حسنیه عثمان داود

 

من وتو

ما دراین کشمکش ازمن وتو

نفسی سوخته و خسته شدیم

زال پیری به قفس بسته شدیم

باز دور از هم و بیگانه به این خانه شدیم

جغد منحوس زمان بردراین خانه نشست

ما دراین سلسلة خویش کشی نام بلندی گشتیم

هرکسی گفت: ترا شاه جهان میخواهم

هرکسی درهوسی، بازجفنگی زد و رفت...

قصه ها بسیاراند..

دردهای من وتو سال دیگر میپاید

تا توبا روح بزرگت نفسی تازه کنی،

بامنِ خسته هم اواز شوی

و بگویی بامن:

ما ! ترا شاه جهان میخواهیم

که قسم خورده ترین دشمن خاک من وتو

دشمن مشترک است

این سیاه بخت، همان پیرنفاق افگن تاریخ منست،

که مرا بازبه چنگش خواند یا به جنگش خواند

اسمان صاف و بلند،

شاهد معرکه های من وتوست

من و تواما باز،دست در دست همیم،

و بما باور کن!

که ترا شاه جهان میسازیم

 

ششم ماه می 2013   کلیفرنیا

 


بالا
 
بازگشت