تکرار حوادث تاریخی در افغانستان

 

تاریخ کشور ما مشحون از مبارزات آزدای خواهانه و ضد استعماری بوده، مردم ما در ادوار مختلف تاریخی در مقابله با استیلاگران  و اشغالگران بخاطر آزادی  و دفاع از نوامیس ملی و کسب استقلال متحدانه در مقابل دشمنان قیام کرده اند،

دشمنان قدرتمند را با وجود داشتن برتری تکنالوژی پیشرفته جنگی در نبردهای آزادی بخش به شکست مرگبار و ننگین  مواجه نموده اند و این مقاومت های بی بدیل رهایی بخش در حقیقت سرآغاز فروپاشی امپراتوری ها در جهان نیز بوده است،  و حتی  گفته میتوانیم که در دگرگون ساختن نظم جهانی و فروپاشی سیستم ها مقاومت رهایی بخش مردم ما نقش بسیار ارزنده داشته و به حیث الگو در مبارزه علیه استعمار و اشغالگران مورد استفادهً  جنبش های رهایی بخش و آزادیخواهان جهان قرار گرفته است.

این کشور و این مردم سلح شور و آزدای بخش و دشمن ستیز مظهر مقاومت واقعی در مقابله با هر تجاوزگر و اشغالگر بوده  و درگیر و دار مبارزه برای آزادی  و استقلال  به قیمت قربانی دادن دها هزار انسان قهرمانانی در سینه تاریخ پرافتخار جنبش های آزادی خواهانه از خود به یادگار گذاشته که مایه افتخار  و مباهات  نسل های دیروز، امروز و فردای این کشور میباشد.

اما با تاسف باید اذهان داشت که هر آنگاهی که استعمار و اشغالگران در نبردهای رویاروی قدرت و توانایی مبارزه رویاروی با این شکم گرسنگان  و پا برهنگان  مصمم به آزادی و استقلال که با توکل به خدا و همت بلند در مقابل آنها رزم میدهند  و به پیکار عادلانه برای آزادی میپردازند  و با شکست مفتضحانه در مقابل نیروی های مقاومت ملی مواجه میشوند، با سیاست پردازی و نیرنگ  و خدعه های محیلانه دست به کار شده، آزادی را که به خون هزاران هزار شیرمردان و شیرزنان این مرز و بوم بدست آمده  با حیله و نیرنگ  در صبحگاهان آن روز درخشان پیروزی، به چالش گرفته و به اشکال مختلف نیرنگ و میتودهای منحصر به استعمار افرادی را از  آستین خویش بیرون میکشند  و رهبری مردمان آزاده  را بدست آنها قرار میدهند

به همین مناسبت  نگارنده را عقیده بر این است که هر انسان آگاه این کشور و هر روشنفکر باید تاریخ کشور خود را بارها مطالعه نموده و با آگاهی از تاریخ دیروز  و جلوگیری از حوادث جنایتبار  فردای روشن را در برابر خود  و کشور خویش ترسیم نمایند.   بجا خواهد بود که در اینجا از تاریخ  افغانستان در پنج قرن اخیر  نوشته دانشمند و تاریخ نویس بزرگ کشور ما میر محمد صدیق فرهنگ در این مورد نقل و قول کنیم  که چنین نگاشته اند " مطالعه تاریخ برای هر قوم و ملتی لازم است، ولی برای مردم ما نظر به تکرار حوادث درد آور  نه تنها لازم که واجب است.  تا شاید از وقایع گذشته عبرت گرفته برای نجات از بدبختی گذشته و سربلندی و سعادت آینده جامعه خویش همت گماریم"  ادامه میدهند " مردم بی تاریخ  و تاریخ فراموش کرده، مردمی اند زنده  اما بی ارزش" .

با استفاده از تحلیل علمی و همه جانبهً تاریخی سیاسی این اندیشمند بزرگ و بخاطر اثبات عملی آن در چندین دهه اخیر از تکرار حوادث دردناک کشور ما  و جنایات انجام شده  در مقابل مردم و وطن ما   بی جهت نیست، باز هم نقل و قولی از افغانستان در پنج قرن اخیر نموده  ببینم که واقعاً مردم ما در طول تاریخ  پر افتخار شان بعد از کسب استقلال  سردمداران رهبری سیاسی شانرا در دست داشته که دمار از روزگار رهبری  نیروهای مقاومت ملی کشیده اند. جلد اول صفحه 390

