نویسنده: محمد اکرام اندیشمند

 

تحریک اسلامی طالبان

 

                   بحثی پیرامون ظهور وزوال طالبان

تحریک اسلامی طالبان با سه خصوصیت آیدئولوژیکی، قومی و وابستگی به خارج در سال 1373 ( 1994 ) پا به عرصه ی ظهور گذاشت. از لحاظ آیدئولوژیکی، تحریک مذکور یک جریان وجنبش سیاسی ـ دینی مربوط به شاخه ی سنتی نهضت اسلامی برهبری علمای دینی ( ملا ها ) می شد. از لحاظ قومی حرکتی بود در جهت اعاده ی حاکمیت انحصاری قوم پشتون درافغانستان. و خصوصیت سوم تحریک اسلامی طالبان در وابستگی کامل آنها به خارج ونیروی بیگانه برمیگشت. درحالیکه انگیزه وعوامل ظهور طالبان بصورت بالقوه در هردو محل وجایگاه اعتقادی وقومی تحریک طالبان وجود داشت، عامل خارجی وبیگانه تحریک مذکوررا بصورت بالفعل وارد متن حوادث ودگر گونیهای سیاسی افغانستان ساخت.

در برخی نوشته ها وتحقیقات،  پیشنه ی ظهور وموجودیت طالبان را به حیث یک گروه سیاسی ـ نظامی در سالهای دهه ی هشتاد میلادی به بحث گرفته می شود. دوتن ازمحققین ونویسندگان غربی  در سال 1365 ( 1986 ) برای اولین بارازموجودیت طالبان بصورت یک گروه سیاسی ـ نظامی در صفوف جهاد ومقاومت افغانستان سخن میگویند: « . . .   .  بعضی دیگر ازجوانان ازهمان آوان جوانی بابریدن از تمام علایق ومحیطی که به آن تعلق دارند به نهضت مقاومت می پیوندند. فی المثل محصلین علوم دینی ، هم آنها که بدلیل اقدامات ضد مذهبی سال 1978 ( 1357 ) رژیم وقتل استادانشان ازادامه ی تحصیل باز ماندند. آنها دست به تشکیل گروه های متعددی بنام " جبهه ی طالب" زده اند که با حرکت انقلاب اسلامی ائتلاف کرده ودرسیزده ولایت غرب افغانستان                                        مستقر شده اند . . . » ( 1 )

ونشریه" نیوزویک" چاپ امریکا درمورد پیدایش طالبان می نویسد: « . . .   .    ریشه طالبان به سالهای هشتاد بر میگردد. بسیاری ازمتعصبان مذهبی که از مدرسه های دینی سنتی روستاها نامنویس گردیده بودند برای تربیت نظامی توسط امام افسرعملیات ویژه ی پاکستان استخدام گردیدند. امام یک افسراستخباراتی سابقه دار پاکستان است که نام وی سلطان امیراست. . .  .  عرفان صدیق نویسند ه پاکستانی که امام را خوب میشناسد میگوید: " هررهبرطالبان بصورت شخصی امام را می شناسد توگویی وی مشاورفنی آنها میباشد."  .  .  .   پاکستان وقتی یک چینل کمکی به جنبش طالبان که قندهار را گرفتند باز کرد برای تقویت آنها ده ها نفر رانندگان مجرب تانک وپیلوتان ودونفرمستشار نظامی فرستاد. یکی از این مستشاران که زیر پوشش دیپلوماتیک درشهرغربی هرات بکار آغاز کرد همین امیراست. » ( 2 )

تحریک اسلامی طالبان در بعد آیدئولوژیک واعتقادی از مدارس دینی پاکستان عمدتاً مدارس مربوط به جمعیت العلمای اسلام برهبری مولانا فضل الرحمن ومدارس دینی افغانستان برخواستند واز لحاظ افکار واعتقادات سیاسی ومذهبی متأثرازآن مدارس بودند. تمام مدارس دینی جمعیت العلمای اسلام پاکستان ومدارس دینی افغانستان درشیوه تدریس وبینش مذهبی، سیاسی واجتماعی ازمدرسه دیوبند هندوستان پیروی میکنند. وجماعت العلمای اسلام نیم قاره ی هند درسال 1919 توسط گروهی از علمای دیوبند تشکیل شد که یکی ازرهبران مؤسس مولانا مفتی محمود بود. با آزادی نیم قاره ازسلطه انگلیس وتشکیل کشور پاکستان در سال 1947 مولانا مفتی محمود برهبری جمعیت العلمای پاکستان رسید وسپس رهبری را بعد از مرگ او درسال 1977 پسرش مولانا فضل الرحمن به ارث برد.

مدرسه دیوبند در 1867 میلادی، درست زمانیکه استعمار انگلیس سلطه ی خودرا در نیم قاره هند گسترانیده بود تأسیس گردید. این مدرسه که درقریه " دیوبند" واقع شمال دهلی بنام " دارالعلوم" بوجود آمدسپس به مدرسه دیوبند محل تأسیس وموقعیت مدرسه شهرت یافت. شیوه ی فراگیری وتدریس علوم دینی در مدرسه دیوبند به شیوه " نظامی " به اسم پایه گزار آن شیخ نظام الدین بن قطب الدین سهالوی شهرت دارد که مطابق آن علوم دینی بدودسته ی علوم مادر واصلی وعلوم ممد به علوم اصلی تقسیم میشود. علوم اصلی شامل تفسیر قرآنکریم، حدیث وفقه میگردد. وعلوم ممد، آموزش قوانین زبان عربی( صرف ونحو) ، تجوید، منطق، ریاضیات، فلسفه، هندسه وفلکیات را دربرمیگیرد. نصاب درسی واسلوب تدریس در مدارس دینی پاکستان وافغانستان ( جامعه تسنن) در تقلید کامل از مدرسه دیوبند قرار دارد. مدرسه دیوبند برای علما وطلاب علوم دینی جامعه ی تسنن وحنفی مذهب افغانستان وپاکستان طی یک ونیم قرن اخیر مقام وجایگاه دانشگاه ازهرمصررا داشته است. مدرسه دیوبند نمونه ای ازمدرسه اهل تسنن محسوب میشود که طالبان علوم دینی درمدرسه مذکور وکلیه مدارسیکه نصاب درسی واسلوب تدریس شان هم مانند مدرسه دیوبند است، بصورت سنتی وعنعنوی معتقد ومقید به مذاهب چهار گانه اهل تسنن خاصتاً مذهب حنفی تربیه می شوند. برای سفروآموزش طالبان افغانستان درمدرسه دیوبند دردوره پادشاهی امان الله خان محدودیت زیادی ایجاد گردید. چون در نخستین شورش ها علیه امان الله شاه علمای فارغ شده از مدرسه دیوبند نقش اصلی ورهبری کننده را داشتند. بعد ازآن درطول نیم قرن اخیررفت وآمد وتحصیل طالبان افغانی به دیوبند بسیارمحدود شد. اما شیوه ی تدریس ونصاب درس مدارس دینی افغانستان کماکان درتقلید ازمدرسه دیوبند تا امروزباقی ماند. بعد ازدوره امان الله خان حلقه های تحصیل کرده درمکاتب عصری افغانستان همیشه دربرابرمدرسه دیوبند وعلمای افغانی برخواسته ازآن سوء ظن داشته اند. داکترعثمان روستار تره کی استاد سابق فاکولته حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه کابل علی الرغم حمایت ازتحریک اسلامی طالبان که جنگ آنها را با وجود مشارکت هزاران جنگجوی پاکستانی وشبکه تروریستی اسامه بن لادن، " انقلاب اجتماعی" خواند در مورد مدرسه دیوبند می نویسد: « کشور متجاوز واستعماری انگلستان در طول قرن 19 وآغاز قرن 20 همیشه مقاصد سیاسی خودرا با لفافه ی مذهب پوشانیده ومانند ادویه ی سمداریکه با قشر شرین پوشانیده شده باشد، درحلقوم مردم فروبرده است. بخشی ازاجنت هائیکه درجامعه ملا وروحانی در قرن 19 ودرمدرسه دیوبند انگریزی نیم قاره هندوستان تعلیمات مذهبی سیاسی را تعقیب میکردند وسپس از فراغت از مدرسه به منظور تبلیغات دینی، سیاسی به افغانستان صادرمی شدند، مظهر دخالت آرام، نامحسوس اما مؤثر استعماری انگلستان درامور داخلی افغانستان بالوسیله ی اجنت های خاص بود. . .   .  » ( 3 )                                                                                            تقلید از مدرسه دیوبند درنصاب وشیوه تدریس مدارس دینی جامعه سنی مذهب افغانستان وپاکستان بینش وذهنیت متحجرانه وپرازتبعیض وتعصب را به طالب وملا درهردو جامعه داده است. تحصیل طالبان وملا ها در مدارس تنها به فراگیری علوم دینی محدود میشود. آنها در بی خبری ازعلوم عصری به سربرده وتحصیل آنرا حتی بعضاً حرام ونامشروع تلقی می کنند. آنچه را که آنها بنام ریاضیات، منطق، فلسفه وفلکیات در مدارس می خوانند بحث های بسیار قدیمی درمورد علوم مذکور است که بسیاری از مطالب آن درعصر حاضر نادرست محسوب میشود. آنها از تاریخ وتمدن اسلامی نیز دربی اطلاعی بسر میبرند. چون هیچ مبحث ومضمونی را دراین مورد شامل نصاب درسی ندارند. ازاین روبرای آنها دوران تمدن اسلامی در قرون وسطی وماقبل آن غیر قابل درک میباشد. از تاریخ کشورشان نیز نا آگاه وبی خبراند.

