پوهنمل بصير کامجو

می 2004    آلمان

راهبرد برخورد اخلاق نوين « دگر دوستی »

درمورد مساله همسنگی زن و مرد

 

زن « مادر» برای هر انسان باادب و با تعليم بمثابه مادر خانواده و مادر اجتماع ، نمود فرشتهً مهر ، چراغ روشنايی ، سنگ پايهً صلح و هست و بود عائله ، از احترام و حرمت اخلاقی و انسانی خاصی برخوردار است. بدون شک ويژگی و ارزش ذاتی اين علامت شايسته، حضور باالفعل او را در نظام سياسی ـ اجتماعی ، برجسته می سازد.

حقوق زن در پهنهً تاريخ بشرهميشه مورد توجه مکاتب فکری ، انديشمندان و فلاسفه قرار گرفته است. بنوبه خود درعصر حاضر اسلوب نو انديشی و دگر انديشی در مورد حل « مسايل زنان » و دستيابی به همبستگی حقوقی آنان با مردان يکی از انگيزه های اصلی رويکرد های فکری روشنفکران و مبارزان افغانی ، در صد سال اخير تاريخ وطن ما در راستای احقاق حق و طرح و راه يافتی مقام شايسته زن بوده است. موقعيت کنونی زنان در قوانين موضوعهً افغانستان و همگونی آن با نياز های مطلوب زمان « تساوی حقوق زن و مرد » در جامعه مدنی تفاوت های عميقی وجود دارد که راه يابی انجام اين رسالت با ارادهً نيک در برابر هر فرد مادر دوست متخلق به سجايای اخلاقی قرار دارد. در اين مقاله مجال بررسی حقوق و آزادی همه جانبه « زن » در تمام ابعاد امکان پذير نيست. اما تلاش بعمل آمده تا خطوط کلی راه حل اين مشکل انسانی و اخلاقی به نحو آفتابی با حفظ اصول خرد گرايی مطرح گردد.

تلاش های جوامع بين المللی بمنظور ايجاد قاعده کلی عدالتمند جهت زندگی مصئون و عادلانه برای زنان اولين نموديست که در اعلاميه جهانی حقوق بشر ( 1948 ) در شهر پاريس بتصويب  مجمع عمومی سازمان ملل رسيد ؛ که برای همه دول جهان الزام آور است. در ماده ( 1 ) اعلاميه مذکور چنين آمده است :  « ... تمام افراد بشر آزاد بدنيا می آيند و حقوق با هم برابر دارند. » به ادامه اين اصول ، نهاد های مدافع حقوق بشر دردفاع از اين اصل همسانی حقوقی « زن » با مرد ! بالترتيب : در بند (1) ماده (6) ميثاق بين المللی حقوق مدنی و سياسی مصوب 16 دسامبر 1966 م.م. ؛ در اعلاميه و کنفرانس حقوق بين المللی حقوق بشر مصوب (1968) منعقدهً تهران ؛ در اجلاس کميسيون حقوق بشر در 4 مارچ 1994 قطعنامه شماره ( 45 ) با عنوان : داخل کردن حقوق زن در مکانيزم حقوق بشر سازمان ملل متحد که محو هر گونه خشونت عليه زنان را تصويب کرد ، باری در اجلاس دومين کنفرانس جهانی « زن » از طرف سازمان ملل متحد ، در سال 1980 در کوپنهاگن ـ دنمارک ؛ و در اجلاس سومين کنفرانس و گرد هم آيی زن در سال 1985 در ( نآيروبی ـ کينيا ) و در چهارمين کنفرانس جهانی جهانی « زن » در سپتامبر 1995 در پيکن ـ چين تشکيل يافت که همهً مجالس فوق الذکر تساوی ، توسعه و صلح برای زنان در سراسر عالم پيش بينی گرديده است.

