دكتراندس نبي هيكل

 

                                                                 بحثی بر:

 به ادامه ی: ُ  آسیب‌شناسی فرهنگ چاپلوسیُ

نوشته یپوهنیار بشیرمومن

 

چاپولوسی  یک شیوه مهم برخورد به افراد و مقامها است که در  مقاله‌ای چند هفته پیش زیر عنوان فوق منتشر گردید. پو هنیار مؤمن به یکی از عناصر مهم در روابط انسانی پرداخته و آن را از زوایایی مورد نگرش قرارداده است. اما از زویای دیگری نیز به این مساله میتوان نگاه کرد. در حقیقت امر چاپولوسی را میتوان یکنوع رفتار واکنشی تلقی کرد که به حیث پاسخ اجتماعی  به  حالت معیین متبارز شده است که به چاپلوسی امکان و فرصت میدهد. این رفتار را میتوان مانند بسیاری از نمونه‌های دیگر در حدود افراط و تفریط دریافت. در حالیکه بر همه آشکار است چاپلوسی چاپلوسان از بسیاری موارد باهم میتوانند متفاوت باشند، مشخصاتی وجود دارند که همه ی آن‌ها در آن باهم شریک اند.اما تازمانی که ما چاپلوسی را تعریف نه نماییم نمیتوانیم به بحث درمورد آن بپردازیم، زیرا از راه تعریف آنرا میشناسیم و معرفی مینماییم.  چاپلوسی در حقیقت توصیف یک حالت با مشخصه ای معیین است، زیرا چاپلوس یک پدیده را یا یک حالت را توصیف و تقدیر مینماید. نخست آنرا در سه سطح درنظر میگیریم:

       -            حالتی که توصیف از شی بازتاب دهنده  مشخصات ذاتی شی میباشد. این توصیف عبارت است از توصیف درک توصیف کننده از شی یا پدیده عینی معیین.

       -            حالتی که توصیف شی  مشخصات شی را با  وزن بیشتر از وزن اصلی آن‌ها بازتاب میدهد.

       -            حالتی که توصیف شی مشخصات شی را با وزن کمتر از وزن اصلی آن‌ها بازتاب میدهد.

دو نوع توصیف آخری توصیف شی یا پدیده را به گونه‌ای متفاوت از حالت مشهود آن‌ها بازتاب میدهند. آما حالت مشهود میتواند از حد اقل دو  دیدگاه تغییر نماید: دید ناظر و حالتی که ناظر شاهد آن بوده است. در حالیکه هم دید ناظر و هم حالت شی میتواند به دلایل موجه در حال تغییر باشد.

بدین ترتیب چاپلوس یک پدیده یا حالتی را توصیف مینماید اما به شیوه خودش. این احتمال  خیلی قوی میتواند باشد که این فرد چاپلوس در برابر هر یکی به چاپلوسی  متوسل نگردد، بنا برآن چاپلوس میداند در کجا چگونه به چاپلوسی بپردازد و هم چاپلوسی میتواند به عادت مبدل گردد. نتیجه این می‌شود که چاپلوسی و سیله ی است در دست چاپلوس. از این و سیله یکی در برابر رئیس جمهور استفاده میکند  و دیگری  در برابر معشوقه یا دختر ی که به آن نظر دارد. فردی دیگری برای نرمش و انعطاف پذیری دیگران از آن استفاده مینماید. آیا شیرین زبانی کردن چاپلوسی است؟

وقتی  ما  حسن و قبح تعبیر را از کتاب  قرات دری مکتب به یاد میاوریم، در مورد لطف تعبیر و قبح تعبیر تعبیر کننده خواب سلطان چه فکر میکنیم. آن‌ها هردو مانند روایتهای  متفاوت از رویداد مشابه اند.

در لطف تعبیر: عمر شاه  طولانی‌تر از سایرین اعضای خانواده تعبیر میشود، در قبح تعبیر همه نزدیکان شلطان  پیش از او رحلت میکنند.

چاپلوسی مشخصه دیگری نیز میتواند داشته باشد.نحوه بیان چاپلوسی به حسن تعبیر  و به   اغراق و غلو نزدیکی دارد.مشخصه دیگر آن  نادیده گیری  حقیقت یا واقعیت است.

آقای نویسنده برای توضیح این مساله در جایی به نهادگرایی متوسل می‌شود، وقتی او در مورد تغییرات فرهنگی غرب مینویسد:

 

 اين تحولات عملي و فکری معرف نحوه عكس العمل جامعه و مردم نسبت به تغييرات ساختاري و محيطي است. اين كه تغييرات اخير با اراده و آگاهانه ايجاد شده يا بر اثر اجبار و غيرارادي به وجود آمده، مساله‌ای اصلی نیست، بلکه اصل واقعه آن اهمیت دارد. بنابر اين نمی‌توان گفت كه اين خصوصيات كلتوري، پيوسته خواهد بود، بلكه با تغيير محيط و ساختارها ، رفتار و فرهنگ جامعه نيز تغيير خواهند كرد.

اما تنها افراد وجامعه نه بلکه سازمانها نیز بر افراد تأثیر دارند. در جای دیگر میخوانیم:

 

. چاپلوسی یک صفت ژنتیکي و یک عمل غریزی است واكثرا مربوط به تربيه فاميلي فضاي خانواده گي نيز ميشود ، لذا امکان تغییر آن در فرد نا ممکن بنظر ميرسد .اما تغییر آن در جامعه نیاز به غلبه فرهنگ انساني دارد. از آنجایی که در كشور ثبات سياسي وجود ندارد ودر اريكه قدرت اكثراراذيل و اوباشان تكيه زده اند، لذا غلبه بر چاپلوسان كار سهل وآسان نيست.

نگارنده این سطور باورمند نیستم که چاپلوسی»  یک صفت ژنتیکی و . . » باشد، بلکه یک برخورد ابزاری به مسایل و افراد میباشد، زیرا این افراد همواره چاپلوسی نمیکنند و میدانند  در چه مواردی از آن استفاده نمایند.

درعلوم  سیاسی میخوانیم که  افراد بر اساس  چند مدل تصمیم میگیرند. به شرایط نگاه میکنند و از خود میپرسند در چنین شرایط از چنین شخص چه  توقع میرود؟ پدر وقتی فرزندش را در دشواری میبیند با در نظرداشت  این سؤال عمل میکند. و یا   میپرسد در چنین شرایط کدام نوع  واکنش یا  پاسخ  مناسبت بیشتر دارد. شما  به هر فردی نمیتوانید  مانند پدر و ی یا آمر و شوهر یا خانم و ی  پاسخ دهید و یا  برای هر سؤال یک پاسخ بلی یا نه را نمیتوانید بدهید. برای آنجایی که بلی  یک پاسخ مناسب است نه را  برنمیگزینید.

چاپلوسی میتواند در رفتار هریکی از افراد وجود داشته باشد. وقتی شما  پسر یا دختر  کوچک خود را   یا مادر آن‌ها را توصیف میکنید  به یکمقدار چاپلوسی متوسل میشوید.دوستی و مَحبت شما  و همچنان خصومت و دشمنی شما نیز موجب میگردد  خصیصه ها  برجستگی بیشتر یابند. اصطلاحات: »عاشق کور است« و »کور خود بینای مردم« گویای حالاتی اند که در آن برخی خصایص  بیشتر بها داده می‌شوند و برخ دیگر نادیده گرفته میشوند.

اما همه ی این استدلال‌ها به معنای تبریه چاپلوسی نیست، بلکه معنای این را دارد که چاپلوسی یک رفتار طبیعی انسانی است که در رفتار و روابط انسان‌ها به درجه های متفاوت حضور دارد. بسیاری از عادات دیگری وجود دارند که زیانبارتر اند.

به نقل دیگری از مقاله متذکره توجه میکنیم:

».از ديدگاه علم جامعه شناسي در جوامع كه مسله فرد وفرديت به مفهوم واقعي آن حل نشده باشد اقرادهويت خودرا در وابستگي در جمع ويا شخصيت هاي نامدار ميبينند

این سؤال بدون درنگ نزد ما ایجاد میگردد که اگر چنین باشد در کدام یک از جوامع » مساله فرد و فردیت به مفهوم واقعی آن «حل گردیده؟ آیا در جوامع انکشاف یافته صنعتی غرب به این مساله پرداخته شده است و آیا رابطه فرد با سازمان ( به جای قوم و ملیت) همچنان نیرومند نیست؟ آیا افراد هویت خود را در  جوامع غربی در وابستگی  به جمع و یا شخصیت‌های نامدار نمیبینند؟ دموکرات یا جمهوریخواه بودن، فیلانتروپیست و  یا مدافع حقوق بشر بودن یعنی چه؟

حل واقعی مساله فرد و فردیت یعنی چه؟ این شیوه تفکر  تقلیل گرایانه(reductionist) تقلیل جامعه به فرد و باز پیوند زدن آن به گروپای منافع و سازمانها هنوز نتوانسته تمایلات کولکتویستی را در جامعه غرب مغلوب سازد.تغییر مشهود در این عرصه این است که جای وابستگی به ملیت و قوم را در این جوامع وابستگی به گروپ منافع گرفته است. اهمیت این نوع گروپها در سیاست و پالیسی -سازی در آمریکا و ارو پا مشهود است.

در حقیقت هم  ساختارهای اتنیکی و هم سازمانها عبارت از نهادها و ساختارها اند که در نتیجه ی روابط متقابل برهمدیگر قرارداند. این انسان‌ها اند که امروز در اینجا به ملیت ، زیبان و قوم اهمیت میدهند و در آنجا به سازمان و گروپ.در هردو حالت رابطه فرد با این ساختارها و برعکس آن دارای اهمیت باقی میماند. بنابرآن آن تفکر جامعه شناسانه که  از آن نقل کردیم اساس خود را از دست میدهد.

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت