کريم حليم يار

شهرمشهد

سياف تازيانه زلمی- کرزی

هموطنان عزيز!

زلمی- کرزی  برای  پياده کردن استراتيژی شان از سياف بماثه شلاق سرکوب  روشنفکران آزاد انديش و وطنپرستان افغانستان که خواهان ثبات، عدا لت  و دموکراسی اند، استفاده می کنند. همچنان هيچ حزب سياسی بدون تائيد زلمی - کرزی نمی توانند مجوز فعاليت بگيرد. تا کنون در ميان احزاب راجستر شده يک تعداد احزاب مشهور ساخت پاکستان نيز اجازه فعاليت رسمی يافتند و اين در حاليست که برای راجستر بسياری احزاب ملی و آزاد انديش بخصوص برای احزابی در تحت رهبری شخصيت های غير پشتون بهانه جويی ها می شود.  اين ها از مسائلی است که درمقاله کنونی مورد بحث قرارمی گيرند.

 عبدالرب رسول سياف يکی از بازيگران سياسی، نظامی و مذهبی- قومی در دونيم دهه گذشته افغانستان است. نقش مثبت و يا منفی او هم در جهاد و هم در  مقاومت  ضد تروريسم بحث جدا گانه را می طلبد. اما با وجود آن قضاوت پيرامون اوبر پايه اعمالش درين مدت کاری مشکلی نيست.  اکثريت هموطنان او را يکی از دانه های سرطانی جهاد و مقاومت ملی می دانند و برخی ازمصيبت های امروزی را محصول کارنامه های او می شمارند. بدون شک اين هموطنان  اسنادی انکار ناپزيری برای چنين قضاوت های شان در دست دارند.

اما  هموطنان اسناد تازه ای برای قضاوتهای شان پيرامون فعاليت های آقای سياف تقريباً در سه سال گذشته نيز در  دست دارند که به  آنها اين حق را می دهد که بگويند سياف به خطرناکترين چهره ضد ملی در حال تبديل شدن است. و اين موقعيت را او در بدل همکاری اش با واشنگتن، اسلام آباد و رياض بدست آورده است.

اما سوال اساسی اينست که چه اتفاق افتيده  ظاهراً سياف تا چندی پيش دشمن آشتی ناپزير آمريکا به حساب می آمد اما امروز زمانيکه بيش از هر وقت ديگر روابط جهان اسلام با آمريکا به ويژه پيرامون  مسئله عراق و فلسطين بحراني است ، بازار روابط آقای سياف با سيا  (CIA) روز بروز گرمتر می شود؟ آيا سياف دموکرات شده و يا آمريکا بنياد گرا شده؟

واقعيت اينست که نه آمريکايی ها می توانند اسلامگرا شوند و نه آقای سياف می تواند دموکرات شود و هر گز هم نخواهد شد. زيرا افکار او بگونه طبيعی دشمن آشتی ناپزير دموکراسی و جامعه مدنيست. و اين را او در عمل بار ها به اثبات رسانيده است. اما منافع آمريکايی ها در دونيم دهه گذشته بر نوک شمشير خونين بنيادگرايا نی چون سيافها، گلبدين ها، طالبان، لادن ها و نظير اينها در چرخش بوده است. نه تنها اين ها و گروهای ديگر نارواترين سوء استفاده را از اسلام کرده اند بلکه آمريکايی ها نيز بيشترين سوء استفاده را از معتقدات مردم دراين سرزمين نموده اند. به نظر می رسد عليرغم حوادث خونبار سپتمبر هنوز هم پاکستانی ها و آمريکايی ها بالای گروهای تند رو اسلامی سرمايگذاری می کنند.  

 قابل ياد آوريست که سياف بعد از فروپاشی حکومت طالبان نه تنها بنيادگراتر شده بلکه خود را وارث حاکميت طالبانی هم از لحاظ قومی وهم از لحاظ دينی می شمارد. افزون بر آن او نه تنها خود را يگانه ميراث خوار جهادمی شمارد بلکه يگانه مرجعيت اسلامی در کل کشور می داند. و اين درحاليست که مذهب وهابی پيروان محدودی مثل آقای سياف در افغانستان دارد.

