برگرفته از سایت: دردهای دلم

تحليلی بر گفتگوی حامد کرزی با خبرنگار بی بی سی

از حوادث تلخ هرات و فارياب مدت بسياری نمی گذرد . هرچند که آرامش به آن مناطق بازگشته است و عوامل تنش آفرينی چون نايب زاده ٬ قوماندان حبيبی و ... از آن مناطق رانده شده اند . اما خاطرهء تلخ حوادث هرات از ذهن خانواده های قربانيان به اين زودی ها زدوده نخواهد شد . بعد از حوادث خونين هرات و مظاهره و تنش در فارياب ٬ سکوتی دوامدار در ميان اعضای تيم کرزی احساس می شد . دولت سکوت کرده بود . رسانه های مستقل و مردم بسياری ٬ اعضای تيم کرزی را متهم به آشوب طلبی در هرات و فارياب می کردند . نارضايتی مردم از يکسو و شکست طرح براندازی اين تيم در هرات و فارياب از سوی ديگر ٬ زمينهء هرگونه نمايش تبليغاتی را از آنان گرفته بود . تيم کرزی سخنی برای گفتن نداشت . آقای نايب زاده و قوماندان حبيبی ٬ بازوی عمل تيم در هرات و فارياب از ترس جان شان گريخته بودند . مردم آن مناطق با حمايت گسترده از جنرال دوستم و اسماعيل خان ٬ مانع هرگونه عمل نظامی و کودتاييِ ديگر بودند . علاوه بر اين ٬ جنرال دوستم و اسماعيل خان هم تصميم به تسليم شدن به خواسته های تيم کرزی را نداشتند . مهم تر از همه ٬ نيرو های بين المللی هم علاقهء چندانی برای دخالت در اين درگيری ها از خود نشان ندادند . هرچند که آقای علی احمد جلالی و عبد الرحيم وردک چنين وانمود می کردند که نيرو های بين المللی در حمايت از خواسته های آنان آمادهء عمل هستند و گويا در کابينهء دولت هم فرمان جنگ با جنرال دوستم توسط شخص کرزی صادر شده بود .

جالب ترين نکته در اين ميان ٬ سکوت آقای کرزی در برابر حوادث مرگبار هرات و چندين روز مظاهره و تنش در فارياب بود . معمولا در قبال حوادثی اين چنينی ٬ نخستين مرجعی که بايد واکنش نشان دهد و سخن بگويد ٬ شخص رييس دولت است ٬ نه معاون وزارت دفاع و يا سخنگوی فلان وزارت ديگر . مردم يک کشور در چنين حوادث مهم و در بسياری موارد مرگبار ٬ چشم انتظار عکس العمل بالاترين مرجع اجرايی کشور هستند . اما آقای حامد کرزی که به پنهان شدن و پنهان کردن در اوضاع اضطراری کشور عادت دارد ٬ لب از لب نگشود و لجام هياهو و پروپاگند زهرآگين را به کسانی چون عبدالرحيم وردک و علی احمد جلالی واگذاشت . يکی می گفت که در هرات دست خارجی ها در کار است و ديگری جنرال دوستم را تهديد به اقدام و محکوم به آشوب می کرد . اگر حضور هوشمندانه و بجای مردم در فارياب و هرات نمی بود و مراکز خارجی قدرت دخالت نمی کردند ٬ بعيد نبود که آن حوادث ٬ سرآغاز جنگ های طويل المدت ديگری در کشور می شد .

آقای کرزی ٬ عين برخورد را در هنگام برکناری آقای محقق از کابينه نمود . خود به عنوان ريیس دولت ٬ بايد برکناری و يا به گفتهء تيم ايشان ٬ استعفای آقای محقق را برای مردم توجيه و تشريح می کرد . اما متاسفانه تمام پاسخگويی آقای کرزی به مردم در گفتگوی غير منطقی و کذب آلود آقای جاويد لودين ٬ سخنگوی دفتر ايشان با راديو بی بی سی خلاصه شد . تا به امروز از زبان رييس دولت به جز چند کنايه و کتره ٬ چيز ديگری در مورد برکناری و يا استعفای آقای محقق شنيده نشده است . وگرنه ايشان به عنوان رييس دولت ٬ مسوول هستند که به مردم افغانستان به صورت شفاف و درست ٬ حقيقت قضايا را گزارش دهد . ساده ترين قواعد دولتداری و ابتدايی ترين آداب دموکراسی اين نوع برخورد را ايجاب می نمايد .  

در اين مبحث ٬ حقانيت و يا عدم حقانيت آقای محقق ٬ جنرال دوستم و اسماعيل خان مطرح نيست . بلکه نکتهء مهم ٬ برخورد مزورانه ٬ غير مردمی ٬ غير دموکراتيک و غير مسوولانهء آقای کرزی با قضايا و حوادث مهم و جدی اخير کشور می باشد . آقای کرزی در حوادث اخير ٬ بيشتر در نقش بلای پنهان و پشت پردهء حوادث ٬ نقش بازی کرده است تا در مقام يک رييس دولت مسوول و پاسخگو در يک نظام مردمی و دموکراتيک .

با توجه به مطالب فوق ٬ مصاحبهء اخير آقای حامد کرزی ٬ قابل بحث و تحليل می باشد . مصاحبه ای که با وجود عادت پنهان شدن و پنهان کردن آقای کرزی ٬ در خود گفتنی های بسيار دارد . از سوی ديگر اين مصاحبه ٬ بعد از سکوت تيم کرزی برای مدتی ٬ می تواند سرآغاز مبارزات انتخاباتی آقای کرزی تلقی شود . مهمترين موارد اين مصاحبه را در چند قسمت به بحث و بررسی می گيريم :

