ظهیر الدین محمد بابر

نویسنده: محمد حلیم یارقین

در بــارۀ خــط بــابــري

اختراع خط رويداد سترگي در تمدن بشري و ترقي و انكشاف دانش به شمار مي رود. در تاريخ بشريت، سومريان نخستين مردمي بودند كه بار نخست خط را اختراع كردند. به قول ويل دورانت، «سومريان با اختراع خط منتي بزرگ بر تمدن بشري گذاشتند.»

زبان سومريان التصاقي (پيوندي) بوده و مربوط به خانواده زبان هاي آلتاي است. پس از قوم سومر، مردمان زيادي در گوشه هاي مختلف جهان دست به اختراع صدها نوع خط زدند و گنجينه فرهنگ بشري را غني ساختند.

در اين جريان توركان نيز با اختراع خطوطي مانند اورخون (رونيك)، يني ساي، ايسيق، اويغور، بابري و ... در غني سازي گنجينه عظيم فرهنگ بشري سهمي مهم و درخور گرفتند. همچنان، توركان در درازاي تاريخ در مناطق وسيع جهان، كه از شرق، غرب و جنوب آسيا تا قلب اروپا، شرق ميانه و شمال افريقا مي زيستند، از شمار زياد خطوط گوناگون بهره بردند.

شاعر، مورخ و سياستمدار بزرگ ظهيرالدين محمد بابر پادشاه نيز به اين جريان نيكو پيوسته، به سال 910 هجري (1454 ميلادي) خطي را به نام «خط بابري» در شهر كابل اختراع نمود. بابر در اثر جاودان خود «بابرنامه» سه بار و در ديوان اشعار خود هم يك بار از «خط بابري» ياد كرده است. چون اين يادكردها در بررسي و تحليل برخي نظرها و تصورات دانشمندان راجع به «خط بابري» لازم و كاراست، لذا آنها را عيناً از «بابرنامه» و «ديوان» بابر در زير اقتباس مي كنيم:

1. بابر هنگام بيان وقايع سال 910 هجري (در برخي از نشرهاي «بابرنامه» 909 آمده) مي گويد: «در همين آوان خط بابري را اختراع كردم.»1

2. بابر در سال 911 هجري به دعوت سلطان حسين ميرزا بايقرا در مقابله با محمد خان شيباني جانب هرات حركت مي كند. او در كنار درياي مرغاب با قاضي اختيار، كه شخص عالم و قاضي هرات بود، ملاقات مي نمايد. در «بابرنامه» اين واقعه را چنين گزارش داده است: «قاضي اختيار همراه با محمد ميريوسف آمده مرا ديدند. سخن از خط بابري برآمد، مفردات آن را خواست، نوشتم. در همان مجلس مفرداتش را خوانده، قواعد آن را نوشته، چيزهايي نوشت.»2

3. اشاره سوم حين بيان وقايع سال 935 هجري (1528-29ميلادي) است: «... براي هندال از ملا بهشتي كمربند و خنجر مرصع ... و مفردات خط بابري ارسال شد. و نيز قطعات نوشته شده به خط بابري فرستاده شد. براي هندال و خواجه كلان هم اشعار فرستاده شد. براي كامران از ميرزا بيك طغايي ترجمه و اشعار سروده شده در هند و سرخط هايي كه به خط بابري نوشته بود فرستاده شد.»3

4. در ديوان اشعار از «خط بابري» در اين بيت يادآوري شده است:

«توركلر خطي نصيبينگ بولماسه بابر نيتانگ

                                    بابري خطي ايماس دور، خطي سيغناقي دورور»4

توجه و دلچسپي به خط بابري از همان زمان خود بابر آغاز شده است. امروز هر دانشمند و پژوهشگري كه در مورد شخصيت، آثار و كارنامه هاي بابر مطالعه و تحقيق كند، طبيعي است كه به «خط بابري» نيز علاقه گرفته، راجع به آن نيز فكرهايي بيان مي كند. در مورد «خط بابري» اساساً دانشمندان كشورهايي چون افغانستان، اوزبيكستان، ايران، توركيه، هندوستان، بريتانيا، روسيه و پاكستان بيشتر مطالعه و پژوهش نموده، مقالات نگاشته اند.

