آقاي كرزي احتياط كنيد سرحدات افغانستان با پاكستان هميشه خونين بوده است

نويسنده: داكتر شمس الدين لغماني

كشوري كه امروزه به نام پاكستان ياد مي شود بعد از تاسيس خود در سال 1947 عيسوي تاكنون در اكثر دوره ها و مراحل تاريخي، سياست كينه توزانه اي در برابر افغانستان داشته است. فرقه گرايي، تعصبات مذهبي، تروريسم، سلفيه، وهابيگري، طالبان، القاعده و فرهنگ خشونت به اشكال مختلف در طول اين دوره ها از ماوراء خط ديورند به افغانستان صادر شده است.

سالها قبل زماني كه ظاهرخان (شاه سابق) در افغانستان حكومت مي كرد حكومت پاكستان، يكي از اجنت هاي خود را در لباس مولوي به كابل فرستاد. او ظاهراً كتابي نوشته  و در پيشاور به چاپ رسانيده بود بنام سيف الاسلام. اين مولوي پاكستاني در سطح وسيعي در شهرهاي كابل، قندهار، جلال آباد و ديگر شهرها پخش و توزيع گرديد. در كتاب سيف الاسلام، نويسنده آن با هدف ايجاد جنگ مذهبي درافغانستان، شيعيان را رافضي ناميد و اهل سنت را به جنگ و قتاله عليه آنان تحريك نموده بود. خوشبختانه علماي افغانستان به خصوص در شهر كابل به سرعت وارد عمل شدند و حكومت وقت را تحت فشار قرار دادند تا اين جاسوس بظاهر ملايي پاكستان را دستگير و مجازات و كتاب را به عنوان يك ضاله از سراسر افغانستان جمع آوري نمايد. حكومت وقت نيز متوجه اين دسيسه پاكستانيها شد، اما قبل از آنكه دست به كار شود جاسوس از كشور گريخته بود.

دوران جهاد و مقاومت در افغانستان كه انكشاف سياسي خاص را با خود به همراه داشت، براي پنجابي هاي فرصت طلب و كينه توز يك فرصت طلايي براي به حركت درآوردن ارابه سياست هاي طمع كارانه شان در افغانستان بود. پاكستاني ها در اين سالها در ماجراي نبرد عليه اشغالگران شوروي به عنوان پشت جبهه جنگ افغانستان، تلقي و تبليغ مي شد و گروههاي هفت گانه مجاهدين و كمپ هاي متعدد آواره هاي افغان در پيشاور و اطراف آن مستقر بودند. در اين سالها ستاره اقبال آي اس آي درخشيد. ضياء الحق و ديگر صاحب منصبان اردوي پاكستان بيرق دفاع از اسلام!! و حمايت از مجاهدين افغان!! را بر دوش كشيدند، جنرال هاي آي اس آي، ديوبندي ها، سپاه صحابه، وهابي ها، عرب ها، سلفي ها و ديگر اجنت هاي روحاني نماي پاكستاني به جوش و خروش افتادند و به بهانه كمك به مجاهدين تا اعماق جامعه افغانستان نفوذ كردند. دولت پاكستان در اين سالها به شدت در بين قوماندانان مجاهدين و روءساي قبايل افغان مهره سازي كرده و از سويي نيز  در جريان اجراي اين سياست، روءساي ناراضي و سركش قبايل پشتون در داخل قلمرو پاكستان كه شعار پشتونستان و قبايل آزاد را سر مي دادند، كاملاً مطيع خود ساخت. اين قبايل تا آن موقع هيچگاه از دولت پاكستان اطاعت نمي كردند. و به لحاظ پيوندهاي خوني، قبليه اي، تاريخي و نژادي و موقعيت هاي جغرافيايي خود با دولت هاي افغانستان همسويي داشتند و "قرار داد ديورند" را يك قرارداد تحميلي و ميراث بر جاي مانده از دوران استعمار انگليس تلقي مي كردند و با آن مخالف بودند. پنجابي هاي مسلط بر پاكستان، در سالهاي جهاد ضد شوروي، از يك سو دهها قوماندان معروف و قدرتمند مجاهدين را زر خريد كردند و از جانبي ديگر دروازه هاي بسته قبايل آزاد را كه براي پنجابي ها و ارتش پاكستان يك منطقه ممنوعه و غير قابل نفوذ محسوب مي شد بر روي خود گشودند و اين يك پيروزي بسيار بزرگ براي سردمداران پنجابي پاكستان بود.