واقعيت تلخ ديگر اينست که قتل مسعود ضربه شديد به  جريان اسلام اعتدالی که او به آن معتقد بود، وارد کرد. در تنيجه جای  اعتدال گرايان را تندروان و کند روان اشغال نمودند. و  سياف به حيث برجسته ترين نماينده مکتب بنيادگرايی به کمک  آقايان  خليلزاد و کرزی بيش از ديگران اين جای را اشغال نموده است.

علاوه بر آن مرگ مسعود نه تنها ميدان را برای تند روان شغالی کرد بلکه به استعمار و استکبار حهانی نيز اين امکان را داد که اهدافش را بدون قيد و شرط بر مجاهدين بقبولاند. به بيان ديگر مرگ او اگر ميدان را برای آمريکا برای ديکته تمام خواهشاتش بدون قيد و شرط از تشکيل جبهه بيادگرايان طالبی – گلبدينی- سيافی گرفته تا ايجاد حکومت بی صلاحيت تحت رهبری کرزی خالی کرد، خود جبهه متحد سابق را نيز به بحران شديد رهبريت مواجه ساخت که در نتيجه خود  خواهی، بی خردی و بی اتفاقی بسياری پيروان او از درون اين جبهه اکنون زبانه کشيده است.

 خلای زعامت ملی  اسلامگرای معتدل و يا  دموکرات ملی گرا تاثيرات زيانبارش را نسبت به هر وقت ديگر اکنون به نمايش گذاشته است. چنانچه سر  بسياری وطنپرستان افغانستان را باری ديگر در زير تيغ جبهه مشترک آمريکا و بنادگرايان افغانستان، پاکستان و سعودی ها قرار داده است. در واقع در نبود يک زعيم ملی، سرنوشت مردم افغانستان در آستانه انتخابات آينده در زير ساطور مثلث زلمی- کرزی- سياف قرار گرفته است.

واقعيت اينست که روابط آقای سياف با آمريکاييان بعد از سقوط طالبان به زودی گرم نشد. در گرماگرم جنگ آمريکا عليه شبکه های تروريستی و طالبان سياف نيز در لست سياه دشمنان آمريکا قرار داشت و باری هم شايعه دست گيری او توسط سی آی ای تا سطح مطبوعات نيز رسيد.افزون بر آن به اشاره آقای کرزی  ، خليلزاد و لخدر براهيمی نام او در لست جنگسالاران خطرناک و مجرمين جنگی همواره  در نشرات رسانه های خارجی، در راپور های کميته های حقوق بشر و اعلاميه های ملل متحد قرار می گرفت. و شايد اين فشار های روانی و سياسی بر  او به منظور جلب پشتيبانی اش از برنامه های آمريکا در افغانستان بوده باشد. برخی ها معتقد اند که يکی از عوامل همکاری بدون قيد و شرط سياف با سيا را تهديد خليل زاد تشکيل می دهد که برخی فرماندهان از جمله سياف را وادار ساخته است که یا با آمريکا همکاری کند و يا به جرم ويرانی غرب شهر کابل در کنار ميلوسويچ در دادگاه جرايم بين المللی در هاگ  قرار خواهد گرفت.

بايد بخاطر آورد که آقای سياف همواره از دو دشمن آشتی ناپزير ياد می کرد يکی آمريکا و ديگری شاه سابق. از شاه سابق پس از عودتش در کشور در پغمان پزيرايی شاهانه کرد و او را پدر خود و پدر ملت خطاب کرد. شايد انگيره دوستی او با شاه سابق قوم گرايی و ناتوانی در حاکميت بعد از بن در افغانستان باشد که در اوايل ادعا می شد که حاکميت واقعی در دست مردم شمال  و به ويژه پنجشيری هاست.