۱ - تيم کرزی يک ويژگی برجسته دارد . آنان در مورد طالبان و اوضاع منفی مناطق مشرقی و جنوبی تا حد امکان سخن نمی گويند و واکنش نشان نمی دهند . به عبارت روشنتر ٬ سياست سنتی حکام افغانستان ٬ سياست آنان هم می باشد . به طور نمونه ٬ تلاش بسيار دارند تا بحث طالبان و القاعده را مسکوت نگه دارند . اگر به لحن و سخن کسانی چون علی احمد جلالی ٬ عبدالرحيم وردک ٬ اشرف غنی احمد زی ٬ انورالحق احدی و خود آقای حامد کرزی توجه شود ٬ اين نوع برخورد ٬ محسوس و قابل درک است . البته در مواردی که کشتار و توحش نيروهای طالبان و القاعده به رسانه های بين المللی کشانيده می شود و از حد و حدود معمولش می گذرد ٬ آنان مجبور می شوند تا لب به سخن بگشايند و در لفافه و کنايه ٬ اعمال آنان را نکوهش کنند . در اين موارد هم ٬ آنان به طور عموم ٬ تقصير و گناه را به گردن پاکستان می گذارند و بحث بر سر اين می چرخد که گويا پاکستان مشکل اصلی و اساسی است . اما نمی گويند که طالبان بعد از عبور از خطوط مرزی با کمک و همياری چه کسانی تا مناطقی چون ارزگان ٬ زابل ٬ هلمند ٬ پکتيا ٬ پکتيکا ٬ غزنی و ... خود را می رسانند و دست به عمليات می زنند . عبور طالبان و القاعده از خطوط مرزی و رسيدن به مناطقی در قلب افغانستان چون ارزگان و غزنی  که در بعضی موارد ده ها و صد ها کيلومتر از مرز پاکستان دور هستند ٬ فقط با مقصر دانستن پاکستان ٬ قابل توجيه نمی باشد . به غير از کم کاری و عدم همکاری پاکستان ٬ عوامل مهمتر و بنيادی تری وجود دارد که دست طالبان را در عمليات ٬ در اين سوی خطوط مرزی باز نگه می دارد . عواملی که تاکنون ٬ تشريح و توجيه آن ٬ از زبان هيچ عضو تيم کرزی به گوش نرسيده است . شايد بتوان پذيرفت و درک کرد که پاکستان اهدافی مغرضانه در قبال افغانستان دارد . به همين خاطر مرزهايش را به روی طالبان و القاعده باز گذاشته است . ولی در کنار قبول اين واقعيت ٬ بايد از تيم کرزی پرسيد که چه کسانی و چه عواملی در درون افغانستان و در اين سوی خطوط مرزی باعث شده اند که در طی اين سه سال اخير ٬ دست طالبان و القاعده برای عمليات گسترده و خرابکارانه باز باشد . اگر مسوول عدم کنترل خطوط مرزی و عدم مبارزه با طالبان در درون خاک پاکستان ٬ دولت پاکستان است ٬ مسوول حضور گسترده و وسيع نيروهای طالبان در درون خاک افغانستان و عدم مبارزه جدی با طالبان در خاک افغانستان چه کسانی می باشند ؟ چه کسانی را بايد سرزنش و ملامت کرد ؟ آيا می توان بازهم دولت پاکستان را مسوول عدم مبارزه جدی با عناصر طالبان در درون خاک افغانستان دانست ؟ آيا کنترل خطوط مرزی تنها وظيفه پاکستان است و يا اينکه دولت افغانستان هم مسووليتی در کنترل خطوط مرزهايش دارد ؟ برای بهبود اوضاع آشفتهء مناطق مشرقی و جنوبی افغانستان ٬ مردم افغانستان از چه کسی بايد متوقع باشند ؟ از حامد کرزی ٬ رييس دولت افغانستان و يا پرويز مشرف ٬ رييس دولت پاکستان ؟ با نظر داشت اين واقعيت ها ٬ می توان به جرات ادعا کرد که آقای کرزی و تيمش ٬ دخالت پاکستان را به عنوان سرپوشی بر کم کاری ها و عدم جديت خويش در برابر طالبان و القاعده ٬ بهانه می کنند . کم کاری و عدم جديت دولت آقای کرزی در برابر طالبان و اوضاع آشفتهء مشرقی و جنوبی ٬ به مراتب برجسته تر و محسوس تر از عدم مبارزه دولت پاکستان با طالبان است . در واقعيت ٬ مشکل اساسی و بنيادی ٬ ريشه در درون خاک افغانستان دارد که شاخه های آن تا آن سوی مرز و تا درون خاک پاکستان هم سرکشيده است .  

شواهدی می توان پيدا کرد که گويا حلقاتی در درون تيم کرزی ٬ هنوز روابط دوستانه و عاطفی خويش را با طالبان حفظ کرده اند . حتی خود آقای کرزی با گروه طالبان به صورت عموم مخالف نيست . ايشان در اصل گروه طالبان را قبول دارد و حاضر است که با اعضای خوبش مذاکره کند و آنان را جذب دولت نمايد . البته در افغانستان ٬ شايد کمتر کسی پيدا شود که با اعضای جدا شدهء طالبان که ديگر در تشکيلاتی بنام طالبان نيستند ٬ مخالف باشد . کسانی که در نظام طالبان بودند و ديگر عضو طالبان نيستند و سابقهء ثابت شدهء جنايت ندارند ٬ در ديدگاه عموم مردم افغانستان قابل قبول هستند . اما وقتی که رييس دولت ٬ گروه طالبان و اعضای فعال آن را تحت همان نام به نام « طالبان خوب » تبرئه می کند ٬ برای بسياری ها قابل قبول نيست . چون کسی که تا هنوز عضو طالبان است و تحت همان عنوان سياسی می خواهد وارد مذاکره و معامله شود ٬ نمی تواند خوب باشد . نام و عنوان گروه طالبان ٬ خاطرات تلخ بسياری را با خود دارد که با خوب خواندن بخشی از اعضای آن توسط حامد کرزی باز هم تطهير نمی شود . نام طالبان ٬ چه با پسوند خوب و چه با پسوند بد و حتی در قالب عنوان خيالی و فريبای « طالبان خوب » ٬ در هر صورت ٬ يادآور گروهی است که تاکستان های شمالی را به آتش کشيد . باميان را ويران کرد . يکه اولنگ را قتل عام نمود . خواجه غار را کشتار کرد ٬ ميراث ناياب تاريخی کشور در باميان را از ميان برد و ...

آقای کرزی نمی تواند با اضافه کردن پسوند خوب و ساختن عنوان خيالی « طالبان خوب » که در خود طنز بسيار آشکار تقابل طالبان و خوبی را دارد ٬ مردم افغانستان را فريب دهد و دوستان ديروزين اعضای تيمش را به اريکهء قدرت و حکومت بازگرداند .

