مصطفی اورکزی

ناروی

آينده موهوم افغانستان

 

وضعيت حاکم در افغانستان اميد برای تحکيم دولت ملی را خيلی محدود نموده است. محول ساختن وزارت های کليدی برای ائتلاف شمال ضد طالبان سبب پديد آمدن تبعيض همچو دوران طالبان گرديده ، که روز تا روز بيش از پيش در دواير دولتی مشهود ميگردد. مجاهدين و بخصوص شورای نظار خود را حاکمان و خادمان حقيقی و شرعی ملت دانسته و بدون درنظرداشت خواست اعظم مردم به حکومت تک حزبی جهادی خويش پرداخته و خواهان غصب قدرت در انتخابات عمومی رياست جمهوری اند. حرف معروفيست که آزموده را آزمودن خطاست. عدم شعور سياسی و حس وطندوستی رهبران جهادی بعد از کودتا عليه دولت جمهوری افغانستان مسما به انقلاب اسلامی به همه جهانيان و خاصتا مردم افغانستان هويدا گرديد. رهبران راورلپيندی بعد از احراز قدرت دولتی اردوی قدرتمند افغانستان را منحل و به اينصورت زمينه مداخله ممالک همجوار را به افغانستان مساعد تر نمودند. مامورين پوليس شهری را سبکدوش نمودند و به عوض به افراد بی مسئوليت خويش اجازه جنايات گسترده را دادند و مانع از آن نشدند. با عناوين مختلف پوهنتون و مکاتب را بستند و آينده سازان کشور را از کسب علم و دانش محروم نمودند. طی بيشتر از يک دهه حکومت سياه جهادی طالبی خلا عظيم در دستگاه دولتی بوجود آمد که تاسيسات رسمی را فلج نمود و فساد اداری را رونق داد.

با تقرب انتخابات رياست جمهوری در افغانستان حکام محلی کوشش به نگهداشت قدرت خويش مينمايند که حرکات قدرت طلبانه ايشان روند انتخابات آزاد را بطی مينمايد. انگاشتن قدرت در افغانستان به عنوان ميراث جهاد سبب دور نمودن افراد آزموده از ادارات دولتی گرديده و برای کسب وظيفه يی سابقه جهادی و مربوطيت به مليت خاص خاصتا درمرکز معمول ميباشد

قسمت اعظم روشنفکران و کار آزمودگان در غرب بسر ميبرند و فضای تعصب بار جهادی علاقه و جرئت را از سازندگان حقيقی وطن سلب نموده است.

فعاليت حزبی برای روشننگران بنا به تهديد و مداخلات مغرضانه حاکمان دولتی بعيد است ، پس به کدام تکيه تکنيشن ها به افغانستان عودت و جهت عمران و رفاه مردم زجر کشيدهً افغان دست ياری بدهند؟ احزاب آزاديخواه و ترقيخواه با استفاده از مواد مندرج قانون اساسی افغانستان جرقه وار سربلند نمودند و پس از چندی مانند شمع خاموش شدند چون رهبريت صرفا ميتواند انگشت انتقاد به اعمال گذشته ديگران بلند کند. مگر آئينه يی نيست که چهرهً کريح زشتی های قدرتمندان را در يک دهه حکومت خون و آتش منعکس نمايد. پس کجاست عدالت و آزادی ؟ وزاری کابينه دولت افغانستان با مواجه شدن با چنين اعتراض خونسردانه ميگويند : قانون اساسی جمهوری افغانستان به وضاحت دموکراسی را در افغانستان قلمداد ميکند. دموکراسی چيست ؟ حکومت مردم بالای مردم بخاطر مردم.

بلی ! مگر با حذف مردم و جاسازی کلمه مجاهد دموکراسی در افغانستان عبارت است از حکومت مجاهدين بالای مجاهدين به خاطر مجاهدين.

 روز تا روز از فرط فقر و تهيدستی قبرغه های عوام در افغانستان نمايان تر و با خوردن بيت المال و کمک های خارجی شکم های حکام فربه تر ميگردد. در دواير دولتی خويشخوری و رشوت ستانی جزء قانون گرديده و سزای متخلف نرسيدن به هيچ درجه يی از کار ووظيفه است. مفاسد اخلاقی سير صعودی خويش را در افغانستان می پيمايد. قوه محترم قضائيه امر به عدم نشر آهنگ صدای زن در نشرات تلويزيون می نمايد ولی برای جلو گيری از فواحش شهری که بيشتر به سبب ناتوانی اقتصاديست اقدام لازم را صورت نميدهد. پوليس موظف خود به جنايت ، سرقت پول و اموال و اختطاف دختران دست می زند. در افغانستان قانون صرفا برای ملت است. زورمندان طبق دلخواه خويش از قانون پيروی ميکنند و مناصفه قانون که مخالف منافع ايشان نباشد پيروی و ماده های قانونی که موافق به منافع شخصی و گروهی آنان باشد قابل تطبيق ميدانند. سيطره غير قانونی بر گمرکات و منابع عام المنفعه جز لاينقطع کوشش حاکمان محلی برای احمال قدرت ووسعت سيطره ايشان در افغانستان است. تا حال هيچ رهبر و قوماندان جهادی برای خدمت به مردم کمر نبسته و با استفاده از جهل ملت که ناشی از دو دهه و بيش جنگ داخليست به عنوان دفاع از زبان ، مذهب ، مليت و منطقه ، مردم فاقد دانش را به دور خويش جمع نموده و برای ثروت ، شهرت و قدرت از جهل عوام استفاده سوء نموده اند.

