پوهنمل بصير کامجو

المان ـ 7 اگست 2004

 

تأملی در زمينه وحدت ملی

 

چندی قبل به ابتکار و گردانندگی وزارت محترم اطلاعات و کلتور گفتگو و بحث آزاد در مورد يکعده مسايل با اهميت سياسی کشور اعم از مقولات ( ملت ، وحدت ملی وووو ) به اشتراک اساتيذ ، علما و روحانيون ، شخصيت های ملی و ملی مذهبی ، شخصيت های مستقل سياسی ووابسته سياسی درکابل صورت گرفت. اشتراک کنندگان اين ميز مدور در راه يافتی اصول و قواعد استحکام وحدت ملی بحث های آموزندهً نمودند. ما با علاقمندی زياد انديشه های گفتاری ايشان را از سايت انتزنتی آريايی دريافت نموديم. در همسويی با مسايل بحث ، اينک ما هم به نوبه خود موازی به اظهارات آموزشی آن جلالتمآبان ، رويکردهای فکری و بينشی خويش را در نو بينی تحقق « وحدت ملی » به بازگويی ميگيريم :

 

بازشناختی معارف نوين جامعه شناسی از پراتيک اجتماعی جوامع بشری ( از جنبش های آزادی بخش ملی تا تشکل و نوزايی ملت های به استقلال رسيده جهان ) و از برداشت های عينی تجارب تاريخ معاصر کشور ما افغانستان ـ معيار های سنجش واقع بينی ، ميزان اصالت عمل را بما می آموزاند.  و مدرک اين برنامه سياسی ايست که « وحدت ملی » در فروغ ( عدالت ، قانونيت و مدنيت ) در پيوند و روابط مادی ـ معنوی متکثر حيات اجتماعی جامعه ، مجال و مفاد عينيت پيدا ميکند.

درهمگونی اين اصل ، مفاهيم و آموزه های علمی و برداشت های زنده حياتی و رويکرد های فکری ما به مثابه محور و مدخل های راهبردی در امرصاف ساختی پيچيدگيهای ساختاری اتنيکی جامعه افغانی ايجاب اينرا ميکند که بگويم بر خورد ما در حصول واقعی « وحدت ملی » صرف بستگی به حل اساسی « مسئله ملی » دارد.  به نظر ما اعمار زير ساخت های مطمئن اين اصل حقوق اجتماعی در پيوند متنوع ابعاد مادی عناصر ذيدخل ( حل مسئله ملی ) و در تغيير ريشه يی فرآيند های ذيل تبيين حاصل می نمايد. و عبارت اند از :

1 ـ فرايند حل متعادل ثروت و مالکيت بر زمين

2 ـ فرآيند حل متعادل مشارکت مردم در حاکميت سياسی ، می باشد. با حل متوازن سياسی ـ اخلاقی اين دو اصل فوق ـ ميتوان گام های سازندهً بطرف تحکم عينی وحدت ملی گذاشت. عدول ورزيدن از شناخت واقعی و حل عادلانهً اين دو فرآيند حقوق شهروندی همانا ادامه حفظ وضع نا هنجار اجتماعی و تقويه تضادهای انشقاق زا و چند پارچگی ملی بوده ، در حقيقت اصاعت و تاکيد بر سياست قبيله سالاری و بيگانه پرستی ميباشد. اگر حق خود را آسان ، عريان و ارزان ، صد در صد سريع و روشن در اختيار ما قرار دهند ، آنگاه حرفی وجود نميداشت. بگفته علمای جامعه شناسی : « حتی حق تحکيمی را قبول می کرديم و خطای روشمند داور دار را بر آن رجحان نمی نهاديم...» ولی تجارب جهان و خاصتا وطن ما بما می آموزاند که حق ( ملکيت و مشارکت سياسی ) در صد پردهً حجاب پنهان شده است. و اين رسالت اخلاقی ما است که از آن پرده برداری نماييم.

