عبدالرووف لیوال

 

عمو سام در گرد همایی واپسین کرگسان

 

تنی بسمل زجه وناله کنان بروی میدان در حالتی افتیده که کرکسان لاش خورخیزان وجستان بامستی خاص گاهی با پرواز نیمه ی بالها مانند خروسان خسکی مست طرف یکدیگر میپرند وباچشمهای برجسته ونگاه های ابلق یکدیگررا در اشاره التیماتوم میدهند.

درهمین روز هاعمو سامی که از آن سوی آبهای کلان (اتازونی ) چند روز قبل پرواز نموده ، اینک به دیار عنقا رسیده ،  ظاهر میشود  وبالای کرگسان صدا میزند .

 آهای !

این تن نیمه بسمل رادفعه قبلی هم درحال ستم کش رها نمودید، وازنزد عنقاهای که نه از البرز بلکه از سرزمین (بومهای ترور) فرستادم ، فرار نموده وبه سمت کوه های شمال متواری شدید ، مگر انصاف ندارید که هنوز هم اورا ستم کش مینمایید ؟

بیایید جمع شوید ، من بشما سفارش های دارم  ،   کرگسان بازهم خیزان وجستان از بالای سنگ های دور پریده وگرداگرد تن تن بسمل ،حول عموسام جمع شدند .

عمو سام غریده میپرسد ، از گذشته الهام نگرفتید ؟

کرگس نول دراز  : سرور من به باشه کور خود ( عبدل چریک ) گفتم که با بسمل مدارا کن وبه باز غول خود ( مالک )توصیه نمودم  که قفس سینه بسمل را خفاشان از سنگچل های خون آلود پر نمود که شما آنرا خیال پارچه های گوشت نموده تناول نمایید

تا باشد وزن شما زیاد وپرواز نتوانید ،  ولی کم شنید همان بود که درکمین خفاشان افتاد وشکار بسمل را ازدست دادیم وخفاشان برلاش بسمل مسلط شدند .

سرور من ! شما به نا حق آنها را عنقا خطاب مینمایید ، بل آنها خفاشانی بودند که باز هم به فرمان وکمک دالری شما وحملات بی 52دوباره آنها را ازسر لاش بسمل دور راندیم .

عمو سام آهی کشید وگفت : شما با وجودیکه بار دوم بر لاش مسلط شدید ،  از گذشته پند نه گرفتید ،  این بار حتی جوجه های بسمل را فرار ،  آشیانه های شان را غصب وتمام دارایی ها آنها رابلعیدید وبرتن بسمل هنوز هم نمک پاشی دارید.

او با خنده ی مضحک افزود :  آنها هنوزهم سیمرغ و عنقا هستند وباید با آنها کناربیایید تا مشترکاٌ ازین بسمل لذت ببرید،  من به خاطری آنها را سیمرغ خطاب نمودم که یک بار دردیار ترور وفرانسه  دوسه تن شمارا بگیل ساخت .

کرکس منقار چنگ  :  نه خیر سرور من با آنها هرگز کنار نمی آییم  ،  زیرا طرفداران آنها باز جسور ما (شفیع دیوانه ) را کشتند . وحال هم میخواهند شجاعی راازبین ببرند.

کرکس پنجال دراز : سرور من راست میگوید ، چند تن از عنقا های شما یعنی خفاشان رابا مشوره جک ادیما در قفس زندانی نمودم، واقعاٌ پنجال های سیمرغ گونه یی داشتند باوجودیکه یکی آنها جوجه بود کرکس وردکی(وزیر داخله همان وقت) مجبور

شد از ترس کرکس حقوق بشراز چنگال من  او راآزاد نماید.

کرکس مزاری  :  سرور من ! تا هنوز کهنه پیخ نشده ام ، ولله  با عنقا های شما چنان گسو شوم تا یاد شان باشد بیرق خودرا  دوباره بالا ننمایند ،  راستی یادم آمد آنها بعد از مسلط شدن بربسمل ، حینیکه کرکسان رفیق ما در پهلوی لاش مهمان بودند

، آنها را کشتند ، من که میخواستم یک قله البرز را بنام رفیقهای شهید خود مسمی مینمودم ، اما برسر نامگذاری این قله ی البرز با کرکس فرهنگی نول به نول شدم .

 عمو سام به قهر :  بس است دیگه  ! باعث اعصاب خرابی من نشویید، اینبارهر طوریکه میشود باهم متحد شوید ، ورنه  این تن بسمل نصیب دیگران خواهد شد  ، زیرا من (خیل ) دسته خوبتری از کرکسان با نظافت وهوشیا ر رامیشناسم .

احتمال دارد گرد همایی مشابه آنها را نیز سازمان دهم  ، نیمی تن بسمل ازشما ونیمی دیگرش از آنها ، مگر متوجه باشید که من جگراورا بسیار خوش دارم  ،  شما هیچکدام تان حق خوردن آنرا ندارید.

عبدالرووف لیوال.

 

 

 


بالا
 
بازگشت