بازی سياف در  لويه جرگه قانون اساسی

 آ قای سياف در هر دو لويه جرگه اضطراری و قانون اساسی يکی از بازيگران عمده بود. چنانچه او در لويه جرگه اضطراری  با تحريک مجاهدين بخاطر قبولاندن پسوند اسلامی در نام دولت انتقالی خود را از جمله کلان کاران مجاهدين و شخصيت تاثيرگزار به آمريکايی ها معرفی کرد. او همچنان اين کلانکاری خود را در لويه جرگه قانون اساسی نيز بگونه آشکارا به نمايش گذاشت.

بايد متذکر شداز فاصله ميان جرگه اضطراری و لويه جرگه قانون اساسی چرخشی قابل ملاحظه ای در سياست حکومت کرزی به وقوع پيوست.   انگيزه اصلی اين  چرخش را تعقيب سياست های  انحصارطلبانه تشکيل می دهد. چنانچه نخستين گام حقوقی و سياسی درين جهت تلاش قبولاندن قانون اساسی بود بر اساس فورمول زلمی- کرزی که همه شاهد ماجرا ها و بازی ها در زمينه بوديم.

برخی اين سياست را خلاف منافع ملی و بمعنی بازگشت استبداد طالبی بگونه ديگر در افغانستان تعبير کردند. اما برخی ديگری از آن از دل و جان پشتيبانی کردند.  آقای سياف يکی از شخصيت های تند رو جهاديست که ازته دل و جان برای تصويب آن با زلمی-- کرزی همکاری کرد. و اين همکاری داوطلبانه از روی منافع ملی افغانستان نبود بلکه در چارچوب معاملاتی بود که او با  آنها در آستانه جرگه پروتوکول  کرده بود. اين تعهدات قبل از همه سه بعد داشت: يکی اسلامی سازی قانون اساسی به پيمانه دلخواه؛ دوم امتياز گيری قومی بر اساس فور مول کرزی- افغان ملت ؛ سوم دادن مقام قوه قضايه در حکومت آينده برای آقای سياف.   اما آقای سياف در نتيجه مقاومت  نمايندگان ناگزيراً درين جرگه نقش  دوگانه بازی کرد. از يک طرف  تلاش نمود به منظور اغفال همرزمان ديروزی اش رهبری مجاهدين ميانه رو و تند رو  را  بدست خود گرفته آنها را در خدمت منافع زلمی- کرزی قرار دهد و از جانبی ديگربازی با کارت قومی خود را در دل کرزی- افغان ملت شرين سازد.

روی تصادفی نبود از افراطی ترين اسلاميست ها از سياف گرفته تا ا فراطی ترين چپی ها مثل آقای کبير رنجبر متحداً از زير آستين قومی کرزی- افغان ملت سر بيرون کشيدند. هرچند  آ قای سياف در نتيجه مقاومت غير انتظاری  نمايندگان و برخی همرزمان ديروزی اش نتوانست  سناريوی از پيش آماده شده را به کرسی بنشاند ولی او توانست دربدل بدست آوردن برخی امتيازات مذهبی و قومی  وفاداری اش را برای واشنگتن به اثبات برساند. در نتيجه آقای سياف در بازی های بعدی  بحيث عنصر وفادار مطرح گرديد. چنانچه در ائتلاف بد نام اخير آقای زلمی-  کرزی با برخی مجاهدين، آقای سياف نقش گرداننده اصلی را بازی کرد.

سيا ف مقام  تقسيم می کند

اخيراً مسئله مذاکرات مخفی کرزی با برخی مجاهدين بر سر ايجاد حکومت ائتلافی به افتضاح سياسی آقای کرزی و ياران آمريکايی اومبدل شد. هر چند کرزی بعد از مدتی خاموشی مجبور به رد اين معاملات شد اما ا و به مشکل می تواند مردم را با اين استدلالهايش قناعت بدهد. اما دور از انصاف خواهد بود که مذاکرات اخير را محصول ابتکار کرزی بدا نيم. خليل زاد برای حفظ قدرت برای کرزی با شيطان هم آماده معامله است. زيرا آمرين ا و در واشنگتن تجربه جهانی در زمينه دارند.

