نظری به گفتگوی اختصاصی جناب حامد کرزی رئيس دولت انتقالی افغانستان با ظاهر طنين سردبير برنامه های بی بی سی برای افغانستان

 

درگفتگوی اختصاصی ( 7 می 2004 ) جلالتماب حامد کرزی رئيس دولت انتقالی افغانستان ، باور ها ، مسايل ، انديشه ها ، ديدگاهها و انتقاد های مشخصی بازتاب يافته است که از سوی گروههای مختلف سياسی و نمايندگان آگاه اقشار ، اصناف ، لايه ها و گروههای قومی و ملی مخالف و مختلف جامعه ما در ماه های قبل و بعد از تشکيل لويه جرگه تصويب قانون اساسی مطرح ميگرديده است.

جناب کرزی در نخستين بخش اين مصاحبه از « ترورستان » ، « حاميان تروريزم » و « ديگران » بمثابه « دشمنان کشور » ، دشمنان ثبات حکومت مردمی » و مانع اساسی پيشرفت پروسهً انتخابات ياد کرده اند ، اما ازين واژه های نامشخص ، مبهم ، کلی و انباشته از تصورات شخصی و ذهنی  ايشان ، شنوندگان مختلف برداشتهای متفاوت و نا همگون داشته اند.

اگر مراد ايشان از  « تروريستان » همان القاعده ، طالبان و حکمتيار و بنيادگرايان پاکستان باشد ، اين نيرو بقول کسنجر وزيرخارجه اداره ريگن در دوران جنگ سرد و حضور نفوذ شوروی در افغانستان ، از سوی عربستان سعودی محافظه کاران بريتانيا ، بازيگران عمدهً سياست نفتی جهان و نظاميگران پاکستان بويژه از سوی ضياء الحق ، بمثابه رهبران ، پيشوايان ، اميران جهاد افغانستان توصيف و تسليح و تمويل می شده اند. در پشتونخوا و بلوچستان قرارگاهها داشته اند ، زندانهای شخصی داشته اند. در« توره بوره » و « ژوره » پايگاههای نظامی مستحکم به ايشان ساخته شده بود ، ادمکشان حرفه ای داشته اند ، فن استعمال انواع راکتها ، ماين ها و سلاحهای کشتار مردم را می آموخته اند ، در خيمه گاههای خود مليونها مهاجر را گروگان گرفته بودند و گروگانان را بعد از شستوشوی مغزی به سنگر گاهها سوق ميکرده اند.

ازهزران «جناح» برحاکميت دولتی و بر مردم ما ضربه وارد می آوردند. و در حال حاضر نيز « مروت » و « مدارا » ی نمايندگان فوق العادهً ادارهً بوش و دولت انتقالی نسبت به آنان چندانی کاهش نيافته است. چنانچه بملاحظه ميرسد برای مجرمان جنگی طالبان ، به بهانه های مختلف شرايط لازم رهايی از حبس مساعد می شود. اين افزار های کور ، کر ، بی دست و پا و بيماران روانی طالبان وابسته به القاعده و « سيا» ، طالبان « خاکستری » و طالبان « سفيد » تصنيف و توصيف ميشوند. نظريه پردازان و مبلغان برجسته و حاميان يک سر و چندين زبان درون دولت انتقالی آنان را نيز ميتوان  طالبان « سبز » بگفته مردم کابل بنام طالبان « دريشی پوش » ناميد.

برای طالبان« سرخ » نيز زير شعار های خوشايند وحدت ملی و ملی يوالی و ديگر پسوند و پيشوند های ملی گرايانه و سلطنت طلبانه زمينهً مساعد فعاليتهای سياسی ، قانونی و مسالمت آميز مهيا ميگردد و با « چپ و راست کردن » جامهً طالبان « سرخ » جنبش طالبان « سفيد » را بآهنگ شتابنده تقويت و گسترش می بخشند.

وشوربختانه  آنروز ها چندان دور نيست که طالبان وابسته به حزب حرکت انقلاب اسلامی مولوی نبی محمدی از زير درفش بازسازی و نوسازی و از گريبان انجوهها و سازمانهای دولتی و غير دولتی سربلند کنند و اين همه « تروريستان » نيز « سفيد» و تبرئه شوند.

حالانکه اکثريت مردم افغانستان از طراحان اين تضنيفها و حاميان قبيله ای و بين المللی طالبان اين انتظار  داد خواهانه را داشته اند که بايد طالبان خاکستری ، سياه و سبز و سرخ لااقل از لحاظ سازمانی خلع سلاح ، پراگنده و تار و مار می شدند و بر دستگاههای امنيتی و نظاميگران پاکستان اين فشار وارد ميگرديد که از فعاليتهای تروريستی خود توسط طالبان مزدور ، در داخل افغانستان دست می کشيدند و اسامه و شبکه القاعده را مجبور ميکردند تا از وزيرستان و قبايل آزاد و قلمرو پاکستان بحيث پايگاههای تروريزم بين المللی  استفاده خرابکارانه نمی توانست.

اينکه ادارهً بوش و دولت انتقالی کشور ما با وجود مليارد ها دالر مصارف هنگف نظامی و قربانی بهترين فرزندان افغانستان و امريکا ، بازهم با تروريستان وابسته به پاکستان و القاعده از در آشتی و مصالحه پيش می آيند و با اين خيره چشمان و خرد باختگان ، « مروت » و « مدارا» ميکنند.

بباور اکثر آگاهان کشور ما ، در پشت اين نرمش ها ، منافع ستراتيژيک سلاطين نفتی جهان مقدم برهمه چيز ديگر نهان می باشد. بازيگران سياست های بزرگ جهان ، روزی از پاکستان بمثابهً مستحکمترين « کمربند سبز» در برابر نفوذ سياسی و مسلکی اتحاد شوروی سابق استفاده ميکرد و پاکستان را به پايگاه نظامی دارای بمب اتومی خود مبدل کرده بودند. در حال حاضر نيز با اين خيال خام اند که از پاکستان بحيث تختهً خيزی بسوی آُسيای ميانه و ميدانهای غنی گاز و نفت « دريای خزر » استفاده نمايند.

