جلال بايانی



   گسترش فقر درنظامهای وابسته به سرمايداری

 
میگویند آدم فقیر کسی است که به هر دلیل توانایی شناخت و استفاده از دنیای امکانات و سرمایه هایی که مام زمین و طبیعت در اختیار همه قرار داده است، ندارد. به همین دلیل نیز گفته میشود که ثروتمندان ، جنگ سالاران ، مافيای دولتی و جهادی  و صاحبان قدرت به دلیل در اختیار داشتن همه امکانات، اصولا نیازی به تنگدستان ندارند، البته جز در شرایطی که حضور آنان بعنوان یک کارگر ساده و یا سیاه لشکر و یا گوشت دم توپ ضروری شود. و جایی نیز برای این طبقه در اداره امور کشور و ارکان تصميم گيری وجود ندارد، زیرا که بدلیل عدم آشنایی با امور، حرفی برای گفتن ندارند و بنابراین بهتر است سرنوشت خود را بدست رهبران و سیاستمداران کاذب فروخته شده ، صاحبان قدرت و  دسيسه  بسپارند.
 نداشتن اطمینان به آینده خود ،خانواده ، شغل و آزادی و احساس بی فایدگی کردن ازدیگر مشخصه های زندگی فقرا در اینگونه جوامع وابسته به استعمار و امپرياليزم است. دو پدیده فقرواحساس بی ارزش بودن انسان در اين سيستم در اصل دو روی سکه یک واقعیت هستند. واقعیتی که خود را در سقوط ارزشهای انسانی و گسترش لشکر بیکاران، از کار برکنار شدگان و بی ثمران ظاهر میسازد.
 در اینگونه نظامها مانند نظام دسته نشانده ، وابسته به استعمار و سرمايه در افغانستان، منابع مالی ،  اقتصادی ، معشتی و منابع زير زمينی نه برای طبقات محروم، آنطور که حکام شعارش را میدهند، بلکه فقط و فقط در اختیار کسانی است که ادعای مبارزه با فقر و تنگدستی مردم را دارند و خود را نماینده آنان معرفی میکنند و به همین بهانه نیز در راس امور قرار گرفته اند.
 
