نگاهی به آينده نزديک افغانستان



نويسنده: سيدحسيب مصلح – ملبورن استراليا

آقاي "حامد کرزي" قبل از انتخابات نام نهاد رياست جمهوري بار ها مخالفت خويش را با هرگونه ائتلاف با گروه ها و احزاب سياسي و مذهبي رقيب خويش ابراز نمود. تشکيل يک دولت شايسته سالار، قوي و غير ائتلافي يکي از آرزوهاي کافه مردم افغانستان بود که متأسفانه اين آرمان و خواسته برحق ملت ما توسط "آقاي کرزي" و دوستان داخلي و خارجي وي، به خاطر تحکيم پايه هاي قدرت نظام مورد نظرشان، به چالش گرفته شده است.
امروزه به جاي شعار حکومت يا دولت ائتلافي، شعار هاي از قبيل مشارکت ملي و مشارکت سياسي بر سر زبان هاي طرفداران قدرت حاکم در کشور افتاده است. "مترسک" سياسي حاکم در کشور که تا ديروز ادعاي مخالفت با هرگونه ائتلاف سياسي را سر مي داد حالا در بن بست سياسي بين ائتلاف و مشارکت قرار گرفته است. جريان هاي سياسي گذشته به ما چنين درس و پند داده است که در شرايط کنوني به علت عدم استقلال سياسي- نظامي- اقتصادي رژيم حاکم در كشور راهي جز ائتلاف با رقباي خويش را ندارد.

زير پوشش نام نهاد مشارکت ملي و سياسي آقاي "کرزي" به اقدامات جانکاهي از قبيل داخل نمودن جنايتکاران گروه هاي به اصطلاح حزب اسلامي "حکمتيار" و طالبان در حکومت خويش دست زده است، و اين تلاش هاي آقاي کرزي باعث شده است که تا حال کابينه دولت منتخب نوع مقبول خاطر ايشان تشکل نيابد. قبل از انتخابات نام نهاد رياست جمهوري کشور از يک طرف آقايان "زلمي خليلزاد"، "عبدالحکيم تنيوال"، "محمد عارف نورزي"، "اشرف غني احمدزي"، "انوارالحق احدي"، "احمد ولي کرزي" و جمع ديگر از هم انديشان و هم پيمانان شان براي ختم مخالفت بين آقاي "گلبدين حکمتيار"، طالبان و رژيم حاکم در کشور تلاش هاي مزيدي را به انجام رسانيدند، و از طرف ديگر نماينده هاي گروه طالبان و حزب اسلامي از طريق رهبران اسبق جهادي - به خصوص آقايان "عبدالرب رسول سياف"، "قاضي امين وقاد"، "سيد احمد گيلاني" و "صبغت الله مجددي" - توانستند دهليز مذاکره را با رژيم آقاي کرزي باز نگه دارند.