تبعیض وتعصب مذهبی بخشی دیگراز ویژه گیهای طالبان وملا ها در مدارس اهل تسنن افغانستان وپاکستان است. مذهب تشیع برای بسیاری ازآنها به عنوان رافضی، نامسلمان محسوب میشود. ومذهب حنفی را درمیان کلیه مذاهب اهل سنت وجماعت بهترین وبرحق ترین مذهب می پندارند. آنها توسل به اجتهاد را درعصر کنونی که با انکشافات وتحولات جدید درعرصه های زندگی ضرورت مبرم محسوب می شود غیرمجازمی پندارند.

طالبان وملا ها که قبل از حاکمیت حزب دمکراتیک خلق ( ثور 1357 ) روبه به کاهش نهاده بودند، در دوران جهاد و جنگ علیه تجاوز قوای شوری بنا بر عواملی چون ویرانی وانسداد مکاتب عصری وافزایش بیکاری وفقر در جامعه مجدداً افزایش یافتند. به خصوص تعداد طالبان در مدارس دینی مهاجرین واحزاب جهادی در پاکستان ومدارس دینی کشور میزبان با گذشت هرسال بیشتروبیشتر گردید.                                                                                                                       مشهور ترین مدارس دینی پاکستان که محل درس طلاب وجایگاه ظهوروشکل گیری تحریک اسلامی طالبان افغانستان بودند عبارتند از: دارالعلوم حقانیه در اکوره ختک واقع ایالت سرحد که متعلق به مولانا سمیع الحق رهبر شاخه انشعابی جماعت العلمای اسلام پاکستان است.  دارلعلوم شهر کراچی، جامعه ی اسلامی بنوری تاون درکراچی، جامعه ی فاروقیه کراچی ، مدرسه عربی مطلع العلوم درکویته وجامعه ی اشرفیه درلاهور. تمام این مدارس از سوی جمعیت علمای اسلام پاکستان برهبری مولانا فضل الرحمن تنظیم واداره میشوند. این مدارس هنوز هم بعد از سقوط رژیم طالبان درافغانستان همچو گذشته فعال بوده وعلاوه بر هزاران طالب پاکستانی صدها وحتی هزاران طالب افغانی مصروف تحصیل علوم دینی با همان افکار واسلوب ذکرشده هستند.

از دیگاه رهبرفراری طالبان ملا محمد عمر، تشکیل تحریک اسلامی طالبان در سال 1373 به عنوان یک گروه سیاسی ـ نظامی به آسانی وسادگی انجام یافته است. ملا عمرمیگوید: «  ادامه ی بدامنی، فساد وغارتگری من را به فکر تغیراین وضعیت انداخت. درحالیکه تغیراین حالت واصلاح آنرا بسیار مشکل وحتی غیرمحتمل می پنداشتم، فقط با توکل به خداوند وارد میدان مبارزه با فساد گردیدم. نخست ازمدرسه سنگسار( واقع ولسوالی میوند قندهار) با شخص دیگری به منطقه ی زنگاوات رفتم وبا بدست آوردن اسلحه از فردی بنام سرور وارد " تلوکان" شدم. درحلقه تدریس مدرسه آنجا به جمعی از طلاب که تعداد شان به چهارده نفرمیرسید فکر مبارزه با فساد واصلاح وضع را مطرح کردم . . .

آنها توافق نکردند. بعداً موضوع را با هفت تن طلاب دیگردرمیان گذاشتم اما این هفت تن موافقت خودرا نشان دادند. وتاپایان روز، 53 تن ازطالبان با اراده ی توکل به خداوند آماده قیام شدند. درفردای آنروز همه درسنگسار گرد آمدیم. بعد از ادای نماز فجریکی ازاهالی منطقه گفت که من امشب خواب دیدم که ملائیک وارد سنگسار شده اند . . .   .  روز دیگر از حاجی بشیریکی ازتاجرین سنگسار تقاضای موترکردیم. او دو موتر دراختیار ما گذاشت که توسط آنها با طالبان به " کشک نخود"  رفتیم. سایر مردم با دادن اسلحه ومهمات وامکانات مالی کمک کردند. از کشک نخود به ارغستان وسپین بولدک رفتیم وقیام را آغاز کردیم . . .   .   » ( 4 ) 

درحالیکه ملاعمررهبرطالبان بنیانگذاری تحریک طالبان وجنگ آنرا درکشور نتیجه فکر واراده ی خود تلقی می کند، مولوی احسان الله احسان یکی دیگر از رهبران وفرماندهان طالبان که درجوزای 1376 درشهرمزار شریف به قتل رسید نظر دیگری ارائه می کند: « ما منتظر ماندیم تا رهبران وضعیت کشور را اصلاح کنند. از بزرگان ورؤسای اقوام نیزامید واربودیم. وبه ملل متحد هم چشم دوخته بودیم اما هیچکدام کاری برای بهبود وضع افغانستان انجام ندادند. بعداً با علما وبزرگان قبایل به مشوره پرداختیم وازضرورت قیام وحرکت طالبان سخن زدیم. دراین مورد با تمام اقوام افغانستان وهمه مسئولین صحبت کردیم. وبعد ازدریافت فتوای علما به قیام متوسل شدیم. دراین قیام که یاری وعنایت خداوند با مابود به پیروزی دست یافتیم واین مؤفقیت ازقندهارآغازگردید. . . » ( 5 )