خود بابر راجع به هدفش از اختراع اين خط و نيز ويژه گي هاي آن، به ويژه در «بابرنامه» چيزي ننوشته است. اگر به نخستين يادكرد او در «بابرنامه» ديده شود، آن يكي از كوتاه ترين عبارت هاي «بابرنامه» است. چون كه، بابر پس از نوشتن عبارت مذكور، بلافاصله راجع به موضوع ديگري مي پردازد و در مورد «خط بابري» هيچ گونه توضيحي نمي دهد. از اين رو، دانشمندان در باره خط نظرها و تصورات گوناگوني را ابراز داشته اند:

- دانشمند افغانستاني عبدالحي حبيبي مي گويد كه: بابر اين خط را به مقصد نوشتن قران مجيد و متن هاي عربي اختراع كرده است.5

- دانشمند ايراني احمد گلچين معاني مي گويد كه بابر اين خط را بر سبيل تفنن اختراع نموده است.6

- دانشمند اوزبيكستاني نعمت جباروف مقصد بابر را از اختراع اين خط دو چيز مي داند: يكي، احياي خط قديم توركان «خط اويغوري» است، دوم، اقناع خواسته هاي سحرگري هندوان.7

- برخي ها «خط بابري» را نوعي «خط رمز» دانسته اند. يعني بابر به منظور نوشتن مكاتيب و يادداشت هاي خاص و مخفي خود اين خط را اختراع كرده است.

- مترجم فرانسوي «بابرنامه» پاوه دي كورتي، مترجم انگليسي خانم انتي بيوريج و مترجم روسي ا. ساليي (اوزبيكستاني) در ترجمه هاي خود «خط بابري» را «دستخط» ترجمه نموده اند.8

- سياستمدار و مورخ بزرگ هند جواهر لعل نهرو، اختراع اين خط را در عوض خط عربي در شرايط قرون وسطي اقدامي مترقي و جسورانه دانسته است.9

- خانم انتي بيوريج مي گويد: اين كه در كنار درياي مرغاب قاضي اختيار مفردات «خط بابري» را فوراً آموخته و هم در همان مجلس چيزهايي با آن خط نوشته، به ما اجازه مي دهد تا تصور كنيم كه «خط بابري» با خط عربي تفاوتي اندكي داشته است.10 و دانشمند تورك رشيد رحمتي اره ت نيز در ترجمه توركي «بابرنامه» همين نظر را ابراز داشته است. (بابرنامه - ترجمه توركي، انقره: 1964، جلد دوم، ص 582)

- خانم صباحت عظيم جانوا نيز تأكيد نموده كه «خط بابري» به عوض خط عربي اختراع گرديده است.11

- شيخ سليمان افندي در «لغت چغتاي و توركي عثماني» خط «سيغناقي» را به معناي خط نفيس بابر توضيح نموده است.12

حال اين گفته ها را به بررسي مي گيريم:

به نظر ما، خود بابر اين خط را در يادكردهايش كه در بالا از «بابرنامه» اقتباس شد، به گونه روشن و واضح «خط» گفته است، نه «دستخط» و نه خط «رمز». چنا كه، او به قاضي اختيار مفردات و قاعده نوشتن آن را نشان داده و قاضي مزبور در همان مجلس آن را آموخته و چيزهايي هم نوشته است!

همچنان، بابر براي ترويج و عموميت بخشيدن خط سعي و حركت نموده است. مورخان زمان جلال الدين محمد اكبر نواسه بابر چون عبدالقادر بدايوني در اثرش «منتخب التواريخ» و خواجه نظام الدين احمد هروي در «طبقات اكبري» نوشته اند كه «از جمله غرايب اختراعات آن شاه مغفرت پناهي خط بابري است كه مصحفي بدان خط نوشته و به مكه معظمه فرستاده.»13 گلبدن بيگم دختر مورخ بابر نيز از كتابت صفحات قرآن مجيد از سوي پدرش در زير آلاچيق در اثرش «همايون نامه» ياد كرده است.

همين گونه، بدايوني نوشته است كه، در زمان جلال الدين اكبر از اين خط اثري باقي نمانده بود، اما ميرعبدالحي مشهدي «خط بابري» را خيلي نيكو مي دانست.14 و علاءالدوله قزويني هم در اثرش به نام «نفايس المآثر» نوشته است كه خط مشكل بابري را كسي مانند ميرعبدالحي سريع و نيكو نتوانسته است، بنويسد.

حال اگر اين خط «دستخط» يا «خط رمز» مي بود يا بر سبيل «تفنن» و يا هم به مقصد «اقناع خواست هاي سحرگري هندوان» اختراع شده بود، بابر آن كارهايي را كه در بالا ياد شد، نمي كرد!

همچنان، برپايه يادكرد سوم بابر در «بابرنامه»، او براي فرزندان، دوستان و برخي منصبدارانش مفردات «خط بابري» و شعرها، قطعات و سرخط ها و مطالب نوشته شده با اين خط را فرستاده بود. به طور يقين آن مطالب توركي يا شايد فارسي (به احتمال اندك) بوده، نه عربي. بنابرين، نظر عبدالحي حبيبي صائب نبوده، آن را نمي توان پذيرفت.

نظر شيخ سليمان افندي ممكن است ناشي از مغالطه توضيح لغتنامه «ابوشقه» در مورد «خط سيغناقي» بوده باشد، كه مرجع او بوده است. در لغتنامه «ابوشقه» واژه «سيغناقي» چنين توضيح داده شده است: «"سیغناق بیر نوع خط دیر، چیغتای ده خط بابری و غیر كبی كه بابر میرزا اشعارینده كېلور» 15 (ترجمه: سيغناق نوعي خط مانند خط بابري و غير آن در چيغتاي است كه در اشعار بابر ميرزا آمده)

به گونه يي كه ديده مي شود، از اين جمله اين مفهوم به دست نمي آيد كه گويا «خط بابري» و «خط سيغناقي» با هم نسبتي داشته و يا هم هردو يكي باشند. حقيقت اين است كه، آنها دو خط جداگانه و مستقل بوده، به هم هيچ ارتباطي ندارند.

به نظر ما، بابر از نارسايي و ناهماهنگي خط عربي در امر افاده ويژه گي هاي آوايي زبان توركي، به ويژه ارائه صائت (واول، مصوت) هاي آن به خوبي آگاهي داشته است. او براي رفع اين مشكل ممكن است دست به اختراع «خط بابري» زده باشد.

امروز از اثر پويش و پژوهش ها و مطالعات دانشمندان در مورد «خط بابري» دو منبع مهم را در اختيار داريم:

يكي، اثريست در تاريخ، نجوم و برخي پديده هاي نادر به نام «عجايب الطبقات»، كه آن را محمد طاهر بن قاسم در زمان حاكميت اشترخانيان در بلخ در سال 1055 هجري/1651 ميلادي به امر ندر محمد خان تأليف كرده است. در يكي از فصل هاي اين كتاب مؤلف چندين نوع خط را معرفي كرده، كه در جمع آنها حروف «خط بابري» را نيز داده است. در خزينه نسخ خطي انستيتوت شرق شناسي اكادمي علوم اوزبيكستان 17 نسخه و در آرشيف كتابخانه ملي هرات واقع در قلعه اختيارالدين هم يك نسخه از «عجايب الطبقات» نگهداري مي شود. كمينه تمام اين 18 نسخه را از نظر گذشتانده و مورد بررسي قرار داده است. چون نسخه ها در زمان هاي مختلف توسط كاتبان از روي نسخه هاي متفاوت استنساخ گرديده اند، لذا تعداد خطوط در همه نسخه ها يكسان نيست. تعداد آنها از حداقل 8 خط تا 14 نوع خط است. از شمار تمام نسخه هاي ملاحظه شده فقط در نسخه شماره (1993) انستيتوت شرق شناسي اوزبيكستان «خط بابري» وجود ندارد.

همچنان در فهرست (كتالوگ) دانشمند ايراني احمد منزوي به تعداد 4 نسخه در خزينه انستيتوت شرقشناسي سانت پتربورگ و يك نسخه هم در كتابخانه دانشگاه تهران معرفي شده است.16 بدين گونه، از كتاب «عجايب الطبقات» در حال حاضر به تعداد 23 نسخه براي دانشمندان معلوم است.

مؤلف «عجايب الطبقات» هنگام معرفي خطوط چنين نوشته است: اين خطوط را «دانايان براي مخفي داشتن اسرار خود از ديگران ايجاد كرده اند.» درست از روي همين اشاره مؤلف است كه، برخي دانشمندان «خط بابري» را هم «خط رمز» دانسته اند! در حالي كه، آن گونه كه گفته آمد، بابر «خط بابري» را به صفت «خط رمز» ايجاد ننموده و براي چنين منظوري هم به كار نبرده است.

