تهیه  وترتیب از:

عبدالشکور حکم

 

  سـرانـجـام ابـومسـلـم خـراسـانـی صـاحـب دعـوت

بانیان سخن وراویان حکایات نووکهن آورده اند. چون درشبه جزیرۀ عربستان دین اسلام توسط حضرت محمد (ص) ظهورکرد، وبعدآ توسط خلفای راشدین اسلام درکشور ها توسعه پیدا کرد، خلفای راشدین باکشورهای اشغال شده رویه نیک درپیش گرفتند ، ومردمان تحت سلطۀ اسلام نیز اقدام برای رهایی اززیر سلطۀ اسلام نمیکرد، چون میدیدند که میان اعراب وغیراعراب برابری وبرادری مشاهده میکردند، تااینکه معاویه باخدعه وحیله مقام خلافت را ازجانشینی حضرت عـلـی غضب کردند وراه خودکامگی درپیش گرفتندوتبعیض عرب وعجم برپاه داشتند وکشورهای فتح شده رابنظرحقارت ورانداز میکردند، حتی امرای اموی خیره سری را تابدانجا پیش بردند که برمنابربر خاندان نبووت اعتراض میکردند، بنابراظهار فخرالدین مبارکشاه که نسبت نامۀ خاندان غوری رابه نطم کشیده نیز ارعلاقۀ غوریان به خاندان نبوت آورده :  

  به اسـلام درهـیـچ مـنبـرنماند        که بروی خطیبی همی خطبه خواند       

که بـرآل یاسـیـن بلفظ قـبـیـح           نکردند  لعـنـت به وجهی صریـح   

دیـاربلـنـدش ازآن شـد مصؤن         که ازدست هرناکسی آمـد بـیـرون    

ازآن جنس هرگز درآن کس نگفت          نـه درآشـکارا نـه در نـهـفـت   

نـرفـت انـدرولعـنـت خـانـدان          بـدیـن به هـمه عالـمش فـخـردان    

مـهـن پادشـاهـان بـادیـن وداد         بدین فـخـردارنـد بـرهـرنـژاد   *   

چون مردم میدیدند که اعراب درصدد تخریب اعراب برآمدند، بنآ این عمل شان زمینه رابرای غیر اعراب مساعد ساخت ، تا از اختلافات درونی اعراب درصدداستقلال خویش شوند ، بنآ شعار دادند که ما اسلام قبول داریم، اما تسلط اعراب را نمی خواهیم ، روی این اصل دست به قیام زدند ولوای مخالفت برافراشتندتا استقلال خود را از زیر تسلط اعراب بیرون آرند، بنا قیامها در هر گوشه وکنار  آغاز گشت، پس از این قیامها گذشته به قیام  سیاه جامگان بپردازیم که بانی آن ابومسلم خراسانی است که خلافت اموی را برانداخت وخلافت عباسی را اساس گذاشت، به امید استقلال خراسان .؟ آیااین امید تحقق یافت ؟ پس بهتر است که به متن بپردازیم 

علمای امم وفضلای قلم وراویان بنی آدم آورده اند که کنیه این آزاد مرد خراسان ابومسلم واسمش ابراهیم بن عثمان است (1) بنابر پارۀ روایات ، ابومسلم بن ابراهیم بن عثمان بن بشاربن شیدوش بن جودرز بن بزرجهر (2) است، صاحب کتاب آفرینش وتاریخ آورده وی مهترزادۀ بود از بلخ (مرو) غبار آورده : درقریه سپیددژازمصافات شهر انبار ( سرپل کنونی ) متولد سال 82 هـ برابر به 700 میلادی ، بنابرنوشتۀ آفرینش وتاریخ مادرش و شیکه بنت فلان بود، ابومسلم نزد ادریس بن عیسی جدابودلف پرورش یافت وبافرزندان او به مکتب رفت وبه حفظ قرآن وحدیث وروایات اشعار پرداخت.وی به عربی وفارسی شعر گفتی وهرگز مزاخ نکردی ونخندیدی مگر بحرب اندر ، وی درسال 129 هـ درزمان خلافت مروان حمار در( مرو) سپاهی فراهم کرد وبه طرفداران خود دستور دادکه لباس سیاه برتن کنند، آنگاه حکومت غاصب بنی امیه قیام کرد وبسیاری ازهوا خواهان بنی امیه را درخراسان نابود کرد، قیام استقلال خواهی این آزاد مرد را مورخین قیام سیاه جامگان تذکار داده اند، و دربعضی ازشهرهای خراسان خطبه بنام ابومسلم خواندی ، دردوستی ومحبت بوی مردم تابدانجا رسانید که بجان وی سوگند یاد کردندی، صاحب آداب الحرب وشجاعه ص 462 ( 3) آورده: ابومسلم ببعیت آغاز کرد، جامۀ سیاه پوشید وبفرمود تا همه لشکریانش جامۀ سیاه بپوشند، وروزآدینه کارزار حرب آغازکرد وعلامت سیاه فرمود واین را بهر آن کردتا میانایشان ولشکر خصم پیدا باشد ویک دیگر رابشناسند (4) صاحب اخبارالطوال آورده: نه اینکه سیاه جامگان ، جامه های سیاه پوشیدند بلکه حتی چوب دستی های را که دردست داشتند ، نیمه سیاه کرده آنها را ( کافرکوب ) مینامیدند، اینان سواراسپ یا الاغ ویا پیاده حرکت میکردند وچون خواستند چارپایان برانند میگفتند : عرای مروان : وبه منظور تحقیر مروان بن محمد به چارپایان خود مروان میگفتند، واین سیل مردمی درحدود صدهزار نفربودند. درخصوص شمایل وهئیت ابومسلم آورده اند: که وی مردی کوتا بالا وگندم گون وپاکیزه پوست وشرین برخورد باپشت کشیده وبلند ساقهای کوتاه، هرگز خندان ویا درحالت شوخی دیده نشده

