محمد عالم افتخار

 

 

  مگر؛ آی ایس آی؛ شاخ و دُم دارد؛ جناب "وجوهات"!

     ـ بخش3ـ مبانی حقیر و فلاکتبار ایدئولوژیهای منم گویان افغانستان

 

با مسرت فراوان به اطلاع میرسانم که به ارتباط بخش دوم بحث "مبانی حقیر و فلاکتبار ایدئولوژیهای منم گویان افغانستان"؛ واکنش های وزین، مؤقر و تأمل برانگیزی دریافت داشتم.

از جمله؛ شخصیت سیاسی ـ اجتماعی معروف؛ محترم عبدالملک پرهیز که مدیریت مسئول و گرداننده گی خسته گی ناپذیر ویب سایت پربار و پر خواننده "سپرغی" را هم به عهده دارند؛ با جملات قصار و شمرده چنین نوشته اند:

دوست گرامی افتخار صاحب؛ سلامها و احترمات مرا بپذیرید.

تشکر ازینکه در مورد نوشته خویش خواستار نظر من گردیده اید. من فکر میکنم موضوع مطروحه که بدور قومگرایی میچرخد مسأله حساسی است که با اشتباه کوچک امکان لغزیدن در باطلاق قومگرایی دور از امکان نیست. در مورد موضوع باید گفت:

 ۱. اینکه میگویند امریکا در مورد افغانستان چیز نمیداند، حرف میانتهی است، در انجا  انستیوت های تحقیق درمورد افغانستان وجود دارد و تقریبا نیم دهه امریکا در افغانستان مصروف بوده نه بر اساس نه بود معلومات ، نه بخاطر پاکستان؛ بلکه پاکستان خود وسیله تعمیل منافع انگلیس و امریکا است.

۲. اینکه انها وخت کافی نداشتند تا یک نظام بهتر به افغانها عرضه کنند هم یک حرف میانتهی است، همین رژیم رژیم مطلوب انها است و به نفع انهاست، بی ثباتی به نفع انها است تا ثبات. اگر سیرت میبود هم چیز بهتراز کرزی بوده نمیتوانیست. زیرا انها کسی را نمیخواهند که بر علیه منافع انها عمل کند.

۳. اظهارات کولن پاول درمورد ترکیب ملی افغانستان نه بلکه در مورد ساحه حاکمیت اتحاد شمال بود که در حدود ۱۰ تا ۱۵ فیصد ساحه را در زمان حاکمیت طالبان احتوا میکرد.

۴. موضوع عدم انتصاب سیرت، اخیرآ توسط خلیل زاد چینن توضح گردید که گویا این پيشنتهاد عبداله و قانونی بوده که سیرت نباید در این پوست ابقا شود، و ربانی آنرا قبول نداشت، کرزی نیز پيشنهاد عبدالله بوده.

۵. من فکر میکنم این مسایل در شرایط کنونی بوسیله حلقه های استخباراتی دامن زده میشود و هر کدام منافع خود را دارند. بهتر است تا علیه تمام مظاهر قومگرای کار تنویری صورت بگیرد و این تلاشهای مذبوحانه دشمنان رسوا ساخته شود.            بااحترام           عبدالملک پرهیز »

 

همزمان دوست خبره دیگری هم نوشته اند که " در مورد اظهارات کولن پاول،  غرب صد ها مرکز تحقیقاتی با هزاران متخصص و کارشناس دارند. در چنین مسایل نسخهء کانکریت باید هم وجود میداشت که پاول آن را تذکر داده است. اظهارات کولن پاول مشابه اظهارات وزرای خارجه کشور های اروپای غرب به خصوص تونی بلیر بوده است که قبل از حمله به عراق گفته بودند که صدام حسین در 45 دقیقه میتواند اروپا را با سلاح اتمی هدف قرار دهد. در حالیکه صدام این سلاح را اصلن نداشت.

کولن پاول را در دکومنت لیست اعضای کمیته 300 یافتم که این آدم بیخبر از مسایل نبوده است. "

 

هکذا اهل خبره و صاحب نظر ارجمند دیگری هم توسط تلیفون اظهارات مشابه بالا داشته و بر اینکه زمامداران امریکا امکانات و ظرفیت های زیادی در اختیار دارند که نبایستی در عملکرد خویش در کشور هایی نظیر افغانستان مانند دزد نابلد رفتار نموده باشند یا بنمایند؛ تاکید فرمودند.

اینجانب احترامانه از شخصیت های محترم فوق و دیگر عزیزان صاحب دست در بینش و دانش تقاضا میدارم تا با تفصیل و استدلال و احتجاج بیشتر و همه جانبه تر پیرامون این مسایل فوق العاده مهم و سرنوشتی افغانستان و مردم آن و حتی منطقه و جهان بپردازند تا حداقل جوانان تلاشگر و جویای حقایق و دقایق مان بیشتر و بهتر به اندیشه و بینش درست مجهز شوند.

 

اینک شمارا دعوت میکنم به قسمت سوم بحث:

چنانکه توجه فرموده اید این سلسله بر بیانات، مقالات و اسناد رفتاری و کرداری شخصیت ها، نهاد ها، سازمانها... ترکیز دارد که بیشتر مدعی همه دانی و همه توانی در مورد مسایل سرنوشتی افغانستان و زعامت و رهبری حال و آینده آن اند.

اینجا مجال پرداختن به صغرا و کبراهای فلسفی و علمی و اکادمیک جز به ندرت نخواهد بود و آنگهی سعی میشود که هر قسمت حاوی محتوای مستقل بالذات باشد ضمن اینکه همه هم نهایتاً سرو تهِ یک کرباس است. هرچه فشرده بودن بخش ها ایده آل دیگریست.

درین سلسله لطفاً به بیانیه جناب "نور وجوهات" مؤسس تلویزیون برون مرزی زرین؛ که توسط برنامه ساز نام آشنای تلویزیون آریانا افغانستان محترمه سیمین عمر در یوتیوب پُست گردیده است؛ توجه فرمائید:

https://www.youtube.com/watch?v=xr12pmyl7O4

به علت اهمیت استثنایی و تیپیک این بیانیه؛ من آنرا اینجا پیاده میکنم. مخصوصاً بخش تمهیدی و مهم بیانیه؛ نکته به نکته چنین است:

« با سلام به شما بینندگان نهایت گرامی تلویزیون زرین!