 اما چيزيکی همه جامعه را  تکان داد نه مذاکره مستقيم توسط خود آقای کرزی با مجاهدين بلکه توسط  سياف  است که همواره در لست مجرمين جنگی قلمداد می شود. به هر حال درينجا بحث اساسی نه خود معامله پشت پرده است بلکه معمای سياف است.  

سياف درحالی کرسی های حکومت ائتلافی آينده را پيش از انتخابات به نمايندگی کرزی- زلمی تقسيم می کند که ظاهراً کدام مقام رسمی در حکومت کابل ندارد.  اما بخشهای مهم قدرت را پيروان او در دست دارند که تاثير خيلی منفی را در روند دموکراسی که عمدتاً روشنفکران افغانستان طرفدار آن اند، بازی می کنند. ارگانهای قوه قضايه بخصوص محکمه عالی( ستره محکمه) که بالاترين مرجع قضايی در کشور است در تحت رهبری آقای مولوی شنواری يکی از پيروان آقای سياف است.  وزارت عدليه نيز از زير تاثير تفکر بنيادگرايی سياف در امن نيست. در واقع« ترازوی عدالت» و« نهاد های  قانون گزاری» هر دو در دست سيافی ها و متحدين شان قرار دارد.  بناً بدون نقش سيافیها نه قانون تدوين شده می تواند و نه عملی شده می تواند.

يکی از مواد اصلی فيصله های بن را ايجاد قوه قضايه مستقل و بی طرف تشکيل می دهد که متاً سفانه در قانون اساسی جديد افغانستان در نتيجه معاملات نامشروع ميان زلمی، کرزی و سياف، قوه قضايه محروم از استقلاليت شده و به مثابه ابزار سرکوب مردم مبدل گرديده است.در آينده با قرار گرفتن اين ارگان بدست سيافی هابسياری جرايم يا بی مجا زات خواهد ماند و يا بسياری بی گناهان قربانی خواهند شد. چنانچه تقريباً در سه سال اخيراين ارگان ها به عوض دفاع از حقوق و آزادی های دموکراتيک شهروندان افغانستان  برخلاف به شلاق عقب گرايی و سرکوب بر روشنفکران عمل کردند.  افزون بر آن ازين ارگانها آقای کرزی نيز به کمک سيافی ها به مثابه ابزار های سياسی برای بازی های خويش حد اعظم استفاده نمود. چنانچه به اتهامات دست کاری  در بيست و دو ماده قانون اساسی بعد از تصويب آن در لويه جرگه اخير توسط آقای کرزی  هيچ گونه اقدامی از طرف ارگانهای قضايی کشور صورت نگرفت و اصلا ًبه عرايض وکلا توجه نشد.

با وجود اينکه قانون احزاب ظاهرا بحيث يک قانون دموکراتيک شناخته شد. اما عملاً اين قانون يا تطبق نمی شود و يا تحريف می شود. در ميان احزابی راجستر شده، برخی احزابی هم در قدم نخست راجستر شدند که برنامه های آنها عليه وحدت ملی ومنافع عليای کشور اند. اما آقای کرزی – زلمی از طريق سيافی ها احزاب مورد علاقه شان را راجستر نموده وارد بازی سياسی می کنند. بگونه مثال حزب« افغان ملت» که همه افغانها با برنامه ها و افکار فاشستی آن در چهار دهه گذشته آشنايی کامل دارند به عوض اينکه منحل ساخته شوند بدون چون و چرا  اجازه فعاليت قانونی ياقتند و همچنان حق نظارت به روند انتخابات را نيز بدست آورد. و يا در ميان احزاب راجستر شده احزابی هم ديده می شود که مستقيماً توسط آی اس آی پاکستان ساخته شده و تقريباً تمام افغانها اينها را می شناسند و حتا خود آنها هم انکار نمی کنند، در آستانه انتخابات بگونه سنجش شده وارد بازی شدند. بگونه مثال حزب آقای جنرال تنی  يکی ازين گونه احزاب اند که هيچ افغانی نيست که سابقه او را تا سقوط طالبان که بسياری اعضای آن با گذاشتن ريشهای دراز طالبی  و چشم های سرمه و با اسم های مستعار ماشين های بشر کشی القاعده، طالبان و آی اس آی را در افغانستان به حرکت می آوردند و اکنون با« نکتايی های دموکراتيکـ !!» وارد بازی شده اند، آشنايی نداشته باشند.   ودر همين سلسله می توان از   سازمان « خادمان قرآن»  ياد نمود. شکی و جود ندارد که اين حزب   به زودترين فرصت به دستور زلمی- کرزی مجوز قانونی دريافت  خواهد کرد و همه طالبان و گروهای ضد ملی وضد ترقی اجتماعی ازين طريق وارد بازی های خطرناک آينده خواهند شد.

