سیدهمایون شاه عالمی

 

ادبیات دری

قسمت ششم

3- 1 : زبان چیست ؟

ما در جهانی از واژه ها زندگی مینماییم. این سخنیِ روشنی است زیرا واژه ها سرمایۀ سرچشمه یی خزینۀ سخنگویی ما اند.سخن گفتن همیشه با ماست. این سخنگویی به زبان ما تندیس میبخشد به سخن روشنتر، سخنگویی زبان انسانی را به میان می ارد. پس دارایی مهم زبان واژگان است.

زبان منشبخش آدمی بوده همیشه با او میباشد، یار و یاور اوست. سرچشمه زندگانی و زور آدمی زبان است. برخی از مردم افریقا کودک نوزاد را ( کنتو) بمعنی (چیز) میگویند بجای اینکه ( مونتو) یعنی (شخص-آدم) را استفاده کنند. درین گروه (جامعه) کودک با آموزش زبان به مقام آدمی میرسد. پشتو زبانان ما کودکان را حیوانان نیز میگویند. همین زبان است که انسان را، از دیگر جانوران و آفریده ها برتری داده است. به گفتۀ دانشمندی برتری انسان بر دیگر جانوران از نگاه داشتن قوۀ زبانی کامل است. چون قوۀ گفتار در انسان تمیز سودمندی را نسبت به دیگر جانداران در خویش بیشتر دارد، پس زبان آدمی بارور است.

گفتیم زبان آدمی بارور و کامل است. این گفته، ما را بدان وامیدارد تا بگوییم – دیگر آفریده ها نیز دارای زبان هستند؛ منتها زبان ایشان کامل، پخته و بارور نیست و مغز اندیشمند انسان در تمیز و شناخت زبان آنها دست اندر کار است. اینکه سعدی می گوید:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار

هرورقش دفتریست معرفت کردگار

زبان گیاهان را وانمود مینماید که از دیدگاه انسان آگاه قابل فهم و شناخت میباشد.

از این سخن، چنین نتیجه بر میداریم که میدان زبان بسیار گسترده است. این جمله ما را بر آن میدارد تا زبان را نخست، از دیدگاه همه گانی شناسایی نماییم. گفتیم فهم زبان وابسته به آگاهی انسان است. این آگاهی در اثر اندیشیدن به انسان دست میدهد. پس از دید همه گانی ، زبان پدیده یی است که اندیشه را ، آگاهانه به ما انتقال میدهد.

بر بنیاد این شناسایی زبان را، در دید نخست، به دو بخش تقسیم مینماییم: زبان همه گانی، زبان ویژه گانی. زبان همه گانی همه گونه پدیدۀ گذار و فهم اندیشه را که تندیس زبان را، در پیش دیدۀ ما نمایان میسازد و همه جهانی میباشد، در بردارد. این زبان، به نوبۀ خود به دو بخش جدا میشود: زبان انسانی و زبان غیر انسانی. زبان انسانی، همان زبان ویژه گانی است که در آن دو شاخه را دیده میتوانیم: زبان گویا و زبان خاموش. زبان گویا به دو پاره دیده شده میتواند: زبان گفتاری و زبان نوشتاری. زبان خاموش، به سه بخش تقسیم میگردد: بینشی، حسّی و ادارکی. زبان غیر انسانی نیز دارای دو تندیس است: جاندار و بیجان. زبان جاندار، دو زبان بخجوشی (فرعی) را درخود دارد. گیاهی ، زنده جانی ( مراد از زنده جانی، زبان حیوانی است). زبان بیجان چهار بهره را در خود جای داده است؛ اشاری، نشانه یی یا نمادی، رایانه یی و فنّی. باید گفت این بخشبندی از راه نمودار زیرین روشن میگردد:

 

زبان

 

زبان ویژه گانی

زبان همه گانی

 

 

 

 

 

انسانی

 

 

غیر انسانی

 

 

 

 

خاموش

گویا

 

بی جان

 

جاندار

 

 

نوشتاری

گفتاری

 

 

 

فنی

زنده جانی

گیاهی

 

نمادی

 

رایانه یی/ کامپیوتری

 

اشاری

 

ادراکی

حسی

بینشی

                           

 

زبان بر بالای نقش این جهانیش، نقش آن جهانی را هم در خویشتن دارد. بنا بر این دید دومی را در بخشبندی زبان قایم مینمائیم.