اما ادعا های فوق الذکر،  داستان اصلی و واقعی شکل گیری و تشکیل گروه طالبان نیست. بسیاری از تحلیلگران ومحققین امورافغانستان، ظهوروحاکمیت طالبان را درعوامل مختلف به خصوص عوامل خارجی مورد جستجو وارزیابی قرارمیدهند. احمد رشید نویسنده ومحقق پاکستانی معتقد است که:«  . . . .  طالبان بیشتر یک سازمان نظامی است تا یک جنبش سیاسی. درمدت کوتاه دوسال تعداد آنها به سرعت چند برابر شده وازیک نیروی متشکل کمتراز یکصد نفر به یک نیروی چند هزارنفری ونهایتاً دراواخر سال 1996 به نیروی حداقل با سی وپنج هزارسرباز با یک سیستم کار آمد وساختار نظامی تبدیل شد. این نیرو مجهز بود به زرهپوش، توپخانه ای قوی، یک نیروی هوایی کوچک، یک شبکه ارتباطی قوی ویک سیستم اطلاعاتی .  مهارتهای سازمانی وامکان لوژستیکی لازم برای گرد آوری ، گسترش ونگهداری یک چنین ماشین جنگی یکپارچه ای درزمان شدت خصومت ها چیزی نیست که از مدرسه های پاکستان یا قریه های افغانستان برخواسته باشد. حمایت آشکار پاکستان تاثیر اساسی درگسترش طالبان وتبدیل آنها به یک نیروی منطقه ای وسپس ملی(!) داشت . .  .  . » ( 6 )

انتونی دیویس محقق ونویسنده آسترالیایی درامورافغانستان ظهورومؤفقیت طالبان را درصحنه افغانستان زاده عوامل مختلفی میداند که هیچکدام آنرا سیاسی تلقی نمیکند: « طالبان با سرعت زیادی که حتی خودشان انتظارآنرا نداشتند رشد کردند تا درحقیقت امر خلای سیاسی درجنوب افغانستان را پر نمایند . . .   .   جنوب برای ظهور نیروی متحد که مشروعیت ملی داشته باشد به پختگی کامل رسیده بود واین نیروبایستی غرورپایمال شده ی پشتونها را احیاء نماید. . .  . " قامت افراشتگی" پشتونها برای رهبری پذیرفته شده درکشور، با پیشرفت طالبان خواست تا خودرا دوباره به رخ بکشند.» ( 7 )

یک نویسنده وتحلیل گرایرانی تحریک طالبان را حرکت قومی ازسوی برتری خواهان پشتون در افغانستان وانمود میدارد: « جریان طالبان دراساس با اتکاء به قوم پشتون وبه مدد پنهانی پشتونیستها سازماندهی شد. اسلام طالبان به همین سبب اسلام قومی به حساب می آید. پشتونیستها درافغانستان فقط یک چیزمی خواهند: زعامت انحصاری پشتونان . این زعامت را به هر وسیله وطرقی که ممکن باشد باید بدست آورد. با حمایت خارجی وبا توسل به عقب افتاده ترین گروه های اجتماعی. هر وسیله وابزاری درراه تحقق این هدف موجه مینماید . . .  . » ( 8 )

محمد خان اچکزی یکی ازرهبران حزب ناسیونالیست پشتونهای پاکستان درسال 1374 ( 1995 ) اظهارداشت که طالبان افغانستان ساخته وپرداخته ی وزیرداخله خود ما نصیرالله بابرهستند وپاکستان طالبان را برای مستعمره ساختن افغانستان ایجاد کرده است. بی نظیر بوتو صدراعظم اسبق پاکستان در 14 اکتوبر 1997 ( میزان 1376 ) درمصاحبه با رادیو بی بی سی اظهار داشت که ایالات متحده امریکا وانگلیس با پول عربستان تأمین کننده ی اسلحه طالبان اند. بی نظیربوتو توضیح نداد که حکومت او درایجاد وتقویت طالبان چه نقشی را ایفا کرده است؟ درحالیکه ظهور طالبان در دوره حکومت او بوقوع پیوست. اما احمد رشید نویسنده ومحقق پاکستانی دراین مورد میگوید: « درسال 1993( 1372 ) که بی بینظیر بوتو به نخست وزیری پاکستان رسید، جماعت علمای اسلام برهبری فضل الرحمن با او ائتلاف کرد. دسترسی به قدرت به جماعت مذکور زمینه نزدیکی را به ارتش، آی اس آی و وزارت داخله تحت رهبری نصیرالله بابر مساعد ساخت. درحالیکه درگذشته این مؤفقیت را جماعت اسلامی پاکستان برهبری قاضی حسین احمد داشت. برای بوتو نیز جالب وقابل توجه بود که دربرابر مسلم لیک وجماعت اسلامی یک متحد اسلامی پیدا کرده بود. مولانا فضل الرحمن بریاست کمیته دایمی مجلس ملی برای امورخارجه منصوب گردید که اورا قادر میساخت تا سیاست خارجی را تحت نفوذ خود درآورد. اوپس از 1994 ازممالک اروپایی و واشنگتن دیدن کرد تا برای طالبان جذب حمایت نماید . . .   .  فضل الرحمن درما های جنوری وفبروری 1995( قوس وجدی 1374 ) اولین سفر های شکار" باز" ( نوعی ازمرغ وحشی) به قندهاررا برای شاهزاده های عرب کشورهای حوزه خلیج فارس تدارک دید وبه این وسیله اولین تماس های بین طالبان وحکام عرب را ترتیب داد . . . .

پس ازدیدارمحرمانه ی شاهزاده ترکی الفیصل سعود رئیس سازمان امنیت عربستان از پاکستان در جولای 1996 (سرطان 1375) عربستان سعودی به مهم ترین حامی مالی طالبان تبدیل شد.» (9 )

البته دراین تردیدی نیست که فضل الرحمن یکی ازحامیان سرسخت طالبان بود . اودرسالهای جنگ وحاکمیت طالبان هزاران جنگجوی طالب پاکستانی را از مدارس خود برای کشتارو ویرانی افغانستان درکنار طالبان اعزام کرد. اما پروسه ی تشکیل گروه طالبان برای ایجاد یک حکومت تابع وتحت فرمان اسلام آباد با مشارکت وهمسویی مستقیم وغیر مستقیم سازمانهای استخبارات ایالات متحده امریکا وعربستان سعودی موضوع بالا ترازاندیشه وبرنامه ی فضل الرحمن وسایرملا های پاکستانی بود. وقتی از" رابرت گیتس" رئیس اسبق سی آی ای و" برژنسکی" مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رئیس جمهور پیشین امریکا پرسیده می شود که از کمک به بنیاد گرایی اسلامی ودرواقع کمک به تروریست های آینده هیچ پشیمان نیستید، پاسخ میدهند : « سقوط امپراطوری شوروی مهم تر از قدرت گرفتن طالبان بود. ببینید از دیگاه تاریخ کدام یک مهمتر است؟ طالبان یا سقوط امپراطوری شوروی؟ چند اسلام گرای هیئجان زده یا آزادی اروپای شرقی وپایان گرفتن جنگ سرد . . .  .  » (10 ) 