 بايد خاطر نشان کردکه  اين سازمان پس از شکست طالبان در پاکستان به حمايت آی اس آی و سيا ساخته شد تا طالبان تحت اسم مستعار ديگری وارد بازی ساخته شوند.انتظار می رود اين حزب کمتر خادمان قرآن باشد اما بيشتر خادمان منافع پاکستان خواهد بود.( برای  آشنايی به جزيات چگونگی ايجاد اين حزب در پاکستان لطفاً به مقاله آقای سيد سليم شهزاد تحت عنوان«Hekmatyar again changes color» به سايت Asia on line مراجعه کنيد)

قابل ياد آوريست حزب تنی در حالی راجستر می شود که برخی احزاب سياسی يا به اتهام مرتد بودن رد می گردند ويابا نداشتن روابط قومی با کرزی- زلمی و يا با نداشتن روابط با استخبارات کشور های خارج در برابرراجستر  شان بهانه جويی ها و سنگ اندازی ها می شود.

 در همين سلسله نقش ارگانهای عدلی  در تدوين قانون انتخابات و ارگانهای قضايی در رسيدگی به تخلفات و شکايات شهر وندان نيز قابل نگرانی است. فکر می شود  قانون انتخابات  صرف برای پيروزی شخص کرزی عيار ساخته شده. و تلاش آقای کرزی اينست که هيچ گونه مجال قانونی رقابت را  برای ديگر رقبای انتخاباتی ندهد. واين در حاليست که انتقادات و مخالفت های نامزدها و مردم اصلاً نه در وزارت عدليه گوش شنوايی دارد و نه اميدی پيگيری به ادعا های مخالفين در ارگانهای قضايی کشور موجود است. در نتيجه هر نوع تخلف و سوء استفاده از قانون اساسی ، قانون انتخابات و تقلب کاری در انتخابات توسط آقای کرزی بدون پيگرد باقی مانده نخستين متخلفين آن  خود حکومت و رهبری آن خواهد بود. پس چه انتظاراتی می توان از جنگسالاران و يا ديگران داشت؟

سياف باز تکفير می کند

 پس از شکست طالبان چندمين بار است که صدای تکفير روشنفکران و دگر انديشان در افغانستان به صدا درمی آيد. اما اينبار حکم تکفير نه از فتوای ملا عمر صادر می شود بلکه توسط شبنامه سياف يعنی جانشين ا و صادرمی شود.

اخيراً آقای سياف لطيف پدرام  شاعر و نويسنده شناخته شده کشور و نامزد رياست جمهوری افغانستان را  متهم به ملحد بودن کرد. جالب اينست که لطيف پدرام  به ملحد بودن متهم می شود در حاليکه آقای جنرال تنی که نه تنها در ملحد بودن شهره آفاق است بلکه در قتل داکتر نجيب اله با همکاری نصرا اله بابر و استخبارات آی اس آی دست داشت، از ميان دها حزب سياسی  حق  راجستر را دريافت نمود. عجيب بازی در جريان است!