بعد از پيروزي مجاهدين وشكست قشون اشغالگر شوروي، آي اس آي و اردوي پاكستان كه ازحمايت تعدادي از مولوي هاي وابسته به احزاب مذهبي آن كشور نيز برخوردار بودند، با تهيه يك استراتژي جديد، كمر به نابودي افغانستان بسته كردند.

آنها براي انجام اين كار وسايل و امكانات كافي در اختيار داشتند. در اين استراتژي همه احتمالات در نظر گرفته شده بود. ابتدا از پروفيسر برهان الدين رباني رئيس جمهور وقت افغانستان خواستند در ازاي  "خدمات" پاكستان به جهاد و مجاهدين افغان، قرارداد ديورند را امضاء و مسجد پل خشتي را به مسجد ضياء الحق تغيير نام دهد. اما بر خلاف انتظار پاكستاني ها، آقاي رباني اين پيشنهاد را نپذيرفت و قرار داد ديورند را پايان يافته و فاقد اعتبار اعلام كرد. افغانستان از اين بابت، تاوان بسيار سنگيني پرداخت كرد و پاكستاني هاي خشمگين تصميم گرفتند در يك اقدام تلافي جويانه، دولت افغانستان را به اصطلاح گوشمالي دهند. آتش جنگ هاي داخلي از هر طرف زبانه كشيد، بازار چور و چپاول رونق يافت و قبايل رو در روي هم قرار گرفتند.

تمام اين حوادث خونين و غارت هاي ملي طبق نقشه از قبل تهيه شده پاكستاني ها در افغانستان انجام مي شد. در گير و دار اين بي نظمي ها و حوادث خونين، عمال پاكستاني سناريوي غارت اموال و سرمايه هاي ملي افغانستان به آرامي اجرا مي كردند. شوروي ها در هنگام خروج خود از افغانستان، دست خالي اين كشور را ترك كرده بودند. اكنون نوبت غارت به پاكستاني ها رسيده بود، صدها عراده تانك و زره پوش از كار افتاده، موتر هاي عسكري، طيارات و هلي كوپتر هاي خسارت ديده، آثار و عتيقه جات و حتي يخچال و تلويزيون و ديگر لوازم خانوادگي، همه و همه را به پاكستان منتقل كردند. تجار پاكستاني در شهرها و ولايات مختلف افغانستان حتي استخوان هاي پوسيده مردگان را جمع آوري و به پاكستان انتقال مي دادند. يك غارت ملي با ابعاد بسيار وسيع و فاجعه آميزي توسط پاكستاني ها در كل افغانستان آغاز شده بود.

سرانجام دولت تقريباً متلاشي شده مجاهدين كه به چهار بخش و قلمرو كوچك در كابل تقسيم شده بود با يك ضربه نهايي و لشكر كشي آشكار پاكستاني ها سرنگون گرديد. سرحدات رسمي بين افغانستان و پاكستان، براي سردمداران حكومت پنجاب از بين رفته بود. از همه سرحدات كشور، مليشه، جنگجو، طالبان قبايل و فوج پاكستان با شعار جهاد عليه كفار وارد افغانستان مي شدند. تا اينكه در نهايت، فاشيستي ترين حكومت دست نشانده جهان را به سردمداري طالبان و شبكه القاعده در افغانستان به قدرت رساندند. در اين دوره، افغانستان توسط آي اس آي و مهره هايي مانند نصير ا... بابر اداره مي شد. مولانا فضل الرحمن رهبر جمعيت علماي اسلام پاكستان و امثال او براي درهم كوبيدن آخرين سنگرهاي مقاومت مجاهدين افغان و اعزام دسته جات غارتگر قبايل، فتواهاي شرعي!! صادر مي كردند. در اين سالها آي اس آي و فوج پاكستان توانسته بود درميان اهداف سياسي و غارت گرانه پنجابي ها و علماي مذهبي قبايل پشتون در پاكستان بر سر نابودي افغانستان و انضمام آن به خاك پاكستان نوعي اتحاديه سياسي – مذهبي ايجاد كنند.