برخلاف اعلاميه های جهانی حقوق بشر و درک ماهيوی اصالت « زن » محتوای نظريات بنيادگرايان و سنت گرايان دينی و احکام نظام فقهی آنان در مورد حل مساله زن علی الاصول بدون ارائه تفسير عقل پذير تحول ناپذير و ثابت اند و خوب می دانند که اين ارزش های خود ساختی دهنيگرايانهً ايشان؟ ديگر تبين نمادين قابل قبولی برای حل ريشه ای اين مشکل نا متعادل اجتماعی نمی باشد.

در مقابل ؛ انديشه های اخلاقی « بيدارئی دگر دوستی » ما در صدد ارائهً اصول و موازين انسانی برای « زنان » در همسويی با اعلاميه های جهانی حقوق بشر و مقاوله نامه حقوق سياسی زنان مصوب ملل متحد در سال ( 1945 ) می باشد که در آن اسناد تاريخی و اخلاقی مقتضيات دوران مدرن زندگی نوين پر از لطف ، محبت و شايستگی برای « زنان » در نظر گرفته است.

گونه های نوينی و تعابير اخلاقی و انسانی ما در مورد « زن » صرف ، اختلاف « منظر» و « چشم انداز » در برابر سنت گرايان ؟ و يا در طرز تلقی و شيوهً نگرش ما عليه آنان نبوده بلکه اختلاف اساسی رويکرد های انديشه يی ما ـ در نفی مبادی عام فهم مفروضات کلامی و فلسفی و معرف شناسانه ای اين سيستم فکری عقبگرا و در خشک ساختی تعصب سنتی مردان ، در رد چيرگی حقوقی ووارستگی مردان نسبت به زنان و بالاخره در تائيد موارد تعيين مقام حقوقی زن در جامعه ، تبلور می يابد.

با توجه به اين مهم که متون سنت گرايان نقش ضابط و معيار تميز حق شناسی را در جامعهً مدنی ايفا نمی کند ؛ بناء ضرورت دانسته شد که برخورد های نوين و اطلاعات فرحوزوی و شناخت های بيرونی دينی را که خود زائيده ً خرد ، عقل و علم جوامع بشری است جهت رشد آگاهی نسل نوين پيشکش نمائيم.

انديشهً بنيادگرايی دينی با تکيه برتفاوت جنس ها که هر نوع کار زن را در خارج از محدودهً خانه برای جامعه زيان آور می دانند ، و در اظهارات انديشه های عقبگرای خويش گويا برخير و صلاح زنان تکيه دارند. در عينيت قضيه کيفيت اين منافع و خير صلاح در سرشت رويکردهای سنتی آنان و معيار های ارزش شناختی شان برای زنان بعنوان جنس درجه دوم و موجود صرفا مناسب برای تکثر و توليد نسل بشری نهفته است.

اين انديشه های ضد منافع زن ، نه تنها برعليه کار زنان در شرايط پيشبرد زندگی مستقل شان است ، بل از لحاظ اصولی خواهان محدود سازی حق زنان به « حوزهً زنانه » ميباشد. و به اين ترتيب فرصت هايی که برای کسب استقلاليت مادی زنان پيش می آيد که بوسيله مصروفيت های شغلی خود از اسارت جبر تاريخی مردان رها سازند ، اين سنت گرايان کهنه کار با تمام ساز و برگ تبليغاتی ضد انسانی خود به مقاومت لجوجانه می پردازند.

ازديدگاه اخلاق تطبيقی در امر « بيدارئی دگر دوستی » مردم ، هر سيستم فکری و انديشه يی که بهبودی موقعيت مردان تصور می نمايد ، خيانت و تمرد اخلاقی در برابر تمام دست آورد های حقوق انسان در جهان بشريت ف تلقی ميکند.

