معرفی کتاب

 

خودکشی یا قتل؟

گفتنی های نگفته در باره مرگ میوندوال

 

مولف: عبدالصمد ازهر

نوشته : فریبا آتش صادق

 

 

تاریخ آیینه تمام نمای گذشته ملتهاست و واقعیتهای کتمان شده را نیز برهنه می گرداند، بنا بر همین دلیل، سپردن قضاوت به تاریخ، زبانزد همگان است. نخست باید دید آیا تاریخ همیشه راستی و درستی را بازتاب میدهد؟ پاسخ به این پرسش ساده میتواند مثبت یا منفی باشد، زیرا مربوط میشود به اینکه "تاریخ" را چه کسی مینویسد.

در همین راستا، تازگیها کتاب دارای معلومات دست اول و ارزشمند  تحت عنوان "خودکشی یا قتل/ گفتنی ها نگفته در باره مرگ میوندوال" به قلم محترم عبدالصمد ازهر در کابل به چاپ رسیده است.

محتوای کتاب را بررسی موشگافانه چگونگی مرگ میوند وال صدراعظم سابق افغانستان تشکیل میدهد که البته جوابیست بر اذهان پرسشگر کسانی که می پرسند آیا میوندوال کشته شده است؟ اگر آری، چه کسی او را کشت؟

برای ارایه تصویر بهتری از موضوع، ابتدا توجه خوانندگان عزیز را به زندگینامه مختصر میوند وال جلب مینمایم . محمد هاشم ميوندوال صدر اعظم سابق افغانستان که در مراحل اول ماموریت «پردیس» تخلص می‌کرد، پسر حاجی عبدالحلیم در قوم دینار خیل و از باشندگان مقر غزنی بود. در لیسه‌های غازی و حبیبیه آموزش دیده‌ و پس از فراغت از صنف دوازدهم در سال ۱۳۲۱ در ریاست مستقل مطبوعات مقرر و به حیث مدیر جریده انیس مقرر گردید. بعدا به حیث مدیر مسئول جریده اتفاق اسلام هرات و در سال ۱۹۴۵ به حیث مدیر عمومی اداره دایره المعارف در مرکز ریاست مستقل مطبوعات تقرر یافت. در همان سال معاون ریاست مستقل مطبوعات شد و پس از کوتاه مدتی بحیث مشاور مطبوعاتی اعلیحضرت محمد ظاهر شاه ارتقا یافت. یک سال بعد مجددآ بحیث رئیس مستقل مطبوعات توظیف گردید. سپس بحیث معین سیاسی در وزارت خارجه و بعدآ بحیث سفیر کبیر و نماینده فوق العاده دولت افغانستان در دولت اسلامی پاکستان تعین گردید.  بعد از مدتی بحیث سفیر کبیر و نماینده فوق العاده افغانستان در لندن و از آنجا بحیث سفیر کبیر و نماینده فوق العاده دولت افغانستان در ایالات متحده امریکا مقرر شد. پس از مدتی مجدداً بحیث سفیر و نماینده فوق العاده افغانستان در جمهوری اسلامی پاکستان مقرر گردید.


در سال ۱۹۶۴ در حکومت دوره انتقالی دکتور محمد یوسف بحیث وزیر مطبوعات مقرر و در سال ۱۹۶۵ وقتیکه داکتر محمد یوسف از کرسی صدارت استعفا داد، در هفتم عقرب۱۳۴۴ موظف به تشکیل کابینه گردید. در ماه اکتوبر ۱۹۶۷ از عهده صدارت استعفا داده و جهت درمان به خارج رفت. در سال ۱۹۶۹ در انتخابات دوره سیزدهم شورای ملی خود را کاندید نمود ولی موفق نگردید.

او بنیان‌گذار جنبش جمیعت دموکرات مترقی در افغانستان است. مرامنامۀ این حزب در ماه اگست ۱۹۶۶ در رادیو افغانستان اعلان گردید. این مرامنامه براساس سوسیال دموکراسی تیپ غربی بنا نهاده شده‌بود .

رقیب اصلی وی حزب دموکراتیک خلق پنداشته می‌شد. جریده را که این حزب منتشر می نمود بنام مساوات یاد می‌شد.

وی خواهان پادشاهی مشروطه، سوسیالیسم، ملی‌گرایی و مردم‌سالاری بود و خواسته های خود را تحت اداره حکومت شاهی مشروطه می خواست پیاده نماید. نظامی را که او میخواست باید سازگار با قوانین و مقررات دین مبین اسلام داشته باشد .

شعار میوندوال پدید آوردن یک انقلاب فرهنگی بود و این انقلاب بر پایه عقیده مترقی و دموکرات (دموکرات مترقی) باید استوار میبود.

نامبرده در زمان رياست سردار محمد داوود خان به اتهام كودتا دستگير شد۰ در همان زمان از طرف حكومت وقت اعلان گرديد كه دست به خود كشى زده است اما جسدش به خانواده اش تسليم داده نشد و همچنان مقبره اش لادرك بود.

نویسنده تاب «خودکشی یا قتل» به جوانب گوناگون همین قضیه پرداخته و در بخشهایی از کتاب چنین نگاشته است:

نويسندۀ اين نوشتار نه تاريخدان است، نه تاريخنگار و نه پژوهندۀ آن، اما اين سوال پيوسته دربرابرش قد بر مي افرازد: آيا تاريخ در مورد افراد، گروه ها و رژیمها يك قاضي بيطرف است؟ آيا عكس آن هم واقعیت یافته نمي تواند؟ بلی! عکس آن هم زمانی واقع گردیده می تواند که: آنها یی که از حقایق آگاه اند؛ یا آنهایی که دروغین و تبلیغاتی بودن موضوع طرح شده را درک می کنند؛ یا نادرستی های روش تحقیق را مشاهده می نمایند؛ در برابر آن بی تفاوت بمانند و سکوت اختیار نمایند.

نوشتۀ حاضر سهمگیری کوچکی است در شکست همین سکوت و بازداری تاریخ از به کجراهه روی. امید دارم توانسته باشم مواد دقیق و قابل اعتماد در خدمت مورخین و محققین آگاه و حقبین، قرار دهم. (ص 12 )

بنا بر خاطرات تلخ از کارنامه های جنایت کارانۀ رژیمهای جبار و با در نظرداشت بد رفتاری هایی که با یک عده از متهمان در عین قضیه صورت گرفته بود، کسی باور نمی کند با میوندوال رویۀ احترام کارانه صورت گرفته باشد. کسی این را هم باور نمی کند که او خودکشی کرده باشد. هیچ کسی در داشتن چنین شکها ملامت نیست، به خاطری که نمونه های شکنجه های غیر انسانی وسر به نیست کردن ها توسط رژیمهای مستبد، در خاطره ها زنده اند و مشکل است کاربُرد رویۀ انسانی را کسی تصور نموده بتواند. (ص 15 )

این یک حقیقت روشن است که سیستم استبدادی، برای پیاده کردن روز تا روز و لحظه به لحظۀ سیاست و اقدامات خود به یک دستگاه طویل و عریض همسو با نظریات واقداماتش، درمرکز و اطراف کشور ضرورت داشته است. بد یهی است که پیشبرد اهداف و مرامهای ضد مردمی و ناپاک، توسط عناصر ضد مردمی و ناپاک صورت گرفته می تواند. با درک همین حقیقت، دستگاه دولتی از بالا تا پایان مورد شک و بی اعتمادی مردم قرار داشته است. درین میان انسانهای پاک، متقی، مردم دوست و عدالت پسند نیز اگر در گوشه یی درین دستگاه وجود داشته اند، تا زمانی که از نزدیک شناخته نشده اند، به مثابۀ جزئی ازین دستگاه فاسد و همراه و همردیفش شناخته شده اند و مورد شک و بی اعتمادی قرار داشته ‌اند (ص 17)