در دید دوم، زبان را میتوان بدین وتیره تقسیم نمود: زبان ملکوتی و زبان انسانی. زبان ملکوتی و یا اهورایی به سه بهره جدا شده میتوانند: زبان وحی، زبان سروشی (هاتفی) و زبان دل. زبان انسانی به دو بخش دیده میشود: دیداری و شنیداری.

باز، زبان دیداری به زبان ادبی، دانشی، عرفانی و معیاری چهره میکشاید. همچنین، زبان شنیداری دربرگیرندۀ این بخجوشی (فرع) زبان هاست: زبان کودکان، بزرگسالان، مردان، زنان، تودگان، برجستگان، دانشیافته گان و بازرگانان (تجار) ما این بخشبندی را به وسیلۀ نمودار زیرین نشان میدهیم:

نمودار 3 – بخشبندی زبان از نگاه جهانگان

زبان

 

وحی

انسانی

ملکوتی

 

شنیداری

دیداری

دل

سروشی

وحی

 

دانشی

معیاری

ادبی

عرفانی

 

 

 

 

 

مردان

دانش

یافته گان

بزرگسالان

کودکان

برجسته گان

بازرگانان

زنان

تودگان

 

                                   

 

چنانکه در نمودار (3) می بینیم، زبان وحی هم ملکوتی است و هم انسانی. این زبان، در عین حال، عرفانی نیز میباشد. زبان عرفانی، به نوبۀ خود هم شنیداری مینماید و هم دیداری.

در دید سوم ، زبان از دیدگاه منش خود، به دو بخش جدا شده میتواند: سرشتی یا بومی و ساخته گی. درین باره ، شایسته مینماید کمی روشنی انداخته شود. زبان سرشتی (طبیعی)، زبانی است که بشر از ابتدای آفرینش خویشتن با خود داشته است که در بارۀ سرچشمۀ این گونه زبان گوناگونی ارائه شده است. زبان ساخته گی (مصنوعی)، زبانی است که انسان آن را به روی هدف های ویژه یی آفریده است؛ مانند: اسپرانتو، که به وسیلۀ دانش پژوه هالندی یعنی " زمینهوف" ساخته شده است. این تقسیمبندی را ، از راه نمودار زیرین نشان میدهیم:

نمودار (4) دیدگاه منش زبان

زبان

ساخته گی

سرشتی یا بومی

 

 زبان نقش هنری هم دارد. نقش هنری زبان ، پهلوی زیبایی آن را در بر میگیرد. پس از دید چهارم، زبان هم پهلوی عادی دارد وهم هنری. پهلوی هنری زبان ، به زبان ادبی ، نقاشی ، خنیاگری و پیکره یی جدا شده میتواند. زبان ادبی، در بهرۀ ویژۀ خود زبان شعری و داستانی را دربر می گیرد. باید گفت، نقاشی نقش دیداری را در خویشتن خویش بیشتر دارد. در برابر، خنیاگری (موسیقی نواز) زبان شنیداری است. زبان پیکره یی، هم بساوایی( لمسی) است و هم دیداری. بنا براین، زبان پیکره یی را به دو بخش دیده میتوانیم: تندیسی و دیدار تندیسی (منظره یی). اکنون، این بخشبندی را، از راه نمودار زیرین نمایش میدهیم.

