليکه خودمان ديگر به آن ايدئولوژيها وسياست ها اعتقاد نداريم و اشتباهات رهبران واحزاب را نيز خوب ميدانيم.

 

 

ختــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

 


بالا
 
بازگشت