دولتمردان پاكستان، افغانستان را عمق استراتژيك خود اعلام كردند و آشكارا مي گفتند كه تسلط بر قلمرو افغانستان جزو منافع ملي پاكستان است. آنها خط قرمز منافع ملي خود تا سواحل آمو دريا گسترش داده بودند. مثلث فوج، طالب، القاعده با همكاري بي دريغ قبايل  تمامي مساحت جغرافيايي افغانستان به استثناء چند منطقه تسخير ناشده را به ميدان تاخت و تازهاي وحشيانه خود تبديل كرده بود.

كمي جلوتر برويم، در سالهاي جهاد و مقاوت افغان ها عليه اشغالگران شوروي و حكومت داكتر نجيب الله ، مجاهدين افغان تنها با انديشه پيروزي نظامي خود بر اشغالگران و كمونيست ها مي جنگيدند، به عبارت ديگر در داخل افغانستان، شعار مبارزه اسلام عليه كمونيسم در تمامي كوهها و دره هاي افغانستان طنين انداز بود اما پاكستاني ها هدف ديگري را تعقيب مي كردند و آن نابودي ماشين جنگي افغان ها و متلاشي كردن اردوي ملي اين كشور تا آخرين عسكر بود. با حكومت داكتر نجيب الله در حالي كه احزاب مجاهدين، سرمست از پيروزهاي نظامي خود  بودند. پاكستاني ها آرام و بي سر و صدا غارت نظامي افغانستان را آغاز كردند تا در مرحله دوم عمليات خود در اين كشور، با افغانستاني دست و پنجه نرم كنند كه نه اردو، نه جنگ افزار، نه صاحب منصب تعليم يافته و نه انگيزه اي براي مقاومت كردن داشته باشد. در نخستين ساعاتي كه مثلث اشغالگر " فوج، طالبان و القاعده" وارد كابل پايتخت افغانستان شدند به سراغ داكتر نجيب الله رفتند. گفته مي شود قبل از آنكه او را بر دار بياويزند جلسه محرمانه مذاكره و محاكمه تشكيل دادند. رييس جلسه  يك تن از صاحب منصبان آي اس آي بود و تنها پيشنهادي كه براي زنده ماندن و حتي حكومت كردن دوباره بر افغانستان، براي داكتر نجيب الله ارائه كردند امضاي قرار داد ديورند بود. به اين عبارت كه هرگاه او اين قرار داد را امضاء و تسلط پاكستان بر نواحي شامل در اين قرار داد را به رسميت بشناسد نه تنها كشته نخواهد شد بلكه مي تواند تحت قيموميت غير رسمي پاكستان به رياست جمهوري خود در كابل ادامه دهد. داكتر نجيب الله اين پيشنهاد را نپذيرفت و لذا به حكم جرنيل آي اس آي شبانه دركابل بردار آويخته شد.

نيات اشغالگرانه پاكستان در افغانستان را مي توان از اظهارات نواز شريف در جريان محاكمه اش در محكمه عالي آن كشور به روشني دريافت. نواز شريف پس از كودتاي جنرال مشرف، به جرم خيانت به منافع ملي پاكستان به پاي ميز محاكمه كشانيده شد، اما او اينگونه از خود دفاع كرد: " من بزرگترين خدمت را به ملت و كشور پاكستان انجام داده ام خدمتي كه حكومت هاي قبل از من، همه مي خواستند آن را انجام دهند اما نمي توانستند. خدمتي كه من براي پاكستان انجام داده ام نابود كردن اردوي افغانستان است..."