امروز یکی از روز های بسیار مشکل است که من در مقابل کامره قرار میگیرم و در باره قطع یکی از پر بیننده ترین برنامه های تلویزیون زرین به شما صحبت میکنم. قسمیکه دیروز به شما گفتم برنامه های محترم شفیع عیار در تلویزیون زرین خاتمه یافت. اینکه من چرا این تصمیم را گرفتم میخواهم به شما امروز توضیح بدهم و شما هم حق دارید از من بپرسید که چرا این تصمیم را گرفتم؟

البته یکسال پیش برنامه های محترم شفیع جان عیار از تلویزیون زرین پخش شد. وقتی که اصلاً هیچ تلویزیون علاقه نداشت و هیچ جرئت این را هم نداشت که برنامه هایشان را پخش کند؛ با من به تماس شدند و من وقتی که در برنامه هایشان دیدم که واقعاً این برنامه ها باعث روشنفکری مردم و اذهان مردم میشود؛ من این جرئت را کردم که برنامه هایشان را از طریق تلویزیون زرین پخش کنم. و این؛ هم از نظر اقتصادی و از نظر مادی و معنوی به من ضرر هم وارد کرد. قسمیکه شما هم شاید شاهد بوده باشید که بعضی ها خواستند که حتی تلویزیون را به دادگاه بکشانند و بعضی از کس ها که اعلان های تجارتی داشتند اعلان های تجارتی شان را در تلویزیون زرین قطع کردند.

خلاصه من تا آخرین لحظه با آقای شفیع عیار بودم و استم و تا روز گذشته همین یکشنبه که قریب 5 ساعت ـ یا 4 ساعت در تلویزیون زرین در کنار شان بودم و از برنامه شان و از ایدئولوژی شان من حمایت میکردم .

درین اواخر قسمیکه شماهم شاید دیده باشید اکثر برنامه های آقای شفیع عیار در باره مبارزه بر علیه آی ایس آی بود. درین کار شان من همراه شان استم در همین راستا بود که من از تمام تلویزیون های دیگر افغانی، از تلویزیون آقای مسکینیار، از آقای خطاب ، از ... خان ؛از ایشان خواهش کردم که برای آقای شفیع جان عیار برنامه بدهند.

چون قسمیکه من و شفیع جان عیار صحبت کرده بودیم به من گفته بودند که برنامه ها در باره اتحاد افغانها در مقابل آی ایس آی میباشد و قسمیکه ما و شما در گذشته هم وقتیکه روس ها به افغانستان آمد؛ یکجا شدیم و به خاطر از بین بردن روس ها یک اتحاد به وجود آمد. من فکر میکردم که با این نظریات بازهم یک اتحاد بین افغانها به وجود می آید مگر وقتی که من مصاحبه ایشان را با محترمه سجیه جان کامرانی دیدم زیاد از این تظاهرات صحبت نشد؛ بسیار سطحی درین باره صحبت شد و همچنان سوالات پرمحتوایی که خانم سجیه جان میکردند.

و بعد من برنامه آقای استاد ابوبکر را دیدم که سه ساعت اونها برنامه داشتند و به اصطلاح ری یکشن مردم را دیدم به مقابل این برنامه ها. و جای افسوس دیدم که تلویزیون ها چرا وقت خود را به خاطر این طور برنامه ها به فروش میرسانند؛ تا یکی بالای دیگر حمله کنند؛ لایت های تلیفون باز باشد حتی به سویه فحش هایی که نادرست است از طریق تلویزیون پخش شود اجازه داده میشود.

این برنامه ها باعث این شد که مرا متوجه سازد که نمیخواهم پارت اینگونه موضوعات باشم تلویزیون زرین نمیخواهد که پارت مقابل بین دو گروپ باشد و به همین لحاظ من تصمیم گرفتم که تلویزیون زرین دیگر اینگونه برنامه ها را ایستاد میکند. و یگانه دلیل همین است که من میخواهم اتحاد بین افغانها به وجود بیاید. این برنامه ها قسمیکه من استنباط کردم باعث این میشود که همه گی از هم دور شود.

 من بازهم میگویم که همه گی ما به خاطر ای ایس آی میتوانیم اتحاد کنیم و درین تظاهراتی که به راه افتاده با شفیع جان کمک کنیم مگر من نمیخواهم که دیگر برنامه ها که یکی بالای دیگر متعرض شود؛ درین تلویزیون پخش شود. میخواهم یک تلویزیون اجتماعی، فرهنگی، هنری، ادبی، مذهبی .. باشد به خاطر روشن کردن اذهان مردم .

من میدانم که بسیاری از شما ها از این تصمیم که گرفتم خوشحال و بعضی هم ناراحت میشوند. مگر به خاطر رعایت کردن ستاندارد های تلویزیون زرین من مجبور بودم که این تصمیم را بگیرم . از توجه شما تشکر میکنم و شما را به خداوند یکتا می سپارم.»

توجه میفرمائید که این بیانیه نه تنها با قواعد استدلال منطقی و محاکمه اوضاع عینی سیاسی و جریانات مافیایی و استخباراتی مسلط بر آحاد درون مرزی و برون مرزی مردم افغانستان سازگاری ندارد بلکه حتی بر قاعده بسیط "مبتدا و خبر" هم در تضاد است. خیلی ها روشن است که از مبتدا و مقدمه ایکه جناب وجوهات آورده اند و کاملاً حقیقی و باشکوه هم هست؛ نمیتوان "خبر" قطع "یکی از پر بیننده ترین برنامه های تلویزیون زرین" را بیرون آورد و مدلل و مستند ساخت.

از اینجا پرسش به میان می آید آیا شخصیتی که توسط او"یکسال پیش برنامه های محترم شفیع جان عیار از تلویزیون زرین پخش شد؛ وقتی که اصلاً هیچ تلویزیون علاقه نداشت و هیچ جرئت این را هم نداشت که برنامه هایشان را پخش کند؛" نمیتوانست استدلال و توجیه گری عوامفریبانه قوی تری با کاربرد نیرنگ های سفسطه انجام دهد؟

آیا شخصیتی سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی که میفرماید:

 " وقتی که در برنامه هایشان دیدم که واقعاً این برنامه ها باعث روشنفکری مردم و اذهان مردم میشود؛ من این جرئت را کردم که برنامه هایشان را از طریق تلویزیون زرین پخش کنم. و این؛ هم از نظر اقتصادی و از نظر مادی و معنوی به من ضرر وارد کرد. قسمیکه شما هم شاید شاهد بوده باشید که بعضی ها خواستند که حتی تلویزیون را به دادگاه بکشانند." منطقی و معقول است اعلام بدارد که اینک به جایی رسیدم که غلط کرده بودم و اکنون با قطع کردن این برنامه در حالیکه مشکلترین روز است که مقابل کامره قرار میگیرم؛ غلطم را اصلاح میکنم.

تازه؛ سخن پهلوی نیرومند تر دیگری هم داشته است:

" درین اواخر قسمیکه شماهم شاید دیده باشید اکثر برنامه های آقای شفیع عیار در باره مبارزه بر علیه آی ایس آی بود... در همین راستا بود که من از تمام تلویزیون های دیگر افغانی، از تلویزیون آقای مسکینیار، از آقای خطاب ، از ... خان ؛از ایشان خواهش کردم که برای آقای شفیع جان عیار برنامه بدهند."