انديشهً اخلاقی ما در تمام جنبه های حيات بشری ندای دعوت به فعاليت زنده برای شناخت اهميت واقعی زن « مادر» و احترام به ازش های زنانگی وی را مشاهده می کند. بدون ترديد ما اعتقاد عميق به اين ويژه اخلاقی داريم ، و اعلام می نماييم که يکی از راه های حل مسالهً حقوقی « زن » يعنی تمام برنامهً معيارهای اخلاق « زن » ، در تمرد و مقاومت عادلانه دگر انديشان عليه اخلاقيات ديکته شدهً نظام های مطلق العنان و دستگاه تبليغاتی آنان می باشد و بس و پيشرفت واقعی اين « مهم اخلاقی » بدون رشد بلاقيد و شرط ، همهً توانايی های فزيکی و معنوی خاص زنان نمی تواند ايجاد گردد.

رشد مساوی عنصر « فکری » که از جنسيت مستقل است ، بايد در هر دو جنس همگون اعتلا داده شود. تحقق اين اصل اخلاقی و سياسی در بستره نهاد های آموزشی يکی از الويت های تکليفی نظام های سياسی هر جامعه می باشد که در عرصه های مختلفهً حيات اجتماعی تحت نام « ايجاد اصلاحات در دنيای زنان » ميتواند عملی گردد.

از نظر ما : هرنوع موانع قانونی ايکه برسر راه استفاده زنان از حقوق طبيعی ، ، انسانی ـ اخلاقی شان قرار دارند ، بايد مطابق نياز زمان از ميان برداشته شوند. دولت و نهاد های گوناگون اجتماعی و مدنی معطوف به دلبستگی زنان تسهيلات کافی برای ارتقای موقعيت آنان در کليه مقاطع حياتی ( تحصيلی ، بهداشتی ، و مشارکت سياسی و اجتماعی ) ، فراهم آورند.

درباورمندی و شناخت به اصل « مساله زنان » بوده که « ... مقام و منزلت شايسته زن يعنی « مادر » در آموزش فلسفی و اخلاقی « زرتشت » در يک تعادل حقوقی با مرد شناخته شده است. اين فيلسوف آريايی در حدود سه هزار و هشتصد سال قبل از امروز به اهميت والای مادر و نقش کليدی او در تعليم و تربيهً اطفال پی برده بود و تاکيد نموده بود که : دختران بيش از پسران دانش و هنر آموزند. ...» به همين منظور تحصيلات کافی و آموزش حرفه ای برای زنان ، نتايج مفيد و نابی را برای بشريت دربر دارد.

نياز به فراهم آوردن امکانات حياتی ايکه که در آن هر مرد و زن بالغ بتواند همسر اختيار کند و خانواده ای تشکيل دهد و با استفاده از وجود ممکنه های مادی و معنوی جامعه موجوديت خويش را از طريق کار ضمانت نمايد. آنگاه ديگر آن مخلوقات درمانده ای ـ که در تجرد قربانی نوميد شده ، بخود و طبيعت پشت ميکنند ، و در پروسه از خود بيگانگی جبر اقتصادی با فحشا و تجارت جسم خويش ، لکه های ننگ بر دامن انديشه های سنت گرايی و عصبيت تيره دين گرايی افراطی و خود محوری می باشند ، نخواهد بود. اين واژه های ضد اخلاقی و ژست های انديشه های تخيلی از طرف مبلغين خود فروخته متعصب بنياد گرا در لباس تدليس با کهَنَنهً دين و هيئات حاکمه غارتگر در حمايت و حفظ به اصطلاح « اصالت قدرت نظام موجود » هميشه بکار گرفته شده است. اين مداحان حرفه ای هوشيارانه همهً مصاديق و مفاهيم داشته های روز را بی شرمانه در قالب انديشه های « تنگ نظری » ، « کوته بينی » ، « تعصب داشتی خشونت گرا » و مقولات پنداری در چسپش به آلودگی های مادی در لباس مذهب برای لگام زدن بر مردم به تعبير ميگيرند. ازينرو حقيقت اسلوب خرد شناسی ، آزاد انديشی و روشنگری را در گيرماندگی و مصاب به جهل مرکب و معتاد به زقوم هنجار شکنی و خرافه پرستی با شيوه اغره و در ابدی جلوه دادن حاکميت سياسی نظام مطلق العنان ضد انسانی و ضد اخلاقی وقت ، بمثابه سلاح سرکوب کننده معنوی ـ در نفی قوانين عدالت اجتماعی بنمايش گذاشته و مورد استفادهً سوء قرار ميدهند. خوشبختانه در حال حاضر در فرايند تصميم گيری روشنفکری و در سمت دهی انديشه نسل نوين سخت جوش و تکامل پسند ، اين « شيوه تخيل منشی » از اهميت ويژه برخوردار نيست.