آري! پاكستان از همان آغاز جهاد در افغانستان طبق يك سناريوي چند مرحله اي و با اهداف كاملاً استعمار گرانه، ولي در ظاهر با شعار كمك به مجاهدين، وارد قضاياي افغانستان شد.

اشك هايي كه كه ضياء در هنگام سخنراني به ياد شهدا و كودكان آواره افغانستان مي ريخت و از تلويزيون پاكستان به نمايش گذاشته مي شد، اشك عطوفت و مهرباني نبود بلكه اشك شوق ناپلئون به هنگام مشاهده اسيران جنگي و سرزمين هاي مفتوحه اش بود.

در سالهاي نكبت بار سلطه طالبان در افغانستان، پنجابي ها موجودي را به نام ملا عمر خلق كردند موجودي كه تا هنوز مجهول الهويه ترين فرد در منطقه است و مانند ربات ساخته شده در دستگاه جاسوس پرور آي اس آي عمل مي كند.

پاكستاني هاي سرمست از باده پيروزي ، شعار عبور از افغانستان از حلقوم ملاعمر سردادند و ادعا كردند كه بخارا و سمرقند در آسياي ميانه و مشهد در ايران جزء قلمرو تاريخي افغانستان است و بايد آزاد شود. به اين ترتيب، اين يك سياست استراتژيك در پاكستان است كه افغانستان بايد هميشه ناامن و متشنج و فاقد دولت قدرتمند مركزي باشد. اين حداقل خواسته هاي مقامات و جرنيل هاي پاكستاني است و الا آنها اهداف عميق تري را در قبال افغانستان دنبال مي كنند و آن نابودي افغانستان به عنوان يك كشور مستقل و انضمام آن به قلمروي مصنوعي پاكستان است. چنانكه در سالهاي حاكميت طالبان، قندهار به عنوان مركز و پايتخت اصلي ملا عمر، عملاً به يك شهر پاكستاني تبديل شده بود. كد شهري مستقل نداشت و به سيستم مخابرات پاكستان وصل شده بود.

در اين دوره، پاكستاني ها جناياتي را در افغانستان مرتكب شدند كه براي هيچ افغان پوشيده نيست.

1_ در شهرها و مناطق آباد حاصلخيز شمال كابل و ولايت شمالي افغانستان، با تانك و توپ و بولدوزر و بمباران هاي هوايي " سياست زمين سوخته" را تطبيق كردند.

2- به منظور زهر چشم گرفتن از افغان ها، فرمان قتل عام هاي فجيعانه اي را در شمال كابل، مزارشريف، ميمنه، باميان، يكاولنك، دره كيان و ديگر مناطق افغانستان صادر كردند. فرمان هايي كه با شدت عمل و خشونت بسيار، مو به مو اجرا گرديد.

3_ آثار تاريخي و گنجينه هاي فرهنگي افغانستان را تا آنجا كه مي توانستند با خود به پاكستان انتقال دادند و بقيه را كه غير قابل انتقال بود، منفجر و نابود كردند. يك ژورناليست اروپايي مي گويد اگر مجسمه هاي بودا در باميان، قابل انتقال به پاكستان مي بود، حتماً ملا عمر فتواي ديگري صادر مي كرد و مي گفت: مجسمه ها را منفجر نكنيد اما از افغانستان و از پيش چشم طالبان دور كنيد.