متاسفانه ٬ تيم آقای کرزی به همان اندازه که به جذب اعضای متواری طالبان و حزب اسلامی به قيمت پرداختن هر باج و امتيازی حاضر و مشتاق هستند ٬ به اخراج و قلع و قمع جريان های متنفذ و مردمی اقوام شمال کشور کمر بسته اند . آنان می خواهند آقای محقق و جنرال دوستم را برای تحکيم انحصار حذف کنند و تروريستان طالبان و حزب اسلامی را برای قدرتمندتر ساختن تيم انحصار طلب کرزی ٬ جذب نمايند . سياستی که در شمال و جنوب ٬ دو چهرهء کاملا متضاد و مخالف هم دارد . در يکسو برای جلب و جذب ٬ تلاشی شبانه روزی در جريان است و در طرفی ديگر ٬ شبانه روزی برای تضعيف و حذف عده ای دسيسه چينی می کنند . اگر جذب عناصری از طالبان و حزب اسلامی به منظور تقويت دولت ملی و گسترش امنيت باشد ٬ سياستی نيک است که برای همه قابل درک و قبول است . اما وقتی سياستی متضاد و متناقض با اين روند ٬ در مناطق شمالی کشور و در برابر جريانات ديگر سياسی تعقيب می شود ٬ چطور می توان باور کرد که تيم کرزی نيت خيرخواهانه دارد؟      

با توجه به واقعيت های برشمرده شدهء فوق ٬ اين سخنان آقای کرزی تا چه حد می تواند صادقانه و واقعبينانه باشد :

« خواست ما از کشور دوست و برادر پاکستان اين است که آنهايی که از خاک پاکستان به طرف افغانستان می آيند و بر ضد اين کشور عمليات می کنند، کوشش کند که جلو آنها را بگيرد. چون صلح و ثبات در افغانستان به نفع همه است. به گفته وزير ماليه پاکستان سال گذشته پاکستان به افغانستان به طور رسمی 620 ميليون دلار صادرات داشت ولی صادارات غير رسمی شان، آنگونه که وزير ماليه و نخست وزير آن کشور به ما گفت، زيادتر از يک مليارد دلار است. پس صلح در افغانستان به نفع همگی است، به نفع ايران، پاکستان و ازبکستان و ديگر کشورهای همسايه ما است.

بی بی سی: ولی پاکستان چرا درک نمی کند...

حامد کرزی: متاسفانه چند روز پيش در قندهار نيروهای امنيتی ما يک پاکستانی را گرفتند که در قندهار به همراه عناصر تروريست و عناصر مخربی که در بين طالبان هستند همکاری می کرد. خواست ما از پاکستان، کشور برادر و مسلمان و کشوری که با ما در سی سال جهاد همراه بود و مهاجرين ما را با آغوش باز پذيرفت، اين است که دولت پاکستان به همراه جامعه بين المللی در از بين بردن و ممانعت از تروريسم، همکار کنند، خصوصاً در مواردی که از خاک پاکستان عناصر طالبان و تروريسم عليه افغانستان فعاليت می کنند.

بی بی سی: اين مسايلی نيست که شما برای بار اول مطرح کرده باشيد، ظرف يکسال گذشته پيوسته ازجانب شما مطرح شده و پاسخ پاکستان هم مشابه پاسخی بوده که تا حال دادند و آن اينکه ما مداخله نمی کنيم، در جنگ ضد تروريسم در منطقه افغانستان و پاکستان دو طرف يک معادله تنها نيستند، گفته می شود که نقش آمريکا را بايد در نظر گرفت. يک مقام آمريکايی مثل سفير آمريکا در افغانستان گفت که پاکستان در از بين بردن شبکه القاعده همکاری نمی کند ولی رييس ستاد ارتش در آمريکا ژنرال ماير گفت که ما از پاکستان راضی هستيم و وزارت خارجه گفت که آنها همکاری می کنند، گويا يک بحثی وجود دارد در ارتباط مبارزه با تروريسم و بهبود امنيت در منطقه که آمريکا می داند ولی در آن نه افغانستان و نه مردم آن را به درستی شريک می کند، اين چه نوع همکاری است بين دولت شما و آمريکا که اين واقعيتها ناديده گرفته شده؟

حامد کرزی: نخير اين طور نيست. موضع آمريکا در ارتباط با تروريسم بسيار صريح و واضح است. به همين دليل هم هست که آمريکا به افغانستان آمده و عملياتی را برای ختم تروريسم آغاز کرده است تا هم ما را از شر تروريسم خلاص کند و هم خود را. در اين موضوع منفعت ملی آمريکا نهفته است.

آمريکا به خاطر منافع ملی خود به اين منطقه و در افغانستان آمده است و دارد به کشور ما هم کمک می کند تا از طريق کمک به کشور ما خود را از شر تروريسم خلاص کند. موقف ما و دولت آمريکا در اين مورد يکسان است. چند روز قبل شايد شما حرفهای آقای بارنو را شنيده باشيد، که هم در کابل و هم در پاکستان با وضوح صحبت کرد و خواست که عليه طالبان و تروريسم اقدام شود. اينکه دولت امريکا در تعلقات خود با پاکستان چه روشی دارد و در اين تعلقات از کدام روش استفاده می کند، اين مساله ای است بين پاکستان و آمريکا و دولت افغانستان در آن مداخله ندارد.

فقط خواست ما از آمريکا اين است که در مورد تروريسم و در مورد حملاتی که به افغانستان می شود صراحت لهجه داشته باشد و در ارتباط با پاکستان هم آروزی ما اين است که پاکستان نيز در اين مورد به حيث يک کشور دوست و برادر دفاع کند و نگذارد که عناصر تروريسم بيايند به افغانستان و عليه ما اقدام کنند...

بی بی سی: منظورتان اين است که آمريکاييها صراحت لهجه ندارند؟

حامد کرزی: دارند، در اين اواخر داشته اند، کاملاً داشته اند. » ( راديو بی بی سی ٬ هفتم مه ۲۰۰۴ )

در مورد برخورد تيم کرزی با طالبان و القاعده ٬ يک نکته ديگر هم قابل توجه است . تيم کرزی برای به فراموشی سپردن طالبان و القاعده و يا حداقل برای کاستن فشار بر آنان ٬ مسالهء خطر موهوم و تعريف ناشدهء جنگسالاری در صفحات شمال را چنان برجسته می کنند که گويا تمام مشکلات کشور ناشی از حضور جنگسالاران است و اين مشکلات در مناطق شمالی ٬ خلاصه و تمام می شود . بطور مثال ٬ در تحولات اخير فارياب ٬ خوشبختانه ٬ اخراج عوامل آشوب طلب تيم کرزی ٬ بدون خونريزی و با حضور گسترده مردم شهر فارياب صورت گرفت . اما کسانی چون علی احمد جلالی ٬ عبدالرحيم وردک و بعضی از سخنگويان ديگر اين تيم ٬ چنان بر طبل جنگ می کوبيدند که گويا بزرگ ترين فاجعه سال های اخير در ولايت فارياب اتفاق افتاده است . با وجود آرام بودن وضعيت ولايت فارياب و تحت کنترل درآمدن اوضاع توسط نيروهای محلی و اعلان صريح جنرال دوستم به پايبندی به دولت مرکزی ٬ اعضای عقده مند تيم با سرعت بسيار ٬ در طی ۲۴ ساعت ٬ صدها نفر از نيروهای پليس ملی و صدها نفر ديگر از اردوی ملی را به آن مناطق گسيل داشتند . اين هجوم گستردهء نظامی که هيچ ضرورتش احساس نمی شد ٬ صرفا عقده گشايی تيم کرزی در برابر جنرال دوستم  بود . اگر حضور گسترده و وسيع مردم و دخالت بجا و به موقع آمريکايی ها و ديگر نيروهای بين المللی نمی بود ٬ فرمان جنگ با جنرال دوستم از سوی شخص کرزی ٬ صادر شده بود . اين آمادگی برای جنگ در تون صدای هر فرد آنان محسوس بود . از سوی ديگر با اين هياهو و تبليغات وسيع می خواستند که پديدهء جنگسالاری را جدی تر و مهمتر جلوه دهند و برای تغيير اذهان مردم از خطر طالبان به خطر جنرال دوستم ٬  می خواستند که با هرچه آشفته تر جلوه دادن اوضاع در فارياب استفاده تبليغاتی کنند . درحالی که مشکلات ولايت فارياب ٬ ناشی از جنگسالاری نبود . بلکه ناشی از سياست های قومی و ضد مردمی تيم کرزی بود . در عين حال ٬ اوضاع به آشفتگی ای که اعضای تيم کرزی تبليغ می نمودند و مدعی بودند ٬ نبود . در طی چندين ساعت ٬ عوامل تيم کرزی با معدود افراد مسلح خويش به ولايت غور متواری شده بودند و اوضاع آرام شده بود .   

