حقگو

عزیز الله لودین از تابعیت پاکستان تا خواب سلطنت اوغانستان

این جامع العلوم متخصصان؛ این معتوه مغز بریان؛ این احساساتینا و مصنوعینا فی القلب و الشریان حضرت روشنفکرنا والاطمینان العزیز الله لودین که روزگاری در عنفوان جوانی هوای سیاست بکردی و به دعوتنا فی المجید الکلکانیه لبیک بفرمودی و به سوی آن بشتافتی و بالفخر و الافتخار عضویت شعله جاوید بگرفتی و شعارهای عجیب سر بدادی و برای این حزب عربده ها بکشیدی که از بدچانسی و سیه روزی کودتای ثور بشدی و از ترس خادنا و پولیگوننا؛ راه فرار به پاکستان تاکستان سوز بکشیدی و در آنجا تابعیت بگرفتی و به جمعیت ها بپیوستی و گاهی خود را هراتی بخواندی و زمانی خود را لوگری بتراشیدی.

الغرض جهاد بر علیه شوراها راه افتادی و از برکت صنعته والسیاسته التجاریه فی امریکیه و المتفقیه پول ها سرازیر بشدی و حضرت احساساتینا و مصنوعینا فی القلب و الشریان به جهاد دوام بکردی و با حضرتنا محمد اسماعیل خان امیریه الحوزه الجنوب فی الغرب روابط بگرفتی و خویشرا همکار و همنظر بنمودی تا حضرت نام الذکر اعتماد بکردی و امور کار به وی بسپردی.

فی الواقع فتح الفتوح رخ بدادی و امیرنا فی الجنوبه و الغرب به سلطنت هرات برسیدی و لودین فی الاثر پاچه خواریه والخوش خدمتیه مستشار الملک بگردیدی و شورای اقتصادی فی ال مرکزیته الهراتیه را اساس بنهادی و در خفا تجارت بکردی و سیدنمای جامی را مستشارالملک ایرادالسخن فی الشورای والاقتصادیه بکردی و علی الرقم اطمینانیه و الاعتمادیه؛ جامی به وی خیانت ها بکردی، تیل ها بدزدیدی و پول ها تحت الجیب بکردی.

حضرت احساساتینا و مصنوعینا فی القلب و الشریان در این وقت خوب درخشش بداشتی و علی ایهاالحال شکران نعمت بکردی و پای از گلین دراز تر نکردی؛ فی النهایه طالب ها بیامادی و حضرت احساساتینا و مصنوعینا فی القلب و الشریان دوباره به طرف پاکستان راه فرار بگزیدی.

فی الواقع یازدهم سپتمبر براه بیافتادی و انگریزیها و رومی ها به اوغانستان لشکر بکشیدی و طالب العلمان را تار و مار بکردی و  فی الثانی حضرتنا محمد اسماعیل فی امیره العمومیه الحوزه الجنوبی والغرب بشدی و حضرت احساساتینا و مصنوعینا فی القلب و الشریان راه به حضیره هرات بکشیدی و طریق سیاست پیش گرفتی که از قضا صاحب والفتوا فی العدامنا والشفیق المرید حضرتنا رفیقیه والشهره والشهیر؛ فی والواقع ملاقات الخصوصی بکردی و هوای کودتا بر سر بزدی.

علی ایهالحال حضرت احساساتینا و مصنوعینا فی القلب و الشریان به حبل الریش ام الخبایث والشریان چنگ بزدی؛ جام مستی سر کشیدی و بر خوان نعمت لگد بکوفتی و بر ولی نعمت پشت بکردی؛ شورای دفاعیه المرکزیه را اساس بگزاشتی و نه کرسی فلک را زیر پای اندیشه بنهادی تا بتوانستی بوسه بر رکاب حضرتنا حامد والکرزایه بزدی.

فی الواقع کوشش ها بکردی اما نتوانستی بر جای ولی نعمت تکیه زدی و عقده کردی و قود کردی و بقض کردی و مریض بشدی و دردهای کهنه حضرت احساساتینا و مصنوعینا فی القلب و الشریان اوج بگرفتی تا حضرتنا حامد خانه والکرزاییه؛ اورا رییس الکمیسیونیه والانتخاباتیه بساختی تا در آنجا جعل ها بکردی و مکاره گی ها به ثر رساندی.

ثانیا حضرتنا کرزاییه؛ حضرت احساساتینا و مصنوعینا فی القلب و الشریان را رییس فساد والارتشاء بساختی و هردم اورا به جان این و آن بیانداختی تا از تقلب ها فراموش بکردی.

فی الواقع حضرت احساساتینا و مصنوعینا فی القلب و الشریان خواب ماه و ماهی بدیدی و هوای سلطنت بکردی و استعفا بنمودی؛ اما اداره الانتخباتیه رای اورا باطل و جعلی بخواندی و سر تابعیت الپاکستانیه حضرت احساساتینا و مصنوعینا فی القلب و الشریان را فاش بکردی و اورا بی سرنوشت بگزاشتی.

هرچه بگندد نمکش میزنند

وای به آندم که بگنده نمک

 

 

 


بالا
 
بازگشت