داکتر غلام محمد دستگیر

 

ابن سینای بلخی

داکتر غلاممحمد دستگیر, برومفیلد, کولورادو, امریکا

                                                                                                                                                                                                 

      رسم ابن سینا در سال 1271 ق139                                                 ابن سینا در یک پوستۀ الجزایری139

1- مقدمه

در بارۀ ابن سینا؛ کتب, مقالات, مضامین,  جراید, وویب سایتهای متعدد, زیبا و عالی نوشته شده- شفاخانها, فاکولته های طب  یا فارمسی , کلینیک ها بنام نامی اش در هرجا بنا نهاده اند- کنفرانسها, سمپوزیمها و یاد بودها در مسقط الراسش افغانستان, محل سکونت و دفنش ایران و دیگر ممالک اروپائی و آسیائی جسته جسته برگزار گردیده و یا میگردد. آٍثارش بزبانهای مختلف ترجمه شده است. اکثرأ دوستهایش و تعداد محدودی از ناخواسته هایش درین دنیا و یا عالم ما وجود دارد. بناء, نوشتن یک مضمون دیگر از یکسو با منابع و مآخذ کثیرآسان و از جانب دیگر حل و هضم این مآخذ کار آسان نبوده وقت زیاد, تأمل عمیق, صبر بی پایان, بیخوابیهای متعدد بکاردارد تا سطوری از خاطر به صفحه بیاید که برای خواننده دلچسپ و چیزکی اضافه داشته باشد که وی را مشوق بگردان صفحۀ دیگربسازد. من سعی ورزیده ام که همین کار را کنم و خدا کند که شما هم از آن لذت برده لحظۀ مشغول شده و دریابید که راستی ابن سینا کی بود.

بعد از مقدمه, مروری دارم در بارۀ زندگینامۀ ابن سینا, اثر مهم وی که قانون طب است با نمونۀ از عناوینیکه در جلد اول شامل است و نمایشگر عظمت و قدرت نویسنده است و بعد به فلسفه ومخصوصأ اینکه چطوربه فلسفه راه میآبد و چگونه از طرف یکعده مخصوصأ چون امام غزالی تکفیر و تکذیب میشود. و باز غزالی خودش چگونه مورد انتقام قرار گرفته, مذهب فروش صدا زده میشود و عدم هم آهنگی درتفکرش دریافت گردیده اکثرآثارش را طعمۀ حریق میسازند. چون غزالی از بیست آیات متبرکۀ قرآنی و چهار احادیث نبوی(ص) در تهافت الفلاسفه برای حمایت بحث های خود استفاده کرده من هم از آیات و حدیثیکه به حمایت ابن سینا سخن میگوید و غزالی انها را بیکسو گذاشته بود, چند جملۀ اضافه کرده ام. کلمات چند هم در بارۀ ابن سینا و سایکولوژی به تحریر درآورده دو(2) قصۀ مشهور وی را که نمایندگی از بنیان گزاری و قدرت سایکوانالیز و سایکو تیراپی وی میکند عرضه داشته ام که با تبصرۀ در بارۀ علم موسیقی ابن سینا , معاصر ابن سینا و شاگردهای وی پایان میآبد.

 بالأخره, در خلاصۀ که شامل معرفی آثار در دست داشتۀ این حکیم, این عالم, این فیلسوف و این طبیب حاذق تهیه نموده حضور تان تقدیم میگردد.

در اخیر ازمآخذ کتب, مقالات, انترنیت و رساله هائیکه استفاده شده قسم معمول یاد آوری بعمل آمده است. معذرتم را بپذیرید ازینکه نمبر مآخذ ,درمتن بقسم مسلسل نیست و آن از جهتی است که هردفعه این نوشته مرور شد معلومات بیشتر  درحافظه خطور کرد وماخذ آن در لست درج و نمبر آن در جاهیکه لازم بود نوشته شد.

اکثرمورخین غرب حوالی قرنهای شش تا دوازدهم میلادی را از تاریکترین دوره های بشریت در روی زمین خوانده اند1. در اروپا ابرسیاه و تاریک بربریت هر کنج و دیار را فرا گرفته بود و همه قدرت ازسواد و تعلیم تا تجارت همه در خور اختیار کشیش  کلیسا ها بود. حتی استعمال اعداد را بمردم نشانۀ شیاطین گفته  فال بد تلقین کرده بودند2. در عین زمان, آفتاب درخشان علم ومعرفت درافق مشرق زمین پرتلالو بود وازفیض نورآن جمله جهان اسلام خاصتأ افغانستان, ترکیه, ایران و کشورهای شرق میانه درخشش خاص,  نصیب گردید.

این دوره برای ما یک عصر طلائی بود. پیشرفت هائی که توسط علما,  واطبای ممالک فوق در ساحه های ساینس, صنعت,  فلسفه, منطق و روانشناسی بمیان آمد, بعدها در انکشاف و ارتقای علوم امروزی رول مهم را بازی کرد. یکی ازین اشعه ای درخشان و پر نوردانش در حکمت,طب و فللسفه جوانی خوش اندام و رسا قدی بود بنام ابوعلی الحسین ابن عبدالله ابن حسن ابن علی ابن سینا که پسانها منحیث علمبردارفن شریف طبابت مقام فوق العاده  بلندی هائی را در جهان علم وطبابت از آن خود ساخت.

چون ابن سینای بلخی,  در "ری" که درآنزمان پایتخت عراق عجم3 نامیده میشد  میزیست و از ایران نامی نبود لاکن چون درهمدان دفن شده وی را ایرانیها, ایرانی میخوانند قسمیکه سید جمال الدین افغانی اسعد آبادی کنری را از اسد آباد ایران قلمداد میکنند. پسانها خواهید دید که بنیانگزاردارالعلوم طبی همین ابن سینائی است که ماوای پدری اش بلخ بود. ناگفته نباید گذشت, که علمای چون ایندو ابرمرد افغانستانی الاصل افتابیست که اشعۀ علم و دانش شان همۀ جهان را منور, درخشان و راهیاب ساخته اینها افتخار همه ساکنین جهان آن هستند.

 

2- زنگینامۀ ابن سینای بلخی:

نام اروپائی1 ابن سینا, Avicenna است که از دوکلمۀ عبروئی Aven و Sina ترکیب یافته وبه القاب مختلف3 چون: شیخ الرئیس (استاد بزرگ), امیر طبیبان, حجت الحق, شرف الملک نیز ملقب گردیده است. ابن سینا, در اگست سال 980 میلادی یعنی 1033 سال قبل ازامروزمطابق ماه صفر370هجری قمری تولد  یافت. پدرش عبدالله درافشانه یکی از قریجات خرمیشن Kharmaithan  که از توابع بخارا بود با ستاره دخت زیبائی این محله ازدواج کرد. ابن سینا درهمین شهر به پدرحکمران بلخی و مادربخارائی بدنیا آمد وبرادری داشت بنام محمود. ابن سینا در اتوبیوگرافی خود مینویسد: "پدر من مربوط به مذهب اسماعلیه بود. وی اکثر اوقات با برادرم در بارۀ روحانیت وذکاوت بحثها میکرد که قناعت مرا حاصل نمیکرد. بآنهم کوشیدند تا مرا به مذهب خود گرائیده سازند, اما سودی نبخشید23".

ابن سینا پنج ساله3 (985م) بود که که با پدرش به بخارا رفت و در همانجا باحفظ قرآن پاک به تحصیل شروع کرد. به تعقیب آن به درک معانی و بیان شد. ده ساله بود که قرآن پاک و ادبیات عرب را فرا گرفت. در شش سال دیگر یعنی تا سن یازده؛ از استادی بنام محمود مساح حساب و هندسه آموخت. در ظرف یک سال دیگراز استاد ابولحسن کوشیارهمۀ علوم النجوم را یاد گرفت. اسمعیل صوفی استاد الهیات وی بود. و فلسفۀ و منطق را از معلم توانا چون ابوعبدالله ناتلی فراگرفت. شانزده ساله بود به اثرتوصیۀ ابوسهل عیسی بن یحی المسیحی که ازاطبای جرجان بود به تحصیل علم طب پرداخت و معلمش درین مضمون و فن ابو منصورحسن بن نوح بود. شبها و روزها درس میخواند تا طبیب خوب شود, و در اخیر؛ تحصیلات طبی خودرا چنین خلاصه نمود:" بعلم طبابت گرائیدم و کتابهائی را که در آن گرد آورده بودند خواندم, علم طبابت از دانشهای دشوار نیست  و ناچار من در کمتر زمانی در آن موفق شدم". هنوز سنش از هژده بیش نبود که شهرت کسب کرد ووبر بالین نوح بن منصورسامانی (976- 997) احضار گردید و وی را از بیماری نجات داد. ازهمیجاست که فعالیت طبابت ابن سینا با شهرت بیشترریشۀ عمیق میگیرد و از نزدیکان, همنشینان و مصاحب منصور میگردد.

ابن سینا هژده ساله بود8 که به اثر درخواستش از نوح بن منصور اجازه گرفت تا از کتابخانۀ سلطنتی که حاوی آثار نادر و منحصر به فرد بود استفاده کند.  ابن سینا,درینباره چنین مینویسد: "سپس مرا دستوری داد وبه سرائی اندر شدم که خانه های بسیار داشت ودر هر خانه ای صندوقهای کتاب بود رویهم انباشته شده بودند. در یک خانه کتابهای تازی (زبان عربی), در دیگری شعر در دیگری فقه و بهمین گونه درهر خانه ای کتابهای دانشی. سپس فهرستی را یافتم که نام کتابهای آن به بسیاری از مردم نرسیده بود و من هم بیش از آن ندیده بودم و پس از آن هم ندیدم" 3 . بعد درین کتابخانه , منبع معلومات آفاقی حریق رخ داد که متأسفانه حاسدان, ابن سینا را متهم ساختند. 

 در بیست ویک سالگی اولین مجموعۀ کتابهای خودرا تکمیل میکند که مشتمل اند بر: کتاب المجوع که دربارۀ ریاضات و ساینس آنزمان بود, کتاب الحصیل و المحصول است که در (20) بیست جلد ودربارۀ امورعدلی و قضائی نوشته و کتاب البر والاثم که دربارۀ اخلاقیات است درقید تحریر در آورد.

ابن سینای بلخی, بیست و یک یا بیست و دو ساله بود که پدرش وفات یافت. بکومک ایلک نصر بن علی قراخانی7 بخا را بعد از 14 سال (985-999م)  ترک وبه گرگانج (اورگنج) سفرکرد و درآنجا بحضورابولحسن علی بن ابوالعباس مامون بن محمد خوارزمشاه که شوهر خواهر سلطان محمد غزنوی بود پذیرفته شد و مدتی را در آنجا بسر برد. در دربار این حاکم خوارزم  کتابهای ذیل را نوشت:  کتاب التدریک لانواع الخطا فی التدیر در بارۀ ریاضیات و کتاب قیام الارض فی وسط السماء در ستاره شناسی را نام میتوان برد.

درینوقت است که سلطان محمود, از آل مامون تقاضا نموده بود تاعده ای از دانشمندان خودرا بدربار وی انتقال دهد. علی بن مامون از نظرداشتن علما و دانشمندان در دربارش غنی بود اما به قدرت شهنشاهی محمود غزنوی مقابله نمیتوانست. وهم یکعدۀ نمیخواستند که بدربارمحمود بپیوندند. به اجازۀ مامون, ابن سینا و استادش ابوسهل بوعلی بن مسکویه  برای برکناری از قیودات سلطان غزنه, راهیی جرجان شدند که در حوالی 999-1012م میباشد. سلطان محمود ازگریزابن سینا خبر میشود ودرپی دریافت وی چهل قطعه فوتوی وی را پخش میسازد اما قابوس بن وشمگیر بن زیاد پادشاه ادب پرور وعلم دوست جورجان  ابن سینا را پناهندگی داده از شرسلطان محمود نجاتش میدهد. ولی, متأسفانه قابوس بعد از چندی از حکومت داری معزول گشته کشته میشود. ابن سینا درینوقت است که تأثر سراپایش را فرا میگیرد و میگوید:

 

                                   لما عظمت فلیس مصر واسعی                                 لما غلا ثمنی عدمت المشتری

               چون عظمت داشتم  مصربرایم جای نمی یافت, چون ارزش من بالا رفت مشتریها نا پدیدگشت

ابن سینا سی و دو ساله بود که در جوزجان با ابو عبدالله عبد الواحد بن محمد جوزجانی آشنا میشود و بعدأ دوست صمیمی اش میگردد. ودرینوقت است که به تالیف کتابهای ذیل اقدام نموده و تکمیل مینماید: کتاب المختصر الاوسط کتاب المبداء والمد و الارصاد الکلیه.  در عین زمان فصلهائی  که پسانتر جزء النجات و القانون میشود نوشته است که در حقیقت این شروع تدوین قانون طب میباشد. و این

 

  محل تولد و سفرهای ابن سینا (از درمانی)

 

مرد از شروع شناسائی تا آخرین روزهای عمر ابن سینا شرح حال اورا نوشته, اثر فارسی وی را که دانشنامۀ علائی نام داده بود تکمیل نموده دیگر نوشته های پراگندۀ اورا جمع آوری کرد. زیراکه ابن سینا, عادت نداشت که نوشته های خودرا نزد خود نگه دارد؛ وی آثارش را بهر کس که میخواست میداد.

از جرجان هم بعد ازدوسال (1012-1014م) رخت بر میبندد و در ری (جنوب غرب طهران) که پایتخت عراق عجم یاد میشد, اقامت میگزیند.  در ری در حدود یکسال می ماند (1014-1015م) ودر اثر مخالفتی که بین شاه ری و مادرش رخ میدهد ابن سینا تحمل ننموده خود را کناره ساخته روانۀ همدان میشود. در همدان امیر شمس الدولۀ همدانی (ابو طاهر شمس الدوله) نظر به اینکه درد قولنج وی را تداوی میکند از وی استقبال نیک نموده وظیفۀ صدراعظم را بوی میسپارد که حسادت قوای عسکریه و اهل دربارش را بمقابل ابن سینا مشتعل ساخت. در جریان وظیفۀ صدارتش چون یکعده عساکر برای مدتی معاش خودرا نگرفته بودند شورش نموده بر خانۀ ابن سینا حمله بردند و هست و بودش را تاراج کردند. بالنتیجه, ابن سینا از مقامش معزول  وروانۀ زندان شده محبوسش ساختند. اما قولنج امیر, دوباره بر میگردد وابن سینا را دوباره جهت تداوی ناخوشی اش میطلبند. بعد ازینکه امیر ازمریضی شفا میآبد, وی را دوبارره بحیث صدراعظم مقررمیکند.  درحالیکه وظیفۀ صدارت بدوش داشت کتابهای؛ الشفاء که در فلسفه است (روزانه 15ا صفحه مینوشت1 ) والادویة القلبیه را نوشت.

دوست و رفیق بسیار نزدیک ابن سینا عبد العبید گورگانی بود که در بیوگرافی ابن سینا چنین نوشته است23: "وی به اندازۀ بکار های اداری دولتی در ظرف روز مصروف بود که وقت تدریس مهیا نمیشد؛ بناء شاگردان شب دور وی جمع شده دروس لازمه را فرامیگرفتند. بعد ازختم تدریس محفل رامشگران و رقاصان برگزار میگردید87 و آن اطاق درس توسط شاگردانش132 به اطاق  باده گساری تبدیل میشد.  ابن سینا به کیفیت زندگی نظر به کمیت آن علاقۀ بیشترداشت . درانگلستان در دوران شاگردی ما این روش رایج بود که کمپنیهای دوا در اخیر هفته پروفیسورانی را میآوردند که در اطاق کنفرانس شفاخانه درموضوع مربوط به تولیدات شان لکچردهند. بعد از لکچر یا به رستورنتهای قیمتی داکتران برده میشد یا درخود شفاخانه مجلس بیرنوشی و دانس بر پا میشد. اما وقتیکه جراحان از عملیاتها فارغ میشد این محفل پایان یافته میبود. درامریکا امروز این روش ملغی قرار داده شده, کمپنی های دوا اجازۀ تادیۀ تحفه و تغذی دوکتوران و کار کنان صحی را ندارند.

 بعد از مرگ شمس الدوله, جانشین او تاج الدوله  از ابن سینا تقاضا کرد تا در پوست صدارت مانده با وی همکاری نماید اما این پیشنهاد امیر جدید را ابن سینا رد نموده, از ترس اینکه باز در زندان نیفتد برای مدتی در خانۀ یک دواسازی بنام ابو غالب مخفی ماند اما بخت باو یاری نکرده مخالفینش امیر را درپیداکردنش کومک نمودند و اورا باز روانۀ زندان ساختند. بعد از چهار ماه در زندان ابن سینا از آنجا گریز نموده  به اینصورت بعد از مدت نه سال در همدان (1015- 1024م) به اصفهان میرود. در بندیخانه, خلاصۀ از سیستم فلسفی خود را زیر نام الهدایه نوشت. همچنین رسالۀ در بارۀ زندگی حی بن یقزان  و یک رسالِ کوتاه در بارۀ قولنج را تکمیل نمود.  در اصفهان علاؤالدین حاکم شهربا اکرام تمام از او استفبال کرد و باغی بزرگ با قصر شایستۀ در اختیارش گذاشت و غلامان وکنیزان بوی داد. حاکم اصفهان وی را مشاورخود ساخته مسؤولیتهای وزارت را بدوشش نهاد.درینوقت, وظایف دولتی مانع نوشته وکارهایش نشده بعد ازادای نماز صبح و قبل از طلوع آفتاب چند صفحه از کتاب شفا را مینوشت. مجلس صبحانه را با شاگردان خود با بحث و مذاکره شروع کرده بعداز آن جهت  اجرای اموردولتی به خانۀ امیر میرفت و روزهای خسته کن را یکی بعد دیگری بعقب میگذاشت, که این قصه با محفل رامشگران و باده نوشان که در بالا ذکر شد درتضاد است و اینکه کدامش راست است, خداوند(ج) بهتر میداند. وقتیکه در اصفهان بود کتاب النجات و دانشنامۀ علائی (بزبان فارسی) نوشت و برای زبان فارسی خدمتی بس بزرگی انجام داد. امروز در مراکز تدریسی طب در امریکا ودیگر ممالک جهان همین مجالس صبحانه دوام داشته روی موضوعات طبی که در شب رخ داده است از نوکریوال راپور اخذ گردیده سوال و جواب از طرف اعضای تدریسی ومحصلین صورت میگیرد. در کابل این مجلس صبحانه بنام سوویت یاد میشد.

 آمده است که93: یکی ازمستخدمینش , اورا با تریاک مسموم ساخت؛ همزمان علت اصلی مریضی اش را کانسر معده و درد دل نوشته اند. علاوتأ قرار معلوماتی که ازدوست عزیزو هم مکتبی حبیبیه ام آقای سید نصیراز کیوبیک کانادا روایت شده؛ ابن سینا با توهین و تحقیراز طرف سماءالدوله حاکم همدان در زندان به قتل رسیده است. شرفکندی129 مینویسد: بعد از وفات شمس الدوله سماء الدوله, ابن سینا را در قلعۀ فردجان زندانی کرد و بعد از مدتی آنرا از حبس رهانید. همچنین ابی خلکان از کمال الدین یونس  روایت کرده است که اورا علاؤالدین مغلول (زنجیر در گردن) کرده به زندان فرستاد و هم درآنجا میبود تا جان سپرد, و اشعار روی همین معنی سروده شده132:

 

                 رایت ابن سینا یعادی الرجال                  و فی الحبس مات اخس الممات

                 فلم  یشفی ما نا به   با الشفاء                   و لم  ینج  من   موتۀ   بالنجات

ترجمه اش اینست که: دیدم ابن سینا را که همواره با بزرگان و رجال معادات (دشمنی) مینمود و کسی را با وی از هیچ راه یارای همسری نبود. عاقبت الامر در حبس با سوء حال و ردائت (تباهی) احوال در گذشت. کتاب شفا مرض اورا به شفا تبدیل نکرد و کتاب نجات از مرگش نجات نداد.

مورخ خزرجی وقطب الدین لاهیجی و دیگران به این معنی باور ندارند و کلمۀ حبس را به احتباس طبیعت تاویل کرده اند ئ روایت کمال الدین یونس را به فرض (گمان) و عناد مستند داشته اند132.

اما عقیدۀ من بر این است که ابن سینا, با وجود وخامت حالت صحی اش با علاؤالدین کاکویه حاکم اصفهان به همدان سفر میکند130 و در طول راه بیماری اش شدید تر شده به درد قولنج (درد کانسری) مبتلا میگردد.

 در دوهفتۀ اخیرعمر, از گرفتن هر نوع دوا ابا میورزد به فقرا و مساکین طعام میدهد و هر سه روز ختم قرآن پاک اجرا میدارد اما غزالی هنوز هم بروی الحاد و تکفیر مجاز میدارد. چهار روز بعد از رسیدن به همدان درروزجمعه اول رمضان  یعنی  سید الایام  و ماه پر خیر و برکت وغفران وسال 428

ق مطابق 1036م (غبار) و1037م (کریکوف) بعمر 58 سالگی جان بحق تسلیم میکند و در همانجا در همدان دفن میشود3. ابن سینا قبل از مرگ رباعیات ذیل را سروده است:

                

                 ز منزلات هوس گر برون نهی قدمی                          نزول در حرم کبریایی توانی کرد

                 ولیک این عمل رهروان چالاک است                          تو نازنین جهانی  کجا توانی کرد132

 

                 دل,  گرچه  درین بادیه  بسیارشتافت                         یک موی ندانست ولی موی شگافت

                 اندر دل  من  هزار  خورشید   بتافت                          آخر  به   کمال  ذره ای  راه  نیافت132

 

                                  از قعر گل  سیاه  تا اوج  زحل                                 کردم  همه مشکلات گیتی  حل

                                  بیرون جستم زقیدهرمکر وحیل                               هر بند کشوده شد مگر بند اجل

                                  نوت: این رباعی را بغلط4و45و46 جزء رباعیات خیام آورده اند.

 

 تمثال ابن سینا در اخرعمر, رسامW. Wysockiego :89و139

 

دهلوی4, تاریخ تولد ومرگ ابن سینا را از روی محاسبۀ حروف ابجد57 چنین مینگارد:

                                                    حجت الحق  ابو  علی  سینا  در شجع  آمد از عدم  بوجود

                                                    درشصا کسب کرد کل علوم در تکزکرد این جهان پدرود

 

                 ش ج ع =300 +3+70 = 370 سال تولد

                 ش ص ا = 300+ 90+1 = 391 تکمیل تحصیلاتش

                 ت ک ز= 400+ 20+ 7 = 427 سال وفات (یا 428)                  

   

   مقبرۀ ابن سینا در همدان139

 

این بحث را با شعریکه از نوک آبۀ قلم ابن سینا تراوش یافته پند حکیمانۀ ارمغان دارد, پایان میبخشم:

 

                 زان پیش که ازجهان فرومانی فرد           آن به که نبایدت پشیمانی خورد

                 امروز  بکن  چو می توانی  کاری           فردا  چه  کنی  گر  نتوانی  کرد

 

3- اثر مهم طبی.........                        

اثر مهم ابن سینای بلخی قانون طب است که از طرف عبد الرحمان شرفکندی (هه ژار) درهشت (8) جلد ترجمه شده است؛ نسخۀ خطی قانون طب در خزانۀ کتابخانۀ واتیکان نگهداری شده131 و ابن سینا "کلیات قانون طب" را با حمد و ثنای ذیل آغاز نموده است:

                      

صفحۀ اول قانون در ابن سینا نشریۀ AMPAA                                                                                        قانون طب نرجمۀ عبدالرحمان شرفکندی

                                   

الحمد لله حمدأ یستحقه لعلوشأنه سبوغ احسانه وصلواته علی النبی محمد(ص) وآله الطاهرین.

صفحۀ اول قانون طب را که شرفکندی ترجمه نموده چنین است:

ستایش باد یزدان را که سزاوار ستایش است به سبب بزرگواریش و کثرت الطافش ودرود برسرورو پیامبرما محمد(ص) و دودمان او و بعد.....

یکی از دوستان صدیق من – که کومک به اورا در حد توانیم لازم میدانم- ازمن خواسته است کتابی در طب تالیف کنم. مشتمل بر قواعد کلی و جزئی این علم, کتابی که در عین ایجازو اختصاربیشترین بخش این دانش را در بر گیرد. خواهش وی را پذیرفتم و رای من بر این قرار گرفت که نخست در بارۀ کلیات دانش طب (امور عامه), در زمینۀ دو جنبۀ نظری و عملی آن سخن گویم وبعد به بحث در بارۀ احکام کلی دارو های ساده ( ادویۀ مفرده) و سپس به احکام جزئی آن داروها بپردازم. چون ازین بحث فراغت یافتم به بیان کیفیت بیماری ها که به هر یک از اندامهای بدن عارض میشوند روی آورم؛ درین بحث نخست  به تشریح (اناتومی) هریک از اندامها و وظایف (فزیولوژی) آنها میپردازم.

تشریح اندامهای ساده و بحث مربوط به وظایف آنها درنخستین کتاب کلیات من آمده است. برآنم هر جا که به توصیف اندامی میپردازم, حفظ الصحۀ انرانیز بیان کنم و هربیماری را که براندامی عارض شود با علل و اسباب آن بیماری و راه علاج آن, همرا با براهین لازم که مؤید صحت گفتار و حسن پندار من است ذکر کتم.

بعد از فراغت از ذکر کلیات, بیماریهای جزئی را شرح خواهم داد و درینجا نیز به دوا شناسائی بیماری, علل بیماری و دلایل اثبات (وجود) آن مورد نظرم خواهد بود وبعد شرح جزئیات را دنبال میکنم . علاج بیماری مشروح را ابتدا به روش عمومی و کلی و بعد به طریقۀ اختصاصی بوسیلۀ هریک ازدارو های ساده و مرکب شرح میدهم.

داروهای ساده مذکور و فواید آنها را برای بیماران, در کتاب "ادویۀ منفرده" جدول بندی کرده ام, همچنین داروهای مانند مرهم ها (اصباغ) که استعمال خارجی دارند و من به کار بردن آنها را در معالجات سودمند میدانم, ذکر خواهم کرد.

و تو ای طالب علم هرگاه بر آن آگاه شدی, در می آبی که من فقط اندکی از آنها (داروها) را نام برده ام, لیک شائیسته است که داروهای مرکب و فواید آنها  و ترکیب آنها در کتاب "اقرابادین = علم الادویه" برشتۀ تحریر در آید . من در صدد نگارش آن هستم.

و مرا باز تصمیم بر آنست که بعد از فراغت ازین مباحث, کتاب دیگری در جزئیات بیماریهائی که ویژۀ اندام معینی نیستند, تالیف کنم. و در آن اسلوب شناساندن بیماریهای مربوط به " اراستگی ظاهرتن" ( که امروز بنام  Cosmetology  یا Cosmetique یاد میشود)  را نیز بگنجانم.  بر آنم که دراین کتاب نیز روشی در پیش گیرم که در کتاب مختصر قبلی خود از آن پیروی کرده ام.

اگر بیاری یزدان بزرگ این کتاب پایان پذیرد, در تعقیب آن کتاب " اقرا بادین"  را تالیف مبکنم . آن کتابی است که هرکس دعوای حرفۀ طبابت کند و بخواهد در این پیشه, نوشتۀ بدست آورد لازم است آنرا داشته باشد و بر محتوای آن آگاه گردد. چه این کتاب مطالبی در بر دارد که هرطبیبی اقلأ  باید آنها را بداند و در کتاب نیز این مطالب بیشتر از حد اقل لازم نیامده است. اگر خداوند اجل در اجل مهلتی دهد و سر نوشت مرا یاری کند کوشش دیگری درین زمینه در پیش دارم. ( وی میخواست کتاب جامعتر و مشروحتر از پنج جلد قانون در باب طب برشتۀ تحریر دراورده ودر آن مسایل طب عملی را بطور مشرح و کامل مورد بحث و بررسی قرار دهد که متأسفانه اجل ملت نداد و توفیقی حاصل نشد).و اینک نوشته های خود را گرد آوری (کردم) و آنرا در پنج جلد تنظیم کردم. بقرار زیر:

کتاب اول: درامور کلی طب (کلیات علم طب)

کتاب دوم: در داروهای ساده (ادویۀ مفرده)

کتاب سوم: دربیماریهائی جزئی که بطورآشکار و نهان بر اندامهای آدمی, از سرتا قدم عارض میشوند.

کتاب چهارم: در بیماریهای جزئی که ویژۀ یک اندام خاص نیست (عمومی است) . وهمچنین بیماریهای مربوط به" آراستگی ظاهر تن".

کتاب پنجم: در ترکیب داروها و این همان کتاب اقرابادین است.

 

1033 سال قبل از امروزچه مقدمۀ نوشته شده که  افلاطون در پیشاپیش کتاب58 The Republic of Plato خود وارسطو در مقدمه های متن کتاب59  Aristotle نه نوشته اند. بی نهایت زیبا نوشته است که تا امروز ازین روش استفاده میشود. مولفین در مقدمۀ تالیف خود معرفی خلصی از اثر خود را بخوانندگان خود ارائه نموده توضیحات بیشتررا از پی آن درمتن صفحات کتاب خود تقدیم میکنند. .اکنون من هم درینجا محتصری دربارۀ خود قانون طب حضور خوانندگان گرامی عرضه میدارم:

هیپو کرات60 که لقب پدرطب و طبابت غرب را به او داده اند و اضافه از 400 سال قبل از میلاد مسیح

(450-380ق م) بنیاد اخلاقی طبابت را با قسمنامۀ هیپوکراتیک61 اساس گذاشت اما این قسمنامه در ممالک اسلامی ودیکر اهل کتاب نظر بذکرخدایان و خدایه ها قابل قبول نبود. در سال 1948 این قسمنامه برای اولین باراز جانب انجمن طبی جهانی یا World Medical Association در جینیوا تغییر داده شد که منحصر به آنها نمانده چندین باراز طرف ممالک دیگر نیز تغیر و تبدیل یافته است. 98% فارغان فاکولته های طب امریکا به نوعی از انواع قسمنامه سوگند یاد میکنند  درحالیکه این رقم در انگلستان 50% است. اما قانون طب بدون کدام تغییربزبانهای مختلف ترجمه ودر خود اروپا تا قرن 17 بحیث یک متن تدریسی استفاده میشد. سقراط62 (469-399 ق م) وافلاطون( 428- 347 ق م) وارسطو(384-347 ق م) اصلأ فلاسفه یونانی اند که در طبابت آنقدر دلچسپی نداشتند. اما جالینوس63 یا Galen (129-216م) از آثارهیپوکرات استفاده کرده اناتومی را ازتسلیخ شادی وخوک فرا گرفته از نتایج این عمل چارتها ساخت وآنچه در بارۀ طب نوشته بود برای قرنها استفاده میشد که با بمیان آمدن قانون طب  توسط ابن سینای بلخی چندان استفادۀ از آن بعمل نیآمد. در اروپا ابن سینای بلخی را دانشمندان لاتین زبان به اساس خدمات فوق العادۀ وی در طب و طبابت, لقب Medicorum Principes یا رئیس اطبا داده اند.

 

ترجمۀ لاتین قانون طب توسطde Sabloneta   Gerardاز 1470 – 1500 م شانزده مراتبه چاپ شد1  و در بین سالهای 1500-1600م به ایدیشن بیستم رسید. به این ترتیب قانون طب ابن سینای بلخی در اروپا منحیث بایبل طب تدریس و احترام میشد. عظمت قانون طب وقتی بیشتر درک میگردد که با ایدیشن یازدهم مشهور ترین تکست بوک امریکا در داخله, کتاب " اساسات امراض داخلۀ  Harrison " مقایسه نمود. آن کتاب هریسن 2.8 ملیون کلمه دارد که با همکاری 280 مولف نخبه تالیف ودر تدوین و اهتمام آن شش (6) نفر استادان ماهر و مشهور طب حصه گرفته اند. و اما قانون طب  یک ملیون کلمه دارد و تنها یک مؤلف دارد1؛ ابن سینای بلخی. تجربیات شخصی ابن سینا که در قانون طب نوشته شده است از "ابتکارات شگرف" علم طب محسوب میشود"22.

 Osler (1849- 1919م) طبیب شهیرقرن نوزده64 که درتورانتوی کانادا تولد شده است  در سال 1874بحیث پروفیسور داخلۀ فاکولتۀ طب یونیورسیتی Mc Gill تفرر یافت و" پدر طب معاصر" لفب گرفته است  ابن سینا را چنین معرفی نموده :"ابن سینا از مشهور ترین و بزرکترین مؤلف مضامین طب است که جهان دوباره مثال و مانند وی را نخواهد یافت"89.

 

           هیپوکرات          ابن سینا                    جالینوس139

 

نوبرجر(؟) مینویسد : مردمان قرون وسطی به کتاب قانون (طب) چنان مینگریستند که کتب آسمانیی به ایشان بنوع وحی نازل شده باشد22.

استادان کمتون (؟) مینویسند: هرکس کتاب جالینوس و بعدأ کتاب قانون ابن سینا را مطالعه کرده باشد فرق میان آندو را خواهند دید. تذکر باید داد که پیش از ابن سینا و بعد ازاو درعلم طب کتابی مانند قانون نوشته نشده22 است.

گریگوریوس ابولفرج ملاطی معروف به ابن عبری ( تولد 1226م وفات 1286م)98 میگوید: "قبل از تنظیم و انشای کتاب قانون تمام شیقتگان علم طب و دانشجویان این رشته از کتاب کامل الصناعۀ علی بن عباس مجوسی اهوازی استفاده میکردند. ولی پس از نشر قانون کتاب کامل الصناعه بکلی کنار گذاشته شد74 ".

احمد بن عمرنظامی عروضی سمرقندی96, صاحب مجمع النوادر مشهور به چهار مقاله؛ پس از نام بردن چند کتاب ها به نظر اوقانون طب ازجملۀ مهمترین کتب طبابت عالم محسوب میگردید, در بارۀ جلد اول قانون چنین میگوید: "هرکه را مجلد اول از قانون معلوم باشد از اصول علم طب و کلیات او هیچ براو پوشیده نماند زیراکه اگر بقراط77 (هفتمین طبیب بعد از اسقلبیوس78 یا Aesculapius موسس طب و جا لینوس هشتمین آنهاست ) و جالینوس زنده بشوند؛ روا بود که پیش این کتاب سجده کنند75 ". حقا که نظامی که در حق این جلد نیک گفته و شما هم به مرور عناوین آن که در پایان تقدیم میگردد, مهر مصداق بگفتار نظامی عروضی تاپه خواهید زد.

الیگیری دانته97 (تولد 1265م فوت 1321م) شاعر ایطالوی, در کتاب "بهشت" خود او, ابن سینا, را هوشمند ترین فرد غیر عیسوی نامیده است. و William Harvey ششصد سال بعد از مرگ او (ابن سینا) به دوستش Aubrey نوشت: " اگر میخواهی چیزی بدانی برو از سرچشمۀ دانش ها مستفیض شو و کتب ابن سینا,سیسرو وارسطو را بخوان76 ".

فیلسوفان نامی چون: البر بزرگ,نوما اکوینی, و راجر بیکن اقرار میکنند که تحت تاثیر فلسفۀ ابن سینا واقع شده اند و ابن سینا را استاد بزرگ خویش میدانند128.

تاسال 1900م یعنی قرن نوزدهم, مشعل درخشان و اکادمیک ابن سینا دراروپا هنوز هم شعله وربود وقانون طب بزبانهای لاتین, انگلیسی, فرانسوی,آلمانی و فارسی ترجمه شده است. در سال 1341م سید حسن موسوی کتوری قانون طب را به اردو ترجمه کرده و متن عربی قانون طب در سال 1359م در روم و متن عبروی آن در سال 1491م در ناپل  بچاپ رسیده است19و22.  در جون سال 2013م  قانون طب توسط پروفیسور جو مینگ استاد دیپارتمنت فارمکولوژی فاکولتۀ طب پکن چین بزبان چینائی ترجمه شده 133 و توسط انتشارات صحی خلق پکن در 3000 صفحه چاپ و منتشر شده است.

 

   قانون طب ابن سینا بزبان چینائی139

 

یونیورسیتی برلین به جهار محققین ذیل که قسمتهای مختلف قانون طب را به جرمنی ترجمه کرده بودند مقامات عالیۀ اکادمیک را نصیب ساخته اند که عبارت اند از: J Cueva, P.Upenski,E. Michailowski و

T. Bernikov. قانون طب تا سال 1650م منحیث تکست بوک در یونیورسیتی های Montpellier و

Leuven تدریس میشد19و22.

ابن سینا تالیف قانون طب را درگرگنج شروع و در ری تکمیل نموده است. با تالیف این اثر جاودان در طب, ابن سینا توانست همچون پیوندی در طب هیپوکرات و جالینوس بوده خشت اساسی را درکمان دروازۀ1 مدخل قصر طب و طبابت امروزی طوری جابجا سازد که نیمِۀ  راست آن کمان با طب هیپوکرات و جالینوس و نیمۀ چپ آن با  طب  William Harvey (1578-1657م)65 و طب مدرن اعمار گردید. اینها بودند که درب این قصرپراسرار را بروی علما, محققین پسین و آیندۀ خود بازنموده ,قسمیکه میبینیم , وامروز در پیشرفت طب و طبابت شاهد هستیم, به آرزوی خود نایل آمده اند. در قرن بیست ویک اکثر امراض کانسری خبیثه تداوی میشود, امراض انتانی شفا میآبد, کمپیوتر و علم کمیونیکیشن جهان طب و طبابت را نزدیکتر ساخته, بیو انجینیری وعلم جینیتیک بسوی پیشرفتهای خارق العاده قدم میگزارد و اخلاق طبابت در هرجا و هر یونیورسیتی سر زبانهاست واکنون وقت آن رسیده که ما برگردیم به پنج جلد قانون طب ابن سینای بلخی و بیبینیم که چگونه پلانگزاری شده و چه نوع عناوینی را درآن گنجانیده که راستی سر انگشت به لبها میرود:

 

جلد اول (کتاب اول): در امور کلی پزشکی (طبی) در چهار فن است:

                                                    فن اول: در حد طب: در شش (6) تعلیم و شصت وسه (63) فصل

                                                    فن  دوم: در بیماریها, اسباب و اعراض آنها در سه (3) تعلیم و کلأ 99 فصل

                                                    فن سوم: در حفظ صحت در پنج (5) تعلیم و کلأ(71) فصل

                                                    فن چهارم: در معالجۀ عمومی بیماربها در سی ویک  (31) قصل

                                                    نوت: جهت مثال فقط عناوین همین جلد اول در زیر حضور تان تقدیم میشود.

جلد دوم (کتاب دوم): در ادویۀ مفرده در دو (2) مقاله و بیست و دو (22) فصل

جلد سوم(کتاب سوم): در بیماریهاب جزئی که دامنگیر انسان میشود از سر تا پا در بیست ودو (22) فن و پنجا و پنج (55) مقاله.

جلد چهارم(کتاب چهارم): در تب ها ودر هفت (7) فن و بیست و شش (26) مقاله.

 

جلد پنجم(کتاب پنجم): در معرفی ادویه مرکبه (اقرابادیت ها) در دو (2) مقالۀ علمی و دو (2) جمله.

 

4 - کتاب اول....

ازجمله میخواهم که کتاب اول (1) کلیات قانون طب را منحیث مثال این اثر خجسته و عمق دانش مولف آن حضور تان تقدبم دارم. کتاب اول شامل هشتاد وچهار(84)  صفحه پیشگفتار وغیره یازده (11) صفحه معلومات عناوین و 524 صفحه متن و سه (3) صفحه معلومات دربارۀ زندگانی و کار ابن سینا بزبان انگلیسی است. که بعدأ انشاءالله بتدریج متن این عناوین جهت معلومات مزید حضورتان ارائه خواهد گردید. امید که اکنون تنها با اسم عناوین شان که به تنهائی هم خارق العاده است,اکتفا کنید.

 و من الله التوفیق

 

کتاب اول :

فن اول: در توصیف علم طب و موضوعات آن در امور طبیعی: (شش تعلیم):

                 تعلیم اول:

                                   فصل اول: تعریف طب

                                   فصل دوم: در زمینه های علم طب

                 تعلیم دوم: دربحث ارکان

         تعلیم سوم: دربیان مزاجها که سه فصل دارد:

                                   فصل اول: مزاج

                                   فصل دوم:مزاج اندامها

                                   فصل سوم: در بازۀ مزاج مراحل مختلف عمر و جنس ها

                 تعلیم چهارم: در بارۀ اخلاط که شامل دو فصل است:

                                   فصل اول: درچگونگی  خلط و انواع آن

                                   فصل دوم: در چگونگی پیدایش خلط ها

                 تعلیم پنجم: دارای یک فصل و پنج جمله است:

                                   فصل: اندام و انواع آن:

                                                    جملۀ اول: در بارۀ استخوان که سی فصل دارد

                                                                      فصل اول: کلیاتی در بارۀ استخوانها و مفاصل             

                                                                      فصل دوم: تشریح استخوان آهیانه (جمجمه)

                                                                      فصل سوم: تشریح استخوانهای پایانتر ازآهیانه

                                                                      فصل چهارم:  تشریح استخوانهای آرواره (فک علوی و سفلی) و بینی

                                                                      فصل پنجم: تشریح دندان ها

                                                                      فصل ششم: فوائد ستون پشت (ستون فقرات)

                                                                      فصل هفتم: تشریح مهره ها (فقرات)

                                                                      فصل هشتم: تشریح گردن

                                                                      فصل نهم: مهره های قفس سینه ( فقرات صدری)

                                                                      فصل دهم: تشریح مهره های کمر (فقرات قطنی)

                                                                      فصل یازدهم:  تشریح استخوانهای خاجی (صلیبی – اطلس واکسیز)

                                                                      فصل دوازدهم: تشریح دنبالچه (عجز و عسعس)

                                                                      فصل سیزدهم: گفتار نهائی در بارۀ ستون پشت بطور کلی.

