جلال بايانی

 جلال بايانی کاوشگر 
 

               [سجایای  انسان افغان قبل از ۱۹۹۲ و بعد از ۱۹۹۲  ]  

 افغانها  به گواهی تاریخ و دستاوردهای تمدنی­اش به داشتن سجایایی خوب انسانی  شهرت  داشتند. این سجایا طوری پرورده شده که جوابگو به موقعیت طبیعی و اقلیمی  افغانستان باشد. در عین حال زندگی در این کشور خالی از رنج    ودرد نبوده    و شکیبایی بسیار می­ طلبیده که هنوز هم ادامه دارد . این که نیاکان ما توانسته ­اند سرزمین خود را از هزاره ­ها بگذرانند و تا به امروز برسانند، کار کوچکی نبوده؛  دست پنجه نرم کردن با چنگيز ، تيمور ، انگليس ، روس ، پاکستان و اکنون امريکا  زیرا جغرافیای او، موقف استراتيژيک او را بر لبة تهاجم ،  لشکر کشی ها ، مداخلات نگاه   داشته. به دو سرزمین همسایة خود نگاه کنیم: ايران و پاکستان . این ها  از بد پيدايش ناميمون و ايجاد نا مبارک شان در جوار   افغانستان   به سرطان تبديل و ريشه و پنجه اين دانه متعفن به گونه اشکار و مخفی و اشکال گوناگون استخباراتی ، خريد و استخدام وطن فروشان و شرف باخته گان مزدور در تمام عرصه های سياسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی مداخله و برای فروپاشی وحدت ، يک پارچگی و همبستگی مردم کشورتلاش  خصمانه نموده اند    و اما   مردم  اين کشور که در قدم نخست با سـجايای حب وطن ، مهر ميهن ، حس آزادگی ، شوق خود اراديت و حفظ تماميت   ارضی  آراسته و ملبس ميباشند   توانستند نزدیک  ده هزار سال تحت همین نام و ماهیت، خود را سر پا نگه  داشته . پس لابد به این نتیجه رسید که در این آب و خاک پای یک نیروی زنده و یک جوهر و گوهر ناب  در میان بوده. با این حال، کسانی به سلوک تاریخی ، افتخارات ملی و سجايای پسنديده او ایرادهایی داشته ­اند، می­ گویند: چرا بایست در مواردی که از جانب غربی ها اشغال شده تن به خواری بدهد و تمام سجايا ، سلوک زیر بار حکومت های بیگانه برود؟ آنگاه  اشغالگران سال ها و سال ها انتظار بکشد، به امید آن که بتواند آن ها را در قالب فرهنگی خود درآورد. چنان می­ نماید که این مدعیان دستی از دور به آتش دارند نابود ميشوند. اگر به علل و ریشه­ ها توجه می کردند، قضاوتی جز این می ­داشتند. از نظر دور می­ دارند که   افغانستان  در دوره­ هایی از عمر خود در چه تنگنایی  مشکلات داخلی و خارجی به سر می­ برده و چه قیدهایی بر دست و پای خود داشته    در دوران بعد از اسلام هم آثاری از خود پدید آورده که بر غنای تمدن و فرهنگ جهانی افزوده است؛ ظهور و جهانی شدن مولانا جلال الدين محمد بلخی ، البيرونی ، سنايی ، ابن سينا  ، ابو مسلم ، غزنوی ها ، هوتکی ها و سدوزيها وو    بنابراین باید دربارة مردمی که این گونه دستاوردها داشته ­اند، با احتیاط بیشتری داوری کرد. البته هر کشور دیرینه سالی نشیب و فراز تاریخی  داشته و هیچ ملتی هم نیست که مردمش یک دست باشند. ترکیبی است از بهتر ها و بدتر ها  . مهم آن است که تعداد بدها در اين کشور اندک تر از خوبان باشند، و بی ­آزارها و نجیب­ ها پامال نشوند. ا فغانها با همة ناسازگاری­ های روزگار توانسته است رشحه ­ای از اصالت در خود حفظ کند، و هرگاه لازم شد، سرزندگی خود را به کار اندازد. ما نمی­ خواهیم وارد جزئیات حسن و عیب شویم. او با آن تاریخ درازی که پشت سر نهاده، در هز دوران با اقتضاهای خاصّ آن دوران زندگی کرده ، گرسنه بوده ، مريض بوده ، بدون سهولت های اوليه زندگی خود را با غرور پيش برده و هرگز دست تگدی   پيش نه نموده است . مراحل متعدد از  سرگذرانده. دورة باستانی داریم، سپس دوران بعد از اسلام تا آمدن غزنویان و سلجوقیان ، غوريان ، هوتکيان ، ابداليايان. دوران پیش از مغول و بعد از مغول،  شاهی استبدادی ،  شاهی مشروطه   بعد، در هر یک از این دوره­ ها، کوشش­ هایی برای ادامة زندگی بوده است و مردم سجايای پسنديده داشته در فرد فرد مهر ، صداقت ، راستکاری ، رستگاری ، صفا ، صميميت ، محبت ، حب وطن ، مردم دوستی ، انسان پروری در جوشش همه جا داشته.    و دريغا ؛ دردا با سرا زير شدن جهالت از پاکستان و ايران توسط باند های تروريستی بنام به اصطلاح [ مجاهد ] يا [ جهاد ]  و يورش بربر های قرون وسطايی طالب و امروز  زرق و برق غربی و غرب زده ها  دامن صفات ، سجايای افغانی و آراستگی افغانها از   افغانستان جمع شده و در حالت نابودی است يا به افراط رفتن ، يا عقب ماندند و يا از همه خوبی ها بدی ها را  آموخته و بنام تمدن غرب با پذيرش اپتذال غرب سازش نموده خود و خانواده خود را به سقوط نزديک ساخته     .اکنون برای نمونه اشاره خواهیم داشت به چند خصلت که محتاج تجدیدنظر هستند تا  همه افغانها  بتواند آسان ­تر خود را با دنیای امروز به گونه سالم و با در نظر داشت سجايای انسان شرقی بخصوص افغان هماهنگ سازد: یکی فردی ­اندیشی در برابر جمع­ اندیشی است. و از این روست که کار جمعی در   افغانســــتان با اشکال روبه رو می­ شود. بشر امروز هم متعلق به خود است و هم متعلق به جمع: هم ملی است و هم قدری جهانی. یک جامعة متعقل مسیر خود را طوری ترتیب می­ دهد که فرد مصلحت خود را  در مصلحت اجتماع بیند، و آبادانی خود را در  آبادانی کشور به حساب آورد. ما هنوز با این مرحله فاصله داریم. موضع دیگر خصیصة دوچهره­ای بودن  افغان امروز  است. این خصوصیت نیز که نوعی تحمیل تاریخ است و اثرگزاری رشد تکنالوژی غرب ، متوازن نبودن اقتصاد جهانی ، فقر بيشتر انسان کره زمين ، خواست بيشتر انسان امروز ، رشد و  گسترش فساد دولتی به این علت شیوع یافت که ناامنی روانی و اجتماعی بر کشور حاکم بوده. نتیجه آن که روا و ناروای امور نه بر حسب ماهیت آن ها، بلکه برحسب آن که پنهان یا آشکار ارتکاب یابند سنجیده می­ شوند. از قدیم گفته ­اند: دزد نگرفته پادشاه است!   و تملق و سوگند در شخن گفتن است که کلام را از اعتبار می ­اندازد. مشکل دیگر، گرایش به افراط و تفریط است. جامعة نامتوازن و کم ­بهره از قانون، دستخوش غلیان احساس می ­شود، یا دل زده است یا ذوق زده و در هر حال از خط میانه دور می­ افتد، و تراکم این حالت سر به عقده می­ زند.     