کاوشها و پژوهشها اگر مبتنی بر ذهنیگرایی ها و پیشداوری ها باشند، راه به کجراهه می برند. در چنین حالتی راستگرا و چپگرا، راست افراطی و چپ افراطی، میانه گرایان و صاحبان عقاید و ایدئولوژی های متفاوت، قضایا را در راستای تفکر و بینشهای خود مطالعه و تدقیق نموده نتایج مطابق میل و ذهن خویش استخراج می کنند. راه درستِ دستیابی بر حقایق و زدودن شکوک، کاوش و تحقیق بیطرفانه با به کاربرد متود علمی واستنتاج بیغرضانه، فارغ ازحب و بغض سیاسی و تبعیضی می باشد. مورخ و پژوهنده را توسل به افواهات، روایات مغرضانه، تصرفهای هدف گیرانه در یک متن و قرینه سازی ها؛ نمی شا ید. چنین کاری حیثیت و اعتبا ر مدعی دانش و پژوهش را ضربه زده مقام علم را نیز به اهانت می سپارد. (ص 18)

بگذارید حقایق جای خود را دریابند، شکوک بیجا زدوده شوند وتا ریخ مبتنی بر واقعیت نگاشته شود! با علم بر این که امروز تاریخنگاری وسیلۀ تبلیغاتی سیاسی شده است، باور کامل دارم که تاریخ واقعی در آینده رقم زده خواهد شد. (ص 20)

صرف نظر از این که توطئۀ کودتا صحت داشت یا دروغ بود، در هردو حالت اگر شکنجه یی صورت گرفته باشد، مردود، قابل نکوهش ومستلزم نشان دادن عکس العمل می باشد. اما به هیچ وجه درست و منطقی نیست بر بنیاد اختلافات سیاسی به شکل مزورانه با بهتان و اتهام زنی ناروا هم واقعیتها و حقایق تاریخی را واژگون سازند و هم جگرگوشه ها، وابسته گان و دوستان قربانیان حادثه را علیه کسانی که هیچ نوع تقصیر نداشته با صفای وجدان و باطن پاک با مراعات آخرین امکاناتِ پیش آمد نیک و انسانی عمل نموده اند، تحریک نمایند. (ص 70)

 به عقیدۀ من برای کسی که خواه با برخورد نقادانه با گذشته اش، خواه بنا بر خوف و هراس، از گذشته پشیمان است؛ بسیار شرافتمندانه است اعتراف کند که دیروز مرتکب اشتباه شده بود و امروز خود را " تصحیح" می کند، تا اینکه به دروغ و جعلکاری و یا باراندازی بر دیگران متوسل گردد. (ص 93)

از حق و حقیقت نگذشتن کار هر بزدل اپورتونیست که برابر با رنگ محیط رنگ بدل می کند، نیست. این نوع پایداری، - ایمان، عقیده و وجدان پاک می خواهد. تناقضات یا دروغ پراگنی ها در گفتارو نوشته های فرصت طلبان قابل تعجب نیست. خاصتاً بعد از شکست جنبش چپ دموکراتیک، مخالفان با استفاده از فضای خصمانۀ ضد آن نهضت، به انواع و اقسام دروغبافی ها و جعلیات پرداختند و این را فرصت خوبی برای آب کردن عقده های شان یافتند. حتا اپورتونیست های مربوط به خود این نهضت نیز پیش از پیش در تبرای خود اوراق سیاه کردند. به گفتۀ معروف در تنور گرم، هر کدام آنها نان شان را پخته اند. (این اظهارات من به معنی انکار از اشتباهات و جنایاتی که از نام این نهضت ارتکاب گردیده، نیست) (ص 111)

بلی خوانندۀ ارجمند! با تمام اطمینان می گویم که روزی خواهد رسید که کاوشگران فارغ از مصایب امروزی سیاسی و خصومتهای ایدئولوژیک، با بکاربستن شیوه های پژوهش علمی، نه با جعلکاری ها وروایات خصمانه، حقایق تاریخی را برهنه ساخته، خوب و بد را منصفانه تفکیک نموده هرکدام شان را در جایگاه مناسب حال شان درتاریخ قرار دهند. همان گونه که محکوم شده گان جنبشهای رهایی بخش گذشته از جانب قدرتهای حاکم و گماشته گان بیگانه گان در زیر قبای مذهب، از آن جمله جنبش های مشروطیت و شاه امان الله ِ تکفیر شده را، تاریخ نه تنها برائت داد بلکه جایگاه والای آنها را در بیداری و تحول جامعه، شناسایی کرد؛ بدون شک تاریخ بعد از فاتحان امروزی مقام شامخ جنبش چپ را، با تفکیک دورانهای دست آورد و اشتباه؛ بر تارک تحولات و دیگرگونی های دورا نساز، با درخشش تام به نمایش خواهد گذاشت. (ص 225-226)

من به این نظرم که داؤد خان آدم ضدملی نبود و از دل و جان خواستار انکشافات اقتصادی و اجتماعی در کشور بود، اما آنقدر جاه طلب بود که حاضر نبود افتخار انکشاف را با کسی تقسیم کند. هر قدمی به پیش باید مهر و نشان داوود خانی داشته می بود. حاضر نبود از خود هوشیارتر، مبتکرتریا خوشنام تر را تحمل نماید. همین خصلت کافی بود اورا خود رأی و مستبد گرداند. (ص 227)

داشتن مفکوره و راه مشخص عقیدتی یا سیاسی از حقوق حقۀ هر فرد است. چرا باید کسی را که مثل ما فکر نمی کند، کاملا ً نفی نماییم یا دشمن بدانیم؟! چرا به دور یک میز یا روی یک گلیم یا بوریا نشسته نتوانسته و صمیمانه درجهت یافتن راه نجات مردم ازبدبختی ها و بیعدالتی ها صحبت نموده نتوانسته ایم؟! چرا کسی که با ما نیست باید دشمن تلقی گردد؟ چرا باید در برابر کسی که بر اعمال یا افکار ما انگشت انتقاد می گذارد، به خصومت برخیزیم؟ (ص 275)

جداً معتقدم که روشنفکران و اقشار آگاه جامعه، بالخصوص آنانی که با قلم یا رسانه های قلمی، صدایی و تصویری سروکار داشتند یا دارند، مسؤولیتها و مکلفیتهای بیشتر از تایید "جهاد" بالخصوص در سالهای بعد ازخروج نیروهای نظامی شوروی از افغانستان داشتند و دارند. (ص276)

اگر واقعاً در قضیه ی میوندوال شکوکی وجود داشته یا به صورت تصنعی خلق گردیده بودند؛ با این بررسی، تجزیه و تحلیل گسترده، دقیق و عمیق یافته ها و داده ها؛ و نتیجه گیری علمی و منطقی از آنها؛ جایی برای بقای این شکوک باقی مانده نمی تواند. با اطمینان کامل معتقدم که دانشمندان، پژوهنده گان، مورخان و ژورنالیستانی که در پی کشف حقایق اند، اکنون مواد و حقایق کافی و مستند به خاطر به تصویر کشیدن چهره ی درست و واقعی قضیه ی کودتا و خودکشی میوندوال، در دست دارند و بیشتر از این شکار فریبکاریها و شایعات دسیسه آمیز توطئه گران نخواهند شد. مبلغان سیاسی و شایعه پراگنان، چنان خلع سلاح شدند که هیچ امکانی برای پافشاری بر مواضع سابق برای شان نمانده است.

با لفاظی و دشنام می توانند مانند گذشته به اتهام زنی و بهتان بستن ادامه دهند. ولی قادر نیستند این تحلیل و نتیجه گیری را به طریقه ی علمی و منطقی رد نمایند و یا برای جعلکاریهای رسوا شده ی شان توجیه و مَـفــَری داشته باشند. (ص 300)

چاپ و پخش این اثر ارجناک و روشنگرانه را به نویسنده اش تبریک میگویم و از خوانندگان گرامی خواهشمندم پس از مطالعه آن نظریات و اندیشه های شان را منعکس سازند تا از سویی به زوایای تاریک روشنی بیشتر افگنده شود و از سوی دیگر فرهنگ و تهذیب گفتگو بهتر و مثمرتر شکل گیرد.

***

 

 


بالا
 
بازگشت