خواجه بشير احمد انصارى

كانكورد -  كاليفرنيا 

برگرفته شده از شماره 658 هفته نامه امید چاپ امریکا

تلقى فاشيستى از

(بـــرادر بــزرگ)

                 از جمله بحرانهائى كه جامعه ما امروز دامنگير آن است يكى هم بحران فكر و انديشه سياسى است. ما كه از چند قرن بدينسو دوران انحطاط تاريخى خويش را ميگذرانيم يا انديشه هاى ديگران را هضم نا كرده نشخوار مينمائيم و يا اينكه افكار و الگو هاى خويش را  از اين مكتب و آن فلسفه بصورت التقاطى دزديده و منظومه هاى متضاد فكرى را با هم مخلوط ميسازيم.

                      اگر ديروز طالبان پيكر زشت فاشيسم را با خلعت دين آراستند، امروز ما شاهد گروهى هستيم كه دموكراسى را بر مبناى تلقى فاشيستى تفسير و تعبير مينمايند، بيخبر از اينكه دموكراسى قبل از آنكه روش حكومت دارى و انتخابات باشد، تضمين كننده حقوق و آزادى هاى افراد و گروه ها است. دموكراسى كه به معنى حكومت مردم و به مفهوم ترجيح اكثريت آراء است، امروز از طرف عده اى تفسير فاشيستى ميشود. غافل از اينكه دموكراسى به معنى حكومت اكثريت نژادى نه، بلكه به مفهوم اكثريت سياسى و انتخاباتى است.

                      ريختن محتواى دموكراسى در ظرف فاشيزم و استفاده از اصطلاحات و مفاهيم فاشيستى هنگام صحبت از دموكراسى جزء مسايلى است كه بايد بدان توجه نمود. به اين معنى كه مكتبهاى سياسى و حتى گروه هاى مليتاريستى هر كدام داراى اصطلاحات و سلسله مراتب خاص خودشان ميباشند. باند هاى مافيائى عالى ترين مهره سازمانى شانرا بنام پدر خوانده (God Father)   ياد مينمايند و احزاب فاشيستى، بالاترين سلسله مراتب اجتماعى و سياسى خويش را بردار بزرگ(Big Brother) مينامند. در فرهنگ سياسى فاشيزم برادر بزرگ هم بر دكتاتور اطلاق ميشود و هم بر نژادى كه برتر از ديگران تصور ميگردد. فيلم معروف (God Father) كه به كارگردانى فرانسيس فورد كوپولا در سال 1972 تهيه شد و سريالهائى كه در غرب بنام (Big Brother) ثبت شده اند، اولى فرهنگ مافيا و دومى انديشه فاشيزم را بخوبى انعكاس ميدهد.

                      چندى ميشود كه اصطلاح تحقير گرا، تسلط خواهانه و سيطره جويانه برادر بزرگ در ادبيات سياسى نژاد پرستان كشور ما داخل شده و از طرف ريزه خواران سفره گنديده فاشيسم زمزمه ميشود. هدف از نگارش اين مقاله بررسى همين اصطلاح است كه فكر ميكنم براى خود مناديان مكتب فاشيسم هم مفيد باشد تا خوب بدانند كه اين متاع پوسيده را از كدام گنده بازارى بدست آورده اند.

                      اصطلاح سياسى برادر بزرگ همزاد فاشيزم است. ولى فاشيستها تا هنوز براى ما نگفته اند كه چرا يكى برادر بزرگ تلقى ميشود و ديگرى برادر كوچك. معيار آن بزرگى و اين خوردى در چيست؟ عمر تمدنى معيار است يا هيكل و جسامت و يا اينكه تعداد سر هاى افراد يك گروه؟! اگر معيار، تعداد افراد يك نژاد مى بود پس چه كسى ميتواند ادعا كند كه نازى هاى آلمان، آنهائى كه ادعاى برادر بزرگى داشتند نسبت به هر نژاد ديگر زمين اكثريت را تشكيل ميدادند. گذشته از گرايشهاى فاشيستى، معروف ترين جباران و خودكامگان تاريخ نيز از نقاب حريرين برادر بزرگ سود برده اند كه هتلر، استالين، مائو، كيم ال سونگ و پول پوت از آن جمله اند. برادر بزرگ برادرى حقيقى نيست بلكه پدر خوانده اى است كه مسئوليت فرزندان صغير خانواده را عهده دار بوده ، هرگاه دلش خواست پشت و پهلوى شانرا با تازيانه نوازش داده  و در مورد شان تصميم ميگيرد. شگفت اينكه بر اساس اصول و پرنسيپ هاى پذيرفته شده خانواده فاشيزم، برادران كوچك هميشه بايد كوچك بمانند و هيچگاه بزرگ نشوند. 