تحریک اسلامی طالبان از لحاظ نظم وساختار، رهبری وشیوه های عملی اجراآت، ویژگیهای ناهمگون ومتفاوت ازهم داشت. درتحریک طالبان درحالیکه هیچگونه مشخصات یک حزب سیاسی به چشم نمی خورد اما ظاهراً از یکسو دارای رهبری شدیداً متمرکز ویکپارچه بود وازسوی دیگر با شگفتی دیده می شد که طالبان یک مجمع متحد و یکپارچه نیستند. دسته ها وگروه های مختلف آنها به طورجداگانه

وبا افکاروسلیقه های متفاوت عمل میکردند. هر فرد وهر دسته ای ازطالبان برداشت وتصورات خودرا از شریعت اسلامی به عنوان تطبیق شریعت واجرای نظم  برمردم تحمیل میداشتند. ملاعمررهبر طالبان که ظاهراً قدرت وصلاحیت نامحدود درمیان طالبان داشت برای مردم افغانستان وجهان خارج فردی مجهول الهویه وبحث برانگیز محسوب می شد. اودرعصرکمپیوتروانترنیت ازدسترسی رسانه های همگانی خودرا مخفی نگهداشته بود. به مردم عامه تماس نداشت. درمحافل ومجالس عمومی ظاهر نمی شد وبه موعظه وسخنرانی نیزنمی پرداخت. درملاقات ومذاکره با هیئت های داخلی وخارجی به ندرت حاضر میگردید ودرصورت حضور ترجیح میداد که یاران وهمکارانش به جای او صحبت وگفتگو کنند. در دوران حکومت مجاهدین درکابل هیئات مذاکره کننده دولت که چند بار با زعیم طالبان ملاقات ومذاکره کردند، تصاویری گوناگونی ازاوارائه نمودند. بسیاری از آنها رهبر طالبان را آدم ساده وفاقد دانش وفهم سیاسی معرفی کردند. سخیدادفایز وزیر حج واوقاف که درچند نوبت از سوی کابل با طالبان درقندهاربه مذاکره پرداخته بود درمورد رهبرآنها گفت : « او ( ملا عمر) همیشه عینک سیاه به چشم خود میگذارد. وقتی در مجلسی برای مذاکراه می نشیند به ندرت گپ میزند حتی گاهی تا پایان مجلس حرفی به زبان نمی آورد. هنگام نشستن قدیفه ی ( پتو یا چادر) خودرا به سرش می کشد وسروسینه اش را دراتکای هردو دست به زانو هایش خم میکند. صحبت هارا به عوض او ملا ربانی وگاهی وکیل احمد متوکل انجام میدهند. این وضعیت حاکی از آن بود که او چیزی را نمی فهمد وخودش بجای اینکه رهبری کند رهبری میشود. » (11 )

از میان خبرنگاران خارجی تنها رحیم الله یوسفزی از پشاور، خبرنگار محلی بخش پشتوی رادیو     بی بی سی با رهبر طالبان درچند نوبت دیدارومصاحبه داشت. وگردانندگان بخش پشتوی رادیو بی بی سی از لندن نیز با ملا محمدعمر رهبرطالبان چند بار مصاحبه تیلفونی انجام دادند. اگر این مصاحبه ها معیاری برای شناخت رهبر طالبان درفهم وقدرت رهبری مدنظر گرفته شود، میتوان گفت که او فردی بود بدوی، خشن، عصبانی، جاهل، مستبدالرای وفاقد استدلال، معقولیت وتدبیر درسیاست واداره. اودرصحبت وابرازنظر به زبان مادری خود، زبان پشتو ویگانه زبانی که میتوانست به آن سخن بگوید فاقد بلاغت وفصاحت بود. گفتگو هایش نشان میداد که از دانش دینی نیز بی بهره است. وقتی خبرنگار بخش پشتوی رادیوبی بی سی درمصاحبه تیلفونی از اوپرسید که در سه سال حکومت طالبان اوضاع اقتصادی مردم به شدت رو به خرابی نهاده است شما در بهبود وضع اقتصادی چه برنامه وتدابیری رویدست دارید، با لحن خشن جواب داد : « دا دخلکو کارندی. دادخدای کار دی . . . .  ( این کار مردم نیست. کار خدا ونداست. به کسیکه بخواهد زیاد میدهد وبه کسیکه بخواهد کم میدهد. دربسیار ملک ها وضع اقتصاد خراب است.) » (12 ) 

اما رهبر طالبان به آیه دهم سوره جمعه درقرآنکریم توجه نداشت که خداوند به مسلمانان امر میکند تا بعد از ادای نماز برای کسب روزی وکار بروی زمین پراگنده شوند. همچنان ملاعمر رهبر طالبان زلزله ی نهم جوزای 1377 ( اپریل 1998) تخار وبدخشان را که به مرگ پنج هزار نفرانجامید به عدم اطاعت وتسلیمی آن دوولایت به امارت اسلامی افغانستان یعنی رهبری وحاکمیت خودش ارتباط داد. وگفت که مردم تخار وبدخشان به امارت اسلامی افغانستان تسلیم نشدند واز دستورات آن اطاعت نکردند مورد خشم وغضب خداوند قرارگرفتند . (13 )

اما رهبر طالبان ازاین دستور پیغمبراسلام(ص) آگاهی نداشت که مردم را روز وفات فرزند کوچکش ابراهیم ازاین اعتقاد که کسوف به خاطر مرگ او بوقوع پیوسته است منع کردند وفرمودند که آفتاب ومهتاب مخلوق خداوند هستند وبرای مرگ کسی گرفته نمی شود.

یکی از شیوه های قابل توجه درمدیریت واداره طالبان تغیر وتعویض دایمی بسیاری ازافراد درپست های بخش نظامی وملکی حاکمیت آنها بود.  رهبری طالبان برخلاف رهبران احزاب مجاهدین، درصفوف افراد واعضای خود نفوذ وسلطه داشت. به قول یکی از اعضای ارشد تحریک طالبان نفوذ وسلطه رهبری درمیان افراد واعضای تحریک طالبان برمبنای رعب و وحشت، ترس از مجازات وگستردگی شبکه ی استخباراتی درداخل تحریک مذکور استوار بود: « اکثریت افراد طالبان در وحشت وهراس به سر میبرند. چون معتقد هستند که درداخل تحریک سیستم وشبکه ی بسیار نیرومند جاسوسی واستخباراتی قرار دارد. وهر لحظه ممکن است مورد سوء ظن دستگاه امنیتی واستخباراتی قرار بگیرند ومتهم به خیانت شوند. آنگاه سخت ترین وشدید ترین مجازات درانتظارشان خواهد بود. . .    .  » (14 )

