نويسنده : پوهنمل نوزادی

 

مدعی از دعوای خود گذشت اما شاهد از شاهدی نميگذرد

( درنگی بر نبشهً جناب کشتمند)

 

اخيرا درسايت آريايی نبشهً از جناب سلطان علی کشتمند تحت عنوان ( يادی از دهه 1980 ميلادی ... و برخی يافته ها از کارکردهای آن دوران ) توجه ام را بخود جلب نمود. حس کنجکاوی مرا واداشت تا بنده نيز به تعقيب رئيس شورای وزيران ( صدراعظم) جمهوری ديموکراتيک افغانستان به آن " دوران طلايی " يکمرتبه کله کشک کنم. آن روزها را بخاطر آوردم و آن دوران را واقعا طلايی يافتم ولی صرف برای آقای کشتمند و چند تن از حلقهً محدوديکه جناب کشتمند نيز مربوط به آن بود.

شنيده بودم که آفتاب را نمی توان به دو انگشت پنهان کرد ، اما ديدم آقای کشتمند می خواهد آنرا به يک انگشت بپوشاند. در نخستين جمله اين نبشه او ميگويد که نه در پی دفاع از ورود و حضور نيروهای شوروی در افغانستان شايق است  ونه هم توان شنيدن بدگويی به آدرس آنها را دارد. ولی آشکارا ابراز ميدارد که « ... اصطلاحات تجاوز و اشغال را موجه نمی شمارم » و به تعقيب آن می افزايد که در رابطه به ورود آنها ( ارتش سرخ ) کدام نقشی نداشت زيرا که در آن هنگام او در زندان بسر می برد و به ادامه آن می نويسد که در شرايط حضور آنها او صرف در تحت رهبری حزب خويش کار ميکرد.

درسطور فوق نکات ضد و نقيض پوشانيده شده است که می توان در ارتباط به آن بحث طويل نمود ولی عجالتا لازم ديده شد به اين مختصر اکتفا گردد :

جناب کشتمند نمی خواهد در دفاع آشکار از ورود آنها اقدام نمايد زيرا او به خوبی ميداند که اين ورود و حضور درحقيقت جز تجاوز و اشغال چيز ديگری شده نمی تواند و شوروی با تمام قدرت مادی و تبليغاتی خود ازاين کار ناموجه خود دفاع کرده نتوانست. پس قرار گرفتن در دفاع آشکار از آن برای آقای کشتمند کار بيهوده است. ازينرو بخاطر تبرئه خود کارت زندان را ارائه ميدارد تا از نقش داشتن در ورود آنها بری الزمه گردد. حالا به بينيم در صورتيکه ورود و حضور آنها که رفقای نزديک وی آنرا بنام " قوای دوست " ياد می نمودند ، جرم و جنايت ( تجاوز و اشغال ) نباشد پس نقش داشتن در يک عمل مستحب يا حتی مباح چه عيبی دارد و چرا بايد بخاطر ثبوت عدم نقش داشتن درآن به اين اندازه سعی و تلاش بعمل آورد؟ وی در جای ديگر از اين نبشتهً خود با خوشنودی می نويسد که دوره دوم صدارت وی با زمان خروج آنها متصادف بود. دراين کلمات بدون شک وی ميخواهد براين نکته تاکيد نمايد که گويا در خروج شان از افغانستان بی نقش نبوده است ، و ازين طريق می خواهد سند ديگری جهت برائت ارايه دارد.  فراموش نبايد کرد که اين خروج درحقيقت شکست ننگين و شرم آور و بالاخره گريختن آنها بود از زير ساطور مردم دلير و آزادی پرست افغان که آقای کشتمند از تعلق داشتن به اين قهرمانان حماسه ساز دوری می جويد.

از جانب ديگر ، وی چنين اصطلاحات مانند ( تجاوز و اشغال ) را موجه نمی شمارد زيرا دراين صورت او بحيث صدراعظم در مقام معاون رئيس دولت قرار ميگيرد و مانند شريک جرم بايد به ميز محاکمه کشانده شود ، و اين گفته او که در شرايط حضور آنها صرف تحت رهبری حزب خويش کار ميکرد ، مهمل و بيهوده از آب برمی آيد زيرا او می فهمد که در صورت قبول اصطلاح اشغال ، رهبری حزب و دولت در چنگال اشغالگرانن قرار داشته ( که داشت ) و توسط عروسک های شان تمثيل می گرديد. اما شايد جناب کشتمند متوجه اين گپ نباشد که رد کردن اصطلاحات ( تجاوز و اشغال ) و موجه شمردن آن چيزی ديگر شده نميتواند بغير از دفاع از ورود و حضور آنها که مردم افغانستان ، جوامع بين المللی و حتی خود شوروی ها آنرا بحيث تجاوز و اشغال ثبت تاريخ و اسناد رسمی نموده است.