نگهداری طالبان سياه و خاکستری ، حکمتيار ، تروريستان چيچن و ازبکستان و تربيت نظامی آنان در وزيرستان ، مانور و مشق تروريستی آنان در داخل افغانستان همه و همه بخشی ازاين تلاش موذيانه و همآهنگ پاکستان و حاميان بين المللی آنان می باشد. تا اين پيشمرگان را برای يورش های نوين پرورش دهند و بحريم امنيتی « روسيه فدراتيو» و بسوی مناطق و کشورهای ماورای «پردهً آهنين » راه خود را باز کنند. و رويا های نا تمام طراحان « فارورد پاليسی » استعمارگران بريتانيای قرن 19 را از قوه به فعل آورند.

مگر بايد گفت که جنگ سالاران برجسته و گرگان باران ديدهً بريتانيای کبير از صخره های سرکش شمشاد و گذرگاههای دشوار هندوکش بيدار اين درسهای تلخ و عبرت تاريخی را آموخته بوده اند.

« بايد پذيرفت که افغانستان يک مشکل بزرگ طبيعی است. فتح افغانستان امريست دشوار و نگهداری آن مستحيل و مشکل است که يک قوهً نظامی را دراين کشور نگهداشت و از همه مشکلتر اينست که از آن چگونه بتوان برون شد ». (1)

ميراثخوران استعمار بريتانيای کبير با عبرت اندوزی ازين درس های تلخ تاريخی ، شيوه ها ووسايل محيلانه و نيرنگهای آزادی کش ديگری را برای پيشبرد مقاصد استعماری و گسترش نفوذ خود تجربه کردند.

نخست از شاه شجاع ، امير دوست محمد خان ، امير عبدالرحمن خان ، نادر خان و سردار هاشم صدراعظم و ملاعمر و ديگران يکی پس از ديگری بسود پاليسی استعماری تفرقه افگنانه و اسارت آور خود استفاده نمودند.

قهرمانان نامدار جنگهای اول و دوم افغان و انگليس و جنگ فاتحانه ميوند ( 1880 م ) ورهبران جنگها و فرماندهان قيامهای مسلحانه ملی وضد استعماری کشور را ، يکی بعد ديگری سرکوب و جنبش ملی آزادی بخش خلق خشمآگين ميهن ما را باشکال و شيوه های گوناگون و توسل به سياست استعماری ، نيش و نوش و تفرقه افگنی تار و مار و سرانجام برسرنوشت مردم ازادی دوست حاکم شدند. سلاطين مزدور استعمار و استبداد استعماری ، با دريغ و درد ، طی بيش از يک قرن ، ازادی و کرامت انسانی مردم ميهن ما را با همهً خشونت تعصب آميز لگد کوب ميکرده اند. و در دوران اين اميران و شاهان وابسته بويژه امير عبدالرحمن هر عمل و اقدام دادخواهانهً توده ها توجيهات نادرست و جرم تلقی ميگرديد. جرم يک امر شخصی نبود . جزا به خانواده ها ، نزديکان و دوستان متهم سرايت ميکرد. « يک خانه گناه و صد خانه فنا » . بازتاب روشن همين افراط کاريهای مستبدانهً اميران و شاهان مزدور بوده است.

در درون سلطه و نفوذ استعمار کهنه اشتراک کنندگان وفرماندهان قيامهای ملی و جنگهای ازادی بخش ضد استعماری افغانستان ، در داخل و خارج افغانستان مجبور به مهاجرت ، تبعيد و زندانی ميگرديده اند. بر جنبش های خود انگيختهً توده های دهقانی مهر سياه طغيان ، بيدينی ، شورش ، سرکشی  و عصيان زده ميشد. جلوه های زشت و درد ناک بردگی ، مزدوری خانگی ، بيگار « کار بيمزد) گلوی مظلومان و آزاديخواهان را ميفشرد ، و طنين رسای زندگی آزاد و انسانی را در مردم خفه و خاموش ميکرد. « حسن حسن گوش کن و دم نزن » منطق زندگی توده های دربند زنجير افغانستان نيمه مستعمره بود.

دردوران استبداد استعماری ، مجرمان غرغره ، تيل داغ ، ديگ جوش ، از حلق آويخته و در قفس آهنين انداخته ميشدند.

چاندماری ، ذبح ، تيرباران ، برچه پک و به توپ بستن از مجازات معمولی اين دورانهای سياه تاريخ وطن ما بوده است. زنان نيز از تعرض عمال دولت مصئون نبوده است. گيسوی زنان بريده ميشدند. زنان محکوم در ملای عام تحقير ، بی عفت و با گربه در جوال انداخته می شدند.

اما تاريخ با اينهمه جنايات و شکنجه های استخوانسوز بحرکت خود به کندی ادامه داد. افغانستان ، سرانجام بابتکار شاه امان الله و قيام مسلحانهً ملی مردم در سال 1919 آزاد گرديد و به کندی و دشواری پيشرفت. اما در آغاز آخرين ربع قرن گذشته اوضاع افغانستان ، منطقه وجهان دستخوش تحولات تند و چرخشهای نوين تاريخی گرديد. در کشور ما در شمال و جنوب انقلاب و ضد انقلاب صادر ، بنيادگرايان القاعده ، طالبان و فوج پاکستان و بطور کلی ميراثخوران استعمار کهنه باز بخيال خام پيشروی در « قلب آسيا « و تسخير گذرگاههای هندوکش شدند، اتفاقا بارديگر از دل و دامان دره های هندوکش و قلب بيدار افغانستان کرانه های آمو و هريرود ، فرماندهان و قهرمانان نامداری سربلند کردند و جبهه مقاومت ملی را برهبری فرمانده مسعود تشکيل دادند و از گذرگاههای  هندوکش و گوشه گوشهً وطن دفاع قهرمانانه کردند.