باتاسف بايد اذعان کرد که همه بحرانهای نهفته تاريخی و به ظهور رسيده در کشور ما در گذشته و حال از انحصار ظالمانهً قدرت سياسی بر محور اصالت های عشيره ای ، خونی و خانوادگی ناشی شده است. اين گروه های خود پرست با کجروی های خُــلقی ضد اخلاقی  ، عقل گريز و ستم گستر خويش که بر پايه اعتقادات معمولی ناپختهً سياسی استوار بوده ، توانستند با دهشت افگنی مضاعف ، مليت های محکوم را تهيج نمايند. از همين رفتار های ضد بشری حکومات استبدادی وقت که  انگيزه های غم انگيز آن تا کنون ريشه در ذهن و ذکاوت فرد فرد هموطنان ما تنيده است.

ـ همين اعمال سياست عدم توازن مشارکت سياسی مردم در قدرت و حاکميت ؛

ـ همين نبود : تعادل حق ثروت و مالکيت بر زمين و محروميت های حق کار ، حق تحصيل ، حق داشت وارستگی های شهروندی در حيات اجتماعی بود ، که باعث ايجاد جوی ناتاب روحی ميان توده های مليونی گرديد.

و اين عقدهً محروميت مردم بمرور زمان در همگونی رشد خود آگاهی به حس آزادی خواهی و به غرور و افتخار مبدل شد و مردم ما ستمگران بی عاطفهً وطن خويش را شناختند و راه احقاق حق در ابراز وجود را انتخاب نمودند. آنگاه اين معضله منجر به زايش دواعی مقاومت متشکل حق خواهی و تداوم جنگ داخلی گرديد. که در نتيجه دست آوردهای آن عبارت اند از :

ازهم پاشيدگی ملی ، فروريزی نهاد های اقتصادی ، اجتماعی ، اسارت و سقوط ارزش های فرهنگی وووو بوده است.

همه شخصيت های سياسی ، نظامی ، علما و روحانيون وابسته به نظام های قبيله سالارايکه وطن و مردم ما را ويران و داغان نمودند. و با اينکار حس همجوشی و همآيشی ملی را قهرا در ذهن و روان مردم کشتند. عاملين آن اکثرا وابسته به روشنفکران محدود اقوام مختلفه پشتونهای خود ما و آنطرف خط ديورند می باشند. که اين نوع طرحات سياسی تصاحب قدرت متواتر در افغانستان در تخالف اراده و آرمان اقوام فقير و بی بضاعت پشتونها و مليت های تحت ستم کشور ما در همدستی ارتجاع منطقه و استعمار انگليس شکل گرفته و باليده است.

برخلاف هرنوع مقاومت وايستادگی مردمان تحت ستم دراين راستا از يکسو ؛ فقط نعره های گلو خفه شدگانيست که از اثر درد و زخم تيغ دوسره قبيله گرايان وابسته به استعمار فشار برداشته اند و از سوی ديگر نمود نبرد جهت خروج از سر سپردگی و محجوريت های تاريخی و حقوقی ـ مقابل اين دژخيمان قدرت بوده اند.

اين سياست مکروزی و بدخيمی ضد ملی بصورت آشکارا از امير عبدالرحمن خان شروع ميشود، که هزار هزار مرد و زن مليت ستمکش هزاره را از دم شمشير کشيد و اين مليت سربلند را به افراد جولايی و مزدور و پيش خدمت تبديل نمود. به گفته مير غلام محمد غبار « امير عبدالرحمن در قرن 19 خون می نوشيد و خلف الصدق ما بعد آن در قرن بيست » رسالت عشيره يی خود را بوجه بيشتر انجام دادند. کله منارها و سيه چال های مخوف اين امير ستمگر را تاريخ سرزمين ما فراموش نميکند.

مثال روشن ديگر ـ خاندان اهل يحيی ( نادرخان ، هاشم خان ، شاه محمود خان ، شاه ولی خان و سفره نشينان کلاه بردار شان ، محمدگل مهمند ووو .... ) به همياری 25 هزار مليشه های خريده شده جنوبی دوبار مردم غيور و آزادی پرور ولايات شمال کشور را از تيغ کشيدند. شاه محمود خان وزير حربيه وقت کاکای جناب محمدظاهر شاه بقول آقای کرزی ( بابای ملت ) تنها از قوس 1309 الی اسد 1310 در ولايت بزرگ قطغن بحيث برادر شاه چنان دستگاهی برپا کرد که بدون محکمه يی ، زندان های جديدالاحداث را بشمول مردان و زنان مالامال نمود. شکنجه،  تازيانه ، قين و فانه ، کشتار و اعدام های دستجمعی بعمل آمد. به اساس سند تاريخی اعدام شدگان درخان آباد در مدت کمتر از نه ماه از هفتصد نفر متجاوز بود. او يکهزار ترکمن برهنه پا را به اصطلاح تحت الحفظ به کابل سوق داد و هدايت داد روزانه دو منزل راه بروند. برايش عرض کردند اگر پيران و اطفال نتوانند اين مسافه را بپيمايند چه کنند ؟ گفت نابود شوند. باين ترتيب با پيمودن راه در چندين شبانه روز فقط عدهً قليلی زنده به کابل رسيدند که برای مزدوری خاندان های وابسته به دربار گماريده شدند.

