دستگير صادقي

 

گراميداشت از مبارزات قهرمانانهً

مردم با شهامت افغانستان در حفظ استقلال کشور

 

کمي بيش از هشتادو پنج سال از امروز به تاريخ 23 فبروری سال 1919  شاه امان الله بعد از کشته شدن پدر، به کمک آزادی خواهان وطن دوست در کابل اعلام پادشاهي کرد و استقلال کامل کشور، از جمله استقلال در تاًمين مناسبات سياسي با کشور های مختلفه جهان را شجاعانه و با صدای بلند اعلام داشت. 

کشته شدن امير حبيب الله و به قدرت رسيدن شاه امان الله تصادفي نبود. در دهه دوم قرن بيستم که جنگ اول جهاني بخشي از دنيای ما و عمدتا اروپا را بر سر تقسيم مجدد جهان در کام خود کشانيده و کابوس وحشت و انسان کشي همه يي ممالک پيشرفته آن زمان را در بر گرفته بود، آزادی خواهان کشور های آسيايي فرياد آزادی خواهي و استقلال طلبي را به صدا در آورده بودند. آنها به شيوه های گوناگون و از آن جمله پخش و نشر نشرات مختلفه در بيداری افکار مردم بر ضد استيلا گران اروپايي و استبداد شاهان خودکامه، فعالانه در کار بودند.

در اين راستا، آزادی خواهان افغانستان بيش از ديگران در به ثمر رسانيدن آرمان استقلال و آزادی سهم داشتند. مشروطه اول و نشر سراج الاخبار يکي از بهترين نمونه ها بود که در مبارزه بر ضد فعاليتهای  استعمارگرانهً انگليس و ترويج افکار آزادی خواهانه، تاًثير عميقي در فضای سياسي کشور بجا ميگذاشت. از اين طريق، تعداد زيادی از مشروطه خواهان با جسارت و شجاعت کامل خواسته ها و نظريات شان را با مردم در ميان ميگذاشتند و در اين راه، جانهای عزيز خود را قربان ميکردند. خاطره شهامت و شجاعت اين راد مردان بزرگ چون " واصف ها " هيچگاه فراموش خاطر وطن دوستان افغان نمي گردد.

به تعقيب شکست مشروطه خواهان اول، مشروطه خواهان دوم که خود را " جوانان افغان " مي ناميدند، در ترويج افکار آزادی خواهانه و استقلال طلبانه، ياری مي رسانيدند. مشروطه خواهان دوم امير حبيب الله را اولين حلقه استبداد داخلي و نماينده استعمار خارجي دانسته و نه سال پس از سرکوب وحشيانه مشروطيت اول در سال 1918 در شب جشن تولد امير، هنگامي که موتر حامل وی از شور بازار کابل عبور ميکرد مورد سؤقصد قرار دادند که جان به سلامت برد. 

امير حبيب الله به استبداد جابرانه خود همچنان ادامه ميداد و بيشترينه اوقات خود را به خوشگذراني و عياشي سپری مي نمود. مصارف بزرگ دربار امير که به شيوه های آميخته در دربارهای اروپايی و سلطان های شرقي آراسته مي گرديد، بسيار بالاتر از توان مردم بود. مردم مکلف بودند تا اين همه مصارف غير ضروری  را بصورت مستقيم و يا غير مستقيم بپردازند، و اين امر به نفرت و انزجار بيشترآنها دامن ميزد.

ادامه استبداد و خود کامگي امير، و وابستگي وی به خارج، دست به دست هم داد تا بالاخر وی به تاريخ 21 فبروری سال 1919 توسط يکي از اعضای " حزب سری دربار" و يا به گفته يي " حزب جنگ " در کله گوش لغمان کشته شود و پسرش امان الله که در کابل نيابت ميکرد و از محبوبيت کافي برخوردار بود  به پادشاهي رسد. 