 " در کابل  امیر جدید ( عبدالرحمن)  باخشونت و جدیتی که در نهاد او سرشته بود، به کار سازمان دهی دولت مصروف گردید و در قدم اول امداد پولی بالغ بر دو میلون روپیه هندی که از انگلستان بدست آورد، اردوی جدید تشکیل داد. همرا با آن عدهً از رجالی را که در جنگ با انگلیسان  شهرت و اعتبار پیدا کرده بودند مثل  جنرال محمد جان خان و ملا عبدالغفور غلجایی زندانی ساخت و سایر اشخاص که در وفاداری شان  شک و شبهه داشت زیر مراقبت گذاشت".

برخورد امیر جبار عبدالرحمن  با دو تن از شخصیت های شناخته شده مقاومت ملی در همان وقت صحت و سقم ادعای ما را مبنی بر دشمنی امیران دست نشانده در مقابل آزاده مردان به اثبات رسانده که نمایندگان استعمار در مقابل رهبران مقاومت ملی همیشه برخورد دشمنانه و مضرورانه داشته اند.  ناگفته نباید گذاشت که این دوتن از شخصیت های شناخته شده بودند که از آنها در تاریخ اسم برده شده،  ده ها  و یا هم صد ها و هزار ها انسان پاک و با وجدان و رهبران مقاومت ملی  در آن زمان زیر چکمه های آهنین این سردار جبار خورد و خمیر گردیده  که یاد این سربازان گم نام  و شهیدان راه مقاومت ملی گرامی و روح پاک شان شاد باد. 

این مسله را باز هم پی میگیرم در صفحه 426  افغانستان در پنج قرن اخیر آمده است " تولید دهشت از طریق زجر و شکنجه و اعدام های دسته جمعی، معلوم نیست که  استنطاق های شدید با استعمال قین و فانه و روغن داغ و مجازات محکومین  با بریدن گوش و بینی و دست و پاه و حبس درقفس و دادن نان شور در گرمای تابستان وهمسال آن تا کجا به خوی و خصلت امیر( عبدالرحمن)  مربوط بود و تا کجا  به منظور ایجاد خوف و ترس در بین مردم و جلوگیری از مخالفت آنها به کار میرفت. اما مسلم است که این کارها چه در جریان استنطاق مظنونین  که در پایتخت هرشب بطور لاینقطع دوام داشت  و چه به عنوان مجازات بوسیله اعدام بر آگهی و غالباً به امر و حضور امیر صورت میگرفت".

برداشت ما از تحلیل های نگارنده  افغانستان در پنج قرن اخیر اینست که عبدالرحمن  نیز  شخصاً  آدم آزاد در تصمیم گیری ها در مقابل مردم ما نبوده بلکه عامل پیام بیگانگان و استعمارگران آن وقت  و تطبیق کنندهً اوامر باداران خویش بوده است نه بیشتر و نه کمتر از آن.

همچنان در صفحه 427  آمده است " دولت های قبل از امیر ( عبدالرحمن)  هم رنگ و صبغهً  استبدادی داشتند، اما چون پایه و اساس آنها  بر عدم مرکزیت بنا یافته بود، استبداد و سختگیری آنها هم  جنبهً نسبی داشت.  بجز در مورد خاص که شخص شاه یا امیر مورد تعرض و توطه قرار میگرفت" ادامه  میدهد "  نظام اداری امیر عبدالرحمن به تمام معنی اتوکراسی یعنی خودکامگی بود، نه صدراعظم داشت و نه وزیر و تمام قدرت دولتی در شخص خودش متمرکز گردیده بود".

در رابطه به تکرار حوادث از امیر عبدالرحمن با همه خشونت، قضاوت، جنایت و بی رحمی را که برای مردم ما روا داشت خالی از مفاد نخواهد بود که در مورد به قدرت رسیدن  نادر مکار یکی دیگر از چهره های وحشی  شاه قصی القلب و جنایت پیشه که در صدور جنایات  از عبدالرحمن پیشی گرفته و به حرف معروف  دست عبد الرحمن را در ارتکاب جنایات در مقابل مردم وطن  از پشت سر بسته است به سراغ  جلد دوم  افغانستان در مسیر تاریخ  نوشتهً دانشمند بزرگ سیاست مدار توانا و تاریخ نویس شهیر کشور ما میر غلام محمد غبار رفته  در مورد جنایات نابخشودنی که نادر در زمان حکمروای اش مرتکب شده، چنین میخوانیم  " حکومت نادر شاه  به مجرد تشکیل شدن در کابل دست به عملیات خونینی زد که معمولاً در آغاز هیچ سلطنتی  مطلوب نبود.  از همان اول  مرحله،  بی حوصله گی  دیوانه وار شاه  در ریختن خون، مردم  را به این فکر آورد که  گویا خاندان حکمران  انتقامی بالای ملت افغانستان طلب دارند.  وقتی که شاه مقطل محکومین را در خرابه زار بالا حصار  مقرر و توپ های آدم کش را مستقر نمود.  مردم کابل علناً میگفتند که شاه برای گرفتن خون  کیوناری  این کار را کرده است.