به هررنگ، مؤلف در كتابش به شمول (لا) به تعداد 29 حرف «خط بابري» را نيز در قطار ساير خطوط با عبارت كوتاه «خط بابري اين است» آورده است. در ميان اين 29 نشانه  چهار حرف (پ، چ، ژ، گ) مستعمل در زبان توركي وجود ندارد. دانشمند افغانستان عبدالحي حبيبي با نظر داشت همين مسأله، معتقد شده بود كه با «خط بابري» فقط مي توان قرآن مجيد و متون عربي را نوشت!

دانشمند شناخته شده اوزبيكستان اكادميك عزيز قيوموف در صحبتي به من گفته بود كه، معلومات در باره «خط بابري» را در كتاب «عجايب الطبقات» بار نخست يك دانشمند روسي ديده بود. بعداً، او موضوع را به دانشمند اوزبيكستان دكتور صباحت عظيم جانوا، كه از بابرشناسان بنام است، گفته بود. بدينگونه، صباحت عظيم جانوا با معلومات آن اثر در باره «خط بابري» آشنا شده، مقاله يي تحت عنوان «معلوماتي تازه در باره خط بابري» نوشت و آن را در سال 1964 در بيست و ششمين همايش علمي شرقشناسان جهان منعقده در شهر دهلي پيشكش دانشمندان اشتراك كننده كرد. بعداً آن مقاله را در مطبوعات نيز انتشار داد.17

دومين منبع، مصحفي است كه در كتابخانه «آستان قدس رضوي» شهر مشهد (ايران) زير شماره (50) نگهداري مي شود. مصحف مزبور به خطي ناآشنا كتابت شده است. اين مصحف را شاه حسين صفوي به سال (1119هـ) به آن درگاه وقف نموده بود. در وقفنامه مصحف مزبور قيد شده بود كه مصحف به خط يكي از دوازده امام (شايد امام هشتم) كتابت شده است.18

در سال 1343خورشيدي دانشمند ايراني احمد گلچين معاني به منظور ترتيب فهرست (كتالوگ) نسخ قرآن كتابخانه آستان قدس رضوي به آن جا مي رود و تمام نسخه هاي موجود قرآن را ملاحظه و بررسي مي كند. در جريان كار توجه او را قرآن شماره (50) به خود جلب مي كند. گلچين معاني نسخه مصحف را همه جانبه مورد مطالعه و تحقيق قرار مي دهد. او معلوم مي كند كه كاتب نسخه نامعلوم، زمان كتابت نيمه اول سده دهم هجري، كاغذ و تذهيب آن كشميري بوده است.19

گفتني است، مسؤولين كتابخانه فوتو كاپي چند صفحه مصحف را به متخصصان خط شناس كتابخانه هاي تهران، اروپا و امريكا فرستاده بودند، ولي آنها از خواندن خط مصحف عاجز مانده بودند. حتي مرحوم دكتور قاسم غني كاپي آيه يي از كتاب مقدس انجيل را كه به هزار نوع خط مرده، زنده، مستعمل و غيرمستعمل نوشته شده بود، از لندن به آقاي اوكتايي مدير وقت كتابخانه نامبرده فرستاده بود. آقاي اوكتايي با همكاران خط شناس خود، خط مصحف شماره (50) را يك به يك با تمام آن خط ها مقابله و مقايسه نمودند. از آخر معلوم شد كه خط مصحف با هيچ يك از آن هزار نوع خط همخواني و مشابهت ندارد!20

گلچين معاني تمام فاكت هاي ياد شده در بالا را در نظر گرفته، در سال 1344خورشيدي طي مقاله يي، اين را كه گويا مصحف به خط يكي از دوازده امام نوشته شده است، رد نموده و بيان داشت كه مصحف بدون شك و شبهه به خط اختراعي بنيانگذار سلسله كورگانيان هند ظهيرالدين محمد بابر پادشاه «خط بابري» كتابت شده است.21 درست سر از همين تاريخ، در جامعه علمي، به ويژه نزد دانشمندان بابرشناس، مصحف شماره (50) كتابخانه آستان قدس رضوي مشهد به نام «مصحف بابري» مسمي و مشهور گرديد.

گفتني است، در هيچ جاي مصحف شماره (50) مشهد اشاره يي مبني بر اين كه آن به «خط بابري» نوشته شده باشد، وجود ندارد و آقاي احمد گلچين معاني از روي حدس و گمان خط مصحف را «خط بابري» دانسته است.