پيش شرط هاي حزب اسلامي افغانستان به رهبري آقاي حکمتيار و طالبان به رهبري مولوي "عبدالوکيل متوکل" جهت اشتراک در رژيم حاکم همانا عبارت انداز:
1- خلع سلاح عمومي تمام نيروهاي جبهه متحد اسلامي افغانستان در سراسر کشور.
2- برطرفي وزراي خارجه و دفاع از مقام هاي ايشان.
3- جدا سازي رياست امور ولايات از قيد وزارت امور داخله و شموليت آن در بخش وظايف رئيس دولت.
4- تطبيق بدون کم و کاست شريعت اسلامي مبني بر مواد مندرج در قانون اساسي کشور.
5- جلوگيري از هرگونه تبليغ در مورد تاريخچه مقاومت بين سال هاي 1992 الي سقوط رژيم تحميلي طالبان.
6- اعلان عفو عمومي توسط رژيم و حاميان خارجي آن به خصوص امريکا از طريق سفارت آن کشور در کابل.
7- پايان حملات نظامي بر مواضع نيرو هاي طالبان و حزب اسلامي و ختم پيگرد نيروهاي طالبان و حزب اسلامي در سراسر افغانستان.
8- رهايي همه اسيران جنگي طالبان و حزب اسلامي افغانستان از زندان هاي داخلي و خارجي.
9- اعلان مصؤنيت مال و جان همه اعضاي حزب اسلامي افغانستان و طالبان توسط رژيم و به امضاي رئيس دولت.
10- به رسميت شناختن حزب اسلامي و حرکت طالبان به صفت احزاب سياسي توسط دولت بر اساس قانون احزاب بعد از تسليمي سلاح هاي افراد نظامي آنها.
11- شامل نمودن نيروهاي حزب اسلامي و طالبان در اردو و قواي امنيتي کشور.
12- لغو همه فرامين ضد فعاليت هاي گذشته حزب اسلامي حکمتيار و طالبان توسط آقاي حامد کرزي.
13- ختم هرگونه فعاليت نظامي برعليه حزب اسلامي و طالبان.
14- اجازه اشتراک در انتخابات پارلماني سال آينده به نماينده هاي حزب اسلامي افغانستان و طالبان توسط دولت.
15-واگذاري سه کرسي در کابينه به گروه طالبان و سه کرسي به حزب اسلامي افغانستان.
16- تعيين سه والي از طرف طالبان و سه والي از طرف حزب اسلامي توسط شخص رئيس جمهور رژيم حاکم در کشور.
17- امضاي ختم جنگ و پايان مخالفت بين رژيم و گروه طالبان و حزب اسلامي افغانستان.

آقاي کرزي جهت تأمين امنيت و صلح سرتاسري و بقاي رژيم خويش به همکاري سفارت امريکا در کابل توانسته است با همه شروط گروه طالبان و حزب اسلامي موافقه کند، اما بعضي از وزراي مخالف حضور فعال حزب اسلامي در کابينه بر سر اين توافق ملاحظاتي را پيشکش نمودند (1)، به خصوص به خاطر تضعيف شدن موقف ايشان در ساختار نظام و کنترول آن.
آقاي کرزي براي برآورده ساختن خواست طالبان و حزب اسلامي حاضر شده است، تا رياست ولايات را از وزارت امور داخله جدا سازد و آن را تحت قيادت خويش درآورد در حالي که اين کار وي توسط قانون اساسي افغانستان به رسميت شناخته نمي شود. در طي مذاکرات، حزب اسلامي افغانستان خواهان در دست داشتن وزارت هاي خارجه و ماليه و پلان گذازي يا امور داخله شده است. در حالي که طالبان خواهان در دست داشتن وزارت هاي امور فرهنگ و معارف و دفاع مي باشند.
جهت تحکيم ثبات، آيا، با چنين يک سياست آشتي پذيري، آقاي کرزي چگونه مي تواند پايه هاي قدرت شخصي و سمتي خويش را با موجوديت يک نظام مردمي در افغانستان حفظ كند و يک کابينه شايسته سالار و مردمي را موازي با آن تشکيل نمايد؟
فرق بين حكومت ائتلافي انتقالي و حكومت برخاسته از بطن مشاركت سياسي – ملي نوع آقاي كرزي در چيست؟ آيا در قانون اساسي نوع خود آقاي كرزي نيآمده است كه جنايتكاران جنگي افغانستان نبايد در تشكيلات نظام جا داده نشوند؟

همچنين آقاي کرزي تحت پوشش مبارزه با مواد مخدر مي خواهد همه مخالفان طالبان و حزب اسلامي را در سراسر کشور خلع سلاح کند. آقاي کرزي به خوبي مي داند که دولت اسلامي افغانستان به رهبري آقاي "برهان الدين رباني" قرباني خشم مافياي مواد مخدر و سياست هاي دوگانه سازمان ملل متحد و جامعه نام نهاد بين المللي و کشور هاي همسايه شد. دولت اسلامي افغانستان به رهبري آقاي "برهان الدين رباني" براي مبارزه با توليد و قاچاق مواد مخدر با سازمان ملل متحد توافقات عملي را امضاء نموده بود که اگر آن توافقات به تحقق مي پيوست، گليم توليد و قاچاق مواد مخدر از افغانستان برچيده مي شد.