زیرا مردم در همین جاه سفارت خانه انگلیس را آتش زده و هفت صد نفر انگلیسی را کشته بودند.  بعد از آنکه زندان های حکومت در داخل ارگ سلطنتی، قوماندانی کوتوالی، سرا های شهر و ده مزنگ،  برای فرو بردن مردان و زنان افغانستان دهن  باز کرد  و شکنجه های متنوع ( چوب زدن، قین و فانه کردن،  بیدار خوابی دادن، گرسنگی دادن و امثال آن)  شروع شد. مردم یقین کردند که دوره  امیر عبدالرحمن اعاده گردیده است،  منتها با یک تفاوت  آشکارا و آن اینکه خاندان نادر شاه از هندوستان آمده است".

سرکوب نیروهای مقاومت ملی و بخصوص رهبران مشروطه اول و دوم و فرزندان آزادهً این کشور توسط محمد نادر برادران، محمد گل مومند با کابینه جنایتکارش در بسیاری از نقاط کشور و بخصوص در ولایات کابل، کاپیسا، پروان، کوهدامن و شمالی کشور نشان دهندهً این امر بود که پادشاه  و همکاران آن  سر دشمنی با تمام مردم آزداهً افغانستان داشت.

چنانچه در صفحه  71   جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ آمده است "  محمدگل خان در این ولایت ( شمالی)  قیافت یک مارشال فاتح بخود گرفته  در کمال تکبر  و بیگانگی با مردم  پیش آمد و روش دشمنانه و وحشیانه نموده، اوقوای حشری و نظامی را در تاراج خانه ها انهدام دیوار باغ ها احراق قله ها بگماشتند و خود از شکنجه و لت و کوب و اهانت مردم ( اعم ازقیام کننده و مطیع  دولت)  فروگذار نکرد.  او از قیام کنندگان جان میخواست و از مطیع مال، انکار کننده را چوب میزد و دشنام میداد،  حتی تهدید به احضار زنش در مجلس عام مینمود".

منظور از این  همه جفا نسبت به مردم کابل، کاپیسا، پروان و کوهدامن چه بود؟  جواب را  در صفحه 72 همین کتاب میخوانیم " روی هم  رفته روش محمدگل خان در کوهدامن و کوهستان همان نتایج را که میخواستند داد. یعنی اول مردم دلیر این ولایت را که در تاریخ قرن نزده افغانستان  در راه دفاع از  کشور به مقابل امپراتوری برتانیا، کانون بزرگ و با افتخاری محسوب بود، سرکوب گردید.  دوم  نفاق و خصومت بین مردم افغانستان که هدف یگانهً دشمن بود  در این حادثه به میان آمد، یعنی مردم کاپیسا و پروان تمام تعدی نسبت به خود را از حشری های مردم پکتیا دانستند".