 

زبان

 

زبان هنری

 

زبان

عادی

پیکره یی

خنیاگری

نقاشی

ادبی

دیدار تندیسی

(منظره یی)

 

 

 

تندیسی

 

 

 

 

 

داستانی

 

 

شعری

 

             

 

سخن گفتن در بارۀ این همه بخشبندی از برداشت این بحث ابتدایی به دور است. به گفتۀ دیگر، تشریح، توضیح و شناسایی این بخشبندیها دشوار است، زیرا، این گفتگوی دیباچه یی توان سخن زدن به درازایی برای همۀ آنها را ندارد. می بایست، در بارۀ این گونه دسته بندی ها ، بخشهای دامنه دار (مفصل) نوشت. یا آنها را در تندیس کتابها به نمایش گذاشت و در پیوستگی با دانشهای علاقه مند به این گونه بخشبندی ها ، سخن گفت. از جانبی ، گفتگو دربارۀ برخی ازین بخشبندیها مستلزم دانستن دیگر دانش ها و وابسته به پیوسته گی دانشها به زبانشناسی است. بنا بر این ، از پرداختن بدین گونه بحث، دیده نمی پوشیم. در اینجا، تنها در بارۀ زبان آدمی که نهش موضوع بحث زبانشناسی است، به رنگ کوتاه گپ میزنیم و سپس آنرا با زبان جانوری به قسم بسیار گذرا مورد مقایسه قرار میدهیم.

      زبان نظامی است که از راه آن، آواز ها و چم ها (معنا ها) با هم پیوستگی دارند. بدین چم که آواز ها به یک ترتیب منطقی روانی و قراردادی واژه ها را می سازند. باز واژه ها، به نوبۀ خود جمله ها را هستی می بخشند. از اینکه ما به وسیلۀ جمله ها اندیشۀ خود را گذار میدهیم، زبان که راه انتقال اندیشه است، به خود لباس هستی میپوشد.

    به سخن دیگر، زبان نظام نمادیی است که در آن آواز های معیین و آمیختار های آنها همچون نماد ها به کار گرفته میشوند و اندیشه یا پیوستگی معیینی را در ذهن سخنگوی بر می انگیزد. در بسیاری از مورد ها ، وابستگی سرشتی و نیازمندانه را بین چیز و یا اندیشه و نام آن نمیتوان یافت. از این روی، زبان یک پدیدۀ نمادی قراردادی بین آدمیان است. امروز، این اندیشه از راه زبانشناس سویسی (فردینان دیسوسور ) شناخته شده. که به گونۀ روشنی نمایش داده شده است.

 

نمودار (6)

تمام دایره نشانۀ زبانی پنداشته میشود. بخش بالایی، از ماده یا اندیشه نمایندگی میکند که نشانی شده گفته میشود. بخش پائینی که دربر گیرندۀ آواز هاست، برای نامیدن ماده نشانیگر گفته می آید. از نمودار برمی آید که نشانۀ زبانی اختیاری است. هنگامی، ما به زبانهای مختلف جهان به دیدۀ ژرف ببینیم اختیاری بودن نشانۀ زبانی بر ما سخت آشکار میشود. اگر نشانی شدۀ:

  سگ را در پیش دیده بگیریم، برای یک فرانسوی زبان نشانی گر آن (چاین) برای آلمانی ( هوند) ، برای انگلیسی زبان، (داگ) ، برای ترک (کچک) و برای چینی (گیوی) است. (1) برای یک عرب این نشانی (کلب) برای دری زبان (سگ) و برای پشتو زبان (سپی) نشانیگر میداشته باشد.  

(1)- Anthony Arlotto, introduction to historical linguistic, Boston: Houghton Mifflin Company – 1972

کوتاه سخن این نشانی شده در تمام زبانهای جهان نشانیگر ویژۀ خویشتن را میداشته باشد که در گوهر خود ازهم دیگرفرق میدارند.