اما بعد از شهادت فرمانده مسعود 9 سپتمبر 2001 و تراژيدی 11 سپتمبر 2001  مرکز تجارت جهانی نيويارک ، تجاوز القاعده ، طالبان و فوج پاکستان توسط جبههً مقاومت ملی و نيروهای بين المللی صلح بويژه نيروهای پاسدار صلح امريکا دفع شد. حاکميت طالبان ظلمت سرنگون و از افغانستان بطور کلی تصفيه و جاروب شدند.

در روشنی اين واقعيتهای تاريخی اکنون ميتوان پيش بينی تاريخی کرد که پيچ مهره های سياسی ادراهً بوش و بريتانيای کبير باز مايلند که تاريخ را در کشور ما تکرار کنند. فرماندهان و قهرمانان دوران مقاومت ملی را با توسل به سياست نيش و نوش و تفرقهً ملی پراگنده سازند. يکی را عليه ديگری برانگيزند و بتوانند خصومت ملی ، ظلم ملی ، استثنا طلبی ، سيطره جويی قبيله يی و قومی را تشديد و اسباب زوال شخصيتهای ملی و فرماندهان دوران مقاومت ملی را فرهم نمايند. و هرگاه با شيوه های نيش و نوش و گسترش شبکه های جاسوسی قادر به تحکيم پايه های متزلزل حکومت وابستهً خود شده نتوانند ، در آنصورت پيش بينی می شود که بار ديگر بنيادگرايان چچن و ازبکستان طالبان سفيد ، خاکستری و سبز و سرخ ، حزب اسلامی حکمتيار و فدراسيون قبايل را برای تسخير کابل ،  قبايل آزاد و استقرار يک دولت ائتلافی متمايل به پاکستان و از لحاظ سياسی و اقتصادی وابسته بغرب ، تشويق و پشتيبانی کنند. و در نهايت جنگ سالاران دوران مقاومت را ، بی نقش ، بدنام و بنام مجرمان جنگی بمحاکم بين المللی معرفی نمايند. و قبايل ازاد را باسارت کشند و با يک « تير و دو فاخته » را شکار کنند.

مگر آرزومندم که اين تصورات من ذهنيگرانه و يک پيش بينی تاريخی نا درست باشد و افغانستان مستقل ، متحد ، دموکراتيک ، صلحدوست ، غير منسلک و رشد يابنده از لای خاکستر های جنگ درين منطقهً ستراتيژيک جهان سربلند کند و نقش تاريخی خود را باز يابد. اما در بارهً حاميان « تروريستان » نيز می توان حدس و گمانهای متفاوت و متضادی زد. ميتوان از محافل معين بنيادگرای پاکستان در داخل و خارج رژيم آنکشور نام برد که ناف و سرنوشت آنان با القاعده ، طالبان و مافيای ترانسپورتی و مواد مخدر گره محکم خورده است. و همسويی و منافع مشترک آنان راعمق ستراتيژيک پاکستان برای دهشت افگنی می کشاند..

ميتوان از طالبان خاکستری ، سبزو سرخ بسته به قبيله غلجايی يادکرد که توسط نمايندگان برجستهً قبيلهً درانی از حاکميت بيرون ريخته شدند و اکنون در ارزگان ، زابل ، غزنه و زرمت نظم و امنيت دولتی را بهمکاری مولوی حقانی برهم ميزنند و بر دولت کرزی فشار می آورند تا تمامی زندانيان آنانرا آزاد و نمايندگان  برجسته حزب اسلامی و طالبان را در حاکميت شريک بسازند و گروههای قومی ديگر کشوررا به عقب نشينی آشکار وادار کنند. اما نزد جناب کرزی و« ديگران » به احتمال قريب همان تنظيمهای تند رو و بنيادگرای ساخت پاکستان خواهند بود که در حال حاضر مانع عمدهً گسترش اقتصاد سرمايه داری ، بازار ازاد ، اجرای ارزشهای اعلاميه جهانی حقوق بشر و استقرار دموکراسی و سوسيال دموکراسی در افغانستان ميباشد و از تشکيل دولت اسلامی و تنظيم سياسی تصوری جز کسب غنايم (  مزد و سود بدون کار ) تجارت مواد مخدر ، حيف و ميل دارايی مردم ، قاچاق ميراثهای فرهنگی ، کشمکش خونين  و مسلحانه برای کسب و حفظ قدرت ، ويرانی راهها ، پلها ، مکاتبب ، بيمارستانها و کشتار مردم بيگناه ، زراندوزی ، اعمار و خريداری قلعه ها و کاخهای باشکوه در داخل و خارج ، ازدواج های اجباری متعدد درسراشيبی عمر و رهبری و دين و دولت ، تصور روشن و ترقيخواهانه ديگری نداشته اند. و در حال حاضر نيز در داخل و خارج کشور در مقابل تحولات دموکراتيک جامعه و رشد يابنده اقتصادی ، باز سازی و نوسازی کشور و تشکيل اردوی منظم ملی و پوليس باشکال علنی ، مخفی ، مستقيم و غير مستقيم ، مسلحانه و مسالمت آميز ، قانونی و غير قانونی سنگ اندازی و مقاومت لجوجانه تبليغاتی مينمايند . و جناب رئيس دولت انتقالی نيز بعلت وابستگی جهادی و سنتهای پسنديده افغانی و خانودگی خود ، هنوز هم جرئت لازم ندارند که از حضرات صبغت الله ، گلبدين حکمتيار ، استاد سياف ، مولوی يونس خالص ، مولوی حقانی و پسران مولوی نبی محمدی و طالبان ملی گرا درون رژيم با صراحت ياد کنند و آنانرا باتهام کشمکشهای خونين و کشتار مسلمانان که صد ها بار از کشتار دوران امين و داکتر نجيب بيشتر بوده است بمحاکمه بکشند و اندوخته های دالری و جايداد های آنانرا که سربه مليارد ها دالر می زند بکمک امريکا ، ناتو و جامعه جهانی لا اقل مصادره و در ساختمان مجدد افغانستان و بسود معلولين معيوبين و خانوداه های شهيدان ف قربانيان جنگ و بازنشستگان و زير نظر نمايندگان منتخب معلولان و بازماندگان شهيدان گمنام و نامدار وطن بمصرف برسانند. و با چنين اقدامات عادلانه نقش خود را در ساختمان يک دولت واقعا ملی و مردمی و دارای پايه های گسترده و استوار اجتماعی و ملی ايفا کنند.