4_ در اين دوره تاريك و هول انگيز از 30 كشور جهان عناصر آدمكش، مزدور، ماجراجو و تروريست توسط آي اس آي و شبكه القاعده جمع آوري و ابتدا در پاكستان تحت تعليمات نظامي قرار گرفته و در قطعات منظم عسكري تقسيم مي شدند. اردوي پاكستان، انواع اسلحه را در اختيار آنها قرار مي داد براي جنگ و غارت و ويراني به افغانستان اعزام مي كرد. حضور اين تروريست هاي خارجي در افغانستان به حدي آشكارا و علني بود كه هر فرد افغان مي توانست گروههاي آنها را همه روزه در شهرهاي خود ببيند. در اين ميان پنجابي ها، با چهره هاي آفتاب سوخته، جنگجويان قبايل پاكستان، چچني ها، عرب ها و افراد جمعه نمنگاني، حضور چشمگيرتري داشتند. اساساً افغانستان در اين دوره به مأمن تروريست هاي بين المللي تبديل شده بود و پاكستان، لشكر لشكر جنگجو و دهشت افكن مزدور به كشور ما صادر مي كرد. چنانكه در آخرين ماههاي حكومت طالبان، يكي از مولوي هاي مزدور آي اس آي به نام مولوي صوفي محمد با ده هزار جنگجوي قبايل طي يك مراسم و تشريفات رسمي با حضور جنرال هاي اردو با توپ و تفنگ و ادوات ثقيل حربي، از سرحد عبور كرده و وارد افغانستان شدند. تا به زغم باطل شان عليه كفار شمالي در افغانستان جهاد كنند.

تجاوز و مداخله پاكستان در امور افغانستان، تا اين حد آشكارا و بي پرده بود و حتي در برخي از محافل سردمداران پنجاب از افغانستان به عنوان ايالت پنجم پاكستان ياد مي شد. پاكستاني ها در اين دوره تلاش كردند تا تمام زمينه هاي روابط سياسي ميان افغانستان و ساير ممالك همسايه را از بين ببرند و نگذارند هيچ كشور ديگري بدون اجازه اسلام آباد، با افغانستان روابط ديپلماتيك داشته باشد.

كشتار فجيعانه ديپلمات هاي ايراني در شهر مزارشريف در سال 1377 كه بدون ترديد به دستور مستقيم آي اس آي انجام شده بود بيانگر سياست هاي نفاق افكنانه پاكستاني ها در افغانستان است كه مي كوشيدند اين كشور را به كلي منزوي و به تدريج از صفحه جغرافياي سياسي منطقه محو نمايند.

اگر چه حكومت طالبان در افغانستان سقوط كرده است و اين به آن معنا نيست كه پاكستان تمام مهره هايش در اين كشور سوخته است، اين طور نيست. آي اس آي بر روي شطرنج سياست افغانستان، مهره هاي مختلف و رنگارنگي دارد و هنوز مي تواند با استفاده از اهرم ها و حربه هاي مختلف خود در سير حوادث و انكشافات سياسي و امنيتي افغانستان، به شدت اعمال نفوذ كنند. به عبارت ديگر، پاكستان يك همسايه هزار چهره است و در هر پيشامدي مي تواند رنگ عوض كند. ولي يك استراتژي در پاكستان تغيير ناپذير است و آن روءياي تسلط بر خاك افغانستان است.