با وجودیکه تحریک اسلامی طالبان خصوصیت قومی بودن تحریک خودرا در وابستگی کامل آن به قوم پشتون رد میکردند، عملکرد وسیاست عملی آنها در ابعاد مختلف،  ویژگی قومی بودن آنها را بصورت افراطی وفاشیستی منعکس میساخت. کلیه ویا اکثریت مطلق اعضای شورا های طالبان از لحاظ قومی پشتون بودند. چون: " شورای مرکزی"، " شورای عالی"، " شورای سر پرست درکابل" وبعداً " شورای وزیران"، " شورای ولایات" و" دارلافتای مرکزی" .  تمام قوماندانان نظامی طالبان به قبایل مختلف قوم پشتون تعلق داشتند. حضور افراد ازقومیت های دیگر درمیان مسئولین نظامی وملکی طالبان درحالیکه بسیار کم وغیر محسوس بود در هردو بخش ملکی ونظامی حاکمیت طالبان به عنوان سرباز، فرمانبردار وزیر دست مورد استفاده قرارمیگرفتند. تحریک طالبان درحالیکه قوماندانان غیر پشتون احزاب اسلامی وجهادی را بنام قوماندان شروفساد ازخود می رانداند وآنها را مورد تعقیب وآزارقرار میدادند، قوماندانان پشتون احزاب اسلامی را درکنار خود میگرفتند وبرایشان تفویض صلاحیت میکردند. در راستای همین سیاست قوم گرایانه، فاشیستی وغیر شرعی بود که تحریک طالبان درشمال افغانستان قوماندانان پشتون تبار احزاب مجاهدین وحتی قوماندانان ملیشیای دوستم را درکنار خود پذیرفتند وشریک حاکمیت ساختند. قوماندان انورمشهور به انور دنگر درشمال کابل، عارف خان در کندزاز قوماندانان جمعیت اسلامی، ارباب هاشم درکندز، بشیر وسید رحمن دربغلان، مجید پاچا خان درسمنگان، امیر جان قلعه چه ای دربلخ از قوماندانان حزب اسلامی حکمتیار، ناصر درکندز ازقوماندان محاذ ملی، باقی درتالقان از قوماندانان حزب اسلامی مولوی یونس خالص، حضرت گرگری دربلخ ازقوماندانان ملشیا وده ها تن دیگر از قوماندانان وافراد پشتون تبار دراحزاب اسلامی بودند که در دوره حکومت طالبان مجدداً در فرماندهی ومدیریت مناطق و ولایات خود قرار گرفتند. در حالیکه فساد وشرارت بسیاری از از قوماندانان مذکور بیشتراز قوماندانان غیر پشتون ولایات شمال بود.

بسیاری از قوماندانان طالبان در سطح کل کشور وتعدادی از وزرای حکومت آنها قوماندانان پشتون احزاب اسلامی وجهادی بودند. بخشی از نیروهای قابل ملاحظه در قوای طالبان، تمام نیروهای فنی درقوای هوایی وزرهی از کمونیستان پشتون متعلق به جناح خلق حزب دمکراتیک خلق تشکیل یافته بودند. به قول نویسنده ومحقق پاکستانی: « . . .   .  جناح خلق تحت سلطه پشتونها بود وبسیاری از افسران آن ناسیونالیست های متعصب پشتون بودند. این افسران طالبان را به عنوان یک وسیله مناسب برای حاکمیت مجدد پشتونها می دیدند ولذا مایل بودند به آنها بپیوندند. هنگامیکه طالبان کابل را گرفتند کل نیروی هوایی وبخش اعظم نیروی زرهی وتوپخانه ی سنگین آنها توسط خلقی های سابق راه اندازی شد . . .  .  » (15 )

این تنها قوماندانان پشتون احزاب جهادی وافسران پشتون خلقی نبودندکه تحریک طالبان را به گفته " انتنی دیویس" مظهر قامت برافراشتگی پشتونها" ویا به قول احمد رشید" وسیله مناسب برای حاکمیت مجدد پشتون " بدانند، بلکه عناصر وحلقه های مختلف دیگر قبایل پشتون ازجناح های مختلف حزب افغان ملت، روشنفکران چپ وراست، برخی از اخوانیهای تنظیم اتحاد اسلامی وحزب اسلامی حکمتیار، تکنو کرات ها وسکیو لرهای مهاجر ومقیم ممالک غربی نیز با همین نگرش به تحریک طالبان دل بستند ودردفاع وحمایت از آن قرار گرفتند. نگارش نوشته ای بنام " دویمه سقاوی"  بمثابه " مانیفست طالبان" از سوی متعصب ترین وفاشیست ترین اینگونه افراد وحلقه ها صورت گرفت که درآن پیشنهادات ورهنمود های ظالمانه وفاشیستی جهت ایجاد حاکمیت تک قومی وانحصاری پشتونها به تحریک طالبان ارائه گردید. طالبان با کوچاندن دسته جمعی واجباری مردم از شمالی در تابستان1378 ( 1999 )، راندن وقتل عام مناطق مرکزی هزاره جات و ولایات شمال، انحلال کلیه انجمن های ادبی واجتماعی انکشاف زبان فارسی دری از مرکز و ولایات، اجباری ساختن نامه ومراسلات رسمی دردوایر ودفاتر دولتی پایتخت وسایر ولایات به زبان پشتو و . . .  .  به رهنمود ها وپیشنهادات " دویمه سقاوی" عمل کردند. پیشنهادات ورهنمود های که در بخش از آن نگاشته می شود: « . . .   .  دلته پشتالنه دتولو لرکیود مجموعی له دوه برابر حخه هم زیات دی، نوددی ژبی په اساسی مانا رسمی کیدل دافغان ملت یو قانونی حق اوضرورت دی . . .  .  دپشتو ژبی عامیدل او دفتری کیدل دافغان ملت جورونی لپاره یو اساسی او سترعامل دی، چی که عملی شی دوخت په تیرویدو سره یو واحد ملت جور شی او دژبنیو او نور وقومی ستونزومخه په ونیسی. د دی په خاطر چی دهیواد په شمال کی دروسانو اوپه مرکزی آسیا کی دهغوی دنویولاسپوحوحکومتونو اورده ستراتیژی اوهیلی دتل لپاره له ماتی سره مخامخ شی نو دهیواد له ختیح، جنوب ختیح او جنوب لویدیح حخه د گن شمیر وکری یا په دله ییز او یا هم انفرادی دول دهیواد دشمال ته ولیردول شی او دهلته دی شاری حمکی ورکرای شی . . .  .   

حرنگه چه دپنجشیر سیمی اوسیدونکوته بهرنیواو دهغو گوداگیانو دافغانستان دنورولس په وراندی یوه ناوره کینه او فکرورکری، نود دی په خاطر چی دوی دبهرنیو توطئه دی سیمی، له جغرافیایی او پوحی موقعیت حخه دتول افغانستان پر ضد گته پورته نه کری، نوباید داسیمه له اوسینووکروحخه تصفیه شی او اوسیدونکوته یی دهیواد زیاته حمکه ورکرای شی. ملی حکومتنه حق لری دهیواد دملی گتودتضمین اوملی یووالی دتامین لپاره له یوی سیمی حخه حینی خلک بلی سیمی ته یا په موقتی یا په هم دایمی دول ولیردوی . . .  .  ( این جا پشتونها بیشتر از دوبرابر اقلیت های دیگر قومی هستند. بنا براین رسمی کردن زبان پشتو به تنهایی، حق قانونی ملت افغان است.( از نظر فاشیستان دویمه سقاوی نویس ملت افغان فقط پشتونها میباشند) سرتاسری شدن ودفتری کردن زبان پشتو برای ایجاد ملت افغان یک عامل اصلی وبزرگ محسوب می شود. با تحقق این عامل وبا گذشت زمان، ملت واحد تشکیل میابد وجلو معضلات زبانی وقومی گرفته می شود.

برای ناکام شدن اهداف واستراتیژی طویل المدت روس ها وحکومت های دست نشانده ی شان در آسیای مرکزی، انتقال ساکنین مناطق شرقی، جنوب شرقی وجنوب غربی بصورت دسته جمعی یا انفرادی به شمال کشور باید عملی گردد. ودرشمال برای آنها زمین های لا مزروع داده شود . . . .