معهذا اینک خودم این برنامه هارا قطع میکنم؛ یالعجب؛ چرا؟

زیرا که " من فکر میکردم که با این نظریات بازهم یک اتحاد بین افغانها به وجود می آید مگر وقتی که من مصاحبه ایشان را با محترمه سجیه جان کامرانی دیدم زیاد از این تظاهرات صحبت نشد؛ بسیار سطحی درین باره صحبت شد و همچنان سوالات پرمحتوایی که خانم سجیه جان میکردند." (درست پاسخ داده نشد!)

آیا به راستی؛ اینجا موضوع و موجبه ایست که تصمیم قطع همان برنامه هارا توجیه نماید؟

مصاحبه محترم شفیع عیار با خانم سجیه کامرانی در تلویزیون جهانی آریانا افغانستان (تلویزیون آقای مسکینیار) بیشتر از سه ساعت بوده و زیادترین وقت آن توسط علاقه مندان آقای عیار"اسپانسر" شده است و هم اکنون در چهاربخش روی یوتیوب و نیز در ویب سایت جناب شفیع عیار وجود دارد و شنیده میشود که سی دی ها و دی ویدی هایی از آن نیز در بازار های سراسر جهان در حال پخش است.

این مصاحبهء بسیار غنی، جذاب، روشنگرانه و افشاگرانه تاریخی؛ فردای مراسم تجلیل نوروز توسط افغانهای مقیم امریکا در شهر لوس انجلس؛ انجام گردیده که در آن محترم شفیع عیار هم دعوت گردیده بوده و حضور به همرسانیده است.

چنانکه از فحوای سخنان خانم سجیه بر می آید؛ حضور یافتن شفیع عیار در این مراسم؛ یک حادثه غیر منتظره و تکان دهنده بوده و نشان داده است که یک سال کار و مبارزه روشنگرانه بی سابقه او منجمله به طریق تلویزیون زرین تحول عظیم در افکار و احساسات و وجدانیات افغانها و سایر مسلمانان همزبان ایجاد کرده است. در واقع استقبال پرشور و شعفی که درین برآمد از  شفیع عیار میشود؛ آتش به جان ارتجاع سیاه وابسته به آی ایس آی و یا همسو با آی ایس آی می اندازد.

 https://www.youtube.com/watch?feature=player_detailpage&v=RAZkO0sGqJM

برنامه واکنشی استاد ابوبکر و فحاشی و هتاکی که در آن صورت میگیرد؛ تنها موردی نیست که برای مقابله با محبوبیت سرسام آور حرکت و نهضت شفیع عیار به راه افتاده باشد؛ بلکه آی ایس آی و سایر حلقات ارتجاع سیاه تقریباً همه توپخانه خود را درین راستا به کار می اندازند که شرح کامل این جریان در حوصله مختصر حاضر نیست.

از جمله؛ خود محترم شفیع عیار یک مورد تیپیک و نمونه وی آنهارا برگزیده وطی برنامه ای مفصل به مقابله مستدل و روشنگرانه در مورد پرداخته است.اینجا؛ ببینید و بشنوید:

http://www.youtube.com/watch?v=0u46PiYouy0

http://www.youtube.com/watch?feature=player_detailpage&v=0u46PiYouy0

اینک؛ میتوان حدس زد که تصمیم جناب وجوهات؛ هم باید ناشی از کدامین عوامل بوده باشد؛ مخصوصاً که آی ایس آی و مفرزه های تحت امرش در برابر موج عظیم رستاخیز اعتراضی سراسری افغانها در مقابل سفارت ها و نماینده گی های پاکستان در جهان هم قرار گرفته اند(که توسط جناب شفیع عیار طراحی و رهبری میگردید و قرار بود بتاریخ 19 اپریل 2013 محقق گردد.)

اطلاعات میرساند که آی ایس آی برای خنثی کردن این حرکت نه تنها مستخدمان ملا نمای فراوان خود را به کار گرفت بلکه حتی ریسک افشا و رسوا شدن وابستگان خود در پاتک های چپی و پرچمی را هم پذیرا گردید؛ ولی ما در جایگاهی نیستیم که دقیق و مستند بگوئیم ترفند ها و هنگامه ها و اِعمال فشار و تطمیع و تهدید و غیره وغیره منجمله بر گردانندگان محترم تلویزیون زرین؛ چه حدود و ابعادی داشته؛ ولی مسلماً موجود بوده است!

معهذا باید انصاف داد که این مورد نقش و سهم ادا کرده شده دلیرانه جناب وجوهات را در پاگیری یک حرکت و نهضت رونسانسی تاریخی در جهان اسلام که ماهیتاً با نهضت های کبیر حس صباح در صدر اسلام و ابومسلم خراسانی علیه خلافت ظلم و بربریت اموی قابل مقایسه است؛ منتفی نمیسازد. توانایی های عناصر رزمنده و پیشرو در جهان غرقه در باطلاق مافیایی و استخباراتی و تروریستی؛ مسلماً حد و حدودی دارد مگر اینکه آخرین قربانی ها را پذیرا شد.

شاید هم خود این بیانیه جناب وجوهات؛ کار آگاهانه و زیرکانه او برای تاکید برهمین موضوع باشد؛ چنانکه بیانیه از " اکثر برنامه های آقای شفیع عیار در باره مبارزه بر علیه آی ایس آی " میگوید و آنگاه از " برنامه آقای استاد ابوبکر " و "فحش ها" و این "پارت" و آن "پارت"!

در نتیجه؛ برای ساده ترین افراد هم مجال می بخشد تا سوال کنند؛ آیا اگر که " آقای شفیع عیار در مبارزه بر علیه آی ایس آی" است؛ آی ایس آی برعلیه شفیع عیار در مبارزه نخواهد بود؛ آیا لا اقل کم و تومی از پارت مقابل آقای شفیع عیار؛ پارت آی ایس آی نمیتواند باشد؟

آیا با نادیده گرفتن و نوازش کردن و برادر خواندن .... جواسیس نهانی، میدانی و منبری آی ایس آی  و قورت دادن ایدئولوژی مرگبار آی ایس آی " بازهم یک اتحاد بین افغانها به وجود می آید " و افغانستان روی صلح و امنیت و آزادی و آبادی و ترقی و تنور را خواهد دید؟

و بالاخره؛

مگر؛ آی ایس آی؛ شاخ و دُم دارد؛ جناب "وجوهات"!

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

 " اکه عقل " بُن اول و بلیه های "سبز گندم خورک"!!!

 

     ـ بخش2ـ مبانی حقیر و فلاکتبار ایدئولوژیهای منم گویان افغانستان

 

  با درود به عزیزانی که مددم فرمودند؛ یاد آور می شوم که فرمایشات جناب عبدالستار سیرت؛ مورد نظر محترم دکتور فرید یونس را در یوتیوب یافتم و با تأمل بسیار شنیدم؛ منتها بیانیه؛ 114 دقیقه ای نه بلکه یک ساعت و چارده (74) دقیقه ای است و همین مغالطهِ گویا کوچک هم میتواند؛ برساند که ما به کمیت و کیفیت سخنان همدیگر؛ و ای بسا اصلاً به سخن! چقدر دقت به خرچ میدهیم؟!

این بیانیه؛ با تصوری که من از خوانش ارشادات دکتور یونس پیدا کرده بودم؛ همسانی ندارد و برعکس حاوی حقایق فراوان ـ و بد بختانه بیش از حد هم فراوان و هکذا سیستماتیک ـ از جانب یک فرد مهم و مطرح در رویداد های بیشتر از یک دهه و حتی سه دهه اخیر افغانستان و جریانات جهانی مربوط به آن است که اوضاع و گردانندگان صحنه ها  و سناریو ها را طابق النعل بالنعل به حکایت "مردم آب پوپان خورده و اکه عقل شان" همانند و همسان نشان میدهد.

لهذا من؛ بالطبع استماع و استفاده از آن را برای کلیه دوستان علاقمند مسایل جدی و سرنوشتی ی وطنم؛ توصیه میدارم.

http://www.youtube.com/watch?v=5ims8Fc2VLk&feature=player_detailpage

جناب  پروفیسور سیرت در این بیانیه؛ دو موضوع بسیار مهم و عبرت انگیز را در باب کنفرانس "پادشاه ساز!!" بُن 2001 برجسته میسازند:

ـ آنچه "مصوبات کنفرانس بن" خوانده شد؛ به طرز کلیدی 2 ماه پیش  از آن در واشنگتن تجویز  گردیده بود و لذا این کنفرانس فقط نمایش تشریفاتی به خاطر تحمیل آن تجویز بود.

ـ چیزی به نام کنفرانس بُن؛ تحت شرایطی برگزار شد که افغانستان حتی ظرفیت و آماده گی داشتن یک هیأت به نام خودش را حایز نبود؛ چنانکه گروپ هایی شرکت داده شده عبارت بودند از: 1 گروه روم؛ 2 گروه قبرس؛ 3 گروه اتحادشمال و 4 گروه پشاور.

اساس نظام کنونی اصلاً بر مبنای تفرقه افگنی میان قومیت های افغانستانی؛ در بُن گذاشته شد که البته روش درازمدت مداخله گران خارجی و نظام های دست نشانده شان در افغانستان بوده است ولی این بار غلظت و وخامت بالاتری یافت.

مطابق این بیانیه که با ابراز مؤکد شهادت تاریخی شخص جناب سیرت هم همراه میشود؛ مقامات سیاسی و نظامی امریکا پس از فاجعه 11 سپتامبر به حدی وضع آشفته داشته اند که حتی میان خودشان نمیتوانسته اند هماهنگی های حد اقلی به عمل آورند و منجمله مواضع و طرز بینش و تصمیم سیاسیون و نظامی های امریکایی که به روم و به ملاقات محمد ظاهرشاه می آمده اند؛ به وضوع متفاوت و متضاد می بوده است.

علاوتاً جناب ستار سیرت به حواله نماینده عالیرتبه امریکا در کنفرانس بُن (آقای دابینز) روشن میسازد که آنها همزمان با اتخاذ تصمیم لشکرکشی به افغانستان؛ از میان افغان های انگشت شماری که با ایشان در ارتباط بوده؛ زعیم آینده افغانستان را بر بنای ارجحیت قومی تعیین کرده بودند و اینچنین حسب ذهنیت هایی که امریکا در مورد افغانستان داشته کرسی هایی را برای اقوام دیگری نیز مد نظر گرفته بودند.

جناب سیرت تصریح مینماید که ما؟ نظر به اوضاع شدیداً اضطراری در حالاتیکه عساکر امریکا داخل افغانستان شده بودند؛ ناگزیر تیم مطروحه آنها را پذیرفتیم مگر اخطار دادیم که نباید این تیم حق ماندن در قدرت را بیش از شش ماه حکومت مؤقت داشته باشد؛ چرا که در آنصورت تمام امکانات و ظرفیت های دست داشته را برای بقا و دوام قدرت خویش توجیه و استعمال مینماید و اوضاع فاجعه انگیز خواهد شد.

در بیانیه؛ اینکه پس از سقوط شوروی؛ چگونه برای ده سال افغانستان تنها و بی یار و غمخوار رها گردید و باز طی دهه حضور یافتن نظامی امریکا و ناتو و غرب در افغانستان؛ چرا اوضاع مشحون از فساد و نا امنی و غارتگری و فجایع کاملاً بیسابقه گردیده؛ دولت دست نشانده و جامعه جهانی اصولاً ناکام و زمینگیر شدند؛ با روشنایی و صداقت و صراحت مورد تحلیل و حلاجی قرار گرفته است.

شنونده دقیق و دارای قوه تفکر و تخیل کافی تا اینجا میتواند؛ مصداق" گندم جوشانیده" کاریدن به امید برداشتن حاصل مضاعف و در عوض مقابل شدن با بلیه های "سبز گندم خورک" را توسط غربیان و امریکائیان در افغانستان؛ ببیند؛ ولی میدانیم که عامل یک چنین بلاهت افسانوی؛ زایل شدن عقل ها توسط سموم درون "آب پوپان" میباشد.

کمینه؛ قبل بر این در مقاله «متهمی به "خیانت" به "پدر مافیا" و به " اشباع غریزه قدرت"»؛ برنامه تلویزیونی محترم شفیع عیار را به معرفی گرفتم که طی آن بر سخنانی از جناب کولن پاول جنرال 4 ستاره امریکایی در 11 سال قبل تماس میگیرد:

http://www.youtube.com/watch?v=6TzcEIdnslk

این سخنان به جواب  پرسش تلویزیون سی اِن اِن بر سر قوای جبههِ متحد ملی وقت است و به نحوی تمامی قوای ضد طالبان و ضد پاکستان در آن زمان را افاده میدارد.

سوال سی اِن اِن؛ آن است که وضعیت این قوا که در امر شکست دادن طالبان با ارتش ائتلاف بین المللی همکاری نموده و مینمایند؛ چگونه است؟

جناب کولن پاول میفرمایند که آنها در سمت شمال استند در مزارشریف!؛ ما در مورد آنها فکر خواهیم کرد.