ولي امروزه تنها راه جلوگيري فعاليت هاي نظامي مخالفان طالبان و حزب اسلامي آقاي حكمتيار براي آقاي کرزي همانا جنگ با آنها تحت نام مبارزه با قاچاقبران مواد مخدر مي باشد، چون جامعه جهاني از پديده شوم مواد مخدر سخت در رنج و عذاب گرفتار است و هرگونه اقدام براي محو مزارع مواد مخدر و سد شدن راه قاچاق هيروئين، ترياک و... از افغانستان را با گرمي استقبال مي کند. از جو اوضاع سياسي – نظامي كشور معلوم ميشود كه جامعه بين المللي از معاملات پنهاني امريكا و طالبان و حزب اسلامي آقاي حكمتيار و رژيم كرزي به خوبي واقف نيست. جهان در طي شش ماه آينده شاهد كشتار ها و كشمكش هاي در نقاط مختلف كشور خواهد بود مگر آن كه مخالفان طالبان و حزب اسلامي آقاي حكمتيار به چنين جنگ هاي تن در ندهند و هوشيارانه عمل كنند – يعني به مبارزات سياسي و انتخاباتي روي آورند – اگر براي ايشان چانسي مهيا گردد.

توافق پنهاني رژيم کرزي با طالبان و حزب اسلامي آقاي حکمتيار بر سر خلع سلاح همه مخالفان ايشان قبل از انتخابات نام نهاد رياست جمهوري در شمال و غرب کشور آغاز شد. حملات رهبري شده قوماندان "امان الله" بر هرات و بر طرفي ستر جنرال "اسماعيل خان" از مقام ولايت هرات، جريانات فارياب و سرپل و مقاومت تاريخي مردم آن مرز و بوم باستان در مقابل تحريکات کرزي، جنگ هاي ولايات بلخ و جوزجان و برکناري "جنرال محمد داوود" از مقام قومانداني قل اردوي تخار، کنار زدن "مارشال محمد قسيم فهيم" از مقام معاونت رياست دولت، تغيير پست "حضرت علي" در جلال آباد و... نمونه هايي از اقداماتي بود که آقاي کرزي براي کسب اعتماد "حکمتيار" و طالبان انجام داد و، تا حد زيادي هم در اين اقدمات خويش موفق گرديد. با کنار زدن قوت هاي جبهه متحد ملي اسلامي افغانستان نه تنها آقاي کرزي خوشنودي حزب اسلامي و طالبان را کسب نموده بل رضايت خاطر دولت مردان پاکستان را نيز فراهم کرده است. اما حالا براي پياده کردن خواسته هاي آقاي حکمتيار و طالبان آقاي کرزي تحت پوشش مبارزه با مواد مخدر خواهان جابجايي نيروهاي وابسته به خويش و گروه هاي نامبرده در مناطق مورد نظر مانند تخار، بدخشان، سمنگان، غور و... مي باشد. همين اكنون صد ها فرمانده اسبق حزب اسلامي با افراد مورد اعتماد شان در قرارگاه هاي نظامي و نقاط كليدي مزار شريف، قندز و فراه و بادغيس و غرب غور جا به جا شده اند. هدف اين جا به جايي ها تنها نشانگر پاكسازي نيرو هاي مقاومت در سراسر شمال و غرب كشور حساب ميشود. زمان آشكار كننده ي اين امر خواهد بود.

کاش مبارزه بر ضد مواد مخدر بر اساس منافع ملي کشور بدون خدعه و نيرنگ با مشارکت همه شهروندان کشور انجام يابد، ولي ما افغان ها مي دانيم که سران رژيم ها و حکومت هاي کشور ما يک چيز مي گويند و چيز ديگر انجام مي دهند. اين که آيا در اخير اين مذاکرات طرفين به طور کامل به موافقه ميرسند؟ موضوعي است وابسته به شرايط، زمان و نحوه برآورده نمودن خواسته هاي يکديگر. براي ناکام شدن جريان اين مذاکرات بين رژيم و مخالفان مسلحش از طرف گروه هاي زيادي مانند چپي ها، نيروهاي مقاومت، قرباني هاي ظلم و تجاوزات تحميلي ساليان 1992 الي امروز، تلاش هاي زيادي وجود دارد که نتايج آن هنوز معلوم نيست.