درپهنهً اخلاقيات همه گزافه گوئيهای تيرهً گم گشتگيها و سرگرانيهای تفسيری ذهنی از مذهب و دين و جاودانی جلوه دادن حقوق زن در محدودهً حصار تنگ خانه که نمايشگر روح بدبينی و انکار از نجات زن است ؛ آشکارا نشناختی ارزش و مقام شايسته مادر ، نماد رمزی عصبيت را چيره می سازد که همواره در مورد زن و خانواده و تعليم و تربيت ، در مورد روابط متقابل به اصطلاح « تقديس شده »  والدين و اعضای خانواده ـ شرم آور و نفرت انگيز با حفظ شيوه تعبد و تخيل ، پيوند های محبت و احترام خانوادگی را از هم گسيخته و زنان را صرف به اشياء ساده ابزار معشيت ووظيفهً ازدياد نوع و انجام وظايف بردگان خانگی ، بدل می سازند و اظهار می نمايند که جای زن در مطبخ خانگی و گرد سفره خانواده و آموختن اساسات اوليه تربيتی اطفالش است ، و تحمل کارهای ديگری به وی نادرست است.

اخلاق تطبيقی ، « بيدارئی دگر دوستی » چنين انديشه های واپسگرا ضد « زن = مادر » را از جملهً  ُترهات نظام های حاکم ( ولايت فقه ، شاهی و مطلق العنانی و ستم گستر .... ) چيزی ديگری نمی پندارد و بدين باور است که نبايد با انديشه های انتزاعی و عقب گرای غير علمی  ، حقوق و آزادی های شهروندان جامعه را تفسير و هدايت کرد. بلکه آگاهانه خواستار « جايگاه محترمانه ای برای زن » و نقش متناسب با طبيعت جسمانی و روانی وی آنگونهً که خرد ـ عقل مشخص نموده ، به وی محول شود ، ميباشد.

عقب گرايان بايد بدانند و قلب تشنه خويش را با آب حقيقت علم سيراب کنند ، و در ارجگذاری بکمال معرفت بشری ، معترف به اين اصل شوند که : وابستگی با استقلال اقتصادی ، اساس بردگی با آزادی است.  زن تا زمانيکه از نظر اقتصادی در وابستگی قرار دارد همواره در انقياد اسارت مرد باقی خواهد ماند. کار شرط جدايی ناپذير استقلال اقتصادی است . ازينرو کار زن يک ضرورت اقتصادی و راه رهايی وی از بردگی « جنسی » می باشد ، کاملا واضح است که زنان هنوز در کشور ما به منزلهً مالکيت شخصی ، بازيچه و ملعبهً خواست های جنسی و پيش خدمتی در دست مردان تلقی می شوند مگر در جوامع غرب با نفی اين نظريه کهنه که گويا « جايگاه زن در خانه است » اين حقيقت به اثبات رسيده است که ، رهايی زنان از محجوريت های جبر تاريخی مرد سالاری  روابط درهم جنسی و رشته های تک پيشتازی ارباب گونه شوهر ؛ منسوخ شده ؛ فقط و فقط !!! پيوستن آنان به فرايند توليد ، يعنی کسب استقلاليت اقتصادی و مشارکت فعال ايشان در نظام سياسی ـ اجتماعی ، همراه با حق رای و تساوی مدنی و قانونی با مردان می باشد که اين گام ، وجود پيش شرط های کاملا مشخص شدهً نمادينه سازی آزادی طبيعی اين نيروی اجتماعی جامعه تلقی شده و ممد تحرک رهايی زنان ، از زير سيطرهً مردان ستم گر و حق نشناس گرديده است. در همسويی شناخت اخلاقی ما از حقوق و آزادی های معقول حيات سياسی ، اقتصادی و اجتماعی زنان غرب صنعتی بايد اظهار داشت که :