                                                                      فصل چهاردهم: تشریح دنده ها ( اضلاع = قبرغه ها)

                                                                      فصل پانزدهم: تشریح استخوان سینه ( عظم قص)

                                                                     فصل شانزدهم: تشریح ترقوه

                                                                      فصل هفدهم: تشریح کتف

                                                                      فصل هژدهم: تشریح بازو

                                                                      فصل نوزدهم: تشریح ساعد

                                                                      فصل بیستم: تشریح مفصل آرنج

                                                                      فصل بیست و یکم: تشریچ مچ (بند دست)

                                                                      فصل بیست ودوم: تشریح شانۀ کف (استخوانهای کف دست).

                                                                      فصل بیست وسوم: تشریح انگشتان

                                                                      فصل بیست و چهارم: فائدۀ ناخن ها

                                                                      فصل بیست وپنجم: تشریح استخوانهای زهار(لگن خاصره)

                                                                      فصل بیست وششم: گفتار مختصری در بارۀ پاها

                                                                      فصل بیست هفتم: تشریح استخوان ران

                                                                      فصل بیست وهشتم: تشریح استخوان ساق

                                                                      فصل بیست ونهم: تشریح مفصل زانو

                                                                      فصل سی ام: تشریح قدم (مفصل قدم تا انگشتان)

                                                    جملۀ دوم: ماهیچه ها مشتمل بر سی فصل

                                                                      فصل اول:گفتاری در بارۀ ماهیچه ها,عصب, وتر,و زرد پی (نخاع)

                                                                      فصل دوم: تشریح ماهیچه های صورت

                                                                      فصل سوم: تشریح ماهیچه های پیشانی

                                                                      فصل چهارم: تشریح ماهیچه های کرۀ چشم

                                                                      فصل پنجم: ماهیچه های پلک (چشم)

                                                                      فصل ششم: تشریح ماهیچه های گونه ( رخسار , روی)

                                                                      فصل هفتم:ماهیچه های لب

                                                                      فصل هشتم: ماهیچه های بینی

                                                                      فصل نهم: ماهیچه های آروارۀ زیرین ( فک سفلی)

                                                                      فصل دهم: ماهیچه های سر

                                                                      فصل یازدهم: تشریح ماهیچه های حنجره

                                                                      فصل دوازدهم: ماهیچه های حلق (بلعوم)

                                                                      فصل سیزدهم: ماهیچه های استخوان لامی

                                                                      فصل چهاردهم: ماهیچه های زبان

                                                                      فصل پانزدهم: ماهیچه های گردن و پس گردن (عنق)

                                                                      فصل شانزدهم: ماهیچه های سینه ( عضلات صدری)

                                                                      فصل هفدهم: ماهیچه های بازو

                                                                      فصل هژدهم: ماهیچه های ساعد

                                                                      فصل نوزدهم: ماهیچه های مچ (بند دست)

                                                                      فصل بیستم: ماهیچه های انگشتان دست

                                                                      فصل بیست و یکم: ماهیچه های پشت

                                                                      فصل بیست و دوم: ماهیچه های شکم (عضلات بطنی)

                                                                      فصل بیست وسوم: ماهیچه های بیضه ها (عضلات کریمستیر)

                                                                      فصل بیست وچهارم: ماهیجه های مثانه

                                                                      فصل بیست و پنچم: ماهیچه های آلت تناسلی

                                                                      فصل بیست وششم: ماهیچه های مقعد (عجان)

                                                                      فصل بیست وهفتم: ماهیچه های ران

                                                                      فصل بیست و هشتم:  ماهیچه های ساق و زانو

                                                                      فصل بیست  ونهم: ماهیچه های مفصل قدم (پا)

                                                                      فصل سی ام: ماهیچه های انگشتان پا

                                                    جملۀ سوم: عصب که شش فصل دارد

                                                                      فصل اول: گفتار ویژه ای راجع به عصب

                                                                      فصل دوم: اعصاب مغز و گزرگاه آنها (اعصاب قحفی)

                                                                      فصل سوم:: اعصاب نخاعی گردن و مسیر آنها (ضفیرۀ رقبی)

                                                                      فصل چهارم:عصب مهره های قفس سینه (فقرات صدری)

                                                                      فصل پنجم: عصب دنده های کمر(ضفیرۀ قطنی)

                                                                      فصل ششم: اعصاب خاجی و دنبالچه ای (اعصاب رقبی وعجازی)

                                                    جملۀ چهارم: شرائین که پنج فصل دارد.

                                                                      فصل اول: تعریف شریانها

                                                                      فصل دوم: شریان وریدی

                                                                      فصل سوم: شریان بالا رو( شعبات قوس ابهر)

                                                                      فصل چهارم: دوشریان سبات

                                                                      فصل پنجم: شریان پایان رو(شعبات نازلۀ ابهر)

                                                    جملۀ پنجم: وریدها که پنج فصل دارد.

                                                                      فصل اول: تعریف وریدها

                                                                      فصل دوم: ورید باب

                                                                      فصل سوم: ورید اجوف و انشعابات بالارو(علوی) آن

                                                                      فصل چهارم: وریدهای دست

                                                                      فصل پنجم: ورید اجوف پائین رو(سفلی)

                 تعلیم ششم: قوا: و دارای یک جمله و یک فصل است

                                   جمله: دربارۀ قوا که شش فصل دارد

                                                    فصل اول:گفتار کلی (مجموعی) در بارۀ جنس قوا

                                                    فصل دوم: قوای کار فرما (کالوری – اترژی)

                                                    فصل سوم: نیروهای طبیعی خدمتگزار

                                                    فصل چهارم: قوای حیاتی

                                                    فصل پنجم: قوای مدرکۀ نفسانی

                                                    فصل ششم: کنش ها (کردار ها)

فن دوم: بیماری, علت و نشانه های آن که مشتمل است بر سه تعلیم

                 تعلیم اول: بیماریها که هشت فصل دارد    

                                   فصل اول: بیماری چیست؟ علت و نشانه های آن کدام اند؟

                                   فصل دوم:حالات تن و نوع بیماریها

                                   فصل سوم:بیماریهای مرکب (ولادی وغیره)

                                   فصل چهارم: بیماریهای گسستگی آور(زخمها و قرحات ...)

                                   فصل پنجم:بیماریهای مرکب ( مقصد از سندروم نیست)

                                   فصل ششم: حالات شبه بیماری

                                   فصل هفتم: مراحل بیماری

                                   فصل هشتم: بیماریها بطور کلی (نامگزاری وغیره)

                 تعلیم دوم: که دارای دو جمله است.

                                   جملۀ اول: عوارضی که از یک علت پیدا میشوند و نوزده فصل دارد:

                                                    فصل اول: کلیات در بارۀ علل

                                                    فصل دوم: هوا و تاثیرات آن

                                                    فصل سوم: مزاج (تاثیر) فصل ها (موسمی)

                                                    فصل چهارم:در بارۀ فصول و شرح آنها

                                                    فصل پنجم: هوای خوب

                                                    فصل ششم:کنش (روش) کیفیت هوا و مقثضیات فصول

                                                    فصل هفتم: کیفیت و اختصاصات سال

                                                    فصل هشتم: تاثیر تغییرات هوائی که با هوای طبیعی تفاوت زیاد ندارد

                                                    فصل نهم: تاثیر تغییرات هوای بد که مخالف حالت طبیعی آن است

                                                    فصل دهم: عوارض ناشی از باد

                                                    فصل یازدهم: محیط زیست

                                                    فصل دوازدهم: تاثیر حرکت و آرامش

                                                    فصل سیزدهم: تاثیر خواب و بیداری (Circadian Rhythm)

                                                    فصل چهاردهم: عوارض ناشی از حرکات نفسانی

                                                    فصل پانزدهم:اثر خوراک و نوشیدنیها

                                                    فصل شانزدهم: آب

                                                    فصل هفدهم: احتباس و تخلیه (آن)

                                                    فصل هژدهم: موجبات مفید و غیر ضروری

                                                    فصل نوردهم: تاثبرات استحمام, آفتاب خوری, خوابیدن و یا غلتیدن درماسه

                                                                                       (ریگ), اندودن بدن به چرب, پاشیدن آب بر رخسار.

                                   جملۀ دوم: در علل پدیده های جسمی که مشتمل است بر بیست و نه فصل.

                                                    فصل اول: گرمی بخشها

                                                    فصل دوم: سردی بخشها

                                                    فصل سوم: رطوبت بخشها

                                                    فصل چهارم: عوامل خشکی بخش

                                                    فصل پنجم: بد شکلی (سوء اشکال)

                                                    فصل ششم: عوامل بند آمدن (تضیق) و تنگ شدن مجاری (Stenosis )

                                                    فصل هفتم: موجبات کشاد شدن مجاری (Dilitation )

                                                    فصل هشتم: عوامل زبر(خشن, تکلیف دهنده) کننده

                                                    فصل نهم: عوامل صاف کننده

                                                    فصل دهم: عوامل برکندگی (پاره گی) و در رفتگی (گسیختن)

                                                    فصل یازدهم:عوامل جدائی انداز(دورنگهداشتن)

                                                    فصل دوازدهم:عوامل بهمرسان (التصاق)

                                                    فصل سیزدهم: حرکات غیر طبیعی

                                                    فصل چهاردهم: فزونی استخوان و غده ها (Hypertrophy )

                                                    فصل پانزدهم: عوامل کم و کاستی در بدن (Deficiencies)

                                                    فصل شانزدهم:موجبات گسستگی پیوندها

                                                    فصل هفدهم: علت قرحه

                                                    فصل هژدهم: موجبات ورم ها

                                                    فصل نوزدهم: کلیاتی در بارۀ عوامل ایجاد درد

                                                    فصل بیستم: عوامل دردها (انواع درد = پانزده نوع)

                                                    فصل بیست و یکم: تسکین دهنده های درد

                                                    فصل بیست و دوم: آثار درد

                                                    فصل بیست و سوم: عوامل لذت

                                                    فصل بیست و چهارم: درد ناشی از حرکت

                                                    فصل بیست و پنجم: درد ناشی از اخلاط بد

                                                    فصل بیست و ششم:  باد های درد زا

                                                    فصل بیست و هفتم:  عوامل احتباس و تخلیه

                                                    فصل بیست و هشتم: سوء هضم و امتلاء (احساس پری درمعده و امعا)

                                                    فصل بیست و نهم: علل ناتوانی اندامها

                 تعلیم سوم: اعرض و علائیم که دارای یازده فصل و دوجمله است

                                   فصل اول:کلیات در بارۀ عرض ها

                                   فصل دوم:علائیم بیماریهای منفرد و مشترک

                                   فصل سوم:تشخیص حالات مزاجی

                                   فصل چهارم: نشانه های اعتدال مزاج (مزاج معتدل)

                                   فصل پنجم: علائیم ناقص الخلقه ها

                                   فصل ششم:نشانه های امتلاء

                                   فصل هفتم:چیرگی یکی از اخلاط (Hyperfunction)

                                   فصل هشتم: نشانه های بند آمدگی (انسداد)

                                   فصل نهم: نشانه های باد (نفخ)

                                   فصل دهم: تشخیص ورم ها

                                   فصل یازدهم: علایم از هم گسستگی (Rupture)

                                   جملۀ اول: نبض که دارای نوزده فصل است:

                                                    فصل اول: کلیاتی دربارۀ نبض

                                                    فصل دوم:  نبض همآهنگ (منظم) و مختلف

                                                    فصل سوم: نبض های ترکیبی با نام (Dysrrhythmia )

                                                    فصل چهارم: نبض طبیعی (نورمل)

                                                    فصل پنجم: عوامل مؤثر بر نبض

                                                    فصل ششم: عوامل ماسکه (نگهدارندۀ) و شرح آنها

                                                    فصل هفتم: نبض جنس نر(مرد) .ماده (زن) در مراحل عمر

                                                    فصل هشتم: نبض مزاج ها

                                                    فصل نهم: نبض در فصول سال

                                                    فصل دهم: نبض در مناطق مسکونی

                                                    فصل یازدهم: اثر غذا و آشامیدنیها بر نبض

                                                    فصل دوازدهم: اثر خواب و بیداری بر نبض

                                                    فصل سیزدهم:  تاثیر ورزش بر نبض

                                                    فصل چهاردهم: تاثیر شستشوی بدن بر نبض

                                                    فصل پانزدهم: نبض زنان بار دار

                                                    فصل شانزدهم: نبض درد مندان

                                                    فصل هفدهم: تاثیر ورمها بر نبض

                                                    فصل هژدهم: نبض در حالات مختلف روانی

                                                    فصل نوزدهم:تغییر نبض بر اثر حالات غیرطبیعی

                                   جملۀ دوم: ادرار و مدفوع (مادۀ غائطه) که سیزده فصل دارد.

                                                    فصل اول: گفتار عمومی در بارۀ معاینۀ ادرار(Urinology)

                                                    فصل دوم: رنگ ادرار

                                                    فصل هفتم: کمیت  ادرار

                                                    فصل هشتم: ادرار پخته و مناسب صحت مزاج و بسیار خوب (ادرار نورمل)

                                                    فصل نهم: ادرار در مراحل عمر

                                                    فصل دهم: ادرار زنان و مردان

                                                    فصل یازدهم: آزمایش ادرار حیوانات و تمیز(فرق) آن از ادرار انسان

                                                    فصل دوازدهم: مواد مشابه ادرار

                                                    فصل سیزدهم: مدفوع (براز = مواد غائطه)

فن سوم: که دارای یک فصل وپنج تعلیم میباشد:

                 فصل: در بارۀ تندرستی , بیماری و ناگزیری از مرگ

                 تعلیم اول: که چهار فصل دارد:

                                   فصل اول: مراقبت نوزاد ( neonatology)  نا زمانی که پا میگیرد (راهرو میشود)

                                   فصل دوم:  شیر دادن و جنباندن کودک

                                   فصل سوم: بیماریهای کودکان و مداوای آنها

                                   فصل چهارم: پرورش خورد سالان

                 تعلیم دوم: ورزش- برنامۀ مشترک اشخاص بالغ که دارای هفده فصل است:

                                   فصل اول: گفتار عمومی در بارۀ ورزش

                                   فصل دوم: انواع ورزش

                                   فصل سوم: موقع شروع و پایان ورزش

                                   فصل چهارم: مالش (مساژ)

                                   فصل پنجم:  شستشوی و گرمابه ها (حمام)

                                   فصل ششم:شستشوی با آب سرد

                                   فصل هفتم: رژیم غذائی (Diet)

                                   فصل هشتم: آب و شراب

                                   فصل نهم: خواب و بیداری

                                   فصل دهم: بحث هائی که بعدأ خواهند آمد

                                   فصل یازدهم: تغییر حجم دادن اندام ها

                                   فصل دوازدهم: خستگی ها بعد از ورزش

                                   فصل سیزدهم: تمطی (دراز کشیدن = Stretch)) و خمیازه (فاژه)

                                            فصل چهاردهم: علاج خستگی ناشی از ورزش

                                   فصل پانزدهم: حالاتی که از اثر ورزش بر جسم عارض میشود

                                   فصل شانزدهم:  خستگی هائی که خود بخود روی میآورند (پیدا میشوند)

                                   فصل هفدهم: مزاجهای بد

                 تعلیم سوم: بهداشت (صحت) پیران (Geriantology ) که شامل شش فصل است:

                                   فصل اول: گفتار کلی در بارۀ پیران

                                   فصل دوم: دستور غذائی پیران

                                   فصل سوم: نوشابۀ پیران

                                   فصل چهارم: معالجۀ بند آمدگیها (انسداد)

                                   فصل پنجم: مالش (مساژ) دادن پیران

                                   فصل ششم: ورزش پیران

                 تعلیم چهارم: مزاج خوب که پنج فصل دارد.

                                   فصل اول: معالجۀ گرم مزاجان

                                   فصل دوم: معالجۀسرد مزاجان

                                   فصل سوم: معالجۀ بدن های حساس

                                   فصل چهارم: فربه شدن لاغران

                                   فصل پنجم: رژیم لاغری

                 تعلیم پنجم: انتقال از یک فصل به فصل دیگر که دارای یک فصل و یک جمله است.

                                   فصل: ویژگیهای (خصوصیت) فصول سال

                                   جمله: برنامۀ مسافران (Travellers Health) که هشت فصل دارد

                                                    فصل اول: پیشگیری (وقایۀ) بیماری

                                                    فصل دوم: برنامۀ مسافرت

                                                    فصل سوم: دستوربرای مسافران فصل گرم و برای محافظت ازگرما

                                                    فصل چهارم: دستور برای مسافران فصل سرما

                                                    فصل پنجم: گرم نگه داشتن دست و پا (اطراف)

                                                    فصل ششم: رنگ نباختن در سفر

                                                    فصل هفتم: مسافر چه نوع آبی بنوشد

                                                    فصل هشتم: برنامۀ دریا نوردان

فن چهارم: انواع معالجات بحسب بیماریهای عمومی که مشتمل است بر سی و دو فصل

                 فصل اول: کلیاتی در بارۀ معالجه

                 فصل دوم: بیماریهای ناشی از سوء مزاج

                 فصل سوم: زمان و چگونکی تخلیه

                 فصل چهارم: قوانین مشترک در قی و اسهال و داروهای مسهل  و قی

                 فصل پنجم: اسهال و دستور های آن

                 فصل ششم: افراط در استعمال مسهل – زمان قطع آن

فصل هفتم: علاج اسهال مفرط

فصل هشتم: داروی مسهل بی اثر

فصل نهم:  حالات داروهای مسهل

فصل دهم: مسهل هائیکه تفصیل آنها به کتابهای دیگر (قانون) احاله میشود

فصل یازدهم: قی (استفراق)

فصل دوازدهم: دستور برای قی کننده

فصل سیزدهم: فوائد قی کردن

قصل چهاردهم: قی مفرط و زیان آن

فصل پانزدهم: پیشگیری (وقایه) عوارض در قی کننده ها

فصل شانزدهم:  معالجۀ قی مفرط

فصل هفدهم: اماله (ٍEnema)

فصل هژدهم: داروهای مالشی (اطلیه= ادویۀ موضعی)

فصل نوزدهم: نطول ( دارو های پاشیدنی)

فصل بیستم : رگ زدن (قصد = خون کشیدن)

فصل بیست و یکم: حجامت (خون کشیدن با کدوگگ)

فصل بیست و دوم: زالو (جوک)

فصل بیست و سوم: توقف تخلیه

فصل بیست و جهارم:  معالجۀ انسداد ( بند آمدگیها)

فصل بیست و پنجم: معالجۀ ورم ها

فصل بیست و ششم: در بارۀ شگافتن (Piercing)

فصل بیست و هفتم: معالجۀ اندام تباه (فاسد) شده و بریدن آن (ِDebridement)

فصل بیست و هشتم: گسستگی پیوندها, (تفرق الاتصال) انواع قرحه ها, و وثی( Sublaxation)

                                           ضرب دیدگی, افتادن =  (Fall)

فصل بیست و نهم: داغ کردن (الکی)

فصل سی ام: تسکین درد

فصل سی و یکم: معالجه را از کجا شروع کنیم؟

ادویۀ مفرده ای که در کتاب اول فانون آمده است.: ادویۀ نباتی الاصل که با نام فارسی /عربی ولاتین نوشته شده است

 

5- ابن سینا و جراحی......

ابن سینا معتقد بود که جراحی یک نوع هنر است و نباید آنرا بخشی از طبابت شمرد. بناء, درین دوره است که طبابت بد وشعبه انشعاب میآبد : فن جراحی یک بخش آن میشود.

برای بیهوشی دو نوع دوا هنگام علاج جراحی بکار میرفت؛ یکی آن مریض را کاملأ بیهوش میساخت و مخدر نامیده میشد . ابن سینا, درین دسته تریاک را ذکر نموده است. دومی مریض را کاملأ بیهوش نمیکرد و مشمل اند برمواد طبیعی :  بنگ,مهر گیاه, سکیران, بلادون, تخم کاهو وبالآخره یخ برای بی حسی های موضعی.  ابن سینا,دربارۀ روش استفاده ازین ادویه چنین نگاشته است100:

 

                                   اگر بخواهیم مریضی را بدون آنکه صدمه ببیند بیهوش کنیم باید جل و زغ (؟) را با

                                    شراب یا صبر زرد به اوبخورانیم (Premedication), و اگر بخواهیم اورا عمیقأ

                                   بیهوش (Narcosis)  سازیم به نحوی که اگرجائی از بدن او را ببریم, اصلأ احساس

                                   نکند. باید شیرۀ تلخک را با شراب به او بدهیم و یا اینکه اورا درمعرص دود تریاک

                                   و سکیران ( بمقدار مساوی از هرکدام)  قراردهیم و یا آنکه جوزهندی وچوب صبر زرد

                                   بمیزان چهارگندم از هر کدام در شراب حل کرده  به میزان کافی به او بنوشانیم.