تلاش ديگري که در عقب پرده هاي پر از راز کاخ رياست جمهوري جريان دارد عبارت است از حرکتي براي کسب عضويت افتخاري افغانستان در پيمان ناتو. دکتورين اين جريان معتقد اند، چون امريكا از طريق ناتو به پاكستان همكاري هاي نظامي خويش را ادامه مي دهد، و پاکستان هم روز به روز در منطقه قوي تر مي شود، آيا بهتر نيست که افغانستان هم موازي با آن عضويت افتخاري پيمان ناتو را کسب کند تا:

1- افغانستان بر مبناي اساسنامه ناتو از گزند مداخلات خارجي در امان باشد و در صورت حمله از طرف کدام کشور خارجي به خاکش از پشتيباني بدون کم و کاست ناتو براي دفاع از قلمرو خويش برخوردار باشد.
2- با تأسيس مراکز نظامي و جاسوسي ناتو در باميان و سرحدات کشور، رژيم حاکم در افغانستان مي تواند جلو فعاليت هاي نظامي مخالفان داخلي و خارجي خويش را سد نمايد.
3- افغانستان با داشتن عضويت افتخاري در ناتو مي تواند حداقل يک نظام مستحکم مانند نظام حاکم در ترکيه را به وجود آورد که حمايت از قانون اساسي و ساختار نظام بر عهده ارتش واگذار خواهد شد.
4- با حمايت ناتو رژيم حاکم در کشور از بروز هرگونه انقلابات و کودتا ها جلوگيري خواهد نمود و روند تکامل و پيشرفت و بقاي رژيم با همکاري و معاونت کشور هاي عضو ناتو جهت حفظ منافع طرفين يعني منافع حکام در ظاهر منتخب کشور و منافع کشور هاي عضو ناتو، سير کنترول شده خويش را طي خواهد نمود.
5- گروه مورد نظر امريکا يعني طرفداران آن کشور، تا ناتو موجود است در افغانستان بدون چون و چند حکومت خواهد بود.
6- افغانستان با دريافت سلاح از کشور هاي عضو ناتو مي تواند تمامي سلاح هاي روسي، چيني، ايراني و... را نابود کند و روند مسلح سازي افراد ملکي و گروه هاي قدرت طلب و وابسته به ديگران را سد شود.

همين اکنون طبق اطلاعات موثق از کابل سفير امريکا تلاش دارد تا جريان مذاکرات بين گروه طالبان و حزب اسلامي افغانستان را بر اساس سياست هاي برنامه ريزي شده ايالات متحده امريکا و هم پيمانان آن کشور رهبري و دنبال کرده و به انجام برساند، تا بعد از موفقيت در اين پروسه خود در بخش امور آسيايي وزارت خارجه يا وزارت دفاع امريکا به صفت معاون سکرتر، (معاونيت وزير) به وظايف خويش ادامه بدهد و دکتورين کسب عضويت افتخاري افغانستان در پيمان ناتو را به انجام رساند.

اما نکته قابل يادآوري اين است که آيا کشور پاکستان حاضر است تا امريکا و بريتانيا با موافقه خويش براي عضويت افتخاري افغانستان در پيمان ناتو رأی کسب نمايند، چون يکي از مخالفت هاي تاريخي اين دو کشور مسلمان و همسايه همانا مشکل حل نشده ي خط "ديورند" مي باشد؟