بايد گفت كه، گلچين معاني بيشترينه حرف هاي خط مصحف را نيز استخراج نمود، ولي قاعده نوشتن آن را درنيافت. تقريباً چهل سال بعد، خوشنويس و خط شناس ايراني فضل الله فاضل نيشاپوري با مطالعه و تحقيق دراز مدت روي خط «مصحف بابري»، در نهايت حرف هاي خط مصحف را از متن آن استخراج و قاعده نوشتن و روش خواندن آن را نيز كشف و به جامعه علمي تقديم كرد.22 از اين كه، اين حروف از متن قرآن استخراج شده و در عربي چهار حرف (پ، چ، ژ، گ) وجود ندارد، لذا تعداد حروف «مصحف بابري» نيز مانند «عجايب الطبقات» 29 حرف بود. همچنان، خط از راست به چپ نوشته شده، نوشتن حروف در آغاز، وسط و آخر واژه ها به طور كل بر اساس قاعده نوشتاري خط عربي است. نيز مانند قرآن خط عربي، در اين قرآن نيز اعراب به كار برده شده است.

در اين جا لازم است يادآور شويم كه، نخستين كاشف و معرفي كننده حروف «مصحف بابري» به نظر ما در حقيقت مرحوم گلچين معاني است (اگرچه حرف «‌ظ» در جمع حروف استخراجي او وجود نداشت) و فاضل نيشاپوري نيز همان حروف را بار دوم استخراج نمود، ولي در جدول او حرف «ث» وجود ندارد. بنابرين، اورا فقط كاشف قاعده و روش نوشتن و خواندن حروف خط «مصحف بابري» بايد دانست. ما با استفاده از كار هردو تعداد حروف «مصحف بابري» را در جدول مقايسي پوره 29 حرف نشان داده ايم. 

بدين ترتيب، امروز از دو منبع مستقل دو دسته حروف 29 تايي جداگانه منسوب به «خط بابري» در اختيار دانشمندان قرار دارد. حيرت انگيزي مسأله در اين است كه، عبدالحي حبيبي هردو دسته حروف مزبور را در جدولي حرف به حرف با هم مقايسه كرد. با تعجب مشاهده شد كه هيچ يك از حروف «عجايب الطبقات» و «مصحف بابري» با هم مشابهت و همخواني ندارند! (لطفاً به جدول مقايسي بنگريد) در نتيجه، آقاي حبيبي نظر گلچين معاني را، مبني بر اين كه مصحف شماره (50) مشهد به «خط بابري» نوشته شده است، را با قاطعيت رد نمود.

عبدالحي حبيبي در كتابش به نام «تاريخ خط و نوشته هاي كهن افغانستان» در مورد «خط بابري» چنين نوشته است: «مبداء خط مصحف مشهد رضوي به يقين معلوم نيست، ولي شباهت تام آن با خط بالاي درب عمارت اورگنج ... به نظر مي آيد و شايد ربطي با شيوه شمالي قفقازي داشته باشد.»23

بدينگونه، مسأله «خط بابري» باز هم دچار بن بست شد. چون كه، دو دسته حروف منسوب به «خط بابري» كه هيچ يك از حروفشان به هم شباهتي نداشت، در اختيار دانشمندان قرار داشت! درست از همين جهت در رابطه به چگونه گي نظر و موضع گيري فكري نسبت به «خط بابري» و حروف آن دانشمندان به دو گروه زير جدا مي شوند:

گروه يكم، دانشمنداني اند كه حروف نشان داده شده در كتاب «عجايب الطبقات» را حروف «خط بابري» مي دانند و حروف استخراج شده از «مصحف بابري» را نپذيرفته اند. از شمار اينها، دانشمندان افغانستان عبدالحي حبيبي، دكتور واحدي و مايل هروي از هردو منبع آگاهي دارند، در حالي كه دانشمند اوزبيكستان صباحت عظيم جانوا و پاكستاني دكتور محمد صابر از حروف «مصحف بابري» بيخبر بوده اند.  