نادر با آن همه جنایات که در ولایات پروان و کاپیسا انجام داد  اکتفا ننمود به بهانهً ابراهیم لقی،  برادرش شاه محمود را برای سرکوب مردم ولایات شمال و شمال شرق کشور  با تعداد زیادی از حشری های قبایلی فرستاد تا مطابق عملکردهای محمدگل مومند در ولایات کاپیسا و پروان و کوهدامن  به کشتار دسته جمعی، چور و چپاول  قصاوت و بی رحمی غیر انسانی  مردم آزاده این ولایات را  به غلام های مطیع و فرمانبردار  خویش تبدیل نمایند و چندی بعد  بخاطر تکمیل و تطبیق  و ادامهً جنایات محمد گل مومند را به حیث رئیس تنظیمه شمال مقرر نمود و به ادامه جنایات شاه محمود در شمال کشور چه جنایاتی از سوختاندن مردم بالای خرمن ها و غضب زمین های مردم  به زور سلاح، دوسیه سازی ها و کوچانیدن مردم و تجاوز به ناموس مردم دریغ نکرد.  به ادامهً این جنایات باز هم در صفحه 78  همین کتاب آمده است " شاه محمود خان  متهمین به حمایت از ابراهیم بیگ را در زیر قین فانه قرار میداد  تا مجبور به اعتراف گردند.  زنان مستور را  در بندی خانه سرای جمشید خان ( خان آباد)  تحت نظر محافظین بیگانه نگه میداشت و از تجاوز به ناموس آنان جلوگیری نمیکرد.  اسرا را به مجرد رسیدن به نزدش گلوله باران مینمود.  حتی روزی که در فضای آزاد  روی سجاده برای ادامهً نماز نشسته بود و 31  نفر اسیر را آوردند  با انگشت اشاره کرد که  اسرا را ببرند ( در مقتل)  و آنها را ببردند و  علی الفور گلوله باران نمودند".

با درنظرداشت آنچه گفته آمیدیم  به یقین گفته میتوانیم که اینها به هیچ دین و یا آیین پابند نبودند  و روی سجاده نشستن آنها فقط برای سوء استفاده از  حشری های سادهً  که خود را مسلمان میگفتند و هیچ عمل شان در مطابقت با دین مقدس اسلام  قرار نداشت و این حشری های ساده  بی خبر از اینکه این مردم به جرم آزادگی و به دستور بادارن استعماری نادر مورد مجازات قرار میگیرند. 

به ادامهً جنایات انجام شده توسط محمد نادر  و برادران  در صفحه 79  میخوانیم " شاه محمود خان یکهزار خانوده ترکمنی زبان را به شمول زنان و طفلان  و پیران  محبوس و پیاده در زیر  جلوه یک قطعه سواران محافظ و قوهً حشری جدرانی از خان آباد به کابل گسیل نمود و امر کرد که هر روز دو منزل طی نمایند.  چون هوا گرم و فاصلهً منزل گاه تا ده میل بود  محبوسین پیر و علیل در روز اول سفر فقط  توانستن که یک منزل بپیمایند.  افسر محافظ از منزل نخستین ( شوراب)  شبانه توسط سواری  به شاه محمود خان راپور داد که محبوسین  نمیتوانند پای پیاده روز از ینک منزل بیشتر بروند.   شاه محمود خان امر فرستاد که طی کردن دو منزل در روز  حتمیست  و اگر محبوسی از پای بماند کشته شود.  روز دیگر افسر محافظ این امر را به عموم محبوسین گوشزد نمود و امر حرکت داد.  هنوز در منزل دوم آق چشمه نرسیده بودند که سه نفر محبوس پیر و علیل از رفتار بماندند، و سواران محافظ قضیه را به افسر محافظ گذارش دادند.   