فکر مي شود با عضويت افتخاري دول افغانستان و پاکستان در پيمان ناتو مشکل سرحدي دو کشور به خاطر سياست عدم مداخله در امور يکديگر که از جمله پرنسيپ هاي بنيادين پيمان ناتو قلمداد مي شود، کم و بيش حل شود. همچنين معضله خط ديورند دول بريتانيا - که خود سازنده اين مشکل جانکاه براي دو کشور نامبرده مي باشد - و امريکا را به صفت ميانجيگير به خاطر حفظ امنيت و صلح در منطقه وادار ميكند كه دول افغانستان و پاكستان را مجبور سازند تا با کاربرد سياست به رسميت شناختن قلمرو و حاکميت ملي همديگر مرز هاي يکديگر را بر اساس منشور سازمان ملل متحد برسميت بشناسند و اين مشكل تاريخي بين طرفين را حل گردانند، مگر اين که سران حاکم در اين کشور ها با داشتن استقلال سياسي و نظامي و اقتصادي که در شرايط حاکم در جهان امروز هرگز امکان پذير نيست طور ديگر عمل کنند.

بريتانيا از اعمال افکار و برنامه هاي آقاي "خليلزاد" در افغانستان دلخوش نمي باشد، چون امريکا بر رژيم حاکم در کابل تسلط کامل دارد و همه برنامه هاي توسعه طلبانه خويش را از طريق سفارت و نماينده هاي خويش در کابينه آقاي کرزي در منطقه پياده مي کند. بريتانيا براي حفظ منافع خويش تلاش دارد، تا گروه طالبان در رژيم حاکم جاي پاي بيشتر داشته باشد، چون قبل از حملات يازدهم سپتامبر بيش از يکصد و پنجاه متخصص امور اداري آن کشور در کابل براي سران طالبان تعاليم حکومتداري و چگونگي انجام وظايف اداري را به صورت پنهاني تدريس مي کردند. بعد از اتمام جهاد برعليه کمونيست ها، بريتانيايي ها در افغانستان خواهان تأسيس يک حکومت وابسته به خويش مانند حکومت عربستان سعودي بودند که اين خواسته شان با اعمال تروريستي گروه القاعده نقش برآب ، و فرداي همان روز همه متخصصين بريتانيايي که در سراسر افغانستان تحت نام و زير پوشش انجو ها فعاليت مي کردند از کشور فرار کردند.

اما حالا بريتانيايي ها کوشش زياد به خرج مي دهند، تا در تشکيل و يا دستيبابی بر کنترول نظام حكومتي افغانستان سهم بارزي را داشته باشند. بريتانيايي ها آقاي زلمي خليلزاد را تنها سد راه اهداف خويش در افغانستان مي شمارند، چون آنها نمي خواهند هيچ قدرت زميني مرز هاي ساخته و پرداخته آن کشور براي ملل جهان را تغيير بدهد. خواسته هاي امريکا در از بين بردن بعضي از مرز هاي کشور هاي مورد نظرش بر اساس منافع آن کشور نهفته است، اما تغيير مرز هاي افغانستان و پاکستان به نفع امريکا و هيچ کشور منطقه و جهان نيست، چون چنين اقدامي باعث جنگ هاي خانمان سوز در بين دولت منطقه خواهد شد. بريتانيايي ها تلاش دارند که مرز هاي افغانستان و پاکستان توسط هر دو کشور به رسميت شناخته شود، اما آقاي زلمي خليلزاد هنوز با اين سياست موافق نيست. آقاي خليلزاد خواهان کسب امتياز بيشتر از قبيل خود مختاري براي اقوام و قبايل پشتون در پاکستان است. سفير امريکا در کابل از خود نمي پرسد که چرا خود مردم مناطق قبايلي پاکستان هيچگونه اقدام نظامي براي خود مختاري مناطق خويش نکردند و نمي کنند؟ چرا افغانستان و مردمش بايد هميشه قرباني آرمان هاي يک مشت جدايي طلب و برتري طلب در دو طرف خط ديورند شوند؟ آيا مي شود مردمي که در خواب ناز به سر ببرند و ملتي به خاطر آزادي نام نهاد آنچنان مردمي خود و حيات و آينده خويش را قرباني کند؟

تا امروز چه اقدامات قابل قدري براي خود مختاري و خود اراديت مردم صوبه سرحد از خويش انجام دادند؟ چرا ما مردم افغانستان به خاطر آناني که خود هرگز به فکر استقلال و يا پيوند به کشور مادري يعني افغانستان نيستند قرباني شويم؟