واز وارسته مرد فرهاد دريا ، استعداد برجسته فرهنگی و هنری و شخصيت واقعا ملی و مردمی وطن که يکجا با هزاران هموطن خويش ، خشم و خروش و شور و هيجان انسانی مردم ازادی دوست کشور ما را به شيوه مدنی آن تا عالم ملکوت بلند کرده اند پند و عبرت تاريخی بگيرند. بهمدلی ، دوستی برادرانهً مردم در عمل مساعدت نمايدند.

همچنين در بخش ديگر مصاحبهً جناب رئيس دولت انتقالی اين نکته بازتاب يافته است که : « قوم بازی در داخل دستگاه حکومت مردود و بضرر مملکت است.» مگرمردم در جريان لويه جرگه و در عمل امتحان کرده اند که گفتار و کردار ايشان با هم تفاوت داشته است. و همکاران و متحدين قومی ايشان ، در دستگاه دولت و حکومت از مقام دولتی بسود اهداف سيطره جويانه قومی خود استفاده گسترده نمودند. و در عمل برشد پروسهً مستقل ملی ووحدت ملی زيان رسانيدند. بگونه مثال جناب کرزی و نظريه پردازان طالبان سبز در حاکميت انتقالی ، تعدادی از حضرات رهبران تنظيمهای ساخت پاکستان و غالبا عناصر ثبات پرست و کج انديش قومی را خلاف ابتدايی ترين موازين و اصول دموکراسی ( يک شخص يک رای ) وارد لويه جرگه ساختند. با دادن چنين امتيازات ، بمشروعيت ، ماهيت دموکراتيک لويه جرگه لطمه زدند و اين لويه جرگه را تا سرحد يک لويه جرگهً قبيله يی و ضد دموکراتيک تنزل دادند. چنانچه آشکار شد سيطره جويان قومی و قبيله يی بودند که از مشروعيت نظام رياستی تا مرز خلافت اسلامی دفاع کردند. اما در بارهً پايه های دموکراتيک اجتماعی و ملی آن  و درباره تساوی حقوق زنان با مردان و ارزشهای اعلاميهً  جهانی حقوق بشر ، نام و نشان و سرود نظام ، حساسيت جنون آميزی از خود نشان دادند. شوربختانه پيکر ، ملتی ، نظامی ، بی پا و دست و فاقد اندامهای استوار ملی و کارآيی را خلق کردند. بگونهً که امروز بزادگاههای خود بدون همکاری نيروهای پاسدار صلح رفته نمی توانند.

در نتيجه قوم بازيهای درون دستگاه حکومت و دولت بود که جناب حضرت ، رئيس شورای همآهنگی و مفتی اعظم بمباردمان ها و کشتارهای مردم ملکی شهر کابل و مخالف آشکار تامين حقوق اساسی زنان و نيم نفوس افغانستان ، برياست لويه جرگه تعيين گرديدند. و بانگ رسای مليونها زن افغانستان را در گلوی ملالی جويا خفه کردند. چنانچه دختر يک مجاهد از پا افتاده را بشيوه اسلاف خود و بصورت توهين آميزی بنام « ملحد » ، « کافر » و « کمونست » خطاب کردند. و جريان لويه جرگه را سمت و سوی قهقرايی وواپسگرايانه دادند. بدين منوال جناب کرزی ، در جريان اين مصاحبه بازهم تاکيد کرده اند که « رنگ و بوی قومی در کابينه و در دولت وجود ندارد.»

مگر مردم افغانستان بااين سخنان خوشبينانهً رئيس دولت انتقالی چندان باور نميتوانند. اگر چنين پاليسی اصول ملی مطرح می بود چرا در مورد نظام رياستی ، طالبان سبز و سرخ ، سلطنت طلبان استاد سياف ، کانديدای اکادميسن  رفيق رنجبر و رفيق خلقی سابق ما ببرک شينواری و ديگر ملی گرايان سيطره جوی موضعگيری همگونی داشتند.

همان موصع رياستی را که قبلا ضمن مصاحبهً ضرورت آنرا ، در رسانه های گروهی شخص رئيس دولت مؤقت بيان کرده بوده اند بشدت تاکيد کردند ولی در زمينه پايه های اجتماعی و ملی نظام رياستی و تشکيل شورا های محلی ، ولسوالی وولايتی و انتخابات رئيسان شوراهای دهات ، ولسواليها وولايات اين همه نيروهای ميانه رو ، چپی ، راستی ، ملی گرا ، کند رو و تند رو ، يکدل و يک زبان با طرح نمايندگان ساير اقليتهای ملی و مذهبی مخالفت ورزيدند. و با چنين موضعگيری ضد دموکراتيک ستون فقرات ملت و دولت واحد و سرتاسری ملی را خود و بدست خود شکستهً گرايش های خصومت ملی ، جدايی ملی ، استثنا طلبی ملی ، عظمت طلبی ملی را امکان تبارز دادند.