پرسیده میشود که شما چرا به این قوا اجازه نمیدهید که به طرف کابل پیشروی نمایند؛ آیا می ترسید که آی ایس آی خشمگین شود یا پاکستان؟

جناب وزیر میگویند که آنها قوای کوچک 15 فیصدی سمت شمال استند و هرگاه ما این کمیت کوچک را در برابر قوای 85 فیصدی(یعنی طالبان ـ جنوب) قرار دهیم؛ بغاوت بزرگی علیه ما نضج میگیرد؛ لذا آنها بهتر است که در همان حوالی مزار شریف بمانند...

بدینگونه جناب شفیع عیار نشان میدهند که حتی وزیر دفاع و خارجه وقت امریکا و بالطبع همه اهل تصمیم و عمل امریکا در آن روزهای حساس و تعیین کننده؛ از جغرافیای افغانستان اطلاع و آگاهی حد اقل ندارند تا جاییکه سمت شمال افغانستان را با مزار شریف یکی میگیرند. اینگونه اطلاعات و باور هایشان از طالبان؛ طوریست که تمامی پشتونها را طالب میشمارند و جنوب افغانستان را سراسر پشتونی ـ طالبانی و شامل 85 فیصد نفوس و نیروی افغانستان محاسبه مینمایند.

این درست همان خط کشی ها و ذهنیت هایی است که آی ایس آی بر آنها باورانیده است. بر بنای چنین محاسبات و باور هایی است که عملکرد نظامی و سیاسی امریکا و متحدانش در افغانستان پی ریزی میگردد.

مگر در بیانیه مورد بحث محترم ستار سیرت؛ حقایق بنیادی تر و سیستماتیک تری درین راستا ها تبیین میگردد که بنا بر آنها به خصوص منابع اطلاعاتی، استخباراتی، دپلوماسی وغیره امریکا؛ تا زمانیکه ایران شاهنشاهی وجود دارد؛ اطلاعات دست و پا شکسته خود را در مورد افغانستان؛ از منابع مربوط ایران میگیرند و پس از انقلاب ایران؛ درین استقامت؛ به طرز کامل به پاکستان و منجمله به آی ایس آی وابسته میگردند.

موارد مستند، تحقیقی و تحلیلی این موضوع قبلاً در کتاب هایی نظیر"کشور شاهی افغانستان و ایالات متحده امریکا" به بحث گرفته شده و نسبت عواقب آنها اخطار ها داده شده بود ولی از جمله به علت آنچه "تفرعن امریکایی" خوانده میشود؛ گوش شنوایی نیافت.

مزیداً از فحوای این حقایق و اطلاعات؛ میتوان نتیجه گرفت؛ وقتاً که سرچشمهِ آگاهی و باور نهاد های اطلاعاتی و استخباراتی امریکا؛ حتی تا همین اواخر؛ بلا رقیب و شک و تردید؛ کانال های پاکستانی بوده است؛ آیا افغان های محدودی که طی 20ـ 30 سال گذشته توانسته اند به آن مراجع امریکایی راه یابند و مورد اعتماد قرار گیرند؛ ممکن بوده است که بدون طی نمودن کانال های پاکستانی؛ به همچو مراتبی رسیده باشند؟!

مدارک تاریخی مانند "تلک خرس" و دیگر نوشته های پاکستانی های دخیل در رویداد های سه دهه اخیر و هکذا اثباتیه ها و شهود فراوان دیگر در میدیا و در میادین تجربی؛ همه گویای آن است که حتی سازمان معروف و مخوف جهانی سی آی ای؛ در مورد افغانستان و جریانات و نیرو ها و شخصیت هایش...؛ قریب به طور کامل بر آی ایس آی و سیاسیون و نظامیان پاکستانی اتکا و استناد داشته است.

خوب . میتوان برای توجیه این حقیقت خیلی شرم آور و شوم برای امریکا که علت العلل سیاست های وارونه و درهم شکسته اش در افغانستان و منطقه بایستی شمرده شود؛ چیز هایی مانند «جنگ سرد» و کمونیزم ستیزی را ؛ بهانه آورد که سابقاً موجبات اینهمه وابستگی را فراهم کرده بود ولی هیچ بهانه ای قادر نیست این واقعیت آفتابی را کتمان نماید که سیاستگران امریکایی با "آب پوپان"پاکستان و آی ایس آی مسموم گردیده بودند و هنوز تحت سمیت شدید آن؛ به سر می برند.

بدبختی هنوز بزرگتر اینجاست که به دلیل غول آسا بودن نرم افرازی و سخت افزاری سیستم اطلاعاتی و رسانه ای و تبلیغاتی امریکایی؛ باور های سمی سیاستگران چندین دهه اخیر امریکا؛ فرا امریکایی و جهانی هم گردیده و منجمله بخش های بزرگی از جامعه افغانستان را به شدت آلوده کرده است.

 بنده در اواخر سال 2001 و اوایل 2002 کارمند نشریه ای به نام "طلوع افغانستان" شدم. این نشریه گرچه خیلی زود از هم پاشید و چنانکه افواه بود بلا واسطه به سیستم رسانه ای روپرمرداخی افغانستان انکشاف نکرد؛ ولی چنانکه دیدیم واقعاً "طلوع افغانستان مافیایی" را بشارت داده بود.

نشریه که خیلی ها بعد دانستم توسط جناب عبدالقیوم کرزی عضو ارشد خاندان حکمران نو به دوران رسیده در کابل؛ تمویل و تدویر میشود؛ درست همانند فرمول " وحدت ملی" کنفرانس بُن، هیأت تحریریه کشالی داشت و طبعاً بدون مراعات کوچکترین ملاحظات کیفیتی و اهل کار بودن؛ دارای جمع عددی همه اقوام کشور بود. در تشکیل آن؛ حسب معروف و معمول؛ مدیر مسئول، معاون مدیر مسئول و بخش سکرتریت وجود داشت ولی یک مقام ناشناخته و تعریف نشده به نام " رئیس هیأت تحریر" جدیداً پیدایش یافته بود که بر مدیر مسئول هم؛ ریاست داشت!

مدیر مسئول این نشریه؛ ژورنالیست معروف؛ محمد اسماعیل اکبر و اما رئیس هیأت تحریر آن جناب حبیب الله رفیع بودند که هیچگاهی نام شان بدون پیشوند "استاد" برده نمیشد.

من طی ماه هایی که با این جمع عجیب که بعضی خیله ها " توکری بقه" اش هم میخواندند؛ همکاری داشتم؛ منجمله در تجارب بسیار ملموس و فراموش ناشدنی؛ دریافتم که "وحدت ملی" افغانستان در نظام و معاشره جدید؛ قابل کنترول و سمت و سو دهی بخصوصی است که محضاً از عهدهء کسان مؤمن و متعهدی چون جناب حبیب الله رفیع میتواند بدر شود.

در یک کلام؛ این "وحدت ملی"حاوی مفهوم و محتوایی نظیر همانچیزی بود و تاکنون هست که پیشتر بیان آنرا توسط حضرت کولن پاول؛ شنیدیم.