اولين بار ممالک جهان بعد از به قدرت رسيدن مجاهدين به نام مهاجر افغانی آشنايی پيدا کردند. جنگ داخلی خونين سبب فراتر شدن قدم افغانها از پاکستان و ايران بسوی ممالک اروپايی و امريکايی گرديد. چون مطابق کنوانسيون ژينو ممالک عضو متعهد به شناختن حق پناهجويان برای اجازه اقامت بنابه محفوظ نگهداشتن حيات در خطر افراد دارای شکل سياسی اند. با مفاد قانون معاهده ژنيو افغانهای مجبور تقاضای پناهندگی به ممالک پناهنده پذير جهان ارايه و بيشتر مورد پذيرش قرار گرفتند. فضای ايجاد شدهً اختناق توسط مجاهدين سبب فرار مغز ها از افغانستان گرديد. اين جريان هنوز ادامه دارد و با تعقيب و تهديد سياسی يا بنابر عدم پذيرش متخصصين و کارآزمودگان مجرب که در حکومت اسبق دارای کار ووظيفه بودند ناگزير چنين انسانهای مفيد به خارج از وطن متواری گرديدند که در ساليان اخير به درجه اعلی خود رسيده است.

حکومت مغزهای خالی با تفنگ های پر افغانستان را مبدل به حيوان بی شعور فاقد ديد نموده که بهر طرف خيز می اندازد ، غذا می طلبد و برايش پرتگاه های  نيستی غير قابل بينش و احساس است. مغزهای متفکر با از دست دادن جا ، خانه ، زندگی و در نهايت حيثيت و اعتبار اجتماعی وظيفوی با گذاشتن قلب های افگار در زادگاه نياکان پر از افتخار خويش از کاشانه ها برون ساخته شده و رهسپار ديار هجرت گرديده اند. بادريافت زندگی جديد و يا گذشت عمر و زمان قلبهای وطنپرستان سرد و يا خاموش ميشود و کسی در افغانستان نيست تا افسوس از دست دادن يکی از شخصيتهای برازندهً کشور را نمايد. زندگی برای فرزندان غربت در افغانستان قابل پذيرش نخواهد ماند و با قبول جامعه و فرهنگ جديد اولادان افغانستان بيگانه پسند و هواه خواه تمدن غرب ميگردند. پس افغانستان با قوت کيها آباد و سربلند گردد؟

فرزندان چلی و ملا ؟ !  در صورت مطالعه دقيق  روند انکشاف جامعه ما ، افغانستان سريع السير بسوی نابودی در حرکت است.

زن بصورت دايمی مورد فشار مذهبی قرار دارد. يک جامعه متشکل است از دو جنس مرد و زن ولی در جوامع اسلامی خاصتا افغانستان اهميت نصف پيکر جامعه مورد قبول قرا نگرفته و زن مختص به بودن در خانه است. فضای موجود در افغانستان مانند قبر ملانصرالدين با يک قفل بزرگ در يک طرف و در طرف ديگر در باز ميباشد که زنان را درقيد کامل گرفته و درميان مراکز فساد ميتواند آزادانه کار نمايد. برای دولتمردان افغانستان خيلی  شرم آور است که دامنه مراکز فساد افغانی به پاکستان کشيده شده است و همچنان ممالک اروپايی و امريکايی شاهد آزادی های بی بند و بار افغانها ميباشد. حکام افغانستان به عوض بلند بردن سطح علم و دانش در فضای آزاد با بستن درهای کار و تحصيل به روی اناث و تحميل وضعيت خفقان و قيود بنام شريعت سطح مفاسد اخلاقی را بلند برده و مهاجرت اجباری را مساعد ميگردانند. به اين ترتيب ضعف هضم آزادی های غرب جوانان بطرف انحراف ميروند. اين ضرر جبران ناپذير به نسل افغانيست چون هويت افغانی در شرف باختن رنگ و بوی خويش ميباشد. نه تنها اين بلکه خون افغانی هم بنابر ازدواجهای نسل جوان افغان با بيگانه در خطر اضمحلال است. همه ارتباط به وضع نابسامان افغانستان ميگردد که عرصه زندگی را بر ملت مشکل نموده و سبب دلسردی ، نگرانی و گريز گرديده است.

کابل باوجود کوشش زياد به سبب حمايه خارجی ووابستگی به بيگانه يی احزاب با نفوذ داخلی بر سر قدرت نتوانسته از نظر سياسی و نظامی بر کشور فايق آمده و مرکزيت خويش را تامين نمايد. چون افغانستان هنوز با خطراثرات باقيمانده شبکه القاعده و گروه طالبان مواجه بوده و در صورت برخورداری سياست علنی محو سيستم ملوک الطوايفی در افغانستان برای استقرار دولت مرکزی با عکس العمل شديد مواجه خواهد گرديد که سبب آغاز جنگ داخلی ميگردد و گروه طالبان با کمک مالی و نظامی القاعده و پاکستان با استفاده از موقع ، حاکمان بی کفايت را يکی پی ديگری مانند هفت سال قبل سرنگون و خود قدرت را غضب خواهند نمود. در آنصورت تغيير سياست امريکا در قبال افغانستان با معامله با طالبان مبنی به از دست  برداری حمايه شبکه القاعده و تسليمی بن لادن بعيد نخواهد بود. چون قدرتها در جنگ بيشتر به منافع اقتصادی حساب ميکنند. کشيدن لوله گاز از آسيای ميانه به بحر هند خط مشی عمدهً اقتصادی قدرتهای هم پيمان را تشکيل ميدهد که در مقابل اراده و سرنوشت ملت افغانستان دارای ارزش نيست.


بالا
 
بازگشت