با نظر داشت بی تابی و جديت تيم کرزی در برابر اوضاع شمال و تبليغ گسترده کمبودات و نواقص آن مناطق و بعد پيوند دادن آن به کسانی چون جنرال دوستم و واکنش صريح ٬ سريع و جدی آنان در برابر نيروهای مردمی شمال ٬ اگر به برخورد اين تيم در برابر عناصر تروريست جنوبی و مشرقی توجه شود ٬ واقعيتی تلخ چهره می نماياند که برای هر افغانستانی دردمند ٬ دلسوز و باوجدان غير قابل قبول است .

به اعتراف خود آقای کرزی ٬ مردم در قندهار هم «  از جنگ سالاری شکايت می کنند. » انصافا اين شکايت مردم در قندهار از جنگسالاران تا چه حد در گفتگوها و تبليغات ضد جنگسالارانهء تيم کرزی انعکاس داشته است ؟ آیا تاکنون کسی از زبان يکی از اعضای تيم کرزی هم اين شکايت را شنيده است ؟

وقتی دوازده مسافر هزاره در مسير راه سربريده شدند و هر روز و هر هفته ده ها تن ديگر مورد غارت و چپاول در مسير راه قرار می گيرند ٬ هيچ نيرويی نيست که از مسببين آن فجايع بازخواست نمايند . همه به ياد دارند که در واقعهء کشتار دوازده مسافر بيگناه هزاره ٬ وزير محترم داخله ٬ بدون کمترين تحقيقی از دفترش در کابل ٬ در طی مصاحبه ای اعلان کرد که اين کشتار بخاطر انتقامجويی های شخصی صورت گرفته است . با اين بهانه به آسانی از برخورد جدی با عوامل آن کشتار شانه خالی نمود . وگرنه کی است که نداند که عاملان آن کشتار به غير از طالبان و عوامل القاعده ٬ کسان ديگری نيستند . دهها نمونهء ديگر در ولسوالی شاهجوی ولايت زابل و در مناطق مختلف ولايت هلمند و فراه رخ داده است و تا هنوز هم مسافرين هزاره ٬ ازبيگ ٬ ترکمن ٬ تاجيک و ...  با ترس و تشويش در اين مسير سفر می کنند . اما چون قربانيان ٬ مسافرين و مهاجرين تازه به وطن بازگشتهء هزاره هستند ٬ دولت در برابر جلوگيری از اين فجايع ٬ هيچ واکنشی نشان نمی دهد . وگرنه با مستقر کردن نصف نيروهايی که بدون جهت و بدون ضرورت در فارياب و هرات سرگردان شده اند ٬ می توان امنيت بزرگراه هرات - کابل را تامين نمود .       

تاکنون بارها ميان نيروهای به اصطلاح دولت موقت در ولايات قندهار ٬ هلمند ٬ پکتيا و ... در مشرقی و جنوبی درگيری صورت گرفته است . چندين نمونهء آن در سطح رسانه های جهانی انعکاس داشته است . اما برخلاف معمول ٬ از سوی سران دولت در کابل ٬ هيچ واکنشی نشان داده نشده است . به عنوان وقايعی جزئی با آن وقايع برخورد شده است . در حالی که آمار تلفات به مراتب بالاتر از تلفات احتمالی تنش و مظاهره در ولايت فارياب بوده است .   

برخورد دوگانهء تيم کرزی در برابر اقوام و مناطق مختلف افغانستان ٬ برجسته تر و محسوس تر از آن است که نياز به بحث و گفتگوی بيشتر باشد . اين برخوردهای دوگانه ٬ ضد ملی و فاشيست گونه ٬ ديگر قصهء مردم کوچه و بازار شده است . اينک عموم مردم درک می کنند که آقای کرزی چه می گويد و چه می کند .

با اين وجود ٬ چطور می توان خنده های تمسخر آميز کرزی در برابر اين پرسش ها را جدی گرفت و سخنان بی اساسش را پذيرفت :

« بی بی سی: بلی، می تواند اختلاف سليقه و برداشتهای مختلف وجود داشته باشد، اما مساله ای که منتقدان شما مطرح می کنند اين است که در لويه جرگه و بعد از آن، آنها اتهام وارد می کنند که شما سياست قومی را دنبال می کنيد، دليلی که برای اين ادعا عمدتاً آورده می شود اين است که گويا مشاورانی که در اطراف شما هستند، عمدتاً از يک قوم هستند، يعنی عمدتاً پشتون هستند؛ کسانی که به شما نزديک ترند، يا به اصطلاح کابينه خصوصی شما، عمدتاً پشتون هستند و بعضيها هم اين موضوع را مطرح می کنند که گويا اين تيم پشتون که عمدتاً تحصيل کرده های غرب هستند، تکنوکرات هستند، زبان جامعه جهانی را می دانند، سعی می کنند حمايت جامعه جهانی را به سود يک گروه و در نتيجه به سود يک قوم جلب کنند.