به نظرم اين کنش ها وواکنش ها به تحکيم پايه های ملی و اجتماعی ملت و دولت واحد افغانستان دموکراتيک بهيچصورت و هرگز مساعدتی نمی تواند و برخلاف بدوستی برادرانهً مردمان برادر افغانستان لطمه ميزند.

واقعيت اينستکه جناب رئيس اداره انتقالی با اعضای کابينه ، معاونان رئيس جمهور ، رئيس قوه قضائيه و مشاوران بيشمار و مشکل آفرين خود در باره ماهيت اجتماعی ، ملی ، عقيدتی ، سياسی و برنامه جاری ، ستراتيژيک و غايی حکومت و دولت خود ، در عمل زبان مشترک و ديد سياسی مشترک ندارند.

اهداف تکتيکی ( جاری ) ستراتيژيک ( عمومی ) واحد تنظيم شده ندارندو اعضای کابينه و دولت در بارهً شکل ، مضمون ، نام ، نشان ، سرود دولت آگاهانه و داوطلبانه توافق نظر نداشته اند. و زير فشار های پشت پرده مجبور به قبول طرحهای همديگر شدند و در محتوی آخرين مسوده قانون اساسی  اصلاحاتی صورت گرفته بوده است که باب طبع حفيظ منصور و طرفدارانش نبوده است.

درباره تعريف « ملت » « وحدت ملی » ميان کابينه و دولت نيز بطور کلی ديدگاهها و باورهای متفاوت و ناهمگون وجود دارد.

ـ  وزيران افغانی الاصل که تابعيت دوگانه دارند از جمهوری رياستی با همه شدت و قوت دفاع ميکنند اما مرکزيت پايه های اجتماعی ملی قوی و اداره های محلی ، ولسوالی وولايتی انتخاباتی و دموکراتيک را عامل تجزيهً ملی پنداشته و به آن اختلاف نظر اصولی دارند.

ـ اين وزيران افغانی ـ امريکايی ، ملت را متشکل از تمام شهروندانی می شناسند که در 18 سالگی داوطلبانه آزمايش شهروندی را سپری و سندآنرا بدست آورده باشند. از ديدگاه اين وزيران تمام شهروندان کشور بدون هرگونه تبعيض دارای حقوق و امتيازات و مسئوليتهای همگون قانونی ميباشند. آرزومندم که موانع دست و پاگير رشد مستقل ملت در افغانستان نيز باشتراک دموکراتيک تمامی اقليتهای ملی و مذهبی و اقشار و طبقات اجتماعی در ساختار ملت و دولت ملی از ميان برداشته شود.

ـ وزيران ساخت تنظيمهای پاکستان و اخوان المسلمين و نيروهای مقاومت بطور کلی از جمهوری پارلمانی دفاع ميکنند. امابه ارزشهای اعلاميه جهانی حقوق بشر ، برابری حقوق زنان با مردان و ازادی دين از سيطرهً دولت باور ندارند.

ـ ملت از نظر اين گروه امت مسلمه است. حزب اسلامی و ديگر بنيادگرايان ، مرز ميان مسلمانان را جايز نمی پندارند و طبق احکام قرآن همه مسلمانان جهان را ملت ابراهيم خليل الله و برادران همئديگر می شناسند. و تصميم ارباب عقد و حل و فتوای رهبران مجتهدان دينی مذهبی و پيشوايان طريقه های عرفانی را ضامن مشروعيت دولت بی شمارند. که بهترين نمونهً آن در افغانستان دولت اسلامی استاد ربانی بوده است.

ـ وزيران جنبش ملی برهبری جنرال دوستم اصولا از نظام جمهوری رياستی متمرکز با پايه های  محلی ، ولسوالی ، وولايتی دموکراتيک پشتيبانی ميکنند و نظام دولتی فدرالی متمرکز دارای پايه های اجتماعی و ملی انتخابی و دموکراتيک را عامل اساسی تشکل ملت ووحدت ملی ارزيابی ميکنند و حل اصولی « مساله ملی » را جدا مطالبه دارند.

ـ وزيران وحدت اسلامی نيز  به نظام رياستی دارای پايه های دموکراتيک گرايش بيشتر دارند و بخشی از آنان به جمهوری پارلممانی گرايش قوی دارند. اما روشنفکران « قلب افغانستان » جمهوری پارلمانی را بسود قوم خود و ملت افغان ارزيابی مينمايند.

وزيران دارای گرايش سلطنت مشروطه بويژه سلطنت طلبان قبيلهً محمدزايی و خدمتگزاران ووفادار و بی وفای آنان همان نظام را ملی و ضامن وحدت ملی ميپندارند که محور و مرکز اصلی قدرت شاه باشد. و نسل اندر نسل اين ديوانگان قدرت و شهرت برتوده ها ، رعايا ( رمه ها ) فرمانروايی کند و دارای دربار ها پر از تجمل و زرق و برق باشند. برای سلطنت طلبان اين موضوع اهميتی ندارد که مصارف هنگفت وزارت دربار و خانوادهً سلطنتی از کجا فراهم ميشود.

اگر اصول مشروطيت در قانون اساسی ( 1964 م ) بازتاب يافت ، اما حکومت های دههً مشروطيت بعلت مداخله آشکار و پنهان « شاه مخلوع» و اشرافيت هيچگاه قادر به اجرای ارزشهای دموکراتيک قانون اساسی شده نتوانستند. سلطنت و خاندان سلطنتی در انتخابات پارلمانی مداخله کردند ، در احزاب مداخله کردند در مطبوعات مداخله نا هنجار کردند و تاجائيکه من شخصا اسناد دستگاههای جاسوسی آنانرا ديده ام ، با دريغ و اندوه ، نشان انگشت آنان در تمامی نهاد های دموکراتيک دههً به اصطلاح مشروطيت ديده و خوانده ميشده است. بنابرين در دوران قبيله سالاری و مناسبات مسلط فئودالی و ارباب رعيتی نه ملتی می تواند ساخته شود و نه وحدت ملی پايه دار تامين ميگردد.