پرسش های  اساسی اينست که  آيا آقای سياف صلاحيت صدور چنين حکمی را برکسی بدون اثبات و يا فيصله محکمه عالی و يا شورای با اعتبار ملی علمای دينی افغانسان دارد؟

آيا هر  آزاد انديش و متفکر افغانستان را که سر تعظيم به استبداد دينی، قومی و ايدولوژيک خم نکند باری ديگر می توان با سوء استفاده از مذهب سرکوب کرد؟

به نظرم اگر تعريف واقعی از الحاد در افغانستان داده شود و زيانهای که بر اسلام و سوء استفاده از اسلام درين کشور وارد شده  تحقيق علمی و غير جانبدارانه صورت گيرد بدون شک  تعدادی  تکه داران اسلام از جمله آقای سياف اولين ملحد واقعی در کشور شناخته خواهد شد. و آنگاه از طرف دادگاه  مومنين خدا او و امثالش سنگسار خواهد شد. زيرا او آنقدر از اسلام و اعتقادات مردم افغانستان سوء استفاده کرده که هيچ کفر و ملحدی در تايخ نکرده است. اگر آقای سياف به خدا و عذاب دوزخ ايمان می داشت هر گز اينقدر از اسلام سوء استفاده نمی کرد

 آقای سيا ف!

شما ملحد واقعی در افغانستان توسط  مومنين  واقعی اين کشور  شناخته شده ايد. با فتوای الحاد و يا کفر شمردن ديگران  نه  ايمانداری  خود را به  اثبات رسانده می توانيد ونه سرپوش به سر جنايات خويش گذاشته می توانيد.    چنانچه در دونيم دهه گذشته شما مرتکب  جناياتی بی شماری در حق مسلمانان اين کشور شده ايد.

 بايد خاطر نشان کرد که  فرقه  وهابيت که آقای سياف ظاهراً پيرو آن است در جهان اسلام بيشتر مصروف تجارت سياسی با نام اسلام است. چنانچه  خانواده شاهی عربستان سعودی برای پياده کردن اهداف استعماری آمريکا در کشور های اسلامی، اسلام  را منحيث ابزار  استفاده می کند و طوريکه همه شاهد اند برای ويرانی افغانستان توسط عمال شان بزرگترين خدمت را به دشمنان اسلام کرد.

سوال اساسی اينست که چرا  سياف آقای لطيف پدرام را در ميان روشنفکران افغانستان برای شکار الحاد انتخاب کرد؟

 واقعيت اينست که  شخصاً  سياف آقای پدرام را به اين هدف انتخاب نکرده بلکه به اشاره آقای کرزی او به اين کار دست زد.

 آقای لطيف پدرام به عنوان يک روشنفکر شناخته شده و نامزد رياست جمهوری بحيث رقيب جدی آقای کرزی مطرح است. او يگانه کانديد رياست جمهوريست که تا کنون برنامه و استراتيزی آينده اش را در اختيار قضاوت مردم گذاشته و اين درحاليست که آقای کرزی با وجود تمام امکانات داخلی و خارجی دارای کدام استراتيژی روشن برای آينده افغانستان نيست. و افزون بر آن تمام کارنامه های ناکام حکومتش آينه قضاوت مردم است. از جانب ديگر آقای پدرام بحيث جوان با انرژی با براه اندازی مظاهرات و محافل  در ميان روشنفکران و  گروه های سياسی کشور و انجام برخی سفر ها به  ولايات کشور کرزی را به تشويش انداخته است.  کرزی با ايجاد کميسيون شخصی نظارت بر انتخابات وقانون انتخابات صرف برای پيروزی خودش، تلاش می نمايد تا با استفاده از روش های  غير دموکراتيک و غير مشروع رقبايش را از ميدان خارج سازد. تلاش براه اندازی  برخی ائتلافهای پشت پرده نيز ناشی از همين نگرانيست تا پدرام و ساير نامزد ها را از طريق برخی توطئه ها که يکی بعد از ديگرش در حال شکل گرفتن است از ميدان خارج سازد . بنابرين اتهام ملحد برپدرام  توسط آقای سياف  يکی از توطئه های کرزی و حاميان او است.