حفيظ الله امين قماش ديگری ازاين خلف است. او در کيف و خمار قبيله گرايی و تک تباری با غرور و شماتت لبخند فسون گونهً خود ، در سه پهلوی عمل : پنداری ، رفتاری و کرداری ( با آموزهً علمی امريکايی ـ با شعار سوسيالزم روسی ، با وجدان و ضمير و حُسن نيت عشيره گرايی )  دهها صد از مبارزان راه حق و آزادی را تحت نام شعله جاويد ، ستمی ها ، پرچمی ها ولاغير در پليگون های پلچرخی زنده زنده زير خاک نمود.

گلبدين حکمتيار با پيروی از سياست های ضد ملی همتباران خود درچسپش رهبان انديشی عقيده ستيزی ، جهت تصاحب مقام اول رهبری حاکميت ، در سايه های غرور خود ستايی خويش عليه برادران هم دين و هم آيين خود قيامت برپا کرد ، زياده از بيست و پنج هزار افراد بيگناه را در جنگ های کابل دهه دوهزار ميلادی فرش زمين ساخت و پايتخت را به ويرانه مبدل کرد.

ملاعمر اين اميرالمومنين اسلام ، در ولايات شمال و خاصتا ولايت مزار وولايت فارياب مشترکا با مليشه های پاکستانی و گروه های القاعده قتل عام نمودند و از خون برادران مسلمان افغانی ما با تعدی جهنمی جوی خون جاری کردند.

عشق ورزيدن به انسان بود خاصيت نوع بشر

هرکه را اين عشق دارو نيست در صف حيوان بود

حالا می بينيم که در شرايط نسبتا صلح آميز کشور ما اين فلسفه تبار منشی بار ديگر با شيوهً ويژه بنمايش گذاشته می شود. يک عده رهبران حاکميت مؤقت فعلی با رفتار کهنه و مضمون نو متظاهر هنگام تصويب قانون اساسی جديد در جريان کار « مجلس بزرگ ملی » در همسويی نيت آقای کرزی ، چنان صحنه سازی های تمثيلی پيش پرده يی و پس پرده يی معلوم و مخفی را در نفی حق شناسی مليت های با هم برادر افغانستان اجرا کردند. از ديد ماهيت شناسی کجروی های رفتاری و فعاليت های تبليغی اين گروه همتبار چنان متبارز شد که گويی همهً ايشان از يک مکتب قوم سالاری فارغ  تحصيل شده باشند.

آنها با نيت رياکارانه با صدای بلند در لباس آراسته به فورم ديموکراسی و جامعه مدنی جهت دستبازی به اهداف گروپی کوچک خويش از خاندان قبيله و عشيره خود ، ( نه از منافع مليون ها لشکر غربا و دردمندان ايکه شامل همهً مليت ها و اقوام بهم برادر کشور ما می شوند ) با تاسف يکطرفه و چند نيشه دفاع کردند . و با احساس افتخار آميز يک بار ديگر درس تاريخی همتباران فوق الذکر خويش را از نجوا های دنيای درونی غرايز نفسانی خويش بيرون کشيدند و در رفع اقناع اين اميال عقب گرايی قرون وسطايی با استفاده از قدرت دولتی به تطبيق عمل گرفتند.