دربهروزی های بزرگ تازه نمیشدوازشکستهای بزرگ روی درهم نمیکشید، کمتربرکسی میبخشود، سختدل بود،تازیانه اش شمشیرش بود، ازهمه دست مردمان کشته بود ازهشتصدهزار افزون برای بقای سلطنت عباسی، ازغیورترین مردمان بود، وهیچ کس حق نداشت که به قصروی داخل شود، ودرقصرخود روزنه های ساخته بودکهبرای زنانش چیزهای را که موردنیازشان بودمی افگند، گویند شبی که باهمسرش زفاف کرد، فرمان دادتا مادیانی را که همسرش برآن سوارشده بود بکشتندوزین آنرا آتش بزدنندتاهیچ مردی برآن ننشیند، باهر زنش درسال ازیک بار همبستر نمیشد ومیگفت: همین بس است که آدمی درسال یک بار دیوانه شود؟ درجنگی دیده شد که ابومسلم پسری بنام مسلم داشت که درکودکی مرده بود ، ودختری ازوی ماندکه فاطمه بنت مسلم نامیده میشد.(5)  ابن شبرمه آورده: شبی نزد ابومسلم رفتم، دردامنش مصحفی دیدم ودردستش شمشیری، ابومسلم گفت : ( ای ابن شبرمه ! این دو) وبدانها اشارت کرد( آیا ازاین میترسی یا ازآن ؟ گفتم خداوندکار امیررا اصلاح فرماید، چه کسی دلیرترین مردمانست ؟ گفت: هرقومی آنگاه که دولت بدیشان روی می آورد. صاحب طبقات ناصری آورده : عظیم جوانمرد بودوبی طمع، اورا یکهزار طباخ بود، هرروز سه هزار من نان درمظبخ او پختندی ویکصدوسی گوسفند،بدون گاوان، ومرغان خرچ شدی یکهزارودویست سربارکش بود، آلات مطبخ اورا چون بطرفداری خاندان قیام کرد 70000 مرد همراه داشت . از علی بن عبدالله بین عباس

 روایت کنند که گفت : ازمشرق 70000 شمشیر آید به نصرت اهل بیت (6)  . صاحب آداب الحرب والشجاعه (فخرمدبر) ص 297 نگاشته : ابومسلم تیغ ازبرای حق میزد وصاحب حق میطلبید وتیتش، نصربن سیار ازدشمنان سرسخت ابو مسلم که ازطرف مروان حمایت میشد ، درمورد ابومسلم آورده : هرکسی ازدین قوم من جویا شود بگو / دین من کشتن اعراب است (7)  

 واین نصربن سیارکه ازجانب مروان والی خراسان بود، ازبیم ابومسلم ازمقام خودکناره گرفت وهمچنان کرمانی نیزراه عدم پیمود، ابومسلم برخراسان مستولی گشت وسرداران اونیزگرگان و(ری) واصفهان رابه تصرف درآوردند ومردم ازهرسوگروه، گروه به ابومسلم پیوستند، وبیاری وی اقدام کردند، تااینکه ابومسلم درمغرب ایران سپاه مروان رادرهم کوبیدوعراق بگرفت دراین میان قوای ابوالعباس سفاح تحت رهبری عبدالله عم وی نیزبرقوای مروان پیروزی حاصل ومروان را درمصربدیارعدم سپردند:  