در این جوامع، زحمتکشان و کارمندانی که زیر خط فقر زندگی می کنند، با وجودی که در بطور روزانه در پروسه تولید و فعالیتهای اقتصادی شرکت دارند اما قادر نیستند که حاصل زحمات خود را مطالبه کنند. زحمات و تلاشهای طاقت فرسایی که بدلیل نبودن یک نظام عادلانه تقسیم کار و ثروت و تمام عوايد و کمک  ها و قرضه های بين المللی  بسرعت به هدر میرود در حساب های افراد زور مند ، سران قدرت های دولتی ، مذهبی ، جهادی و خود ارکان اشغالگر ميريزد   و چیزی جز فقر، بیماری، مرگ زودرس و زندگی پر رنج نصیب  مردم خارج از اين محرکه و زدو بند ها باقی مانده و نه گوشی برای فغانش و نه چشم برای ديدن رنجش وجود ندارد  .   درافغانستان  که سمبل تمام عیار یک نظام ایدئولوژیک و مذهبی است و ادعای  حاکمیت مستضعفان را   دارد، آنچه که درعمل پیاده شده است تمرکز سرمایه در دست کسانی است که به بهانه مبارزه برای مستضعفان  ، اسلام ، مذهب  و آزادی در راس امور قرار گرفته اند. خود مستضعفان اما مهره ای و گله ای بیش برای این نظام نیستند و تنها میبایست در شرایط ضروری بسان سیاه لشکر یا در خیابانها و یا حتی جبهه های جنگ ظاهرشوند. مردمانی که متاسفانه بدلیل فقر شدید اقتصادی و نیازمندیشان به یارانه های ناچیز این حکومت، به هر شکلی مورد سو استفاده قرار میگیرند و بتدریج بسان تفاله های بی فایده به حاشیه جامعه پرتاب می شوند. البته افغانستان  نه اولین و نه آخرین نمونه از چنین جوامعی وابسته به سرمايداری  است. اصولا درهر نظام توتالیتر و هر حکومتی که بر مبنای وابستگی خاصی با نظام سرمايه ،  شکل گرفته و سامان داده شده است، سرنوشت اکثریت جامعه و بویژه طبقات محروم، کم و بیش مشابه آنچه که در بالا به تصویر کشیده شد میباشد.  حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی نیز با اجرای سیاست های نئولیبرالیستی که برای رهبران نئولیبرال جنبه تقدس و ایدئولوژیک گرفته است شرایط مشابه ای در حال وقوع است. این سیاست های نئولیبرال که توسط موسساتی مانند بانک جهانی اعمال میشود نتیجه ای جز افزایش فاصله فقیر و غنی در این کشورها نداشته است. به این دلیل که سیاست ها و حمایت های مالی بانک جهانی از کشورهای نیازمند به وام (و بنابراین توقع این بانک از این کشورها) بر پیشرفت اقتصادی مطابق سیاست ها و برنامه های دیکته شده توسط رهبران و موسسات نئولیبرال استوار میباشند. مدل رشد اقتصادی دیکته شده توسط بانک جهانی مبتنی است بر آزاد سازی قیمت ها، خصوصی کردن تمام  بخشهای اقتصادی و تولیدی و کم کردن تعهد های دولتی در مقابل مردم، بویژه اقشار زحمتکش و کارمند جامعه است که در افغانستان با عجله و سرعت ادامه دارد و شخص ريس جمهور اقای کرزی بر آن نظاره دارد و زمامداران دست نشانده  در کابل تا سرحد پيش رفته اند که سرمايه ملی مردم را ذخاير نسل های  آينده کشور معادن افغانستان را به هراج گذاشته و تسليم جهان سرمايه نموده  که اين پروسه و اين عمل خاينانه توسط وزير  مرموز ، فروخته شده معادن وابسته به باند غارتگر جنبش ملی صورت و سرعت داده شده است .تاسف آور اما این واقعیت است که در حاکميت کابل  هم شاهد مصائب و عوارض وحشتناک حاکمیت یک نظام توتالیتر و ایدئولوژیک وابسته بهن  نئوليبرال هستیم و هم شاهد اجرای سیاست های مشابه با سیاستهای بانک جهانی که از دوران ریاست جمهوری غارت و چپاول اقای برهان الدين ربانی آغاز و با اشغال افغانستان و حاکميت  نامشروع حامد کرزی سرعت بی سسابقه گرفته است .   قیمت اجناس مصرفی بطور کلی از کنترل دولت خارج و بدست بازار لجام گسیخته و پر تلاطم ارز و بازار آزاد سپرده شده است. خط فقر از مرز بيست میلیون  نفر در کشور گذشته است و هر روز بر موج بیکاران و بی آیندگان افزوده میشود. حاکمان و والیان این نظام اما تازیانه و چماق بدست برطبل دشمن تراشی و آماده باش جنگی میکوبند و از حاشیه نشینان این جامعه و بقول خود مستضعفان انتظار گوشت دم توپ شدن ، انتحار ، انفجار و ترور فردی و گروپی را   دارند که با نشان دادن چراغ سبز امريکا و انگليس برای پاکستان هر روز تحت نام های  گوناگون  اپراتيفی و استخباراتی جان صدها افغان را ميگيرند و قصر نشينان کابل تنها با قطره اشک تمســاح بر اين قتل های خانمانسوز مشغول چپاول و غارت ميباشند و به پاکستان و ايران اين دو  همسايه طماع دوست گفته  و تروريستهای جهادی و طالبی  را برادر خطاب ميکنند و نمک بر زخم کشته داده گان و بازمانگان سرزمين سوخته   ياد ميگردد   .سرنوشت انسان ها  بخصوص  قشر محروم جامعه در اینگونه نظامها     یا محکوم و برده سرمایه و سیستم و ایدئولوژی نئولیبرال است ویا توده ای بی شکل در نظامهای توتالیتر میباشد و یا دنباله رو و پیرو و عوام کلانعام برای رهبران مذهبی و حکومتهای ایدئولوژیک مذهبی است.

 


بالا
 
بازگشت