حامد کرزی: (باخنده) به اين ترتيب نيست، خوشبختانه اينگونه نيست، اصلاً تيم کابينه افغانستان، تيم مشاوران دولت، و خصوصا کسانی که از خارج آمده اند که بيشتر تحصيل کرده و متخصص هستند، از هر قوم هستند، مثلا آقای اشرف غنی، آقای فرهنگ، آقای قاسمی (مشاور امور خارجی)، آقای فرهادی (مشاور اقتصادی)، آقای نادری، آقای حکيمی، آقای فايض (وزير تحصيلات عالی)، آقای رهين (وزير اطلاعات و فرهنگ) از اقوام مختلف هستند، و شما در دفتر من می بينيد که يک حالت ملی دارد نه تک قومی.

در ارتباط با کابينه و نزديکی بعضی از وزيران به من و ملاقات روزمره بعضی از وزيران با من و يا نديدن بعضيهای ديگر، بلی، اين موضوع هست و اين دليل دارد، مثلاً آقای اشرف غنی تا زمان تشکيل لويه جرگه اضطراری و چند روز بعد از آن، به دليل تشکيل نظام و ساختن وضعيت اقتصادی کشور، تقريباً هر روز با من در تماس بود، اما هرچه وضعيت مالی افغانستان بهتر شد، هرچه نظام وزارت ماليه و گمرکها بهتر شده و تسهيلات دولتی بيشتر شده، نياز به ملاقات روزمره ما کمتر شده، من حالا با آقای اشرف غنی، شايد هفته ای يک بار ديدار داشته باشم، روز گذشته من ايشان را برای نيم ساعت، آنهم پس از يک هفته ديدم. اما در اين روزها وزير داخله را بيشتر می بينم، تقريبا هر روز و حتی بعضی روزها دو بار می بينم. وزير خارجه نيز اگر اينجا باشد، حتما هفته ای دو تا سه بار همديگر را می بينيم؛ فهيم خان (وزير دفاع) را هر روز می بينم...

بی بی سی: مساله، تنها ديدارها نيست...

حامد کرزی: می دانم، چون کارم اين است، مثلا آقای ارسلا که از دوستان شخصی من است، دو سه هفته می شود که همديگر را نديده ايم، تنها در پيرامون کابينه همديگر را می بينيم، چون مسايلی که آنان در مورد آن کار می کنند، احتياج به ملاقات روزمره ندارد، آقای خليلی (معاون رييس دولت) را هفته ای سه – چهار مرتبه می بينم، اما آقای کاظمی را که از دوستان شخصی من است، در يک يا دو هفته نمی بينم تا زمانی که نيازی نباشد. اما امرالله صالح رييس امنيت ملی را هر روز می بينم. اين ارتباطها و اين نشست و برخاستها به دليل کاری است، نه به دليل رفاقت يا دوستی.

مثلاً در ميان واليها، واليهای هرات (اسماعيل خان) و قندهار (يوسف پشتون)، بيشترين تماس را با من دارند، بيشترين تماس تلفنی را با من والی هرات دارد، هفته ای دو- سه مرتبه حتماً با هم صحبت می کنيم. » ( راديو بی بی سی ٬ هفتم مه ۲۰۰۴ )

۲ - آقای کرزی در مصاحبهء اخير خود ٬ پديدهء جنگسالاری را تعريف نمود . بدون نظرداشت اينکه شخصی با مشخصات آقای کرزی تا چه اندازه توانايی و قدرت تعريف پديده های اين چنينی را دارد ٬ چند نکتهء مهم در اين قسمت سخنانش نهفته است . ايشان در مورد « جنگسالاری » چنين گفت :

« بی بی سی: شايد شما وقتی که از جنگ سالار صحبت می کنيد آنها می گويند که جنگ سالار يعنی مجاهد. فرق بين مجاهد و جنگ سالار برای شما چيست؟

حامد کرزی: فرق دارد برادر! جنگ سالار و مجاهد باهم فرق بسيار زياد دارد. فرق بسيار واضح، کلی و اساسی دارد. مجاهد کسی است که جهاد کرد برای اين خاک و خون داد برای اين خاک و شهيد شد. کسانی که شهيد شدند در اين خاک يک و نيم ميليون اولاد اين خاک، شهادت آنها را خدا به ثمر برساند که ثمر آن، آرام شدن افغانستان و استقلال افغانستان است. و کسانی که زنده هستند از مجاهدين و آنها در خانه خود نشسته اند و يا در کارهای دولتی هستند، آنها به خير اين مملکت می انديشند.

جنگ سالار وتفنگدار کسی است که تفنگ به دستش است با يک گروهی از افراد مسلح و توسط تفنگ پا را بر گردن مردم افغانستان گذاشته اند و فشار می آورند. اولاد اين کشور را نا آرام می سازد و دختر مردم را نمی گذارد که به مکتب برود و درس بخواند خانه کسی را نمی گذارد که ساخته شود و.... اين جنگ سالار است. مجاهد کسی است که در خدمت اين خاک است، جهاد کرده و شهيد داده است. او در اين کشور و دولت حق مسلم و آشکار دارد.

اما اگر کسی هم زندان دارد، هم قطعه نظامی دارد، هم دستگاه امنيت خصوصی دارد، هم سخنگو دارد، هم دفتر مطبوعاتی دارد و يک نوع دولت است، او جنگ سالار است يا مجاهد؟

کسی که زندان خصوصی دارد، کسی که گروه جنگی خصوصی دارد و کسی که توسط آن گروه خصوصی و آن زندان مردم را اذيت می کند بدون شک مطلقاً جنگ سالار است. او نه مجاهد است و نه دولت.

بی بی سی: در اين صورت بعضی از شخصيتهايی که شما پيشتر ياد کرديد مردم آنها را جنگ سالار می دانند، در حالی که آنها خود را مجاهد تلقی می کنند.

حامد کرزی: نخير آنها زندان خصوصی ندارند! اگر داشته باشند از آنها حتما سئوال می کنيم. تا جايی که من اطلاع دارم نه اسماعيل خان زندان خصوصی دارد، نه استاد عطا زندان خصوصی دارد. چراکه آنها مامورين دولت هستند.

اسماعيل خان والی هرات است و بازسازی کرده است. اگر زندان خصوصی داشت از او حتما پرسان می کنيم. اين غلط است. » ( راديو بی بی سی ٬ هفتم مه ۲۰۰۴ )

آقای کرزی با نزديک شدن به انتخابات ٬ روش تازه ای در پيش گرفته است . دفاع آشکار او از مجموعه ای از فرماندهان ٬ رهبران و بزرگان سياسی - نظامی و سکوت محسوس و قابل فهم او در برابر رهبرانی چون جنرال دوستم و آقای محقق ٬ بيانگر برنامه ها و حقه های نو ايشان می باشد . حتی در بخشی از جملات او می توان کنايه هايی يافت که مخاطبان آشکار و قابل درک دارد . آقای کرزی به طور صريح و آشکار از آقايان اسماعيل خان ٬ استاد عطا ٬ مارشال فهيم ٬ استاد خليلی ٬ سيد مصطفی کاظمی ٬ سيد حسين انوری و ... نام گرفت و طوری وانمود کرد که اين چهره ها برای او قابل قبول می باشند و آنان سمبل حضور اقوام و کتله های مختلف اجتماعی و فرهنگی کشور در دولت هستند .

