دستګیر نایل

 

آسمان که تو باشی

         به تاریخ دهم نومبر سالِ روان، بورد مشورتی افغان های مقیم لندن( آب) از جناب شهباز ایرج وچاپ مجموعه شعری اش زیر عنوان « آسمان که تو باشی » بزرگداشت بعمل آورد.تجلیل وبزرگداشت از شاعران وشخصیت های فرهنگی وعلمی، یکی از اهداف این نهاد است.چنانکه بتاریخ نهم ماه اکتوبر از بانو شکر دُخت جعفری که اکنون در یکی از دانشگاه های لندن مشغول تحصیل و پژوهش های علمی در مورد تداوی بیماری سرطان است، نیز بزرگداشت  بعمل اورده بود. اکنون در معرفی از شهباز ایرج بود.شهباز ایرج، از شاعران نسلِ جوان جامعهء فرهنگی افغا نستان، نویسنده و خبرنگار موفق رادیو جهانی بی بی سی است. ایرج افزود برهنر شاعری، جستجو گر درشناخت اشعار بیدل وتحقیق درزمینه های بیدل شناسی نیز میباشد چنانچه کتاب استاد صدرالدین عینی نویسنده ومحقق پر آوازهء تاجیک درمورد بیدل، بنام « میرزا عبد القادر بیدل » را از الفبای سریلیک به فارسی برگردان نموده است.در این بر گردان، حدود یکصد صفحه مقدمه در بارهء انچه اثاری که دربارهء بیدل، چه در افغانستان و چه شبهه قاره وآسیای میانه نوشته شده،نیز نوشته است که درواقع، کاری است بکر وبیسابقه که آثاری نوشته شده به الفبای سریلیک در مورد بیدل را تا کنون کسی به زبان فارسی دری، برگردان نه نموده است.     در این محفل،انجینیر حمدا لله گران زنده گی نامه شاعر را به خوانش گرفت و سپس پوهاند مجاور احمد زیار،بانو مریم زهدی شاعر و خبرنگار رادیو بی بی سی از ایران،جناب « داریوش رجبیان» خبرنگار رادیو بی بی سی از تاجیکستان،نماینده انجمن ترک تباران درلندن،رضا محمدی،شاعر ونویسندهء جوان افغانستان ،عبد الله شادان و بسیار دیگر پیرامون سبک  و شیوه ء بیان شاعرانه و ویژه گی های شعر شهبار ایرج سخنرانی کردند.در بخش دوم، شاعرانی:افضل تکور، حکیمه عارفیی، کامه وال،هارون یوسفی، ناهید باقی نایل، شاه بی بی ناله،عبد الله اکبری و عده دیگر، شعر هایی را به خوانش گرفتند..

          جناب شهباز ایرج را سالهاست که می شناسم.وقتی که طنین شورانگیز صدایش را از امواج رادیو بی بی سی می شنیدم؛ و زمانیکه سروده های نابِ عاشقانه وپرخاشگرانه اش را درسایت های بیرون مرزی میخوانم،شناخته ام. شهباز ایرج، از شاعران متعهد و رسالتمند نسل جوان،از ولایت سِرپُل است در سال های جنگ و آتش وخون که دامن وطن را گرفته بود،ایرج نیز مانند هزاران پرندهء مهاجر ترک خانه و اشیانه کرد و راهی ایران و دشت های تفت آلود پیشاور پاکستان شد.و در این دو سرزمین بیگانه وستم پیشه ، رنج ها و درد های استخوانسوزی را تجربه کرد.و در همان کوره های رنج ومصیبت بود که مانند فولاد،آبدیده شد، تجربه کسب کرد ودرخت شاعری اش به شگوفه نشست.           شهباز ایرج،ادمی است خوش برخورد که همیشه لبخند عاشقانه برلب دارد و رازِ مهربانانه بردل.از شعر ها و سروده های شهباز ایرج،عطر دل اویز عشق و نسیم لطیف بهاری به مشامت می رسد. هر سطر شعر و هر بیت غزل هایش، خاصیت مومیایی دارند وسوز و ساز وعشق و صمیمیت را در دل آدمی زنده میکند. گاه این شعر ها، نقادانه و پرخاشگرانه مانند خنجر در دل ستمباره گان و قلدران روزگار فرو میرود و گاه درد جانکاه بینوا یان را درمان میشود واندیشه های روشنگرانه اش، خفته دلان را ازخواب سنگین بیدار میکند.غم غریبی وغربت هم هیچگاه دامنش را رها نمی کند و بر خرمن عمر و اندیشه هایش شعله می افروزد. خودش میگوید:

غریبی در پی جنگ است دایم با من ای دنیا

بماند یا غریبی ها، بمانم یا من، ای دنیا

نمی دانم در این غربتسرا، آوارهء دیگر

شود پیدا و یا تنها منم تنها من، ای دنیا

 شهباز ایرج،  با وصف دلِ عاشق داشتن وسر به شیدایی زدن ها، با غم و اندوه زمانه هم دست وگریبان است:     

 چشمی اگر به سیب و به حوا، نداشتم     آدم  نبودم  و غمِ  دنیا، نداشتم 

  حالا تو را ندارم  و امید ،مانده  است      ایکاش امیِد داشتنت را نداشتم  

  دنیا بهشت یا چه بگویم چه بوده است      چیزی که هیچوقت من انرا نداشتم  

    ( نومبر 2013 _ لندن )

 


بالا
 
بازگشت