                                   و یا اینکه سکیران قلیائی را با ساقۀ مهر گیاه مخلوط کنیم و آنقدربجوشانیم تا رنگ

                                   آن معجون قرمز شود وسپس آنرا باشراب بیامیزیم وبه بیماربدهیم.

 

یکنوع دیگرطریقۀ بیهوشی تنویم یا (Hypnosis) نامیده میشود که منظور آن خواب دادن بیمار و تخدیر کردن آنست101.

ابن سینا در شرح تومور های وخیم متذکر میگردد که تنها چارۀ این مربضی  و تنها امیدی که به بهبودی آن وجود دارد  اینست که غدۀ سرطانی (Oncology) را در مراحل اولیۀ رشد بر دارند. وی ادامه داده میگوید: عمل برداشت غده باید وسیع و عمیقأ صورت گیرد. و چون اینکار کافی نخواهد بود؛ محل مبتلا را باید پس از اتمام جراحی  داغ کرد و سوزانید( که امروز با Radiation اجرا میشود). علاوتأ, ابن سینا اضافه میکند که " از نتیجۀ تداوی انجام شده نمیتوان اطمینان داشت. او زنی را مثال میآورد که یکی از پستانهایش را در اثر متلا به سرطان برداشته بود ولی پس از چند سال غده های جدیدی در پستان دیگرش ظاهر شد101.

ابن سینا, در بارۀ سنگهای مثانه چنین نگاشته است: " وقتی تداویهای دوائی مؤثر واقع نشد و شما تصمیم گرفتید که برای رهائی از سنگهائی که در مثانۀ تان جمع شده است از عمل جراحی استفاده کنید". وی در بارۀ سنگ کلیه میگوید: " یک عمل دردناک است که نتیجۀ قطعی آنهم معلوم نیست", در زمان جرجانی این عمل منسوخ بود101.

همچنین, در بارۀ عملیات ناخنک چشم (Pterygyium)102, ورم بیخ گوش103, پولیپهای انفی104, کوتائی زبان (توسط یک Band)105,  لوزتین (Tonsils & Uvula)106, جراحی ابسیهای گرم107, سلع108 ( sinus),

بستن زخم با بالشتکها109, رپچر عضلی و تداوی110, جروحات افتادگی(Fall Injury)111, سوختگیها112, خونریزی یا نزف113, علاج قرحات ناصور یا مزمن114, بر گشتن قرحه (Debridement)115و.125, تداوی رپچروتر(Sprain)116, ارجاع پندیدگی ودرد117, بخیه زدن118 (خیاطه گزاری) , فاسد شدن استخوان (Osteomyelitis)119, تراشیدن ویا قطع استخوان مردهSequestrectomy))120, شکسته بندی

( Fractures)121,  تدوای تضیق مهبل (رتقاء)122, فتقها (چره)123,کمر دردی124 و غیره.  چقدر زیبا, زیر عنوان علاج, برای هرکدام تشریحات و دساتیر لازمه ارائه شده است که بعضی ازآن پرنسیپها تا امروز

در مدار عمل پیروی میشود.

 

6- معاصرین ابن سینا126.....

ابو ریحان البیرونی ( 362-  440 هجری) که به علوم ریاضی, هیأت, تاریخ, طب و

و سایرعلوم یونانی و هندی آشنا بود. و با ابن سینا بحثهای علمی داشته است.

                   ابو سهل مسیحی (متوفی 390 هجری, طبیب و فیلسوف مشهور بغداد که از اهالی گرگان

                                   بوده و دائرة المعارف طبی یکی از تالیفات اوست.

                   ابو نصر منصور ابن علی ابن عراق , ریاضی دان و منجم مشهور در قرن چهارم و اوایل

                                   پنجم هجری که استاد ابو ریحان البیرونی بوده است.

                   ابن الخمار ابولخیرحسن بن سوار(331- 440 هجری)  فیلسوف و طبیب نامدارکه در بغداد

                                   وفات یافته است.

                   ابولفرج ابن الطیب, .یا ابن الطبیب که در کتابهای لاتین به ابولفاراگیوس مشهور است. در سال

                                   435 هجری وفات یافت. در بغداد مدیر شفاخانۀ عضدی بوده وبا ابن سینا مکاتبات و

                                   گاهی مجادلات داشته است.

ابو علی احمد بن محمد بن بعقوب مسکویه,  صاحب کتابهای  تجارل الامم, الشوامل و الهوامل,

الحکمة الخالده, الاخلاق, و تطهیر الاعراق و بسیاری از کتب دیگر بوده, در سال 326 تولد ودر سال 421ق در گذشته است.

                    ابو القاسم کرمانی که از دانشمندان مشهور درعلم منطق بوده ابن سینا اورا جاهل یاد کرده.

                    ابولحسین سهلی, شاعر و ادیب مشهور و وزیر علی بن مامون خوارزمی است که در سال

                                   418 هجری وفات یافته است. کتاب الروضة السهلیه  از نوشته های اوست.

                   ابو بکر برقی,  استاد ابن سینا ست که در فقه و تفسیرنامور میباشد. دیوان اشعارابوبکر برقی

                                   را ابن سینا بخط خود نوشته است.

                    ابو منصور قمری,  که دانشمند مشهور وازطبیبان  معروف زمان خود بود. کتابهای غنی,

متی و علل العلل  از تالیفات او هستند. گوئیا ابن سینا در مدرسۀ او حاضر بوده و از محضرش استفاده کرده است.

 

7- شاگردان ابن سینا127و137.....

از شاگردان مشهور ابن سینا, که به پایه و مقام  بسیار بالای علمی دست یافته اند میتوان اشخاص ذیل را نام برد:

                 1- ابوعبید عبد الواحد  بن محمد گوزگانی (جوزجانی) ملقب به عبدالله ابن محمد که ازسال 403

                                   تا هنگام مرگ به ابن سینا پیوسته در خدمت او بوده و پس از مرگ او به گرد آوری و

                                   تالیف (تدوین)آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود. او در سال 438 ق وفات یافت

و نزد استاد خود در همدان دفن شد. کتابی راجع به زندگی ابن سینا نوشته که قسمتی را از زبان خود ابن سینا روایت کرده است.

                 2- ابوالحس بهمتیار ابن مرزبان, که از زردشتیان آزربایجان است که بعد ها مسلمان شده است 

و از فلاسفۀ بزرگ بشمارمیآید. کتاب المباحثات که اکثرأ سوالهای شاگرد و جواب ابن سینای استاد است. کتاب التحصیل در منطق و طبیعیات و الهیات وکتاب مراتب الوجود از تالیفات بهمتیار است. وی کودکی بیش نبود که ابن سینا اورا بر دردکان آهنگری دید

که آتش طلب میکرد132 و آتشدان با خود نداشت. آهنگر گفت آتش ترا بر چه نهم: بهمتیار

بعد از تأملی, سبک خم شد وبا یکدست مشتی خاک برگرفت و بر کف دیگر بگسترد و گفت بدینجا نه. شیخ را این فطنت (هوشیاری) و زیرکی او عجب آمد و او را در کف تربیت خویش گرفت و بداشت تا بدان مرتبت و پایه از ادب و حکمت رسید.

                 3- ابن زیله ابو منصورحسین ابن محمد ابن طبهر ابن عمر بن زیله از شاگردان ابن سیناست.

وی در اصفهان تولد یافته است .کتاب  حی بن یقظان ابن سینا را شرح کرده و کتاب الکافی فی الموسیقی تالیف خود ابن زیله است. ابن سینا "اشارات" را با وی خوانده است.

                 4- معصومی, ابو عبدالله, محمد ابن احمد یکی دیگر از شاگردان محبوب ابن سیناست که رسالۀ

                                   العشق را بنا به خواهش  معصومی تالیف کرد. کتاب المفارقات و اعداد العقول والافلاک

                   یا اثبات المفارقات بقلم خود معصومی تحریر یافته است که این کتاب در                قرنهای پنجم و ششم هجری شهرت عالمگیر داشته است.  ابن سینا در باره اش گفته است که: ابو عبدالله

                   برای من به منزلۀ ارسطوست که برای افلاطون بود. وقتیکه نزاع علمی بین ابن سینا و ابو ریحان البیرونی قطع شد, معصومی ادامۀ بحث را با ابو ریحان به عهده کرفت. مطالب  معصومی بهمرای جوابهای ابن سینا و سوالات ورد های ابو ریحان در کتابی بنام " اسئله و اجوبه" در ایران و لبنان  چاپ شده است.

 

8- ابن سینا و پرابلم غزالی......

در فلسفه بعد از الکندی15و16و17و18 که به پدر فلسفۀ اسلامی شهرت دارد, با فارابی17و24و25 , و            ابن سینا 19و20و21و22و23علمبرداران و تعمیم دهندگان فلسفۀ اسلامی اند. ایندو ابر مرد از پرنسیپ مکتب ارسطو17و26و27و28و29 پیروی نموده اما بتمام معنی قدمی در قدمهای وی ننهاده اند. اما آثار فلسفی و منطقی شان بعد از مرگ آنها همهمه ها ایجاد کرد. پیشرو این حرکت ضد فلاسفۀ اسلامی ,امام غزالی17و30و31و32 بود که در کتاب تهافت الفلاسفه (لغزش یا تناقض فلاسفه) خود, ابن سینا و فارابی را تا

 

   تهافت الفلاسفۀ غزالی و                                  تهافت التهافت ابن رشد

 

درجۀ الحاد, تکذیب و تکفیر نمود. وی فکر میکرد ابن سینا به مذهب اسماعیلیه گرائیده بود. چون غزالی اول فیلسوف بود بعد به معتزله17و34و35 گرائید و بالآخره اشعری17و33و35 و متصوف شد به ابن سینا که خودش اسماعیلیه نه بلکه پدرش به این مذهب پیروبود ازنظر علمیت و دانش و حکمت و تعلیمات اسلامی نه بلکه از سنگینی وزن تبعیض مذهبی کار گرفته, پبش آمد نمود. روی همین ملحوظ است که غرالی بضد اسماعیلیه ها کتابها نوشت. اسمای کتابهائیکه  در المنقد30 (Al-Munqidhصفحه 52) به ارتباط این موضوع نوشته وذکر گردیده, مشتمل اند بر:

 

                      1- Al-Mustazhiri , المستظهری

                      2- Hujjat al Haqq, حجت الحق

                      3- Mufassil al-Khilaf, مفصل الخلاف

                      4- Durj , درج ( به فتح دال)

                      5- Qustas al-Mustaqim, قسطاس المستقیم (عدالت راستین)

علاوتأ, میگویند که امام غزالی طبیعتأ یکمرد جاه طلب ومیلان زیاد بصوب شهرت و خود ستائی داشت13 امام غزالی, لعنت را بر یزید پسرمعاویه  که نواسۀ پیامر اسلام حضرت محمد(ص) و اهل بیت و دوستانش را با فجیع ترین روش و زجردردشت کربلا شهید ساخت و ورق سیاهی در تاریخ مطلا و مصفای اسلام اضافه کرد,جائز نمیداند. اما وی ابن سینا و فارابی دو مسلمانان عالم,متفکر و متعقل را تکفیر میکند55.

معهذا, اما م غزالی و کار هایش ازانتقاد دور نماند. ابو الولید محمد ابن احمد ابن محمد ابن رشد (1126- 1198) که ازاهل کوردوبای (قرطبه) هسپانیه30و39و40 بود واسم لاتینش که دراروپا شناسائی بیشتر دارد Averroes میباشد, خاموش نماند.  انتقادات غزالی را که درالتهافت الفلاسفه41 (لغزش یا تناقض گوئی فلاسفه) بر ابن سینا وارد آورده بود درکتاب التهافت التهافت42 (لغزش در لغزش یا تناقض در تناقض گوئی فلاسفه) خود رد نمود.

 ابن رشد, درمتن این کتاب دربعضی مباحث  با ابن سینا هم نظر بوده ودر بعضی دیگر نظریه و بحث او را رد کرده است. ما ضرب المثلی داریم که گفته شده: "چاه کن را چاه در پیش است". غزالی انتقادات مغرضانه و بی احترامانۀ که بمقابل ابن سینا ازخود برملا ساخت علاوه برتهافت التهافت انتقادات شدیدتر از کناره های دیگر نیزبمقابلش برخاست و جان گرفت. از جمله خود ابن رشد30 ,غزالی را متهم به هیپوکراسی و عدم خلوصیت نیک نموده میگوید: تشدد وی در مفابل فلاسفۀ اسلامی تنها از برای کسب محبوبیت در بین معتقدینش بود (این مرجع میگوید ثیوت شده نمیتواند؟). ابن رشد,علاوه میکند که: افکار غزالی هم آهنگی هم نداشته واز مثالها یک مثال ذیل را ارائه میدارد: در کتاب19 مشکات انور, غزالی کاملأ واز تۀ دل حمایت خودرا در بارۀ Emanation ( نشأت, تجلی) اظهار کرده است, در حالیکه در تهافت الفلاسفه آنرا واضحأ تنقید میکند.

قاضی ابو عبدالله محمد بن همدین30 از اهل کوردوبا بضد امام غزالی چنین فتوا صادر کرده است: "همه کتابهای او بشمول کتاب "احیاء" را که درهرجائی, در هسپانیه, پیدا شود به آتش بکشید, نگه داشتن آنرا نزد اشخاص منع قرار داده امر داد که: اگراثری از آثارغزالی نزد کسی یافت شود دارائی اش ضبط و حتی امکان قتل شان مد نظر گرفته شود". تخریب و از بین بردن آثار فلسفی و مذهبی امام غزالی در افریقای شمالی, در زمان حکمرانی سلطان مراکش علی ابن یوسف ابن تاشفین (477/1089- 595/1195) کسیکه در عقیدت مذهبی خود فوق العاده پایدار و اورتودکس بود, نیزامر داد شده بود30.

ناگفته نماند که: عثمان بن عبدالرحمن موسوم به ابن صلاح22 (643ق) ابن سینا را مرتد و بی دین شمرده اورا از از جملۀ علمای خارج مذهب (ممکن اشعری ویا معتزله؟) دانسته خواندن کتابهایش را برای مسلمانان ناجائزخوانده, گناه کبیره دانسته, شیطانی از شیاطین لقب داده است.

استعمال دوامدار اصطلاحات فلسفی و روش جدلی و ستیزه گی غزالی, با مشغولیت کلی عام وتامش با تصوف و صوفییزم حوصلۀ علمای ذیل  را بسر رسانده وی را در محضر عام "یکی از گمراهان" خوانده اند30:

 

                 Tartushi (متوفی 520/1126), تارتوشی

Al- Mazari (متوفی536/1141), المزاری

Ibn Jauzi (متوفی597/1200), ابن جوزی

Ibn Al- Saleh (متوفی 643/1245), ابن الصالح

Ibn Taimiyyah (متوفی 728/1328), ابن تیمییه

Ibn Qayyum (متوفی 751/1350), ابن قیوم...................وغیره

 

گفته شده که ابن جوزی باری صدا زده گفته بود: " چقدر غزالی مذهب را به صوفییزم ارزان فروخت". ابن تیمییه, هم اورا متهم به "فروش مذهب را به فلسفه" کرده است.واما, ما از قصۀ فوق چنین نتیجه میگیریم که: اگر در خانۀ شیشۀ زندگی داری به خانۀ همسایه ات سنگ نیانداز.

ابن سینا وقتیکه میخواست میتافزیک ارسطو را مطالعه کند؛ میگوید چهل22 (40) مراتبه23 و بیک روایت دیگر( پولاد, تماس مستقیم)43 چهل ویک (41) بار (گرچه که 41 بیشترمیپسندم زبراکه مسلمانها همیشه عدد طاق رابیشتردر امورمعاملات خود ترجیح میدهند اما خودش در اتوبیوگرافی خود 40 بار گفته است ) مرور کردم, بحافظه سپردم, اما ندانستم که مقصد ارسطو چه بود. در همین وقت است که به دانشمند معاصر خود ابوریحان البیرونی36و37و38 موضوع را در میان میگزارد و وی برایش از کتاب فارابی که در حاشیۀ کتاب میتافزیک ارسطو تبصره های داشته یاد میکند و خاطر نشان میسازد که فارابی با این عمل خود درک موضوع را آسان ساخته است.

 

 البیرونی در یک پوستۀ روسی139

 

ابن سینا میگوید : روزیکه به کتابفروشی میرفتم23و132, ازقضا, یک شخص بمن نزدیک شده

اصرارداشت که کتابش را بخرم زیراکه وی به پول ضرورت داشت. من ازوی دوری جسته نخواستم کتابش را بخرم, اما به اصرار زیادش مجبورأ باالأخره کتاب را ازنزدش بسه (3)  درهم خریدم.  این کتاب " اهداف میتا فزیک" ابو نصرفارابی بود. بعجله خانه رفتم و خواندن شروع کردم و با مسرت بی شائبه آنچه طلب داشتم , یافتم. روز دیگر برای شکر گزاری این موهبت از دربار الهی  برای غربا خیرات تهیه دیدم23. به این ترتیب وی به فلسفۀ مخصوصأ فلسفۀ ارسطو آشنا شد؛  به عقیدۀ من این ارادۀ خداوندی(ج) بود که برای ابن سینا زمینۀ مطالعۀ این کتاب را در تحت چه یک نوع تصادفی مهیا ساخت و ابن سینا هم شکران دربار الهی(ج) بجا آورد.

بعداز قرن دوم و سوم اسلامی که دوقرن ترجمه بشمار میرود وترجمۀ  آثاریونانیها بعربی مسلمانان را به نوشته های ارسطو آشنا ساخت. به ارسطو,دراین نهضت رنگ مذهب اسلام داده شد و ارسطوی اسلامی شناخته گردید. اسلام مقدم این مهمان یونانی را از استادش افالاطون گرامی تر داشت و بر خلاف مسیحیت ارسطو نزد مسلمانان معلم اول (و فارابی معلم دوم در فلسفه) و تنها فیلسوف یونانی شناخته شد...زیراکه افکار ارسطو بهتر با مبانی اسلام وفق میدهد79.

فلسفه,  در زمان ابن سینا شامل همه علوم مروجۀ وقت بود و مثل امروز تنها یک مضمون مجرد نبود. اساس فلسفۀ ابن سینا را دلیل و حقیقت گرائی تشکیل میدهد. درک فلسفۀ ابن سینا عمق فکری ووقت زیاد بکار دارد تا آثار متعدد فلسفی اش را مطالعه , تحلیل علمی نموده, جذب کرد. متأسفانه, از دایرۀ حوصلۀ این مقاله خارج است. وهم قسمیکه داکتر علی اصغر حلبی درمقدمۀ ترجمۀ تهافت الفلاسفه41 نوشته است " فرورفتن در حکایت اختلاف فیلسوفان سخن را به دراز میکشد, چه اشتباه آنها طولانی و نزاع شان زیاد و اندیشه هایشان پراگنده و روش هایشان گوناگون و دور از هم است." و آنچه من اضافه میکنم اینست که: چون آثارفلاسفۀ یونانی, اروپائی و اسلامی از زبانهای لاتین, انگلیسی, فرانسوی و عربی ترجمه شده اند و یا میشوند اگر مترجم بر هردو لسان دانش وحاکمیت مطلق نداشته باشد با استعمال اصطلاحات بی ربط و مغلق نوشته را زیاد تر مغشوش و خواننده را بیشتربه راه غلط رهنمون میسازد. متأسفانه وقتیکه یکباریک موضوع نادرست ثبت اوراق گردید دیگران هم آنرا تعقیب کرده تا که حقیقت  هویدا گردد مفکورۀ های زیاد خواننده ها مسموم میگردد.ابن سینا توصیه کرده است که22 : کسانیکه بعد از ارسطو در میدان علم قدم میگزارند باید خطاهای اورا اصلاح نمایند. بعدأ, وی بگفتار خود دوام داده میگوید:".....بعضی ها چنان سرگرم میراث علمی گذشتگان اند که فرصت مراجعه به عقل خود را هم ندارند. واگرفرصتی بدست آورند حاضر نیستند که اشتباهات و لغزشهای آنان را اصلاح و جبران نمایند". اینست مثال برجستۀ اخلاق نیک و روش پسندیدۀ که سخن نیک میگوید و از امر خداوندی عز وجل که میفرماید "و قولو لناس حسنا" ( سپارۀ اول, سوره البقره, آیۀ 83) پیروی میکند, ولی غزالی بر وی حکم تکفیر و تکذیب حواله مینماید. ومن توجه شما را به رباعی از رباعیات خیام44تمنا دارم که میگوید::

 

                 اسرار ازل را نه  تو  دانی  ونه من                           این خط مقرمط نه تو خوانی و نه من

                 هست از پس پرده گفتگوی من و تو                         چون پرده بر افتد نه تومانی و نه من

                 مقرمط: "روجائی" یا به اصطلاح ایرانیها "بستر آهنگ"  (فرهنک عمید)

 

ابن سینا, یک عالم توانای طب وعلم الادویه یا فارمکولوژی بود. فارمکوپیای ابن سینا اضافه از یکهزار سال قبل از امروز شامل 800 نسخجات و ادویه بود؛ درحالیکه اولین فارمکوپیای اضلاع متحدۀ امریکا که در سال 1820 بلسانهای لاتین وانگلیسی بطبع رسید در 272 صفحه 217 ادویه داشت47.  ابن سینا, در حدود 2600 مواد دوائی را به رشتۀ تحریر در آورده است. وی اضافه از شصت نوع قرص, بیست نوع پیلول (Pill) سی و دو نوع روغنیات و انواع مختلف جوشانده ها و سیروپها را مورد تطبیق قرار داده است  و پیش ارینکه دوا را بر انسانها تطبیق کند بالای حیوانات تجربه میکرد80.

 

ابن سینا, در مضامین فلسفه, منطق, ریاضیات, موسیقی, احکام, نجوم, فقه, تصوف و زبانشناسی , شاعری, تحقیقات و تیوری و حتی عشق و شراب نیز آثاری چند ازخود باقیمانده است. ابن سینا دربارۀ عشق در رسالۀ فی العشق چنین مینویسد81:

"وجودی که چندان رفیع است که در تحت فرمان درنمیآید,

از آن جهت که غایت خیر است, غایت در معشوقیت است.

و غایت عاشقیت آن همان غایت معشوقیت است, مقصودم

ذات مقدس متعالی حق تعالی است. چه خیر به خیر عشق

میورزد, واین عشق ورزی ازطریق رسیدن به آن ودریافت

آن است.؛ واز آنجا که خیر اول بالفعل پیوستۀ مدرک

 ذات خویش است, بنابرین عشقش نسبت به خود کامل

ترین و تمام ترین عشق است. و چون میان صفات الهی

تمایز ذاتی درذات اووجود ندارد,در خیر محض عشق

آشکارا ذات و وجود او هردوست."

 

و اینست نوشتۀ دیگر بفارسی دری در بارۀ عشق از ابن سینا88:

                 "ابن سینا عشق را جستجوی زیبائی میدانست و به عقیدۀ او آرمان جوئی انسانی همانا

                 حرکت عشق است بسوی جمال و جمال ازنظرابن سینا همانا کمال است. درپس تکامل

                 همه نمود ه, نیروی عشق در کار است و همه تلاشها و پیشرفتها از اوست. موجودات

                 چنان سرشته اند که ازعدم بیزاری میجویند و خوش دارند که فردیت خود را بصورت

                 های متفاوت نشان دهند. مادۀ نا متاهی (؟ئی) که ذاتأ مرده وبی شوراست درپرتونیروی

                 نهائی عشق صورت های گوناگون  بخود میگیرد و همواره بر مدارج با لا تر زیبائی

میرسد.  بر اثر تکاپوی نیروی عشق است  که مراتب  جسم در جهان  پدید میآید یا به

عبارۀ دیگرموجودات بیجان ازصورت ماده و کیفیت ترکیب  یافته اند. به نیروی عشق

است که به کیفیت, موضوع با وجود خود میپیوندد. فلهذا, نیروی عشق خواستارتمرکز

و وحدت است. پس, عالم نباتی که  پیش ازعالم جمادی  وکمترازعالم حیوانی  از  این

تمرکز برخوردار است تحقق می پذیرد ودرعالم نباتی نفس نباتی قوام میآبد و سه کنش

(عمل) میکند: تقدیر, نمو و تولید – مثل که این کنشهاچیزی جزء تجلیات عشق نیست و

بنا به عقیدۀ مولوی ما از طریق نیروی عشق به عالم بیصورت دسترسی پبدا میکنیم."         

از بزرگمردان دانش رجامندم تا مرا تعلیم دهند که کدام قسمت این نوشته و تعبیر؟, لایق اطلاق الحاد و کفر, به ابن سینا ادارد.

 

9- ابن سینا و اتهامات......

ابن سینا, یک سیاستمدارمستعد بشمارمیرفت , و آنچه بدیعیست اینستکه وقتیکه یک شخص و یا گروپی از اشخاص بمقامات عالیه ارتقا یابند و بنظرعام و خاص ارزش مادی و معنوی پیداکنند  درمقابلش گروه های مغرض قد علم میکند که فهمیده ویا نافهمده  وسوسه و تشویش به قلب و دماغ مردم و اجتماعات  مختلف  خلق نموده فقط مفاد یک گروه محدود مذهبی , سیاسی و یا هردو را مد نظرداشته عواقب ناگوار آنرا نا دیده میگیرند. قسمیکه در بالا ذکر شد, متأسفانه ابن سینا ازین گزند بی بهره نماند و اتهامات ملحد و تکفیررا بر وی  روا داشتند که درحقیقت کارد بدبینی دشمنان علمای اسلام چون دائرة المعارف کاتولیک5 را دسته دادند تا برقلب شهرت های علمی و جهانی ابن سینا خنجر زنند و وی را بد نام سازند . وهم هستند گروه دیگری که اصلأ علمای نام نهاد و مردم فریب اند؛ بانشر خبرنا درست که منشاء جهالت دارد, خواسته اند مشهورترشوند. درکتاب سیف المقلدین علی اعناق المنکرین4 ( شمشیرتقلید کنندگان در گردنهای منکرین) درموضوع تکفیر ابن سینا ذکر شده که: "شیخ الرئیس, به سبب آنکه در کتب خود از شفا,قدم عالم و غیره چیزی گفته که مخالف شریعت غرا بمقابل دین اسلام است و بنای ایمان را برهم میزند, ملاحده است". اتهام ازینجا ریشه میگیرد که میگویند  ابن سینا در وصف باده چنین سروده است4:

 

                 غذای روح, دهد بادۀ رقیق الحق             که رنگ وبوش زند رنگ وبوی گل رادق

                 بطعم تلخ, چو پند پدرو لیک مفید             به  پیش مبطل  و باطل  بتردد,      اناحق

                 حلال گشته  بفحوای عقل به  دانا             حرام   گشته   بفحوای   شرع    به احمق

 

در حقیقت همین شعر, اگر از او باشد, سبب شده که نادانسته علمای وقت وی رابه بی احترامی به شرع و ضدیت با آیات قرآنی متهم سازند. مسلمانی وایمانداری وی را درنظرعلمای دین وقت مخصوصأ که شخص بالفرض پیرو اسمعیلیه فکر میشد,بشک و تردید موجه ساخته بود. چنین بر میآید, که دروقت ابن سینا وبرای دوقرن دیگراسمعیلیه هارا ملحد میشناختند.به این مثال دیگر متوجه شوید؛ آمده است که:نصر پسر شیخ حمید (بابا) در ملتان با نمایندگان ملحدین نشست و برخاست نمود و از آنها عقاید الحاد و اسماعیلی را فراگرفت و به عقاید شان گرائید12.

من برای دفاع ازابن سینا نه برآمده ام, ولی میخواهم آنچه تجربۀ طبابت بمن؛ بفضل خدای بزرگ, نصیب ساخته است بر خود لازم میدانم تا آنچه "شرط بلاغ است" عقیدت شخصی ام را ارائه دارم؛ و شعر فوق را تحلیل علمی کنم :

اینکه "بادۀ رقیق" غذای روح گفته شده پیش یک عالم چون ابن سینا به معنی دیگراز تعبیرعلمای دین که از اساسات علمی هدفش بی خبراند درین بیت استعمال شده. تاسف درینجاست که این علمای کرام انمالاعمال بالنیات66 را نیز فراموش کرده اند, و از نیت خیر گوینده خودرا بکوچۀ دیگراغفال زده اند,  روح در اینجا به روحی روحانی که اینجا و آنجا ذکر شده است, معنی ندارد. وهم ابن سینا به علمیت و حکمتی که خداوند به اواعطا کرده, یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرأ کثیرأ67 , میداند که روح مربوط به علمیت خداوندیست و هیچکس دیگر در آن باره کدام علمیتی نخواهد داشت ونمی داشته باشد .  خداوند به عالم درجات داده84, وهم باید توضیح کرد که: روحیات  یا Psychology به این روح روحانی ربطی نداشته در حقیقت تاثیرات وظایف دماغ را تحری و تجسس میدارد.  ابن سینا درکتاب " روان شناسی شفا48 " در فصل هشتم مقالۀ چهارم از "روح بخاری"   بحث نموده چنین تعریف میکند: مرکب اول برای قوای نفسانی بدن , جسم لطیفی است که روح نام دارد ودر منافذ بدن نفوذ میآبد و این جسم روح نامیده میشود .....چون نفس یکی هست پس باید که تعلق اول آن ببدن بیاری این روح باشد و بیاری این روح بدن را تدبیرکند و غذا دهد. و روح لفظی است که گاهی به نفس اطلاق میشود و گاهی به بخاری که از قلب به دماغ متصاعد میگردد82. تعبیر من ,ازین تعریف که هدف ابن سینا هم است جریان خون میباشد که در "منافذ بدن نفوذ میکند"  و این روح یعنی خون "بدن را تدبیرمیکند وغذا میدهد" . و از "قلب به دماغ" متصاعد میشود. ما میدانیم که تا آمدن Harvey انگلیس در قرن 16 از دوران خون معلوماتی دردست نبود47 اما ابن سینا برای توضیح مطلب خود آنرا "روح بخاری نام داده است" که در حقیقت دوران خون است که غذا را به منافذ بدن نفوذ میدهد و استقلاب بدن را تدبیر میکند. ابن سینا در اثر تجارب اناتومی  خود دریافته بود که خون درهمه جاست اما اصطلاحی بجز"روح بخاری" نداشت. اینکه اصل کلمۀ عربی چه بوده که بخاری ترجمه آن است متأسفانه, معلوماتی در دست ندارم.

و اما از نظرعلم طب که ابن سینا امیر و شهزادۀ آن شناخته شده همین "بادۀ رقیق"  منبه دماغ است اما نه بمقداریکه "سکارا" ونشه بار بیاورد وحتی این موضوع به آیت متبرکۀ " یایهالذین آمنو لاتقربو الصلوة وانتم سکاری" از طرف ابو نصرطاهر بن محمد خانقائی50 نیز تذکر یافته است کد درحالت سکربه منبرنزدیکی نجوئید. علاوتأ, امروز ما میدانیم که عضویت بدن در تحت شرایط مساعد وعمل yeast شکر را درامعا به الکول تبدیل نموده در بدن جذب میشود وحتی  روزانه تا یک اونس الکول خالص تولید میکند که بعضی ها به آن اصطلاح Auto Brewery Syndrome  نام داده اند 54 , یعنی الکول میتواند جزء طبیعی بدن ما باشد. ابن سینا, میدانست که انگور تخمریافته  با وجود لذت نا مطلوب چون مریضانش را بهتر میسازد یک دوای مطلوب است و این موضوع را تنها کسی درک میتوانست که بسویه اش دانش و تجربۀ علمی میداشت, اما کی بود؟ که درعصر ابن سینا از وی عالمتر و بهتر تردر طب حاکم بوده باشد . و حتی مردیکه مست و نشه نزد محمد (ٌص) آمد بوی نگفت که تو کافر هستی فرمودند که "توبیخش "کنید. عقل میگوید که این "بادۀ رقیق" مفید است و امروز متخصصین و محققین دریافته اند که واین سرخ68 بمقدار متوسط مفاد زیاد دارد وحتی مادۀ کیمیاوی69 که ممکن باعث این مفیدیت گردد هم شناخته شده و اسمش Resveratol  میباشد. این ماده در پوست انگور های سرخ تاریک زیاد پیداست. بادۀ رقیق برای جریان خون که ابن سینا آنرا "روح بخاری" نام داده است مفید میباشد.ولی جاهل شرع میگوید که آن حرام است و مضر؛ زیراکه  وی ازمفاد طبی و حتی تولید طبعی آن توسط بدن خبری ندارد. نکتۀ مهم اینست که استعمال دوائی آن برای چند روز و آن هم ضمن مرکبات دیگر میباشد. امروز دوکتوران نمیتوانند بصورت روتین صرف "واین سرخ" را به هر مریض جهت حمایت  قلب و غیره توصیه نمایند و به آنهائیکه مشوره میدهند از خطرات آن نیز برای شان معلومات تهیه میدارند. و هم بخاطر باید داشت که در حوالی قرن هفتم یعنی دو قرن قبل از ابن سینا, در سال 670 میلادی پنجاه هزار عسکر عرب بشکل خانه کوچ بقیادت ربیع بن زیاد به سر زمین جاوید ما, آریائیها, آمدند ومتوطن گردیدند. طب شان که از صائبین بابلی فرا گرفته شده بود شامل پرکتس؛ دم, دعا, داغ کردن, قطع اعضا, استعمال بعضی ادویۀ نباتی و مشروبات بود. همچنین فالگیری,شگون بد, و جادوی شان با طب مروجۀ وقت افغانستان باستان مختلط شد83: در حالیکه این پرکتس از نظر شریعت ناجایز بود بآنهم به پرکتس خرافات خود ادامه دادند. بدینصورت اعراب در پهلوی دین مقدس اسلام   بما خرافات عربی را با نوشیدن مشروبات هدیه داده اند که امروزهم میخواهند ما را به آن خرافات خود دوباره محتاط سازند. اینکه چرا غزالی و دهلوی؟ بر ابن زیاد خورده گیری نکرد و بر ابن سینا استعمال دوائی  بادۀ رقیق را الحاد شمرد معلوماتی در دست نیست. البته طبیعیست , که باده های چون ویسکی و ودکا وغیره هرچند که رقیق هم باشند آنهم با صرف دوامدار آن مرض الکهولیزم بارمیآورد که کشنده است, ازینجاست که نوشیدن این خمرسکر آوردراسلام حرام شده است 51 . اما مثلیکه درصورت ضرورت صرف گوشت خوک حلال شده به یقین کامل گقته میتوانم که بادۀ رقیق هم در صورت ضرورت و توصیۀ طبیب حلال بوده میتواند.

 در حدیث6 نمبر 6775 , صحیح بخاری؛ از وهب بن خالد از ایوب از عبدالله بن ابی ملیکه روایت شده است که عقبۀ ین حارث گفت: نعیمان بن نعیمان نزد پیامبر(ص)  آورده شد در حالیکه مست بود. این حالت بر آنحضرت گران آمد و به کسانی که در خانه بودند امر کرد که اورا بزنند. اورا با شاخۀ خرما و کفش زدند و من در زمرۀ انانی بودم  که اورا میزدند. و در حدیث7 نمبر 5575  صحیح بخاری جلد ششم از مالک از نافع  از عبدالله بن عمر(رض) روایت است که رسول خدا(ج) فرمود: کسیکه در دنیا شراب بخورد  و سپس از آن توبه نکند از شراب آخرت (بهشت) محروم میشود, یعنی اگر توبه کند بخشیده خواهد شد. واین حدیث در جائی نوشته شده که با لا تر از آن آیت متبرکۀ سورۀ المائیده8 نمبر 90 را جا داده اند که خداوند میفرماید: یا ایها الذین امنو انما الخمروالمیسر والانصاب والازلم رجس من عمل الشیطن فاجتنبوه لعلکم تفلحون.

ترجمه تفسیر کابل: ای مومنان جز این نیست (به تحقیق)خمر(شراب) و قمارو نشانه های معبودان باطل و تیرهای فال پلید است (اند) از کردار(عمل) شیطان است پس احتراز کنید ازآن (اجتناب کنید) تا ( شاید که شما) رستگار شوید. پس دیده میشود که: نه در ایت قرآنی و نه در حدیث محمد (ص) سرورکائنات سزای کفر دربارۀ زکر شراب و حتی مستان شراب آمده بلکه قرآن هدایت میکند که از آن اجتناب کنید و امریست که هر مومن ومسلمان از آن پیروی کند. ازعمر خیام بشنوید که چه سروده است:

 

                 ای صاحب  فتوا  ز تو پر  کار تریم          با این همه مستی ز تو هشیار تریم

                 ما خون رزان خوریم وتوخون کسان        انصاف بده, کدام :خونخوارتریم ؟52

 

امام غزالی (450-505ق) که تقریبأ 30سال بعد ازابن سینا تولد یافته است بعدأ فارابی و ابن سینا هرد و را به اساس ارتباط کارهای علمی و فلسفی  شان با ارسطو, قسمیکه در بالا ذکر شد در تهافت الفلاسفه, تکفیر نموده است.اصلأ, این سه موارد ذیل که آنها متهم شده اند از گفته های ارسطو و مکتب فلسفۀ جدید یوناننیست که بیرق آن از سکندریۀ مصر به اهتزازدرآمد نه گفتاراصلی ابن سینا ویا فارابی اما درآن باره تبصره های داشته اند. خود غزالی بعد ازینکه به صوفییزم روی آورد از گفته های خود که با ابن سینا در فلسفه موافقت داشت رو گردانیدو از همینجاست که ابن رشد, غزالی را "هیپوکرات" یاد کرده است. دلایل تکفیر و الحاد ابن سینا را غزالی چنین خلاصه نموده است:

 

 اول, ایشان گفته اند که حشر اجساد نیست هرآئینه مثاب (ثواب)

و معاقب (عقوبت وجزا) برای ارواح میباشد

 دوم , گفته اند که علم سبحانه  تعالی درکلیات منحصر بوده  جزئیات

 راحق تعالی  نمیداند (نعوذأ با الله).

سوم, این قول ایشان است که بقدم عالم قائیل اند.

 

خیام میگوید:

با من هرآنچه گوئی از کین گوئی   پیوسته مرا ملحد و بیدین گوئی

                 من  معترفم  بدانچه  گوئی, لیکن            انصاف بده,ترا رسد:این گوئی؟53

 

اینکه به ابن سینا اتهام بسته میشود که به حشر اجساد ایمان ندارد گفتاریست واهی و دور از حقیقت. به عقیدۀ من آنچه نوشته است, فقط یک نوشته و معرفی نوشتۀ ارسطوست و بس؛ و قسمیکه ابن رشد گفته " سخنی است که در برترین مراتب جدل است و هرگز به مرتبۀ دلیل برهانی (معلول بعلت)نمیرسد". اما غزالی به آن شاخ و شاخچه ها داده است که ثمری نداد. کسیکه حافظ قرآن پاک باشد و هر آیت متبرکۀ آنرا از بر داشته واز سوال حضرت ابراهیم(ع) که برای اطمینان قلبی خود از خداوند(ج) که درآیت 260 سورۀ البقره آمده پرسیده بود که چگونه مرده را زنده میسازد؟ میداند که مرغهای کوبیده شده از چهار جهت مخالف دوباره به نزدش حیات و آنچه بودند برگشتند و بخواند71 که:

 و نفخ فی الصورفاذاهم من الاجداث الی ربهم ینسلون(سپارۀ 23, سورۀ یاسین,ایت 51), و یوم ینفخ فی الصورفتاتون افواجا ( سپاره 30, سورۀ النباء, ایت 18), یا ایها لانسان انک کادح الی ربک کدحأ فملاقیه (شپارۀ 30, سورۀ الانشقاق, ایت 6), وعرضو علی ربک صفأط لقد جئتمونا کما خلقتاکم اول مره (سپارۀ 15, سورۀ کهف آیت 48), قل, ان الاولین والآخرینO لمجموعون الی میقات یوم معلوم O  (سپارۀ 27, سورۀ الواقعه, آیت 49-50), قل هوالذی ذرأکم فی الارض و الیه تحشرون86 و دیگر آیات متبرکه؛ بدون شک و تردید دانسته است  که رستاخیز و حشر اجساد حق است.

آیا هرکدام ما, بعد از نمازهای پنجگانۀ خود دست دعا بدربار الهی بلند نمی کنیم و نمی گوئیم : الهی والدین مارا بیامز و ارواح شان را شاد وخوشنود و جنت ها را جایشان دار؟ از بایزید بسطامی 9(161-234 یا 261 ق ) که اورا منیحث سلطان العارفین10 شناخته اند بشنوید که در بارۀ روح چه میگوید: نفس بدنیا نظر کند وروح به عقبی و باز گفته است: حق تعلی بیافرید طعام از برای جسم و بهشت بیافرید از برای روح؛ یعنی روح است که با ثواب بهشت میبیند  و با نا ثواب دوزخ ,که ابن سینا همین گوید. همچنین امکان دارد, که ابن سینا چون تقریبأ دوصد سال بعد ازبایزید بسطامی بدنیا آمده است در بارۀ روح ازوی پیروی کرده از آثارش استفاده کرده باشد. اگر این نوشته و تبصره برموضوع  روح برای ابن سینا اسباب الحاد و ملاحده  خلق کرده است پس چرا بایزید از آن مبراست ؟ یک دلیل آنست که کسیکه مهر الحاد به ابن سینا زده از گفتار بسطامی و درک گفتار ابن سینا در تاریکی بی خبری زیسته.

ببینید خیام چه خوب گفته است:

 

                 آنانکه محیط  فضل و آداب  شدند            در کشف علوم شمع اصحاب شدند

                 ره زین شب تاریک نبردند برون             گفتند  فسانه ای  و درخواب  شدند51

 

متأسفانه علما , اگرعالم خطاب بتوانیم, هم برای اینکه این شک خود را به ثبوت تقرب دهند و ابن سینا را گناهکارنشان دهند خود گناهی نصیب شده اند شدید ترازامکانیت سرکشی ازحقوق الله یعنی  تعلیمات قرآنی؛ بنگرید که به محمد (ص) چه بهتان بسته اند4:

شیخ عبد الحق دهلوی در کتاب مرج البحرین خود نوشته است که: " بعضی از ارباب کشف که به صحبت معنوی سید کائنات صلی الله وعلیه وسلم مشرف شدند و از حقیقت حال الرازی از حضرتش استفسار( طلب بیان)نمودند, فرمود: ذلک رجل معاتب ( این شخص عتاب شده و سرزنش شده  است) و چون ازحال بوعلی سینا پرسید فرمود ذالک رجل یلعنه الله تعالی (این شخصی است که الله تعالی اورا لعنت میکند). اگر متوجه شده باشید مینگرید که این یک مقوله  است نه یک حدیث بلکه قصه ایست که وی ازیک فانتزی حکایت میکند.

حال, میبینیم که چطوردهلوی صاحب با کلمات چون ارباب کشف ( که بعضی ها بسویۀ طلبۀ شان فکر کنند آصحاب کرام است که کاملأ کلمات گمراه کننده است),  به صحبت معنوی ( یعنی خودش نه بلکه ارباب کشفش بجائی رسیده که در عالم معنوی با آنحضرت صلی الله ئ علیه وسلم صحبت میکنند, که باور بودنی نیست و اگر امکان چنین صحبت با چنین مقام عالی صورت هم گرفته باشد. اولیاءالله هیچوقت آنرا بر ملا نمیسازند), استفسار(که منفی بودن دو عنوان ارباب کشف و صحبت معنوی طلب تقسیرنمودن را نهی میکند ) تشویش افکار خلق کرده اند.  درحقیقت الرازی که در حدود 115 سال قبل ازابن سینا و تقریبأ 200سال بعد ازرحلت سیدنا محمد(ص) و ابن سینا که تقریبآ سه صد سال بعد از رحلت پیامبر خدا حضرت رسول الله (ص) ظهور نموده اند چگونه این متهمین ابن سینا و فارابی بخود جرأت داده اند تا به سیدنا محمد(ص) این دروغ ببندند که به این دوعالم متدین و متبحراز طریق صحبت معنوی که نمیدانم چه معنی دارد سیدنا محمد(ص) را با چنان الفاظی متهم سازند. و بازدهلوی و دیگران به اساسا آیات متبرکۀ قرانی که میفرماید :" برایچه میگویند چیزی را که عمل نمیکنند. خشم بزرگ است نزد خداوند که بگوئید آنچه را که عمل نمی کنید"85جزای دروغگویان در چندین جای قرآن پاک توضیح شده است. حدیث11 مبارک نمبر 109 جلد اول صحیح بخاری از مکی بن ابراهیم از یزید بن عبید روایت است که سلمه گفت: از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیده ام که میفرمود: کسیکه که از قول من چیزی بگوید که من نگفته باشم باید جایگاه خود را در آتش دوزخ آماده کند.

ابن سینا, همچنین به قدم(به کسرق و فتح د) عالم تکفیرشده است. قدم بمعنی از دیر وقت یا دیرینه گی است. ابن سینا میگویند که به قدم عالم اعتقاد دارد و غزالی از محال بودن قدم عالم حرف میزند. قدم عالم درمضامین انگلیسی زبان Eternity of the World  است  و این "عالم " ترجمۀ World است که تقریبأ درهمه نشریات یکی پی دیگراستعمال شده وهم یکی از دیگرآنر تعقیب نموده اند. بعقیدۀ من world دنیایست که ما فعلأ درآن زندگی داریم که منظور از کائنات  یا Universe نیست بلکه جزء کائنات است و همین کلمۀ world قسمیکه لازم است نه درک شده و نه ترجمۀ صحیح آن عرضه گردیده. عمر خیام عالم را چنین تعریف کرده45و56:

 

                 این  کهنه رباط  را  که  عالم  نامست                         وآرامگه  ابلق   و صیح   و  شام است

                 بزمیست که وا ماندۀ صد جمشید است                       قصریست که تکیه گاه صد  بهرام است

                 ابلق= مخلوط سیاه و سفید

 

چون جر و بحث در ین موضوع طویل است وادعا های اشعری الاصل غزالی در تهافت الفلاسفه و بعدآ رد آن توسط ابن رشد در تهافت التهافت دلچسپ است. ترجمۀ فارسی هردو کتاب فوق که از طرف ایرانی ها صورت گرفته قابل تمجید است ولی درک آن بنظر من بی نهایت مشکل بوده از اصطلاحاتی کار گرفته شده که حتی در فرهنگهای فارسی پیدایش شان کار آسان نیست. فلهذا تبصره بر این بحث فلسفی را میگزاریم به فلاسفه. علاوتأ, سوالیکه نزد من موجود است اینست که آیا ملائیکه قبل ازخلق بشردر کائنات موجود نبود؟ خداوند عظمت شانه درسورۀ البقره آیت 30 فرموده است : چون به ملائیکه  فرمود که من در روی زمین خلیفه میآفرینم . یعنی بعد از خلقت ملائیکه که از آتش خلق شده بود, عالم بشریت را خدای عزوجل(ج) از خاک خلق نکرد؟ آیا این آیت متبرکۀ قرآنی نشان نمی دهد که در حالیکه یک عالم دیگر موجود بود خداوند این دنیای ما را که عالم و جهان نامیده اند نه کائنات , خلق کرده است؟

بگمان من به اساس همین آیت قرآنی, آنچه ابن سینا گفته است  متأسفانه غلط درک گردیده است.

بنا بر دلایل فوق,چون کرکتر و ایمانداری ابن سینا بمن طوری پیداست که او یک مرد دینداریست که گفتار خود را با حمد  و ثنا شروع کرده و قرار نوشتۀ مولوی عبدالجلیل درعین صفحۀ که اورا ملاحده یاد کرده مینویسد که4: "شبی به تمامها نیاسوده  ودر روز بجزاز علم و مطالعه بچیزی شغلی ننموده و چون بر وی مسأله مشکل گشتی وضو نموده ودر جامع مسجد رفته نماز و دعا مشغول گشتی تاکه حق تعالی بر وی آن مشکل را حل نماید"؛ که به عقیدۀ من, این خود نمایندگی جدی ازعقیدت راسخ ابن سینا بدین پاک اسلام مینماید و فتوای تکفیر بر چنین مردی کاملأ نابجاست.

ابن سینا محققی بود که برای موفقیت کارهایش ازخداوند (ج) معاونت میخواست و اوبود که اسرارعظمت خداوندی را از راه دانش خود درک کرد وبه عالمیان پخش نمود. اوچنین الفاظ متهمه را نگفته است وهم دانشش ودرکش به اواجازه نمیدهد تا این کلمات بزبان بیاورد. آرزو مندم علما و محققین درینباره بیشتر مطالعه نموده اصل موضوع را بیشتر کشف نموده روشنی بیاندازند و کتابهای نوشته شده را دوباره از نظر گذشتانده فارسی/ دری بسازند تا ادعا های هردو جانب بهتر تر درک شود. این عمل واین تهمت تهمت کنندگان ,در مقابل دو ابر مرد مسلمان و مومن که علمیت , دست آوردهای علمی  وشهرت جهانی شان چون خاری در چشم دشمنان اسلام خلیده و ابن سینا که بنیان گزار طبابتیست که از فیض کارهای خسته نا پذیر او امروز ملیونها نفر ازرنج درد و مرض رهائی یافته شفا میآبند, فقط هیچیست که باید هیچ نگاشته شود. ازین رو دربارۀ بهتانهای بی اساس و ناحق تهمت کننده های خود ابن سینا چنین خلاصه کرده است :

                 کفر چو منی گزاف و آسان نبود                               محکم تر از ایمان من ایمان نبود

                 دردهر چون من یکی وآنهم کافر             پس درهمۀ دهریک مسلمان نبود

روزی در مجلس وعظ ابو سعید ابولخیرکه دربارۀ اطاعت, معصیت, عفووعتاب سخنها بود, فی البدیعه ابن سینا رباعی ذیل را صدا زد4:

 

                 مائیم به عفو تو توللا کرده                    وز طاعت و معصیت  تبرا  کرده

                 آنجا که عنایت توباشد یاور                    ناکرده چو کرده, کرده چو ناکرده

 

 جواب ابوسعید چنین بود:

                 ای  نیک کرده  و  بدیها   کرده                                وانکه  بخلاص خود  تمنا  کرده

                 برعفومکن تکیه که هرگز نبود                                ناکرده چوکرده ,کرده چو ناکرده

تاسف است, که علامۀ چون ابوسعید ابولخیر بیتی بدین شیوۀ بیانی درفشانی کرده که خلاف اِیات قرآنی است . جای شک نیست که علامۀ چون او از فرمایش خداوند(ج) در قرآن کریم که میفرماید بیخبر نیست: ان الذین یکتمون مأ انزلنا من البینت والهدی من بعد ما بینه للناس فی الکتابط اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللعنونO الا الذین تابوواصلحوو بیینوفاولئک اتوب علیهمج و انا التواب الرحیمO (سوره البقره ایه 159-160)5. ترجمه (تفسیر کابل وپیام نور)6: هرآئینه کسانیکه کتمان میکنند آنچه رانازل کردیم ازدلایل روشن و هدایت از بعد از آنچه که بیان کردیم آنرا برای مردم در کتاب   آنها را لعنت میکند خدا  و لعنت میکند ایشانرا لعنت کنندگان.  مگر کسانیکه توبه کردند و اصلاح نمودند و آشکار کردند (آنچه را می پوشانیدند) پس از آن گروه میپذیریم توبۀ شانرا و من بسیار پذیرندۀ توبه ام نهایت مهربان. دیده میشود,که خداوند(ج) دربرابر کسانیکه حتی آیات قرآنی و هدایات و بیانات آنرا پنهان میکنند که گناه بس کبیر است, با آنهم وقتیکه گنهکار توبه میکند خداوند پذیرندۀ توبه, توبه اش را میپذیرد. مرد و زن گنهکار باید به عفو ایزدی اتکا داشته هیچوقت نا امید نشوند.همچنین در سورۀ الفرقان آیت نمبر 70 خداوند میفرماید: الا من تاب وآمن و عمل عملأ صالحأ فا ولئک یبدل الله سیاتهم حسناتقلی و کان الله غفورأ رحیماO. ترجمه از تفسیر کابل:مگر آنکه توبه کرد و ابمان آورد و کرد عمل نیکو پس ایشانرا تبدیل میکند الله بجای بدیهای شان  نیکی ها. و هست الله آمرزندۀ مهربان. ابن سینا که اعمالش صالح و برای خیر مردم است و هر مریضکه شفا میآبد و ازمرگ نجات میآبد مثل اینست که همۀ مردم را نجات داده است به یقین الله پاک(ج) که آمرزندۀ مهربان است همه بدی های ابن سینا را که تولای عفو کرده آمرزیده است, زبراکه خداوند فرموده : اجیب دعوت داع اذا دعان72 یعنی " اجابت میکنم دعای دعا کننده را وقتبکه ازمن طلب کند".

اگر ما قرآن پاک را با تعقل و تفکر قسمیکه بما خداوند هدایت داده مطالعه کنیم هیچ مشکلی نیست که حل نگردد و هیچ مطلبی نیست که درک نشود. بنگرید که خیام چه نوائی دارد44:

 

                 خیام, برای  گنه  این ماتم چیست؟                             وزغم خوردن, فائدۀ بیش وکم چیست؟

                 گرهیچ گنه نباشدی غفران چیست؟                           غفران  ز برای  گنه   آمد,غم چیست؟

 

10- ابن سینا و سایکولوژی.......

ابن سینا دوقصۀ مشهوری در کریدت خود دارد که بنیاد سایکوانالیز وسایکو تیراپی را گذاشته هست. غربیان به ناحق مینویسند که سگموند فروید آنرا دراوایل قرن بیست کشف نموده انکشاف داده است90,91 بگمان من فروید از آثار اطبای یونانی و مخصوصأ ابن سینا الهام گرفته  است ویا سرقت نموده است.

تاسف درینجاست که اروپائیان که به آثار ابن سینا دسترسی داشتند یکایک آنرا دزدیده کمی و زیادی در آنها اندخته و بعد کاشف و نامدار آن موضوع مهم طبی شده اند. پاستور مثال دیگرست که از نظریات  ابن سینااستفاده کرده و نام پدر مایکروبیولوژی  را گرفت اما این ابن سینا بود که گفت در آب اجسام خوردی وجود دارد که شما را مریض میسازد اما من آنرا بچشم دیده نمیتوانم.

واضحش اینست که فروید سایکو انالیز و سایکو تیراپی را کشف نکرده بلکه آنرا تعمیم بخشیده است, بدون اینکه به ماستر های این مضمون وی و یا پاستورکریدت داده باشند.

مثال دیگر دانش علم موسیقی ابن سینا است که با موسیقی فارابی فرق زیاد دارد.  برای اولین بارموسیقی نوشته و چون من ازموسیقی شمۀ ضبط دماغ ندارم, ندانستم که چه نوشته است و تنها موسیقی دان میداند که چه خدمت بزرگ کرده. ابن سینا برای اولین بار در جهان؛ هارمونی موسیقی را تحت قوانین تدوین کرد و (مانند طب) در موسیقی چنان نقشی  ایفا نمود که تا کنون هیچ دانشمندی در جهان به پایۀ اونتوانسته است برسد. و نکتۀ مهم اینست که در تالیفات وی طرح مسئلۀ هارمونی است که نه در آثار دانشمندان پیش از او ذکر شده است و نه در آثار دانشمندان بعدی94. امکان دارد ابن کریدت هورمونایزیشن هم به جوهان سیباستیان باخ95 داده شود. باخ, کورال (آوازخوانی چند نفر مثل ترانۀ مروجۀ ما که زیادتر در وقت کرستمس در چرچها اجرا میشود) چهار نفری رابه اساس رسم ورواج جرمنی که هارمونی وظیفوی نام  کرفته بود برای شاگردان خود منحیث نمونه که از سال 1650 تا 1900م دوام داشت, نوشت. ابن سینا سه کتاب موسیقی دارد134 که دوی آن بعربیست و یکی آن بزبان دری. 

نوروفزیولوژی135 موسیقی توسط  دونالد الدینگ هب نورولوژیستی که درینباره تحقیقات زیاد نموده, توضیح شده است. مشکل درینجاسیت که این شخص برندۀ جائزۀ نوبل نگاشته شده که متأسفانه در لست برندگان جائزۀ نوبل از سال 1900 تا 2013 به این نام ونشان برندۀ درج نگردیده ممکن ایرانیها برغم عادت به حروف متفاوت نوشته باشند که درآنصورت پیدایش این شخص راستی که مشکل خواهد بود.

این منبع ماخذ خود را ننوشته است.

ابن سینا اولین طبیبیست که موسیقی را جهت تداوی مریضان استعمال نموده ونسخۀ خطی رسالۀ ابن سینا در بارۀ شفای بیماران توسط موسیقی در موزیم شرقشناسی  بریتانیا موجود است, قرار این منبع ابن سینا استفادۀ موسیقی را برای مریضان چنین هدایت داده است99:

                 در وقت فجر کاذب آهنگ راهوی, در وقت صبح صادق آهنگ حسینی,  وقتیکه آفتاب

                 به اندازّ دونیزه بالا میرود آهنگ راست, هنگام چاشت آهنگ ابو سکیک, در نیمروز

                 آهنگ زنگوله, یعد از ظهر آهنگ عشاق, قبل از عصر آهنگ حجاز, در عصر آهنگ

                 عراق, نزدیک غروب آهنگ اصفهان, بعد از غروب آهنگ نوا, بعد از نماز شام آهنگ

                 بزرگ و در وقت خواب آهنگ زیر افگن.

اما از نظز اسلام فجر کاذب جزء قیام شب است و مسلمانان نمازگزاری میداشته باشد, ولی نماز صبح تا هنوز روا نشده است. قسمیکه بما تعلیم داده شده دعای هنگام قیام قابل فبول درگاه ایزیدیست که این خود بهترین آرامگرشخص است و به موسیقی احتیاج پیدا نمیکند که احساس آرامی بار بیاورد. حتی کسانیکه در کوما اند, گر چه که بعضیها در غرب, موسیقی بمریضان میشنوانند اما مسلمانها آیات قرآن پاک را بر بالین اینگونه مریضان قرائت میکنند . پس این نوع تداوی, گمان نمیکنم در اجتماعات اسلامی جاگزین نماز و قرآن خوانی شود. ممکن هدف ابن سینا , اگر این نسخه به ید والای او نوشته شده باشد, تعویض نماز و قرآن با موسیقی نبوده در پهلوی نماز و تلاوت قرآن در صورت ضرورت استفاده از موسیقیی باشد  تا مریضان کوما درک بتوانند. من و گمان میکنم شماهم, ,به انواع موسیقی که ابن سینا در بالا نام گرفته است, آشنائی نداشته باشیم؛  چنین معلوم میشود که فقط برای همان دوره نوشته شده است.

این نسخۀ موسیقی وی , اگر از او باشد, گرچه که برای اروپائیان خوشآیند و شفا بخش شده میتواند و برای ما افغانها خاطرۀ پلیدی رابیاد میآورد که حفیظ الله امین هنگام نماز عصر گفته بود: نماز عصراست اودکا بیاورید که بنوشیم.از جانب دیگر در هرماخذیکه درین نوشته ذکر گردیده, به نحوی از انحا, در بارۀ علم موسیقی ابن سینا تذکراتی بعمل آمده ولی درهیچکدام  بجر این رفرینس99 ذکری ازین اثروی که موسیقی شفای مریضان باشد و نسخۀ بالا توصیه کند, نیامده. افلاطون گفته است135: موسیقی برای ادامۀ زندگی بشرضروری است. شما ثقیل ترین روح را در اختیار من بگزارید من قادرم که به نیروی موسیقی, سنگینی و کدورت عارضی را از دوران او زدوده مرد هوشمند و سلحشور بشما تحویل دهم. ازابن سینا, تا جاهیکه مطالعه شده در دانشنامۀ علائی "باب بزرگی" زیر نام "بابا موسیقی"  دارد, میگویند احتمال دارد که فصل موسیقی دانشنامۀ علائی بعد از مرگ ابن سینا توسط شاگردانش به جورجانی نوشته شده باشد136. و هم در کتاب شفا, بخش مهمی بدینگفتار اختصاص داده است. او موسیقی را جزء بدن انسان میداند که اگر دیدگاه اورا بپذیریم به دید جدید درمانگر موسیقی دست میآبیم. ابن سینا, موسیقی درمانی را کم عارضه و بیخطرمیداند. و اجرای آنرا درزمانهای مناسبی از شب و روز دانسته که بدون کومک دوا و دستورات خوراکی و آشامیدنی  خاصی بیماری را  زایل میکند. علی بن عباس مجوسی در در کتاب کامل الصناعه مینویسد: طبیب باید به آهنگ موسیقی آشنا باشد تا انگشتانش به گرفتن نبض ریاضت دریافت یابد تا رگ را بخوبی بشناسد. من درینباره لز جهتی مشرح نوشتم تا بنگرید که ابن سینا در بارۀ موسیقی آثاری چند دارد واز استعمال موسیقی هنگام مریضیها تبصره هائی داشته است. ولی هیچگاه نسخۀ بالا را ذکر نکرده  . امکان دارد انهم از طرف یک غزالی دیگر نوشته شده باشد و یا شخص دیگری از روی عناد چنین کلماتی را منحیث نسخۀ طبی از طرف ابن سینا آورده باشد تا اینبار همۀ مسلمانان جهان بر وی اعلان تکفیر و الحاد کنئد.

بهمتیان, شاگردی که از کودکی با  ابن سینا بود واز فیض تعلیماتش مقام خجستۀ نصیب شده است چنین میگوید132: در آن ایام, شبی در صحبت احباب به عیش و عشرت صبح کرده بودیم و بعد از افتراق (پراگنده شدن) به مدرس اجتماع کردیم.  شیخ الرئیس به تحقیقات دقیقه مبادرت جست, هر قدر در تفهیم مطالب و توضیح مقاصد اهتمام فرمود, آثار فهم و ادراک در ما ندید و به جانب من متوجه گشت . گفت پندارم که دوش اوقات شریفه وعمر عزیز را به تعطیل و اهمال (سهل انگاری) ضایع کرده اید. عرض کردم: چنانست که دریافته اید. پس برآشفت, و آب در دیدگان یگردانید و آه سرد بر آورد و گفت: بسی افسوس دارم که عمر گرانمایه به بیهودگی  در باخته و با بی معارف ومعانی قدری ووقعی نه نهاده اید. سبحان الله, ریسمان باران در پیشۀ خود بمقامی میرسند که مایۀ حیرت هزار عاقل میشوند و شما در اقتناء ( ذخیره کردن) معارف فقه چندان قادر نشده اید که جهال زمان از ملکات روحانیۀ شما متحیر گردند. الغرض, آن شاگردان فخام (بزرگوار) که هریک استاد مسلم بودند همه روزه از محضر وی استفادت میکردند و در ادای فرایض پنجگانه به وی اقتدا میکردند وبه فیض صلواة جماعت مستفیض میشدند. با پخش این شهادت شاگرد ابن سینا متیقن میشوم که اتهام عیش و نوش خود ابن سینا غلط و از شاگردانش مصداق پیدا میکند. وهم نشان میدهد که وی یک مسلمان نماز خوان و متقی و مومن کامل بوده نسخۀ فوق را بهیچوجه شعوری یا غیر شعوری توصیه نمیکند. شخصیکه از ضیاع وقت شاگردان میگرید او وقت گرانبهای خودرا ضایع نمیکند. اگر چنین نمیبود با چنان شدت و متانت شاگردان خودرا مورد خطاب قرار داده نمیتوانست.

ابو سعید ابوالخیرو ابن سینا روابط نزدیک داشتند که چندان رفیقانه نبود. قسمیکه در بالا تذکر یافته در مجلسی رباعیات فی البدیعه رد و بدل داشتند4.  تقریبأ دوسال قبل ازوفات ابن سینا ابوالخیر مکتوبی مینویسد132 و بفضایل این حکیم دانا اعترافات مزید عرض میدارد. درین نامه بعد از تعارفات مروجه چنین نوشت:.....چون آن عالم کامل که خدایش توفیق دهد درمراتب علمیه حکیمی نامدار ودر مذاکرۀ  اهل این طریقۀ مرسوم (نامه گرفته) است. بدین ملحوظ از وی درخواست میکنم تا مطالب حقه ای که به آن عالم رزق شده است برایم آنچه که ازآن واقف است ویا واقف شده است, توضیح کند.  و بداند که تذبذب بذات خود بدایت حال ترهب است و کسیکه ترهب کند به مقام ترأب  (آب,تراوش) فایز باشد. و این امر بسی سهل در پندار باشد ولی در مقام کردارزیاده صعب بشمار آید. ابن سینا, در مقابل جواب یکنیم صفحۀ مینویسد که گنجایش همۀ آن درین نوشته میسر نبوده , تحلیل و تشریح آن مقالۀ خاص  بکار دارد.نکاتی را که به ابمانداری وخداپرستی ودوری از جیفۀ دنیاست جست جسته مینگارم تا مقام جدی این طبیب حاذق , متقی و خدا پرست بار دیگر بر ملا شود و خاری برچشمان دشمنان قدیم و حضر وی خلیده آید. او مبفرماید:

نامۀ نامی و آن کتاب گرامی را فروخواندم و معنیش فهم ودر مضمونش غور کردم و بی تأمل شکر و سپاس حضرت حق که دهندۀ گوهر عقل وبخشمدۀ میزان عدل است, آغازکردم. سپس, از واهب العطایا درخواست کردم که صدیق یگانه را دنیا و عقبی توفبق دهد و قدم اورا در طریق حق که پیموده است استوار دارد و بدان عقبات ( راه دشوار) خطیره که در نور دیده است باز نگردد. و همی هدایت در هدایت و درایت بر درایت او مزید آورد, زیراکه جزء حق هادی طریق و غیر از او عزاسمه مبشر و مدبر نی. هر اثری از اثار ازوی منشعب شود و هر حادث از حوادث به قدرت او مستند باشد.......فرزانه گان میدانند که: دنیا خود سرائی است که آلامش اذیت دهد و لذایذش کسالت آورد. صحتش در آنست که اضدادی چند برخلاف طبیعت بر وزن مخصوص و استعداد معین بپایند, و سلامتش در آنست که احتیاج استمرار یابد تا بذوقی استمراء

(طلب بینش؟) پذیرد. و همواره به دفع فضولی محتاج باشد. آری بخدا سوکند که جزء احمقان که از ارتفاء مدارج کمال باز مانده اند بر این دنیای دون دل نبندند و جز مختبطان (بی عقلان) بر این دار فانی مفتون نشوند. فریفتۀ دنیا همواره درورطۀ رنج و نومیدی گرفتار و پیوسته درخیال نفوذ و اجناس پریشان و افکار است. و آنان همی در قید حرکات مختلفه باشند و مزدور حاجات متشتته آشنا. چنین مردم کجا هوای حق جوئی و حق شناسی دارند و چگونه از شهرستان علایق به جانب توحید مهاجرت توانند؛ با آنکه از مقام تفرق به مقام تراب قدمی نگذاشته اند واز درجۀ نذبذب بر تهذب بار نگشوده اند و از خوابگاه دنیا بسر منزل آخرت دیده باز نکرده اند. آن صدیق یگانه میداند که: لذایذ حقیقیه و محسنات  صادقه در سرای عقبی است و در آن سرای جاوید آبهائی است که هر قدر تناول کنند سیر نگردند و اینک از حضرت حق در خواست میکنم که پردۀ عمی و جهل از دیدگان ما بر دارد و زنگ قساوت از قلوب ما بزداید, و هدایت بر هدایت افاضت کند, و پردۀ فی مابین ما و این دار غرور بیاویزد؛ چه این دنیای فریبنده ترش روئی است که خود را در کسوت بشاشت آراسته و امر دشواریست که خود را در لباس آسانی جلوه داد و فصلی است که خویش را بصورت وصل باز نموده است. ایزد پاک هدایت خود را درهرامری که مختار اوست پیشوای ما قرار دهد و قائد ما گرداند, و اوست والی هدایت و توفیق........ چون روز گار گذشته را بنگرد بر اهل و کسان خویش رحم آورد و خیل حشم سابق را سست و موهوم شمارد........ بهترین اعمال آنست که:از نیت خالص وعقیدۀ صافی باشد و نیکوترین نیات آنست که از معدن علم منشعب شود. حکمت, ام فضایل است و شناختن ذات حضرت احدیت  اول اوایل و اهم مشاغل نست, چه کلمات طییبه بجانب حضرت حق ارتقا جویند و اعمال صالحه مایۀ صعود آنها شوند. و بایستی آن صدیق یگانه, به جانب نفس شریف که خود بکمال ذاتی مزین است, نظر کند و آنرا از اختلاط احوال قبیحه و مطاوعت امور دنیویه نگهبان شود. زیراکه, چون نفس را ملکات رذیله حاصل شود که بعد از مفارقت از بدن آنها را زوالی متصور نگردد. چه نفس بر حسب فطرت اصلی و جوهر ذاتی از اختلاط ماده و از امور دنیویه مفارق بوده است. متابعت این امور مایۀ ظلمت و کدورت آن  جوهر شریف خواهد بود........و بایستی در لذات بدنیه اهتمام نوزرد, جز بر حسب اصلاح طبیعت و ابقاء شخص و نوع و اجرای احکام سیاست و تمدن. و در باب مشروبات قناعت کند بر اطفاء حرارت و طریق مداوا و ترک کند مشروباتی که مایۀ لهو و لعب شود. و معاشرت کند باهر فرقه بر حسب عادت و رسم آن فرقه و بقدر المقدور در بذل اموال مضایقه نکند و بسیاری لز خواهش های نفسانی خویش را به جهت مساعدت  مردم

متروک دارد ودر اوضاع شرعیۀ بدنیه زیاده مواظبت کند. چون, از معاشرت مردم فراغت یابد و خلوتی فراهم آورد, بایستی اوفات خودرا در احوال ملوک پیشینان و ممالک ایشان مصروف دارد و ازحالات آنها عبرت گیرد. چونکه از بواطن امور مردم مستحضر نیست, از آنچه لغزش شناسند در گذرد و بر مردم خورده نگیرد و معاهده کند. با حضرت احدیت که سیر این طریقه را  نصب العین کند و این دین را پیشۀ خود نماید.

بر میگردیم به قصه ها:

 قصۀ اول را که باری هم از رادیو کابل ضمن داستانهای رادیوئی به آواز دل انگیز استاد برشنا پخش گردیده بود شنیده ام و تمثیل آنرا در پوهنی ننداری با پدرجنت مکان و مرحوم حاجی غلام سخی نعیم که مهمان ما بود دیده ام.  اینک, نوشتۀ که توسط میر محمد صدیق فرهنگ92 در نامه ای خراسان که از کتاب چهار مقاله تالیف احمد بن عمر نظامی عروضی نقل شده, چاپ شده است که در سایت انترنیت ذبل هم میسر است132, حضور تان تقدیم میکنم:

یکی از اقربای قابوس وشمگیر (کیکاؤس) را که پادشاه گرگان بود عارضۀ پدید آمد و اطباء به معالجت او برخواستند و جهد کردند و جدی تمام نمودند, علت به شفا نه پیوست و قابوی را عظیم در آن دلبستگی بود. تا یکی از خدام, قابوس را گفت که: در فلان تیم جوانی آمده است عظیم طبیب و بغایت مبارک دست, و چند کس بر دست او شفا یافت. فابوس فرمود که اورا طلب کنید و بسر بیمار برید تا معالجت کند, که دست از دست مبارک تر بود. پس ابو علی را طلب کردند و بسر بیمار بردند؛ جوانی دید بغایت خوبروی و مناسب اعضاء, خط بر کرده و زار افتاده. پس بنشست و نبض او بگرفت و تفسره ( ادرار) بخواست و بدید و بمن گفت: " مرا مردی میباید که غرفات و محلات گرگان را همه شناسد", بیاوردند و گفت اینک ابو علی دست بر نبض بیمار نهاد  و گفت: برگوی و محلتهای گرگان را نام برده. آنکس آغاز کرد ونام محلتها گفتن گرفت تا رسید به محلتی که نبض بیمار در آن حالت حرکت غریب کرد. پس بوعلی گفت: ازین محلت کوی (کوچۀ کلان) ها برده, آنکس بر داد تا رسید به نام کویی که آن حرکت غریب (نبض) معاودت کرد. پس ابو علی گفت: کسی میباید که درین کوی همه سرای ها را بداند. بیاوردند و سرای ها را بر دادن گرفت تا رسید بدان سرایی که این حرکت (نبض) باز آمد. ابو علی گفت: اکنون کسی میباید که نامهای اهل سرای به تمام داند و بر دهد. بیاوردند؛ بر دادن گرفت تا آمد به نامی که همان حرکت (نبض) حادث گردید. آنگه ابو علی گفت: تمام شد!

پس رو به معتمدان قابوس کرد و گفت: این جوان در فلان محلت, در فلان کوی و در فلان سرای بر دختری فلان و فلان نام عاشق است ( سایکو انا لایزشد ) و داروی او وصال آن دختر است و معالجت

 ( سایکو تیراپی توصیه شد) او دیدار او باشد. پس بیمار گوش داشته بود و هرچه خواجه  ابوعلی میگفت میشنید؛ از شرم سردر جامه خواب کشید. چون استطلاع کردند همچنان بود که خواجه ابو علی گفته بود.

پس این حال را پیش  قابوس رفع کردند. قابوس را عظیم آمد و گفت: او (ابن سینا) را بمن آرید. خواجه ابو علی را پیش قابوس بردند و قابوس صورت ابو علی داشت که سلطان امین الدوله  فرستاده بود. چون (ابن سینا) پیش قابوس آمد گفت: انت ابو علی؟ گفت: منم یا ملک معظم. قابوس از تخت فرود آمد و چند گام ابو علی را استقبال کرد و در کنارش گرفت و با او بر یکی نهالی پیش تخت بنشست و بزرگیها پیوست و نیکو پرسید و گفت: اجل افضل و فیلسوف اکمل کیفیت این معالجه البته باز گوید؛ ابو علی گفت:  چون نبض و تفسره بدیدم مرا یقین گشت که علت عشق است و از کتمان سر حال بدینجا رسیده است. اگر از وی  سوال کنم راست نگوید. پس دست بر نبض او نهادم نام محلات بگفتند, چون به محلت معشوق رسید عشق اورا بجنبانید, حرکت به دل (قلب) شد؛ دانستم که در آن محلت است. بگفتم تا نام کویها بگفتند, چون نام کوی معشوق خود شنید همان معنی حادث شد. نام کوی بدانستم. بگفتم تا نام بفرمودم تا سرایها را نام بردند, چون بنام سرای معشوق رسید همان حالت ظاهر شد وسرای نیز بدانستم.

 بگفتم تا نام همه اهل سرای بردند. چون نام معشوق خود شنید بغایت (نبض) متغیر شد؛ معشوق را نیز دانستم. پس بدو گفتم و او منکر نتوانست شدن. مقر آمد : قابوس ازین معالجت, شگفتی بسیارنمود, و متعجب بماند. و الحق جای تعجب بود. پس ( قابوس) بگفت: یا اجل افضل اکمل!  عاشق و معشوق هردو خواهر زادگان منند و خاله زادگان یکدیگر. اختیاری بکن تا عقد ایشان بکنیم. پس خواجه ابو علی اختیاری پسندیده بکرد و آن عقد بکردند و عاشق و معشوق را به هم پیوستند و آن جوان پادشاه زاده خوب صورت از چنان رنجی که به مرگ نزدیک بود برست. بعد از آن فابوس خواجه ابو علی را هرچه نیکو تر داشت.

 

قصۀ دوم132 :

آورده اند, که در آن ایام یکی از اجلاء (جمع جلیل) امراء که خود از منتسبان سلطنت بود به مرض مال خولیا گرفتار شد ودر خاطر وی چنان نقش گرفته بود که خود گاو فربهی شده است و همه روزه بانگ گاو همی کرد و هرکس به نزدیک وی میرفت, اورا رنجه میداشت و میگفت اینک من گاو فربه ام مرا بکشید و از گوشت من هریسه ای (حلیم) نیکو فراهم کنید. روز گاری بر این احوال برگذشت  و مرض وی هر روز بیش از بیش بود. رفته رفته اشتداد آن مرض بجائی رسید که هیچ از اشربه و اغذیه نمیخورد و از آن روی اورا هزال (لاغری) مفرط عارض شده بود. اطباء از معالجت عاجز ماندند. لاجرم تفصیل مرض و عجز اطباء را در حضرت علاؤالدین عرضه داشتند و متمنی شدند که شیخ را به معالجت برگمارد. پس علاؤالدین شیخ الرئیس را بخواست و بفرمود تا آن را معالجه کند.

شیخ, پرستاران مریض را بخواست و از ماهیت آن مرض چنانچه باید اطلاع یافته, گفت بروید اورا بشارت دهید که اینک قصاب را خبر کرده ایم و میآید تا تو را بکشد. مریض چون این خبر بشنید شادی بسیار کرد و از جای برخاست و بنشست؛ شیخ با تجمل و کوکبۀ (فر و شکوه) وزارت به در سرای بیمار آمد و خود کاردی در بدست گرفته با یک دو تن از ملازمان به درون سرای رفت و فریاد زد! گاوی که باید اورا کشتن در کجاست؟ بیرون بیاورید تا بکشم. بیمار چون این  بشنید, از منزلی که داشت مانند

آواز گاو بانگی کرد, یعنی اینجاست.  شیخ فرمود: که اورا میان سرای بکشید و ریسمان بیاورید که دست و پای اورا ببندید. بیمار چون این آواز بگوش رسید از فرط خوشحالی برخاسته میان سرای درآمد و به پهلو بخفت. پس دست و پای او سخت محکم ببستند؛ شیخ خود نزدیک آمد و کارد بر کارد بمالید و بنشست و دست بر پهلوی او میزد, چنانکه عادت قصابان است. پس گفت : این گاو سخت لاغر است. امروز برای کشتن خوب نیست, چند روز اورا علوفه دهید تا فربه شود و زودتر اورا بکشند. بیمار از شوق آنکه زودتر کشته شود بخوردن درآمد و بدان سبب از هرگونه اشربه واغذیه بدو دادند و دارو های مناسب خورانیدتد و اطباء بفرمودۀ شیخ دست بمعالجت بر گشودند و در اندک زمان آن بیمار از آن  مرض صعب العلاج خلاص یافت و علاؤالدوله از آن تدبیر صایب و آن علاج نیکو زیاده شگفت آمد و بر تحسین و آفرین شیخ بیفزود.

اکنون قضاوت را میگزارم بشما,  که آیا ابن سینا با این همه درایت و افضل و اکمل, لیاقت آنرا دارد که بوی کافر اطلاق شود در حالیکه اتهام بستگان همه خودشان دروغبافان اند و خلاف آیا ت قرآنی فتوا میدهند.و حقایق را برای مفاد جزئی دنیوی بشمول غزالی میپوشانند واز تبعیض مذهبی بمقابل اسماعیلیه و دیگران ازهیچنوع هنگامه طلبی دریغ نمی کنند.......و من میآیم بپایان  مطلب و خلاصۀ کلام.

 

10- بالآخره........................

قارئین گرام: ابن سینای بلخی که درفامیل مؤقربلخی درافغانستان  باستان بدنیا آمد, از طفولیت بیان و معانی را از استادان متبحر آموخت و قرآن پاک را حفظ کرد. علوم مروجۀ وقت را بشمول طب آموخت ودرعلم طب بمقام شیخ الرئیس رسید. فلسفه را از روی تصادف و مشوره البیرونی ازنوشته های فارابی آموخت و پسانها با الکندی که پیشرو شان بود بنیان فلاسفۀ اسلامی را گذاشتند.  بعد از وفاتش امام غزالی بر فلسفۀ,بگمان خودش, ضد شریعت اسلامی انتقادات شدید در کتاب تهافت الفلاسفۀ خود سرداد وبر ابن سینا و فارابی حکم الحاد و تکفیر صادر کرد. اما چون امام غزالی ازیک پرنسیپ پیروی نکرد؛ گاهی فیلسوف و زمانی اشعری یا معتزله و با الأخره متصوف شد بهیچ یک مقام مخصوصأ در تصوف نرسید که به یقین سوابق وی بالاخص خود خواهی و شهرت طلبی او موانعی را درمدارج سلوک این سالک پیدا کرد که مانع رسیدنش بمقامات عالیۀ تصوف,گردید. علاوتأ, چون چاه کن را چاه در پیش است, ابن رشد؛ انتقادات ضد فلاسفۀ اسلام امام غزالی را در کتاب خود که تهافت التهافت نامیده میشد شدیدأ رد نموده و علمای دیگر نیز از ابن رشد تعقیب  کرد و او را به نامها موسوم ساخته  آثارش را طعمۀ حریق قرار دادند و حتی فتوا دادند که هرکسی اثری از آثار غزالی را داشته باشد و اولیای امورآنرا دریابد وی را به شدید ترین مجازات روبرو سازند. البته من هم یک سلسله دلایلی را عرضه کردم که بر اسلامیت, حکمت,ایمانداری وروش ابن سینا اشاره میکرد. بفکرمن, واضحأ ثابت شد که ابن سینا شخصیتی نبود که بوی مهرالحاد و تکفیر زده شود.

از جانب دیگر, خدمات ابن سینا درطب و نوشتن اضافه از 238 رساله,مقاله, نامه , اشعارو کتب که از خود بجا منده است22 خدمت بزرگ برای پیشرفت و ارتقای ساینس و طبابت بوده اساس پیشرفتهای امروزی را درساینس و تکنالوژی بنا نهاد. میگویند اکثر آثارش توسط مسعود غزنوی پسر سلطان محمود تخریب و یا به آتش انداخته شد1. 150 اثر وی از آتش سوزی کتاب سوزان جاهل و دشمنان علم ومعرفت نجات یافته که ازجمله آثار ذیل برای رفع عطف تشنگان دانش مهیا بوده وبه لسانهای مختلف ترجمه شده اند؛ آن لست قرارذیل است1و22و20و21و,7319:

 

        1- کتاب الشفاء که به دایرة المعارف فلسفی مشهور است. این کتاب از طبیعیات شروع   وبه منطق و ریاضیات و موسیقی پایان میآبد. گمان میرود که این اثر در سال

                         1014 شروع و در سال 1020 تکمیل شده است و شامل سه قسمت میباشد:

                                           قسمت اول: الهیات

                                           قسمت دوم: سایکولوژی

                                           قسمت سوم: مدخل منطق,مقالات ومقییاس.

        2- کتاب النجات که در حقیقت خلاٌصۀ از الشفاء است برای اولین بار در سال 1593 در روم با کتاب قانون طب طبع گردیده زیادتر درموضوع سایکولوژی بحث دارد.

3- کتاب اشارات و تنبیهات که ابن سینا آنرا دراواخرعمر خود نوشت. دراین کتاب

                مطالب جدید وجود دارد که در الشفاء و النجات دیده نمیشود. این اثر ابن سینا از        

                جانب داکتر حسن ملکشاهی در دوجلد و 1266 صفحه بفارسی ترجمه شده است

                که دارای عناوین ذیل است:

                جلد اول:

                                 گفتار اول: طبیعیات که مشتمل است بر:

                                                  نمط (طریق) اول: شناسائی حقیقت و اجسام

                                                  نمط دوم: در بیان جهات و اجسام نخستین و دومین آنها.

                                                  نمط سوم: در بیان نفس ارضی و سماوی

                                 گفتار دوم: الهیات

                                                  نمط چهارم: در بارۀ وجود و علتهای آن

                                                  نمط پنجم: در صنع و ابداع

                                                  نمط ششم: در بیان غایات (نهایتها) و مبادی آنها ودربیان ترتیب

                                                                    هستی و نظام وجود.

                                                  نمط هفتم: در بیان هستیهای مجرد از ماده.

                                 گفتار سوم: عرفان و تصوف:

                                                  نمط هشتم: دز بیان شادمانی و نیکبختی

                                                  نمط نهم: در بیان مقامات عرفا

                                                  نمط دهم: در بارۀ اسرار آیات (آیت الله ها)

                جلد دوم: منطق

                                 گفتار نخست: در بیان "قول شرح" و "معرف".

                                                  نهج (راه روشن وآشکار) اول:  دربیان قول شارح و معرف

                                                  نهج دوم: در بیان کلیات پنجگانۀ  حد و رسم

                                 گفتار دوم: در بیان ترکیب خبری

                                                  نهج سوم: در بیان ترکیب نخست خبری

                                                  نهج چهارم: در بیان مواد قضایا و جهات آن

                                                  نهج پنجم: در بیان تناقض قضایا و عکس آن

                                                  نهج ششم: در بیان گونه (اقسام) های چهار گانۀ قضایا به حسب

                                                                    ماده.

                                 گفتار سوم: دربیان ترکیب دوم خبری

                                                  نهج هفتم: در بیان گونه های استدلال از جهت صورت

                                                  نهج هشتم: در بیان قیاسهای شرطی و آنچه به قیاس وابسته است

                                                  نهج نهم: در بیان عاوم برهانی

                                                  نهج دهم: در بیان فیاس مغالطی

               

4- کتاب الانصاف : از جملِۀ بزرگترین کتابهای شیخ است. در آن پس لز تحقیق دراقوال

                                 مشرقیها یعنی تشریح کنندگان کتابهای ارسطو در بغداد و ممالک شرقی

                                 اسلامی و تشریح کنندگان غربی کتاب ارسطو در سکندریه و سائرمراکز

                                 یونانی که در شرح حکمت ارسطو بوده, به انصاف از آنها صحبت کرده

                                 است ومیگویند این اثر در بیست جلد است.

5- کتاب حکمةالمشرقین که در سال 1910 ینام منطق المشرقین با انضمام اشعار عربی

                شیخ در قاهره به چاپ رسیده است.

6- کتاب حکمة العروضیه معروف به المجموع ابن سینا است که آنرا در سن بیست ویک

                سالگی برای همسایۀ خود ابولحسن احمد ابن عبدالله العروض در بخارا نوشت و

                شاید که اولین اثرش باشد.

7- کتاب اسباب حدوث معروضیه.

8-  رساله در رد المخیین ( محرکین) که در سال 1885 در بلجیم به چاپ رسیده است.

9- کتاب دانشنامۀ علائی یا حکمت علائی که برای مطالعۀ علاءلدوله تالیف شده است

                و درآن بعلت آشنا نبودن علاءالدوله به اصطلاخات فلسفی از اصطلاحات مروجۀ

                آنزمان استفاده کرده است. ازینجهت این عمل اورا یک خدمت بزرگ ابن سینا

                برای لسان دری پنداشته اند و در هندوستان یک مراتبه طبع شده است.

10- کتاب الحدود

11- رسالۀ بنام فی العمر

12- رسالۀ بنام فی علم الاخلاق

13- رسالۀ بنام الفعل و الانفعال

14- رسالۀ بنام فی الموسیقی

15- کتاب المبدا والمعاد که نسخۀ خطی آن دربرتش موزیم, موزیم میلان و جامعةالازهر

                موجود است.

16- رسالۀ بنام فی علم النبض (که معلومات دربارۀ نبض درکتاب اول  کلیات دربالا

                تذکر یافته), اندر دانش رگ.

17- کتاب هدیة الشیخ الرئیس که آنرا به نوح بن منصوراهدا کرده است.

18- رسالۀ بنام تقسیم الموجودات که نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ آستانه رضوی ایران

                موجود است.

19- رسالۀ دربارۀ تعبیر رؤیا که نسخۀ خطی آن درکتابخانۀ آصفیۀ هندوستان موحود

                است.

20- رسالۀ  بنام فی العلم المنطق

21- رسالۀ در بارۀ آلات رصدیه که یک نسخۀ آن در برلین موجود است.

22- کتاب المباحث که اغلب سوالات و جوابات را در بر دارد

23- منطق فارسی.

24- رساله در بارۀ سرالقدردر سال 1985 توسطG.Hourani ترجمه شده وتوسط

                Cambridge University Press بچاپ رسیده است.

25- مجموعۀ شعری بنام نزهت المجلس.

26- رساله های ذیل: حث الذکر(Erection), ماهیة الحزن, الخلوط, الدعا, الزهد,

                                 الصلات و ماهیتها, رسالة الطیر, الرساله فی العشق, العلم الدنی,

                                 رسالۀ سلامان و ابسال, رساله فی کلمات الصوفیه, فی مخاطبات الرواح

                                 بعد مفرقة الاشباح, بیان امعجزات و الکرامات, مواقع البهام.

                                 التعلیقات علی حواشی کتاب النفس الارسطاطالیس,عیون الحکمه وغیره.

 

       یکی از آثار قلمی ابن سینا139

 

27- Avicenna’s Poem on Medicine, اشعار طبی ابن سینا:

                کتابیست که از طرف Haven C. Krueger AM, MD ازویچیتای کنساس

نوشته شده که قطعأ یک پارچه شعری هم در آن پیدا نشد. در حقیقت عناوین جلد اول قانون را گرفته مختصرأ ترجمه نموده و دراخیرعناوین محتویات جلد اول

قانون طب را قسمیکه در بالا تذکر یافت به انگلیسی ترجمه کرده است. من این

کتاب را به اعتبار عنوانش دریافتم اما انچه میخواستم نبود.

 

این بود آنچه من توانستم برای مطالعۀ شما مهیا سازم تا شما را لحظۀ مشغول نگه دارد اما بهیچوجه نه کامل است و نه آنچه من درک کردم و عقیدت من درین نوشته نگاشته شده مورد قبول همۀ شما است. بدین ملحوظ محترمانه تمنا دارم تا درتنویر اشتباهات من بامن کومک نموده آنچه شایستۀ ابن سینا است مکمل سازید. برای تماس به آدرس ذیل توجه فرمائید: dastageer2008@hotmail.com ومن ابن نوشتۀ تتبعی خودرا با رباعی از قهرمان این نوشته؛ ابن سینای بلخی پایان میبخشم:

 

        زان پیش که از جهان فومانی فرد            آن به که نبایدت پشیمانی خورد

        امروز بکن  چو می  توانی  کاری           فردا  چه  کنی   گر نتوانی  کرد

 

مأخذ:

1- Nissar A. Dermani, Avicenna: The Prince of Physicians; JAMA, 1995: 78

2- http://en.wikipedia.org/wiki/percent

3- مومنی, عبد الحی؛ ابن سینا : تاریخ طبابت و فارمسی...صفحه 119, نشرات اکادمی علوم, 1384

4- ابن سینا,مولوی عبدالجلیل یوسفزی, سیف المقلدین علی اعناق المنکرین؛صفحه 580

5- داکتر یار محمد, ابن سینا در ابن سینا نشریۀ AMPAA

6- صحیح بخاری, جلد هفتم, صفحه 204 مترجم فارسی, عبالعلی ننور احراری, 1386

7- همانجا جلد ششم

8- قرآن معظم, شپارۀ ششم , سودۀ المائده , آیت 90.

9- داکتر جواد نوربخش ,با یزید بسطامی, صفحه 355 و صفحه 356

10-http://fa.wikipedia.org/wiki/%/D%A7%DB8C%D8%B2%DB%8C%d8%AF

11- صحیح بخاری , حدیث 109 جلد اول

12-  داکترعبد الاحد وفامعصومی (مترجم), پته خزانه فی المیزان مولف قلندرمومند, صفحه 9.

13- http://www.ghzali.org/articles/hmp-4-30.htm, page 4,

14- ibid, page8

15-  http://en.wikipedia.org/wiki/Al-kundi

16-http://www.trincoll.edu/depts./phil/philo/phils/muslim/kundi.html

17- پوهندوی احمد ضیاء نیکبین مبادی فلسفه, الکندی, سفحه 67-69, سال 1385

18- http://www.muslimphilosophy.com/ip/rep/Hoo2

19- Avicenna, http://en.wikipedia.org/wiki/Avicenna.

20- http://www.muslimphilosphy.com/sina/art/ibn%20Sina-REP.htm

21- شیخ الرئیس ابن سینا: http://www.muslimphilosophy.com/sina/

22- ابرمرد خردگرا و اهریمن ستیز:http://www.rawzana.com/Matlab%20-shewamal-aziz.htm

23- Avicenna’s Treatise on Logic, Part One, Danishnama Alai, Frahang Zabeeh, The Hague/ 1971

24- Abu Al-Nasr Farabi:http://www.trincoll.edu/depts./phil/philo/phils/muslim/farabi.html

25- Ai-Farabi: http://en.wikipedia.org/wiki/Al- Farabi

26-Aristotle: http://wikipedia.org/wiki/Aristotle

27- http://ancienthistory.about.com/cs/people/p/aristotle.htm

28- Ancient Greek Philosophy: http://en.wikipedia.org/wiki/Ancient_Greek_philosophy

29- Aristotelianism in Islamic Philosophy: http://www.muslimphilosophy.com/ip/rep/H002

30- A Histoey of Muslim Philosophy, Pasrt 4, Chp XXX, Al-Ghazali: http://www.ghazali.org/articles/hmp-4-30.htm                                           

                 31- Al-Ghazali, Abu Hamid (1058-1111): http://www.ghazali.org/articles/gzl.htm

                      32- Al Ghazali: http://en.wikipedia.org/wiki/AlGhazali

                      33- Ash’ari: http://en.wikipedia.org/wiki/Ash%27ari

                      34- Mu’tazila: http://en/wikipedia.org/wiki/Mu%27tazili

35- Ash’ariyya and Mutazila” http://www.muslimphilosophy.com/ip/rep/H052

36- Abu Rayhan al-Biruni: http://en.wikipedia.org/wiki/Ab%C5%AB_Ray%E1%B8%A5%C4%...

37- فرهنگستان, بازنگری کارنامۀ بیرونی در زبان فارسی Archives of SID

38- فاسفۀ ابوریحان البیرونی: http:www.wikifequ.ir%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87_%D8%A7%..

                      39- Ibn Rushd: http://www.muslimphilosophy.com/ir/art/ibn%20rushd-rep,htm

                      40- Ibn Rushd (Averroes) (1126-1198): http://www.iep.utm.edu/ibnrushd/

                      41- امام محمد غزالی, تهافت الفلاسفه, ترجمه داکتر علی اصغر حلبی, چاپخانۀ دنیا 1382

                 42- ابولولید محمد بن رشد اندلسی, تهافت التهافت, ترجمۀداکتر علی اصغر حلبی 1384

                 43- محمد اسماعیل پولاد (دانشمند فلسفه و نویسنده)

                 44- حکیم عمر خیام, رباعیات: با مقدمه و تحقیق عزیزالله کاسب, رباعی 36 صفخه 61,چاپ دنیا1363

                 45- رباعیات عمر خیام, English Verrse by Edward Fitzderald, Iqbal Publication 2ne Ed 1986

                 46- E.G.Brown, Islamic Medicine (Arabic Medicine) Page 60-61 Goodword Pub 2002

                                            ISBN: 81-87570-19-9: in http://en.wikipedia.org/wiki/Avicenna

                      47- پروفیسور نثار احمد درمانی, داکتر غلام محمد دستگیر, ابن سینا شهنشاه طب و ابر مرد فارمکولوژی

                                            ابن سینا, نشریۀ انجمن دوکتوران افغانی در امریکا,جلد دوم, شمارۀ سوم,جولای 1994 صفحه 1-9

                 48-  ابن سینا, روانشناسی شفا, ترجمۀ اکبر دانا سرشت صفحه 242-248 چاپ دانشپژوه 1385

                      49-  بایزید بسطامی,http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D8%AF

                 50- ابو نصرطاهر بن محمد خانقائی, گزیده در اخلاق تصوف, ارج افشار,صفحه 100,انتشارات علمی و

                                            فرهنگی ,چاپ دوم, سال1374.

                 51- حکیم عمر خیام, رباعی 55 صفحه 65.

                 52- همانجا, رباعی67, صفحه68

                 53- همانجا, رباعی 224, صفحه 209

                 54- http://wiki.answers.com/Q/Does_the_human_body_make_alcohol

                      55- امام عزالی, تهفت التهافت,صفحۀ30

                 56- حکیم عمر خیام, رباعی 34

                 57- اعداد امجد و روش محاسبه: http://amirzade.parisblog.com/Posts/ 

                             58- The Republic of Plato ترجمه,معرفی و یادداشت توسط Francis Mac Donald Cornford

                 59- Aristototle, Wheel Right Editor                                                                                                       

                 60- http://daedalus.umkc.edu/hippocrates/HippocratesLoebI/page.ix.php

                      61- Hippocratic Oath: http://en.wikipedia.org/wiki/Hippocratin_Oath

                      62- Socrates: http://en.wikipedia.org/wiki/socrates

                      63- Galen: http://en.wikipedia.org/wiki/Galen

                      64- William Osler,   http://en.wikipedia.org/wiki/William_Osler

                      65- William Harvey,  http://en.wikipedia.org/wiki/William_Harvey

                 66- صحیح بخاری,جلد اول, حدیث اول, مترجم احراری, چاپ اول 1385

                 67- ابو نصر بن محمد خانقائی, گزیده در اخلاق تصوف, باب هشتم, حکمت, صفحه 64

                      68- http://www.webmd.com/heart-disease/news/20100621/how-re-wine-helps-the-heart?pri

                      69- http://www.webmd.com/heart-disease/resveratol-supplements?print=true

                      70- قرآن پاک, سپارۀ سوم, سورۀ البقره, آیت 260, تفسیر کابل.

                 71- قرآن پاک, ایات متبرکه از سپاره های]3,15,23,27, و 30

                 72- قرآن پاک, سپارۀ 2, سورۀ البقره, آیت 186.

                      73- آثار ابو علی سینا: http://www.kalam.se/t-ebnesina-asar.htm

                      74- مومنی, صفحه, 127

                 75- همآنجا] صفحه, 127-128

                 76- همآنجا, صفحه, 130

                 77- http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B7

                 78- http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D9%82%D9%84%D8%A8%DB%8C%..

                 79-  ابن سینا, روانشناسی شفا, ترجمۀ اکبر دانا سرشت با مقدمۀفرید قاسملو,صفحه 18, 1386

                 80-  مومنی,صفحه, 133

                 81-  حسین نصر, سه حکیم مسلمان, مترجم احمد آرام, صفحه 48

                 82-  ابن سینا, روانشناسی شفا, صفحه 39

                 83-  مومنی, صفحه,82

                 84-  قرآن پاک, سپارۀ بیست و هشت, سورۀ المجادله, آیت 11, پیام نور

                 85-  قرآن پاک, سپارۀ بیست وهشت, سورۀ الصف, آیت 2و3, پیام نور

                 86-  قرآن پاک, سپارۀ بیست ونهم, سورۀ الملک, ایت 24, پیام نور

                 87-  Al- Basheer: Science and Muslims, vol.V, No. 1 1993/1413: page 22- 25

                      88-  پوهندوی احمد ضیاء نیکبین] مبادی فلسفه, انتشارات میوند, صفحه,75, 1385

                 89 Haven C. Krueger AM, MD; Avicenna’s Poem on Medicine, Charles C. Thomas Publisher, 1963   -

                 90-  http://www.lifescript/soul/self/growth/psychoanalysis_beyond_the_conscious_mind....

                             91-  http://en.wikipedia.org/wiki/psychotherapy

                 92-  میر محمد صدیق فرهنگ, نبوغ بوعلی سینا, نامۀ خراسان, نشریۀ دو ماهۀ انجمن فرهنگی

                         مهاجرین افغان, هیوارد کالیفورنیا, 1990,سال اول, شماره 2, صفحه 13-14

                 93-  مومنی, صفخه, 125

                 94-  داکتر اسدالله شعور, ابن سینا و موسیقی, مجلۀ آشیان,فروری اول 2004 صفخه,24-26        

                 95-  http://en.wikipedia.org/wiki/Music_theory

                      96-  نظامی عروضی: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%

                             97-  دانته الیگیری: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%87_

                      98-  ابن عبری:http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%C8%B9%D8%A8%D8

                 99-  ابن سینا, قانون 7, صفحه 525.

                 100-  مومنی, صفحه, 179

                 101-  همآنجا, صفحه, 180

                 102-  قانون طب, کتاب سوم, فصل یازدهم, ناخنه, صفحه[231

                 103-  همآنجا, فصل چهاردهم, ورم بیخ گوش, صفحه, 290

                 104- همآنجا, فصل ششم, پولیپهای انفی, صفحه 317

                 105-  همآنجا, فن نهم, فصل نهم, بریدن لوزتین و زبان کوچک, صفحه 377

                 106-  همآنجا, فن دهم,  گفتار پنجم, ورم سینه, صفحه, 488

                 107-  همآنجا, کتاب ششم, بخش سوم,فصل یازدهم, دستور دریناژ خراج (ابسی گرم) صفحه 360

                 108-  همانجا, گفتار دوم, فصل دوم, سلع, صفحه 372

                 109-  همأنجا, بخش چهارم, فصل هشتم,, صفحه 428

                 110-  همأنجا, گفتار دوم, فصل دوم, صفحه 426

                 111-  همآنجا, صفخه 443

                 112-  همآنجا, فصل دهم, صفخه 455- 458

                 113-  همآنجا, فصل یازدهم, صفحه 458

                 114-  همآنجا, گفتار سوم, فصل یازدهم, صفحه 495

                 115-  همآنجا, فصل سیزدهم, صفحه 499

                 116- همأنجا, گفتار چهرم, فصل اول, صفحه 502

                 117- همآنجا, صفحه, 503

                 118- همآنجا, صفحه, 504

                 119- همآنجا, فصل هفتم, صفحه 512

                 120-  همآنجا, صفخه 513

                 121-  همآنجا, صفحه 514

                 122-  همآنجا,  کتاب پنجم, گفتار چهارم, صفحه 376

                 123-  همآنجا, فن بیست و دوهم, صفحه 402

                 124-  همآنجا, گفتار دوم, صفحه 419

                 125-  همآنجا, فن چهارم, فصل بیست و هفت, صفحه 504

                 126-  همآنجا, کتاب هفت, صفحه 528

                 127-  همآنجا, صفخه 529

                 128-  همآنجا, صفحه 532

                 129-  شرفکندی, قانون طب, کتاب هفتم, صفحه 528.

                 130-          همآنجا

                 131-  همآنجا, صفحه, 536

                 132-  http://azargoshnsap.net/Pasokhbehmanirani/pursinabahmanyyar.htm

                      133-                http://www.khabaronline.ir/print/74989/culture/religion?model=WebUI.Models.Details

                 134-                ابن سینا و موسیقی: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D

                             135-  موسیقی درمانی- ابو علی سینا: http://forums.pichak.net/thread305.html

                      136-  موسیقی در آثار ابو علی سینا: http://www.harmonytalk.com/id/1181/print

                             137-  شاگردان ابن سینا:http://islampedia.ir/fa/1392/05//%d8%b4%d8%a7%da%af%d8%x1%d8%af%

                             138-  داکتر محمد معین: http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/4442-vajegan-farsi-ebn-sina

                      139-  فوتوها از انترنیت

 

 


بالا
 
بازگشت