شاه امان الله به تاريخ سيزدهم اپريل سال 1919 در يک سخنراني پرحراتي در محضر عام، يکبار ديگر استقلال کشوررا اعلام کرد و مردم را از برنامه اصلاحات خويش مبني بر آزادی و مساوات، رفع ظلم و استبداد و همچنان مبارزه عليه فساد و رشوت مژده داد که اين همه از آرمان های قلبي مردم افغانستان بازتاب مي يافت و دقيقا در يک مرحله بسيار حساس تاريخ کشور از جانب وی به صدا درآمد.

پروفيسر لودويک آدمک در اين باره مي نويسد: " وقتي امان الله به مسند سلطنت نشست، فضای سياسي در کابل تغيير ديده بود. انديشه های دموکراسي، مليتخواهي، ضمانت مشترک اسلامي، خوداراديت و سوسياليسم در دژهای کوهستاني افغانستان راه يافته بود. سراج الاخبار با لحن مليت خواهي انديشه های تازه و جديدی را در افغانستان گسترش داده و از تجريد روشنفکری، افغانستان را وارهانيد. "[i]

شاه امان الله بر علاوه ارسال نامه به وايسرای هند مبني بر معرفي افغانستان به حيث يک کشور آزاد و مستقل و آماده گي برای انعقاد عهدنامه جديد، پيام هايی به روسای کشور های روسيه، جاپان، ايالات متحده امريکا، فرانسه و ترکيه نيز فرستاد که درآنها با اعلام استقلال کامل افغانستان، تاًمين روابط دوستانه و متقابل دولتي با کشور های متذکره مطالبه شده بود. نماينده شاه امان الله، محمد ولي خان در راًس هیئتي به روسيه شوروی و ساير کشورهای اروپايي مسافرت کرد که در قدم نخست موجب شناسايي دولتين افغانستان و شوروی گرديد.

دولت استعماری برتانيه در چنان اوضاع و احوال به چالش بزرگی مواجه گرديد. اين دولت از احتمال قيام ها و شورشها در هند و اقوام سرحدی، تحريک احساسات مسلمانان جهان عليه آن به خاطر فعاليتهای خصمانه آن کشور عليه دولت عثماني که هنوز هم خلافت اسلامي را در دست داشت و از همه مهمتر از تجربه تلخ جنگهای اول و دوم خود با افغانها هراس داشت. اين دولت حاضر بود به نحوی از مصالحه دست يابد که غرور استعماری آن و آنهم پس از پيروزی در جنگ اول جهاني، زياد صدمه نبيند. 

مذاکرات صلح در سه مرحله آغاز گرديد که مرحله اول آن در راولپندی به امضای معاهده صلح مؤرخ 18 اگست سال 1919 انجاميد. مرحله سوم مذاکرات در کابل انعقاد يافت و در 22 نوامبر سال 1921 به امضای عهدنامه يي منجر گرديد که در واقع معاهده تصديق استقلال افغانستان و بر قراری مناسبات از جمله روابط تجارتي ميان دو کشور ميباشد. 

اسناد مراحل سه گانه مذاکرات صلح ميان افغانستان و برتانيا نشان دهنده آن است که اين مذاکرات و معاهدات ناشي از آن، از جانب برتانيا تواًم با غرور استعماری و فريب و تهديد همراه بوده و تا آخرين لحظات، محيلانه تلاش شده که به نحوی از انحا حقوق مشروع مردم افغانستان بحيث يک کشور مستقل و آزاد ناديده گرفته شود. اين مرحله از تاريخ افغانستان، مانند ساير مراحل بعدی، ايجاب کنکاش و بازبيني عميق و ميتوديک تاريخی را مي نمايد که بايد از جانب مؤرخان آگاه از رموز، بيطرفانه مورد ارزيابي قرار گيرد.

آواني که بخش بزرگي از جهان زير ستم و غارت استعماری استعمارگران اروپايي قرار داشت، مردم با شهامت و دلير افغانستان، با روح سرشار از آزادی خواهي، تجاوزگران برتانيوی را دو بار ( مشهور به جنگهای اول و دوم افغان و انگليس ) سر افگنده و سر کوفته از سرزمين خود راندند و اجاره ندادند تا يوغ استعمار بر گردن بر افراشته شان نهاده شود و به حيث يک کشور مستعمره ثبت تاريخ گردد.

افغانستان از جمله محدود کشورهای است که دوران استعمار را سپری ننموده و از زخمها و آلام اين دوران تا حدود زيادی مصئون مانده است. بايد ياد آور شد که موجوديت انگليسها در افغانستان همواره مؤقتي و با مشکلات جدی همراه بوده است. اين دولت استعماری در دوبار هوس اشغال افغانستان بيشترين بخشي از افسران و سربازان خود را از دست داده و مليونها پوند خساره مند گرديده، و بدون کمترين دست آورد، سرافگنده اين خاک را ترک گفته است. تجربه ناگوار اقامت مؤقتي و رويارويي با آزادی خواهان افغان، برتانيا را به اين نتيجه رسانيد که نمي تواند حاکميت استعماری خود را در افغانستان برقرار سازد، لذا با پرداخت مقدار معيين پول در سال به امرای حريص و عياش افغان و عقد معاهدات شخصي، استقلال افغانستان را محدود ساخت. 

بر اساس اين معاهدات که ميان هند برتانيوی و امرای افغانستان عقد گرديد، روابط خارجي افغانستان محدود شد. اين معاهدات بنابر اظهارات رسمي مقامات برتانيا کاملا ماهيت شخصي داشت و ني دولتي. معاهدات مذکور صرف تا حيات امرا از اعتبار برخوردار بودند. زماني که امير حبيب الله کشته شد، معاهدات موصوف با هند برتانيوی که ماهيت دولتي نداشت، خود به خود از اعتبار ساقط گرديد؛ بنابران زمامداران جديد افغانستان، مطالبات و تقاضاهای متفاوتي را مطرح ساختند و آنها در برابر هند برتانيوی کدام تعهد و مکلفيت قبلي نداشتند تا آن را با تصديق و يا تائيد مجدد برتانيا از اعتبار برخوردار گرداند. 

لودويک آدمک در اين باره مي نويسد: " حکومت هند از اين که استقلال افغانستان را به حيث يک حقيقت مسلم بپذيرد و يا رد کند، متحير بود. چون حکومت برتانيه برای مدتهای مديدی اصرار ميورزيد که معاهدات افغان و انگليس عبارت از تعهداتي مي باشد که با شخص امير عقد شده، پس اندرين فرصت دشوار بود از آن تقاضای امان الله که معاهده جديدی با افغانستان عقد گردد، ممانعت و جلوگيری نمايد. " [ii]

شاه امان الله با اعلام پادشاهي، مساله استرداد استقلال کامل افغانستان را بنابر اراده مردم افغانستان مطرح ساخت و عملا به نماينده گي از يک کشور مستقل و آزاد و يکجا با دولت مردان مدبر و آگاهي افغان در اين عرصه اقدامات مبتکرانه و جسورانه نمود و آنها را شجاعانه در عمل پياده نمود. در حقيقت بايد اذعان نمود که استقلال کامل افغانستان از همان تاريخ ـ 23 فبروری سال 1919 ـ يعني اعلام پادشاهي شاه امان الله آغاز ميگردد. 

اين يک حقيقت روشن است که شاه امان الله آرزوی پيشرفت و سربلندی افغانستان را در دل مي پرورانيد و ميخواست وطنش مانند ساير کشورهای پيشرفته جهان از ترقي و تعالي برخوردار گردد و مردم به رفاً اجتماعي دست يابند. وی طرفدار معارف و مخالف جدی جهل و عقبگرايي بود. مردم افغانستان از تمام برنامه های انکشافي او صميمانه استقبال کردند، چنانچه در پروگرام انکشاف معارف بنام اعمار مکاتب در هر روپيه، چند پول اضافي مي پرداختند تا مکاتب بيشتر در کشور اعمار گردد.

شاه امان الله ضد هر نوع ستم و تبعيض بود و تمام مردم افغانستان را با داشتن اقوام مختلف و مذاهب متفاوت دوست داشت و همه را افغان ميدانست. وي در مراسم مذهبي هر يک اشتراک ميکرد و آنان را در راه تحکيم وحدت ملي و اعمار وطن تشويق ميکرد. او ميدانست که بدون آزادی فردی، آزادی مطبوعات و دموکراسي، آزادی کامل مفهومي ندارد.

در دوران سلطنت شاه امان الله فضای سياسي افغانستان بطور بنيادی و کيفي تغيير نمود و برای بار اول در تاريخ کشور آزادی سياسي و مصئونيت شخصي ولو به پيمانه محدود در روابط بين افراد و دولت پديدار گرديد. اولين قانوی اساسي کشور بنام " نظامنامهً اساسي دولت افغانستان " در 19 اپريل سال 1923 در لويه جرگه به تصويب رسيد. شاه با عشق و علاقه و پشتکار مي کوشيد تا بر خرابه های نظام کهنه قبايلي و خانخاني شالوده دولت و اداره عصری را پيريزی نمايد. وی به کمک مشروطه خواهان دوم و پشتيباني عامه مردم، افغانستان عقبمانده را در يک مدت کوتاه به يکي از کشورهای مطرح در جهان و منطقه مبدل ساخت.

با دريغ و درد فراوان که دشمنان استقلال، آزادی، ترقي و تعالي وطن، بخاطر منافع آزمندانهً استعماری و جبران غرور صدمه ديده خويش، از طريق گماشتگان و عناصر فروخته شده داخلي، در سقوط دولت اماني و از بين بردن تمام دست آورد های آن بطور بسيار محيلانه و سيستماتيک سعي و تلاش کردند تا مشعلي را که بر بنياد آرمانهای والا و انساني مردم افغانستان در سطح ملي و دولتي بر افروخته شده بود، خاموش سازند. با خاموش ساختن اين مشعل مقدس برای سالهای طولاني، استبداد سياه و سکوت مرگباربر کشور حاکم گرديد. کشوری که ميرفت تا جای مناسبي در جامعه بين المللي احراز نمايد، از رشد و ترقي اجتماعي و اقتصادی برخوردار گردد و سرآمد کشور های منطقه باشد، به زندان بزرگ مبدل و محکوم به عقبماندگي تاريخي گرديد.

بايد با صراحت اذعان نمود که تراژيدی افغانستان اصولا از سقوط دولت اماني آغاز و تا اکنون به اشکال متفاوت ادامه داشته است. حالا که افغانستان عزيز تحجر و ستم طالباني را در ظلمت جهل و فقر، بدبختي و ذلت، جنگ و ويراني از سر مي گذراند، نياز به احيای آن مشعلي که درست هشتادوپينج سال قبل برافروخته شده بود، به يک ضرورت مبرم حياتي مبدل گرديده که هست و بود کشور و مردم افغانستان به آن سخت در پيوند است. 

وظيفه مقدس و پُرافتخار تمام افغانهای آزادی خواه و ترقي پسند که به آينده تابناک افغانستان مي انديشند، و هنوز عشق وطن و مردم در دل و روان شان زنده هست، اين است که متحدانه و برادرانه برای نجات وطن بينديشند و مشعل استقلال و آزادی را همچنان زنده نگهدارند؛ و در حفظ و حراست از آن جانبازانه تلاش نمايند. 

به روان پاک شهدای راه آزادی، ترقي و عدالت، درود مي فرستيم و خود را موظف به ادامه آن راه و آرمانها ميدانيم.


 

[i] تاريخ روابط سياسي افغانستان از زمان امير عبدالرحمن تا استقلال . اثر لودويک . دبليو. آدمک افغانستان شناس مشهور و استاد دانشگاه اريزونا . مترجم علي محمد زهما. موسسه نشراتي افغان کتاب صفحه 181

[ii] همان کتاب صفحه 146



بالا
 
بازگشت