    به روی گفته های بالایی، زبان مجموعه یی از دلالت ها یعنی نشانه هاست. هر گونه نشانه یا دلالت نمادی در چهره یی (در صورتی) شایستۀ پذیرش است که پیوسته گی میان آدمیان را بر قرار ساخته، در پیامد گوناگون از آب درآید. از این نگاه، زبانها چهرۀ مختلفی به خود میگیرند. اما باید گفت، زبان در گوهر خویش یک ماهیت دارد و آن توانایی بیرون انداختن اندیشۀ آدمی به همگونۀ خود است. ازهمین روی است که (دیسوسور) توانایی ارایۀ اندیشه را بدو بخش جدا کرده است: زبان و گفتار   .(Langue) and (Parole)

 زبان توان نهفته یی است که در ذهن هستی دارد، وقتی از پردۀ ذهن بیرون می آید، رنگ کنش را به خود می گیرد و در این جاست که گفتار پا به میان میگذارد. همین گفتار است که در بر دارندۀ دلالت ها و نشانه ها بوده افهام و تفهیم را در بین آدمیان برقرار میدارد. به سخن دیگر، این دلالت ها و نشانه ها، نماد های با معنایی را بمیان می آورند که در بین افراد جامعۀ زبانی قابل پذیرش بوده تندیسۀ قرارداد را به خود میگیرند. بدین روی، برخی از دانشمندان زبان را مهمترین وسیلۀ افهام و تفهیم نیز گفته اند. اینجاست که نظریه پیوستار (ارتباط) پا به میانه میگذارد.

   دو دانشمند امریکایی (ناربرت واینر) و (کلاد شنون) بروی نظریۀ ریاضی پیوستار، زبان را نیزجایگاه (مقام) پیوستاری داده اند. چون زبان به خویشتن خویش یک دستگاه نشانه هاست در پدیدۀ پیوستار، نیز جای پایی پیدا کرده است. این پیشامد چهره هایی ویژه یی از زبان را ، آشکار ساخته است.

    بروی روشن سازی هایی که از زبان تا اکنون به رنگ مقدماتی به راه انداخته ایم وقت آن فرارسیده تا زبان آدمی را، از نگاه زبانشناسی، شناسا نموده گفتگوی آنی خود را در بارۀ زبان، با کمی دید در بارۀ زبان جانداران بیگفتار، به انجام برسانیم. شناسایی ما چنین است: فراورده یی از نماد های معنا ساز یا با معنای قرار دادی، اکتسابی و فرهنگی را که در بین افرار جامعۀ زبانی به مفهوم پیوستار و برای افهام و تفهیم بکار برده میشوند، زبان می نامیم.

آیا جانداران بیگفتار (حیوانات) زبان دارند؟ آری آنان زبان دارند؛ مگر زبان شان مانند زبان آدمی نیست. چون آدمیان از چارپایان، پرندگان و دیگر هستی های زنده جان آواز های ساده و یکنواخت ، کنشهای دایمی و یکسان می شنوند و می بینند می پندارند؛ جانداران زبان ندارند. بدون شک، این دید از پیامد برتر نگری نا آگاه آدمی سرچشمه میگیرد. چنانکه عرب های روزگار کهن و یونانیان باستان بدون از زبان خویشتن، دیگر زبان های آدمی را، زبان نمی دانستند. چه رسد به زبان حیوانات مانند اینکه عرب ها، غیر عرب را (عجم) یعنی (گنگ) و یونانیان غیر یونانی را ( بربر) یعنی (وحشی) می نامیدند. ازهمین فیلسوف یونان باستان گفته:   (384 π.Χ. - 322 π.Χ.) Ἀριστοτέλη  روی است که (ارستو  

" از بین همۀ هستی های زنده تنها آدم صاحب نطق است"