گروم دوم، دانشمنداني اند كه حروف استخراج شده از متن «مصحف بابري» را حروف «خط بابري» پنداشته، حروف نشان داده شده در «عجايب الطبقات» را قبول ندارند. در اين گروه گلچين معاني و فاضل نيشاپوري از ايران، علي الپ ارسلان از توركيه، ذاكرجان مشربوف و نذرالله رسولزاده و عده ديگر از اوزبيكستان را مي توان نام برد. لازم به يادكرد است كه، گلچين معاني، فاضل نيشاپوري و علي الپ ارسلان از حروف «عجايب الطبقات» بيخبر بودند. به ويژه علي الپ ارسلان باوجود تلاش و اشتياق شديد نسبت به حصول معلومات و تحقيقات دانشمندان اوزبيكستان، بنابر شرايط خاص زمان شوروي سابق موفق به دريافت آنها نگرديد. در سفري كه در سال 2004 به توركيه داشتم، متأسفانه دانشمند مزبور چند سال قبل از آن وفات يافته بود. (روحش شاد باد!)

گفتني است، امروز با داشتن دو دسته حروف غيرمشابه منسوب به «خط بابري»، در حال حاضر در مورد چگونه گي ارائه و افاده صائت هاي زبان توركي توسط نشانه هاي مزبور نمي توان نظر دقيق و روشن ابراز كرد؛ زيرا:

- اين كه كدام يك از اين دو دسته حروف دقيقاً مربوط به «خط بابري» است، هنوز معلوم نيست؛

- اين دو دسته حروف خود ناقص اند؛ زيرا آنها متشكل از 29 حرف بوده، در آنها چهار حرف (پ، چ، ژ، گ) وجود ندارد؛

- در حال حاضر، كدام متن توركي نوشته شده با يكي از اين دو دسته حروف در اختيارما نيست. از اين رو، اين كه ظهيرالدين محمد بابر پادشاه مسأله دشوار و قابل بحث صائت ها و كميت آنها را به وسيله «خط بابري» چگونه حل نموده باشد، براي ما روشن نيست.

لازم به يادكرد است، ما در جريان پژوهش هاي دراز مدت خود، تمام حروف هردو دسته را با حروف خطوط متعددي چون: اورخون، اويغوري، آرامي، اوستا، سغدي، پهلوي وغيره و نيز حروف تمام خطوط آورده شده در «عجايب الطبقات» به گونه مقايسي مورد بررسي و مطالعه قرار داديم. از مقايسه معلوم شد كه برخي از نشانه هاي «خط بابري» با برخي از حروف خطوط نامبرده شده عيناً يا قسماً شباهت و همساني دارد. اين بدان معني است كه، بابر «خط بابري» را به گونه تصادفي و تفنني اختراع ننموده، بلكه با آگاهي و آشنايي از خطوط پيشين، به ويژه خط قديم توركي «اويغوري»، كه در زمان او هنوز كم و بيش در معرض كاربرد قرار داشت، دست به اين كار يازيده است.

در پايانه هاي اين بحث پرسشي مهم در مورد در اثرش «همايون نامه»خط بابري» اين است كه: اين خط چرا عموميت پيدا نكرد و فراگير نشد؟ ظهيرالدين محمد بابر پادشاه به عنوان حكمدار چرا نتوانست در عموميت بخشيدنش اقدام جدي و پيگير كند؟

ممكن است در پاسخ به اين پرسش ها، پاسخ هاي زياد و مختلفي از سوي اهل نظر ارائه گردد. به نظر اين جانب، از ميان انواع دلايل ممكن در اين مورد، دو دليل از همه مهم و مؤثرتر بوده باشد:

1. در شرايط قرون وسطي در جامعه اسلامي توركان آن زمان، خط عربي به عنوان خط قرآن و خط اسلامي از اعتبار و اهميت زيادي حتي تا درجه تقدس برخوردار بود. ظهيرالدين محمد بابر با درك عميق از آن شرايط، نخواست و يا هم نمي توانست دست به رسمي ساختن و عموميت بخشيدن «خط بابري» بزند.

2. بابر دولت خود را به تازه گي در بخشي از سرزمين هندوستان برپا ساخته بود. بنابراين، نوپا بودن دولت از يكسو و كلاً غيرتوركي بودن جامعه هندوستان از سوي ديگر، مانعي بزرگ در مسأله عموميت بخشيدن خط بابري بود و آن را از اولويت هاي كاري بابر خارج كرده بود.   