آنگاه ابوالعباس خودرا خلیفه خواند وبرمسند خلافت نشست ، ابوسمله را وزارت داد، وکشتارعظیمی ازامویان براه انداخت ومردگان اموی را از قبورشان بیرون آورده بسوخت وبه جز ازعمر بن عبدالعزیز ، چون نظام برقرار گردید، ابوسمه را که از طرفداران ابومسلم بود اعدام کرد ،وبرادرش جعفر را بحیث نمایندۀ خویش نزد ابومسلم فرستاد، ابومسلم خواست تاپیوندش راباخلیفۀ عباسی تحکیم بخشد بنآ ازمردم خراسان بیعت جهت عباسیان که ازخاندان پیغمبربودندگرفت وملقب به امین آل محمد یافت ، ابومسلم خواست درتادرآینده به اتکاه بردین قدم درراه استقلال خراسان نهد دراین میان شورشها برضد عباسیان آغاز گشت وابولعباس سفاح درسرکوب شورشها اقدام کرد اما مرگ امانش نداد وپس از چهارسال خلافت درگذشت وبرادرش ابوجعفر منصوربخلافت رسید، وی جهت ابومسلم پیغام ودرسرکوب عمش عبدالله بن علی ازوی یاری خواست ، شبرمه که سرورافاضل زمان خود بود واستاد منشیان نزد ابومسلم خراسانی بود، باوی گفت : بازتو از خراسان بجنگ عم خلیفه میروی واو شیرمردان شام است واین کار ازحزم دوراست؟   

ابومسلم گفت: توباآراستن سخنان جزیل واختراع معانی باریک بصددرجه ازمن برتری !                 

امادرآئین کارزار، هزار ویک ازآنجه من دانم ، توندانی ، این دولت خاخیست افراخته ودرختی بیخ محکم کرده ، بهرباد وهرکوششی ازجای برنیاید، گفت وازجای برخاست وقوا مهیا کرد وبعدازمعاربات بسیار ، عبدالله بن علی را منزهم وبه بصره گریزانید وغنایم فراوان بدست آورد.   

دراین حین ابوجحفرمنصور( یقطین رابطلب خمس غنایم فرستاد، ابومسلم نامه خلیفه بینداخت وگفت :

پسرسلامه که باشد اوراچه حدآن است که ازمن اموال خواهد، چون خبربه خلیفه رسید، جواب نوشت که ازسرآن غنایم برخاستیم وامارت شام وخراسان برتو مقرراست ، چه سعی تودراین دولت زیاده ازآنست که به مثال این معانی مقابله توان کرد، باید که بشام نایبی بگماری وروی به درگاه آوری که درکلیات امور ملک بتواحتیاج است ، ابومسلم جواب داد که چه حاجت که پسرسلامه مرا امارت دهد ، من خودم امیرم که بزخم شمشیر خراسان برگرفتم ؟ حسن بن قحطبه ملازم ابومسلم بود، بخلیفه نوشت : که آن دیو که دردماغ عمت عبدالله جای کرده بود اکنون آن دیو ، دردماغ ابومسلم است، یعنی هوس امارت دارد ، خلیفه ازاین پیام عظیم متأثر شد .( 8)

هراس ابوجعفرمنصورفزونی گرفت ، که هرگاه ابومسلم به خراسان رود با او کارزاری بزرگ خواهد کرد که سابقه نداشته باشد، لذا به مشوره پرداخت ونیرنگها ساز کرد وخواب برخود حرام کرد، تنها مینشست وبا خودسخن میگفت ، بعد از تفکر فراوان تصمیم به پیغام گزران گرفت ،  ، هنگامیکه پیغامگزاران منصور در (ری) نزد ابومسلم آمدند ابومسلم با مردی ازیارانش بنام ( بانویه ) مشورت کرد ، اوگفت راه خراسان ادامه دهید وپیغامگزاران راگردن زنید ؟ اما ابومسلم مظردد بود، که باز نامه بارمامه منصوربه وی رسید، ابومسلم درجواب نامۀ خلیفه نوشت که ( اما بعد دیگران اکنون امیرلمومنین را دشمن باقی نمانده که خداوند اورا برآن دشمن جیره نکرده باشد ، واما از شهریاران ساسانی روایت شده ایم که سهمناک ترین ایام برای وزیران هنگامی است که فتنه ها فروخفته باشد  وما اینک ازنزدشما دوری میگزینیم وتاهنگامیکه به عهد خویش استوارباشید بپیمان تو استواریم ووفادار ، اگربدین خشنودی ، من بهترین فرمانبدارم واگر نمیپذیری ، جزاینکه خواهش دل خودرابرآوری ، من آن پیمان را میشکنم ، چرا که برجان خودحراس دارم ( 9)  