افسر ناچار امر شاه محمود خان را تکرار کرد و سواران هر  سه نفر را به گلوله تفنگ از زحمت زندگی نجات بخشیدند.   البته شاه محمود خان در اصدار چنین امری  آدم منحصر به فرد تاریخ نیست، قرن ها پیشتر که چنگیزخان به سمرقند  مارش مینمود چنین امری به قشون خویش صادر و گفته بود که حشری های  بومی  بغرض کشتن  هموطنان سمرقندی خویش  پیاده در جلو سپاهً  مغل حرکت کنند و اگر به پای سوارهً مغل نرسند کشته شوند.  تفاوتی اگر بین این دو امر است، اینست که  چنگیزخان  در قرن سیزده چنین امری صادر کرده بود و آن هم در مورد یک ملت مفتوحهً بیگانه  در حالیکه شاه محمود خان  در قرن بیستم سنت مرده چنگیزخان را احیا نمود  اما در مورد مردمی که خودش را هموطن آنان وانمود میکرد".   این سیاست توسط برادران نادر بخصوص محمد هاشم ادامه یافت، زندان ها در کابل و اکثر ولایات از وجود مشروطه خواهان، روشنفکران و مردان آزادی خواه  ضد استعمار پر بود و بعضاً هم بسیاری از زندانی ها در زندان زندگی را  وداع گفتن  ولی دوسیهً برای بررسی جرم شان وجود نداشت، تنها به امر شفاهی محمد هاشم و یا یکی از افراد خانوادی سلطنتی تا آخر عمر در زندان باقی میماندند تا جان میسپردند.  تحت تاثیر اوضاع و احوال ملی و بین المللی و تغیرات کلی که در ذهن مردم افغانستان بوجود آمده بود به حرف معروف که دیگر مردم نمیخواستند که حکومت مطلقه مانند سابق بالای شان حکمروایی نماید و حکومت نیز توانایی تحکم بالای مردم را مانند سابق نداشت. جبراً تن به یک سلسله عقب نشینی های تکتیکی دادند و بخاطر ادامه  و بقای سلطنت، همان شاه محمود جبار و قاتل مردم افغانستان لباس دمکراسی بتن کرد و با اکت دمکراسی خواستند مردم را بفریبند  و حاکمیت خانوادگی خویش را حفظ نمایند.  با وجود اینکه بالاتر از ده سال باز هم حکومت سلطنتی ادامه یافت ولی در سال 1352  کودتای توسط یکی از اعضای خانوادهً سلطنتی محمد داود  به همکاری یک تعداد از افسران نظامی که خواهان دیگرگونی در شیوهً حکومتداری افغانستان بودند، سلطنت سقوط کرد.  محمد داود دیری نگذشت که  حمله به یاران و کسانیکه در گرفتن قدرت او را همکاری نموده بودند آغاز کرد و در اولین فرصت فعالین اساسی کودتاه را سبکدوش و از صحنه خارج نمود.  محمد داود نیزمیخواست  قدرت را در وجود خود و یک حزبی که در راس حزب هم خودش قرار داشت دوباره در یک دست متمرکز سازد،  در حالیکه اوضاع در داخل کشور  منطقه و در سطح بین المللی  دست خوش تغیرات جدی گردیده بود او نتوانست مانند اخلافش با یک حکومت مطلق العنان ادامه دهد. وقتی خواست حریفان را از صحنه برداشته وارد یک مرحله جدید از تمرکز قدرت در دست خود و گروپ مخصوص بخودش  نماید، با حملاتش در داخل کشور به نیروهای راست و چپ، خورد و خمیر کردن آنها میدان بازی را برای خود مساعد سازد که مورد حمله قرار گرفت و در هفت ثور 1357  حکومت داود توسط یک کودتای نظامی ساقط گردید. 

بعد از کودتای ثور و بخصوص بعد از ورود قوای شوری اتحاد شوروی سابق، افغانستان در آن زمان به مرکز زورآزمای های دو قدرت بزرگ جهانی، ایالات متحده امریکا که از سیستم امپرالیزم جهانی نمایندگی میکرد و اتحاد شوروی سابق که از سیستم سوسیالزم جهانی نمایندگی میکرد مبدل گردید.   در این سرزمین هر دو طرف هر چه نیرنگ و فریب در سیاست میدانستند و هر آنچه در تکتیک های نظامی حربی داشتند  در این کشور مورد استفاده قرار دادند. خلاصه افغانستان به لابراتوار سیاسی، نظامی دو سیستم در جهان تبدیل گردیده و از اثر این رقابت های ناسالم  این مردم افغانستان بود که بار ویرانی وطن و شهادت هزاران انسان پاک دل و پاک نهاد این وطن را بدوش کشیدند.

در سال 1992 بعد از سقوط دولت جمهوری افغانستان و بقدرت رسیدن  تنظیم ها و بوجود آمدن  بی نظمی های جدی داخلی، از آنجاییکه تنظیم ها آمادگی برای ایجاد یک دولت پایدار و فراگیر را نداشتند و برای استقرار یک نظام اداری ملی از قبل کاری انجام نداده بودند  با ورود شان به مراکز شهر ها و بخصوص در شهر کابل هر یکی تلاش برای بدست آوردن غنایم بیشتر و ساحهً تسلط بیشتر به جان هم افتادند که از اثر آن جنگ های تنظیمی، دیوارهای ایستاده در پایتخت و اکثر ولایات فرو ریخت و ماشین زندگی نورمال از کار افتاد و در نتیجهً این همه بی نظمی و کشتار مردم بی گناه،  انقطاب های قومی ، محلی، مذهبی و زبانی بوجود آمد و با استفاده از وضع بوجود آمده کشورهای منطقه بخصوص پاکستان با تشکیل طالبان از  وجود شاگردان مدارس مذهبی و یک تعداد از تنظیم های که قبلاً در پاکستان ایجاد شده بودند و روابط تنگاتنگ با نظامیان و استخبارات نظامی پاکستان داشتند مبادرت ورزید و در سال 1994  تحت نظر مستقیم نصیر الله بابر  وزیر داخله وقت پاکستان از طریق سرحد سپین بولدک  ولایت قندهار داخل افغانستان شدند و بسیار به سرعت با امکانات فوق العاده پولی و تخنیک پیشرفته نظامی که توسط تعدادی از کشورهای بزرگ جهانی نیز در خدمت شان قرار داده میشد، حکومت تنظیمی در اکثریت ولایات جنوب، جنوب غرب و جنوب شرق افغانستان سقوط داده شد و تنها در نقاط مرکزی کشور و بخصوص اطراف کابل بود که طالبان به مقاومت فوق العاده جدی مواجه شدند  و کشور های تمویل کننده طالبان مجبور شدند که در محاسبات قبلی شان تجدید نظر نموده، تکتیک های جنگی و سیاسی شانرا تغیر دهند. زیرا تکتیک های قبلی  در نقاط دیگر بخصوص در مناطق جنوب کشور دیگر در کابل و اطراف آن کارگر نیافتاد. بناً به محاصره اقتصادی کابل و راکت باران کابل از چندین طرف پرداختند، نیروهای که در داخل کابل مقاومت میکردند که در راس آن رهبر مقاومت ملی  احمد شاه مسعود قرار داشت در یک مانور برق آسا  بدون تلفات قوت های نظامی اش را از کابل خارج نموده و طالبان  تا فردای همان روز  نمیدانستند که کابل از وجود این نیروها تخلیه شده است.   با داخل شدن طالبان و تصرف کابل توسط آنها این نیروهای که از قندهار تا اطراف کابل به نام نیروی از بین برنده  شر و فساد خود را وانمود می نمودند،  پرده از رخ بر افگندند  و در اولین فرصت  دکتور نجیب الله رئیس جمهور سابق و برادرش احمدزی را مخالف تمام  نورم ها و موازین بین المللی از دفتر  نمایندگی سازمان ملل متحد در کابل خارج و مخالف تمام  سنن و عنعنات پسندیدهً مردم ما و خلاف روحیهً  اسلامی و انسانی بسیار نامردانه به قتل رساندند.

باز هم تکرار حوادث وانجام  جنایات آن هم در قرن بیست و یک  توسط این نیروهای وحشی بعد از لشکر کشی شان بطرف شمال کابل  و با استفاده از همان  میتودهای کهنهً  عبدالرحمن، نادر، محمد گل مومند  در مقابل مردم شمالی و کوهدامن  یعنی تخریب و به آتش کشیدن منازل مسکونی، ویرانی کاریز ها، تخریب دیوار باغ ها، بریدن و از ریشه کشیدن تاک ها، قتل عام  مردم بی دفاع، ریش سفیدان، زنان و اطفال، مانند عبد الرحمن و شاه محمود  کوچانیدن اجباری مردم کوهدامن  در صحرای خشک و سوزان سمرخیل  ولایت ننگرهار بدون آب و نان  و کشتار و تیرباران جوانان  به یاد آورندهً  تاریخ نه چندان دور زمین سوخته در این سرزمین است.

پنج سال تمام طالبان با تمام وحشت، زمین سوزی، فرهنگ سوزی و نابودی آثار تاریخی، کشتارهای دسته جمعی در ولایات مختلف کشور، در بامیان، پروان، کاپیسا، کابل، هرات، بادغیس، بلخ، جوزجان، سمنگان، بغلان، کندز و تخار ادامه میابد، استدیوم ورزشی را به قتل گاه  تبدیل میکنند،  نوار های  تیپی  و ویدیوی را به دار میزنند،  خلاصه هرآنچه  تعلقی به تاریخ، فرهنگ، پیشرفت و تمدن داشت نابودش میکنند  و با آن دشمنی می ورزند.  در دنیا ناله و فریاد  مردم  بی گناه مارا، ندا های یتیمان  و بیوه زنان ما را،  اجساد جوانان غرقه به خون مارا ،  ویرانهً خانه ها، مزارع   و  آثار باستانی و فرهنگی ما را  نه کسی میدید و نه کسی گوش شنوا داشت تا بشنود.   مدافعین حقوق بشر و دمکراسی در جهان  با نشر گذارشات بسیار مختصر از نقض حقوق بشر از کنارش میگذشتند  و توجهً جدی به حال مردم در گرو  تروریزم  افغانستان نداشتند.

اما 11  سپتمبر 2001،  تا اینکه  این طفل کمزاد  استاد را گردن زد  و مستقیماً به امریکا حمله برد و آسمان خراش ها را در نیو یارک به زمین نشاند  و  پنتاگون را در واشنگتن  مورد حمله قرار داد  و خون هزارن  شهروند امریکای را  ریختند  ودرست در هیمن ساعات و در همین روز است که  سردم داران کاخ سفید از خواب گران بیدار میشوند، ناقوس ها به صدا می آید، فریاد از کاخ سفید بلند میشود: هی  مردم دنیا   در افغانستان تروریست ها لانه کرده، افغانستان به مرکز تروریزم بین المللی تبدیل شده،  افغانستان  زیادترین تریاک دنیا را تولید میکند   و و و…..

در این جریان نیروهای مقاومت ملی در داخل کشور  همکاری خویش را با جامعه جهانی در رابطه به  از میان برداشتن طالبان اعلام  نموده و به همکاری نیروهای  امریکایی  از هوا  و زمین  در از بین بردن  طفل کمزاد  کمر همت بستند و در طی چند روز محدود نیروهای وحشی طالبان  به خاستگای  اصلی شان یعنی پاکستان عقب نشستن و تعدادی از این نیروهای وحشی توسط  نیروهای مقاومت ملی دستگیر  که در بین آنها  شهروندان عربی و پاکستانی نیز حضور داشت  راهی  زندان ها گردیدند. 

مذاکرات بن آغاز گردید، تعدادی از نیروهای  مقاومت ملی،  گروپ روم، یک تعداد محدود افراد که  به هیچ صورت نمایندگی از مردم افغانستان کرده نمی توانستند  به اثر فشار امریکایی ها   حامد کرزی ، کارمند کمپنی نفتی  یونیکال را  بالای مردم افغانستان به حیث رئیس اداره موقت تحمیل نمود  و اینک چهرهً  جدیدی از تبار عبدالرحمن،  نادر   و همکار ملا عمر  به قیمت خون های ریخته شدهً آزاده مردان این کشور  از آستین  به اصطلاح  دمکراسی و حقوق بشر و شرکت های نفتی که در آغاز تدوین پروژه  طالبان با آنها و آی. اس. آی   همکاری  عملی داشت  با کلای قره قل، چپن  و با ظاهر بسیار معصوم برای تکمیل پروژه های عبدالرحمن، نادر و ملا عمر  برگزیده شده  و با هر کسی که در جریان مبارزات آزادی بخش  و مقاومت ملی   علیه  طالبان  و عامیان بین المللی شان  رزمیده اند  و مردمان  و یا شخصیت های قابل احترام  بخاطر  مبارزات عادلانهً شان  تبدیل شده اند  دشمنی می ورزد  و از همان آغاز تکیه زدن به کرسی  در روزهای نخستین  دست به توطه و دسیسه علیه نیروهای مقاومت ملی زده، میخواهد روح آزاده گان را  در زیز ضربات نابخردانه و نامردانهً خود خورد و خمیر کند زیرا دیری نگذشت که  از خاستگاه اصلی طالبان یعنی پاکستان صدای طالبان معتدل  بلند شد  و چندی بعد در زمینه کرزی نیز با پاکستانی ها همصدا شده، طالبان را   مردم وطن دوست، یک تعداد از رهبران آنها را مجاهدین پاک و شهید خواند.  همچنان  تحت بهانهً زیر نام فرار چهل نفر از رهبران طالبان را از زندان قندهار رها نمود  و همچنان  رهایی عبدل وکیل متوکل  وزیر خارجه طالبان  که  بر راه قربانیان شان  به عوض  ستدیوم ورزشی کابل   محل مناسب و کمک برای ساختن قتل گاه از جامعه بین المللی تقاضا میکرد مطرح  و به همکاری  امریکای ها رها گردید.

تازه ترین مورد همکاری مستقیم کرزی  و تیم طالب طلبش که چهره واقعی و کری   موصوف  با رهایی مولوی قلم الدین  وزیر امر بالمعروف  طالبان که از جمله جنایتکاران شناخته شده  و قاتلین مردم افغانستان می باشد، کاملاً هویدا شد و با این عمل پیامی را برای تمام کسانیکه از وجب وجب خاک شان مردانه دفاع کرده اند  و با ریختاندن خون شان  از سراسری شدن طالبان  و حاکمیت پاکستانی های جلوگیری کرده اند با خود دارد   و یکبار دیگر حوادث تاریخی تکرار میشود، تمام آزدای خواهان  و مدافعین واقعی این کشور را  با دسیسه و توطه ترور و فشار نظامی خارجی ها  از صحنه سیاسی دور نموده  و هر لحظه  با بکار برد سیاست های توطه گرانه  کرزی مردم ما را به یاد ورود  عبدالرحمن، نادر و ملا عمر  می آورد.