چون خارجی ها ومزدورانشان برای ساکنان پنجشیر فکر کینه توزی و مخاصمت را دربرابردیگر مردم کشورداده اند وبه منظورآنکه مردم پنجشیر آله دست دسایس بیگانگان قرارنگیرند وازموقعیت جغرافیایی ونظامی پنجشیرعلیه تمام کشوراستفاده صورت نگیرد، باید پنجشیراز وجود ساکنان فعلی اش تصفیه شود وبرای مردم پنجشیر در شرق ویا درجنوب غرب به اندازه زمین شان یا بیشترازآن زمین داده شود. حکومت های ملی حق دارند که به خاطر تضمین منافع ملی وتأمین وحدت ملی بعضی مردم را از یک منطقه به منطقه دیگر به شکل مؤقت یا دایمی انتقال دهند . . .  . ) » (16 )

تعقیب سیاست راه حل نظامی از سوی تحریک طالبان به قبیله گرایی وفاشیزم قومی آنها مربوط می شد. شکست کامل نظامی مخالفان از دیدگاه طالبان زمینه رشد وظهورهرگونه مقاومت های مسلحانه ی اقوام دیگررا در آینده خنثی میکرد وحاکمیت انحصاری پشتون را بصورت دایم بلا مانع میساخت. از همین جهت بود که طالبان با گروه ها ونیروهای مخالف خود که از لحاظ قومی متعلق به اقوام غیر پشتون بودند وحتی با مردم عامه ی اقوام دیگر با خشونت، تشدد و وحشت رفتارمیکردند وازهرگونه گذشت ومدارا دربرابر آنها خود داری می ورزیدند. وبرای تحریک اسلامی طالبان استفاده ازهر وسیله غرض سرکوبی اقوام دیگرجایز ومشروع بود. ازجمله کشتار، سوزاندن وکوچاندن مردم توسط جنگجویان متجاوز وتروریست خارجی اعم از پاکستانی، کشمیری، عربی وغیره .

تحریک اسلامی طالبان از لحاظ آیدیالوژیک و برنامه های دینی خود با افکار وعملکرد متفاوت از بسیاری احزاب اسلامی افغانستان وجهان قرار داشت. این تفاوت طالبان را برای بسا از نویسندگان، محققین وسیاستمداران به نیرو وپدیده ی ناشناخته ومورد بحث درجهان اسلام وجنبش های اسلامی در آورده بود. " اولیویه روا" نویسنده ومحقق فرانسوی تحریک طالبان را " بنیاد گرایی نوین" خواند: « جنبش طالبان مورد روشنی از بنیاد گرایی نوین است که بیشتر به قانون شریعت توجه دارد تا به اندیشه ی کشوراسلامی. طالبان به آنچه که معتقد اند عمل می کنند، اما گسترش پیام آنها نا محتمل است. آنها نماینده یک بنیاد گرایی بی هویت هستند که هر کسی نمی تواند به آن عمل کند. . .  .  » (17 )

اما" ویلیام میلی" محقق افغانستان شناس آسترالیایی میگوید: « رفتار طالبان ممکن است دیدگاه کسانی را که طالبان را بنیاد گرا توصیف میکنند، موجه جلوه دهد. اما اگرفردی چون حکمتیار را نیز میتوان بنیاد گرا نامید، پس ویژگیهای مشترک آنها چیست؟ . . .   . » (18 )

" انتونی دیویس" یکی ازتحلیلگران ومحققین دیگرغربی به سیاسی نبودن جنبش طالبان باوردارد: «  طالبان ازقندهار افراطی گری عنعنوی وعمدتاً تاریک را آموخته اند که با محافظه کاری طبیعی ملاها ملون است ونظریات محدود که از زندگی روستایی ناشی میگردد درآنها اثر دارد. این جنبش ماهیتاً غیر سیاسی است؛ با استثنای تطبیق شریعت در جامعه هیچ برنامه سیاسی ندارند. درشرایط جو سیاسی کنونی جهان غرب که از رشد اسلام گرایی انقلابی نگرانی فزاینده یی دارد بعضی از تحلیلگران غربی عنعنه گرایی وگرایش ضد اسلام گرایان( اخوانی ها) طالبان را به عنوان نقطه ی برگشت به ارزش های " واقعی " افغانی مورد تمجید قرار میدهند. » (19 )

زلمی خلیل زاد مشاوراسبق وزارت های دفاع وخارجه ایالات متحده امریکا که بعد ازسقوط حکومت طالبان سفیرو نماینده خاص جورج بوش رئیس جمهورامریکا درافغانستان تعین شد، طالبان را نه ضد غرب بل ضد مدرنیسم خواند. او درروزنامه " نیویارک تایمز" در روزهای آغاز حاکمیت طالبان ( میزان 1375 ) طی مقاله ای نوشت که طالبان ضد غرب نیستند، بلکه ضدمدرنیسم اند. ازاین رو به نفع امریکا است تا ازاین گروه که هیچگونه تجربه تروریستی ندارند وبه شیوه ی علمای عربستان سعودی ، نه ایران میخواهند کشورشانرا رهبری نمایند حمایت کند. (20 )

نه تنها بعضی تحلیلگران غربی، با برداشت غلط خود عنعنه گرایی وگرایش ضد اسلامگرایان طالبان را درآغاز ظهور وحاکمیت آنها مورد تقدیر قراردادند، بلکه این ویژگی حرکت طالبان مورد توجه وحمایت افراد وحلقه های مختلف داخلی نیز قرارگرفت. تکنو کراتها وسکولرهای افغانی دربیرون از افغانستان به خصوص روشنفکران پشتون طرفدارمحمد ظاهرشاه، گروه های مختلف حزب افغان ملت وحتی گروه های کمونیستی وچپ به ویژه جناح خلق حزب دمکراتیک خلق به تحریک اسلامی طالبان با همین برداشت وباور نگاه میکردند واسلام خواهی طالبان را، اسلام عنعنوی می پنداشتند که با سیاست وحاکمیت سیاسی کاری ندارد. بنا بر همین باور بود که طرفداران محمد ظاهر، پادشاه مخلوع ومستعفی کشوردرداخل وخارج، طالبان را حرکت ونیرویی برای حاکمیت شاه مذکور تلقی میکردند.

اما طالبان با گسترش ساحه تحت کنترول خود نشان دادند که یک جریان وحرکتی برای تشکیل وتصاحب حاکمیت هستند. حاکمیتی که آنرا حاکمیت شریعت اسلامی خواندند .  بنا برهمین اعتقاد وباور بود که تحریک طالبان در حمل 1375 صدها نفر ملاهای طرفدار خودراز نقاط مختلف افغانستان به قندهارگرد آوردند وبه رهبر خود لقب " امیر المومنین" دادند وبعداً با تصاحب قدرت در پایتخت نام رسمی دولت افغانستان را به" امارت اسلامی افغانستان" تعویض کردند.

برداشت، پالیسی وسیاست طالبان درمورد حاکمیت شریعت از تلقی، تصور وفهم ملا ها وعلمای دینی جامعه تسنن افغانستان ریشه میگرفت. تصور ودید طالبان از شریعت ونظام اسلامی با باور وسیاست دوبخش از نهضت اسلامی متفاوت بود. با نهضت اسلامی تشیع که جمهوری اسلامی ایران در رهبری آن قراردارد. وبا نهضت اسلامی تحصیل یافتگان عصری تسنن که از کشور مصر با تأسیس " اخوان المسلمین " در 1928 شروع شد. اختلاف وتفاوت در مسایل مختلف مذهبی، سیاسی واجتماعی میان این ها وتحریک اسلامی طالبان ابعاد وسیع دارد. به خصوص اختلاف تحریک طالبان با نهضت اسلامی تشیع یسار شدید وغیر قابل حل محسوب می شود. میزان این اختلاف وخصومت دراظهارات رهبر جمهوری اسلامی ایران ورهبر طالبان بعد از قتل دیپلوماتهای ایرانی درتابستان 1377 ( 1998 ) در مزارشریف بازتاب یافت. درحالیکه آیت الله خامنه ای طالبان را گروه جاهل وبی خبرازسیاست واسلام خواند، ملاعمررهبر طالبان اظهار داشت که شیعه های ایران نه نزد مسلمانان به حیث مسلمان پذیرفته می شوند ونه نزد کفار. (21 ) 

هرچند این اظهارات درموقع خاص و وضعیت متشنج میان هردو طرف صورت گرفت اما در واقع باورهمیشگی تحریک طالبان از نهضت ومذهب تشیع چیزی غیرازاین نیست.