باردیگر خلیفه عم زادۀ خود عیسی بن موسی راکه دوست جانی ابومسلم بود بطلب اوفرستاد، وزیرابومسلم مصلحت نمیداد، ابومسلم سخنان او نشنید وبدرگاه خلیفه آمد، وزیرگفت : ترک الرای بالری ، یعنی توخردرا در( ری ) رها کردی ، صاحب اخبارلطوال آورده: چون ابومسلم برابوجعفرمنصوردرآمد، منصورازجای برخاست واورادرآغوش گرفت وازبازگت اوشادمانی نمود، پس گفت : میخواستی بروی پیش ازآنکه ترا بیبینم وآنچه میخواهم باتودرمیان بگذارم ، برخیزورخت سفررادرآورتاخستگی سفرازتو دورشود.  

پس ابومسلم بهکاخی که برای او آماده شده بود برفت وهمراهانش وپیروانش منزل کردند، سهروزدرآنجابود، هرروز سوارمیشد ونزدمنصور میرفت وتاپشت درمجلس که منصور درآن مینشست همچنان سواره میرفت درآنجا فرود می آمد وبرخلیفه واردمیشد، ومدتی بااو می نشست ودرکارها بایک دیگر تبادل نظرمیکردند.                                                                                                  چون روزچهارم فرارسید ابوجعفرمنصور به عثمان بن نهیک رئیس پاسبانان خود ونیز به شیث بن روح رئیس شحنگان وبه فرماندۀ سواران خودابوفلان دستور داد تا درخانۀ که جنیب مجلس او بود کمین کنند ، وبه آنها گفت : همینکه سه بار بادست بردست کوفتم ازکمین گاه درآئید واورا قطعه قطعه کنید، وبحاجب خود دستور دادکه چون ابومسلم واردمجلس شود شمشیرش را ازاو بگیرد، چون ابومسلم فرارسید، حاجب شمشیرش را گرفت، ابومسلم خشمناک برمنصوردرآمدوگفت : ای امیرمومنان رفتاری بامن کردند که تا کنون کسی چنین رفتاری با من روا نداشته بود، شمشیرازشانه من برگرفتند. 

ابومنصورگفت : شمشیررا چه کسی ازتو گرفت خدایش لعنت کند؟ بیابنشین باکی برتونیست، ابومسلم که قبای سیاه خزی دربرداشت بنشست ، وبرای او متکائی نهادند وکسی جز منصوروابومسلم درآن مجلس حضورنداشت.   

آنگاه ابوجعفرمنصور گفت : مقصود تواز حرکت بسوی خراسان پیش ازملاقات من چه بود؟ ابومسلم گفت: زیرا توامینی بدنبال من دریافت غنایم بشام فرستادی ، مگر بمن اطمینان نداشتی ؟ ابوجعفر درگفتگو باوی درشتی کرد (9) وگفت : یادداری که با من چها کردی ؟ درعهدبرادرم برتوسلام کردم ، تو جواب ندادی وبعد از برادرم خواستی که حق باطل کنی وبه عم زاده ام عیسی دهی !  

یادداری که مرابه شام پیش یقطینبن موسی دشنام دادی وپسرسلامه خواندی سلامه کمتر از مادرتوبود؟ (10) وسرشعیه ما یعنی سلیمان بن کثیر را بیگناه بکشتی ( 11) پس ابومسلم گفت : ای امیرمومنان آیا خدمات برجسته وقیام ثمربخش وخستگیهای شبانه روزی مرا که موجب تشکیل دولت شما گردیده فراموش کردی ؟ ابوجعفر به اوگفت ای ابومجرم بخدا سوگند اگرکنیزکی سیاه بجای تو به این کار میپرداخت میتوانست همین کاربکند، چون خداوند میخواست دعوت اهل بیت را اظهار کند وحق مارا به ما برگرداند ، پس کارهابرای تو فراهم آماده کرد واگر این کار بقدرت وچاره جویی تو محول میشد ، از پاره کردن ریسمانی نازک نیز وامیماندی ، ای ناپاک زاده، مگرتوهمان کس نیستی که به من نامه نوشتی وعمه من آمنه دختر علی بن عبدالله را ازمن خواستگاری کردی (12) وخودراپسرسلیط بن عبدالله بن عباس پنداشتی وبجیگاهی بلند واستوار برامدی؟ آیا تونبودی که به هنگام نگارش نامه خویش را بر نام من مقدم داشتی ؟ وپون نزدما درآمدی پرسیدی فرزند حارثه کدام است ( 13) 

ابومسلم گفت : ای امیرمومنان بسبب من خودرا دچار اندو وخشم مساز ، زیرا کمتر ازآن هستم که باعث خشم واندوه توگردم  وپای ابوجعفر را گرفت تا آنراببوسد، ابوجعفر باپای خود اورا لگدی بزد وبه یک سوی افگند وسه بار دستهای خودرا به هم زد وگفت : بکشید این فاعل فعل جباران وبانگ کودکانرا بکشید، مردان شمشیر بدست از کمنگاه بیرون شدند وبا شمشیر ها اورا درمیان گرفتند، تا خاموش شد ، وبه دستور ابوجعفر اورا درگلیمی پیچیده ودرگوشه یی از کانه گذاشنتد. عیسی چون نزد ابوجعفر رسید ، سراغ ابومسلم کرد.  ابوجعفرگفت : اینست ابومسلم که اورا درگلیم پیچیده اند؟ عیسی گفت : اورا کشتی ؟ اکنون با سپاهیانش چه میکنی که اورا چون خداوند خود میدانند؟  

ابوجعفردستور دادسه هزار کیسه تهیه کنند ودرهر کیسه سه هزار درهم جای بدهند، چون همراهان ابومسلم چگونگی امر رادریافتند ، شمشیر ها را برکشیدند وفریاد برآوردند که ابومسلم کجاست؟        

ابومنصور سفاح فرمان دادآن کیسه هارا برآنها فرو ریزند، عیسی بن علی به بام قصر برآمد وگفت:  ای مردم خراسان همانا ابومسلم بندۀ یی ازبندگان امیرالمومنین بود، که امیر بروخشمگین شدوفرمان به قتلش داد، خاطر جمع داریدکه آرزوی شما برآورده میسازد، پس سپاهیان پیاده شدند وهریک یک بدره ای زر برگرفته وراه خود را پیش گزفتند ورفتند، پس الوجعفر برای سران سپاه ابومسلم مستمری وعطا مقرر بکرد ونامه به خراسانیان فرستاد ونویدداد تا خود بر سرنوشت خویش اقدام نمایند وبا این تدبیرآنان را دلخوش گردانید. 137 هـ  برابر به 750 میلادی .  

زعمت ان الدین لایقـتـضـی         فـاسـوب بـالـکـیـل ابـامـسلم   

اشآرب بکاس کـنت نسـقی بها         امـرفـی الـحـق مـن الـعـلـقـم    

واما بنابراظهار موسفیدان کابل وقصه گویان دوره گرد ( صادوها)  که درایام که درایام نوروزویا دیگر روزهای متبرک مردمان دورشان جمع شده ازداستانهای تاریحی وقصه های ابومسلم خراسانی ودیگرنام آوران بیان میدارند ، چنین شنیده شده که بعضی ازیاران باوفای ابو مسلم یعنی عیاران وعیاره های که با وی درسفر بودند پس از شهادت ابومسلم بدست خلیفۀ عباسی ابوجعفرمنصور شام دست به تفعحص میت ابومسلم خراسانی پرداختند وبعد از زمانی جسد پوسیده واز هم پاشیدۀ ویرا درقبرستان متروکی در داراخلافت یافتند ومیت او رادرکالایی اندر کردند وپس از طی مراحل طولانی ودشوار آن استخوانهای پوسیده وازهم پاشیده ویرا بکابل آوردندودرلهوگر بخاک سپردند؟  

اما در قریۀ چلوزایی بین سجاوندوبرکی برک لهوگر ، دربین یک ده سرسبز وشداب ، باغچۀ وقفی میباشد که مزار ( ابومسلم  ) درآنجا ست ودودربند دارد ازدربند اول که بگذرید، یعد بدربند دوم مزاری است کلان عریض ازگل خام بنایافته به طرف سر این مزار سنگی بصورت پایه که دربالای آن نقش های خوبی است وبیکطرف آن بخط عربی زیبا ( سبحان ربک رب العزت عمایصفون) تحریر است ونصب میباشد وبطرف های ، سنگی نسبتآ کوچکتر که نقش ونبشته ندارد، نصب است ، دروسط قبر ، سنگ مرمر منقش است که دروسط آیات قرانی ویکطرف آن این ابیات مرقوم است .  