ـ روشنفکران و روشنگران افغانستان نيز از آغاز نهضت مشروطيت و نشرات بيداری بخش محمود طرزی تلاش پر اميد ميکرده اند که در کشور ما ملتی همبسته و دولتی دموکراتيک و پارلمانی تاسيس گردد. اما تا همين امروز با وجود دادن قربانيهای فراوان ارزوهای ملی ـ دموکراتيک و آزاديخواهانهً آنان تحقق راستين نيافته است.

هرچند در آستانهً دهه هشتاد ( 1978 م ) حاکميت خاندان نادرخان سرنگون شد. مگر دراين دوران حفيظ الله امين داکتر نجيب الله و سپس در دههً 90 گلبدين حکمتيار ، ملاعمر و اميران قبيلهً غلجايی و استاد سياف حرف اول را ميزده اند.

هرگاه روشنفکران نوانديش ، قانون شناسان ، استادان حقوق و کار آگاهان رشته های مختلف علمی و فنی در لويه جرگه قانون اساسی امکان اشتراک متناسبی می يافته اند بدون ترس از اشتباه « دين » ازسيطره دولت ازاد می شد و دولت انتقالی راه رشد دموکراسی ، ازدی ، صلح و ترقی را بآهنگ شتابنده هموار و بهمکاری جامعه جهانی دولت انتقالی بيک دولت دارای پايه های اجتماعی و ملی و دموکراتيک ، تحول کيفی ميکرد که متاسفانه هيچ به اين قشر آگاه و فعال جامعه توجه نشد.

جناب رئيس دولت انتقالی در بخش ديگر گفتگوی خود بيان داشته اند که « رنگ و بوی قومی در کابينهً دولت وجود ندارد » شايد تا حدی اين حرفها درست باشد. مگر به باورم « تا باد نباشد ، برگها شور نمی خورد » يا بقول مردم « تا نباشد چيزکی مردم نگويند چيزها ». بايد رييشهً اين انتقادات و تبليغات را در اداره های سنتی افغانستان جستجو کرد. شاهان و اميران افغانستان بويژه اميردوست محمد خان ، اميرعبدالرحمن خان ، نادرخان و ملاعمر ، تاج و تخت را در مقابل قرارداد های ضد ملی با سلطنت بريتانيا کبير يا ميراثخوران استعمار بدست آوردند.

اين اميران و شاهان « واجب الاحترام و غير مسئول » هيچگونه مسئوليتی در مقابل رعايا ( رمه ها ) ی خود احساس نمی کرده اند. در خطبه ها بصفت ظل الله ( سايه خدا ) ياد می شدند. مقامات قوای مسلح ، وزارتها ، نائب الحکومگی ها و سفارتها را بفرزندان ، برادران نزديکان طايفه و قبيله خود انحصار و اعتماد ميکردند. بگونهً مثال در دوران سلطنت « بابای ملت » از جمله 21 سفير ووزير مختار هفده مقام آن بخاندان سلطنتی ، آل يحيی و قبيلهً محمدزايی و چهار مقام آن بدولتمردان از کار افتاده ووفادار قبيله های ديگر تعلق گرفته بود.

باحضور و نفوذ « بابای ملت » بار ديگر سی سال پس باز شيوهً اداره رونق گرفت و سرداران نيمه جان دوران سلطنت با همه بيماريهای دماغی ، قلبی ، ذهول حافظه و کهولت پيری و ناتوانی بسوی وطن آمدند تا آخرين قطره های خون مردم را در جامها بريزند و بمردم ستمديده و پاسداران واقعی وطن بفهمانند که شما بيهوده خون داديد ، سرداديد ، شکنجه شديد ، زندانی شديد ، در جويباريکه آب رفته است باز ميرود و تا محافظه کاران بريتانيای کبير ، و متحدين ميراثخوران آنها دراين منطقه جهان سيطره سياسی دارند ما را هيچ قدرتی ، هيچ جنبشی ، هيچ راستی و چپی ای از ارگ سلطنتی بيرون نمی تواند و « سقوط سلطنت » افسانه ای بيش نيست.

اين ديوانگان قدرت از شناخت تحولات پرشتاب تاريخ و کشمکشهای خونين مردم برای کسب و حفظ قدرت سياسی عاجز بوده اند. و چنين می انديشده اند که همان آش است و همان کاسه « غافل از اينکه بيشترين تکيهگاههای محلی ارزشها ، ارزشنما ها ، القاب ، مناسبات و تشريفات کهن آنان منسوخ شده و رنگ و رخ و زرق و برق خود را کاملا باخته است.

« آن قدح بشکست و آن ساقی نماند » ديروز کلاه جنرال عبدالولی خان اردوی شاهی را سوق و اداره می کرد . مگر امروز کلاه و کله ايشان يک فرقه جنرال دوستم را اداره نمی تواند. و برابربه جنرال جنرال گل حيدر پلنگ پای شکستهً هندوکش بيدار و اشتراک کنندهً فعال نهضت مقاومت عادلانهً ضد طالبان ، القاعده وفوج پاکستان اتوريتهً نظامی ، ملی و اجتماعی ندارد. اينست جوهر تاريخ و اينست قانونمندی تکامل تاريخ که بايد ادارهً انتقالی اين گرايشها  و ارزشهای نوظهور و رويندهً جامعه را بشناسد و به آن اعتماد نمايد.