تفاوت و اختلاف  تحریک طالبان با اخوانی ها واسلام گرایان جامعه ی تسنن شامل مسایل گوناگون ومتعدد میشود. تحریک طالبان از لحاظ مذهبی، مقلد وبه شدت حنفی مذهب هستند. اجتهاد از دیدگاه آنها در دوره ی حاضرکه عصرفتنه خوانده میشود مجاز نیست. به زنان حق تحصیل واشتغال درجامعه نمیدهند. انتخابات برای تعین رهبری وحاکمیت را غیرمشروع می پندارند. اما برعکس اخوانی ها به تقلید درمسایل مذهبی پابندی کمتر نشان میدهند واجتهاد را نه تنها مشروع بلکه ضروری واجتناب ناپذیرتلقی میدارند. انتخابات، تحصیل واشتغال زنان را درجامعه ی اسلامی مجازمی شمارند. یک عضو تحریک طالبان، تصور وسیاست تحریک مذکور را درمورد نظام اسلام دردوران حاکمیت شان مبهم، ناروشن وجاهلانه وانمود کرد : « حرکت طالبان که اقامه ی نظام اسلامی را هدف خود اعلان میدارند، تصویر واضح وروشنی از نظام اسلامی ندارند. دید وبرداشت آنها از نظام اسلامی در وادار ساختن مردم به گذاشتن ریش، به سر کردن دستار، کوتاه کردن موی سرواجرای بعضی منکرات خلاصه می شود . . .  .   اعضای تحریک طالبان افراد متعصب وتنگ نظر هستند. پذیرش افکار مخالف برای شان غیر قابل تحمل است وهمیشه نظریات خودرا حق وافکار دیگران را باطل می پندارند . . .   .  تحریک طالبان به تعلیم وتحصیل علوم عصری اهمیت قایل نمی شوند وحتی در قندهار مقرحکومت طالبان هیچ مکتب ثانوی وجود ندارد. . .   .  طالبان در جلوگیری ازفقر فزاینده مردم طرح وبرنامه ای ندارند. مشکل اقتصادی وفقرمردم درحاکمیت آنها آنچنان رو به گسترش است که درکابل جمعی کثیری ازمردم به قبرستانها میروند تا با جمع آوری استخوان مرده گان وفروش آن سد وجوع کنند . . .   .   برخورد طالبان با مردم بسیارآزاردهنده و وحشتناک است . بنام جمع آوری اسلحه وارتباط با مخالفین مردم را تحت فشار قرارمیدهند وگاهی تا سرحد مرگ به لت وکوب آنها                   می پردازند . . .   . » (22 )                                                                                                  تحریک اسلامی طالبان در بینش وبرداشت از پدیده ها وتحولات اجتماعی وبرخورد وروابط با مردم ومخالفین شان بیشترمتأثرازعنعنات ورسوم بدوی وقبیلوی روستایی وزندگی روستایی خود بودند تا از قوانین وارزش های اسلامی. ازاین رو آنها در شهر ها با فرهنگ وزندگی شهری به مخالفت می پرداختند. مکاتب دختران را می بستند. تلویزیون ، ویدیو کسیت وکامره های عکاسی را می شکستند. سینما وتصویررا قدغن میکردند. زنان را از رفتن به حمام باز میداشتند .

برخورد با دشمن در جوامع بدوی وقبیله وی همیشه شدید، خشن، کینه توزانه وعقده مندانه است. در دشمنی های قبیله وی گذشت ومدارا به ندرت صورت می گیرد ونوعی از ضعف وبی غیرتی تلقی می شود. در حالیکه انتقام جویی، شجاعت ومردانگی را به نمایش میگذارد واز آن توصیف وتمجید بعمل می آید. این عنعنات در میان عشایر وطوایف قبایل پشتون بیشترازاقوام دیگرمروج ومتداول است. از این سبب طالبان زنان ومردانی را که آراسته به شریعت نمی یافتند به شلاق می زدند، اذیت وتحقیر میکردند، به بند وزندان می کشیدند. چون آنها با نقض آنچه که از دیگاه طالبان اوامر شریعت بود، دشمن طالبان بعنی دشمن مجریان وحامیان شریعت پنداشته می شدند. جلوگیری ازدفن اجساد مخالفین در معرکه ها ومناطق جنگ وگذاشتن آن اجسادازسوی طالبان به تماشای عامه به همین خصوصیت و ویژگی طالبان بر میگشت که در رفتار با دشمن از معیار ها ورواج های بدوی وقبیله وی استفاده میکردند.

درحالیکه دو ویژگی ملایی وقومی ، انگیزه وماهیت داخلی تحریک اسلامی طالبان را تشکیل میداد، خصوصیت سوم وعمده ترین ویژه گی طالبان دروابستگی آنها به حلقه ها وکشورهای خارجی مشخص می شد. از دیدگاه بسا محققین وتحلیلگران تحریک اسلامی طالبان دربررسی نقش واثرگذاریهای عوامل خارجی، زاییده نیازاستراتژیک پاکستان، امریکا وعربستان سعودی به حساب میرفت. به خصوص نقش وتأثیرپاکستان درایجاد وتقویت طالبان بسیاراساسی وتعین کننده بود. البته کارکشورهای مذکور درایجاد وتقویت طالبان پیش ازآنکه نیازاستراتژیک آنها تلقی گردد یک مداخله ی غلط و نادرست درافغانستان بود که بعداً خودمزه ی این دخالت ناجایز را چشیدند. درمیان همه کشورها وحلقات خارجی که درایجاد وتقویت طالبان نقش داشتند، پاکستان پیشقراول وسردسته ی این حلقات بود. به قول یک محقق ونویسنده غربی: « حمایت پاکستان ازطالبان بدون تردید بسیارگسترده وجاه طلبانه ترازحمایت های سایرقدرتهای منطقه ای ازگروه مورد حمایت شان بوده است. کمک پاکستان برای شکل گیری طالبان، عامل اساسی بوده است نه فرعی وجانبی. وپاکستان به طور نابخرادانه ای تلاش کرده است با کمک به طالبان، خودرا ازراه نظامی بر یک ملت تحمیل کند. . . » (23 )