دردبختانه در شرايط کنونی مردم و جهان نيز درک ميکنند و مشاهده می نمايند که فعاليت های تبار منشی اين گروپ کوچک آقای کرزی بار ديگر در پروسه کارزار برنامهً انتخاباتی با هراس رنگ پريده مورد تطبيق قرار ميگيرد. چون اميال و آرزو های عملی اين افراد در جريان دوونيم سالی که سپری شد از محدوده خواست های قبيلگی پا فراتر نگذاشت و ماهيت ضد ملی و هدف شان به همگان معلوم گرديد. بدين اساس ، از اعتماد واقعی آراء مردم محروم گرديدند ، اکنون با اضطراب و دست پاچگی در فرورفتگی و افسردگی شانس باخت قرار گرفته اند. جهت رهيابی شانس وارداتی غير معقول خويش در پشت درهای  بيگانگان سرگردان اند.

مثال زنده اخلاقی ديگر ـ  حتی همين اکنون اگر بحث در وجود داشتی اعتماد و حُسن نيت و ا ُنس ، خوگيری و دوستی و همدمی ميان دو افغان مطرح باشد ، با تاسف آقای جلالی وزير صاحب داخله حاکميت مؤقت بدون شک برای يک امريکايی مانند جناب آقای خليل زاد و همقطاران انکليسی دان وی زياد تر اعتماد و همرازی دارند ـ نسبت به يک شهروند همکار افغانی اش همچو جنرال جرئت ويا جنرال بابه جان و ديگران ؟ اعتماد و حُسن نيت اخلاقی جناب آقای کرزی در چنين موارد وطن گرايی به همه شهروندان افغانی آشکار شده است که در انتخاب محافظين امريکايی اش متبلور ميشود.

باری در گذشته روزگاران ، ما با موضع گيری سياسی ده ها شهروند ، متخصص و عالم پشتون تبار وطن خويش آشنايی کامل داريم؟ خاصتا زمانيکه حاکميت قلابی ستمگستر القاعده ـ طالبی به سربريدن مردم ما مشغول بود و آتش سوزی تاکهای ( 1 ) شمالی به آسمان قد کشيده بود و غبار خون آلود فضای وطن را تيره و تاران ساخته بود. اما داوری های احساسی و تمايل سياسی اين آقايون متخصص با نداشت سخاوت و استقلال خرد و استقلال نفس هنوز در آب ايستادهً تک تباری غريق بودند.

بايد از ديد روشنگری و بيداريی دگر دوستی ، آزادی خرد و سرنوشت خود را عاقلانه رقم زد و بر وجدان و اصول قاطع اخلاقی زندگی کرد. فهمايی اين اصول اخلاقی يعنی بيداری عقل و دانايی عمل برای تعيين منافع ملی و شهروندی می باشد.

انـــــــــــــدرز شنو کلام حق پند بگير

انديشـــــه بکن به رشته کار و عملت

بگو براستی اعتراف وجــــــــدان را

که خلق بخشايند گناهان نابکار تو را

اگر براستی اهل شهــــــــر ما هستی

ديگر زراه شريف وطن مرو بيرون

بيا که برِ وطن زندگی بيـــــــاغازيم

نماد مادی يک ملتی بهم سازيـــــــم

به پاس شير همه مادران غمــــــديده

برای صلح و اميد و سبای روشن ما

اگر ميخواهيم ـ  علما ، عقلا ، اخلاقا و عملا  با حفظ ارادهً نيک ، صداقت کلام و عشق و علاقه به وطن ، به مردم و سلامت ملی کشور ـ گام انسانی ووجدانی در حل رهيابی وحدت و همجوشی ملی برداريم : بايد هرنوع عمل سياسی و نظامی ايکه جسم پاکيزه صلح پرور مادروطن را زخمی و بيمار می سازد از آن رشته کردار های ضد اخلاقی و ضد انسانی امتناع ورزيم و به اصل حق متعادل حقوق شهروندی تسليم گرديم.

ما ميدانيم حل معقول مسئله ملی سنگ پايهً وحدت ملی بوده و در نتيجه آغازگر فرآيند زير ساخت مادی ملت در آتيه می باشد؛ خصلت ضد شئونيستی و ضد گرايش های تفوق طلبلنه قبيله يی و خود محوری دارد. و بمثابه سلاح نيرومند مبارزه ابراز حق و حقوق شهروندان عليه استبداد ، انحصارقدرت و قطع رحم و انواع مظالم اجتماعی يافتن است.

برعلاوه مسايل گفته شده در بالا  ـ مؤله های زير بنوبه خود در ايجاد زيربنای مادی استحکام وحدت ملی از اولويت های عمل سياسی برخوردار می باشند. و عبارت اند از :

1 ـ محو ريشه يی تمام سيستم حاکميت قبيله يی و تسلط مناسبات قرون وسطايی در عمل.

2 ـ راهبرد برخورد عقلانی عليه عقيده ستيزی و لجاجت و عناد قومی.

3 ـ رشد متوازن فرهنگ مشترک ، تقويهً پروسهً همه آموختی زبان واحد علم و اقتصاد در رضا مندی همه لايه های اجتماعی کشور.

4 ـ مصئونيت قانونی ( ثروت ، ملکيت و حقوق شهروندی).

5 ـ آزادی بيان  بدون قيد و شرط.

6 ـ شانس دادن به اصول نو انديشی ، دين پيرايی و تفسير عقل پذير از دين.

7 ـ استفاده علمی از منابع روزمينی و زير زمينی در امر تأمين و مدرنيزه سازی حيات اجتماعی کشور.

چون بحث ما براهميت ساختاری و غير ذهنی مؤثر و در شيوه های راهيآبی وحدت ملی و در پيدايش و تداوم نظام مردم سالاری ارتباط دارد. اطلاع موثق از کميت و ظرفيت نيروهای انسانی جامعه در مورد رجحانيت های تحقيقی برخوردار است. چنانچه بعضی ها آگاهانه و نا آگاهانه از سرشماری ها و احصائيه گيری های ذهنی و دروغين ساخت پشاور پاکستان درتحليل های جامعه شناختی قضايای افغانستان و درتصميم گيری برنامه های سياسی استفاده و نقل قول غيرعادلانه می نمايند. بدين مناسبت ضرورت ميدانيم که آخرين سرشماری نفوس افغانستان را که در سال 1979 از طرف دولت وقت افغانی بدون دست اندرميانی بيگانگان صورت گرفته است و تا حدی از شفافيت ضرور برخوردار است به بيان گيريم :

 

نفوس مجموعی  ( 1979 م )                                                     16800000 نفر

تراکم نفوس                                                                   25،9 نفر در هر کيلومتر

اهالی شهری ( 1981 )                                                                        16 درصد

مرگ و مير اطفال                                                                          20،5 درصد

 

ترکيب اقوام و مليت ها

پشتونها                                                                              38 درصد ( 6384000  نفر )

تاجيک ها                                                                            38 درصد ( 6384000  نفر)

هزاره ها                                                                              14 درصد ( 2352000 نفر )

ازبکان و ترکمان                                                                     7 درصد   ( 1176000  نفر)

ديگران                                                                              3 درصد   ( 54000 نفر ) ( 2 )

درود پرحُرمتا !! بروح پاک شهيدان راه آزادی که در رهايی از سپردگی و محجوريت های تاريخی ، جان های شيرين خويش را فدای منافع ملی ووحدت ملی کرده اند.

 

صدای وحدت ملی ، ندای وجدان است

 

وطنداران ، غم مخوريد پيروزی با ماست                       اگر گمـــشد ديروزها امروز خو برجاست

وطــنداران ، زشت هميشه زشت نمی مانه                       قاتلان يک روزی نابود ميشه دراين زمانه

وطنداران ، وطن چراغـــــــان ميشه فردا                        ظـــــــــــــــالمان يکسره بريان ميشه فردا

بينايان دست نابينايان را ميگيرنـــــــــــــد                         گرسنـــــــــگان يکسره سيران ميشه فردا

ظلمتی تاريــــــــــــــــــکی شب نمی ماند                          روز ميشه روشن ميشه شهر و کرانــــه

من و تو ، ج ، ح، خ ، صالح و شهــــــلا                         همه در سفرهً افسين ميشيم يکجـــــــــــــا

دست به هــــــــــم داده به آن جاده روانيم                           ماهمه منتظری آن روز می مانـــــــــيم

 

( 1 )  بدون ريشه نتوان ساقه آب بخورد ـ نابود باد ريشه کنی تاکهای ما

( 2 )  جهت معلومات بيشتر رجوع شود به کتاب « مناسبات شوروی با افغانستان از همکاری تا اشغال » ( 1947 تا 1984 ) ، نويسنده پيرميژ  پاريس 1986 ، مترجم داکتر سيد اکبر بريالی. ص 28 .  


بالا
 
بازگشت