بايد متذکر شد اتهام ملحد و يا کفر  در هر لحظه بر هر روشنفکر، هر دگر انديش و هر رقيب سياسی توسط هر ملا ويا چلی  می تواند وارد شود. اما حقيقت اينست که حالا اين ابزار ها از چسپش اجتماعی و سياسی باز مانده اند. زيرابازار ابزار سازی مذهب امروز سرد شده. اگر سرد نمی شد حالا لادن، گلبدين و عمر می توانستند با فتواهای مکرر کفر و يا فراخوان جهاد شان در سه سال گذشته بر عليه قوت های خارجی مردم را به کوه ها بکشانند.

خوشبختانه امروز مردم متدين افغانستان بيش از هر وقت ديگر در سايه تجارب خونبار دونيم دهه گذشته  مسلمانان واقعی را از مسلما نان کاذب به خوبی تفکيک کرده می توانند. افزون بر آن در حال حاضر مردم از ترس مسلمانان کاذبی  مثل سيافيها به کفاری غرب در کشور خود شان پناه برده اند. چنانچه در سايه قدرت نظامی و اقتصادی همين کفار امنيت و نان جستجو می کنند. و اين در حاليست که آقای سياف دشمن ديروز آمريکا امروز بهترين يار زلمی- کرزی در افغانستان شمرده می شود. علاوتاً آقای سياف طی چندين نامه و پيام به همتای خويش گلبدين که از نعمت غرب خود را محروم می داند و تحت بهانه های مختلف با حضور قوت های خارجی ظاهراً مخالفت می کنند، چنين نوشت:« برادر عزيز حکمتيار صاحب! از غار کوه بيرون  بيا ديگر زمان جهاد به پايان رسيده و مقابله با قوت های غرب در افغانستان نا مشروع است». علاوتاً در واکنش با ادعا های ملا داد الله که در مصاحبه به تلويزيون الجزيره گفته بود که سياف با عده ديگری رهبران جهادی به آنها همکاری می کند، با قاطعيت رد نمود.

به هر ترتيب اين خوبست که سياف به جهاد حتا در مقابل دشمن درجه يک اسلام يعنی آمريکا هم عقيده ندارد اما مهم اينست که با زی با اسلام  و انتقام گری از رقبا نيز پايان يابد.

 سياف در حلقه تعصب افغان ملت

سياف در دو نيم دهه گذشته بيشتر با تعصب مذهبی و منافقت های سيا سی  اش در ميان افغانها شهرت دارد. اين يک بخشی از واقعيت است . اما رخ ديگر واقعيت اينست که سياف به همان اندازه ايکه يک تند رو مذهبيست به همان اندازه يک فرد متعصب قومگرا نيزاست. در نتيجه اختلاط اين دو  تعصب( مذهبی و قبيله گرايی) او به يک انسان فوق العاده پيچيده وتنگ نظر تبديل گرديده است. و اين خصايصش را ا و بگونه های متفاوت در دهه های گذشته به نمايش گذاشته است. چنانچه کشتار های دسته جمعی هموطنان هزاره در غرب کابل بيشتر ريشه در تعصب قومی او داشت تا اختلافات ميان وهابيسم و شعيسم. افزون بر آن دشمنی او با آقای جنرال دوستم بيشتر ريشه در تضاد های قومی او با ازبکان دارد تا تضادها با مکتب چپی ديروزی او.