چنانکه در همان روز ها مطالبی حاوی حمله بر محسن مخملباف فیلم ساز ایرانی؛ توسط استاد رفیع و همقطاران در نشریه طلوع افغانستان انتشار می یافت؛ من باری از جناب استاد پرسیدم آیا امکان دارد که من آنچه را که سازنده فیلم "سفر قندهار" وغیره در مورد افغانستان نوشته و انتشار داده و اینهمه باعث ناراحتی و نارضائیتی شده است؛ ببینم. ایشان لطف کرده بروشور(جزوه) حاوی مقاله مخملباف را به من دادند تا شخصی مطالعه اش نمایم.

من از مطالعه متن این مقاله چیز های خیلی متفاوت و در عین حال مهم و ضرور برای اقشار جوان و با سواد کشور خاصتاً در آن روز های حساس انتقالی؛ برداشت کردم و پیشنهاد نشر آنرا در کنار نظریات انتقادی؛ نمودم. ظاهراً مخالفتی نشد. به مدد کمپیوترکاری؛ آنرا تایپ و آماده چاپ ساختم  و اتفاقاً روزی در غیاب استاد رفیع؛ اقبال نشر یافت.

اما؛ این گستاخی؛ یک محاکمه حسابی ی من را در پی داشت. در جریان محاکمه که به حضور جناب قیوم کرزی دایر بود؛ استاد رفیع؛ بالاخره مقاله مخملباف را؛ یک متن «ضدملی» خوانده تصمیم من و سایرین برای نشر آن در مطبوعات دموکراتیک! روز را معادل «خیانت ملی» محاسبه فرمودند.

مقاله مورد نظر عنوان دارد: «بودا در افغانستان تخریب نشد، از شرم فروریخت!»...؛ متنی است تحقیقی و با دید عادلانه و انسانی در باره طالبان و فرهنگ طالبانی که با زبان و ادبیات زیبا و خیلی مؤثری نگارش یافته است!

بعد ها با استفاده از مزیت های تصویری این مقاله بلند؛ حنامخملباف دخت کوچکتر نویسنده؛ از آن یک فیلم سینمایی هم ساخت که با نام مختصر" بودا؛ از شرم فرو ریخت!" منجمله در اینجا قابل دریافت مشروط میباشد:

http://vimeo.com/19005517

چون طالبان مثلاً به باور کولن پاول های امریکایی و همانند های افغانستانی شان؛ 85 فیصد افغانستان اند؛ لذا نفس انتقاد و اما و اگر کردن در مورد آنها؛ میشود"ضدملی" و "ضد وحدت ملی"ی استاد رفیع ها، برادران کرزایی و در رأس رئیس جمهور امریکا آوردهِ ما!

دیگر معلوم معلوم است که او؛ آنقدر ها هم بی موجب؛ طالبان را؛ "برادران" خویش نمیخواند.

به راستی؛ آیا نباید در باره مبانی و اساسات ایدیولوژی های بزرگان! مان فکر کرد؟!

 

++++++++++++++

 

عزیزانی که مقاله بلند یاد شده محسن مخملباف را به طرق دیگر به دست آورده نتوانند؛ امر بفرمایند تا من به ایمیل شان ارسال بدارم.

 

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

مبانی حقیر و فلاکتبار ایدئولوژیهای منم گویان افغانستان

درین اواخر به نظر میرسد که یک گفتمان قسماً جدی در عرصه مسایل اندیشه ای، تئوریک و تحلیلی جریانات سیاسی ـ نظامی دهه های متأخر و به ویژه دهه پسا طالبانی در میدیای درون مرزی و برون مرزی کشورمان ـ افغانستان ـ  جریان می یابد. درین سلسله کمینه؛ در هفته پیش پیرامون اتهاماتی که عنوانی جناب زلمی خیلیلزاد و ایکاش و اما و اگر هایی که در بارهِ نقش او درین جریانات مطرح شده بود؛ پرداختم.(1)

همزمان؛ حین مرور دو مقاله از جناب دکتور اندس نبی هیکل در سایت آریایی متوجه عرصه های دیگری از این گفتمان گردیدم هرچند که عناوین مقالات محترم هیکل؛ چندان کمک نمیکند که خواننده متوجه تفاوت آنها با نوشته های متداول و روتین گردد، معهذا مقاله " تب سیاسی" شان به من کمک کرد تا در یابم؛ ایشان پیشنهادات جناب دکتور یونس در مورد بیرون رفت از گرفتاری های کنونی و اصولاً سی و چند ساله و شاید ابدی! در افغانستان را به داوری گرفته و به چنین استنتاجی از آنها نایل آمده اند(2):

" خوبترین بیان داکتر یونس نقل وی از پروردگار عالمیان بود که فرموده است:حالت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خود نفس‌های خود را تغییر دهند. پیش از اینکه دموکراسی اسلامی را به جامعه داخلی معرفی نماییم، باید اسلام را برای اعضای کلیدی این جامعه معرفی نماییم. بهتر بود همه ی پیشنهادها را به این یکی خلاصه میکرد."

برای همچو منی درست نیست که تنها نظر و ملاحظه و داوری شخص دومی را ولو که معبود و معشوق و مرشید و مرجح تقلید و استاد...  من هم باشد؛ دست بسته قبول نموده و با "صدق الله العظیم! و صدق النبی الکریم! و صدق الابوهریره رضوان الله تعالی و..و..." بسنده کنم و میمونوار به راه خود ادامه دهم و یا هم مرکب وار آماده سواری دادن گردم!

به انگیزه عادت و با تمام پُر رویی و شک و تردید (و شاید هم تمسخر بر مقاله تب سیاسی!) سراغ خود فرمایشات جناب دکتور یونس رفتم و آنها را در سایت های چندی یافته مرور کردم. وجود چند کامینت جالب بر پای موضوع  در سایت خاوران؛ تحریصم کرد که همین متن را به دقت و بار بار بخوانم.

البته باید اعتراف نمایم با همان سنگ هایی که امروزه ما؛ اشیا را وزن می نماییم؛ پیشنهادات جناب دکتور یونس؛ سزاوار توزین و تأمل فرا تر و دامنه دارتر از آنچه میباشد که در مقاله " تب سیاسی" صورت گرفته است.

"تب سیاسی" میگوید: "تاریخ مثالهایی دارد که تب داکتری در آن‌ها با تب سیاسی توأم شده است. تب داکتری در توامیت با تب سیاسی در آلام مردم افغانستان در سالیان اخیر نقش متبارز داشته است. داکتران متعددی بر تن بیمار افغانستان مصروف جراحی بدون انستیزی اند. دکترانی را به یاد میاوریم که در فرمولبندی پالیسیهای سیاسی و اقتصادی از زمان بن اول تا کنون فعالانه نقش داشته اند و امروز یا قادر نیستند مسوولیت برعهده گیرند و دیگران را مقصر ناکامی خویش میپندارند. این پیشنهاد میتواند ادامه نسخه های متعدد برای این بیمار باشد."