 

چهل سال ابومسلم پهلوان         تبرکوفت برفرق مروانیان          

زحد سمرقند تامصروری        برانداخت تخم خوارج زپی     

به طرف دیگرش به خط زیبای عربی کلمۀ طیبه وآیات مبارک سورۀ فتح ودرود شریف مرقوم است*

*- (ازنسخۀ خطی مزارات لوگر مولفه محمد ابراهیم خلیل ) ( 15 )              

 

پایان     

 

==================================================

 

مـنـابـع ومـأخـذ :     

1 :       آفرینش وتاریخ تالیف مطهربن طاهر مقدسی ص960                                         

2 : مجمل التواریخ والفصص ص 315   

3 : اخبارالطوال ص 360        

4 :آداب الحرب وشجاعه تالیف فخر مدبر ص462                                                         

5 : طبقات ناصری ص106 و 107                                                                           

درتولدومحل تولد ، کنیه وعمر ابومسلم خراسانی اختلاف دیده میشود، بطورمثال بعضی تولدویرا 982 ، برخی در98هـ  عدۀ 100 هـ برآورده اند.                                                                         

برخی محل تولد ویرا بلخ ( مرو) وعدۀ اصفهان وحتی کابل ، انبار ( سرپل کنونی) برآورده اند مؤرخین دراسم کنیه واسم ابومسلم اختلاف دارند ، بطورمثال برخی آورده اند: ابومسلم عبدالرحمن بن مسلم، عدۀ منیه ویرا ابوالسحق ، ابراهیم بن عثمان آورده اند                                                     

درعمر ابومسلم اختلاف دیده میشود، بعضی مؤرخین عمر ابومسلم را35 برخی 38 به همیت شکل 44 و55 سال گفته اند وصاحب تاریخ گزیده 67 سال برآورده است  .                                        

6 : آفرینش وتاریخ تالیف مطهربن طاهر مقدسی ترجمه دکتر رضاشفیعی کدکنی ص 961              

7 : تاریخ گریده تالیف حمدالله مستوفی ص265    

8 : آورده اند: ابومسلم دارای سه خانم بودکه ازایشان یک پسر بنام مسلم که درکودکی درگذشت ودختری بنام فاطمه داشت که خرمیان دوستداروی بودند ومعتقدبودند که از نسل وی مردی بخواهد خواست که برسراسر زمین چیره خواهد شد.   

9 : تاریخ گزیده تالیف حمدالله مستوفی ص293_ 295       

10 : حبیب السیرجزسوم ازمجلددوم ص209          

11 : اخبارالطوال تالیف ابوحنیفه احمد داود دیوری ترجمه صادق نشات ، ص396_ 397      

12 : تاریخ گردیزی تالیف ابوسعیدعبداحی بن ضحاک بن محمودگردیزی به تصیح وتحشیه وتعلیق عبدالحی حبیبی .   

13خلفای اموی وعباسی ازاقوام دیگر دختربهزنی میگرفتند، اما خودبدیگراقوام دختردرقید نکاح نمی دادندولوکه ازپادشاهان وامرا باشند، اولین خلیفۀ عباسی هارون الرشیدبودکه خواهر خودعباسه را به عقدنکاح جعفربرمکی درآورد، اما شرط اینکه ازوی پسری بدنیا نیاورد، چون جعفربرمکی ازعبسه صاحب طفل گشت بنآ سبب غضب هارون الرشید واقع گشت، پس جعفروخواهرش را با کودک کشت وخاندان برمکی را برانداخت.   

دومین خلیفۀ عباسی القائیم بامرالله بود که خواهرش را درقیدنکاح طغرل سلجوقی درآورد، چون طغرل دخترنداشت دختربرادرخودرا درقیدنکاح خلیفه درآورد، این دادو گرفت دختران بعدآ مروج پادشاهان وخلفا گردید.  

14 : تاریخ گزیده تالیف حمدالله مستوفی ص294_ 295     

15 :تاریخ مزارشریف واقع بلخ مؤلف حافظ نورمحمد کهگدای ص26      

* : روضات جنات فی مدینته هرات تالیف معین الدین محمد زممچی اسفزاری ص356- 357         

 

 

 


بالا
 
بازگشت