برخورد چندگانهء آقای کرزی با دسته های مختلف سياسی کشور ٬ می تواند بيانگر استراتژی نو او برای انتخابات و آرايش نوين قدرت باشد . اين سياست بر قواعد چند سالهء اخير قدرت در افغانستان استوار است . البته در بطن خود استراتژی « تفرقه بانداز ٬ حکومت کن » را نيز به همراه دارد . برای به انزوا کشانيدن رقيبانی چون آقای محقق و جنرال دوستم ٬ به کسانی چون استاد عطا و اسماعيل خان بها و امتياز می دهد تا بتواند پايه های قدرتش را تحکيم کند . در آينده با حذف و تضعيف اين رقيبان ٬ به آسانی می تواند به جنگ کسانی چون اسماعيل و استاد عطا برود . اين سياست در شرايط فعلی می تواند تا حدی تاثير گذار هم باشد و آقای کرزی را برای عبور از شرايط سخت و دشوار انتخابات ياری کند . اما اين سياست چند عيب اساسی هم دارد . اول اينکه حمايت از کسانی چون استاد خليلی ٬ سيد مصطفی کاظمی ٬ سيد حسين انوری و ... در درون هزاره ها از دولت آقای کرزی تصويری زشت و غير مردمی ارائه می دهد . چون همه می دانند که کسانی چون سيد حسين انوری و سيد مصطفی کاظمی از کمترين پايگاهی در درون جامعه هزاره محرومند و در چشم عموم مردم به دلالانی می مانند که به هيچ چيز مردم احترام و دلسوزی ندارند . آنان در جامعه هزاره بيشتر به چشم دشمن ديده می شوند تا به عنوان کسانی که بتوانند از هزاره ها نمايندگی کنند . اين واقعيت را شخص آقای کرزی هم می داند . اما از بی آدمی و برای اقناع عده ای و برای تداوم انحصار قدرت ٬ مجبور است که آقای کاظمی را دوست شخصی اش بخواند و در ليست اعضای دولت برای فراگير جلوه دادن کابينه اش ٬ آقايان سيد کاظمی و سيد انوری را نمايندگان هزاره ها معرفی کند . وگرنه خود آقای کرزی هم می فهمد که طنزی نيشدارتر از اين نمی توان دربارهء رابطهء هزاره ها و آقايان کاظمی و انوری پيدا کرد . پيام اين طنز نيشدار را که آقايان کاظمی و انوری نماينده هزاره ها هستند ٬ هم هزاره ها می فهمند و بر آن می خندند و هم آن دو سيد بزرگوار .

در مورد حمايت قاطع و بدون شرط آقای کرزی از استاد عطا و اسماعيل خان ٬ بدون شک ٬ چند هدف کوتاه مدت وجود دارد . از جمله اينکه ٬ تيم آقای کرزی تلاش کردند تا جنرال دوستم را با تقويهء کسانی چون قوماندان حبيبی تضعيف و يا حذف کنند . اما اين طرح با حمايت گستردهء مردم از جنرال دوستم به شکست انجاميد . زيرا افرادی چون قوماندان حبيبی نمی توانند که با رهبر متنفذی چون جنرال دوستم رقابت و مقابله نمايند . اما استاد عطا برای به چالش کشيدن قدرت و نفوذ جنرال دوستم در صفحات شمال وضعيت ديگری دارد . قدرت او در صفحات شمال با علايق قومی و نژادی پيوند دارد . در طی سال های اخير جنرال دوستم و استاد عطا ٬ رقيب و دشمن اصلی هم در صفحات شمال بوده اند . در کنار اين ٬ استاد عطا چهره ای است که برای گسترش قدرت فردی خود و حذف جنبش از صفحات شمال بسيار مشتاق است . آنان در طی جنگ های بسياری تلاش کرده اند تا رقيب را از ميان بردارند . به نظر می رسد که دشمنی جنرال دوستم و استاد عطا از مرزهای رقابت سياسی - نظامی هم فراتر رفته باشد و آن دو ٬ کينه های فردی و شخصی از همديگر به دل دارند . با قبول اين تصوير ٬ بايد منتظر دور تازهء جنگ در صفحات شمال باشيم . جنگی که احتمالا در يکسويش نيروهای جنرال دوستم و متحدينش و در طرف ديگرش استاد عطا و ديگر نيروهای متحد با تيم کرزی قرار خواهند داشت . اگر فاجعه و جنگی با چنين آرايشی اتفاق افتد ٬ برای مردم صفحات شمال هيچ دست آورد سياسی ٬ نظامی و ... نخواهد داشت . بلکه برندهء اصلی کسانی هستند که برای گسترش حاکميت انحصاری خويش دست به هر جنايتی می زنند . آنانی که پلان تقابل و اختلاف ميان ساکنان کشور را به عنوان استراتژی نوين خويش برای تحکيم انحصار روی دست گرفته اند . در اين شرايط چشم اميد به کسانی چون حفيظ منصور لطيف پدرام است که به نظر می رسند استراتژيکتر می انديشند و در افکار آنان نوعی دورانديشی سياسی به چشم می آيد . متاسفانه عده ای از رهبران به چنان روزمره گی سياسی گرفتار هستند که برای حفظ موقعيت شخصی خويش از فروغلطيدن به هر منجلابی و پذيرفتن هر ذلتی استقبال می نمايند . صفات ناپسندی که رهبری را از مردم جدا ساخته  و تا سرحد سفير خرده پای دربار آقای کرزی تنزل مقام داده است .

نگرانی ديگری که وجود دارد ٬ رقابت های درونی تشکل های سياسی هم ريشه است . به طور نمونه با وارد شدن کسانی چون حفيظ منصور و لطيف پدرام به عرصهء سياست ٬ با ادعای در دست گرفتن رهبری سياسی ٬ فرماندهان سابق به پذيرفتن خواسته های تيم کرزی به منظور حفظ موقعيت خويش تشويق خواهند شد و تيم کرزی هم درصدد برآمده اند تا از اين رقابت ها حداکثر استفاده را ببرند . چون تيم کرزی با آن دسته از نيروهايی که استراتژيکتر می انديشند و دورانديش تر هستند ٬ نمی توانند بر تداوم حاکميت تک قومی و انحصاری خويش به توافق برسند . مثلا ٬ کسی چون حفيظ منصور در جريان لوی جرگهء قانون اساسی ثابت ساخت که به آسانی از حقوق جامعه اش دست نمی کشد . بنابرين همسويی و دلجويی آقای کرزی از کسانی چون اسماعيل خان و استاد عطا در اوضاع فعلی قابل درک است .