                      اصطلاح برادر بزرگ و عبارت برادر بزرگ، تو را زير نظر دارد، كه امروز عميقا در فرهنگ سياسى غرب جا افتاده است، از كتاب "1984" جورج ارول يكى از نويسندگان معروف انگلستان كه همزمان با ظهور فاشيزم و جنگ جهانى دوم مي زيست، نشأت نموده است. اين نويسنده بيشتر بخاطر رمان مزرعه حيوانات و داستان "1984"  كه از شهكار هاى هنرى آن زمان بحساب مى آمد، شهرت حاصل نمود.

                      ارول كه مبارزى آزاده بود، مفهوم حقوقى و سياسى برادر بزرگ را در اين اثر به باد سخريه ميگيرد. اين دانشمند بلند پرواز خوب ميدانست و با ديده تيز بين خود پيش بينى مينمود كه انديشه برادر بزرگ چه بلائى را براى بشريت به ارمغان خواهد آورد. ارول كه عمر خود را وقف خدمت به داعيه دموكراسى و رد هرگونه استبداد نموده بود از جمله متفكرانى بود كه عليه ارتش فاشيست فرانكو در اسپانيا جنگيد و جراحت برداشت و چند سال بعد در اثر همان جراحت پدرود حيات گفت.

                      فاشيزم كه يك انديشه استبدادى و مليتاريستى است، نميتواند بدون رهبرى خودكامه زندگى كند. فاشيستها هميشه براى زيبا جلوه دادن سيماى جهنمى دكتاتور از نقاب پر مهر و عطوفت برادر بزرگ سود مى برند. در نظامهاى فاشيستى برادر بزرگ داراى دو مظهر است؛ مظهرى فردى كه در وجود شخص رهبر تبلور مى يابد، و مظهرى اجتماعى كه در وجود نژاد (برتر) بازتاب مى يابد. هتلر كه امپراطورى نژادى اش را بر مبناى برادرى آريائى و برادر بزرگ پايه گذارى نموده بود، نژاد هاى ديگر را در پاى اهريمن جهنمى و ديوانه برادر بزرگ قربانى نمود. در آن دورانى كه سياست نژاد پرستانه فاشيزم هتلرى در اروپا بيداد مينمود، نازى ها در ميان اقوام و گرو ه هاى ديگر بعنوان برادر بزرگ خوانده مى شدند. از همين لحاظ بود كه بارى وزير خارجه وقت افغانستان به تبع از اين سياست، هتلر را برادر بزرگ خطاب نمود. در اثناى جنگ جهانى دوم در چكسلواكيا سه مليون انسان از نژاد جرمن زندگى مينمود. نازى هاى آلمان به حجت اينكه برادر بزرگ جرمنهاى آن ديار اند بدان كشور يورش بردند. در اتحاد جماهير شوروى سابق استالين معتقد بود كه اقوام مختلف اتحاد شوروى بايد در زير سر پرستى و قيموميت برادر بزرگ روسى خويش حيات بسر برند. استالين بخاطر مسخ جغرافياى اقوام آن امپراطورى چون تتار ها، بولونى ها و اوكراينى ها دست به كوچ دادنهاى اجبارى اقوام زد و در فرجام انديشه فرسوده و ساختار ظالمانه برادر بزرگ در برابر طوفان سهمگين حق طلبانه و عدالت خواهانه مردمان آن امپراطورى آهنين فروريخت و بر اتوريته ستمگرانه آن نقطه پايان گذاشته شد. 

                      امروز در ايالت كاليفرنياى امريكا هم يكى از شاخه هاى فاشيزم جهانى فعاليت دارد كه بنام برادران آريائى شهرت حاصل نموده اند. اين گروه كه امروز آغوشش را آهسته آهسته براى نژاد هاى ديگرهم گشوده است عده اى از سياهپوستان و اسپانيائيها هم در صفوف آن ديده ميشوند ولى اتوريته از آن سفيد پوستانى ميباشد كه موقعيت خود را بحيث برادر بزرگ تثبيت نموده و به اين صفت شناخته هم ميشوند.                          

                      خلاصه سخن اينكه اصطلاح برادر بزرگ تنها مال فاشيزم است كه ريشه هاى آن در دل فرهنگ تكبر و خود بزرگ بينى و لاف و انحصار قدرت و ثروت جا داشته كه جورج ارول از همان ابتدا بشريت را از خطر آن هشدار داده بود و امروز تطور انديشه اجتماعى و نظام سياسى بشر فاتحه اش را خوانده است.  

                      ايدئولوژي فاشيستى در نفي و تخريب ديگران تجسم مي ‌يابد. فاشيسم، ضد سرمايه ‌داري، ضد كمونيسم، ضد ليبراليسم، ضد مدرنيسم، ضد فلسفه، ضد عقلانيت، ضد روشنفكري، ضد دين و خلاصه ضد هر فكر و انديشه اى است. اين ايدئولوژي مسخره مبتني بر كلي گويي‌هاي نشاط انگيزي است كه گروه هاى نژادى را از راه افسانه و اسطوره  استحمار نموده ، به هيجان مى آورد و سپس در جان برادران همنوع و هموطن مى افگند.         