فرزندي که ناخلف شد ارزش کمک ندارد. فرزندي که از دامن مادر جدا شده و خواهان قربان نمودن ديگر فرزندان مادر خويش است رحم و ترحم مادر را توقع نداشته باشد ما افغان هاي ملتگرا و وطندوست از آقاي زلمي خليلزاد جداً مي خواهيم که به هيچ وجه پرچم "پشتونستان سازي" را که کمونيستان به رهبري کي.جي.بي و هندوستان برافراشته بودند، تا کشور نو بنياد پاکستان را نابود سازند، بردوش نکشد و بار ديگر افغانستان را مانند سياست هاي خام و جانکاه کمونيست ها و رژيم هاي مغرض گذشته به منجلاب جنگ و تباهي سوق ندهد. امروز بعد از ساليان جهاد و مقاومت و شناخت دقيق از جهان و خواسته هاي استعمارگران جهان و منطقه، افغان ها خوب هوشيار و بيدار شدند و ميدانند که جنگ هاي قومي و مذهبي خلاف خواست خداوند(ج) و ضد منافع و ارزش هاي ملي کشور و مردم ما مي باشند.

آقاي خليلزاد بايد خوب متوجه باشد که سياست اغواگري قومي او و همدستانش به نفع هيچ شهروند افغانستان نيست. پس بر اوست که دست از خونريزي و دست از زمينه سازي خونريزي هاي بيشتر در آينده بردارد و بگذارد که دو ملت مسلمان و برادر افغانستان و پاکستان در کنار هم براساس قوانين قبول شده جهان بشري زنده گي کنند ورنه آتش جنگ و نقاق و بي عدالتي منطقه را به سوي نابودي خواهد کشاند.

آقاي خليلزاد به خوبي مي داند که خودش به صفت سفير امريکا در يازي بزرگ منطقه فقط يک مهره ي بيش نيست. ولي او مي خواهد که در بازي شطرنج سياسي بريتانيا و امريکا در منطقه به خاطر نايل شدن به خواسته هاي برتري طلبانه قومي خويش تا سرحد رخ شدن هم به پيش برود. زمان و آينده، گوياي اين واقعيت خواهد بود. آنچه مهم پنداشته مي شود اين است که امريکا روابط ديرينه خويش با پاکستان را به خاطر سياست بازي هاي برتري طلبان قومي چه در افغانستان و چه در پاکستان که هميشه منافع ملي کشور ما را قربان معضله خط ديورند کردند، خراب نمي کند، بل سران آن کشور (امريكا) خواهان تأسيس يک دولت ضعيف الاراده، وابسته و مطيع در افغانستان هستند تا خواسته هاي شان را در منطقه برآورده سازد و مانع استمرار حيات سياسي پاکستان نشود. اينکه آقاي خليلزاد هنوز خط ديورند را به رسميت نمي شناسد بدان معني نيست که دول امريکا و بريتانيا(2) با وي موافق و هم نظر مي باشند. در جهان ديپلوماتيک قايده ي است که هر ديپلومات وظايفي دارد و بايد آن ها را تا زمان معين شده به انجام برساند، و زماني که همه وظايف وي به اتمام رسيد، دوران ماموريت او هم ختم ميشود، مگر آنكه دولت براي ديپلومات مذكور وظيفه ي جديدي را اعطا كند و يا ماموريتش را تمديد نمايد. شواهد عيني دال بر آن است كه ماموريت آقاي خليلزاد رو به اتمام است و شايد از اين مقامش خلع گردد مگر اين كه شرايط و جريانات سياسي منطقه مانع تبديلي وي گردد. اما آنچه معلوم است اين است كه هنوز همه خواسته هاي اين ديپلومات ورزيده و سر سپرده منافع امريكا در منطقه برآورده نشده است و خواسته ها و آرمان هاي قبيله گرايانه و برتري طلبانه سفير كبير و نماينده خاص آقاي بوش در افغانستان به علت موجوديت فعال نيرو هاي مقاومت در افغانستان جامه عمل نپوشيده اند. آقاي خليلزاد بايد ديگر افغانستان و پاکستان را به منجلاب شوم جنگ هاي خانمانسوز سوق ندهد و خيال تأسيس يک افغانستان بزرگ را که بابا ظاهرش آن را شصت سال قبل با خاک يکسان ساخت، از سر بيرون سازد و مانع تأمين امنيت و صلح بين افغانستان و پاکستان نگردد، و الا مورد غضب ارباب قدرت قرار خواهد گرفت.