با تمام اين مسايل ٬ اگر اوضاع به سوی دسيسه چينی و جنگ نظامی تيم کرزی با مخالفين پيش نرود ٬ تيم کرزی در انتخابات رياست جمهوری و پارلمانی رقابت دشواری را پيش روی خواهد داشت . زيرا متحدينی چون استاد خليلی ٬ مصطفی کاظمی ٬ سيد حسين انوری و ... از کمترين نفوذ مردمی محروم شده اند و نمی توانند برای تيم کرزی رای چشمگيری جمع آوری کنند . در مقابل ٬ رقبای تيم کرزی به عنوان نمايندگان عامهء مردم ٬ روز به روز محبوبتر می شوند و به مراکز انکار ناپذير قدرت مردمی تبديل خواهند شد .    

در بخشی از مصاحبهء آقای کرزی ٬ نکتهء جالب ديگر ٬ موهوم بودن مصداق جنگسالار است . چون اگر جنگسالار به کسی گفته شود که « تفنگ به دستش است با يک گروهی از افراد مسلح و توسط تفنگ پا را بر گردن مردم افغانستان گذاشته اند و فشار می آورند. اولاد اين کشور را نا آرام می سازد و دختر مردم را نمی گذارد که به مکتب برود و درس بخواند خانه کسی را نمی گذارد که ساخته شود و.... اين جنگ سالار است. » با اين تعريف ٬ اکثريت قريب به اتفاق رقبا و منتقدين تيم کرزی ٬ غير جنگسالار هستند . زيرا کسانی چون آقای محقق ٬ حفيظ منصور ٬ لطيف پدرام و ... در هيچيک از جنگ های سال های اخير نقش نداشته اند و فاقد هرگونه دستهء مسلح و نظامی هستند . وقتی که اسماعيل خان و استاد عطا که يک روز قبل از مصاحبه آقای کرزی از سوی نمايندهء ملل متحد متهم شدند که در برنامهء خلع سلاح همکاری نمی کنند ٬ جنگسالار نيستند ٬ بطور منطقی و با مقايسه جنرال دوستم با آنان می توان نتيجه گرفت که جنرال دوستم هم جنگسالار نيست . اينکه کرزی در مورد جنرال دوستم و آقای محقق لب فروبست و چيزی نگفت ٬ بيانگر کينه ای عميق است که در وجود آقای کرزی ريشه دارد . به راستی درک اينکه چه کسانی مصداق جنگسالار در ذهن آقای کرزی هستند ٬ بسيار سخت است . راستی جنگسالار کيست ؟ تيم کرزی و متحدينش و يا منتقدين دولت و نيروهای مردمی ؟

بر اساس تعريف آقای کرزی از جنگسالار می توان ادعا کرد که مصداق واقعی جنگسالار ٬ کسانی چون کاظمی و آقای خليلی هستند که مردم ولايت دای کندی چندين ماه است که در آتش رقابت آن دو می سوزند و می سازند . آنانی که به قول آقای کرزی پا را بر گردن مردم ولايت دای کندی گذاشته اند و باعث بی خانمانی صدها خانواده گشته اند . فغان آنان بارها از رسانه های بين المللی هم پخش شده است . اما چون آقای کاظمی رفيق شخصی کرزی و متحدش است و استاد خليلی هم تن به حاکميت انحصاری و ضد مردمی کرزی داده است و تسليم خواسته های او است ٬ جنگسالار نيستند . شايد در ذهن آقای کرزی ٬ آقای محقق جنگسالار هزاره باشد . چون مخالف سياست انحصاری تيم کرزی است و خود را برای رقابت سالم سياسی کانديد کرده است . هرچند که در هيچ تنش و جنگی دست هم نداشته باشد ٬ اما مخالفت با سياست های انحصاری تيم کرزی کفايت می کند که به جنگسالار ملقب شود .

۳ - آقای کرزی بازهم در اين مصاحبهء خويش چون سه سال گذشته٬ وعدهء اصلاحات اداری را داد . او گفت : « رشوه و فساد اداری، مساله بسيار مهمی است، وقتی ما می گوييم اصلاحات اداری و برای آن تلاش می کنيم، دليل آن اين است که اين اصلاحات تا وقتی پياده نشود، وضع اصلاح نمی شود، نه وضع اقتصاد کشور، نه وضع کارمندان دولتی بهتر می شود و نه فساد اداری برچيده می شود.

اصلاحات اداری ادامه خواهد داشت و مقاومت در برابر آن و نامهای مختلفی که روی آن گذاشته می شود اثری بر کار ما نخواهد گذاشت. اصلاحات تا زمانی که وضع مردم بهبود يابد، ادامه خواهد داشت. »

چند ماه قبل ٬ آقای کرزی با شور و شوق در گفتگويی به مردم وعده داد که شخص بد قاری را به عنوان مسوول مبارزه با فساد اداری و رشوه خواری تعيين کرده است . از تعيين آن آدم « بدقار » برای مبارزه با رشوه خواری ٬ اينک چندين ماه می گذرد . اما آقای کرزی در قبال شکايات بسيار مردم از رشوه خواری ٬ تا هنوز وعدهء اصلاحات می دهد . مامور « بدقار » گويا به فراموشی سپرده شده است و شايد هم خود مامور « بدقار » در ادارهء بی کفايت و فاسد آقای کرزی ٬ به رشوه ستانی از رشوه ستانان مصروف باشد .

به هر صورت ٬ در مبارزه با مفاسد اداری و رشوه خواری ٬ واقعيت اينست که اين معضل چند پهلو و ريشه دار ٬ نه با تعيين مامور « بدقار » حل می شود و نه با وعده و وعيدهای بی پشتوانه و ميان تهی آقای کرزی . تا وقتی که قوه قضائيه ٬ استقلالش تضمين نشود ٬ اين نهاد بنيادی بازسازی و بخش های مختلف آن تخصصی نگردد ٬ مبارزه با مظاهر فساد به شمول رشوه و فساد اداری نتيجه نمی دهد . مبارزه با مفاسد گسترده و ريشه دار اداری ٬ معضله ای نيست که حل کردنش کار تنها يک مامور « بدقار » باشد . بلکه مبارزه با اين مفاسد ٬ فقط با ايجاد سيستم سالم و فعال اداری امکانپذير است . تا وقتی که آقای کرزی خود به عنوان هستهء نخستين عناصر فاسد و اختلاس پيشه و رهبران ضد مردمی نقش بازی می کند ٬ شعار اصلاحات فقط برای گريختن از پاسخگويی به مردم سر داده می شود .