                      فاشيزم ضد هر پديده سازنده ، هر تفكر پويا، هر دين انسانى و هر انديشه مثبت است. از ديدگاه اديان ابراهيمى و از منظور جهان بينى اسلامى رشته هاى اين انديشه پليد و شيطانى تا داستان ابليس و آدم ريشه مى دواند. آنجا كه ابليس و تربيت يافتگان مكتب او بخاطر تفوق خواهى ، تكبر ، و مستى و قدرت طلبى شان مورد لعنت قرار ميگيرند.

مولاناى ما اين حكايت را چه زيبا ترسيم نموده است:

صد هزاران قرن پـيـشين را همين                      مستى هستى بزد ره زين كمين

شد عزازيلى از اين مســـتي بليـس                      كه چرا آدم شـود بر من رئيـس

خواجه ام من نيز و خواجه زاده ام                      صد هنر را  قابل و آمـــــاده ام

من ز آتــش زاده ام او از وحـــــل پيش آتش مر وحل را چه محل

او كجــا بد اندر آن دورى كــه من                       صدر عالم بودم و فخـــر زمن

                      در پايان بايد ياد آور شد كه شالوده حقوقى جوامع انسانى را نميتوان بر مبناى انديشه برادر بزرگ و خواهر بزرگ ريخت. اين اصطلاح از ديد هيچ دين و فلسفه و نظام و قانونى به غير از ايده متعفن فاشيزم قابل فهم نمى باشد. جوامع سالم سياسى بر مبناى تساوى حقوق و بر اساس قرار داد هاى اجتماعى ساخته ميشوند نه بر بنياد انديشه هاى پوليسى و سياستهاى تفوق طلبانه نژادى ، قومى و گروهى.

                      ولى چه كنيم كه غربيها در حالى كه در درون مرزهاى خويش تروريزم را سركوب مينمايند ولى براى ما طالبان را مى سازند و اسامه را مى فرستند. آنها ديوار هاى امنيتى خويش را در برابر امواج مرگبار مواد مخدر مى بندند ولى كشور ما را سبد ترياك جهان مى سازند. فاشيزم را در اروپا زمين گير مى نمايند ولى در كشور ما فرزندان هتلر و پرورش يافتگان مكتب مو سولينى را بحيث نمايندگان مورد اعتماد خويش مى گزينند. كشور هاى اجنبى ميتوانند هرچه دل شان انجام دهند ولى هموطنان بيدار و دردمند ما؛ آنهائى كه قلب شان براى عدالت، آزادى، مساوات، كرامت، عزت، وحدت و ديگر مبادى برين انسانى مى تپد بايد همه در جهت مبارزه با ثالوت جهنمى (ترور، ترياك، تبعيض) بسيج شوند كه اين رسالت جمعى و مقدس همه ما است.

                      كشور هاى خارجى ميدانند در جوامعى كه مجموعه هاى قومى به برادر بزرگ و برادران صغير تقسيم شده است، جايى براى  پدر خوانده هم بايد تدارك ديده شده باشد. آنها هميشه مى آيند تا نقش همين "پدر خوانده" را بازى نمايند! 

                      جامعه ما و اقوام ما چه خود را اقليت ميدانند و چه اكثريت، بجاى مفكوره فرسوده فاشيزم كه در زادگاه خودش اروپا كوبيده شد و بعوض انديشه تبعيض و اپارتايد كه در مهد خودش افريقاى جنوبى از ميان رفت، نيازمند مقوله هاى برين و پاكيزه انسانى اند. ولى با روانهاى عليلى كه حتى از تشخيص خير و شر خود شان عاجز اند، جز اينكه مغز هاى سرطان زده  شانرا با تيغ قلم و اشعه حقيقت جراحى نمود ديگر چه ميتوان كرد؟

                      روشنفكران متعهد و دردمند ما از هر قوم و نژاد و سمت و حزب و جريانى كه هستند رسالت دارند تا دماغ اين هيولاى لجام گسيخته را پيش از آنكه مصيبتى بزرگتر از اين آفريند، مهار زنند. بر جامعه بين المللى است كه آنچه را براى خود نمى پسندند براى ما نيز روا نبينند. و بر مبارزان راه حق و عدالت است تا بخاطر ثبت تبعيض Discrimination بعنوان جنايتى بزرگ در قانون اساسى كشور از همين حالا دست بكار شوند. بر عامه مردم ما است تا بدانند كه اين انديشه جهنمى بدور از خاك پاك سرزمين ما روئيده و با اعتقادات و باورها جمعى ما سر جنگ داشته و مناديان آن نه تنها كه از تبار ما نيستند بلكه دشمنان مشترك خانواده بشر اند.

                      اگر ارسطو انسان را حيوان ناطق ميدانست، ما به پيروى از علامه سلجوقى چنين جانوران قلم بدست را حيوان كاتب ميناميم. از چنين موجوداتى نميتوان توقعى غير از اين داشت.

 


بالا
 
بازگشت