بايد يادآور شد، در اين که آقاي خليلزاد چه نقش عمده را در تشكيل تحريک طالبان داشته هيچ جاي شک نيست. اما همانگونه که خانم بي نظير بوتو قبل از سقوط رژيم اش با بي بي سي در طي مصاحبه يي ابراز کرد، کشور هاي پاکستان، عربستان سعودي، امريکا و بريتانيا در بوجود آوردن اين تحريک وارداتي و استعماري طالبان نقش بزرگي را ايفا نمودند. روند جريانات و حضور فعال تروريستان وابسته به گروه القاعده در افغانستان سرنوشت و سير جريانات مورد نظر کشور هاي نامبرده را خلاف خواست شان قلم زد، و آن پروسه ارزان قيمت استعماري- يعني طالبگرايي افغانستان و منطقه به يک برنامه پر قيمت و رسواي نظامي، اقتصادي و سياسي براي دول نامبرده بدل شد که امروزه همه در جريان حوادث مربوط به آن هستيم.

حالا بايد منتظر آينده باشيم و ببينيم که در بستر جريانات و حوادث آمدني چه نصيب کشور و ملت ما مي شود و ملت مسلمان افغانستان و اين سرزمين استعمار ستيز با چه بخشي از برنامه هاي سردست و پيشبيني شده ي جهان استعمارگر در آينده دست و پنجه نرم مي کنند.

______________________

 

1. بايد خاطر نشان شد كه ملاحظات مخالفان مذاكرات بين رژيم و طالبان و حزب اسلامي افغانستان عبارتند از :

- عدم اعتماد بر نوكران پاكستان در دستگاه دولت،

- مخالفت اكثر كشور هاي غربي با شموليت طالان و حزب اسلامي در دستگاه رژيم،

- مخالفت قربانيان ظلم و ستم و تجاوزات طالبان و حزب اسلامي آقاي حكمتيار به ملت افغانستان،

- تقويه شدن موقف سياسي و اداري بنيادگرايان و تشددگرايان در نظام و ساختار نظام.

 

2. بريتانيا باورمند است كه ماعده خط ديورند گرچه قبل از تاسيس سازمان ملل متحد انجام يافته است اما بعد از تشكيل پاكستان در 1947 دولت افغانستان دلايل قانع كننده ي قانوني براي استرداد خاك هاي صوبه سرحد به آن سازمان پيشكش كرده نتوانسته چون امير عبدالرحمان خان به صفت پادشاه قانوني افغانستان آن طرح ناميمون را و آن پيمان منحوس را قبول و به رسميت شناخته بود. بنابر اين افغانستان از ديدگاه بريتانيا هيچگونه حقي براي پس گرفتن خاك هاي برباد رفته افغانستان نيست.

______________________

ياداشت: كابينه ي اعلان شده يك كابينه ي موقت تا ختم انتخابات پارلماني و آغاز فعاليت پارلمان ملي نامنهاد ميباشد. اكثريت اعضاي اين كابينه بعد از شش ماه بر اساس جو سياسي حاكم بر پارلمان ملي از مقام شان كنار زده ميشوند تا مهره هاي اصلي بازي منطقه در كابينه به نفع ارباب حاكم در منطقه و جهان كار كنند. 

آقاي كرزي از كابينه ي جديد تقاضا كرده كه برنامه كاري شش ماهه نه پنج ساله خويش را به او پيشكش كنند. همين اكنون در مقابل آقاي انورالحق احدي و محترمه خانم بلخي و ستر جنرال محمد اسماعيل خان مشكلاتي توسط مامورين وزارت هاي مربوزه شان ايجاد شده است.  