۴ - آقای کرزی در طی سه سال اخير ثابت کرده است که به ارائهء گزارش کذب به مردم علاقهء بسيار دارد . نمونه هايی در همين نوشته هم ذکر شده است . البته يک مقداری پنهان کردن بعضی از مسايل از چشم عموم مردم ٬ طبيعت سياست و سياستمداران است و قابل درک هم می باشد . با وجود اينکه اين با شفافيت و پاسخگویی صادقانه به مردم ٬  سازگار نيست و مخالف اساسات دموکراسی است ٬  بازهم رسمی معمول در ميان سياستمداران می باشد . ولی آقای کرزی سخنان کذبی می گويد که کودکان کوچه و بازار هم به دروغ بودن آن گفته ها يقين دارند . چه کسی اين گفته های آقای کرزی را باور می کند : « می گويند چيزی که عيان است چه حاجت به بيان است، (با خنده) شما ليست مشاوران ما را ببينيد و بعد روی آن قضاوت کنيد.

روزی که من از قندهار می آمدم به طرف کابل برای گرفتن حکومت، تنها آمدم، و دليلی که تنها آمدم اين بود که نخواستم توسط محافظ قندهاری خود را حفاظت کنم؛ و الا من می توانستم به همراه خود نفر بياورم، هرچقدر نيرو که لازم بود می توانستم بياورم، اما نياوردم، تنها آمدم. و در اينجا، محافظانم از پنجشير بودند و هنوز هم هستند و ساير محافظانم را من نمی شناسم که از کجا هستند، همينقدر می دانم که افغان هستند.

بعد از آن شروع کرديم به ساختن اداره محافظ که در ساختن آن آمريکايیها کمک کردند. »

در کابل بعد از ترور داکتر عبدالرحمان و حاجی قدير ٬ آقای کرزی به صورت سرآسيمه به محافظين آمريکايی سپرده شد و تمام حفظ امنيت ايشان به عهدهء آمريکايی ها است . اين واقعيتی است که همه در افغانستان می دانند . آقای کرزی هم می تواند که صادقانه دلايل خود را برای مردم بگويد و توجيه کند . به نظر نمی رسد که ايشان به کذب محضی نيازمند باشد که برای هيچکس قابل باور نيست . همه می دانند که آقای کرزی از ترس محافظين پنجشيری و شک و ترديدی که در مورد صداقت آنان داشت ٬ دست به دامان آمريکايی ها شد . اينکه شک و ترديدش تا به کجا واقعی بود و يا نبود ٬ بحث ديگری است . اما واقعيت آنست که ادعای کرزی در مورد محافظينش کذب محض است . ادعاهايی اينگونه ٬ صداقت جناب ايشان را نزد عموم مردم کشور ٬ سخت خدشه دار خواهد کرد . نخستين قربانی سخنان کذب ٬ اعتبار و حيثيت گويندهء آن سخنان می باشد .

۵ - آقای کرزی هرگونه جهتگيری قومی را در کابينهء خود انکار می کند و برای اثبات اين ادعا ٬ محافظين پنجشيری اش را شاهد مثال می آورد . برای فراگير بودن دامنهء حکومتش ٬ حضور سيد کاظمی و سيد حسين انوری را گويا به عنوان نمايندگان هزاره ها برای نمونه ذکر می کند و چندين شاهد مثال نادرست ديگر ذکر کرده است که حتی به بحثش هم نمی ارزد .

واقعيت اينست که عدم اعتماد در ميان اقوام کشور در صورتی حل می شود که دولت ٬ سياست شفافی در برابر اين معضل در پيش بگيرد . اينکه در ساختار دولت جهتگيری مشخص و محسوس قومی وجود دارد ٬ جای شکی نيست . اين معضل مربوط به دولت انتقالی کرزی هم نمی شود . بلکه ريشه در سه قرن تاريخ افغانستان دارد . اگر همه چون آقای کرزی ٬ وجود چنين معضلی را انکار کنند ٬ دردی درمان نخواهد شد . اولين گام بسوی درمان يک مرض ٬ اذعان به وجود آن مرض است . اگر به وجود مرضی اذعان نشود ٬ خود به خود ٬ مرض ريشه دار تر خواهد شد و جان بيمار را بيشتر تهديد خواهد کرد .

متاسفانه ٬ تقسيم ناعادلانهء قدرت در سطح کشور بسيار رنج آور است . خوب اگر اين تصوير کاذب را بپذريم که از مليت های هزاره ٬ ازبيگ ٬ ترکمن ٬ بلوچ و ... در سطح وزارت های کابينه ٬ آدم لايق و شايسته ای يافت نمی شود ٬ حداقل در ميان اين مردمان ٬ افرادی يافت می شوند که لايق سطوح پايين تر اداری هستند . حضور اقوام به تناسب نفوسشان در هيچ اداره ای لحاظ نمی شود . به طور مثال تمام هزاره هايی که در سفارتخانه های افغانستان مشغول به کار هستند ٬ از تعداد انگشتان دست بيشتر نمی باشند . آنان هم به طور عموم ٬ از اعضای فاميل آقايان خليلی ٬ کاظمی ٬ سيد علی جاويد ٬ سيد حسين انوری و ... هستند .

خلاصه اينکه ٬ کتمان بی عدالتی در ساختار قدرت در کشور ٬ دردی را دوا نمی کند و شکاف ها عميق تر خواهد شد .    

آقای کرزی در چند مورد برای تصديق گفته هايش ٬ به ساختار قدرت و دولت در انگلستان و آمريکا اشاره می کند . بطور واضح ٬ مقايسهء آقای کرزی در بعضی از آن موارد ٬ نادرست ٬ غير واقعبينانه و قياس مع الفارق می باشد . اما خوب است که در مورد تقسيم عادلانه قدرت و امتيازات ٬ ميان دسته های مختلف اجتماعی ٬ نمونه ای از انگلستان تذکر داده شود . در انگلستان حتی هتل ها در هنگام استخدام برای اينکه از تقسيم عادلانه امتيازات مطمئن شوند ٬ در فرم های استخدام ٬ وابستگی قومی و نژادی کارگران را می پرسند . تا در بعضی موارد ٬ آنانی را که احساس می شود در ساختار ادارهء آنها کمتر حضور دارند ٬ در اولويت قرار دهند . اين سياست در اداره پليس و تمام مراکز دولتی هم اعمال می شود و يکی از جدی ترين سياست های دولت ٬ در مورد کميت و کيفيت استخدام کادرهای جديد می باشد .      


بالا
 
بازگشت