به نظر من اگر طالبان سفيد ف خاکستری ف سبز و سياه و متحدين آنان  در هردو سوی مرز ديورند بار ديگر هم تهاجم وحشايانه خود را آغاز نمايند و تا کرانه های آمو خود را برسانند. بازهم آينده روشن ندارند. چونکه مخالف جريان حرکت تاريخ گام می نهند بنابرين به شکست ننگين تر از پيش محکوم و سرانجام  نورو روشنايی بر ظلمت و تاريکی چيره می شوند و نهضت ريشه دار مقاومت ازادی بخش مردم افغانستان هرگز نمی ميرد و همانگونه که هنرمندان ، غازيان وطن ، روزگاری زمزمه می کرده اند« تا يکنفر افغان است ، زنده افغانستان است ».

بنابرين بايد در حال حاضر زمينهً تشکيل احزاب ملی دموکراتيک و مردمگرای سراسری افغانستان با مساعدتهای قانونی و مالی دولت تشکيل گردد. مردم در تنظيم حيات ملی اشتراک فعال کنند. بايد قانون تشکيلات ملکی افغانستان با در نظر گرفتن ويژگيهای ، نفوس ، فرهنگ ، ساحه و درجه رشد و شرايط اقليمی ، جغرافياوی و ديگر معيار های معقول و مشخص تدوين و تصويب گردد. بايد شورا های محلی ، ولسوالی وولايتی بدون هيچگونه دغدغه ، تنزل ، محافظه کاری و عقب نگری بشيوه ديموکراتيک تاسيس گردد.

بايد به قبايل کوچنده و ديگر باديه نشينان وطن ، بيدرنگ زمين و تذکره شهروندی توزيع شود و زمينهً اشتراک فعال کوچندگان وطن درعرصه ً تربيت مواشی ، زراعت ، مالداری  ، تجارت ، ترانسپورت ، فرهنگ وپارلمان اداره و سياست بيدرنگ فراهم گردد. خلق سرگردان کوچندهً وطن خواسته يا نا خواسته صاحب زمين ، خانه ، آب ، کار ، گور و گورستان و زندگی انسانی و مدنی شوند و به پروسه رشد مستقل ملی ، و تکامل ملت و دولت ملی داوطلبانه و آگاهانه به پيوندند ، و داوطلبانه عسکری و از مرزهای کشور خود و سرزمين خود مانند تمامی مردم افغانستان دفاع عادلانه کنند. ماليه بدهند و از قيد و بند حقارت و رنج و سرگردانی تاريخی باآهنگ هر چه شتابنده تر رهايی يابند و صد ها و هزاران اشرف غنی احمدزی و شاهپور احمدزی ديگر از کوچی های قبيله احمدزی و ديگر کوچندگان و باديه نشينان سربلند کنند. در مراکز تحصيلات عالی افغانستان و کشور های پيشرفته جهان آموزش و پرورش يابند و از طريق انتخابات ازاد و دموکراتيک وکيل ، سناتور ، ولسوال ، والی ، وزير ، سفير و صدراعظم و رئيس جمهور شوند و نقش شايستهً خود را در ساختمان افغانستان نوين شانه بشانه و بازو به بازوی مردم کشور ايفا نمايند. ببانگ رسا می گويم چشم تنک نظران ، بخيلان و حسودان در برابر اينگون تحولات اجتماعی ، ملی و سياسی کور باد.

خلاصه من بااين باورم که هر افغانستانی حق دارد که آزادانه در زمينه حاکميت ملی ، شکل حاکميت ، ماهيت و مضمون حاکميت ، ترکيب ملی ـ اجتماعی ، جوانی ، پيری ، تحصيل و پيوند های ملی و بين المللی حاکميت و مقامات بلند پايهً حکومت ، دولت و حتی احزاب سياسی فکر و انديشه کند ، داوری کند پژوهش کند. انتقاد کند . کنترول کند. افشاگری صحيح و دقيق کند پيشنهاد های سازنده نمايد مگر جعل تاريخ و اسناد بدنام کننده ، جنايت بزرگ ملی است.

می بايست حکومتها و دولتهای ما دارای پايه های نيرومند و گسترده اجتماعی و ملی باشند . و دارای رنگ و بوی قومی باشند. و بايد برای مناطق و قبايل و اقوام عقب نگهداشته وطن توجه استثنايی نمايند. بايد اعضای کابينه و مقامات دولت به نيازمنديهای مردم افغانستان بويژه به نيازمنديهای قوم و قبيلهٌ و قشر و طبقهً خود پاسخهای قانونی ، منطقی و مسئولانه بدهند. و با چنين مشی ملی و مردمی پيوند خود و حکومت  و دولت خود را با توده های افغانستان تحکيم و تقويت بخشند.

اين حقوق و ازاديهای دموکراتيک در قانون اساسی افغانستان بازتاب روشن دارد و قانون اساسی خونبهای صد ها هزار انسان آگاه و مليونها شهيد وطن و دست آورد تاريخی مردم ازادهً ميهن است و « هر که آب از دم شمشير خورد نوشش باد ».

 

نتيجه

اکنون دوران حکومت مؤقت ودوران اجلاس دولت پايان يافته. دوران کار  حاکميت انتقالی نيز بپايان خود نزديک تر می شود. اکنون آنزمان فرارسيده است که حد اقل برای مرحلهً و دوران بازسازی کشور فکر شود. بباورم با کابينه دارای اختلافات سياسی ف ديدگاهها و باورها و مواضع عقيدتی متفاوت هيچ پلان و طرح ستراتيژيک  پيش نخواهد رفت. مساعدت های جامعه جهانی بازهم موفقانه مورد استفاده و بهره برداری قرار نخواهد گرفت.

بايد قانون انتخابات توشيح شود. بايد احزاب سياسی ملی و دموکراتيک به آهنگ شتابنده و بدون قيود بروکراتيک راجستر گردد و پروسهً ائتلافهای مشروطه و مؤقت و دايمی ووحدت نيروهای ملی ـ دموکراتيک تسريع شود. پلتفورم مبارزات انتخاباتی کانديدان در مطبوعات نشر و در رسانه های گروهی بدون تبعيض امکان پخش يابند. تا از طريق انتخابات ازاد احزاب سياسی در ترکيب کابينهً حکومت آينده شخصيتهای ، تحصيلکرده ، کار آگاه ، با کفايت و شايسته و کار شناسان رشته های مختلف علمی و فنی راه يابند. زيرا هيچ ملاکی ، معياری و رابطه ای ، جای تخصص ، تجربه ، شايستگی و کفايت را پر نمی تواند.

يکی از نا توانی همکاران قومی و جهادی جناب آقای کرزی اينست که از مشارکت دموکراتيک توده های مردم در شورای های محلی ، ولسوالی ، ولايتی و شاروالی ها سخت مشوش اند. به شيوه انتخابات دموکراتيک برای اداره و سياست باورمند نمی باشند. به پايه های اجتماعی و ملی انتخابی و دموکراتيک کشور تصور روشن ندارند. و ازينگونه ادارهً دموکراتيک تعبير های ذهنيگرانه « مرکز گريز ی » و « جدآيی طلبانه » ميکنند.

حالانکه خلاف اين تصورات ذهنيگرانه و خشک انديشانه  اردو ، پوليس ، وزارت امنيت ، سارنوالی ، قوه قضائيه ، وزارت ماليه ، وزارت امور خارجه و احتمالا وزارت پلانگذاری و پارلمان ، بازوان نيرومندان حکومت و دولت مرکزی میباشند. و تا جائيکه مردم ديده ، شنيده و تجربه دارند باستثنای گلبدين حکمتيار و ملاعمر هيچ جنگسالار ، فرمانده و رهبر جهادی و غير جهادی چپی و راستی و جبههً مقاومت عادلانهً ملی ، هيچگاه گرايش و پندار جدايی طلبی و تجزيه کشور را نداشته اند. اين مسعودبود که در دوران حمله و تهاجم القاعده ، طالبان وفوج پاکستان به يکی از ديپلوماتهای بلند پايه اداره کلنگتن گفته بود که اگر به اندازه کلاه خود جای پای ای در افغانستان داشته باشم از مقاومت عادلانه دست بر نميکشم و بقول خود مردانه وفا کرد. و اين جنرال دوستم بود که خواستار تشکيل لشکر بيست هزار نفری ضد تروريزم شد و ببانگ رسا اعلان کرد که جنبش ملی تجاوز طالبان را در جنوب و شرق افغانستان داوطلبانه و با افتخار دفع و طرد ميکند. اگر با اين همه احساس وطنپرستی ، بازهم چنين جنگ سالاری بنام جدايی طلب ناميده ميشود معلوم است که از گرايش های عظمت طلبانه ملی داکتر نجيب الله احمدزی هنوز هم درس عبرتی نگرفته اند.

 

خلاصه

اکنون آن زمان مساعد برای جناب آقای کرزی رئيس دولت انتقالی فراهم شده است که تمامی ارزشهای دموکراتيک و ملی حقوق و آزاديهای مصرحه در قانون اساسی را از قوه بفعل آورند و در پيشاپيش مبارزات  دادخواهانه مردم و اقليتهای ملی تبعيض های جنسی ، قومی ، محلی ، قبيله يی ، فساد اداری خويشاوند پرستی گامهای استوار و استوار تری بردارند و بسوی سنگر های عادلانهً ازادی ، دموکراسی ، صلح ، ترقی ، عدالت اجتماعی ، ملی ، بازسازی و نوسازی بروند و در تامين برابری حقوق زنان با مردان توجه خاص کنند. و بانجام چنين کارنامه های درخشان ملی ، نقش پر افتخار و دموکراتيک خودرا  درپايه گذاری يک افغانستان مستقل ، متحد ، دموکراتيک ، صلحدوست و نيرومند ، غير منسلک و نوين با همه سرافرازی ايفا کنند و روزی بگونهً  احمدشاه درانی لقب بابای ملت را براساس خدمتگذاری به همه طبقات ، اقشار اجتماعی ميهنپرست و همه اقليت های ملی و پيروان تمامی فرقه ها ، طريقه ها ، مذاهب و اديان ساکن افغانستان بدست ارند و بحيث بنياد گذاران افغانستان دموکراتيک و نوين شناخته شوند. يعنی هر رئيس جمهور انتخابی ، فرزند شايسته  و مدافع منافع قوم و قبيله خود وشايسته ترين فرزندان ملت و بهترين مدافع حقوق و ازادی های دموکراتيک و دوستی و همبستگی خلق افغانستان و ملل و مردمان جهان باشد. باور قوی دارم که جامعه مستعد به تکامل ما امروز يا فردا چنين رهبرانی را از درون جبهه های ازادی ملی ، دموکراسی ، صلح ، ترقی و تساوی حقوق ملل و مردمان ستمديدهً ميهن بيرون می آورد و بميدان می کشد و از آن پشتيبانی بيدريغ و فعال ميکند

اکادميسين دستگير پنجشيری

ايالت واشنگتن ـ امريکا

11 می ـ 2004

 

***************************************************************

(1 ) سرهربرت ادوارس طراح « قبايل بی صاحب » دوران استعمار کهنه

(2 ) خزر : بفتح خا و زا ، نام طايفه وحشی که در قديم و در ساحل غربی « بحيره خزر » سکونت داشته اند و نام بحر خزر نيز از نام آن گرفته شده است.


بالا
 
بازگشت