بجا نخواهد بود اگر گفته شود که جناب کشتمند تفاوت اساسی جهات سياسی ميان اصطلاح ( حضور ) و اشغال) را درک کرده نمی تواند. باور دارم که موصوف کمتر از ديگران تفاوت سياسی ميان اين دو اصطلاح را نمی داند. باآنهم نکات چند را دراين رابطه ياد آوری نمايم : اصطلاح ورود و حضور نظامی يک کشور در کشور ديگری  از نظر حقوقی وقتی موجه است که اين نيروهای نظامی به اساس يک معاهده مختص منعقدهً قبلی که مراحل انفاد خود را درهر دو کشور از طريق ارگانهای مقننه ( پارلمان ، شورای انقلابی وغيره ) طی نموده و به آگاهی جوامع وسازمان های بين المللی توسط رسانه های گروهی رسيده باشد. آغاز تاريخ ورود چنين نيرو ها به کشور جانب مقابل معاهده قبلا اعلان و جهانيان از آن آگاهی حاصل می کنند. در معاهده متذکره بايد طول مدت اقامت نيروها ، تعداد آنها ( افسران و سربازان ) ، محل قومانده ووضع الجيش نيروها در کشور ميزبان ، وظايف مشخص نيروهای وارد شده ، چگونگی قومانده آنها و ساير جهات فعاليت آنها مشخص و پيش بينی گرديده باشد. ورود قطعات نظامی که به اساس فيصله ملل متحد يا ساير سازمانهای با اعتبار بين المللی جهت اجرای وظايف مشخص برای موعد معين وارد يک کشور ميگردد ، نيز می تواند شامل اين گتگوری گردد. و اما اصطلاح ( تجاوز ) يا ( اشغال ) وقتی موجه است که نيروهای نظامی يک کشور بدون عقد قبلی معاهده و پروتوکول رسمی مختص و بدون اعلان قبلی مستقيما يا به شکل فريب و غافلگيری وارد يک کشور گردند ، زمامداران آن کشور را چه برايش مطلوب يا نامطلوب باشد سرکوب و به عوض آن دست نشاندهً خود را چه از اتباع همان کشور يا از کشورهای خارجی باشد براريکه قدرت بنشاند و بخاطر تحميل وی برمردم در مقابل اعتراض آنها از هيچگونه خشونت دريغ نورزد.

به اساس مشخصات فوق ، نيروهای ( ايساف ) در افغانستان شامل به اصطلاح ( حضور نظامی ) قرار داشته ولی نيروهای امريکايی وشرکای شان درعراق بحيث اشغالگر بسر ميبرند.

ارتش سرخ يکصد و بيست هزارنفری اتحاد شوروی بدون اعلان قبلی از طريق زمين و هوا داخل کشور ما گرديد و رهبری آنرا فريب کارانه غافلگير و سرکوب نمود ، دست نشانده معتمد ووفادار به خود را سوار بر تانک از شوروی آورده و به حيث تحفهً سال نو ( 1980 ) بمردم آزادی پرست ما پيشکش نمود. از همان ابتدا به حيث ايالت ( جمهوريت ) شانزدهم خود دست به تشکيلات اداری و اجتماعی در آن مطابق به معيار های ساير جمهوريت های شان زدند. روزنامه ( انقلاب ثور ) را مطابق ( پراودا يعنی حقيقت ) بنام " حقيقت انقلاب ثور " و جريده سرباز را بنام ( حققت سرباز ) نام نهادند ، نام های شاروالی ها ووالی ها را طبق نام های مروج در شوروی تغيير دادند و اکثر وزارت خانه را بنام کميته های دولتی نام گذاشتند ، لسان روسی را جز نصاب تعليمی  تمام معارف افغانستان ساخت وغيره وغيره ...