برای گسترش انديشه های آزادی خواهی ما ، هرچه بيشتر نيازمند پديدهً « صلح » هستيم که وحدت آگاهانه ملی را ممکن گرداند. صرف در روشنايی جاودانه صلح و در موجوديت نظام سياسی مردمی و تامين عدالت اجتماعی ، که برحق گزار برنامه های نابودی خواست تبليغات ضد اخلاقی ( قطع رحم عليه زنان ، محو وفرپاشی امتيازات سنتی مردان و رد قاطعانهً تمامی « ملاطفت هايی » خود ساختی مردان؟ که طی دوران های طولانی زير پردهً انديشه های دينی زنان را بازيچه دست خود قرار ميدهند ) ، در عمل می باشد ، فراهم می گردد. آنگاه زنان می توانند به رهايی خويش نايل آيند. در آرامش روحی فضای صلح مادی و انسانی حيات بسر برند. تنها در بيداری چنين فضای مطمئن ، تامين تساوی حقوق سياسی ، اقتصادی و اجتماعی شهروندان و حيات مرفه اجتماع است که « تفکر نوين اخلاق دگر دوستی » اعضای جامعه را به متخلق ساختن سجايای انسانی ، احترام و اعتماد متقابل ، صداقت ، حريت ، بردباری ، علوهمت ، سماحت ، حيا ، کرامت ، امانت ، سخاوت ، گذشت ، محبت و شرافت ، حق شناسی ، عفت و پرهيزکاری ... فرامی خواند. و صرف تحقق اين ارزش های پسنديده اخلاقی است که ، اصل ارزش شناختی مقام زن و سجيه مکارم اخلاقی را در وجود فرد فرد اعضای يک جامعه بيدار و می آفريند.

درچنين حالت اعضای جامعه از اصول علم تبعيت می نمايند ، علم و اصول انسان نگری اخلاقی ايکه ، متعهد به دور افگندن اسطورهً پستی « جسمانی » زن می باشد و به منزلهً پی آمد ضروری تکامل اقتصادی هستی وجود ميکند و مرد و زن را آگاهانه برای پی بردن بمفهوم : آزادی ، ديموکراسی و اتحاد و همبستگی آماده می سازد.

به استثنای مقاطع معين تاريخی دوره يی ( زن سالاری ) ؟ مگر تلخبختانه اذعان بايد کرد که مرد از عصر حجر تا عصر فضا و از غار نشينی تا کاخ نشينی چون عقابی « زن » را در چنگال های تيز و نيرومند خود نگهداشته و به بهره کشی وی پرداخته است. از سوی ديگر از نظر اخلاق انسانی زنان جوان و زيبا در تمام اعصار تاريخی ، پيوسته از طرف مردان ( عنان گسيخته ) تشنهً لذت بيماريها و هوسهای نامشروع ( ارضاء غريزه  جنسی به سبک جنگل ) در صور مختلف در محيط عشرتکده ها و ميله های آَشکار و مخفی و در « روسپی خانه ها » و حتی در زندگی مشترک خانوادگی مورد تعرض و تجاوز ، استفادهً ناجايز هتک ناموس به عنف قرار گرفته و می گيرند. اين نوع اعمال فرمان غرايز و آز ، لطمهً اهانت آميز را به شخصيت پاک و ملکوتی زن وارد نموده و می نمايد.