 زبان جانداران، از راه زبان ملکوتی آشکار ساخته شده است. خداوند (ج) در این باره، در قرآن کریم به رنگ روشن به ما خبر داده است. همچنان، قصۀ آن مردی که به درخواست حضرت موسی (ع) از خداوند (ج)، زبان حیوانات را آموخت، در مثنوی مولانای بلخ به درازا بیان شده است. منتها درک و امتیاز فهم زبان را یزدان پاک ویژۀ آدمی ساخته است که نسبت به دیگر هستی های انسان مانند، برتر و پرهیزگار تر میباشد. ما در پدیدۀ اجتماعی بودن زبان، در باره به رنگ نسبی گسترده یی سخن خواهیم گفت. به هر حال این گونه جانداران، از راه آواز، احساس های ( خشم، ترس، لذت، ذوق....) خود را بیان   میکنند؛ ولی همیشه این پیشامد زیست شناسی پژواکی بوده، بخشی به اساس غریزه ( پژواک غیر شرطی) و بخشی برای آموزش آزمایشی ( پژواک شرطی) به وجود می آید. در این جا به ظاهر فضیه، واژه و بیان اندیشه بکار نمی رود.

   گاهی هم پرسشی ( سازگیری ) پرندگان و چارپایان نیز به میان آورده میشود، مگر پاسخ منفی را کمایی میکند. بنا بر این، زبان حیوانی نا باور و یکنواخت گرا بوده ، زبان آدمی بارور و نا یکنواختگرا است.

 

پایان قسمت ششم

معلومات فوق نیز از انشای نوت و تدریس استاد رهنما (نصر) بود که در سمستر اول دانشگاه ادبیات کابل تدریس میشود.

 

 

 

سید همایون شاه (عالمی) 

      2 اگست 2013 م 

   کابل – افغانستان

 

+++++++++++++++

قسمت پنجم

اهمیت و نقش زبانشناسی

 

به تأسی از نشر مسائل که در دانشگاه ادبیات دری پوهنتون کابل تدریس میگردد، اینک مسئله اهمیت و نقش زبانشناسی را به دوستداران ادبیات تقدیم میدارم که توسط استاد نصر ترتیب و تهیه شده و محصلین سمستر اول از این نشریه بهره میگیرند و درسال 1389 خورشیدی توسط چاپخانه سید حبیب الله انتشار یافته و اصل متن های آن قلمی میباشد.

امید وارم مورد استفاده علاقه مندان ادب و فرهنگ دری قرار بگیرد.  

 

بخش نخست

اهمیت و نقش زبانشناسی

 

1-1 - زبانشناسی چیست؟

دانش زبان را زبانشناسی میگویند. این دانش پهلو های گوناگون زبان آدمی را بیشتر مورد پژوهش و مطالعه قرار میدهد. به همین روی، یکی از زبانشناسان امریکایی این دانش را چنین شناسایی کرده است: « زبانشناسی، مطالعۀ زبان آدمی است (1)  

تبصره: مقصد مؤلف از آقایی (رونالد لَنگاکر) است که مختصراً به معرفی آم میپردازیم:

 آقایی لنگاکر متولد 27 دسامبر 1942 م میباشد.Ronald Langacker

Ronald Wayne Langacker (born December 27, 1942) is an American linguist and professor emeritus at the University of California, San Diego. He is best known as one of the founders of the cognitive linguistics movement and the creator of Cognitive Grammar. He has also made significant contributions to the comparative study of Uto-Aztecan languages, publishing several articles on historical Uto-Aztecan linguistics, as well as editing collections of grammar sketches of under-described Uto-Aztecan languages.

 

Langacker received his Ph.D. from the University of Illinois at Urbana-Champaign in 1966. From 1966 until 2003, he was professor of linguistics at the University of California, San Diego. From 1997 until 1999 he also served as president of the International Cognitive Linguistics Association.

Langacker develops the central ideas of Cognitive Grammar in his seminal, two-volume Foundations of Cognitive Grammar, which became a major departure point for the emerging field of Cognitive Linguistics. Cognitive Grammar treats human languages as consisting solely of semantic units, phonological units, and symbolic units (conventional pairings of phonological and semantic units). Like Construction Grammar, and unlike many mainstream linguistic theories, Cognitive Grammar extends the notion of symbolic units to the grammar of languages. Langacker further assumes that linguistic structures are motivated by general cognitive processes. In formulating his theory, he makes extensive use of principles of gestalt psychology and draws analogies between linguistic structure and aspects of visual perception

لنگاکر فعلاً بحیث پرفیسر و استاد زبانشناسی در پوهنتون شهر ساندیاگو امریکا بوده و حالا بازننشسته شده  و معروف به پیدا کننده و یا کاشف روانشناسی و جامعه شناسیِ زبان است.