یعنی اینکه نه تنها پیشنهادات دکتور یونس؛ چیز نوی نیست و از جمع و تفریق و ضرب و تقسیم و سایر معادلات حقیقی ی اوضاع؛ حاصل و مخرج تازه(ولو غلط و اشتباه!) برون نداده بلکه تلاشی برای گریز از مسئولیت و پای فشاری برهمان جراحی بدون انستیزی بر تن بیمار افغانستان هم هست!

ولی به نظر این حقیر؛ اینکه ما تقریبا بالعموم در همچو تشبثات و آزمونها تقریباً هیچگاه رهی به دهی نمی بریم؛ اصل صداقت و درد مردم و حب وطن و عشق و علاقه مان به علمی اندیشیدن و عقلانی حساب و کتاب کردن وغیره نیست.

اساسی ترین جایگاه و پایگاه سیستمِ عقلانیت و اندیشه و منطق و بنابرین کم و کیف  شخصیتی و توانایی های مان برای رو برو شدن با خود و دیگران و با مسایل جامعه و جهان؛ بد ترین و در مواردی وحشتناکترین اِشکال ها را دارد و در همین حال تقریباً هیچ کدام مان حاضر و قادر نیستیم ببینیم و بپذیریم که با دست و پای و اندام های شتری ـ آنهم بلاواسطه ـ لج داریم که ابریشم بافی و یا ادعای ابریشم بافی بکنیم.

به هر حال فرمایشات جناب دکتور یونس که اساساً تلویزیونی بود؛ در نخستین قسمت که پیاده شده حاوی چنین خبر و پیامی است:

"قسمیکه شما بینندگان عزیز به خوبی آگاهی دارید وضع رقت بار افغانستان همه را به تشویش انداخته است. جناب استاد سیرت مورخ هفتم ماه مارچ سال جاری در یک‌صد و چهارده دقیقه پیشنهادات شانرا در مورد افغانستان از طریق تلویزیون پیام افغان به مردم پیشکش کردند که من منحیث یک مسلمان و هموطن از جناب شان تشکر می کنم. اما جناب استاد سیرت راه حل را نشان ندادند. گفتند دین از سیاست جدائی ندارد که این را همه میدانیم. از نظام سیاسی صحبت کردند و اما نگفتند چه نوع نظام سیاسی. از عدالت صحبت کردند و رهبر عادل و اما نگفتند چه نوع عدالت. آیا همان عدالتی که تا سال 1968 یک شیعه شامل وزارت خارجه افغانستان شده نه می توانست؟ آیا همان عدالتی که یک غیر پشتون نه می‌توانست جنرال پنج ستاره شود؟ همان عدالتی که مردم به خاطر عقاید سیاسی شان راه(ی) زندان دهمزنگ و بعدآً پلچرخی می شدند؟ پیشنهاد کردند که یک حکومت انتقالی به وجود آید و اما برنامۀ کاری این حکومت را توضیح نکردند.
زندگی مردم روز به روز خراب تر شده می رود و خوبتر نی. این خرابی اوضاع این معنی را نه می‌دهد که حکومت افغانستان بعد از خروج عساکر امریکائی سقوط می کند. بر عکس، حکومت و دولت در جای خود باقی خواهد ماند به دلایل ذیل..."

این کمترین؛ فرمایشات  114 دقیقه ای جناب ستار سیرت را نشنیده ام و شاد میشوم اگر عزیزانی بتوانند راه استفاضه از آنرا برایم نشان دهند؛ ولی می بینیم که قضاوت جناب دکتور یونس در مورد مبرهن میدارد که حتی شنیدن این 114 دقیقه فرمایشات؛ جز ضیاع وقت چیزی نخواهد بود؛ وانگهی در مورد فرمایشات خود جناب دکتور یونس؛ محترم دکتور نبی اندس چنان میفرمایند و آنرا نسخه ای برای دوام جراحی های "بدون انیستیزی" بر جسم نحیف و خونچکان یعنی بر "زخم ناسور" مردم افغانستان میدانند که باکمال بدبختی علی الوصف برخی ملاحظات حاشیه ای و نسبتی نمیتوان؛ این داوری را رد و نفی کرد.

به هرحال؛ به گمانم نفس اینکه مباحثه و مناظره و طرح و پیشنهاد وجود دارد و با بهره گیری از امکاناتِ مورد دسترس هرکس؛ پخش و تبلیغ و ترویج میشود و باز اینکه صورت های دیالوگ و گفتمان به خویش میگیرد؛ خوش آیند و ارزشمند است ولی با در نظرداشت این حقیقت قهار که تا بر اساسات و الزامات و قوانین و قواعد شناخت علمی احترام و اعتنا و اتکا و وفاداری پر وسواس نداشته باشیم؛ کاری جز سفسطه و مغلطه انجام داده نمیتوانیم؛

شاید هم طول و تفصیل و کشاله یابی های بیش از حد و حدود بحث ها و جدل های تیره و تار و اعصاب خراب کن و نومیدی آور بالاخره؛ گوش و چشم مردمان را خسته و دشمنان را به تداوم تاخت و تاز های افغانستان برباد کن شان جری تر و مصمم تر نیز بگرداند.

ممکن است کدام نوعی بیماری باشد؛ ولی برای این بیچاره بیکس و کوی؛ مواجه گشتن با یک بحث پرطمطراق و در فشانی پیامبر مآبانه ولی بیحاصل و بدفرجام؛ حتی به سختی ی مواجه شدن با شنیع ترین و توصیف ناپذیرین فاجعه از قماش فاجعهء اخیر در ولایت فراه است که طی فقط ساعاتی 56 تن از هموطنان مان بیگناه و بیخبر کشته و حتی به ذغال مبدل گشتند و نزدیک به 120 تن هم سلامت و جوانی و توانایی های جسمانی و روانی حد اقل خود ر ا از دست دادند و نمیدانم چه مقدار ثروت های ملی و اموال و دارایی های بیت المال خاکسترگردید.

همین لحظه در روزنامه ای خواندم که نگاشته بودند: " شاید افغان‌ها در مورد مسایل مختلف، از سیاست و مذهب تا غذا خوردن و نوع لباس پوشیدن، با هم اختلاف داشته باشند، اما بر سر یک موضوع اتفاق نظر دارند: «پاکستان دشمن افغانستان است و طالب نوکر پاکستان.»"

من حتی در صحت این حکم به لحاظ دقت الزامی عقلانی تردید بسیار جدی دارم ولی اینکه گهگاه به لحاظ احساسی مردمان هموطن ما به همین جا رسیده اند و میرسند؛ حق با این روز نامه است!

