عبدالواحد خرم

 

بمناسبت روز استقلال افغانستان

آگست 2013

کشور محبوب ما افغانستان با موقف مهم جغرافیایی و استراتیژیکی خود طی قرون متمادی مورد توجه جهان گشایان و استعمار گران بوده و همین موقف سبب گردیده است که چندین بار متجاوزین و استعمار چیان به آن دست درازی نمایند ، منجمله دولت استعماری انگلیس برای حفظ منافع خود در نیم قاره هند همیش در تلاش آن بوده تا به انواع و اشکال مختلف این سرزمین را که به مشابه دروازۀ هند تلقی میگردید و از اهمیت استراتیژیک فراوان بر خوردار بود زیر تسلط داشته باشد چنانچه در سراسر قرن نزده و آغاز قرن بیست دولت هند برتانوی سه حملۀ مسلحانه را بر افغانستان انجام داده است که در هر مر حله به شکست های فاحش و مقابلۀ پیگیر مردم افغانستان با شکست طلسم استعمار انگلیس در این سر زمین به حصول استقلال سیاسی منجر گردید و از این تاریخ به بعد ملت افغانستان قدم در صحنۀ نوین حساسیت سیاسی و اجتماعی گذاشت . در تاریخ درخشان کشور ما نویسنده گان چنین نوشته اند:                                                                   

جنگ های ضد انگلیس ، شورشی نبوده که قشر خاص و یا طایفۀ خاص آن را پدید آورده باشد در این جنگ ها همه اقشار و ملیت های برادر ، اقوام و قبایل مختلف افغانستان با کمال شهامت و فداکاری شرکت داشتند و هزاران شهید و معلول ، تقدیم کردند که در واقع هر کوی و بر زن ، و هر دشت و دمن و صخره ، میهن اسلامی و آزاده مان صحنۀ پیکار و جهاد بود و گورستان برای سربازان مهاجم انگلیس ، زیرا از پیر مرد 70 ساله گرفته تا نوجوانان 15 ساله در این جنگ شرکت داشته و شهید شده اند و حتی زنان قهرمان مسلمان ما در کمال جرأت و شجاعت در این نبرد شرکت کردند. در جنگ اول از هزاران نفر سپاهی انگلیس مستقر در کابل فقط یک نفر زنده به جلال آباد رسید وخبر قتل عام لشکر انگلیس را به لرزه در آورد ، فقط 25 نفر از لشکر انگلیس زنده ماندند و آن هم با لباس مبدل افغانی توانستند فرار کنند و در همین جنگ داستان شرکت قهرمانانه زنان مسلمان در جهاد شهرت یافت مخصوصاً ملالی دوشیزه جوان که در میدان جنگ ، پرچم پر افتخار اردوی ملی را در عوض بیرق دار شهید شده بر دوش کشید و این دو بیت از زبان او در میدان جنگ طنین انداخت: ترجمه به دری:                    

از خون معشوق خال ســــرخ در رخساره می گذارم

خالی که در باغ سبز، گل سرخ را شرمنده می نماید

اگر در میوند شهید نشدی

بدانی که برای بیغیرتی زنده خواهی ما ند

در سال 1841 هنگامی که آتش انقلاب در افغانستان مشتعل میگردید هنوز بیست هزار عسکر انگلیس در کابل ، پانزده هزار در قندهار و پنج هزار در جلال آباد و ده هزار در غزنی و قلات بامیان وغیره مجموعاً پنجاه هزار نفر با توپخانه قوی مرکب از قطعات سواره و توپچی صحرایی و کوهی و مواضح مستحکم ، آماده پیکار بود ، این اردو با هفتاد توپ خورد و بزرگ مجهز بود. در مقابل اسلحه مردم افغانستان منتها تفنگ دراز ، سیلاوه های ثقیل و عریض و پیش قبضهای کوتاه و محدودی از توپخانه کوچک ویا توپ های شش پونده بود. تمام این اسلحه ساخت خود افغانستان بوده و قسماً مواد خام آن از راه هند وارد میشد دستگاه های باروت سازی نیز بر این اسلحه می افزود البته معنویات جنگ آوران افغانی از دشمن برتر بود هر سوار افغانی یک پیاده را برداشته وارد جنگ مینمود ، تفنگچی افغان از فاصله سه صد متر هدف را خطا نمی کرد ، افراد ، هر یک در زمستان پوستین چه یی در بدن ، سناچی از تلخان یا گندم بریان داشت ، صراحی پر از باروت در کمر بند و سواره مقدار از علوفه اسپ در خور جین خود داشت این قشون در هوای آزاد و بعضاً روی برف می خوابیدند و با مشتی از گندم و تلخان تغذیه میکردند.                                                                                    