نامبرده تواننسته است رابطۀ علم انسان شناسی (از لحاظ اقوام و جامعه) را با اصول گرامر یک زبان توضیح و تشریح کند. آقایی لنگاکر که در سال 1966 م از یونورستی ایالت الونای دکتورایش را بدست آورده و فارغ شده ، تا سال 2003م بحیث استاد زبانشناسی در پوهنتون ساندیاگوی ایالات متحده امریکا مصروف تدریس بوده در ضمن درسالهای 1997 / 1999 بحیث رئیس اداره ( روانشناسی مربوط زبانشناسی بین المللی ) یعنی:

)International Cognitive Linguistics Association(

نیز کار کرده است.    

ادامه بخش نخست:

در واقع این سخن درست است، اما حقیقت زبان چیز دیگری میباشد که در بارۀ آن پسان گپ خواهیم زد.

پژوهش زبان کهن است و نو نیست. در درازای تاریخ پژوهندگان و دانشمندانی بوده اند که در بارۀ زبان مطالعه و بیشترین بخشهای ساختمانی آنرا روشن ساخته و انکشاف داده اند.

در خاور زمین پانی نی ، ابولاسود دویلی، خلیل بن احمد سیبویه ، ابو علی سینا، ناصر خسرو، ابونصر فارابی و دیگران کار های ارزشمندی در بارۀ زبان انجام داده اند که از اهمیت ویژه یی برخوردار است. بسان نمونه، ناصر خسرو قبادیانی در « زادالمسافرین» زیر نامهای « قول» و « کتابت» به زبان توجه دانشمندانه نیز داشته است. همچنان، نصر فارابی، در « احصاء العلوم» بخشی را در مورد زبان دارد. در باختر زمین، دانشمندان و خردمندانی از قبیل: افلاتون، ارستو، تراکس، وارد، دوناتوس و غیره از خویشتن یادگار های دانشی ِ گرانبهای بجا مانده اند که این دیباچه نسک گنجایش روشن ساختن همۀ آنها را در خود ندارد.

        افزون بر این، در دوره های درازگاه شناختی زبان دان های زیادی بودند که بر زبان کار میکردند و بر بالای زبان مادری خویشتن یک زبان یا زیاده از آنرا میدانستند، مگر ایشان دانش زبان را به میان نیاورده اند و خود نیز زبانشناس نبوده اند. بروی این گفته، در بخشهای ژرف دانشی زبان، گفتگو خواهد شد.

       تمام این کار ها ، به کار های دانشی امروزی به تمامی برابری نمی نمایند.

امروز، دانش زبان بر خلاف گذشتگان رهنمودی است به هدایتی. این کودک یک شبه راه (سد) صد ساله را پیموده است. این دانش، همراه با اساس های دانشی، فراوردۀ نیمۀ سدّۀ نزدهم میلادی است. به همین روی است که شناسایی رسای زبان شناختی مطالعۀ دانشی زبان گفته شده است.

      طوری که گفتیم، این کودک یک شبه راه دور و درازی را رفته است؛ به همین روی دارای رشته های بیشتر و افزون از اندازه شده است. به سخن روشنتر، زبانشناسی در بر دارندۀ دانشهای بنجوشی (فرعی) فراوانی است که هر کدام ننیازمند تخصص ویژۀ خود میباشد. چنانچه میگویند، متخصص رشته یی از رشتۀ دیگری آگاهی متخصصانه نمیداشته باشد.  

 

1-2 - رشته های زبانشناسی:

زبانشناسی در واقع دو پدیدۀ پژوهشی را با خود دارد. 1- گاهپژوهشی 2- ساختپژوهشی. گاهپژوهشی زبان را، از نگاه زیست زمانی آن مورد فروکاوی و پژوهش قرار میدهد. ساختپژوهشی زبان را از نگاه ،ساختار ، معنا و اندیشه مورد فروکاوی و پژوهش قرار میدهد. از این دو پدیدۀ پژوهشی دانشهای بخجوشی (فرعی) بیشتری بمیان می آید که به رنگ زیرین شناسایی مینماییم.

به رنگ همگان رشته های زبانشناسی را، از دیدگاه هستی کلّی شان به چهار دسته میتوان بخش نمود: 1: رشته های هسته یی 2: رشته های وابسته و پیوند رشته یی 3: گاهفروکاهشی و 4: اندازشی.

رشته های هسته یی که پیکر رسای زبانشناسی را میسازند و همانا نقش پوست، گوشت و استخوان بدن زبانشناسی را بازی میکنند، دانشهای زیرین اند:

 1 – آوا شناسس

2  - واجشناسی

3- واژه شناسی

4 – چمشناسی

 

این دانشهای یاد شده به سخن روشنتر، رشته های سرچشمه یی و خویشتن تباری (اصلی) زبانشناسی اند.

چون زبان آدمی از برجستگی ویژه یی برخوردارست، همه گان بدان دلبستگی نشان میدهند. زبان دارایی دانششناختی دانشمندان است. این گفته، بدان روی است که آنان دانش خود را ، از راه کاربرد زبان روشن مینمایند. به ویژه خردشناسان ، فیلسوفان،روانشناسان، جامعه شناسان، منطق دانان ، ادبشناسان، به زبان سخت وابستگی میدارند.

ازینکه زبانشناسی دانش زبان است و دانش آزموداری (تجربی) تربیتی، با بسیاری از دانش های دیگربهمبافتگی و پیوند دانشی پیدا میکند. شایسته مینماید که گفت: رابطۀ زبانشناسی و فلسفه یکی از نمونه های این بهم بافتگی دانشی به شمار میرود. میدانیم که واژه و معنای آن هم فیلسوف را به خود علاقه مند میسازد و هم زبانشناس را، از اینروی زبانشناسی میتواند برای بسیاری از پرسشهای فلسفه زبان پاسخ بدهد و به گونۀ همه گانی، در باره نحوه شناخت شناسی (معرفت شناسی) سخن گوید و از جانبی هم خود به سخن شکافی فلسفی نیاز دارد؛ بنا بر این، زبانشناسی فلسفی پا به میانه میگذارد. همچنان، بسیاری از دانش های پیوند رشته یی به همین و تیره بمیان می آیند.

دانشهای پیوند رشته یی ، این دانشها را در بر میگیرند: روان زبانشناسی، زبانشناسی فلسفی ، زبانشناسی سیاسی، گروه زیانشناسی (جامعه شناسی)، مردم زبانشناسی ، ریاضی زبانشناسی و دیگران که در زیر نام جداگانه از آنها یادآوری کوتاه خواهیم کرد.

زبانشناسی از دیدگاه گاهفرو کاوشی به دو بخش مهم جدا میشود:

1- زبانشناسی در زمانی که مطالعۀ زبانرا در درون روزگار آن در پیش دیده میگیرید. این رشته ها یعنی زبانشناسی تاریخی و مقایسی ، تاریخ زبانشناسی، متن شناسی، دستور تاریخی و تاریخ تحول زبان از فرزندان مهم آن بشمار میروند.

2-زبانشناسی همزمانی که پژوش و کاوش را در یک بُرشی از زمان معین آن روی دست میدارد. از دانش های برجسته و وابسته به آن زبانشناسی تشریحی و دستور همزمانی میباشند.

از نگاه اندازشی، زبانشناسی به دیباچۀ زبانشناسی (یا مبادی زبانشناسی) زبانشناسی نظری ، زبانشناسی همه گانی، نقد زبان و اسلوب شناسی چهره می نماید.