اكنون كه  آقاي حامد كرزي به منظور تحكيم روابط به ظاهر دوستانه دو كشور، به پاكستان سفر كرد بايد به عنوان يك فرد افغان و زمامداري كه همه اقدامات و موضع گيري هايش در تاريخ افغانستان ثبت خواهد شد، كليه اين ملاحظات در در نظر داشته باشد. پناهگاه طالبان، هنوز در قلمرو پاكستان است. ملاعمر هنوز در زير چتر حمايت پاكستاني ها به سر مي برد. آي اس آي هنوز با شبكه القاعده ارتباط دارد. سرحدات دو كشور، هنوز متشنج و خونين است. پنجابي ها هنوز افغانستان را حريم امنيتي خود تصور مي كنند. به چرخش هاي به ظاهر 180 درجه اي پاكستاني ها در قبال حوادث و تحولات اخيرافغانستان قطعاً اعتمادي نيست. آنها همسو با وزش نسيم سياست حركت مي كنند. هرگاه امريكايي ها در عراق شكست بخورند و اوضاع در افغانستان متشنج شود، باز همان آش و همان كاسه خواهد بود. اسلام آباد اين ظرفيت و مهارت سياسي را دارد كه در ظرف كمتر از يك هفته بار ديگر 180 درجه به عقب برگردد. اگر چه همين حالا نيز دست اردو و جنرال هاي آي اس آي، در اكثر حوادث تروريستي و خشونت بار افغانستان دخيل است. آنها از امريكايي ها به بهانه تغيير سياست، فقط پول مي گيرند، استراتژي اصلي و زير بنايي آنها در قبال افغانستان، تا زماني كه پاكستان به عنوان يك كشور موجوديت سياسي داشته باشد، تغيير نخواهد كرد.

از آقاي كرزي مي خواهيم در هنگام گفتگو و چانه زدن هاي سياسي با دولت پاكستان بايد بيش از حد معمول بايد مواظب حركات و تصميم گيري هاي خود باشد.

هيچ سندي را بدون بررسي هاي متخصصين و مشوره با علما و نمايندگان ملت امضاء نكند. منافع ملي افغانستان را در تمام اين مراحل حتي براي يك لحظه هم به دست فراموشي نسپارد. به هنگام مذاكره پيرامون امنيت سرحدات دو كشور، با جرأت و قاطعيت لازم حريم امنيتي افغانستان را مشخص كند. در ضمن افغان هاي زخم خورده از پاكستان و پاكستاني ها، از كرزي خواستند طبق معمول و براي چندمين بار باز هم سند آزادي زندانيان پاكستاني را به عنوان تحفه به اسلام آباد  نبردند که بردند و همه دروازه هاي افغانستان را بدون دقت و تأمل بر روي اين همسايه بدخواه و ماجراجو نگشايد که گشودند.

پاكستاني ها را در نيم قرن گذشته بسيار آزموديم، ديگر آزموده را آزمودن خطاست ولي از آنجايي كه پاكستان، همسايه افغانستان است و داشتن روابط و مناسبات با آن كشور امري لازم و اجتناب ناپذير است. لذا ايجاب مي كند آقاي كرزي در برقراري روابط و اتخاذ ديپلماسي با آن كشور فوق العاده حساس باشد. از اين مارهاي گزنده اي كه از دشت هاي سوزان پنجاب سر به در آورده اند، بايد احتياط كند و آنقدر شجاع و با جرأت باشد كه بتواند آشكارا و رو در رو جنايات بي شمار پاكستاني ها را كه در افغانستان انجام داده اند بر رخ جنرال هاي آي اس آي بكشاند و قاطعانه از آنها بخواهد كه ديگر با سرنوشت افغان ها و حيثيت افغانستان بازي نكنند و سرحدات دو كشور به تخته شطرنج جنگجويان و مليشه هاي مزدور خود تبديل نسازند.

جنرال مشرف از يك سو بر روي افغان ها لبخند مي زند و دست دوستي دراز مي كند ولي از جانب ديگر طبق استراتژي كلي پاكستان مليشه و طالب و القاعده به افغانستان گسيل مي دارد. امروزه كليد بحران افغانستان در دست پاكستاني ها است و تمام ناامني جنوب و جنوب شرق اين كشور از ميكده هاي پنجاب و مدرسه هاي پيشاور و از دهليز هاي تاريك اهداف شيطاني و نظامي گرانه آي اس آي در اسلام آباد سرچشمه مي گيرد. بنابرين نيازي به تحفه بردن آقاي كرزي نبود. او بايد از موقف بالا پاكستاني ها  را تحت فشار قرار ميداد تا ديگر سرحدات افغانستان را خونين نكنند.

پايان

 


بالا
 
بازگشت