ماميدانيم که شکل اجتماعی رابطه جنسی وابسته به سطح شرايط مادی توليد است. مگر ويژهً نيروی محرکه گذار از چند همسری به تک همسری ، اشتياق زن به « پاکدامنی » به ازدواج دايم با مرد واحد و به « نجات » وی منجر می گردد که در همه جوامع يکسان می باشد. شعار اخلاقی ما با استناد تجربهً تاريخی بشری و کشوری ازاين جا منشی ميشود و مبين اين حقيقت است که ثبوت موارد حمايت کامل از « عفت و پاکدامنی زن » در تحقق اصول حقوقی « ازدواج دايم و همسر واحد » نهفته است. اين اصول حقوقی متوازن مرد و زن ، روابط جفت يابی مقرون برضائيت در پيوند انسانی و تشکيل خانواده ، راه محبت ، دوستی ، عشق واقعی ، دلسوزی و همدردی و همکاری ، درک متقابل را ميان « زن و شوهر » در گذشت روزگار بطرف سعادت و خوشبختی فاميلی و در يک کلمه بسوی حسن نيت ، اعتماد و احترام متقابل و فضيلت مداری دايمی هدايت نمايد. احساسا مواضع انديشه يی ما در « رهايی زن » بصورت کل حکم ميکند که « زن و مادر » به معنای آن حقيقت متعالی و شايستهً که ما انسانهای دگر انديش آنرا درک می کنيم ، بايد پيوسته در تلاش رسيدن به حق و آزادی انسانی و طبيعی ، ارمان والای دنيای اخلاقی و احساسی ان باشيم و رسالت وجدانی و اصالت  عملی خويش را دراين راستا با ضمير روشن در پيروی از خرد و عقل به پايه کمال برسانيم. افزون براين وظايف اخلاقی ايکه در تحقق اهداف اين اصل ، اخلاق نوين « بيدارئی دگر دوستی » در سرراه ما می گذارد و آن عبارت اند از :

1 ـ  تمام بند هايی ، که عليه حقوق و آزادی مدنی زنان تبعيض قايل شده از پيشويس های قانون حذف شوند.

2 ـ روشن کردن برخودهای نظام نسبت به رهايی زن از اسارت اجتماعی و سياسی.

3 ـ آزادی اشتغال ، تامين و شگوفايی توانايی های زنان در خانه و زندگی اجتماعی ـ سياسی.

4 ـ  امحاء بردگی شکم و مطبخ و نبود محروميت های حقوقی در خارج از خانه.

5 ـ  مسئوليت پذيری نظام سياسی در تامين عادلانهً کار ، و مبارزه جدی عليه روابط اجتماعی ناهمگون و توقف فقر تلخ فکری و جسمی بويزه در ميان زنان و شهروندان کشور.

6 ـ  درخواست مزد برابر زن و مرد در مقابل کار.

7 ـ جايگاه برابر در حقوق فردی.

8 ـ برابری ـ حقوق سياسی ، حقوق آموزشی و حقوق آزادی شغل برای هر دو جنس.

9 ـ برسميت شناختن تامين قانونی و طليعه های حمايت از حق زنان مشتغل باردار نسبت به مرخصی زايمان.

10 ـ لغو قوانين استثنايی برضد زنان شاغل در امورات اجتماعی و توليدی. تحقق آنها از طريق لايحه پارلمانی با استفاده از اصول باز انديشی ـ دين پيرايی تکامل پذير.

11 ـ هم سنگی حقوقی هر دو جنس در قضاء ، ميراث و شهادت.

12 ـ منع قانون هم زمان تعدد زوجات.

13 ـ  قانون تنظيم انسانی خانواده و اجتماع.

14 ـ قانون تقاعد پيش از موعد زنان.

15 ـ قانون عائله مندی.

16 ـ قانون تاديه زنان بی سرپرست. ووو.

تازمانيکه فضای بی تعصبی و تسامح دينی دروطن و منطقه ما ايجاد نگرديده ، ما موظفيم جهت آگاهی سياسی تلاش کنيم تا زنان و کودکان را بطور کلی از گزند انديشه های کور دلی تقليد بی مغزی و بی صبری و از اشکال شعوراجتماعی جامعه کهن ضد تکامل و ضد پيشرفت ، حمايت نماييم.

در وطن ما فشار روانی گردباد های تند متداوم جنگ تحميلی بويژه يک ربع قرن بالای زنان بخصوص به عنوان همسران ، مادران و خواهران مرد جنگی و يا قربانی جنگ شده و به عنوان فاميل های که با پديده فقر و گرسنگی روبرو بودند و به عنوان مادران اطفال خرد سالی که بدون پدرانشان بزرگ می شوند مجبور به تحمل اين وضع رقتبار بوده و می باشند. و اين وضع چنان خطری را برای سلامت شان در بر دارد. و از اين حقيقت مسلم نميتوان چشم پوشی کرد که قدرت ملت در بطن زنان جای دارد ، اما زهر بختانه ! اين جسم نفيسه پيوسته در کشور ما به خشنترين نحوی صدمه می بيند. واضح است که پايان جنگ صرفنظر از پيروزی يا شکست فقر و گرسنگی و رکود در بازار کار را همراه داشته که اين مساله باعث آسيب جدی به زندگی تک تک خانواده های وطن ما گرديده است. که ما همهً دواعی و علل بدبختی های کشور را در ضعف فرآيندهای سياست اقتصادی نطام های خود محور و ستم گستر می بينيم. بدين اساس در بازشناختی حيات اقتصادی ( فرايند توليد و آيديالوژی سياسی ) افغانستان در طول دوران جنگ دو جلوهً اصلی بحران بايد تشخيص داده شود.

1 ـ  بحران دايمی در اقتصاد نيم بند و خام بميراث مانده از نظام های قبيله سالاری گذشته که در نتيجه استمرار سياست ضد انسانی تک محوری و تک انديشی بالای توده های مليونی تکوين يافت و تا امروز پايدار وجود دارد.

2 ـ بحران خاص موجود که مناشی نبردهای خون آشام ضد ملی و ضد انسانی سالهای اخير ميان احزاب و فرقه های مذهبی و مليتی به اجرا در می آمد.

اين حقيقت را ميدانيم که در کشور ما جنبش رهايی زنان به نسبت نداشت سازمان سياسی متشکل پيش آهنگ و حضور دهها فکتور های مادی و معنوی عقيدتی و سياسی و بدليل ضعف نظری ؛ فراتر از رد وضعيت موجود نرفتند و با اين جبر تحميلی اجتماعی ـ سياسی خود را با آن وفق دادند ، زيرا نمی دانستند و نمی توانستند که چطور به نحو بهتری عليه همهً ستم های گونه گون اجتماعی و سياسی موجود مبارزه کنند.

انديشه های اخلاق تطبيقی در امر « بيدارئی دگر دوستی » در پی راه يابی يک جنبش ويژه برای زنان و خواهان پشتيبانی و حمايت سراسری مادی و فکری همه جنبش های سياسی و نوانديش کشور و منطقه ما در يک صف مقاوم در امر رهايی  زنان از سرسپردگی های جبری تاريخی اين نيروهای سازنده جامعه بشری ، از آنجمله کشور ما می باشد. انجام اين رسالت تاريخی را جدی ترين مساله عصر ما تلقی می کند.

ای همشهری ! ای نسل نو !

بيا در صف فرزانگی ، علم و هنر

صدا زنيم ! صدای صداقت و راستی

برای حرمت مادر !! برای آزادی !!!


بالا
 
بازگشت