اما  نزديکی سياف با استاد ربانی و مسعودنسبت به گلبدين و يا طالبان نيز در يک دهه اخير يک معمای گيچ کننده است. برخی ها معتقد اند که چون ربانی و مسعود برای ايجاد دولت فرا قومی بعد از 1992 به همان اندازه که نياز به هزاره ها ، ازبک ها  داشتند به همان پيمانه به پشتونها نيز نياز داشتند. چنانچه سياف اين کمبود قومی را با استفاده از خلای گلبدين در همان وقت پر کرد.  با ورود طالبان اين نياز برای مسعود و ربانی شدت بيشتر کسب کرد اما طالبان با اتکا به پاکستانی ها، آمريکايی ها و تروريست ها از سراسر دنيا نه به گلبدين نياز داشتند و نه به سياف. و از جانبی ديگر شايد آمريکا علاقه شموليت سياف و گلبدين به دور پروژه طالبی خويش نبودند. چناچه باری يکی از دپلومات های آمريکا  مسعود را انسان معقول و اهدافش را مطابق به ايجابات عصر حاضر توصيف کرده بود اما حضور تند روانی مثل سياف را در کنار مسعود دشمن آشتی ناپزير آمريکا مانع عمده همکاری آمريکا به مقاومت مسعود بهانه گرفته بود.

 برخی ها راز معمای نزديکی سياف با مسعود را بعد از قتل مسعود توسط تروريستان عربی که گفته می شود به وساطت سياف صورت گرفته، بازشده يافتند. چنانچه  اعلام مسعود از تريبون اروپا پيرامون   خطر ترويسستی لادن خارج از مرز های افغانستان، نزديک شدن  او به غرب و آشکارا ابراز عقيده از دموکراسی و جامعه مدنی برای افغانستان آينده ظاهراً  خشم سياف وساير تندروان اطراف اورا بر انگيخته بود. و چنين استدلال می کنند که حضورسياف در کنار  مسعودبيشتر دستوری بود که  هم انگيزه در تعصب قومی داشت و هم مذهبی وسيا سی.

اگر معمای ديروز سياف در سايه حوادث گذشته باز شده پنداشته می شود پس بازی های امروز او چه رازهای پنهانی در خود نهفته دارد؟

واقعيت اينست که آشنايی با اعمال گذشته سياف از يک طرف و بازی های او  از لويه جرگه قانون اساسی  تا مذاکرات سری او با بخشی از مجاهدين به نمايندگی زلمی- کرزی و پخش شبنامه عليه لطيف پدرام از طرف ديگر به بسيار مشکل می تواند سياف چهره منافق خود را در زير نام دين مقدس اسلام پنهان کند . چنانچه اتهامات بی اساس قومی عليه پدرام چهره قوم گرايی او را نيز آفتابی ساخت.

 واقعيت اينست که انگيره اصلی نشر شبنامه عليه پدرام بيشتر قوميست تا مذهبی اما تلاش شده به رنگ مذهبی  تعصب قومی  خود را مثل هميشه پنهان کند.

شايد يکی از عوامليکه  سياف را در  روياروی به روشنفکران  از جمله پدرام قرار داده بيشتر نزديکی او با افعان مليتی ها باشد که اکنون شاهرگ های اقتصادی و اهرم های سياسی کشوررا با اتکا به حمايت خارجی ها کنترول می کنند. و روز به روز حکومت کرزی را بسوی سلطه گرايی و رويارويی بااقوام غير پشتون قرار می دهند.  در متن منتشره اين شبنامه تفکر و واژه های بکار رفته که بيشتر طراحان آن افغان ملتی ها اند و همه در چند دهه اخير به آن آشنايی کامل دارند. بناً فکر می شود فاشيسم افغان ملتی اگر ديروز از گريبان گلبدين و طالب بيرون بر آمد، به نظر می رسد امروز از زير ريش سياف بيرون بر آمده است.

به هر تر تيب اگر فاشيسم از زير ريش سياف بيرون بر آيد و يا از زير چپن کرزی تاريخ ثابت کرده که درين کشور محکوم است. چنانچه نه فاشيسم امير عبدالرحمن خان ماند، نه نادر- هاشم خان و نه طالبان. عدالت بلاخره درين سرزمين پيروز خواهد شد.

 

يا هو


بالا
 
بازگشت