فرجامين سخن در اين زمينه اين است كه، وظيفه آتي نزد دانشمندان اين گستره يافتن متني توركي (اوزبيكي) نوشته شده با «خط بابري» از گوشه كتابخانه، آرشيف يا موزيمي در جهان است. آن گاه است كه با مطالعه و بررسي سند مزبور در مورد «خط بابري» دو مسأله اساسي زير پاسخ روشن و پاياني خود را خواهد يافت:

1. از دو دسته حروف منسوب به «خط بابري» كدام يك حقيقتاً از آن «خط بابري» است؟ يا اين كه حروف هردو دسته مذكور از آن «خط بابري» نيستند؟!

2. در مسأله صائت ها در «خط بابري»، كدام نشانه ها و چي روشي استفاده شده است؟

به هررنگ، «خط بابري» اختراع شده توسط ظهيرالدين محمد بابر پادشاه، به عنوان يكي از آخرين خطوط اختراع شده توسط توركان در برگهاي تاريخ تمدن بشري ثبت است. باورمنديم، روزي فرا خواهد رسيد كه با سعي و تلاش دانشمندان راز «خط بابري» كشف و به اختيار جامعه علمي گذاشته خواهد شد. (پايان)

·       آدرس مكاتبه با نويسنده: yarqinhalim@gmail.com 

 

مآخذ و سرچشمه ها:

1. بابرنامه،  بابرنامه (كابل واقعه‌لری)، به اهتمام سرمحقق معاونی دكتور شفیقه یارقین، نشر اكادمي علوم افغانستان، چاپ يكم، كابل: 1386، ص64.

2. همان اثر، ص 121.

3. ديوان ظهيرالدين محمد بابر، با مقدمه، مقابله و تصحيح شفيقه يارقين، چاپ اول، نشر اكادمي علوم افغانستان، كابل: 1363، مقدمه، ص پنجاه و سه.

4. ديوان بابر، ص 23.

5. حبيبي، عبدالحي، ظهيرالدين محمد بابرشاه، چاپ اول، كابل: 1351، ص 77.

6. گلچين معاني، احمد، رهنماي گنجينه قرآن، ص 183.

7. جباروف، نعمت، امام بخاري سباقلري (ژورنال)، 2003 م.، شماره اول، ص 22.

8. عظيم جانوا، صباحت، معلومات نو در باره خط بابري، سنترال ايشياتيك ريويو (ژورنال)، 1964م.، شماره 12 (به نقل از ديوان بابر، مقدمه، ص پنجاره و چهار)

9. نهرو، جواهر لعل، كشف هند، كلكته: 1947م.، ص 212.

10. ديوان بابر، مقدمه، ص پنجاره چهار.

11. سنترال ايشياتيك ريويو (ژورنال)، 1964م.، شماره 12.

12. افندي، شيخ سليمان، لغت چغتاي و توركي عثماني، مطبعه مهران، استانبول: 1298 هجري/1881 ميلادي.

13. بدايوني، عبدالقادر، منتخب التواريخ، جلد اول، كلكته: 1868 م.، ص343.

14. منتخب التواريخ، جلد سوم، ص 273.

15. لغتنامه اوبوشقه، سان پتربورك: 1868م.

16. منزوي، احمد، فهرست نسخه هاي خطي فارسي، جلد ششم، موسسه فرهنگي منطقه يي، بي تا، صص 2972-2974.

17. معلوماتي نو در باره خط بابري، سنترال ايشياتيك ريويو، جلد هفتم، 1964م. شماره 12.

18. رهنماي گنجينه قرآن، ص 183.

19. همان اثر.

20. مصحف بابري، نامه آستان قدس (فصلنامه)، 1344، شماره بيستم، صص 60-64.

21. همان اثر.

22. فاضل نيشاپوري، فضل الله، قرآن نفيس و منحصر به فرد بابري و راز خط

اختراعي آن، نامه استان قدس (فصلنامه)، 1376، شماره دوم.

23. حبيبي، عبدالحي، تاريخ خط و نوشته هاي كهن افغانستان، به اهتمام رفيع، حبيب الله، كابل: 1350، ص 103.

 ارسالی "انجمن فرهنگی بابر"، ستاکهولم، سویدن. 

 

                      حروف مصحف بابری بر طبق تشخیص فاضل نیشاپوری

                                   یک صفحه از مصحف بابری

       حروف خط بابری درعجایب الطبقات  

 

                                    جدول مقایسوی

 

 

 


بالا
 
بازگشت