هرچند وابستگی تحریک طالبان به پاکستان در تحولات دونیم دهه ی اخیرافغانستان پدیده نووشگفت آورنبود. قبل ازطالبان تنظیم های اسلامی وجهادی نیزدرسایه حمایت و وابستگی به پاکستان عرض وجودکردند ورشد یافتند. اما نحوه ی وابستگی تحریک اسلامی طالبان با وابستگی احزاب اسلامی دوره جهاد تفاوت داشت. وابستگی احزاب جهادی به پاکستان حداقل درظاهر به خاطر بیرون راندن قوای اشغالگرشوروی وخنثی کردن اهداف شوروی درسلطه به افغانستان بود. اما وابستگی طالبان به پاکستان برای تحقق اهداف ومنافع استراتژیک پاکستان درافغانستان بود. احزاب مجاهدین را تجاوز شوروی به خاک افغانستان اجباراً در وابستگی به پاکستان کشانید. اما تحریک طالبان را پاکستان خود دروابستگی به خویش قرارداد. میزان وابستگی احزاب مجاهدین به پاکستان درمیان این احزاب متفاوت بود. عناصر وحلقه های مختلفی دراحزاب وگروه های مجاهدین با استقلال اندیشی واستقلال عمل درمخالفت با این وابستگی قرار داشتند. احمد شاه مسعود از عمده ترین فرماندهان مجاهدین زعامت این استقلالیت را تا آخر بدوش کشید.  در حالیکه میان تحریک طالبان هیچ عنصروحلقه ای مستقل وجود نداشت. از این گذشته ریشه ها وپایه های ارتباط و وابستگی طالبان به پاکستان بسیارعمیق تر، محکم تروگسترده تراز دوران حمایت و وابستگی تنظیم های مجاهدین محسوب می شد. احزاب مجاهدین در گذشته تنها به استخبارات نظامی پاکستان ( آی اس آی ) ارتباط و وابستگی داشتند. اما طالبان با تمام مراکز وگروه های قدرت درارتباط و وابستگی قرارگرفتند. این مراکز وگروه ها شامل آی اس آی ، حکومت مرکزی، حکومت های ایالتی، احزاب سیاسی ـ مذهبی ، افراد وحلقه های متنفذ در سیاست، اقتصاد وجامعه پاکستان می شدند. و این روابط و وابستگی طالبان با مراکز وحلقه های مذکور برخلاف ارتباط و وابستگی های احزاب مجاهدین بر منافع واهداف دوجانبه استوار بود که مسایل متنوع وگوناگونی از مسایل مذهبی، سیاسی، قومی، زبانی تا سود های هنگفت اقتصادی قاچاق وتجارت مواد مخدر را شامل می شد. گروه های متعدد قدرت درپاکستان، احزاب مختلف سیاسی ومذهبی آن کشورکه دررقابت واختلاف ذات البینی به سرمیبردند درحمایت ازطالبان به عنوان تأمین کننده ی منافع حیاتی واستراتژیک پاکستان درافغانستان وحدت نظر داشتند. برمبنای همین وحدت نظر بود که قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی، مولوی سمیع الحق رهبرشاخه انشعابی جماعت علمای اسلامی، جنرال نصیر الله بابرازحزب مردم ونمایندگان بسیاری ازاحزاب متنفذ سیاسی ومذهبی پاکستان درگرد هم آیی مشترک، مخالفت خودرا با تحریم اقتصادی شورای امنیت ملل متحد علیه طالبان اعلان کردند وازحکومت نظامی پاکستان خواستار صدور گندم به کابل شدند. این گرد هم آیی بروز 31 عقرب 1378( 21 نومبر 1999 ) درشهر پشاور تشکیل یافته بود.

گستردگی وعمق ارتباط و وابستگی تحریک طالبان به پاکستان حکایت ازعدم تغیر سیاست پاکستان درحمایت ازطالبان میکرد. حاکمیت طالبان نه برای پاکستان و نه برای امریکا وعربستان سعودی علی الرغم تنش های که میان آنها وطالبان ایجاد شد، قابل تغیر وتعویض نبود. آنها خواستار تعویض سیاست طالبان در حاکمیت وتعدیل آن بودند. اما طالبان که در دست شبکه تروریستی القاعده وجنگجویان خارجی قرارداشتند وخود بیشتر نیروی بدوی جنگجو ونا عاقبت اندیش بودند راهی جزخفه کردن واز گلو آویختن برای ولی نعمتان واربابان خویش باقی نگذاشتند.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                   

 

1ـ آندره سریگو و الیو رویه، جنگ افغانستان، دخالت شوروی ونهضت مقاومت، چاپ مشهد سال 1366، ص 121

2ـ مجموعه مقالات، طالبان وبازی قدرت ها درافغانستان ، ص 155 به نقل از گزارش اختصاصی از نیوزویک، 13 اکتوبر 1997

3ـ ساختار قدرت از نظر جامعه شناسی درافغانستان، ص 34

4ـ حقانی، مولوی حفیظ الله ( طالبان افغانستان( بزبان عربی) ، چاپ اسلام آباد، ناشر، بخش عربی انیستیوت مطالعات سیاسی اسلام آباد، سال 1997، صفحات 99، 100 و 101

5ـ همان مآخذ، ص 103

6ـ میلی، ویلیام، افغانستان، طالبان وسیاست های جهانی، ( مجموعه مقالات) برگردان بفارسی، عبدالغفار محقق ، چاپ مشهد سال 1377، ص 104

7ـ دیویس، انتونی، طالبان افغانستان، مترجم بفارسی سلطان احمد بهین، هفته نامه مجاهد، شماره 43، جدی 1374

8ـ افغانستان عصر مجاهدین وبرآمد طالبان، صفحات 250 و 253

9ـ افغانستان ، طالبان وسیاست های جهانی، ص 116

10ـ کیهان، نشریه فارسی چاپ لندن شماره 692 ، 29 جنوری 1999 به نقل از کتاب " از درون سایه ها " نوشته " رابرت گیتس " رئیس اسبق سی C – I – A

11ـ به این نگارنده درجوزای 1374، زمانیکه با نامبرده درسفر به پشاور داخل هواپیمای آریانا بودم از او خواستم تا رهبر طالبان را دقیقاً برایم تعریف کند.

12ـ رادیو بی بی سی، بخش پشتو، برنامه شامگاهی 6 میزان 1378 ( 28 سپتمبر 1999 ) ، مصاحبه با ملا محمد عمر رهبرطالبان

13ـ رادیو صدای شریعت، کابل ، اعلامیه امارت اسلامی افغانستان بمناسبت زلزله اخیر در ولایات تخار وبدخشان، 12 جوزای 1377

14ـ طالبان افغانستان، ص 127

15ـ افغانستان ، طالبان وسیاست های جهانی، ص 132

16ـ سمسورافغان، دویمه سقاوی، ناشر: دافغانستان دکلتوری ودی تولنه ـ جرمنی، سال 1377، صفحات 168 ، 169 و 170

17ـ افغانستان، طالبان وسیاست های جهانی، ص 43

18ـ همان مآخذ، ص 30

19ـ هفته نامه مجاهد، طالبان افغانستان، شماره 43 جدی 1374

20ـ منصور، عبدالحفیظ، نهضت اسلامی افغانستان، چاپ سال 1380، ص 97

21ـ رادیو بی بی سی، بخش فارسی وپشتو، 27 اسد 1377، آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران این اظهارات در نماز جمعه ی تهران روز 27 اسد 1377 ( 18 آگست 1998 ) انجام داد که در بخش فارسی رادیو بی بی سی شام آنروز منعکس گردید. واظهارات ملا عمر رهبر طالبان در مصاحبه بخش پشتوی بی بی سی با وی در شام همان روز ( 27 اسد) انتشار یافت.

22ـ حقانی، مولوی حفیظ الله،  طالبان افغانستان، صفحات 155 و 161

23ـ افغانستان ، طالبان وسیاست های جهانی، ص 106



بالا
 
بازگشت