(جین ایچسن) زبانشناس انگلیس رشته ها و دانشهای پیوند مند با زبانشناسی را ، از راه نمودار زیرین چنین وانمود کرده است.

خانم ایچسن متولد سال 1938 م استاد زبان و محاوره میباشد که در فاکولته (زبان انگلیسی) در پوهنتون (اکسفورد) مشغول تدریس میباشد تدریس وی در سال 1987 م سه مرحله را برای یک کودک جهت کسب مشخص واژگان تجربه کرده ومعیین نمود.

1) علامت و یا لقب:

مرحلۀ اول بوجود آوردن ارتباط بین یک آوا (صوت) مخصوص و اشیاء  برای یک کودک است مثلاً فهمیدن کلمه (مامی) ازینکه مطلوب (مادر) است.

2)  بسته بندی کردن: لزوم درک و فهم گسترش یک کلمه از اصل معنی.

3)  به وجود آوردن شبکه : فهمیدن لغات و مرتبط ساختن آن با لغات دیگر و فهم اینکه بعضی لغات معکوس لغات دیگری اند، فهمیدن ارتباطات بین " هیپرنیمز" و "هو پو نیزم".

)Hypernyms( and Hyponyms.

در زبانشناسی شمول معانی (هیپونیمز) یا تَضَمّن به حالتی اشاره دارد که معنای یک واژه به طور کامل توسط یک واژه دیگر که معنای وسیعتر و فراگیرتری دارد زیر پوشش قرار داده شود، برای نمونه معنای چای معنای نوشیدنی پوشش داده میشود و معنای سرخ توسط معنای رنگ.

درین نموده ها واژه چای و سرخ واژه های زیر شمول " هیپونیم) و نوشیدنی و رنگ شامل " هیپرنیم" نامیده میشوند. واژه های که تحت یک واژه کلّی (بالاتر) قرار گرفته اند، واژه های هم شمول "کوهیپونیم" نامیده میشوند، بنا بر این، اسپ و سگ کلمه های هم شمول اند و واژه کلی مختص به آنها حیوان است (واژه شامل)

گاه در ترجمه ها زمانی که واژه ای در زبان مبدأ برابر دقیقی در زبان مقصد ندارد مترجمان از برابر های معنا شمول تری استفاده میکنند.

 

بقیه معلومات استاد نصر:

چنانچه گفتیم زبانشناسی دانش جوان است و بزودی جهانگیر شده و رشته های متعددی را در برگرفته است و دربر گیرندۀ دبستانهای چندی نیز میباشد این دبستانها؛ عبارت اند از: دبستان دیسوسور ، ساختگرایی، کوپنهاک، چامسکی، انگلستان و دیگران. درین نوشته ها بروی گنجایش نهش (موضوع) و درونمایه (مضمون) زبانی ازین دبستانها نیز سخن بمیان خواهیم آورد.

رشته ها، دانشها و دبستانهای زبانشناسی که دربالا از آنها یاد کردیم نهش بحث دیباچۀ زبانشناسی است. به گفتۀ شیخ الرئیس ابوعلی سینا هردانشی را موضوعی، مطلوبها و میادیی است که روشن کنندۀ برهانهای آن دانش است. بنا براین دیباچۀ زبانشناسی روشن کنندۀ رشته های زبانشناختی میباشد. پس، دیباچۀ زبانشناسی دانشی است که از مبادی ، رشته ها و اساس های زبانشناسی به رنگ بسیار کوتاهی سخن میزند و بر آنها روشنی می اندازد، به سخن دیگر، دیباچۀ زبانشناسی تندیس دریچه یی را دارد که ما را به جهان زبانشناختی آشنایی اجمالی اما بارسایی میدهد.

 

به جدول پائین نگاه کنید

پایان قسمت پنجم ادبیات دری

 

سید همایون شاه (عالمی)

11 جولای 2013 م

کابل - افغانستان

 

 

 


بالا
 
بازگشت