تمامی مصایب امروز و دیروز افغانستانی ها اساساً منبعث از این؛ بوده و میباشد که از شش جهت؛ عقل آنان دزدیده شده است و دزدیده میشود. اجازه دهید برای تسهیل فهم این معضل؛ از یک حکایت تمثیلی بسیار نیرومند در فولکلور غنی کشور مان مدد بجویم:

معروف است که زمانی در سرزمینی؛ مردمانی زنده گانی میکردند که به دلیل خوردن از آب "پوپان"(3) عقل شان ضایع شده بود. آنان قادر به حل و فصل مسایل و گرفتاری های خورد تا بزرگ خود نبودند؛ لذا به ناگزیر همیشه به کسی اقتدا و از وی استمداد میکردند که به نظر شان "عقل کل" بود. شُهرت و کُنیت این شخص هم "اکه عقل" بود.

مردم بیچاره که برای تأمین رزق و روزی به مهرِ زمین و آسمان وابسته بودند؛ زمانی متوجه شدند که گندم با جوش دادن بزرگ میشود. رفتند نزد اکه عقل و پرسیدند که آیا گندم را جوشانده و کلان دانه ساخته بکاریم حاصل کلان دانه تر و فراوان تری به دست نخواهیم آورد. اکه عقل که به راستی هم چیز هایی از"عقل شکلی"(میخانیکی) داشت؛ فرمود؛ معلومدار؛ هرچه بکارید؛ همان میدروید!

مردم؛ آنسال تمامی تخم های خود را جوشانده بر زمین پاشیدند ولی هرچه منتظر شدند؛ جز کم و بیش علف هرزه نروید.

وقتی طاقت ها طاق شد؛ رفتند ؛ نزد اکه عقل. چون عرض حال نمودند اکه عقل فرمود: امسال آب و هوا هم خوب بود و طاعات و عبادات بیشتری هم که کردیم؛ امکان ندارد؛ حتماً بلایی کشت ها را خورده است!

همه باهم ریختند برسر کشتزار ها و در جایی؛ اکه عقل بوته سبز و ستبری دید که از برکت بی رقیب بودن در دامان دشت پهناور؛ تربوز هایی چندین برابرِ معمول؛ بزرگ حاصل کرده بود.

اکه عقل؛ همه را فرا خواند و فرمود: یافتم؛ بلا را یافتم. بلا همین "سبز گندم خورک" است؛ نمی بینید؛ چه بد بد پندیده است!

مردم خشمگین شدند و در صدد یورش به "سبز گندم خورک" گشتند.

اکه عقل آنان را به سختی هوشدار داده به خود آورد و گفت:

ابداً بی سلاح بر وی نزدیک نشوید؛ آفتی که دشتی با این عظمت را بلعیده؛ شمارا هم دانه دانه لقمه خام میکند؛ بروید با قوی ترین سلاح ها و ابزار هایتان حاضر گردید.

مردم مسلح و مجهز بازگشتند. اکه عقل به طرز مناسب امر یورش داد. در لحظاتی تربوز ها باد باد شدند و پیرامون شان مانند میدان "قتال و جهاد" خونین گردید.

قضارا یک تخمک تربوز بر پیشانی کسی پرید و او را به فغان وحشتناکی واداشت. به دستور اکه عقل او برجای خود شخ ایستاد تا نشان زنی؛ تخمک را نشانه گرفت و نابود کرد.

وقتی این مرد نقش زمین گشت: اکه عقل شکر الهی بر جا آورد که لااقل پیکر او توسط بلا نابود نگردیده .

سپس فریاد و واویلایی از درخت مشرف بر بوته تربوز بلند شد؛ یکی دیگری که از وحشت بر درخت پریده و با گردن میان دو نیم ساقه ستبر گیر کرده بود؛ برای نجات کمک می طلبید.

به دستور اکه عقل؛ ریسمانی به سویش انداختند تا بر کمرش بست و آنگاه مردان قوتمندی کشش کردند؛ در لحظه ای یک تنهِ بی سر به پائین افتاد.

در قبال سؤال اینکه کله این مرد؛ چه شده است؛ اکه عقل دستور داد تا زنش را حاضر کنند. همینکه زن رسید؛ پرسید: آیا شوهرت؛ کله هم داشت؟

زن؛ با تردید بسیار جواب داد؛ به خدا؛ خوب نمیدانم لیکن بعضی وقتها؛  یک کلوله واری چیز روی گردنش شور میخورد!

اکه عقل کم کم شروع به گریستن کرد و وقتی مردم علت را جویا شدند؛ با ارتعاش صدا و از صدق دل نالید:

نمیدانم؛ شما مردم نادان؛ بعد از سرِ من چطور خواهید کرد؟!

 

*************

احتراماً به عرض همه میرسانم که تمام جزئیات این حکایت فولکلوریک؛ درست همانگونه که اینجانب ده ها بار از زبان افراد مختلف شنیده ام؛ نقل گردید. هدف هیچگونه تقارن و تطابق دادن آن بر وضعیت حقیقی و حکمی ی هیچکدام از شاملان مباحث جاری نیست. بلکه مراد دقیقاً کانالیزه کردن استعداد های حسی و عاطفی و فکری ی خواننده گان محترم بر اعماق و بر ریشه های پرابلم میباشد.

با ترس از اینکه طولانی دیدن متن؛ موجب انصراف یا تأخیر و تعلل خواننده از پرداختن به آن نشود؛ بریده های این بحث را هفته وار در همین حدود تقدیم خواهم داشت ولی آرزو میکنم که تا رسیدن به نتایج مطلوب؛ بتوانم ادامه اش دهم و غنی ترش گردانم.

 

 ++++++++++++++

 

یاد آوری ها :

(1)               مقاله مورد نظر به علت ناتمام بودن فرمایشات جناب محمد امین فروتن؛ در زمینه؛ تا زمان نشر آن؛ ناتکمیل است؛ شاید بتوانم ملاحظات بیشتر و اساسی تر را طی این بحث؛ ارائه کنم.

(2)               http://www.ariaye.com/dari10/siasi/haikal3.html

(3)               من؛ بیشتر همین "آب پوپان" شنیده ام و در برابر استعاره افسانه ای یا اسطوره ای "آب حیات" آنرا مقبولتر می پندارم ولی متأسفانه دقیقاً نمیدانم آب پوپان چه معنی و مفهوم و مصداق دارد؛ شاید اشارت به چشمه و دریا و مماثل هایی است. اگر عزیزانی در زمینه معلومات دقیق تر داشته باشند و آنرا به هرترتیب که خود صواب میدانند؛ لطف کنند؛ سخت ممنون میشوم.

Top of Form

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت