عابد

 

دوستان! امروز رباعیات ذیل را با چشمان مقبول شما، در یک فضای فرحت انگیز به خوانش میگیریم.

 

از قعر زمین رفتــم، تا اوج زحل

آبی نبود آمیخته، در طعــــم عسل

جز حیله و نیرنـــگ ندیدم در راه

همگون نبوده انسان، از روز اول

***

آدم که عــــزیز و مقربِ ذات خـــــداست

بر همنوع خود گـــــویــــی، مانند بلاست

از جهت رضای حق، همیش خون ریزنـد

راستیکه رضای حق، همین طورمعناست؟

***

آدم بوده انـــــد، ز آدمــیت دُور انـــــد

از ظلمت محض، زعــــاقلیت دُور اند

زین طرز و سلوکِ آدمها مجـــــــذوبم

چون سنگ شده اند، زمعنویت دُور اند

***

حرفیکه شکسته بود، روانش سازید

برتیر مقــــــاصد ام، کمانش سازید

درآب زلال معـــــرفت غوطه اول

با تعمق بیش، او را بیـــانش سازید

***

همواره سرشت آدمهـا بوده چنین

شاهـــانِ کثیری آمده روی زمین

هریک به زمانه اش رسالت آور

دامان کــدام زخون نبوده رنگین؟

***

هرشاهی که با شرارِخون آمده است

او شاه نبوده، بلکه جنون آمــده است

مقــــــدار خونیکه تا کنون ریخته اند

زآبهای جهان هــم، فزون آمده است

***

یک روز زجمـــاد عقل خود یاد کنید

زین مکر و دروغ، محوطه آزاد کنید

باید به جهـان طرح نوین عرضه شما

زآن خــــاطر پژمرده ای ما شاد کنید

 

ج (عابد) ۲۴ جنوری سال ۲۰۱۴-هالند

 

زبان گوید

منـــــم آوای مهر آئین، دلـــــــــم با نور مهر آذین

بودم من تاج بی همتـا، زشرق روم شروع تا چین

زصحرا تفتِ سوزانی بیـــــــــامد، سخت بلرزاندم

ولی ساقــــــــــم تنومند بود، نخوابیدم به هیچ بالین

درین پهنا، درین اقصا، فروزان مشعل افـــروختند

درین پهنـــــــای پهناور، عقابــــم من و هم شاهین

زبین بیـــــــدلان بیدل، ز درد ها رودکی برخاست

به نیمی قــــاره ای هند هم، ز پامیر من شدم پائین

شــــــــگوفان کرد هوای بلخ، سمرقند عزتم بخشید

تخـــــارستان مکانم بود، کنون خجند و رئ ضامن

که من سر چشمه ای آمو، چراغان کرده ام یمگان

به جامی جـــــــام بخشیدم، گلستان کرده ام غزنین

به گنجه مردی والایی، چو فــــــارابی گهر بخشید

ولیـــــــــــکن جواجه انصار، بداده پند همه شیرین

خیــــــام وسعــــدی و حافظ، به پهنا مهر وام دادند

ولی طوسی چو مولانا، به غرقآبـــــــم شدند خازن

کنون بادی و یا توفــــان، توان اضملال اش نیست

چنانـــــــــم با صلابت پیر، زنند زانو به نزدم کین

عطـــار و لاهوتی روزی، چو اقبال ناله ها کردند

ولی (عـــــــابد) کند امروز، زمین خاره را راغین

 

 ۱۱ دسیمبر سال ۲۰۱۳-هالند

۱: خجند - یکی از شهر های تاجیکستان

۲: رئ -  شهر تهران

۳: یمگان - جایست در بدخشان که ناصر خسرو تعبید شده بود

۴: خازن - نگهبان، پاسبان

۵: اضملال - از بین رفتن

۶: راغین – سبز

 

تصویر تراش

می تراشم چهره ات را مرمرین

نرم نرمک خنده کن، ای دل شکار

کزحلول پُر حلاوت ناز تو

برخزانِ عمر من آید بهار

برتبسُم ات، نیافتم واژه ای

برده از جان فگار من قرار

تحسین حسن کلام دلکش ات

سطر دیوان مرا کرده هزار

کزخجل قامت خمیده شاخ گل

چونکه عطر افشان شده، زلفان تار

موزونی سروی قدات، خونخوار است

کُشته هندو و مسلمان و کفار

(عابد) ام زاهد نمای طرفه جو

حاصل درد و نوای روزگار

 

 ۱۷ سپتمبر سال ۲۰۱۳- هالند

 

 


بالا
 
بازگشت