تجارب سالها بی اتفاقی  و عدم اتحاد  نیروهای ملی  در یک محور  ملی  نشان داد که به اثر  اختلافات  ایجاد شده توسط شبکه های خارجی مختلف  و عدم دقت و دور اندیشی  نیروهای ملی  از یک طرف  نیروهای  ارتجاعی  و وابسته  به اریکه قدرت تکیه زده اند و با عث  نابودی تمام داشته های این کشور شده  و زمینه را برای اشغال کشور  توسط نیروهای خارجی مساعد ساختند.  تازه ترین مورد آن  بقدرت رسیدن طالبان   و داخل شدن نیروهای پاکستانی  یک جاه با طالبان به داخل کشور ما افغانستان بود.

اکنون زمان آن فرا رسیده است که با دقت بیشتر  با درنظرداشت تجارب عملی سه سال اخیر  سیاست های نابخردانه، غیر صادقانه و غیر ملی کرزی، تا تمام نیروهای ملی  که واقعاً خواست آنها تامین  دمکراسی و عدالت اجتماعی و مشارکت مستقیم مردم در اداره کشور می باشد با تحمل یکدیگر همه  نیروهای ملی باید مسله اختلافات درونی را کنار گذاشته  و مسلهً  اختلافات را بدون کتمان حقایق  بصورت روشن و شفاف  در بحث های رو به رو  به میان گذاشته  و جهت رفع  عملی این اختلافات، اقدامات جدی را روی دست گیرند. باید قبل ار تدویر انتخابات  با ارا یه  یک پلاتفورم مشترک  و اشتراک  متحدانه و عملی همه نیروهای ملی  معتقد به دمکراسی و تامین واقعی عدالت اجتماعی  در کشور و پشتی بانی از یک خط واحد سیاسی  که در مطابقت  به خواسته ها  و نظریات مردم باشد  بسوی انتخابات رفت، زیرا ادامه اختلافات بی ثمر  و یا هم عملکرد  منفردانه و پراگنده  که اتحاد عمل  نیروهای ملی را دربر نداشته باشد  توطه های که در پشت پرده ها وجود دارد  عملی خواهد شد.

بناً جهت جلوگیری و خنثی سازی این توطه ها  گام های عملی و صادقانه  در جهت  ایجاد فضای تفاهم و با همی برداشته  و باید همه نیروهای ملی در یک جبهه واحد در مقابل تمام توطه ها  که به شکست دمکراسی  منجر میشود  قد راست  ایستاده شوند  در غیر آن  ادامهً اختلافات امروز  نیز  زمینه ساز  شرایط  برای بقدرت رسانیدن گروه و یا گروپ دیگری  توسط دست های پشت پرده  خواهد بود، این بار با همان تفکرات و اعتقادات طالبی  و ملبس با  قره قلی و نکتایی و شعار دمکراسی.

و با بقدرت رسیدن و تمرکز قدرت در دست این گروه  تکرار حوادث  عبدالرحمن، نادر و ملاعمر خواهد بود،  تصویری که در ذهن ما از آینده  با بقدرت رسیدن عبدالرحمن ثانی ترسیم میگردد  تصویری است زشتر از دوران طالبان.

 

نتیجه اینکه  حضرت سعدی فرموده اند:

 

              شنیدم  گـــوسفندی را بزرگـی

              رهانید از دهان و چن گرگی!

              شبانگه کارد بر حـلقش بمالید،

              روان گـــــوسفند از وی بنالید،

                                                                         که:

         از چنـــــــــگال گرگم در ربودی!

         چو دیدم  عاقبت گرگم،  تو بودی!

 

محمد اسلم سلیم

شهر اتریخت هالند

18 سپتمبر 2004

Ma_salim_2@yahoo.com

......................

 

ماخذ

 

_ افغانستان در پنج قرن اخیر

_ افغانستان در مسیر تاریخ

_گلستان سعدی


بالا
 
بازگشت