اما آقاي كرزي كما في السابق با رهبري آقاي خليلزاد و تيم مورد اعتماد شان همراي طالبان و حزب اسلامي حكمتيار بر سر اشتراك شان در رژيم و ختم مخالفت شان با نظام تحميلي به ظاهر منتخب مذاكرات خويش را ادامه ميدهد. اگر توافقات بين طرفين به ميان آيد به زودي قبل از انتخابات پارلماني اين كابينه ي بي نشان و بي اساس به جمع كابينه هاي قبلي رژيم حاكم مي پيوندد و الحمد الله افغانستان كشوري ميشود كه داراي صد ها جنرال و وزير ماشيني ميگردد.

بلاخره دستکش ها کشيده شد!

ايرنا به تاريخ 30 دسمبر 2004 گزارش داد ستر جنرال عبدالرحيم وردک وزير دفاع افغانستان اعلام کرده که اين قرار است افغانستان با سازمان پيمان آتلانتيک شمالى(ناتو) پيمان دفاعى امضا کند.
وى روز چهارشنبه در اولين کنفرانس مطبوعاتى خود در کابل به خبرنگاران گفت : وزارت دفاع افغانستان طرحى را به حامد کرزى رييس جمهورى افغانستان ارايه داده تا اين کشور براى بالا بردن امنيت افغانستان با ناتو در زمينه هوايى پيمان دفاعى ببندد.
آقاي وردک گفت : در حال حاضر آموزش نيروهاى نظامى افغانستان در بخش هوايى آغاز شده و پيش بينى مى شود آموزش اين افراد تا سال
۲۰۰۹ ميلادى به پايان برسد.
وى افزود : بر همين اساس براى حفظ امنيت افغانستان از طريق هوا احتمالاتا سال
۲۰۰۹ ميلادى حفظ حريم هوايى افغانستان به ناتو واگذار خواهد شد.
وزير دفاع افغانستان در ادامه گفت تاکنون تغيير در ساختار وزارت دفاع افغانستان ايجاد نشده و جنرال بسم الله خان همچنان به عنوان رييس ستاد مشترک ارتش باقى خواهد ماند.
وى با ابراز رضايت از روند انجام خلع سلاح عمومى در افغانستان اظهار داشت : تاکنون
۹۵ درصد از سلاح هاى سنگين از سراسر افغانستان جمع آورى شده است .
به گفته وزير دفاع افغانستان
۳۱ هزار نفر نيز از افراد شبه نظامى در افغانستان خلع سلاح شده اند.
آقاي وردک تصريح کرد : دولت براى خلع سلاح تمامى قطعات وابسته به ارتش سابق تا بهار سال
۱۳۸۴ هجرى خورشيدى تلاش مى کند.

قابل ياد آوري است كه آقاي وردك در اوايل ده نود طرح خلع سلاح مجاهدين مربوط به دولت اسلامي افغانستان به رهبري استاد سيد برهان الدين رباني و مخالفين آنها را كه تحت قيادت آقاي گلبدين حكمتيار و جنرال عبدالرشيد دوستم و مرحوم علي مزاري قرار داشتند، تهييه نموده بود كه تحت نام صداي اكثريت خاموش به سازمان ملل متحد و امريكا و جانبين فرستاده بود. آقاي رحيم وردك يك منصبدار مربوط محاذ ملي افغانستان ميباشد و از مخالفين سرسخت نيرو هاي مسلح و احزاب جهادي موسوم به هفتگانه افغانستان حساب ميشود.

آقاي رحيم وردك در بركناري ستر جنرال محمد اسماعيل خان از مقام ولايت نقش كليدي را بازي نموده است. او به آقاي كرزي تعهد سپرده است كه تا شش ماه آينده همه نيرو هاي جبهه متحد ملي اسلامي اسبق را خلع سلاح سازد. همچنين او با اكثريت افسران اسبق اردوي گذشته افغانستان در تماس شده تا آنها را به وظايف جديد در اردوي نو ساخت امريكا و بريتانيا و همپيمانان شان شامل سازد.

 


بالا
 
بازگشت