از یک سو بشر صاحب اراده و تمیز است، از سوی دیگر در معرض اتفاق ­هایی. خواست یک جامعة متعقل آن بوده که هرچه بیشتر سهم اتفاق را کم کند، و یک بهره از کوشایی انسان مصروف به پیشگیری از اتفاق­ های نامساعد بوده است، بی­ آن که هیچ­ گاه امیدی به زدودن کامل آن باشد. درجة قضا- قدری شدن یک ملت ارتباط دارد با درجة استحکام و انسجام و انتظام یک جامعه. باز اینجا هم جامعه ­های ناامن و بی ­ثبات خیلی بیشتر آماده به پذیرش این باور بوده­ اند.   البته هر یک از این خصلت ها که ناشی از مشکلات اجتماعی و تاریخی بوده است، نه آن است که قابل ترمیم نباشد. علم جدید و آموزش درست، راه آن را در برابر ما می­ گشاید، به شرط احساس مسئولیت و هوشیاری. وظیفة اول بر عهدة دستگاه­ های آموزشی است و به همراه آن دستگاه ­ها تبلیغی و رسانه­ ای. این ها بدنة اندیشه ­ساز کشور هستند. خوشبختانه ما با ذخیرة عظیمی از جوانان روبه رو هستیم و باید از توانایی و کوشایی آن ها بهره گرفته شود. شرط آن ایجاد شوق و اعتماد است.   اکنون بیاییم بر سر یک موضوع مهم دیگر که می­ خواستم در انتها از آن  یاد کنم و آن اخلاق اجتماعی است. یک جامعه با اخلاق، قانون و ایمان بر سر پا می­ ماند. هر یک از این ها اگر سست شوند، خلل در کار اجتماع پدید می ­آید. به خصوص اخلاق که بیشتر از آن دو به عنوان ملاط اجتماع شناخته می­ شود. ایمان اگر با مصالح شخصی تضاد پیدا کند، آن را به نوع دلخواه تفسیر می­ کنند و از کنارش می­ گذرند و قانون اگر ترس از مجازات به همراهش نباشد، می ­تواند نادیده گرفته شود. اما اخلاق که از عمقی­ ترین نهاد انسانیت سرچشمه می­ گیرد، نقصانش آثاری سوء پدید می­ آورد. انسانیت انسان باید چنان باشد که نه از ترس از مجازات، نه از چشمداشت پاداش مادی، و نه امید اجر اخروی سرچشمه گرفته باشد، و اخلاق ناب ترین تجلی انسانیت است. در دوران جدید موجباتی فراهم گردیده و الزاماتی درکار آمده که مرجعیت اخلاق ضعیف شود و همة اعتبارات به قانون ارزانی گردد؛ ولی قانون آن جوهرة انسانی اخلاق را واجد نیست. این مقدمه را آوردیم برای آن که برسیم به این سؤال که: وضع اخلاق در  افغانستان کنونی چگونه است؟ همیشه  افغانها  نوعی ا خلاق  جزو فرهنگش بوده. از پيدايش اين سرزمين که گهواره تمدنها ، فرهنگ ها ، تاريخ بوده  تا سال ۱۹۹۲ دردا که بعد از يورش وحشت و بربريت در سال ۱۹۹۲    وحشت  قانون شد، زور قضاوت ، سلاح تميز و قدرت طلبی سيستم گشت و هر کس که از اسلام آباد و تهران به افغانستان فرستاده شد برايش هدايت ، دستور ، هوشدار و تاکيد شده بود [ سرش از من مالش از تو ] و نيز گفته شده بود مجاهد بايد [ عشر ] بگيرد و زمانيکه ملک کفر را فتح نموده مال ، هال ، بيت المال همه وهمه حق [  مجاهد ] است ، غارت ، چپاول برای مجاهد شير مادر است ، سوی استفاده از بيت المال ، قدرت ، مقام ، غصب زمين ، دزدی و صد ها جنايت حق  يک مجاهد است   و  جوابگو  هيچ قانون ،  قضا ، نهاد ، پارلمان نبوده و اگر مجاهد [  بيسواد] نيز بود بايد از قدرت بهر و شريک باشد . مارشال ، سترجنرال ، ديپلومات ، وزير ، وکيل ، سناتور ، والی ، حاکم مقرر شود وطبق قانون [ جهاد  امريکايی]  رعايت اخلاق ، داشتن سجايای انسانی ، وطن دوستی و مردم پروری شايسته يک مجاهد نبوده و آنها را مجبور به پذيرش چنين صفات انسانی نه سازيد .  متأسفانه باید بگوییم که اخلاق بعد از سال ۱۹۹۲ در افغانستان و در لايه های جهادی و طالبی      از  8  ثور ۱۳۷۱- رو به شیب  و نابودی و زوال نهاده. این را کسانی که در این دوران زندگی کرده­ اند روزانه به تجربه دریافته ­اند چرا؟ چه پیش آمده؟
 آنچه به ظاهر دیده می­ شود، جمعیت افزایش یافته  ؟شهرها متراکم شده  ؟ و از همه مهم تر نیازهای مادی و توقع مردم رشد کرده ؟ و راه ­حلی که برای اقناع نیازها دیده شده  ؟مجالی برای پروراندن اخلاق نیافته ؟. نفع، محور قرار گرفت ؟ و پول راهگشای کل گشت ؟  در افغانستان برای همه سوال ها جواب منفی ( نی ) است ؛ و تنها و تنها يورش اخلاق فاسد از پاکستان ، ايران و کشور های غرب به افغانستان ، پائين بودن سطح دانش رهبران دولتی بعد از سال
۱۹۹۲ ، عدم موجوديت کادر های علمی ، اکادميک ، مسلکی ، نبود حس وطن پرستی و مردم دوستی ، داشتن نفس کثيف دست ناپاک و وجدان مريض و ناسالم ، نداشتن رسالت ملی ، آرمان  ايديو  لوژی مترقی ، و تربيه ناسالم ، تهداب فاسد ، کوچکی محيطی زيست  سوابق فساد و سروت پرستی و از همه بدتر اينکه اين ها قبلأ فروخته شده و وابسته استخبارات بيگانه بوده وظيفه داشتند و دارند تا جامعه را آلوده ، ضعيف ، ناتوان ، فاسد ساخته ؛ مردم را به فساد ،  جنايت ، فجايع ، ناباوری ،  فريب ، ريا  سوق داده شود .   ولی جریان بیست سه  سالة بعد از کودتا عليه رژيم قانونی داکتر نجيب الله در سال ۱۳۷۱ به زبان رسا گفته شده است : با  فروپاشيده ساختن رژيم حزب وطن ديگر از افغانستان همه سجايای انسانی ، افغانی ، اسلامی  و ملی ما رخت بسته. اکنون به آنچه نقد گردد در قدم نخست فساد گسترده دولتی ، ادامه جنايات تفنگ سالاران ، سوق جامعه به اپتذال ، فساد ، بداخلاقی ، هرزگی ، ريا و فريب با شعار « پول به دست آورید!» از هر طريق ميشود ، امروز معاون اول رياست جمهوری از فساد خودش  دفاع آنچه بدست آورده اين سروت « قارونی » را حق خود ؛ حقوق خود و لازم خود دانسته ان  و این فساد در همه عرصه های رژيم کابل ادامه یافت. همة سامان زندگی و سیاست رو به چنین رهنمودی داشته من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست /  که از آن دست که می ­پروردم، می­ رویم .  این است که در تجربة روزانه به مردمی بر می­ خورید که ناخواسته و بی­ گناهانه عبوس و کژ خلق و بی­ حوصله و ملول هستند. زمانه آن ها را به این نتیجه رسانده است که همة راه ­ها به یک نقطه ختم می­ شود و آن پول است! آنگاه با تأسف به خود می­ گویید: کجاست آن خوش رویی و ادب  افغانی  که نمونه بود؟ خوشبختانه وقتی به یکی از قصبه ­ها و روستاها می­ روید، هنوز به ته بساطی از خلق خوش بر می­ خورید، و امیدوار می ­شوید که اصالت انسانی   هنوز به شما می­ گوید: تا ریشه در آب است امید ثمری هست. هویت اصيل  شما  در انتظار آن است که جنبه ­های مثبت فرهنگ خود را فرا خواند، و جنبه­ های منفی را به دور اندازد. این نصیحت را از یاد نبریم:تا ريشه در آب است اميد ثمری اســــــــــــــــــــــــــــــــت .

 

 

 


بالا
 
بازگشت