یکی از جنرال های انگلیس ، میجر جنرال ایری ، راجع به مدافعین افغانی چنین نوشت:                                                                                             

( باید عسکر انگلیس در استعمال اسلحه ناریه از افغان ها درس می گرفتند افغانها با تأمل نشانه میگیرند و به ندرت آتش شان هوایی میرود ، در حالی که افراد ما بدون هدف انداخت هوایی میکنند. لیری سیل که جنگ های کابل را به چشم سر میدید نیز در این موضوع چنین نوشت: چیزی که راجع به بی عاطفه گی و جبن افغانی گفته میشود تنها نظر انگلیس است، در حالیکه افغان ها یک نژاد قوی و خوب بوده و از قتال باکی ندارند، افغان ها بدون ترس در مقابل توپ می ایستند وقتی که او یک موضع را اشغال کرد دیگر استرداد آن مشکل است.                

هین لیری راجع به جنگ مشهور بی بی ماهرو که منجر به شکست اردوی انگلیس گردید چنین می نویسد: ( مبارزین افغانی از بالای تپه چنان در صفوف سپاه انگلیس فرو ریختند که گرگ در رمه گوسفندان داخل می شد.                          

البته مبارزین افغانی بی قوت نبودند، زنان، نان برای آنان می پختند و در عبور سپاه دشمن از بازار ها سنگ و کلوخ و آب جوش بر فرق ایشان می ریختند ملاها در دهات گردش کرده، ملاک و غله داران را از فروش غله به دشمن باز می داشتند. نوکران رسمی دولت ملازمان شخصی افسران، اخبار و مکاتبات سری دشمن را به اردوی ملی می رسانیدند، صفوف مختلفه مردم متحداً جان و مال خود را در راه دفاع از آزادی کشور وقف کرده بودند. پس غله به چنین جنگ آوران بر یک اردوی اجنبی حتمی بود، خصوصاً اسلوب جنگی تاریخی و عنعنوی ایشان که دشمن را به ستوه آورده ولی مردم افغانستان از قرن ها پیشتر، جنگ های گوریلایی را می شناختند و از آن در جنگ های بعدی در مقابل متجاوزین قشون سرخ شوروی و سایر جهان سخت استفاده برده اند جنگاوران و غازیان در شباخون و جنگ های شبانه مهارت عجیبی از خود نشان می دادند.                  

یکی از تاکتیک های حربی مردم، عقب کشی از جلو دشمن در میدان های فراخ و باز گذاشتن شاهراه های سرحدی به رخ دشمن بوده است و همین که دشمن را در کام دره ها می کشیدند، به عجله خطوط ارتباط او را قطع کرده و با حملات پی هم از بین میبردند، تا جایی که تاریخ کمک می کند این خصایص و روش جنگی مردم افغانستان بود که سکندر مقدونی را مدت ها سر گردان نگهداشت، چنگیز خان هم مجبور شد که برای رهایی قوای خود از چنین جنگ ها در خط پیشرفت خود زنده جانی در عقب خویش نگذارد، امیر تیمور و بابر شاهان نیز بدون سهم افغانها نتوانستند به دهلی برسند. 

  این مراحل سه گانه رنج و آلام، در عین حال افتخارات بس بزرگ را نیز برای مردم ما در جنگ های آزادی خواهانه و استقلال طلبانه داشته است اما مرحله چهارم تحولات سیاسی نظامی در کشور نیز کمتر از یکی از این مراحل تاریخی زندگی مردم نبوده که بزرگترین آزمون تاریخی خود را سپری خواهند نمود، به جاست شعری را ذکر کنم:                                                                     

قصۀ مرغ سمندر پیش من افسانه نیست

سرگذشت مردم پیجیده فریاد من است

آن که عمر مرده مرده زندگی کرد نمرد

سوختن، افروختن، آیین اجداد من است

مقاومت و پیروزی مردم ما در راه آزادی و استقلال کشور و با ریختاندن خون هزاران شهید ثبت تاریخ گردیده است ولی در ارتباط آبادی و عمران کشور هنوز قهرمانی های به ملاحظه نرسیده، اینکه افغان ها ثروت بزرگ معنوی، معادن سرشار انکشاف نیافته، تاریخ کهن و سنن پر افتخار، دماغ و مغز با تفکر دارند ولی آنچه که فعلاً بدان نیاز است اقتصاد قوی میباشد زیرا کشوری که اقتصاد قوی ندارد سیاست قوی و مستحکم نمیداشته باشد. هنوز پرابلم های زیادی در برابر مردم افغانستان وجود دارد.

 

 


بالا
 
بازگشت