باذکر همهً اين واقعيت ها پس تجاوز و اشغال شاخ دارد يا دم؟ جناب کشتمند ! ممکن شماتعريف های ديگری برای مفاهيم تجاوز و اشغال داشته باشيد ولی مردم افغانستان و جهانيان آن تعريف ها رامردود شمرده و بالای آن می خندند. بنده با شما موافق هستم که بسربردن در زندان زندگی دلپذير و گوارا نيست زيرا که من نيز آنرا به وجود خود آزموده و از آن با تمام سختی هايش آگاهی دارم.  بازگشت از زندان  و رسيدن به آغوش گرم خانواده واقعا لذت بخش است . ولی رهايی يک تعداد زندانيان ( ولو که رقم درشت هم باشد ) توسط عساکر بيگانه را به هيچصورت نمی توان رهايی و نجات وطن ناميد. آن زندانی که شما از آن رهايی يافتيد کاشکی بعد از شما در وقت قدرت اجنبی ها که شما را مامور تمثيل امور صدارت ساخته بود ، خالی می ماند و دهها هزار نفر ديگر در آن از آغوش پرمحبت خانواده های خود جدا نمی گرديدند. پس بياييد با کلمات بازی نکنيد و به چشم مردم از خاکپاشی پرهيز کنيد. شما بايد بفهميد که ماسک کلمات چهره اصلی هيچ کس را ازاننظارمردم پوشيده نتوانسته است ونخواهد توانست.

جناب کشتمند درجای ديگر همين مهملات خود می نويسد :  ( ... نيروهای شوروی بخاطر برانداختن رژيم بيدادگر حفيظ الله امين با نيروهای داخلی فعالانه همکاری کردند.) معلوم است که آقای کشتمند يا از اظهارات اعترافی مسئولين و شرکت کنندگان گروپ الفای ( کا جی بی ) که چگونه برکاخ رياست جمهوری حفيظ الله امين در تپه تاج بيگ يورش بردند و چگونه او و اولاد های معصوم شانرا به قتل رساندند ، اطلاعی ندارد و يا هم او افغانستان را پيش از پيش بحيث جمهوريت شانزدهم اتحاد شوروی در ذهن خود قبول کرده بود  واعضای گروپ الفا را طبعا نيروهای داخلی محسوب می نمايد. درغير آن جهان ميداند و بازماندگان مقامات رسمی خود اتحادشوروی با صراحت کامل اعتراف ميکنند که در هجوم بالای قصر رياست جمهوری نه تنها يک نفر افغان اشتراک نداشت بلکه به غير از گروپ خاص الفا ( کی جی بی ) حتی هيچکس ديگر از خود شوروی ها نيز اشتراک نداشت زيرا که ( کی جی بی ) قبل از انجام عمل بالای خود اردوی شوروی نيز اعتماد نموده نميتوانست. ازينرو اين کار را توسط گروپ مخصوص خود به سر رسانيد و بعدا جهت حفاظت به اردوی چهل سپرد.

محترم کشتمند به تعقيب آن  در رابطه به مداخله کشورهای ديگر در وقت رژيم او در امور افغانستان می نويسد که در نتيجه مداخله آنها ( هدف از امريکا و پاکستان است ) نخست مجاهدين به قدرت رسيدند و سپس همان نيروهای مداخله گر طالبان را در افغانستان برايکه قدرت نشاندند. در اينجا دو نکته را قابل ياد آوری ميدانم : آقای کشتمند ! اولا در بقدرت رسيدن مجاهدين ، کودتای گروه رفقای شما که در مقابل پلان ملل متحد انجام دادند ، رول بمراتب بالاتر از آن نيروهايی داشت که شما بيجا  آنرا مداخله گر ناميده ايد. ثانيا دراين کارشکی وجود ندارد که در بقدرت رسيدن طالبان امريکا و پاکستان بی رول و بی تاثير نبودند ولی حتی يک قطعه کوچک ( دلگی ) اردوی منظم پاکستان يا امريکا را در جنگ طالبان با مجاهدين که در ابتدا به حمايه پولی و تسليحاتی استاد برهان الدين ربانی  درمقابل قوای انجنير حکمتيار آغاز نمود ، کسی به چشم نديده است. با آنهم کشتمند به وضاحت کامل اکيدا اعلان ميکند که آنها طالبان را براريکه قدرت نشاندند. معلوم نيست که کشتمند اين موضوع را ميداند يا خير که نشاندن کسی براريکه قدرت در يک کشور خواهی نخواهی مستقيما بدون چون و چرا معنی تجاوز را برآن کشور دارد. کاشکی آقای کشتمند هميشه  و در هر جای به همين اندازه واقعبين باشد و چشم بينا را بکار بياندازد. وی ورود يک اردوی يکصدوبيست هزار نفری شوروی را که تحت بيرق و فورم و نشان خود شان برافغانستان سرازير شدند ، برکاخ رياست جمهوری يورش بردند ، رئيس جمهور را سرکوب ، رهبران را خلاف اراده مردم برآنها نحميل نمودند ، چرا اصطلاح( تجاوز) يا حتی اصطلاح ( برقدرت نشاندن ) را در آنجا بکار نمی برد و حتی موجه نمی شمارد؟ او اين موضوع را که در تمام جهان غوغا برپا نمود صرف درآن خلاصه ميکند که آنها بخاطر سرکوب امين و فرزندانش با نيروهای داخلی ( که اصلا درآن شب حضور نداشت ) همکاری کردند. اين را می گويند کور خود و بينای مردم.

آقای کشتمند !  شما بهتر می دانيد که مبتکر و ايجادگر اصطلاحات فوق ، باند عاقبت ناانديش برژنف در رهبری اتحاد شوروی و دستگاه ( کا جی بی ) آن باند بود که آنها نيز در زير ضربات خورد کنندهً مردم افغانستان بالاخره مجبور به ترک اين کشور و اعتراف به جرم گرديدند. آنها اين عمل خود را تجاوز بريک کشور دوست و اشتباه جبران ناپذير خويش خواندند. اين بود مدعی که از دعوی خويش گذشت. اکنون وقت آن رسيده است که شمانيز فکر کنيد ، چشم های خود را باز و آن پنبه تجاهل را از گوش دور سازيد. ذهنين مردم کشور و جهان را درک و در نتيجه ازين شاهدی ناحق خود بگذريد. باور کنيد که اين کار به نفع شماست.

جناب کشتمند بخش بزرگ اين نوشتهً خود را وقف ياد آوری از ( يافته هايی از کارکردهای آن دوران ) نموده است که هدف وی دراينجا عبارت از ارج گذاری به « خدمات » خود در دستاورد های پيشرفت اقتصادی و اجتماعی کشور و شگوفانی آنست. شگوفانی که در « دوران طلايی » او نصيب مردم « خوش قسمت » ماگرديده است. وی می خواهد اين دست آورد های « بزرگ » را که نظير آن هيچگاه در تاريخ کشور  ديده نشده است ، به رخ مردم و جهان بکشد.  

خواندن لست طويل از دست آوردهای « عظيم » دوران کارکردگی او نشان ميدهد که تاثير اين تبليغ تا چه حد نقش برسنگ است. همه ميدانند که در آن دوران بدون محدودهً کوچک کابل ، باقيمانده تمام کشور در شعله های آتش جنگ می سوخت و دست آورد اصلی آتش خاکستر است. ازينرو باليدن برياد آوری دست آوردهای اقتصادی و اجتماعی آن وقت مضحک تر از مضحک جلوه ميکند. چيزی که عيان آنست حاجت به بيان ندارد .

بنده می خواهم برخی از دست آوردهای آن دوران را که درحفظ و تحکيم آبرو و حيثيت افغانی ما نصيب رژيم وقت گرديده است از کتاب سترجنرال الکساندرمايوروف ، سرمشاور نظامی اتحاد شوروی در افغانستان  بنام ( در افغانستان چه ميگذشت ) را دراينجا طور خلاصه بازگو و بدين وسيله خاطرات شيرين بعضيها را بار ديگر تازه نمايم:

سترجنرال مايوروف که عاليترين مقام نظامی اتحادشوروی را در افغانستان بعد از اشغال بعهده داشت ، درين کتاب خويش کليه چشم ديد ها را در تماس با مقامات رژيم و مقامات تصميم گيرنده در رهبری شوروی ( بيروی سياسی ، وزارت دفاع ، کا جی بی ووزارت امورخارجه ) تحرير و تحليل نموده است که از لابلای آن اهداف واقعی رهبری شوروی در اعزام ارتش به افغانستان نمايان ميگردد.

او در بخش چهارم کتاب می نويسد که بعد از احراز وظيفه شان در افغانستان برای اولين بار در ماه اکتوبر 1980 از طرف رهبری شوروی جهت ارايه گزارش ، به مسکو خواسته شد. در مسکو بعد از ملاقات بالوی درستيز وزارت دفاع اگارکوف به همراهی وی نزد وزير دفاع اوسينوف ميرود. اوسينوف وی را با پيشانی باز می پذيرد و در اولين فرصت از او ميپرسد :

ـ خوب چه حال داريد؟ کارها از چه قرار است؟ دست آورد های تان چيست؟ آيا جمهوری شانزدهم خود را بزودی خواهيم ساخت يا چطور؟

در بخش نهم کتاب ، سترجنرال به ارتباط شگوفانی اقتصاد کشور می نويسد « ...  افغانستان در آتش می سوزد ، صدها و هزاران تن از شهروندان کشور کشته می شوند ، اقتصاد کشور با خاک يکسان شده است ولی او ( رهبر ) ارام نشسته و عيش و نوش ميکند....   اين حالت مرا درحيرت فروبرده است. من نميدانم تاکی اين وضع را قبول و تحمل خواهيم توانست..... »

وی در بخش هفتم اين کتاب ( و قسما در ساير بخش های ديگر نيز ) از ميگساری رهبری  و شخص منشی عمومی شکايت دارد.

سترجنرال الکساندرمايوروف در بخش سيزدهم کتاب خود يکی از غم انگيزترين جنايات اردوی سرخ را در افغانستان ياد آوری نموده است که از شنيدن آن موها بربدن نه تنها هر افغان بلکه هر انسان باوجدان شخ خواهد شد. بنده می خواهم صرف خلاصه آنرا جهت تازه ساختن خاطرات دراينجا از کتاب مذکور نقل نمايم:

در يکی از قراء ولايت ننگرهار قطعه يازده نفری کندک کشف اردوی سرخ بتاريخ 14 فبروری 1981 هنگام گزمه ديده است که در يک خانه گلی چند راس گوسفند نگاهداری ميشود. آنها تصميم ميگيرند که جهت تجليل مجلل روز تاسيس اردوی سرخ اين گوسفندان را باخود ببرند. بخاطر اين کار از سرديوار داخل خانه می شوند. در آنجا می بينند که در جمله ساکنين خانه سه دختر جوان ، دو پيرمرد و در حدود شش ، هفت طفل که سن شان از شش الی ده سال به نظر ميرسيد ، زندگی ميکنند. يکی ازاين سرخ ها ميگويد که ( والله دخترک ها بدنيستند) خلاصه اينکه همه يازده نفر از« انترناسيوناليست های قوای دوست »  درحضور همه اعضای ديگر فاميل دوساعت پيهم بالای اين سه دختر جوان تجاوز جنسی ميکنند بعد قوماندان قطعه امر فير را ميدهد و همه ساکنين خانه ( جمله يازده نفر ) را تير باران و بقتل ميرسانند. مرده و نيمه زنده ها را در پهلوی هم می گذارند ، تمام اثاث البيت قابل حريق خانه را بالای شان می اندازند. به تعقيب آن چند گيلن پترول را از زره پوش خود گرفته بالای اشيا و اجساد ميريزند و آتش ميزنند. تمام خانه در شعله های آتش فروميرود و آنها يازده راس گوسفند را با خود ميبرند و ميروند.( رقم منحوس تصادفی : يازده نفر جنايتکار يازده نفر بيگناه را شهيد و يازده راس گوسفند را با خود ميبرند.)  برحسب تصادف يک طفل دوازده ساله که با استفاده از تاريکی شب در يکی از گوشه های خانه خود را پنهان نموده بود زنده می ماند که تمام صحنه را به چشم خود ديده و چهره تعدادی از جنايتکاران نيز در حافظه شان مانده است. از طريق اين طفل مجرمين جنايتکار شناخته می شوند و به جرم خويش بدون ترس اقرار ميکنند. از جريان واقعه به سترجنرال مایوروف اصلاع ميدهند. وی می نويسد « .... وضع خيلی وحشتناک است ، جلال آباد می جوشد و نزديک به ترکيدن است ، در پوهنتون کابل ميتنگ هابرپا گرديده ، در تمام کشور صدای قيام بلند شده است ، اکادمی علوم عزاداری اعلام کرده است ، سينما ها بسته شده است و از احتمال دور نيست که .... » سرمشاور نظامی مايوروف از شنيدن اين خبر سراسيمه می شود و امر ميدهد سرازفردا ملاقات های او را با اعضای کميته مرکزی  ، اعضای حکومت ، نمايندگان روشنفکران شهر کابل و اکادمی علوم تنظيم نمايند تا از طريق مذاکرات اذهان مردم را روشن و اوضاع متشنج را ارام سازد. در اين سلسله فردای آنروز با جناب کشتمند ملاقات ميکند و حادثه غم انگيز را با او درميان ميگذارد. ولی کشتمند می گويد که او از موضوع خبر دارد وتاکيد ميکند که اين جنايات را دشمن ( مجاهدين) در يونيفورم قوای دوست است. ماريوروف برايش ميگويد که منسوبين اردوی چهل اتحادشوروی مرتکب اين عمل شده اند و به اين عمل اعتراف کرده اند. ولی با آنهم آقای کشتمند نمی پذيرد.

با اعترافات مقامات شوروی ممکن قناعت تان فراهم شده باشد تا از ( شاهدی ناحق ) خود بگذريد و چون مدعی از دعوی خود گذشته است ، شما هم اصطلاح ( تجاوز و اشغال ) موجه بشماريد.

باتقديم احترام 

دنمارک



بالا
 
بازگشت